حسن خلق
آنچه كه موجب ارزش و كمال است و در روابط اجتماعى و خانوادگى مايه بهبودى و امتياز مى گردد, خوى پسنديده و تربيت شده است كه از آن به ((حسن خلق))تعبير مى شود.
حسن خلق دو معنا دارد:
1 - خوش رو بودن و نيك برخورد كردن با مردم
2 - صفات خوب داشتن
صفات و روحيات پسنديده كه در پرتو تربيت صحيح خانوادگى و اراده جدى خود انسان به دست مىآيند و سبب استحكام پايه هاى خانواده و اجتماع مى شوند, عبارتند از: ايمان مذهبى, راستگويى, امانتدارى,رعايت حق و عدالت, وفاى به عهد, جوانمردى, همكارى و تعاون, گذشت واغماض, احترام به حقوق ديگران, خوش زبانى, عفت, رعايت اعتدال در زندگى و ...
در ازدواج آنچه كه مورد نظر است و بر آن تاكيد و پافشارى مى شود, حسن خلق به هردو معناست. زن يا مردى كه در برخورد با همسرش خوش رو و مودب نباشد, دل انگيزى و جاذبه نخواهد داشت و اگر در باطن و درون, عارى از ارزشهاى اخلاقى و انسانى و نسبت به مقررات دينى و اجتماعى بى تفاوت باشد, نمى تواند نقش همسر فهميده, عاقل و باتدبير را داشته باشد و درنتيجه زندگى آينده او دچار مشكل و تنش خواهد شد.
مردى به امام رضا عليه السلام نوشت: يكى از بستگانم از دخترم خواستگارى كرده است ولى او اخلاق بدى دارد. حضرت فرمود: ((اگر بدخلق است دخترت را به ازدواج او درنياور.))(1)
اخلاق همسردارى و آشنايى با اصول و شيوه هاى آن از بى نيازهاى شخصيتى و باطنى هر جوان است كه مشروح آن را در بخش ((شيوه همسردارى)) بيان خواهيم كرد.
عفت و پاكدامنى
پاكدامنى, نشان اصالت و تربيت دينى هر انسان و بيانگر روح مذهبى و متانت اوست. مردان و زنان عفيف به خانواده خود بيشتر بها مى دهند و امورى را كه عامل خدشه دار شدن كيان خانواده شود از بين مى برند.
استحكام خانواده يكى از عوامل تشديد حيا و پاكدامنى زن است; چرا كه اگر زن, خود را متعلق به شوهر و فرزندش بداند و نيازهاى روحى, روانى خود را در كنار همسر تامين شده بيابد, دليلى ندارد كه زينتهاى خود را در معرض ديد مردان بيگانه قرار دهد و در مقابل مردان اجنبى و نامحرم تحفظ نداشته باشد و به خودنمايى و خودآرايى بپردازد و همچنين شوهر اگر خود را به خدمت زن و بچه اش درآورد و به آنها عشق بورزد, روز به روز وابستگى و دلبستگيش به آنها بيشتر مى شود.
((عفت, زن را توانا مى سازد كه با جستجوى بيشترى عاشق خود را, يعنى كسى كه افتخار پدرى فرزندان او را خواهد داشت, برگزيند.))(2)
شرم و عفت براى دختر همچون وسيله دفاعى است كه به او اجازه مى دهد از ميان خواستگاران خود, شايسته ترين آنان را برگزيند, يا خواستگاران خود را ناچار سازد كه پيش از دست يافتن به او به تهذيب خود بپردازند. موانعى كه عفت و پرده دارى (حجاب) زنان در برابر شهوت مردان ايجاد كرده, خود عاملى است كه عاطفه عشق را پديد آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است.(3)
عفت از ناحيه مرد هم, ضامن پاكى محيط خانواده و تربيت روحى فرزندان و عدم عفت او باعث از هم پاشيدگى خانواده و چه بسا بلوغ زودرس فرزندان شود. از اين رو توصيه مى شود فردى را به همسرى برگزينيد كه از هر نوع فساد اخلاقى و بى بندوبارى جنسى و غريزى پاكيزه باشد.
دختر يا پسرى كه قبل از ازدواج, داراى ارتباطات ناسالمى با ديگران بوده است اكنون كه تن به ازدواج داده نگران افشا شدن گذشته خويش است. حال اگر با چنين همسرى ازدواج كرده ايد, چه خواهيد كرد؟ اگر از گذشته وى باخبر شديد و بعضى عوامل اختلاف افكن و شيطان صفت آن را به گوش شما رساندند, چه برخورد و واكنشى خواهيد داشت؟
به نظر مى رسد اين مورد از مواردى نيست كه بتوان جدايى از يكديگر را مطرح كرد و بنا را بر ناسازگارى گذاشت, بلكه, مراقبت عاقلانه و سنجيده از چنين همسرى و تغافل نسبت به گذشته او (به روى خود نياوردن و خود را بى خبر وانمود كردن), بهترين راه مقابله با اوست. سعى كنيد آنچنان نيازهاى غريزى و روحى او را تامين كنيد كه از گذشته خود پشيمان شود و به شما وفادار و علاقه مند بماند. كنترلهاى بى حساب و آشكار, اظهار بدبينى و سرزنش و ملامت او نه تنها نمى تواند طريق اصلاحى باشد, بلكه فضاى زندگى را تيره تر و پرده درى طرف مقابل را بيشتر مى كند.
محدوده اجازه پدر در ازدواج
بى شك هرگاه عملى براى انسان ارزشمند باشد, آن كار با كيفيت و دقت بيشترى انجام خواهد گرفت و هرگاه فردى مقبول و محبوب آدمى باشد, دلبستگى و وابستگى به او بيشتر خواهد بود و كارى را كه به خاطر او انجام مى دهد از صداقت و انگيزه صحيح ترى برخوردار مى باشد.
ازدواج هم كه ايجاد و تاسيس بنايى آميخته با محبت و مودت است, نبايد عارى از اين دو مساله باشد. يعنى بايد نياز به ((مقبوليت و محبوبيت)) طرفين و دقت در كاربرى رموز همسردارى از همان ابتدا مورد توجه قرار گيرد.
دختر و پسر تا شناخت از همسر آينده خود نداشته باشند و با وضعيت اخلاقى و رفتارى او اجمالا آشنا نشده و او را قبول نكرده باشند, چه بسا در آينده در انجام وظيفه همسردارى خود دچار مشكل شوند, زيرا نبود حالت ((مقبوليت)) نسبت به همسر, مانع بروز بسيارى از انگيزه هاى صحيح مى شود. گاهى والدين بدون اطلاع و جلب نظر دختر, همسرى را براى او برمى گزينند كه دختر بدون اطلاع از روحيات و اخلاق وى مجبور به سازش است, غافل از اينكه اين زندگى, كانونى گرم, با صفا, صميمى و آرام نخواهد بود و يا والدين, پسر خود را براى انتخاب همسر مورد دلخواه آنها تحت فشار قرار مى دهند كه اين نوع برخوردها و اعمال سليقه ها نتايج مثبتى به دنبال ندارد.
اسلام كه پايه گذار كانون صحيح خانواده است و با دستورات و برنامه هايش راه زندگى درست را نشان داده است, در اين مساله به شكلى ظريف و اساسى وارد شده است. از آنجا كه آگاهى از يك عمل و نتايج آن, سبب ايجاد انگيزه قوى و پيگيرى براى علم به شيوه هاى بهتر بهره بردارى از آن عمل مى شود, در مساله ازدواج نيز نبايد از اين اصل كلى و اساسى غافل بود. يعنى بايد تلاش كرد تا جوانان با انگيزه بيشترى اصول همسردارى را به كار برند و داشته ها و تواناييهاى خود را در راه تحكيم كيان خانواده مورد استفاده قرار دهند.
اسلام كه دين فطرت است به اين مساله كاملا توجه كرده و شرط اصلى صحت ازدواج را رضايت دختر و پسر قرار داده است زيرا كه رضايت اولين جرقه براى ايجاد مسووليت همسردارى است.
چنان كه در امر ازدواج دختر, فقط رضايت دختر براى ازدواج كافى نيست زيرا آن هيجانات و احساسات ناپايدار و زودگذر مانع از تشخيص صحيح در انتخاب همسر مى باشد. پدرى كه در زندگى خود تجربياتى را كسب كرده و افق ديد و شناختش نسبت به افراد و جوانان چه بسا بيشتر از دختر كم سن و سالش باشد, كمتر دچار اشتباه و لغزش مى شود.
در ازدواج دختر, اجازه و رضايت دو نفر لازم است, يكى خودش كه ركن اصلى عقد است و ديگرى پدرش كه رضايت او شرط صحت عقد است. از اين رو اگر پدر و مادرى بدون رضايت دختر, فردى را بر او تحميل كنند اين ازدواج نافذ نخواهد بود مگر اينكه پس از عقد, دختر به آن رضايت دهد.
امام صادق(ع) مى فرمايند: ((در ازدواج دختر, اجازه او شرط است, چه باكره و چه غير باكره و بدون امر او نكاح واقع نمى شود.))(4)
در احايث معصومين(ع) و فتاواى فقهاى بزرگوار شيعه بين اشتراط اجازه پدر در دختر باكره و غير باكره فرق گذاشته شده است. دخترى كه يك بار ازدواج كرده و به شكلى شوهرش را از دست داده است در ازدواج مجدد خود نياز حتمى به اجازه پدر خود ندارد. او خودش مى تواند به تنهايى انتخاب كند و تصميم بگيرد. اما به خاطر حفظ حرمت پدر و به سپاس و قدردانى از زحمات و سرپرستيهاى او مستحب است كه دختران غير باكره نيز براى ازدواج خود از پدران يا جدشان اجازه بگيرند و اگر آنها نبودند از برادر بزرگترشان.(5) و پرواضح است اين امر در بسيارى موارد كاملا به مصلحت خود زن است.
اما در مورد نحوه اجازه پدر در ازدواج دختر باكره اختلاف نظر وجود دارد. بسيارى از فقها گذشته و حال اجازه پدر را در كنار اجازه دختر براى ازدواج شرط دانسته اند. قانون مدنى جمهورى اسلامى ايران هم از چنين نظريه اى پيروى كرده است و ازدواجى را كه بدون اجازه ولى انجام گيرد, غير نافذ دانسته و اجازه بعد از عقد را موجب تنفيذ و صحت عقد مى داند.
تمام فقهايى كه اجازه ولى را در ازدواج دختر شرط دانسته اند, مى گويند كه اجازه ولى تنها در صورتى شرط است كه وى بدون علت موجه از دادن اجازه مضايقه ننمايد. اما چنانچه ولى با وجود خواستگار شايسته و تمايل متقابل دختر بدون عذر موجه, از دادن اجازه خوددارى كند, اعتبار اجازه او ساقط است. بلكه براساس ماده 1043 قانون مدنى, خود دختر مى تواند با مراجعه به دادگاه (مدنى خاص) اجازه ازدواج تحصيل كند. لازم به ذكر است اينها ارزيابى بحث در محدوده و چارچوب احكام و قوانين است والا بسيارى مصالح و عوامل شخصى و اجتماعى, اخلاقى و خانوادگى است كه دختر رعايت آنها را بر خود لازم مى داند و از يكسونگرى به عدم اجازه پدر پرهيز مى كند و اين نيز امرى كاملا بجا و شايسته است.
ولى كيست؟
آنچه كه در امر ازدواج دختر مورد قبول اكثر فقها قرار گرفته و در قوانين مدون ايران هم مورد توجه واقع شده, اين است كه پدر و جد پدرى بر دختر باكره ولايت دارند و اجازه آنها در كنار رضايت دختر, شرط نفوذ عقد ازدواج است, اما در مورد ساير بستگان مانند مادر و جد مادرى اكثر بر اين عقيده اند كه اجازه آنها شرط نمى باشد و در مورد اينكه برادر, عمو, خواهر و ساير فاميل هيچ ولايتى بر دختر باكره ندارند, همه اتفاق نظر دارند.
هماهنگى والدين و دختر در امر ازدواج
چه زيبا و دلنشين است كه والدين بعد از مراجعه خواستگاران و تحقيق از وضعيت اخلاقى, فرهنگى و مذهبى آنان, اطلاعات جمعآورى شده خود را در اختيار دخترشان قرار دهند تا خودش انتخاب كند و تصميم بگيرد.
بعضى دختران كم رو و خجالتى هستند و يا والدين نمى خواهند مستقيما نظر آنها را در مورد ملاكهاى همسر بدانند. لذا مناسب است غير مستقيم نظر آنها را به دست آورند. به عنوان مثال اگر يكى از دختران همسايه يا فاميل در ازدواج شكست خورده و يا خواستگارى برايش آمده جواب رد داده است, مادر از او بپرسد كه مگر يك شوهر خوب چه شرايطى بايد داشته باشد, چرا و به چه علت؟
ما توصيه به وسواس و مشكل پسندى نمى كنيم زيرا همه مى دانيم كه وسواس و سخت پسندى, طراوت جوانى را مى كاهد و انسان را در نگرانى نسبت به آينده اش غوطه ور مى سازد و نيز نبايد غافل بود كه پذيرش يكى از خواستگاران به معناى تن دادن به تقدير و سرنوشت و شانس نيست بلكه اقدام و تن دادن به تامين يك نياز ضرورى است كه بايد اين اقدام به همراه آموزشهاى صحيح همسردارى و روشها و منشهاى هر يك از دو همسر در تامين نيازهاى طرف ديگر باشد. از اين لحظه به بعد والدين بويژه مادران نقش مهم و حساسى را در شكل دهى به زندگى و كيان خانواده فرزند خود دارند. آنها بايد از القا تبليغات و شيوه هاى غلط همسردارى به دخترشان اجتناب كنند, به او رموز شوهردارى بياموزند, او را با مشكلات زندگى و راه حلهاى آن آشنا كنند, درس صبر و بردبارى به او بياموزند, بذر گذشت و اغماض و تواضع در برابر همسر را در وجودش بكارند و به پسران بياموزند كه حوصله و تدبير رمز موفقيت در همسردارى است, او را تشويق كنند كه به همسرش محبت كند و نيازهايش را تامين نمايد. به پسر بياموزند كه احترام پدر و مادر همسر, شرط صفا و صميمت در زندگى است كه اگر پدر و مادر همسر را اكرام كند آنان نيز دخترشان را به اطاعت و فرمانبرى از شوهرش ترغيب مى كنند.
اجازه پدر در ازدواج پسر
در ازدواج پسر, اجازه والدين شرط نيست حتى در صورت مخالفت آنان باز هم پسر حق دارد با هر كس كه خواست ازدواج كند. يكى از اصحاب امام صادق(ع) به ايشان عرض كرد: ((من مى خواهم با زنى ازدواج كنم, ولى پدر و مادرم مى خواهند زن ديگرى را به عقد من درآورند. چه كنم؟ با كدام يك ازدواج كنم؟)) امام فرمود: ((با همان زنى كه خودت مى خواهى ازدواج كن و آن را كه پدر و مادرت مى خواهند, رها كن.))(6) در اينجا نيز هرچند از نظر قانونى پسرى كه رشد شرعى يافته ازدواج او مشروط به اجازه پدر نيست ولى بسيارى عوامل باعث مى شود رعايت نظر والدين خود را لازم بشمارد. جوان معمولا احساس مى كند كه نمى تواند از پشتيبانى فكرى و عملى آنان بى نياز باشد لذا همواره مصلحت زندگى او اقتضا مى كند همه جوانب را مورد توجه قرار دهد.
تحقيق و استخاره
در ازدواج, تحقيق از وضعيت اخلاقى, اجتماعى و مكتبى طرف از مهمترين كارهاست. سعى كنيد به صرف ادعاى او و يا دوستان و اطرافيانش اعتماد نكنيد. بلكه با كسانى كه با او معاشر بوده و او را در زمانها و مكانهاى مختلف آزموده اند, مشورت كنيد. حضرت على(ع) مى فرمايد: ((هرگز به كسى اطمينان و اعتماد نكن تا اينكه او را بيازمايى.))
بديهى است كه براى شناختن هر كس بايد گذشته او را مورد بررسى قرار داد. بايد ديد كه با چه نوع افرادى دوست صميمى و معاشر بوده است زيرا دوستان صميمى, آينه اخلاق و رفتار انسان هستند.
به هنگام آشنايى و مراجعه بستگان دختر يا پسر, هيچ گاه حرفهاى اقوام عروس يا داماد را بطور قطع و يقين نبايد ملاك داورى قرار داد. به تعارفات و سخن از صداقت و امانت و ديانت و اخلاق گفتن آنها اكتفا نكنيد بلكه با تحقيق و بررسى قدم برداريد.
جواز غيبت در امر تحقيق
از مواردى كه بنا به فتواى همه فقها, غيبت جايز است در خصوص امر ازدواج است. يعنى اگر شما براى تحقيق در مورد جوانى, به فردى مراجعه كرده و از او درباره خصوصيات و ويژگيهاى روحى و اخلاقيش سوال و مشورت كرديد, او مى تواند در حدى كه مربوط به سوال شما و مرتبط با ازدواج است, چنانچه نواقص و ايراداتى از او سراغ دارد به عنوان ((مشاور دلسوز)) با شما در ميان گذارد.
استخاره
استخاره, خود نوعى مشورت با خدا و خيرخواهى از محضر حق تعالى است. بسيارى از خانواده هاى متدين براى استخاره اعتبار ويژه اى قايلند. از اين رو اين پايبندى گاهى به وسواس و يا بى توجهى به تحقيق و مشاوره مى انجامد.
دخترى در نامه اش مى نويسد: ((تاچندى پيش خواستگارهاى خوب و فراوانى داشتم ولى هر كس كه مىآمد و كار به جايى مى رسيد و مورد موافقت من بود و تحقيق هم مثبت بود, پدرم به سراغ استخاره مى رفتند و آن قدر استخاره مى كردند كه بالاخره يكى بد مىآمد!))
صحبت كردن دختر و پسر
يكى از راههاى آشنايى با روحيات و افكار افراد, صحبت كردن است. جوانى كه داراى رشد فكرى شده و قدرت شناخت خوب و بد را پيدا كرده و براى خودش ايده و روش انتخاب كرده است, به هنگام ازدواج و انتخاب همسر مى تواند با فرد مورد نظر خود در چارچوبه شرع و مقررات صحبت كرده تا نظرات خود را درباره شكل و قالب زندگى آينده و اهدافى ر ا كه بايد دنبال كنند, مبادله نمايند.
جمع بندى
با وجود همه تحقيقات و صحبتها و مشورتهايى كه از ناحيه خانواده هر يك از دختر و پسر صورت گرفته است, آنان نبايد فكر كنند كه پس از گذر از همه اين مراحل, همسر كاملا موافق و موردنظر خود را يافته اند زيرا چنين امرى ناشدنى است چون بسيارى از نواقص و عيوب طرفين در بحرانها و فراز و نشيبهاى زندگى بروز مى كند. در آنجا معلوم مى شود كه يكى خودخواه است و ديگرى ديگرخواه; يكى بى خيال و بى هنر است و ديگرى صاحب سليقه; يكى دلسوز و آبرودار است و ديگرى بى منطق و بى قانون و يكى ... در اين وضعيت تنها چيزى كه به زندگى بها مى دهد و سختيها را آسان مى كند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبديل مى كند, گذشت و اغماض يكى از دو طرف و يا قبول نصيحت و اندرز از طرف ديگر است بنابراين علاوه بر همه مشورتها و استخاره ها و تحقيقاتى كه انجام شده, دختر و پسر بايد خود را آماده كنند تا بعضى از مشكلاتى را كه بدون انتظار آنها پيش آمد كرده است, با سياست و درايت حل نمايند. در غير اين صورت زندگى شيرين, آرام بخش و باصفا نخواهد شد.
پىنوشتها:
1 ـ مكارم الاخلاق, ص103.
2 ـ لذات فلسفه, ويل دورانت, ص134.
3 ـ تاريخ تمدن, ويل دورانت, ج1, ص74.
4ـ وسايل الشيعه, ج14, ص303.
5ـ تحريرالوسيله - امام خمينى(ره), ج2, ص256.
6ـ وسايل الشيعه, ج14, ص220.