نسيم سخن
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نيست
هرگه که دل به عشق دهي خوش دمي بود
در کار خير، حاجت هيچ استخاره نيست(1)
«استخاره»، پنجرهاي روشن، به سوي فضايي قُدسي است که نسيم آرامش و اطمينان در سراي دلها مينشاند و انسانهاي دينباور و خداجو را از ترديد، دودلي و آشفتگي خاطر ميرهاند. لحظههاي حساس زندگي که هنگامه انتخاب درست و سرنوشتساز است همانند فرشتهاي آسماني مسير خيرآفرين را به آدمي ميآموزاند و امروزي پراميد و فردايي پرنويد را فرا روي انسانهاي هوشمند قرار ميدهد.
جايگاه ارزشمند استخاره و آثار پربهاي آن، شيفتگان فراواني پرورانده است، به گونهاي که تجربههاي گوناگون آنان در بهرههاي معنوي و مادي زبانزد همگان شده است. اما افراطهاي بسيار و استفادههاي نابجاي برخي علاقهمندان بدآنجا انجاميده که گاه لطيفههاي خندهآور و ماجراهاي نابخردانهاي از اين افراد مطرح شود به گونهاي که ديدگاه بسياري از افراد ـ بويژه جوانان حقيقتگرا و آرمانخواه ـ را نسبت به اين مشعل روشنيبخش، دچار توفان تحقير و غبار غربت ـ از حقيقت ناب و اصيل آن ـ نموده است. از اينرو چون فرصت شايستهاي بيابند، پرسشهاي فراواني در باره استخاره ميکنند. پرسشهايي اينچنين که:
«استخاره» يعني چه؟ و فلسفه رجوع به آن در لحظههاي مهم و سرنوشتساز زندگي چيست؟
آيا استخاره نوعي «غيبگويي» نيست؟ و يا مراجعه ما به آن موجب تعطيل تفکر و انديشه نخواهد بود؟
چگونه ما که به عنوان برترين موجودات زنده هستيم سرنوشت خود را به دست تسبيحي بيجان بسپاريم و تسليم آن شويم؟!
اگر تمامي آيات قرآن «نور» و «رحمت» است، پس چگونه بر بالاي صفحات برخي قرآنها کلمه «خوب» يا «بد» نوشته ميشود؟!
آنگاه که براي کاري بسيار مهم و ارزشمند چون انتخاب همسر، استخاره کرديم، اگر خلاف آن عمل نموديم، آيا بلاي دنيا و عذاب آخرت گريبانگير ما خواهد شد؟!
سيره معصومان(عليهم السلام) و شيوه عالمان و صالحان در استفاده از استخاره در لحظههاي حساس زندگي چگونه بوده است؟
آيا انجام استخاره، اختصاص به قشر خاصي همان عالمان حوزوي دارد، يا آنکه همگان ميتوانند با فراگيري شيوه آن مشکل خود را حل کنند؟
«استخاره» يعني چه؟ و فلسفه رجوع به آن در لحظههاي مهم و سرنوشتساز زندگي چيست؟
«استخاره»، «طلب خير از خداوند» و «شناخت بهترين راه يا عاليترين مورد»(2) است. اقدامي که در پرتو آن رو به سوي پروردگاري قادر، مدبّر و مهربان ميکنيم و براي زندگي خود، بهترين مصلحت را ميجوييم و پس از انجام استخاره از ترديد، شک و دغدغه خاطر رها شده، همراه با نوعي آرامش دروني، شکيبايي، نشاط و اميد به کار و کوشش ادامه ميدهيم. گرچه پس از آن دچار سختيها و دشواريهايي شويم و براي دستيابي به هدف با ناهمواريهايي در مسير زندگي روبهرو گرديم؛ اما توجه ما به خداوند، اميد الهي و توکل گرانبهايي که در خود ايجاد کردهايم، رهتوشهاي پرارزش براي دوري يأس و نوميدي و افزايش شور و نشاط خواهد بود.
از اينرو در معارف ناب ديني اين حقيقت گرانسنگ را اين گونه مييابيم که:
«ما استخار اللّهَ عزّ و جلّ عبدٌ مؤمن الا خار اللّه له».(3)
هيچ بنده باايماني از خداوند طلب خير نکرد، مگر آنکه پروردگار مهربان، سعادت او را فراهم ساخت.
استخاره دو نوع است:
1ـ طلب خير و هدايت از خداوند
معناي حقيقي استخاره که «طلب خير و صلاح و هدايت از خداوند» است و در روايات ما اين نوع معروف است، نوعي دعا، استمداد از خداوند و توکل به او است. شيوهاي که پيشوايان معصوم(عليه السلام) بدان پايبند بودند و به اصحاب خود سفارش مينمودند.
رسول اکرم ـ درود خداوند بر او و آل او باد ـ ميفرمودند:
«از سعادت و نيکبختي انسان، استخاره او از خداوند و رضايت وي به قضاي الهي است و از شقاوت و نگونبختي او، ترک استخاره و ناخرسندي از خواست خداوند است».(4)
و يا در وصاياي اميرمؤمنان علي(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) است که: «و اکثر الاستخارة» بسيار از خداوند طلب خير و سعادت نما.(5) و آن حضرت، خود براي استخاره دو رکعت نماز ميخواند، در تعقيب نماز صد مرتبه: استخيرُ اللّه (طلب خير ميکنم از خداوند) ميفرمود و به دنبال آن دعايي با مفهومي اينچنين قرائت ميکرد:
«خدايا! قصد انجام کاري دارم که تو ميداني، اگر صلاح دين و دنيا و آخرت مرا در اين کار ميداني وسيله آن را برايم فراهم ساز و اگر ميداني که براي دنيا و آخرت من بد است، مرا از آن بازدار، چه کراهت داشته باشم، چه علاقه، زيرا تو مصالح واقعي را ميداني ولي من نميدانم و تو علاّم الغيوب (داناي غيبها) هستي».(6)
بعد از آن تصميم ميگرفت و وارد عمل ميشد.(7)
2ـ استخاره معروف و رايج در جامعه ما
اين استخاره نوعي کسب تکليف براي رفع ترديد است بدون آنکه غير واجبي واجب، حلالي حرام، و يا حکمي از احکام خداوند تغيير يابد. ابتدا توجه به خداوند ميکنيم، سپس به لطف و رحمت او دل ميسپاريم و با اين دو گام ارزشمند، رضايت به خواست پروردگار داده، به تمامي دادهها و ندادهها و از همه شاديها و شيونها اعلام رضايت و خرسندي مينماييم. بدون ترديد در اين نوع استخاره، نه کسي از غيب و داناييهاي آن، آگاه ميشود، نه فردي ادعايي بر اين مطلب دارد. بدون آنکه استخاره را مؤثر در سرنوشت بدانيم تا سبب شرک شود و يا به دور از اينکه در توحيد علمي و عملي مشکلي بيافريند.(8) تنها خير شخص، در انجام يا ترک عمل، مشخص ميشود و او از فکر مشغولي و آشفتگي روحي نجات مييابد اما نسبت به اين نکته که آينده او از نظر خير يا شرّ چه خواهد شد؛ هيچ آيندهنگري و غيبگويي در استخاره وجود ندارد.(9)
به ديگر سخن، همه ما ميدانيم دانش ما اندک و جهل ما بسيار است؛ به گونهاي که گاه علم ما نيز جهل است و خود خبر نداريم، مجهولات اطراف ما به گونهاي وسيع و فراواناند که در لحظههاي مختلف و معبرهاي گوناگون و حساس زندگي، خود را بر سر دوراهي يا چندراهي ميبينيم، در حالي که توان تصميم سريع، درست و يا روشنگري در خود نمييابيم. در اين حال که عقل ما توان کمک و راهگشايي ندارد، سراغ عاقل ديگري ميرويم تا با مشورت، راه درست و بهتر را بفهميم. اگر با کمک او و ديگران، باز هم ابهام و ترديد در ما باشد و از سوي خداوند نيز هيچ تکليف و فرماني در وضعيتي که در آن قرار داريم، يافت نشود، در اين حال ـ که دينباوران و بيدينان ناچار به يک طرف رفته و مجبور به پذيرش يک سوي تحيّر و نگراني هستند ـ اگر نيرويي الهي و امدادي ملکوتي يافت شود و انسان را به يک طرف دلگرم سازد، تا با اراده راسخ و اميدي فراوان به کار و تلاش بپردازد ارزش بسياريخواهد داشت. در اينجا مقلب القلوب، راهنماي قلب او در انجام کاري بهتر و مسيري سعادتبخش ميشود و با استخاره، اين آنگاه که براي کاري بسيار مهم و ارزشمند چون انتخاب همسر، استخاره کرديم، اگر خلاف آن عمل نموديم، آيا بلاي دنيا و عذاب آخرت گريبانگير ما خواهد شد؟!
شخص را دلگرم و پرشور در ميدان زندگي نگه ميدارد تا با ارادهاي قوي و روحي سرشار از اميد ـ که روانشناسان مايه دوري امراض روحي و جسمي ميدانند ـ براي خود، خانواده و جامعه مفيد و پرثمر باشد. حال، چه کسي داناتر و توانمندتر از خداوند است تا چنين ارمغان ارزشمندي در اثر استخاره به انسانها عطا کند:
«اَمَّنْ يُجيبُ اْلمُضْطَرَ اِذا دَعاهُ وَ يَکْشِفُ السّوُء».(10)
يا [کيست] آن کس که درمانده را ـ چون وي را بخواند ـ اجابت ميکند و گرفتاري را برطرف ميگرداند؟(11)
مرا ز خضر طريقت نصيحتي ياد است
که بيگواهي خاطر به هيچ راه مرو(12)
آيا استخاره سبب تعطيل تفکر، تحقيق و مشورت نخواهد بود؟
آموزههاي آسماني بر پايه برهان، انديشه و فطرت انسانها بنيان نهاده شده است و اساس پذيرش دين بر پايه آن است و در کنار کتاب و سنت، به عنوان يکي از منابع استنباط قلمداد شده است. چه اينکه ساختار ارزشي آن از چنان عظمتي برخوردار است که از شرايط نخست تکليف و انجام بايدها و نبايدهاي الهي محسوب ميشود.
از اينرو رسالت رسولان، آشکار ساختن گنجهاي پنهان عقلها شمرده شده است: «و يثيروا لهم دفائن العقول»(13) و «شرع» و «انديشه» و يا «عقل» و «وحي» دو بال پرواز انسانهاي گرانمايه معرفي شده است به گونهاي که قاعدهاي مشهور در مسير دانشهاي ديني بدين عبارت وجود دارد که:
کُلَّما حکم به الشرع حکم به العقل و کُلَّما حکم به العقل، حکم به الشّرع.
هر آنچه را شرع بدان حکم دهد، عقل نيز فرمان ميدهد و هرچه را عقل دستور دهد، شرع نيز فرمان خواهد داد.
از سوي ديگر انسانهاي سستبنياد که از چنين تحفه خدادادي استفاده نميکنند و به دور از عقل و خرد، دل به هواها و هوسها ميسپارند، نکوهش بسياري شدهاند، به گونهاي که بدترين موجودات، کران و لالاني دانسته شده که نميانديشند و به دور از عقل زندگي ميکنند: اِنَّ شرّ الدّواب عند اللّه الصم البکم الذين لا يعقلون.(14) گرچه اينان اکثريت را تشکيل دهند و احساسات ديگران را سمت و سو بخشند.(15)
افزون بر اين حقيقت ارزشمند بر استفاده از انديشه، رأي و خرد ديگران ـ در کنار فکر خود ـ نيز، سخنهاي فراواني مطرح شده و با عنوان «مشورت و رايزني»، سفارش بسياري شده است. همان گونه که به رسولاللّه ـ درود خداوند بر او و آل او باد ـ که خود برترين خرد و انديشه را دارا بوده است و «عقل کُل» محسوب ميشد، فرمان مشورت با اصحاب داده شده است: «و شاورهم في الامر»(16) و دينباوران خجسته را با اين مزيت والا توصيف ميکند که: «و امرهم شوري بينهم»(17) سيره هميشه مؤمنان، مشورت است.
با توجه به اين دو نکته، چون به شيوه صحيح و دستور درست استخاره رو ميکنيم، به گونهاي منطقي و عقلاني با سلسله مراحلي حقيقتگرا و انديشمندانه روبهرو ميشويم:
نخست استخاره را مربوط به زمان و محلي ميبينيم که هيچ حکم و فرمان الهي متعيّني در باره «بايد» (واجب) و «نبايد» (حرام) و «انجام بهتر» (مستحب) و «ترک بهتر» (مکروه) نداشته باشد بلکه انجام و عدم انجام آن، مساوي باشد، (مباح). پس از اين مرحله، هيچ دستوري در ابتداي ورود و تصميم در کار غير از تفکر و تدبّر به چشم نميخورد، بدين بيان که پيش از هرگونه اظهارنظر و يا اراده راسخ، بايد انديشيد، فکر کرد و نکات مثبت و منفي کار را به خوبي سنجيد؛ اگر به نتيجهاي روشن و درخشان دست يافتيم، نيازي به مشورت و يا رفتن به سوي استخاره نخواهد بود.
حال اگر عقل خود ما، دچار ترديد و شک بود و به هيچ يک از دو يا چند طرف، گرايشي نيافت، ميتوان استخاره کرد؟ خير؛ زيرا هيچ محلي براي استخاره وجود ندارد، بلکه در اين حال از عاقل ديگر و صاحبان رأي و نظر بايد استفاده کرد؛ کساني که به دور از هر گونه بدبيني، حرص، منفينگري، بُخل و تنگنظري به مسايل مينگرند و پاک و پيراسته از هر پيشداوري و حبّ و بغض، رأي صائب و صحيح خويش را در اختيار ما ميگذارند.
بدين ترتيب عقلهاي جدا از عقل ما، با هم ضميمه شده و گاه نتايج بسيار روشني فراهم ميشود که ساليان سال، آثار و برکات آن همچون آبشاري ريزان، جاري خواهد بود.
آنجا که هيچ حکم الزامي متعيّن از سوي خداوند در باره راه و مورد ترديد ما وجود نداشت، عقل ما نيز توان تشخيص خوب و بد را از دست داده بود. در مشورت نيز با اظهارنظر مثبت برخي و اعلام رأي منفي بعضي روبهرو شديم و باز در شگفتي، ترديد و دو دلي قرار داشتيم، محل و زمان استخاره فرا رسيده است. پس گامهاي نخست استخاره ابتدا تعقل و انديشه، سپس مشورت و رايزني است و هيچ گاه تعطيل فکر و فکرخواهي به دنبال نخواهد داشت زيرا:
مشورت ادراک و هشياري دهد
عقلها را عقلها ياري دهد
امر «شاورهم» براي آن بود
کز تشاور لهو و کژ کمتر شود(18)
آري افزون بر اين نکته، گاه در مواردي بين خوب و خوبتر دچار ترديد ميشويم همانند آن که بين دو عمل واجب (وظيفه حضور در جبهه يا تحصيل دانش) و يا دو کار مستحب (زيارت امام رضا(عليه السلام) يا ديدار اقوام و صله رحم) متحيّر ميشويم، در اين حال ـ نيز گرچه حکم هر يک از اعمال روشن است ـ انجام استخاره مطلوب خواهد بود، زيرا با آن رفع حيرت و سردرگمي خواهد شد.
چگونه سرنوشت خود را به دست تسبيحي بيجان بسپاريم؟
دانستيم زمان و محل استخاره بسيار اندک و محدود خواهد بود، بدين بيان که در مواردي لازم ميشود که هيچ تکليف و فرماني از سوي خداوند مشخص نشده است و از احکام پنجگانه، تنها در يک مورد يعني مباح، مسير ورود به استخاره روشن ميگردد. از اينرو هرگاه در باره عمل واجبي استخاره کرديم و بد آمد هيچ اعتنايي بدان نبايد کرد و يا چون نسبت به فعل حرامي استخاره کرديم و ضمن خوب آمدن، توصيه به سرعت و عجله در انجام آن شد، باز هم چون محل استخاره نبوده، هيچ ارزش نخواهد داشت. پس استخاره، خود، نوعي ضرورت در موراد خاص و استثنايي است که پيش از آن تکليفي نبوده و پس از آن نيز تکليف و فرماني صادر نخواهد شد و مجبور به تبعيت و اطاعت نخواهيم بود. از سوي ديگر، تسبيح بيجان، هيچ دخالتي در سرنوشت ما ندارد بلکه ما از خداوند طلب خير و مصلحت ميکنيم و به کمک تسبيح که وسيلهاي براي ذکرگفتن بود، به نتيجه دست مييابيم، همان گونه که برخي به وسيله کتاب مقدسي چون قرآن، حيرت و سرگرداني خود را برطرف ميکنند.
علت نوشتن «خوب» يا «بد» بر بالاي صفحات برخي قرآنها چسيت؟
پرسشي که از ديرباز براي بسياري از افراد ـ بويژه جوانان ـ مطرح بوده اين سؤال است که قرآن نور و رحمت است و نور و رحمت هيچ آيهاي نامناسب يا بد در آن وجود ندارد، در حالي که برخي قرآنها در سمت راست يا چپ هر صفحهاي ـ در قسمت بالاي صفحات ـ واژه خوب، بد يا ميانه نوشته شده است! مگر ميتواند آيهاي بد باشد گرچه براي دوزخ و دوزخيان نازل شده باشد. زيرا درس و عبرتي براي ديگران خواهد بود و هيچ بدي نخواهد داشت.
پاسخ اين پرسش را با اين نکته آغاز ميکنيم که استخاره انواع گوناگوني دارد که برخي از محققان به شش نوع آن اشاره کردهاند (مطلق، مشورتي، قلبي، با قرآن، با تسبيح، با کاغذ يا ذاتُ الرُّقاع). در اين ميان استخاره با تسبيح و قرآن طرفداران فراواني دارد و به خاطر تجربههاي بسيار و استفادههاي مادي و معنوي و سهولت آن، علاقه خاصي به اين دو وجود دارد. اما اطمينان قلبي و آرامش خاطري که قرآن به افراد ميدهد و پس از زدودن تحيّر و سرگرداني، دلها را به سوي اميد و شور و نشاط سوق ميدهد، موجب شيفتگي فراوان بين دينباوران در مراجعه به اين نکات آسماني و الهي شده است تا استخارههاي خود را از اين طريق انجام دهند.
از سوي ديگر، بخش عظيمي از افراد، توانايي فهم مفاهيم قرآن و درک معاني آيات را ندارند تا با تأمل در آيه، نتيجه را به دست آورند. از اينرو برخي در کارهاي بسيار مهم و سرنوشتساز همچون ازدواج، تعيين شغل و يا تصميمهاي مهم تجاري اقتصادي، افزون بر آنکه ساعاتي همانند بين الطلوعين، بين دو نماز، و زمانهايي چون جمعه و روزهاي مقدس ديگر را پيجويي ميکنند، چون دسترسي به عالمان وارسته و ربّاني دارند، به آنان مراجعه ميکنند. اما بسياري نيز از اين فرصتهاي شايسته محرومند و در زمان يا منطقهاي قرار دارند که دسترسي به افراد آگاه و دانا به مفاهيم قرآن ندارند، از اينرو خود وضو گرفته و پس از آداب خاصي، قرآن را ميگشايند.
چنين شرايط خاص و يا ضرورتي، برخي دلسوزان را بر آن داشت با توجه به فضاي معنوي آيه نخست از ابتداي هر صفحه و چگونگي نزول آيه در باره بهشت و نعمتهاي بيکران الهي، جهنم و يا عذابهاي دردناک اخروي و يا مفهومي بين اين دو، واژه «خوب»، «بد» و يا «ميانه» بالاي هر صفحهاي بنويسند، بدون آنکه در صدد القاي مفهومي اينچنين باشند که آيهاي بد و يا آيه ديگر خوب است. و پرواضح است منظور اين است که بر اساس برداشت از اين آيه، کار مورد استخاره شما چنين است. گرچه اين شيوه توسط بسياري از عالمان نکوهش شده است و گاه تناسبي بين آيه و واژه بالاي صفحه وجود ندارد ـ از اينرو در سالهاي اخير چنين عملي بسيار کم شده است ـ اما نوعي عمل خيرخواهانه براي عموم مردم بوده است.
آنگاه که براي کاري بسيار مهم چون انتخاب همسر استخاره کرديم، اگر خلاف آن عمل نموديم، آيا بلاي دنيا و عذاب آخرت گريبانگير ما خواهد شد؟
نخستين پاسخ که از درون پرسش به دست ميآيد اين است که علت پشت کردن به استخاره و بياعتنايي به جواب آن چيست؟ اگر از ابتدا تحقيق و تفکر لازمي در باره اصل عمل انجام ندادهايم و با سرعت به سوي استخاره رفتهايم و الان از حقيقت ماجرا آگاه شدهايم، که هيچ محلي براي استخاره نبوده است تا پشت کردن به آن معنا يابد. و اگر از آغاز نسبت به خوب و بد ماجرا و آثار مثبت و منفي آن آگاهي داشتهايم، ديگران نيز ما را به همين نتيجه يا نتايج ديگري راهنمايي کردهاند، اما براي دلگرمي بيشتر و يا خرسندي از تأييد الهي رو به سوي استخاره کردهايم که باز هم نه زمان استخاره بوده و نه محل آن چون سنجش مزايا و معايب با تفکر و انديشه گام نخست بوده و استفاده از فکر و رأي ديگران به هنگام ترديد و سردرگمي در گام اول ـ مرحله بعدي بوده است که در يکي يا هر دو به نتيجهاي شفاف و روشن دست يافتهايم؛ از اينرو هيچ نيازي ـ گرچه براي دلگرمي و آرامش بيشتر ـ به استخاره نداشتهايم و چنين کاري، بيهوده و نابجا بوده است.
پس هرگاه اندکي به يک طرف مايل باشيم، گرچه 1% باشد، بدين بيان که 51% مايل به يک سو هستيم و 49% به سمت ديگر، باز هم نيازي به استخاره نخواهد بود و به يقين «پشت کردن به استخاره» مصداق نمييابد.
پاسخ دوم، نگاه به استخاره از زاويهاي ديگر است که استخاره هيچ گونه تکليف و الزامي براي ما نميآفريند تا سرپيچي از آن، عذاب و بلايي فراهم کند، بلکه تنها رفع حيرت کرده و راه خير را نشان ميدهد که راه خير نشان دادن با داشتن منافع مادي و معنوي همسان نخواهد بود، زيرا چه بسا خير ما در ضررهاي دنيوي است تا به هلاکتهاي بدتري دچار نشويم.
پس آنچه در آينه استخاره ميبينيم خير و خوبي است که به کمتر بودن کاستيها و ضررها و بيشتر بودن منافع و ارزشها راهنمايي ميشويم، بدون آنکه ارتباطي بين زمين و آسمان برقرار کند و يا شعاع آثار خود را به آخرت بکشاند. و اين بدان خاطر است که اصل عمل واجب نبوده تا ترک آثار آن موحب عمل حرامي شود و حتي از اعمال مستحبي که وظيفهاي شرعي و حتمي ايجاب کند نيز نخواهد بود.
آري، نکتهاي که تمامي دينباوران علاقهمند به استخاره، از صميم جان ميپذيرند و تجربههاي فراواني در اين باره کسب کردهاند، آن است که عمل مطابق استخاره نوعي دلگرمي و آسودگي خاطر ايجاد ميکند و به هنگام اختلافات ما را از ترديدهاي طاقتفرسا و يا دلهرهها و اندوههاي دردآفرين نجات ميدهد و آنگاه که ـ با شرايط درست و نسنجيده استخاره کرده باشيم ـ و پشت بدان کنيم، اندوهي هميشه همراهمان خواهد بود و چون با مشکلي مواجه شويم، ناخودآگاه به ياد استخاره افتاده تمامي سختيها و دشواريها را از آثار روي گرداني از آن ميبينيم.
سيره معصومان(عليهم السلام) و شيوه صالحان و عالمان در استفاده از استخاره چگونه بوده است؟
سيره و سخن معصومان(عليه السلام) نخست در اصل استخاره يعني «طلب خير از خداوند» بوده است، به گونهاي که افراد، بدون دقت و با شتاب و تصميم سريع دست به کاري نزده، از خداوند درخواست خير و مصلحت کنند تا هيچ گاه دچار حيرت و سرگرداني نگشته و از عمل خود پشيمان نشوند.
اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) ماجراي مأموريت خود به يمن را اين گونه بازگو ميکرد: رسول خدا(ص) مرا به سوي يمن ميفرستاد و در همان موقع به صورت سفارش، به من فرمود: يا علي! ما حار من استخار و لا ندم من استشار.(19)
اي علي! هيچ کس دچار حيرت و سرگرداني نگرديد چون استخاره کرد و پشيمان نشد وقتي مشورت نمود.
و امام علي(عليه السلام) نيز در سخنان بسياري استخاره را سبب دوري از پشيماني و حيرت ناميده و سفارش فرموده که ماندن در ندانمکاري و سرگرداني چه بسا هلاکت و نابودي انسان را به دنبال داشته باشد. از اينرو چون استخاره کردي، بيدرنگ مشغول شو تا از هر حيرتي نجات يابي.(20)
از سوي ديگر امام صادق(ع)، بلاها و گرفتاريهاي بعد از عمل به استخاره را موجب پاداش الهي دانسته(21) و خير و مصلحت را ـ گرچه با حوادث ناخوشايندي همراه باشد ـ دستاورد پرارزش استخاره معرفي نموده است،(22) زيرا شقاوت و نگونبختي فرد در آن است که در کارهاي مهم و ارزشمند که قدرت تشخيص راه در آن وجود ندارد ـ بدون طلب خير از خداوند اقدام کند.(23)
بخش ديگري از سخنان معصومان(ع)، در باره استخاره به وسيله دعا است. بدين بيان که در تمام کارهايي که انسان انجام ميدهد، بين خود و خداوند ارتباطي قلبي برقرار کرده، از او درخواست خير، موفقيت و سعادتمندي نمايد همان که در قرآن اين گونه بدان اشاره ميکند: «قل ما يعبؤ بکم ربي لولا دعائکم».(24) بگو ـ اي رسول ما ـ خداوند هيچ اعتنايي به شما نميکرد، اگر دعاي شما نبود.
از اينرو پيامبر به انس فرمود: هرگاه تصميم به انجام کاري داشتي، هفت بار طلب خير از خداوند نما، سپس به آنچه در قلبت ميگذرد توجه کن، همانا خير تو در آن خواهد بود.(25) بخش ديگر در رابطه استخاره با قرآن است. گفتني است که استخاره با قرآن، طلب خير و شناخت سعادت است ولي تفأل به قرآن آگاهي از عاقبت کار و خبر يافتن از غيب خواهد بود، از اينرو به شدت از روي کردن افراد به تفأل نهي شده است: «لاتتفأل بالقرآن».(26)
يکي از اصحاب امام صادق(عليه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد: تصميم به کاري ميگيرم و از خداوند نيز طلب خير ميکنم، اما موفق نميشوم [چه کنم تا بهتر از خير و صلاح خود نسبت به تصميمي که دارم آگاه شوم؟] امام فرمود: «افتتح المصحف فانظر الي اول ما تري، فخذ به ان شاءاللّه».(27)
قرآن را بگشا! سپس به اولين آيه آن دقت کن، آنگاه ـ خير و مصلحت خود را از آن ـ بگير. اگر خداوند بخواهد.
نوع ديگر استخاره که در سخنان معصومان(عليه السلام) يافت ميشود استخاره با نماز است که به هنگام حيرت و سردرگمي، دو رکعت نماز بخوانيم، سپس خير خود را از خداوند طلب ميکنيم، در اين حال پروردگار مهربان مصلحت ما را به ما ميآموزاند.(28)
نمونههايي از استخارههاي بزرگان
شيوه صالحان و عالمان دين در انجام استخاره، بخش دوم پرسش قبلي بود که اينک بدان ميپردازيم. نکتهاي که توجه به آن ضروري است آنکه، بسياري وظيفه عالمان حوزوي را انجام استخاره دانسته و خود را ناتوان در اين باره ميدانند. در حالي که استخاره کار تخصصي و وظيفه ويژه محسوب نميشود(29) بلکه تمامي افراد با آموزش شيوه استخاره ميتوانند خود بدان اقدام کنند.
استخاره حاجشيخ و تأسيس حوزه علميه قم؛
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
کلاه سروريت کج مباد بر سر حسن
که زيب بخت و سزاوار ملک و تاج سري(30)
سال 1340 قمري، حاج شيخ عبدالکريم حائري از اراک به سوي قم حرکت کرد تا توفيق زيارت کريمه اهلبيت، حضرت معصومه(عليه السلام) را به دست آورد. شيفتگان و عالمان والامقام قم با ايشان ديدار کرده و اصرار به ماندن معظمله در شهر قم نمودند تا حوزه سامان يابد. ترديد در تصميم قطعي، آن عالم وارسته را به انجام استخاره وادار ساخت، از اينرو به مسجد بالايسر در حرم مطهر رفته و پس از آداب و مقدمات استخاره، قرآن را گشود، اين آيه پديدار شد:
«و أتوني باهلکم اجمعين»(31) همه کسان خود را نزد من بياوريد.
و اين سخن يوسف به برادران خود براي دعوت از پدر و تمام خويشان نزد خود بود.
بدينسان، مرحوم حائري در قم اقامت کرد و با حضور خود، حوزه مقدس را بنيان نهاد و به تربيت عالمان وارسته پرداخت. يکي از دستاوردهاي آن حوزه در سالهاي بعد، شخصيت والاگوهر و آسماني، حضرت امام خميني(ره) بود.
از «روحاللّه» نوميد نباشيد
15خرداد 1342 و کشتار خونين طلاب مدرسه فيضيه قم و به دنبال آن تبعيد حضرت امام خميني به ترکيه، نهضت ملت ايران عليه استکبار را دچار رکود کرد و برخي از شيفتگان آن عزيز سفرکرده را با تلخکامي و نوميدي روبهرو کرد. يکي از علماي اصفهان براي الهام از آيات قرآن و دستيابي به نويدي آسماني در باره امام و نهضت او، به قرآن رو کرده، اين کتاب معرفت و هدايت را گشود، ناگاه اين آيه اميدآفرين را قرائت کرد:
«و لا تأيسوا من روح اللّه، انه لا يأيس من روح اللّه الاّ القوم الکافرون.»(32)
از روح اللّه [رحمت خداوند [نوميد مباشيد، زيرا جز گروه کافران کسي از رحمت الهي نااميد نميشود.
و چون عالم ديگري در قم با همين انگيزه به قرآن رو ميکند، اين آيه را برابر ديدگان خود ميبيند:
«قل جاء الحق و زهق الباطل اِنَّ الباطل کان زهوقا.»(33)
بگو حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل نابودشدني است.
علامه طباطبايي و هجرت از تبريز
سال 1314 شمسي، هنگام رجعت علامه طباطبايي از نجف به تبريز بود و سالهاي اقامت آن دانشمند گرانمايه در تبريز، گرچه با تدريس و تحقيق همراه بود، اما سالهاي خسارت ايشان محسوب ميشد. تا آنکه قصد حرکت به قم نمود و براي چنين تصميمي به قرآن پناه برد و استخاره کرد. اين آيه در آغاز صفحه قرآن آمد که:
«هنالک الولاية للّه الحق هو خيرٌ ثوابا و خيرُ عقبا».(34)
در آنجا ياري کردن از خداست، اوست بهترين پاداش و بهترين فرجام.(35)
اميد آنکه شناخت، معرفت و بينش ما نسبت به معارف ناب، بيشتر از پيشتر شود و راههاي روشني از رشد و تکامل در زندگي ما آشکار شود. ان شاءاللّه.
پينوشتها:
1ـ ديوان حافظ، برگزيده غزل 66.
2ـ مجمع البحرين، طريحي، مجلد اول، ص719؛ ميزان الحکمه، محمدي ريشهري، مجلد سوم، ص228؛ الاستخاره من القرآن المجيد و الفرقان الحميد، شيخ ميرزا ابيالمعالي کلباسي اصفهاني، ص19؛ مفاتيح الغيب در آداب استخاره، علامه مجلسي، ص11.
3ـ بحارالانوار، ج91، ص227.
4ـ همان، ج77، ص159.
5 ـ همان، ص200.
6ـ «اللهم اني قد هممتُ بامر قد علمتَهُ، فان کنتَ تعلم انه خيرٌ لي في دين و دنياي و آخرتي فيسِّرهُ لي و ان کنتَ تعلم انه شرٌّ لي في ديني و دنياي و آخرتي فاصرفه عنّي، کرهتُ نفسي ذلک ام اَحببتُ، فانک تعلم و لا اعلم و انت علاّم الغيّوب».
7ـ مکارم الاخلاق، ص369؛ رک: دعاي 33 از صحيفه سجاديه امام سجاد(ع).
8ـ حضرت آيتاللّه جوادي آملي، درس تفسير، شنبه 1/7/1374.
9 ـ علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ج6، ص187.
10ـ سوره نمل، آيه 62.
11ـ کشف اسرار، حضرت امام خميني، ص96 ـ 89 (با تلخيص فراوان).
12ـ استخاره و تفأل، ابوالفضل طريقهدار، ص15.
13ـ نهجالبلاغه، خطبه نخست.
14ـ سوره انفال، آيه 22؛ نک: تفسير الميزان، ج6، ص52 و تفسير ابنکثير، ج2، ص19.
15ـ نک: سوره بقره، آيه 171؛ سوره مائده، آيه 103؛ سوره عنکبوت، آيه 63 و سوره حجرات، آيه 4.
16ـ سوره آلعمران، آيه 195؛ نک: تفسير المراغي، ج6، ص53.
17ـ سوره شوري، آيه 38؛ نک: تفسير المنار، ج6، ص152.
18ـ استخاره و تفأل، ص14.
19ـ بحارالانوار، ج91، ص225؛ نک: بحارالانوار، ج88، ص222؛ احتجاح طبرسي، ج2، ص314؛ مکارمالاخلاق، ص319؛ مفاتح الغيب، ص43؛ فروع کافي، ج3، ص470.
20 ـ بحارالانوار، ج77، ص200؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ رک: تفسير ابنکثير، ج2، ص18.
21ـ بحارالانوار، ج91، ص223.
22ـ همان، ص224؛ نک: تفسير المراغي، ج20، ص85.
23ـ همان، ص222.
24ـ سوره فرقان، آيه 77؛ رک: بحارالانوار، ج91، ص223، 229، 233، 238، 260، 261، 280، 275، 285 و 287.
25ـ بحارالانوار، ج91، ص265؛ رک: وسايل الشيعه، ج8، ص72، 78، 79، 80؛ کافي، ج1، ص204.
26ـ وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج4، ص875؛ نک: مستدرک الوسايل، ج6، ص237، 239، 255، 258 و 262.
27ـ همان، ج4، ص875.
28ـ همان، ج5، ص204.
29ـ خاتميت، استاد شهيد مطهري، ص114.
30ـ ديوان حافظ، برگزيده از غزل 445.
31 ـ سوره يوسف، آيه 93.
32ـ همان، آيه 87.
33ـ سوره اسراء، آيه 81.
34ـ سوره کهف، آيه 44.
35ـ علامه طباطبايي (ميزان معرفت)، احمد لقماني، ص33.
منبع: ماهنامه پيام زن