امروزه بوکس بعنوان يک ورزش پر طرفدار در ميان اقشار مختلف جامعه، بويژه جوانان رواج دارد.
اين ورزش با وجود طرفداران زيادي که دارد، پيوسته مورد انتقاد مجامع مختلف ورزشي ، مذهبي و پزشکي بوده است و به دو دليل از اين ورزش انتقاد کرده اند :
آسيب رساني و خطرات احتمالي که به فرد ورزشکار تحميل مي شده است.
تقويت روحيه پرخاشگري در سطح اجتماع و شباهت اين ورزش با برنامه گلادياتوري دوران باستان قديم.
عده اي بوکس را در محافل ورزشي و پزشکي ، رويدادي همراه با عوارض جسماني و عصب شناختي تلقي مي کنند، اما عده اي نيز معتقدند که عوارض جانبي اين ورزش بيش از ساير ورزشها نيست. با توجه به جاذبه هاي اين ورزش براي قشر جوان و نوجوان ، بر متخصصين پزشکي ، علوم ورزش ، و روانپزشکي لازم است که برخي ابهامات موجود را در سايه تحقيقات علمي و به دور از سوگيري روشن کنند و نتايج بدست آمده را از طريق رسانه هاي گروهي در اختيار جوانان و خانواده هاي آنان قرار دهند.
مغز انسان با وزن حدود 1400 گرم و حجم بالغ بر 1250 سانتي متر يکي از شگفت انگيز ترين بافت هاي زنده است که در نظام آفرينش با آن روبرو هستيم. مغز انسان توانايي آن را دارد که نظامهاي کارکردي مختلف درون ارگانيزم را فعال ساخته و موجب حرکت ارگانيزم گردد، اطلاعات دريافتي را تعبير، پالايش و تفسير کند و مجموع پيامهاي مورد نياز را به طوري که سريعا قابل دسترس باشد، ذخيره کند و بدين ترتيب امکان حل مساله را فراهم آورد(2). افزون بر اين، انسان مي تواند از طريق گفتگو با ديگران، تعامل مثبت و ارائه راه حل هاي مناسب ديگران را در رفع مشکلاتشان ياري دهد.
مناطق حسي، حرکتي، ديداري، شنيداري و ارتباطي کرتکس
آمارصدمات مغزي عمدتا ناشي از ضربات به سر مي باشند که احتمالا سبب تغييرات در وضعيت ذهني و رواني فرد بدون تغيير سطح هوشياري مي شوند. تغيير وضعيت ذهني به دنبال ضربه وارد بر سر مي تواند سبب تغيير جنبه هاي شخصيت ، حافظه (از بين رفتن حافظه)، نقايص عصبي يا فقدان هوشياري گردد. آسيبهاي مغزي ملايم ناشي از ضربه امري شايع در ورزشهاي تماسي و ساير برخوردهاي ورزشي است. ميزان بروز صدمات سر بر حسب نوع ورزش و سن ورزشکار متفاوت است. بسياري از صدمات وارد به ناحيه سر گزارش نمي شوند، زيرا اساساً صدمات خفيفي بوده و اين صدمات چندان مورد توجه مربي يا ورزشکار قرار نمي گيرد.
بررسي تاثير بوکس بر دستگاه عصبي ورزشکاران
پيروزي در يک مسابقه بوکس توسط ضربات هدفمند و مکرر به بدن و به طور عمده بر سر حريف ، به دست ميايد.
جوردن و همکاران در سال 1988 در بررسي MRI و نورولوژيک 9 بوکسور آماتور فعال هيچگونه نتيجه غير نرمالي را گزارش نكردند.
از سوي ديگر جوردن و همکاران در سال 1992 در سي تي اسكن 238 بوكسور حرفه اي فعال 25 نفر (7%) نتايج غير نرمال را گزارش كردند.
بيوزارت- بولنج (1970) با ترسيم EEG قبل و بلافاصله بعد از مسابقه در 123 بوکسور آماتور نتوانستند غير نرمال بودن را حتي در مسابقاتي که به ناک اوت منجر شده بود نشان دهند.
سيروني و همكاران در سال 1982 در تحقيقي با عنوان يافته هاي CT اسکن و EEG در بوکسورهاي حرفه اي و تشخيص اوليه آتروفي در بوکسورهاي جوان که روي 10 بوکسور آماتور و با استفاده از آزمايشهاي نورو لوژيک، CT اسکن و EEG انجام گرفت ، نتايج الكتروآنسفالوگرافي غير نرمال را در 70 درصد بوكسورها گزارش كردند.
اومالووبنت در سال 2005 تغييرات نورولوژيک مرتبط به آسيب مغزي ناشي از ضربات مکرر وارد بر سر بازيکنان بازنشسته فوتبال را ارزيابي کرد. نتايج نشان داد که در اثر آسيب هاي مغزي ناشي از ضربه سر بازيکنان ملي فوتبال امکان تخريب سيستم عصبي را در طولاني مدت فراهم مي کند .
محسن فلاحتي، حسن عشايري و اكبر بيان زاده در سال 1177 اثرات نوروسايكولوژيك ورزش بوكس آماتور ايران را روي بوكسورهاي فعال عضو تيم ملي و بوكسورهاي بازنشسته ملي مطالعه کردند و نتيجه گرفتند كه يك دوره (حداقل چهار ساله) ورزش بوكس آماتور موجب بروز اختلال در عملكردهاي نوروسايكولوژيك افراد نمي شود. آنان دلايلي را براي اين نتيجه خاطر نشان کردند که :
اين افراد بدليل اينكه اعضاي تيم ملي بوده اند ، ممكن است از ابتدا توانايي بالقوه بالايي در خصوص اينگونه كاركردهاي تشخيصي و سرعتي داشته باشند. دوم اينكه احتمال دارد اين توانايي را در نتيجه مداومت در تمرين ومسابقات بدست آورده باشند.
تسواير و استورلي (1989) 69 فوتباليست نروژي سنين 15-34 ساله که عموما بازيکن سرزن به شمار مي آمدند را با گروه کنترل (69 نفر )که به فعاليت ديگري اشتغال داشته و هيچگونه سابقه آسيب ناحيه سر و گردن و يا سابقه بازي فوتبال نداشتند، را با استفاده از الکتروآنسفالوگرافي مقايسه کردند . EEG شرکت کنندگان هنگامي به عنوان نرمال در نظر گرفته مي شد که فعاليت زمينه اي در دامنه نرمال بوده وفعاليت آلفاي منظم ،از 8تا 12 هرتز بود. EEG هايي به عنوان غير نرمال خفيف منظور مي شدند که فعاليت مرکزي(کانوني) و محيطي انها آهسته تر از 8 هرتز بود و آن نتايجي غير طبيعي در نظر گرفته مي شد که اپيزود مرکزي آنان 4 تا 7 هرتز بوده و يا فعاليت پيش زمينه زير 8 هرتز داشتند . نتايج اين مطالعه نشان داد که EEGهاي غير طبيعي در ميان بازيکنان بمراتب بيشتر از گروه کنترل بوده است . 78 درصد از EEGهاي گروه کنترل نرمال بود، در حالي که 56 درصد فوتباليست ها EEG نرمال داشتند. EEGهاي غير نرمال بيشتر در ميان بازيکنان جواني يافت شد که تجربه و مهارت کمتر،و نيزبلوغ اسکلتي پايينتري داشتند.
کريشکوا در سال 1989 در بررسي پنجاه بوکسور به شيوه EEG ، 30 درصد EEGها را غير نرمال گزارش نمود.
هاگلندواريکسون (1993) آسيب مغزي احتمالي بوکسور ها را با گروه کنترلي متشکل از دووميداني کاران و فوتباليستها ، مورد بررسي قرار دادند . غير طبيعي بودن EEGدر 32 درصد بوکسور ها نسبت به 20 درصد فوتبالستها و12 درصد دووميداني کاران يافت شد اما اين تفاوت معنادار نبود. با اين حال هيچگونه يافتهEEGغير طبيعي شديد مشاهده نشد.
كاستي در سال 1982 پس از بررسيهاي نورولوژيک ، EEG ، نوروسايکولوژيک و سي تي اسکن 14 بوكسور( 8 بوكسور آماتور و 6 بوكسور حرفه اي) يک مورد نتيجه نورولوژيک غير نرمال و دو مورد آزمون نوروسايکولوژيک غير نرمال گزارش كرد و در ساير موارد نتيجه غير طبيعي مشاهده نشد.
مک لاتچي و همکارانش (1987) در مطالعه روي 20 بوکسور آماتور فعال و با انجام آزمايشهاي نورولوژيک ، نوروسايکولوژيک ، EEG ، و CT اسکن ، 7 نفر را با نتايج نورولوژيک غير نرمال و 8 نفر را با EEG غير نرمال و 9 نفر را با نواقص نوروسايکولوژيک خصوصا" در نواحي توجه ، حافظه کلامي و حافظه بصري گزارش کردند
باتلر ، فورسيت و آدامز (1993) در بررسي تاثيرات شناختي بوكس آماتور و با ارزيابي نوروسايکولوژيک پيش از مسابقه ،بلافاصله پس از مسابقه و نيز در طول دو سال بعد مسابقه ، هيچ گونه بد کارکردي نورو سايکولوژيک را گزارش نکردند. گزارش دريو در سال 1986 پس از بررسي نوروسايكولوژيك 19 بوكسور حرفه اي فعال و 10 بازيكن بيسبال بعنوان گروه كنترل حاكي از نواقص و کمبودهايي در بوکسورها در مقايسه با گروه کنترل بود که با تعداد مبارزات بوکس همبستگي داشت.
بررسي اريك و همكاران در سال 2000 با عنوان آسيب حاد مغزي ناشي از تراوما جنبه هاي نوروسايكولوژيك 38 بوكسور آماتور قبل و بعد از انجام يك مسابقه بوكس را در مقايسه با 28 بوكسور كه به انجام فعاليت جسماني ديگر مي پرداختند، نتيجه گرفتند كه شركت در مسابقه بوكس آماتور با وجود استفاده از كلاه محافظ مي تواند موجب كاهش عملكرد عصب شناختي شود كه اين اختلال با عارضه هاي شناختي كه به دليل ضربه هاي مغزي ايجاد مي شود مشابه است. باتلر (1994) در مقاله مروري و با استفاده از مطالعاتي که در آنان تستهاي نوروسايکولوژيک در بوکسورهاي آماتور بکار رفته بود، گزارش کرد که" يک دوره بوکس مي تواند عکس العملهاي حرکتي مناسب را بخصوص در دست غير برتر کاهش دهد، ولي حتي در اين جنبه نيز عملکرد بوکسور در دامنه نرمال قرار دارد. او همچنين با مرور تحقيقات انجام شده و از طريق مطالعات کنترل شده بوکسورهاي فعال و بازنشسته و در بررسي طول دوره و سطح مسابقه ، بيان داشت که تاثير بوکس روي عملکرد شناختي مرکزي منفي است".
پورتر و همکاران در برسي دامنه دار نوروسايکولوژيک 9 سال( از 1992 تا 2001 ) گزارش کردند شواهدي حاکي از زيانبخش بودن بوکس از لحاظ نوروسايکولوژيک در دست نيست. هيلبرونر و همکاران در سال 1991 پس از انجام آزمايشات نوروسايکولوژيک قبل و بعد از مسابقه كه روي 23 بوكسور آماتور فعال انجام شد نقص در حافظه و عملکرد حرکتي را گزارش كردند.
مطالعه کمپ ، هيوستون و مک لئود در سال 1994 ، هيچگونه غير طبيعي بودن نورو سايکولوژيک و توموگرافي بوکسور ها آماتور را در مقايسه با گروه کنترل مشاهده نکردند. با اين حال افرادي که تعداد مبارزات بيشتري داشتند، نمرات کمتري در آزمون نورو سايکولوژيک کسب کردند.
بروگليو و همکاران (2004) بيان داشتند که" شتاب ضربه فوتبال که منجر به آسيب عصبي مي شود ، با بوکس مشابهت زياد دارد. آنان در سال 2004 بلا فاصله بعد 20 بار عمل هد زدن با سرعت ثابت به توپ فوتبال براي بررسي کنترل قامت گروه فوتباليستهاي دانشگاهي ، تست تعادل گرفتند كه هيچگونه تفاوت معناداري را آشکار نکرد. جانسون و همکاران (2002) چابکي 84 ورزشکار زن ومرد و هاکي روي يخ مطالعه کردند و تفاوت معناداري ميان ورزشکاران که داراي آسيب مغزي ملايم بودند ، در عوارض پس از ضربه وارد بر سر در برابر گروه کنترل وجود دارد ولي تفاوت معناداري در عملکرد چابکي آنان مشاهده نشد.
نيكولاس كورسليس به همراه گروهي از محققان بريتانيايي پس از بررسي دقيق مغز بوكسورهاي بازنشسته ، 4 نوع آسيب مغزي كه با تغييرات رفتاري همبستگي داشت را شناسايي كردند. شايعترين مورد، ايجاد حفره در بخشهاي خاصي از مغز بود كه در بوكسورها به ميزان 17/5 ميليمتر گزارش شد كه اين مقدار در مقايسه با غير بوكسورها كه 6/1 ميليمتر بود تفاوت زيادي را نشان مي داد. او همبستگي معناداري ميان اين تغييرات ساختاري و توانايي احساسي و ميزان عكس العمل بوكسورها مشاهده كرد. دومين تغيير ساختاري مربوط به آسيب ناحيه زير قشري بوكسورها بود . اين آسيب مغزي با سرعت افراد ، راه رفتن و آهسته شدن حركات جابجايي آنان نسبت داشت. در سومين آسيب بوكسورهايي كه پس از پايان دوره قهرماني كماكان به بوكس ادامه مي دادند، تغييراتي در برخي قسمتهاي مغز مشاهده شد كه شبيه عارضه پاركينسون بود. سرانجام چهارمين آسيب بوجود آمدن گره هايي در فيبرهاي عصبي بويژه در لوب مياني مغز بود كه بيشتر در بوكسورهاي مسن مشاهده شد. اين پژوهشگر نتيجه گرفت كه اين گره هاي فيبر عصبي بيشتر بدليل ضربات مكرر وارده بر سر ايجاد شده اند تا افزايش سن و اين آسيبها بدليل دوره طولاني مدت بوكس افراد، حريفان قدرتمندتر و ضربات بيشتر وارده بر سر بوده است(29). اين قبيل مطالعات منجر به افزايش نظارت و همچنين ممنوعيت ورزش بوكس حرفه اي در سوئد(سال 1969) و نروژ(سال 1982) شد. در پي فعاليتهاي انجام گرفته در دهه هاي اخير ، كشورهاي انگليس ، كانادا و نيز سازمان پزشكي جهاني براي ممنوعيت اين ورزش بيانيه هايي صادر كرده اند(42،43،56،57).در سال 1984 آكادمي پزشكان آمريكا به مخالفت با برنامه هاي ورزشي بوكس كودكان پرداخت(28).
در سال 1990 جوردن ، وي و استون به مرور و ثبت آسيبهاي ناشي از بوكس در مركزتمرينات لمپيك ايالات متحده در يك دوره ده ساله اقدام نمودند. جدول 5-1-1(41).
محل آسيب تعداد آسيب درصد آسيب
اندام بالايي 147 9/32
اندام پاييني 107 9/23
سر و صورت 92 6/20
کمر 21 9/6
مغز 29 5/6
ستون فقرات 23 1/5
ناحيه سينه 17 8/3
کليه 1 2/0
جمع کل 447 100
آسيبهاي ناشي از بوكس در يك دوره ده ساله در مركز تمرين المپيك آمريكا
اگرچه آسيب مغزي به ميزان بالايي نبوده است (5/6درصد) ولي حتي اين ميزان نيز مي تواند حاكي از خطرات بالقوه اين ورزش باشد.
سازو کار ضربه به سر در ورزش بوکس
اصابت ضربات مکرر و متعدد در طي يک نوبت بوکس ، امري اجتناب ناپذير است.اگر چه برخي از ضربه هاي وارده بر سر مي توانند نسبت به ضربات ديگر شديدتر باشند ولي هيچكدام از اين ضربات نبايد ناچيز شمرده شده و هر كدام مي توانند بالقوه آسيب زا باشند.
بطور کلي مي توان آسيب هاي ناشي از ضربه وارده به مغز را به سه دسته تقسيم کرد:
آسيب ضربه مغزي خفيف که عبارت است از کاهش سطح هوشياري به مدت 5 دقيقه يا کمتر با نمره ملاک اغمائ گلاسکو(پزشکان اغلب اين شاخص را براي نشان دادن دامنه آسيب و احتمال بازيافت آن بکار مي برند. نمره بالا نشاندهنده ابتلاي خفيف و نمره پايين نشان دهنده شدت بالاست). ننمره اغماي 13 تا 15 که به فراموشي به مدت کمتر از يک ساعت پس از وقوع ضربه مي انجامد . يعني ناتواني فرد در ذخيره يا حفظ اطلاعات جديد در ذهن پس از وارد شدن ضربه سر رخ مي دهد.
آسيب مغزي متوسط عبارت است از کاهش سطح هوشياري براي بيشتر از 5 دقيقه و کمتر از 6 ساعت با نمره اغماي گلاسکو تا12 و فراموشي به مدت 1 تا 24 ساعت پس از ضربه و آسيب ضربه اي مغزي شديد عبارت است از کاهش سطح هوشياري بيشتر از 6 ساعت و يا بيش از آن با نمره اغماي گلاسکو 3 تا 8 و يا فراموشي به مدت 24 ساعت بعد از ضربه.
ضربه مغزي عمدتاً ناشي از ضربات و تروما به سر مي باشند که سبب تغيير وضعيت ذهني و رواني با يا بدون تغيير سطح هوشياري مي شوند. تغيير وضعيت ذهني به دنبال ضربه وارد بر سر مي تواند سبب تغيير شخصيت، حافظه و نقايص عصبي يا فقدان هوشياري گردد. مکانيسم آسيب سر در ورزشها متفاوت است. مکانيسم هاي احتمالي آسيب ديدگي شامل نيروهاي فشارنده ( اصابت ضربه به سر سبب آسيب مغز در محل اصابت، ناشي از فشرده شدن مغز در آن ناحيه ) يا نيروهاي کششي وارده به سر ( سبب آسيب مغز در سمت مقابل جهت کشيده شدن سر ) يا اعمال نيروهاي چرخشي روي سر(مثل پرتاب شدن از روي موتور و غلت زدن). اين مکانيسم ها سبب تغيير در خونرساني، کارکرد و نياز به انرژي مناطق خاصي از مغز شده و به اختلال عملکرد آن بخش صدمه ديده مي انجامد.
تاثير بوکس بر سيستمهاي عصبي
متخصصان باليني در ورزش طيفي از آسيب هاي سر را تشخيص مي دهند که دامنه آن از ضربات مغزي خفيف تا آسيب هاي نافذ و کشنده مغز را دربرمي گيرد. تبيين سازوکار آسيب مغز در ورزش بوکس پيچيده است. زيرا به هر دوي تاثير ضربات مستقيم دستکش بر جمجمه و نيز حرکت مغز و جمجمه در پاسخ به آن بستگي دارد. در لحظه برخورد ضربه به جمجمه ، شتاب گذرايي به سر وارد مي شود. جمجمه سريعتر از مغز حرکت مي کند و اين بدليل اينرسي است . هنگاميکه جمجمه گرايش به استراحت دارد ، مغز به حرکت ادامه مي دهد. چنين ضرباتي مسئول علائمي هستند که جراحان مغز و نورولوژيستها آنرا ضربه مغزي مي نامند . نشانگان ضربه مغزي ممکن است شامل سردرد ، تهوع ، گيجي ، مشکلات شناختي ، تغيير شخصيت ، افسردگي ، برانگيختگي ، و اختلالات احساسي و رفتاري باشد.
اصابت ضربه به سر در ورزش بوکس، امري اجتناب ناپذير است . سازمان جراحي نورولوژي آمريکا 90% بوکسور ها را متحمل به آسيب مغزي گزارش مي کند.
رايج بودن آسيب هاي سر در بوکسورها تعجب آور نيست، زيرا هنگامي که يک بوکسور ضربه مستقيمي را در ناحيه سر دريافت مي کند معادل ضربه اي است که يک چکش 9 کيلو گرمي با سرعت 32 کيلومتر در ساعت ، بر جسم وارد مي سازد. ضربه به سر مي تواند سبب شکستگي استخوان هاي سر و صورت و آسيب بافتهاي مغزي شود. اين ضربات مي توانند منجر به آسيب سطح مغز، پارگي شبکه عصبي، جراحات ، خونريزي و گاهي توليد لخته هاي بزرگ داخل مغز بشود . درجه آسيب مغزي بر بوکسورها بستگي به حرفه اي يا آماتور بودن آنها دارد.
80 درصدآسيب هاي مغزي خفيف اند. ضربه مغزي از جمله آسيب هاي خفيف مغزي است که به تشخيص دقيق و درمان مناسب نياز دارد و گرنه موجب عوارض طولاني مدت خواهد شد.
توافق كلي در خصوص تعريف استاندارد ضربه مغزي در دست نيست. اما يك تعريف رايج قابل قبول عبارتست از " فرايند پاتولولوژيك پيچيده كه بوسيله نيروي بيومكانيكي ناشي از تراوما ايجاد شده ، که مغز را تحت تاثير قرار مي دهد". كلي و روزنبرگ مشكلات حافظه و توجه را صرفنظر از اينكه ورزشكاران هوشياري خود را از دست داده يا نه، بعنوان عوارض حاد بوجود آمده در ورزشكاراني كه دچار ضربه مغزي شده بودند، گزارش كرده اند.
تشنجهاي ناشي از ضربه مغزي
درورزش هاي پر برخورد تشنج ناشي از ضربه مغزي چندان رايج نيست، اما رابطه اي معناداري با آسيب هاي خفيف سر وجود دارد. معمولا اين نوع تشنج ها در ظرف دو ثانيه پس از برخورد فيزيکي رخ داده، ولي با آسيب ساختمان مغز همراه نيستند . سرنوشت آن بستگي به علت آسيب ، موضع آن ، وشدت و دامنه نورولوژيک آن دارد. فقدان آسيب ساختماني يا ضايعه عصبي -رواني طولاني مدت ، نشان از طبيعت خوش خيم بودن آنها دارد. به جز ورزش بوکس ، هيچگونه شواهدي مبني بر خطرات دراز مدت ضربه هاي متوالي مغزي در دست نيست. ورزش بوکس وضعيت منحصر به فردي دارد، زيرا ضربه هاي مکرر و تشديد ضايعات، خطر هاي عصبي زيادي را در بر دارد.
آسيب مغزي بوکس در شرايط ذيل رخ مي دهد:
الف- حرکت چرخشي مغز بدليل وارد شدن نيرو (شتاب) چرخشي توسط زخمهاي ناشي از کشيده شدن وريدها و آسيب آکسوني پراکنده که بوسيله تخريب مسيرهاي بلند عصبي در جسم سفيد و ساقه مغز ايجاد شده و منجر به خونريزي زير سخت شامه اي مي گردد.
ب-نيروي خطي وارد بر سر که منجر به خونريزي يا خون مردگي خفيف نواحي پاراساجيتال کورتکس مغز ،آسيبهاي ايسکميک مخچه و تخريب آکسوني ساقه مغز مي شود.
ج-صدمه به کاروتيد و وارد آوردن فشار به سينوس کاروتيد که خود مي تواند منجر به ايسکمي در مغز شود.
د-ايجاد شتاب در سر بدليل افتادن روي طنابها ي رينگ و يا حريف که منجر به صدماتي در نقطه مقابل سطوح دربرگيرنده لوبهاي پيشين و گيجگاهي و همچنين خونريزيها و خون مردگيهاي خفيف مي شود.
شرايطي که منجر به آسيب مغزي در بوکس مي شوند
نتيجه گيري: به طور کلي پيشينه هاي علمي پيرامون بوکس حرفه اي بر اين امر دلالت مي کند که خطرات جدي در زمينه آسيب مغزي وجود دارد، اما مطالعات مربوط به بوکس آماتور چنين قطعيتي را نشان نمي دهد و در اين خصوص نياز به مطالعه هاي بيشتري مي رود.
منبع: MYDOCUMENT.IR