يکي از مجاري لذت انسان، علاقه به همسر و ارضاء غريزه جنسي است.اصل وجود اين ميل نيز همانند ميلها و کششهاي دروني ديگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطري است که گفتيم خود به خود نه ارزش اخلاقي مثبت دارد و نه ارزش اخلاقي منفي، و به عبارتي ديگر: از نظر اخلاقي، وجود اين ميلها و کششها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشي ندارد.البته، از نظر فلسفي، هر چيزي که بهرهاي از وجود داشته باشد، خواه اختياري باشد يا غير اختياري، في نفسه خير است ولي خير در اينجا اصطلاح ديگري است و به ارزشها و خير اخلاقي ارتباطي ندارد.
آنچه که در محدوده اخلاق قرار ميگيرد و بار ارزشي خواهد داشت کيفيت و کميت ارضاي اين ميل و جهت اعمال آن است.مسأله ما در اينجا اين است که انسان اين ميل را چگونه ارضا کند؟ چه مقدار ارضا کند؟ و با چه نيتي ارضا کند؟ تا کار وي از نظر اخلاقي داراي ارزش مثبت باشد و دست به کارهاي ناشايسته و غير اخلاقي نيالوده باشد.
ديدگاه قرآن درباره غريزه جنسي
در قرآن کريم آياتي دلالت ميکنند بر اين که همسر دوستي و رابطه جنسي در متن خلقت انسان، ملحوظ است.البته، اين مطلب احتياج به تعبد ندارد و هر کسيدر کيفيت آفرينش انسان دقت کند، متوجه ميشود که تکثير نسل و بقاي اين نوع از راه ازدواج، همسرگيري و زاد و ولد تحقق پذير خواهد بود و ناچار ميبايست در متن آفرينش انسان اين جهت رعايت شده باشد؛ يعني، انسان طوري آفريده شده که در اثر آميزش با همسر نسلش باقي بماند.البته، تعابير آيات قرآن کريم در اين زمينه متفاوت است و ما در اينجا به چند دسته از آيات اشاره ميکنيم :
الف) آياتي دلالت دارند بر اين که همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و اين يک تدبير تکويني الهي است براي اين که نوع انسان باقي بماند که شايد از همه آنها روشنتر اين آيه باشد که ميگويد:
«يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثيرا و نساء و اتقوا الله الذي تساءلون به و الأرحام ان الله کان عليکم رقيبا.» (1)
[اي مردم تقوا پيشه کنيد و بترسيد از پروردگارتان که شما را از يک انسان بيافريد و همسر وي را از (جنس) او بيافريد و مردان و زنان بسياري را از آن دو (به وجود آورد و روي زمين) منتشر ساخت] .
جمله «بث منهما رجالا کثيرا و نساء» به خوبي دلالت دارد بر اين که انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و اين رابطه همسري به منظور تکثير نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.
در آيه ديگري آمده است که:
«هو الذي خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسکن اليها فلما تغشاها حملت حملا خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن اتيتنا صالحا لنکونن من الشاکرين.» (2) [اوست خدايي که شما را از يک انسان بيافريد و همسرش را نيز از (جنس) او قرار داد تا در کنار وي بيارامد پس چون با او خلوت کرد باري سبک برداشت و هنگامي که سنگين شد، پروردگارشان را خواندند که اگر فرزندي شايسته به ما دهي (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهيم بود)] .
در جمله «و جعل منها زوجها ليسکن اليها» احتمالا به حکمت و علت ديگري نيز براي ازدواج، جداي از توليد و بقاي نسل انسان، اشاره شده است که همان آرامش و سکون دو همسر در کنار يکديگر و احساس مهر و صفايي است که نسبت به يکديگر پيدا ميکنند و در نتيجه، بار زندگي را به کمک يکديگر بر ميدارند.
از اينجا است که در قرآن به آياتي نيز بر ميخوريم که صرفا بر همين علت و حکمت تکيه کرده و از توليد نسل سخني به ميان نياورده است، مانند اين آيه که ميگويد:
«و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا اليها و جعل بينکم مودة و رحمة ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون.» (3)
[و از جمله آيات و نشانههاي خدا اين است که او براي شما همسراني از خودتان بيافريد تا در کنارشان آرام گيريد و ميانتان محبت و مودت و دوستي قرار داد و در اين کار، آيات و نشانههايي (از خداوند) هست براي قومي که بينديشند] .
و ديگر آياتي که در اين زمينه به نحوي به اين حقيقت اشاره کردهاند.
آيات فوق و نظاير آنها، انديشه کساني را که فکر ميکنند ازدواج کاري است پليد، شيطاني و داراي ارزش منفي، رد ميکنند.چنين انديشهاي در قرآن کتاب آسماني فطرت، جايي ندارد و مطرود و باطل است.
ميل به ازدواج به اقتضاي حکمت الهي در آفرينش انسان لحاظ شده و تدبير الهي اقتضا کرده است که تکثير نسل و بقاي انسان به وسيله آن، تحقق پيدا کند.و چنين چيزي، خود به خود و در جهان تشريع نميتواند داراي ارزش منفي باشد؛ چرا که، اين در واقع، به يک نوع تناقض ميان تکوين و تشريع و ناهماهنگي بين نظام هستي و نظام اخلاقي، منجر ميشود.در صورتي که از نظر قرآن، نظام اخلاقي نه تنها هيچ تنافي با نظام تکويني ندارد بلکه مکمل آن ميباشد .قرآن به ما ميآموزد که دين و قوانين تشريعي ديني، فطري است و از هماهنگي کامل با آن برخوردار است و همين هماهنگي، رمز موفقيت و فراگيري و جهاني و ابدي بودن دين است.
پس با توجه به اين آيات زن گرفتن يا شوهر کردن و آميزش زن و مرد في حد نفسه نميتواند يک عمل زشت و پليد باشد و بنا بر اين، منشأ زشتي و ارزش منفي مربوط به غريزه جنسي و رابطه زن و مرد را در جاي ديگري مانند عوارض کمي و کيفي و در جهت آن بايد جستجو کرد و کم و کيف و جهت هستند که منشأ خوبي يا بدي آن ميشوند.
اخلاق جنسي
از آيات شريفه قرآن استفاده ميشود که اين دو جنس مخالف براي همديگر و مکمل همديگر آفريده شدهاند و مقتضاي فطرت انسان اين است که هر يک از اين دو يعني زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرايش داشته و او را منشأ آرامش و آسايش خويش قرار دهد و به گونهاي کامجويي کند که هم سلب توليد نسل و بقاي نوع انسان ميشود و هم مفسدهاي بر آن، بار نخواهد شد .
محدوديتهاي فطري غريزه جنسي
از ديد آيات قرآن کريم، گرايش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرينش است و در واقع، يک نوع انحراف در گرايش جنسي به شمار ميرود.بنا بر اين، اگر کساني در مقام ارضاي غريزه جنسي از مسير طبيعي و تکويني منحرف بشوند و به جاي آنچه در اصل خلقت و متن آفرينش براي تأمين اين غريزه ملحوظ شده راه ديگري را در پيش بگيرند، کارشان داراي ارزش منفي خواهد بود و از طريق راست و راه مستقيم فطرت الهي منحرف گشتهاند.در قرآن کريم، در ضمن بيان داستان قوم لوط (که به اين عمل انحرافي شهرهاند) در چند مورد (و حد اقل در سه مورد) بر زشتي اين عمل و انحراف آن از مسير فطرت تأکيد شده است .
قرآن حکايت ميکند که اين قوم در اشباع اين ميل، از مسير طبيعي و فطري خود منحرف شده بودند و بواسطه همين امر، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آيهاي که از اين جهت از ساير آيات روشنتر است ميفرمايد:
«و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون.» (4)
[همسراني را که خدا براي شما قرار داده رها ميکنيد و به راهي که خدا قرار نداده است ميرويد شما مردمي متجاوز و نابکار هستيد] .
يعني، به راهي ميرويد که خلاف فطرت و خلاف طبيعت شماست و انحرافي است از راه راست و صراط مستقيم.
اين نکته به خصوص از اين جهت براي ما مفيد است که خداوند با تعبير«خلق لکم ربکم»به ما ميفهماند آنچه را که خداوند قرار داده است و آفرينش الهي اقتضا ميکند، گرايش هر يک از اين دو جنس به جنس مخالف خود است و بنا بر اين، بايد از همين راه اشباع شود .
گرايش مرد به مرد و يا زن بزن را خدا در فطرت و آفرينش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لکم» قرار نگرفته است.بنا بر اين، اگر گرايشي اينچنين در انسانيپديد آيد در اساس، همان گرايش به جنس مخالف است که تحت تأثير عواملي، اينگونه انحراف پيدا کرده و انسان را وادار به کارهاي زشت و پليد و انحرافي کشانده است.
خداوند در آيات ديگري ميگويد:
«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمين.انکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون.» (5)
[و حضرت لوط عليه السلام را به ياد بياور آن هنگام که به قوم خود گفت آيا دست به عمل زشت و فحشايي ميزنيد که هيچ کس از مردم دنيا قبل از شما به چنين عملي دست نيالوده است شما به جاي زنان، مردان را به شهوت ميگيريد و مردم تبهکار و اسرافکاري هستيد] .
در اين دو آيه، علاوه بر اين که با تعبير «مسرفون» کار آنان را محکوم ميکند و خبر از هلاکت آنها و نزول عذاب بر آنها ميدهد تا درجه فساد و زشتي اين عمل را نشان داده باشد، علاوه بر اين، با تعبير«ما سبقکم بها من احد من العالمين»به يک نکته بسيار ظريف نيز اشاره کرده که دقيقا، مدعاي ما، يعني غير فطري بودن اين عمل را نشان ميدهد؛ يعني، در واقع اين قوم از آنجا که از مسير فطرت منحرف شده بود در ميان اقوام انسان و مردم عالم يک استثنا به حساب ميآمد که از مسير عام فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاريخ، منحرف شده بود و افرادي که به اين بيماري گرفتار شدهاند کساني هستند که از قوانين فطرت منحرف شدهاند و آنان که امروز در غرب از آزادي لجام گسيخته سوء استفاده کرده و علنا به اين عمل دست ميزنند، تا آنجا که آن را شعار خود قرار دادهاند، مسلما يک اقليتاند که منشأ بيماريها، فسادها و هرزهدريهايي شدهاند هر چند که پررو و پرسر و صدا هستند.
در واقع، برخي از حکومتها و نظامهاي سياسي غربي هستند که با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان ميخواهند پز آزادي بدهند و به اصطلاح، آزادي منشي و آزاديگرايي خود را به دنيا اعلام کنند.در صورتي که اين آزادي يک آزادي افتخارآميز نيست که بتوان به آن باليد، بلکه، يک آزادي حيواني شرمآور است که مردان و زنان سليم الفطرة حتي از شنيدن آن شرمگين ميشوند.
آيه 55 سوره نمل (6) هم مورد سومي است که قرآن به زشتي از عمل قوم لوط ياد کرده و چيزي بيش از آنچه گفتيم ندارد.بنا بر اين، اولين چيزي که در مقام ارضاي اين غريزه بايد مراعات شود همان توجه به مقتضاي فطرت و خلقت الهي و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولي، مطلب به اينجا ختم نميشود؛ بلکه، از اينجا انحراف از خلقت و گرايش فطري، يعني، همجنس گرايي به عنوان يک ارزش منفي قطعي، و يک عمل انحرافي بسيار زشت شناخته ميشود.
محدوديتهاي اجتماعي غريزه جنسي
محدوده ديگري نيز، علاوه بر محدوديت فطري که در بالا گفتيم، براي غريزه جنسي وجود دارد که اگر رعايت نشود آن هم ارزش منفي ايجاد خواهد کرد.و عبارت است از اين که عمل ارضاء جنسي به گونهاي انجام نگيرد که انسان را از دستيابي به مصالح مهمتر و کمالات بالاتر باز دارد اين محدوديت از تزاحم مصالح انسان به وجود ميآيد.
ما قبلا هم اشاره کردهايم که آنچه در ارضاي خواستهها و تمايلات، منشأ ارزش منفي ميشود، تزاحمي است که با بعضي از خواستههاي ديگر پيدا ميکند و با بررسي، ارزيابي و کسر و انکسار اين خواستهها است که حد و مرز هر يک از خواستهها و تمايلات، آشکار و روشن خواهد شد.
در بعضي موارد خود ما هم از طريق ادراکات عادي و عقلايي خود ميتوانيم آن فرمول را کشف کنيم و مرز دقيق هر يک از آنها را بشناسيم؛ ولي، در اکثر موارد به لحاظ آن که احاطهاي بر موارد تزاحم و تأثيرات سوء يا نامطلوبي که ميتواند داشتهباشد، نداريم، نميتوانيم دقيقا مواردش را تعيين کنيم و در اينجاست که وحي، نقش تعيين کننده خود را ايفا ميکند ولي، به هر حال، منشأ اصلي همان تزاحمات است.
مصالح اجتماعي انسان اقتضا دارد که زندگي وي به صورت خانوادهاي تشکيل شود و جريان پيدا کند و روابط مرد و زن بايد تحت کنترل و ضوابط و معيارهاي خاصي انجام شود و همسر انسان بايد جنبه اختصاصي داشته باشد که مصالح زيادي براي فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصي بودن همسر مترتب ميشود و نفي آن زيانها و خسارتهاي عمدهاي به بار خواهد آورد.
از جمله مصالح اجتماعي آن است که بايد با تشکيل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسياري از مسايل اجتماعي و حقوقي مانند مسايل ارث، انفاق و تربيت و ديگر مسؤوليتهايي که پدر و مادر نسبت به فرزند خويش دارند و يا صداق و انفاق و تمتع و التذاذ و اطاعت و ديگر مسؤوليتهايي که هر يک از دو همسر نسبت به يکديگر دارند، بر تشکيل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد که لازم است همه آنها دقيقا رعايت شود تا جامعه، جامعهاي انساني باشد و زمينه رشد عواطف و فضايل انساني، عشق و ايثار و فداکاري و قداست و پاکي و بلند نظري در آن فراهم شود و متقابلا، زمينههاي رشد فساد و انحطاط و تباهي و بيماريهاي مربوطه جسمي و رواني، و نابودي عواطف انساني و سقوط در زندگي حيواني از بين برود.
خانواده و ازدواج شرعي
اگر بنا باشد هر انساني با هر فردي از جنس مخالفش که بخواهد، بتواند آميزش جنسي داشته باشد، بنياد خانواده متزلزل و مصالح فراواني که بر وجود آن مترتب ميشود تقويت خواهد شد.بنا بر اين، براي حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بيبند و باري جنسي، لازم است که همه افراد جامعه به اينگونه محدوديتهاي معقول و منطقي گردن نهند.بنا بر اين، قالب کلي محدوديتهاي اجتماعي غريزه جنسي، همان ازدواج قانوني و شرعي است که بايد غريزه و رابطه جنسي در اين چارچوب محدود بشود تا با ديگر مصالح انسان اصطکاک پيدا نکند.اما شرايط مختلف ازدواج شرعي: از قبيل شرايط مالي، جسمي، روحي، اجتماعي، سني و ديگر خصوصياتي را که در ازدواج بايد ملحوظ شود قانون الهي تعيين ميکند.زيرا ما فرمولهاي دقيقش را نميتوانيم خودمان درک کنيم.
ولي، اجمالا، آنجا که ارضاي اين ميل طبيعي، با مصالح اجتماعي انسان اصطکاک پيدا کند ناگزير بايد در چارچوبهاي که با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانوني است که اگر رفتار جنسي انسان از اين مرز، تجاوز کرد ارزش منفي پيدا ميکند و قرآن کريم هم از چنين عملي تعبير به تجاوز کرده ميفرمايد:
«و الذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغي وراء ذالک فاولئک هم العادون.» (7)
[و کساني که دامن خود را از حرام بازدارند مگر نسبت به همسرانشان يا کنيزان مملوکشان که در اين صورت سرزنشي بر آنان نيست پس هر آن کس غير آنان را براي کامجويي طلب کند متعدي و متجاوز خواهد بود].
گاهي نيز در اصل ازدواج ايرادي نيست؛ ولي بعضي از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفي ميشود که براي اطلاع از تفصيل اين موارد بايد به کتب فقهي مراجعه کرد:
خلاصه و نتيجهگيري
نتيجه آن که اعمال اين غريزه در صورتي ارزش منفي ندارد که سه نوع محدوديت رعايت شود : نخست: آن محدوديتي است که خود فطرت نشان ميدهد، يعني اين رابطه بايد محدود به جنس مخالف باشد.
دوم: محدوديتي است که مصالح کلي جامعه براي همه افراد در همه شرايط اقتضا ميکند، محدوديتهايي که در قوانين زناشويي رعايتشان بر همگان لازم و ضروري خواهد بود و در شرع مقدس تبيين شده است.
سوم: محدوديتهايي است که در موارد استثنايي و حالات خاصي براي زوجين پيش ميآيد و روابط زناشويي آنان را به نحوي محدود خواهد کرد.
اگر انسان در اعمال غريزه جنسي به اين سه نوع محدوديت توجه داشته، آنها را رعايت کند، التذاذ و کامجويي او ارزش منفي نخواهد داشت و مورد ملامت قرار نميگيرد، و خداوند با تعبير:
«و الذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غير ملومين.» (8)
که در قرآن کريم در دو مورد آمده، عمل مشروع آنها را امضا نموده است.
چنانکه از آيات ديگري از قرآن نيز في الجمله، استفاده ميشود که ازدواج ممنوعيتي ندارد و از ارزش منفي اخلاقي برخوردار نيست.
مثل آيه: « فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة.» (9)
[پس با کساني از زنان که برايتان پاک و پاکيزهاند نکاح کنيد دو بار، سه بار و چهار بار.اگر ترس داريد که به عدالت رفتار نکنيد به يکي اکتفا کنيد] .
از احکام ازدواج و طلاق در آيات و موارد ديگري از قرآن کريم نيز به مناسبتهايمختلفي سخن به ميان آمده و طبيعي است که اينگونه آيات هم به طور ضمني بر مجاز بودن اصل ازدواج دلالت دارند.
ارزشهاي اخلاقي در ازدواج
بر طبق اصول کلي که از قرآن کريم استفاده کرديم، ارزش مثبت در فعل اخلاقي تابع انگيزههايي است که انسان را وادار به انجام آن ميکند.کارهاي ما هر قدر که با اين انگيزهها ارتباط بيشتري با خدا پيدا کنند و خدا پسندتر باشند مطلوبترند و داراي ارزش بالاتري خواهند بود و بر عکس هر قدر که بيشتر به خاطر نفس و تحت تأثير انگيزههاي نفساني انجام شوند، از ارزش کمتري برخوردار خواهند بود.اگر کسي بيانديشد که حکمت الهي اقتضا کرده تا نوع انسان به وسيله ازدواج در روي زمين ادامه يابد و همين انديشه، انگيزه او براي ازدواج و اختيار همسر شود، مسلما، ازدواج او داراي ارزش مثبت خواهد بود زيرا اراده خودش را تابع اراده خدا کرده و از آنجا که خدا خواسته، او هم اقدام به اين کار نموده است.
البته، قصد اطاعت خدا و تبعيت از اراده الهي مراتبي دارد و تابع اين است که انگيزه اصلي و نيت شخصي او چه اندازه خالص باشد: آيا صرفا و به طور خالص انگيزه او در کاري که انجام داده است، تحصيل رضاي خدا بوده، يا اجر و ثواب اخروي هم در تصميم گيري او بر انجام اين کار نقش داشته و يا آنکه صرفا، انگيزهاش اجر و ثواب اخروي باشد نه چيز ديگر و يا خوف از عقاب و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار به ازدواج قانوني کند.
البته، در غالب افراد، انگيزه منحصر به فرد آنان در انجام کارهايشان تبعيت و پيروي از اراده الهي نيست، به گونهاي که به هيچ وجه لذت خود را در نظر نداشته باشند، ولي، همين که حدود قانوني را رعايت و خودشان را در اين چارچوبه محدود ميکنند و از اين مرز فراتر نميروند، اين خود به خود انگيزهاي الهيميخواهد، اما بايد توجه به اين حقيقت را مد نظر داشته باشيم که پايه ارزش مثبت در هر کاري و نيز در کار ازدواج که مورد بحث ما است تا حدود زيادي به مقدار خلوص نيت افراد بستگي دارد.
اگر کسي بتواند نيت خود را خالص کند بگونهاي که انگيزه مسلط بر او، دستيابي به رضاي پروردگار باشد و لذتهاي دنيوي او کاملا تحت سلطه و در طريق آن انگيزه الهي قرار گيرد، طبعا، کار او از مرتبه بلندي از ارزش اخلاقي برخوردار خواهد بود و اين مرتبه مخصوص اولياي خدا و کساني است که به مراتب عالي از معرفت و توحيد رسيده باشند.آري تنها و تنها آنان ميتوانند چنين انگيزهاي در کارهايشان داشته باشند و مؤمنين متوسط معمولا به اين حد از اخلاص دست پيدا نميکنند.
همچنين، اگر رعايت حدود الهي به خاطر رسيدن به ثواب باشد، کارهايي که با اين انگيزه انجام ميشوند، نيز اخلاقا، از ارزش نسبتا بالايي برخوردار خواهند بود.چنانکه اگر کارهاي مربوط به تمايلات جنسي به انگيزه ترس از مبتلا شدن به معصيت انجام شود معصيتي که به دنبالش عقاب الهي خواهد بود، خواه در اصل ازدواج باشد و خواه پس از ازدواج در روابط زناشويي و لذتهاي مختلفي که مترتب بر ازدواج هستند.در هر حال اگر انگيزه انسان تحفظ از گناه باشد باز هم داراي ارزش مثبت خواهد بود و در همه موارد فوق، کار انسان، هر چه که باشد، حتي ازدواج او رنگ عبادت به خود خواهد گرفت.ولي، اگر انگيزه انسان در ازدواج، صرف التذاذ باشد، کار او ارزش مثبت ندارد هر چند که خود به خود ارزش منفي هم نخواهد داشت مگر براي کساني که در مراتب بالايي از معرفت و توحيد هستند که توجه به لذايذ شخصي برايشان کسر شأن است و مقام و مرتبه آنان را پايين ميآورد؛ ولي، از نظر قانوني و شرعي و آنچه براي عموم مردم مطرح ميشود، اگر ظاهر احکام الهي رعايت شود، با هر انگيزهاي که باشد ارزش منفي نخواهد داشت.
آيات متعارض و جمع آنها
ما قبل از اين گفتيم: از آيات قرآن چنين استفاده ميشود که در غريزه و لذت جنسي، خود به خود مذمتي نيست و ارزش منفي ندارد؛ ولي، در بعضي از آيات به تعبيراتي بر ميخوريم که تا حدودي از آنها چنين استشمام ميشود که گويي ارضاي اين غريزه کاري نکوهيده و مذمت شده است.
در يکي از آيات آمده است که:
«زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الأنعام و الحرث ذالک متاع الحياة الدنيا و الله عنده حسن المئاب.» (10)
[دوستي خواستههايي چون زنان و فرزندان و هميانهايي از طلا و نقره و اسبان گرانبها و چارپايان و مزارع در نظر مردم زيبا و دلفريب است در صورتي که اين متاع زندگي دنيا است و در نزد خداوند، منزلگاه بازگشت نيکو خواهد بود] .
تعبير«زين للناس حب الشهوات»
در اين آيه تعبير مدح آميزي نيست و شايد بتوان گفت نکوهش خفيفي را نسبت به اين افراد در بر دارد؛ ولي، با کمي دقت روشن ميشود آنچه که در اين آيه آمده هيچ تعارضي با آنچه، ما قبلا گفتيم ندارد زيرا اين آيه در مقام مقايسه شؤون زندگي دنيا و نعمتها و لذتها و جاذبههاي آن با نعمتهاي بي پايان اخروي است و بر عظمت و والايي آنها تأکيد ميکند و از اين رو است که در آيه بعد ميفرمايد:
«قل ءانبئکم بخير من ذالکم للذين اتقوا عند ربهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد» (11)
[بگو آيا ميخواهيد شما را از نعمتهاي برتر و بالاتر از اين نعمتها آگاه کنم براي کساني کهتقوا پيشه کردهاند در نزد پروردگارشان باغهايي است که از زير درختان آنها، نهرها جاري است و در آنها جاودان ميمانند و همسراني پاک و پاکيزه و خشنودي خدا را نيز دارند و خداوند نسبت به بندگان خود بصير و بيناست] .
بنا بر اين، آيه فوق نميخواهد بگويد که ارضاي شهوت و تمتع و بهرهمندي از همسران بطور مطلق، زشت و نامطلوب است، بلکه، از آن جهت که اين ميل مطلق، نامحدود و مرز ناشناس در انسان وجود دارد، ميتواند دام شيطاني بزرگ و خطرناکي براي انسان باشد: انسان را به گناه بکشاند و آخرت را از ياد او ببرد.
در آيه ديگري ميفرمايد:
«قل ان کان آبائکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشيرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب اليکم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين.» (12)
[بگو اگر پدرانتان و فرزندان و برادران و همسران و فاميلهاتان و اموالي که جمع آوري کردهايد و تجارتي که از کسادي آن بيمناکيد و منزلها و مسکنهايي که بدان دلخوش هستيد از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا در نزد شما محبوبترند پس منتظر باشيد تا خدا امر خود را بياورد و خداوند بدکاران را هدايت نميکند] .
در اين آيه از کساني ياد ميکند که روابط عاطفيشان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فاميل و دلبستگي به متعلقات زندگي دنيا چنان مستحکم ميگردد که مصالح مهم ديگر را تحت الشعاع قرار ميدهد و به فراموشي ميسپرد تا آنجا که اين دلبستگيها بر محبت خدا غالب ميشوند و ايشان را از انجام وظايف واجب باز ميدارند و اين همان تزاحمي است که گفتيم ملاک ارزش منفي خواهد بود.اين درست است که عاطفه بين زن و شوهر امري طبيعي و نعمتي است که خداي متعال با تعبير زيباي«و جعل بينکم مودة و رحمة»به آن اشاره دارد که در بخش مربوط به عواطف درباره آن بحث خواهيم کرد، مع الوصف، همين نعمت نيز حد و مرزي دارد که نبايد از آن تجاوز کرد، تا آنجا که مصالح عمده و مهم ديگري را تحت الشعاع قرار دهد.
بالاترين رابطه عاطفي انسان بايد متوجه خدا باشد و محبت خدا در دل انسان بايد بر همه محبتها و دلبستگيهاي ديگر چيره شود.کساني که به مقام توحيد رسيدهاند، محبت خدا در دلشان آنچنان عميق و نيرومند است که هر محبت ديگري نسبت به آن فرعي است و شعاعي از محبت خدا خواهد بود.البته افراد خاصي هستند که خدا دلهايشان را براي خود خالص کرده است؛ ولي، افراد متوسط و مؤمنين متعارف، دست کم، بايد طوري باشند که محبتهاي ديگري که در دل دارند بر محبتي که به خدا ميورزند غالب و مسلط نشود.
سر انجام در آيه سومي ميگويد:
«ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم.» (13)
[برخي از همسران و فرزندان شما (در حقيقت) دشمنان شما هستند پس از آنان بر حذر باشيد] .
اين آيه نيز ناظر به آن همسران و فرزنداني است که از ايمان کافي برخوردار نيستند و آن وقت که شما ميخواهي به انجام وظايف خود بپردازيد، در جهاد شرکت کنيد، جانبازي کنيد يا اموالشان را در راه خدا صرف کنيد مزاحم شما ميشوند، اين همسران و فرزندان در چنين حالاتي و شرايطي است که حکم دشمن شما را دارند.زيرا که شما را از راه خير باز ميدارند .اينجا است که بايد از آنان بر حذر باشيد تا مبادا که دلبستگي شما به ايشان، شما را از انجام وظايف واجبتان باز دارد.يکي از بهترين مظاهر تعارض محبتها همين جهاد است و در اينجا معلوم ميشود که کداميک از دلبستگيهاي انسان بيشتر است.جايي که جهاد واجبي در پيش است آيا دلبستگي به زن و فرزند، مانع از شرکت در آن ميشود يا نه؟ اگر مانع شد، معلوم ميشود که عاطفه او نسبت به همسر و فرزند و غيره و دلبستگياش به آنها بيشتر است و بر خدا دوستي او غلبه دارد که اين حالتي خطرناک خواهد بود و خداوند با جمله«فتربصوا حتي يأتي الله بامره»
[پس منتظر حکم خدا باشيد] که در آيه قبل آمده بود، ما را از اين خطر که در کمينگاه ما است آگاه ميکند.
بنا بر اين، آيات نامبرده نيز که به ظاهر، متعارض با گفتار ما بود با کمي دقت معلوم شد، دلالتي ندارند بر اين که اصل ازدواج يا ارضاي غريزه جنسي يا همسر گرفتن نامطلوب است و ارزش منفي دارد.چرا که نکوهش اين آيات به يک حالت عارضي مربوط ميشود؛ يعني حالتي که در آن اينگونه عواطف، بر محبت خدا و رسول خدا چيره شود و انسان را از انجام وظايف لازم باز دارد، پس اگر اين عوارض و اينگونه حالات عرضي نميبود هيچ ارزش منفي در ارتباط با مسأله ازدواج و ارضاي غريزه جنسي به وجود نميآمد.
توصيههاي قرآن در غريزه جنسي
تعدادي از آيات با صراحت مردم را توصيه به ازدواج و نکاح ميکند مثل اين آيه که ميگويد :
«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع.» (14)
[پس نکاح کنيد آنچه را از زنان که براي شما پاک و پاکيزهاند دو تا و سه تا و چهار تا] .
و يا در آيه ديگر آمده است:
«و انکحوا الايامي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهمالله من فضله و الله واسع عليم.و ليستعفف الذين لا يجدون نکاحا حتي يغنهم الله من فضله.» (15)
[و براي مردان و زنان بي همسر و خدمتکاران زن و مردتان (که در سن ازدواجند و صلاحيت دارند) همسر بگيريد و اگر فقير و بي چيزند (نگران نباشيد که) خداوند از فضل و کرم خود آنان را بينياز سازد و خداوند رحمتش وسيع و (نسبت به بندگان خود) داناست و آنان که وسيله نکاح برايشان فراهم نشود بايد خودداري و عفت پيشه کنند تا آن که خداوند ايشان را از فضل و کرم خود بي نياز سازد] .
اينگونه آيات و روايات فراواني دلالت بر استحباب و مطلوب بودن ازدواج و همسرگيري ميکنند .البته، بايد توجه داشت که اين يک حکم کلي و عمومي است که بر اساس يک نياز گسترده و کلي و با قطع نظر از عوارض خاصي که ممکن است در مواردي موجب استثنايي شوند تشريع شده است و منافات ندارد که در مواردي به تناسب شرايط خاصي که براي بعضي از افراد پيش ميآيد، انجام اين کار واجب و در بعضي ديگر، حرام و ممنوع باشد.تعداد ديگري از آيات قرآن، مؤمنين را به علل مختلف و بر اساس حکمتهاي خاص هر مورد، از ازدواج با بعضي از زنها منع کرده است.مثل آيه:
«و لا تنکحوا ما نکح آبائکم من النساء.»
[و زناني که در گذشته پدرانتان به همسري گرفته (و سپس مردهاند و يا آنها را طلاق دادهاند به همسري نگيريد] .
و سپس به دنبالش حکم ميکند که:
«انه کان فاحشة و مقتا و ساء سبيلا.»
[که اين عمل، عملي زشت و قبيح و راه بسيار بدي است] .
به دنبال همين آيه آمده است که:
«حرمت عليکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتي ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امهات نسائکم و ربائبکم اللاتي في حجورکم من نسائکم اللاتي دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح عليکم و حلائل ابنائکم الذين من اصلابکم و ان تجمعوا بين الاختين.» (16)
[بر شما حرام گرديده است ازدواج با مادرهايتان، و دخترهاتان، و خواهرهاتان و عمههاتان و خالههاتان و دخترهاي برادر و دخترهاي خواهر و مادراني (رضاعي) که شما را شير دادهاند و خواهران رضاعي و مادر زنهاتان و دختر زنهاتان که در کنار شما زندگي ميکنند از آن زناني که با ايشان مقاربت کردهايد و اگر نکردهايد بر شما باکي نيست (که با دختران آنها ازدواج کنيد) و همچنين همسر پسرانتان که از پشت شما و صلب شما هستند (در مقابل پسر خوانده) و نيز بر شما حرام است که ميان دو خواهر به همسري جمع کنيد] .
و به دنبال آيه فوق در آيه بعد، بعد از تحريم ازدواج با زنان شوهردار ميفرمايد:
اما در آيه ديگري با تعبير:
«و احل لکم ما وراء ذلکم.» (17)
[و غير از زناني که گفتيم ازدواج با بقيه زنها براي شما حلال و بياشکال است] .
اما در آيه ديگري با تعبير:
«و لا تنکحوا المشرکات حتي يؤمن.» (18)
[و با زنان مشرک ازدواج نکنيد تا آن که ايمان آورند] .
از ازدواج با زنان مشرک، نهي فرموده است، که مخصص آيه قبلي به شمار ميرود.
در آيه قبلي بعد از ذکر زناني که ميتوان با آنها ازدواج کرد رعايت نکات قابل ملاحظهاي را توصيه کرده است:
و احل لکم ما وراء ذالکم ان تبتغوا باموالکم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة و لا جناح عليکم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة ان الله کان عليما حکيما.» (19)
[و غير از زناني که نام برديم براي شما حلال و بي اشکال است که با صرف مال خود (و دادن مهريه) از طريق ازدواج و زناشويي و نه از طريق زنا و خلاف شرع، زناني را طلب کنيد پس هرگاه از آنان بهرهمند شديد مهر آنان را بپردازيد، البته، پس از تعيين مهر بر شما باکي نيست که دو طرف به شکلي تراضي کنيد که خداوند دانا و حکيم است] .
اين آيه رخصت استمتاع و بهرهمندي از زنان را ميدهد، ولي، نه به صورت هرج و مرج و آزاد گذاردن غريزه جنسي لجام گسيخته در جامعه که هزاران فساد و جنايت و سقوط و تباهي را به دنبال بياورد؛ بلکه، از راه درست ازدواج و تعهد متقابل در چارچوب يک پيمان مقدس، خواه دايمي باشد يا موقت.
در آيه ديگري ميخوانيم:
«اليوم احل لکم الطيبات...و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتيتموهن اجورهن محصنين غير مسافحين و لا متخذي أخدان.» (20)
[امروز آنچه که پاک و پاکيزه است بر شما حلال شد...و (نيز بر شما حلال شد) ازدواج با زنان پارساي مؤمن و مسلمان و زنان پارساي اهل کتاب به شرطي که مهر ايشان را بپردازيد نه به صورت زنا يا رفيقگيري] .
«خدن» اصطلاحا به معني دوستي است که به طور نامشروع از جنس مخالف گرفته شود و اشاره به رسمي است که در جاهليت وجود داشته و امروز هم در جوامع غربي، شايع است.قرآن کريم به خصوص روي اين موضوع تکيه ميکند و همانطور که در آيات آمده چنين ارتباطي را زشت دانسته و با تعبير «اتخاذ اخدان» يا [گرفتن دوستان] از آن ياد ميکند.
همچنين آيات فراوان ديگري نيز وجود دارد که انسان را از زنا و فحشا منع ميکند مثل:
«و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن.» (21)
[و نزديک به فحشاء مشويد خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه مخفي و پوشيده] .
و يا از اشاعه فحشا باز ميدارد، يا آنان را که مرتکب فحشا و آلوده به آن شدهاند ترغيب به توبه و بازگشت ميکند و يا اين که به نماز به عنوان باز دارنده از آن توصيه ميکند که مجموعه بزرگي از آيات را تشکيل ميدهد. (22)
و نيز آيات و رواياتي به رعايت پوشش و حفظ حجاب و دوري از برهنگي توصيه ميکنند که همه اينها به نوعي به غريزه جنسي ارتباط خواهند داشت و در واقع بيانگر حد و حدود اخلاقي آن خواهند بود.
خلاصه و جمعبندي
با دقت در آيات کريمه روشن ميشود که همه ارزشهاي منفي مربوط به اين غريزه در واقع، به يکي از سه جهتي که قبل از اين توضيح دادهايم باز ميگردد.يا منشأ زشتي و ارزش منفي آن، رابطه با جنس موافق است که خلاف فطرت خواهد بود.
يا منشأ زشتي و ارزش منفي آن، فساد اجتماعي است و مصالح اجتماعي آن را نفي ميکند، پس لازم است که با قوانين و قراردادهاي اجتماعي، حد و حدود آنروشن، و اجراي آنها تضمين شود.و يا منشأ ارزش منفي آن تعارضي است که با کمالات روحي و معنوي دارد.
همه آنچه که در آيات قرآن يا روايات در ارتباط با اين ميل مذمت شده، بر ميگردد به يکي از سه نوع محدوديت و حدودي که قبلا از آنها ياد کرديم و رعايت آنها لازم و ضروري خواهد بود و با رعايت آنها ارضاي ميل جنسي مذمتي ندارد بلکه مورد ترغيب نيز قرار گرفته است .
چرا که اين يک نياز فطري است و لازم است بگونهاي که منطبق با مصالح فردي و اجتماعي باشد تأمين گردد تا اغراض تکويني الهي حاصل شود و نسل بشر بر روي زمين دوام يابد.
لذت جنسي در جهان ديگر
از آنجا که در عالم آخرت، زاد و ولد و توليد نسل در کار نيست، ممکن است چنين تصور شود که التذاذ جنسي از ويژگيهاي اين جهان و فقط به منظور بقاي نوع انسان بر روي زمين است و در جهان آخرت ديگر چنين ميلي وجود نخواهد داشت؛ ولي آيات فراواني در قرآن داريم که اگر نگوييم صراحت، دست کم ميتوانيم بگوييم ظهور دارند در اين که چنين ميلي در آنجا نيز وجود دارد.
البته، نظام زندگي انسان در دو جهان با هم تفاوت اساسي دارند و نميتوان گفت که آنچه که در دنيا هست دقيقا به همان شکل در آخرت هم وجود دارد و آنچه که در آخرت هست عينا همان چيزي است که در دنيا ميبينيم.بلکه، صرفا شباهتهايي بين اين دو عالم هست و مفاهيم عامي قابل انطباق بر امور دو عالم هستند؛ ولي در دقايق و خصوصيات آنها عين هم هستند .
به ديگر سخن، تعبيراتي که به کار ميرود، به حسب مفاهيم عامش ميتواند شامل مصداق دنيوي و مصداق اخروي باشد، چنانکه در مورد دو تعبير کلي «خوردن» و «آشاميدن» هم شامل مصداق دنيوي و هم شامل مصداق اخروي ميشود.
عمل خوردن و آشاميدن در دنيا هست و در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنم هم هست؛ ولي شايد خوردن و آشاميدن در آخرت عينا همين اکل و شربي که ما در اينجا داريم نباشد و عوارض هضم و جذب و دفع را نداشته باشد.ولي در هر حال، مفهوم اکل و شرب بر آن دو صادق خواهد بود.
در مورد ازدواج و ميل جنسي هم تعبيراتي در قرآن کريم داريم که مؤمنين را بشارت ميدهد به داشتن همسران پاک و پاکيزه «ازواج مطهرة» پس معلوم ميشود که در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد.بگونهاي که تعابير کلي و مفاهيم عام مربوط به اين ميل بر مصاديق آن جهانيش نيز تطبيق ميکند.تعبيرات قرآني متناسب با اين زمينه را تقريبا ميتوان بر سه دسته تقسيم کرد: در يک دسته از آيات تعبيراتي وجود دارد حاکي از اين که مؤمنين در بهشت از همسران پاکيزهاي برخوردارند، اما معلوم نيست که آن همسران بهشتي آيا همين همسران دنيويشان هستند و يا کسان ديگري هستند جز اينها.و آيا همسراني هستند از همين قبيل يعني انسانهايي هستند که در بهشت همسر مؤمنين ميشوند و يا اين که اصولا همسران بهشتي از نوع ديگري هستند مانند اين آيات:
«و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون.» (23)
[و براي آنان (مؤمنين) در بهشت همسران پاکيزهاي است و آنان در آن (بهشت) جاودانند] .
«للذين اتقوا عند ربهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد.» (24)
[براي آنان که تقوا پيشه کنند نزد پروردگارشان باغهايي است که از زير درختان آنها نهرها جاري است که در آن جاودان ميمانند و همسراني پاکيزه و نيز خشنودي خداوند را دارند و خدا نسبت به بندگان خود بينا است (و به خوبي آنان را ميشناسد)] .
«لهم فيها ازواج مطهرة و ندخلهم ظلا ظليلا.» (25)
[و براي آنان در بهشت همسراني پاکيزه است و آنان را در سايههايي خوب و مطلوب داخل کنيم] .
در دسته ديگري از آيات تعبيراتي هست حاکي از اين که مؤمنين در بهشت نيز با همسراني که در دنيا دارند، همراه و همسر خواهند بود.مثل آيه:
«جنات عدن يدخلونها و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم و الملائکة يدخلون عليهم من کل باب.» (26)
[باغهاي اقامت و زندگي که در آن داخل شوند همراه هر کسي که شايسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد شوند] .
پس همسران مؤمنين هم اگر صالح باشند به همراه خود آنها وارد بهشت ميشوند و از نعمتهاي بهشت و مصاحبت با همسر خود بهرهمند ميگردند.
و مثل آيه:
«هم و ازواجهم في ظلال علي الارائک متکئون.» (27)
[آنان و همسرانشان در سايههايي در بهشت بر روي تختها تکيه ميکنند] .
و مثل آيه:
«ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون.» (28)
[با سرور و شادماني به همراه همسرانتان داخل بهشت شويد] .
بنا بر اين، يکي از نويدهايي که قرآن در آيات فوق به مردان و زنان مؤمن ميدهداين است که در بهشت هم با همسرانشان همراه و همسر خواهند بود.
در دسته سوم از آيات قرآن نيز تعبيراتي آمده حاکي از اين که همسران اهل بهشت منحصر به اين همسران دنيوي نيستند؛ بلکه، نوع ديگري از مخلوقات الهي نيز در بهشت هستند که به «حور عين» مشهورند.
در اين باره نيز به تعداد بيشتري از آيات قرآن بر ميخوريم مثل:
1.«و عندهم قاصرات الطرف عين کانهن بيض مکنون.» (29)
2. «و عندهم قاصرات الطرف اتراب.» (30)
3. «و زوجناهم بحور عين.» (31)
4. «فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان...کانهن الياقوت و المرجان.» (32)
[در آن باغها (بهشت) زنان زيباي با حيايي هستند که دست هيچ کس قبل از آنان (مؤمنين) به ايشان نرسيده است] .
5. «فيهن خيرات حسان...حور مقصورات في الخيام...لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان.» (33)
[در آن باغها (بهشت) زنان زيبا و داراي حسن و جمال هست...حوريههايي که در سراپرده (خود) مقصور (و از چشم بيگانگان مستورند) ...که قبل از شوهران بهشتي خود دست هيچ کس از جن و انس به آنان نرسيده است] .
6. «و حور عين کامثال اللؤلؤ المکنون.» (34)
[حوريههايي خوش چشم همانند گوهرهاي محفوظ در صدف] . ـ
7. «و فرش مرفوعة انا انشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا لأصحاب اليمين.» (35)
[و بسترهايي برافراشته، همانا (همسرانشان را) آفريديم و آنان را بکر و شوهر دوست و همتاي اصحاب يمين قرار داديم] .
8. «و کواعب اترابا.» (36) [و نازنيناني همطراز] .
از مجموعه آيات مربوطه که ما در اينجا آنها را در سه دسته تقسيم کرديم چنين استفاده ميشود که اولا در بهشت نيز لذت جنسي وجود دارد، و ثانيا لذت مؤمنين در اين زمينه هم از همسران مؤمني است که در دنيا داشتهاند و هم از حور العين و موجودات و مخلوقاتي که بدين منظور خداوند در کمال حسن و زيبايي براي ايشان ميآفريند.
بنا بر اين، ميتوان نتيجه گرفت که ميل جنسي اختصاص به اين عالم دنيا و نشأة مادي ندارد و مجموعا ميتوان گفت: اين ميل يک ميل ثابت انساني و از ابعاد وجودي انسان است که در دنيا به لحاظ تأمين مصالح اين جهاني و بقاي نسل انسان در روي زمين از اين ميل استفاده ميشود، چنانکه ميل و لذت از خوردن و آشاميدن نيز در دنيا به لحاظ حفظ وجود، بقا و سلامتي انسان مورد استفاده و بهرهبرداري انسان قرار ميگيرد.دو ميل نامبرده در جهان آخرت هم وجود دارد و منشأ التذاذ و بهرهمندي انسان در بهشت ميشوند ولي، مسلما به لحاظ رشد جسماني و يا توليد نسل نخواهد بود بلکه، اصل التذاذ از همسران و از تجليات الهي در آنان مطلوب و مورد نظر خواهد بود.
پي نوشت :
1 ـ نساء/ .1
2 ـ اعراف/ .189
3 ـ روم/ .21
4 ـ شعرا/ .166
5 ـ اعراف/80 و .81
6 ـ «و لوطا اذ قال لقومه ا تأتون الفاحشة و انتم تبصرون ائنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم تجهلون.»
7 ـ مؤمنون/7 ـ .5
8 ـ مؤمنون/6 و .5
9 ـ نساء/ .3
10 ـ آل عمران/ .14
11 ـ آل عمران/ .15
12 ـ توبه/ .24
13 ـ تغابن/ .14
14 ـ نساء/ .3
15 ـ نور/32 و .33
16 ـ نساء/23 و .24
17 ـ نساء/ .24
18 ـ بقره/ .221
19 ـ نساء/ .24
20 ـ مائده/ .5
21 ـ انعام/ .151
22 ـ مثل آيات 19 نور؛ 135 آل عمران؛ 45 عنکبوت؛ 169 و 268 بقره؛ 28 و 80 اعراف؛ 24 يوسف؛ 90 نحل؛ 21 نور؛ 15 و 22 و 25 نساء؛ ..32.، 54 نمل؛ 28 عنکبوت؛ 30 احزاب؛ 1 طلاق؛ 33 اعراف؛ 37 شوري؛ 4 و 23 نور.
23 ـ بقره/ .25
24 ـ آل عمران/ .15
25 ـ نساء/ .57
26 ـ رعد/23 و نيز مشابه به آن آيه 8 از سوره غافر است که ميگويد:
«ربنا و ادخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم.»
27 ـ يس/ .56
28 ـ زخرف/ .70
29 ـ صافات/48 و .49
30 ـ ص/ .52
31 ـ دخان/54 و طور/ .20
32 ـ الرحمن/56 ـ .58
33 ـ الرحمن/70 تا .74
34 ـ واقعه/ .22
35 ـ واقعه/34 ـ .38
36 ـ نبأ/ .33
منبع: اخلاق در قرآن، آيت الله محمد تقي مصباح يزدي(دامت برکاته) ، ج 2