امام خميني(رحمت الله عليه) و تعليم و تربيت
امام خميني خود به عنوان يک روحاني و يک استاد حوزه علميه و نويسنده کتابهاي درسي ديني در حوزه ها و نيز يک مدرس اخلاق، به واقع مردي فرهنگي و مرد تعليم و تربيت و يک معلم بزرگ بوده اند . ذکر اهميت تعليم و تربيت و تشريح ابعاد و جوانب فردي و اجتماعي آن و نيز بيان خطرهايي که از اين ناحيه متوجه مسلمانان است و وظايفي که مسلمانان از اين حيثبرعهده دارند، بخش معتنابهي از آثار مکتوب و سخنرانيهاي امام (سلام الله عليه) را تشکيل مي دهد از نخستين گام در راه انقلاب اسلامي، امام (سلام الله عليه) جاي به جاي به نقش فرهنگ و اهميت تعليم و تربيت اشاره کرده اند و در واپسين پيامي که براي مسلمانان جهان به يادگار گذاشته اند ، يعني در وصيتنامه الهيسياسي خويش نيز اين جنبه را متذکر شده اند .
با استناد به آثار و انديشه هاي امام بجاست که بگوييم اصالت فرهنگ و اهميت تعليم و تربيتيکي از شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي و يکي از جهتگيريهاي بنيادين آن است . سخن خود را در بيان ديدگاههاي امام (سلام الله عليه) در خصوص فرهنگ و تعليم و تربيت، حول چند محور به شرح زير متمرکز مي سازيم و متذکر مي شويم که بناي ما براختصار است .
1)انقلاب اسلامي، يک انقلاب فرهنگي
در توضيح اين عنوان، با استناد به سخنان و پيامهاي امام مي توانيم بگوييم که اسلام، اساسا يک فرهنگ است و انقلاب اسلامي که براي تحقق اسلام در جامعه آغاز شده در حقيقتبراي احياي يک فرهنگ معنوي در مقابل فرهنگهاي مادي به وجود آمده است .
هدف اصلي انقلاب اسلامي، "انسانسازي" و تربيت انساني است که با گوهر معنوي وجود خود که حقيقت وجود اوست آشنا باشد و معنويت را غايت مسير حيات خود بداند . اختلاف ما با غرب از اينجا آغاز مي شود . اين اختلاف، اختلاف در روشهاي اقتصادي يا شيوه هاي حکومتي و يا در نوع تکنولوژي نيست، بلکه اولا و بالذات، اختلاف در معني انسان و معني سعادت انسان و در يک کلمه اختلاف در فرهنگ و ارزشهاي فرهنگي است . هدف از برپايي حکومت اسلامي بايد آن باشد که با به دست گرفتن امکانات اجتماعي، حرکتبه سوي انسان سازي اسلامي و در نتيجه ايجاد يک جامعه اسلامي آغاز شود .
2)تعليم و تربيت، يکي از اهداف اصلي انقلاب اسلامي
از آنجا که غايت و غرض اصلي از انقلاب اسلامي، تربيت انساني، اسلامي است . "تعليم و تربيت" به عنوان ابزار و نظامي براي نيل به اين مقصود اهميت و اصالت پيدا مي کند بينش اسلامي و فرهنگ اسلامي از طريق "تعليم و تربيت" آموزش داده مي شود و گسترش پيدا مي کند . اهميت تعليم و تربيت در نظر امام به اندازه اي بوده که اگر فرض کنيمو تاکيد مي کنيم که اين فقط يک فرض استامام مخير بودند از ميان همه وزارتخانه ها، تنها اختيار و رهبري يک وزارتخانه را در دست داشته باشند آن يک وزارتخانه، قطعا وزارت آموزش و پرورش مي بود و اگر فرضا مخير بودند اختيار همه وزارتخانه ها را به استثناي وزارت آموزش و پرورش به دستبگيرند . انقلاب اسلامي را قطعا ناقص و بلکه عبث و عقيم مي دانستند .
از نظر امام، در تعليم و تربيت اسلامي، "تزکيه مقدم بر تعليم است"[66]و اهميت اين معني به اندازه اي است که مي فرمايند "اگر تهذيب درکار نباشد علم توحيد هم به درد نمي خورد"[67]با چنين نگرشي به تعليم و تربيت است که مي فرمايند "تعليم و تعلم عبادت است"3 در نظر امام، آموزش و پرورش "کارخانه آدمسازي است" . [68]تعليم اگر مبتني بر تربيت اسلامي باشد مي تواند ما را از وابستگي فکري و ساير وابستگيها نجات دهد .
جامعه اسلامي و مسلمانان جهان بايد از طريق تعليم و تربيت مجد و عظمت گذشته خود را بازيابند . "ايران بايد به يک مدرسه مبدل شود . "[69]راديو و تلويزيون بايد يک دانشگاه عمومي براي ملتباشد . "آموزش براي همگان، يکي از حوايج اوليه هر ملت و در رديف بهداشت و مسکن و بلکه مهمتر از آنهاست . "[70]
بيسوادي بايد از ميان مسلمانان و کشورهاي اسلامي رختبربندد و در يک کلام، از نظر امام، تعليم و تربيت در راس همه امور است و نسل جوان و دانش آموزان، اميدهاي آينده انقلاب به شمار مي روند . آينده نگري تنها از طريق تعليم و تربيت ميسر است و "برنامه هاي درازمدت ما براي تامين مقاصدي که نسلهاي آينده دارند تنها از راه تعليم و تربيت تحقق مي يابد . [71]آنهايي هم که بعد مي آيند ... احتياج به بينش دارند که بتوانند آن چيزي را که شما به دست آورده ايد نگهداري کنند . تعليم و تربيتبايد طوري باشد که مسيرش همين نهضتباشد . "[72]
3)تعليم و تربيت: هدف اصلي استعمارگران
استعمارگران مي کوشند تا در هر کشور به سرچشمه هاي اصلي تعليم و تربيت آن کشور تسلط پيداکنند و باصطلاح مي کوشند تا آب را از سرچشمه گل آلود کنند . آنان سعي مي کنند با تاسيس دبستانها، دبيرستانها، دانشگاهها و مراکز تربيت معلم، نسلي تربيت کنند تا آنطور فکر کند که استعمارگران مي خواهند و در نتيجه آن طور عمل کند که منافع استعمارگران تامين شود . استعمار فرهنگي سخت ترين نوع استعمار و شديدترين نوع وابستگي است و پايه هاي استعمار نو بر استعمار فرهنگي استوار مي شود .
استعمارگران فرهنگ و تعليم و تربيت را در هر کشور به دست مي گيرند تا نسل جوان را فاسد و تباه سازند . نسل تباه شده و فاسد، "ديگر نمي تواند به مسائل جدي فکر کند"[73]و "تمام افکارش متوجه به مسائل شهواني و حيواني است[74]و از اين طريق است که استعمارگر مي تواند بدون هيچ مانعي برکشورها تسلط نظامي و سياسي و اقتصادي پيداکند .
امام مي فرمايند: "مصيبتبزرگ براي مسلمين، همين فرهنگي است که در بين مسلمين رواج پيداکرده"[75]و براي تبديل اين فرهنگ به فرهنگ اسلامي، انقلاب فرهنگي يک ضرورت اجتناب ناپذير است .
دانشگاه ها مخصوصا بايد اصلاح شوند . "آنکه مي تواند ما را وابسته کند و دردامن امريکا يا شوروي بکشاند دانشگاه است . "[76]" محصولات دانشگاهها در کشور ما پيش از پيروزي انقلاب، عمدتا در خدمتبيگانه بوده، نه در خدمت ملت ما . "[77]اهميت اين معني در نظر امام به اندازه اي است که در وصيتنامه خود مي فرمايند: "اگر دانشگاهها و مراکز تعليم و تربيت ديگر با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع کشور، به تعليم و تهذيب و تربيت کودکان و نوجوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريکا و شوروي فرونمي رفت . "[78]و نيز مي فرمايند: "برملت و دولت جمهوري اسلامي است در همه اعصار که نگذارند عناصر فاسد و داراي مکتبهاي انحرافي با گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراکز تعليم و تربيت نفوذ کنند . "[79]و باز هم در وصيتنامه مي فرمايند: "نجات دانشگاهها از انحراف، نجات کشور و ملت است . به همه نسلهاي مسلسل توصيه مي کنم که براي نجات خود و کشور عزيز و اسلام آدمساز، دانشگاهها را از انحراف و غربزدگي و شرقزدگي حفظ و پاسداري کنيد . "[80]
4)استقلال فرهنگي: اساس موجوديت هر جامعه و منشا هرنوع استقلال
امام همواره متذکر مي شوند که "فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي و صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوک و ميان تهي است . "[81]و نيز فرموده اند: "ساده انديشي است که گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يکي از آنها امکان پذير است . "[82]
مسلمانان بايد به هويت اسلامي خود بازگردند . غربزدگي خطر اصلي است و بسياري از روشنفکران به اين بيماري خطرناک مبتلا هستند و دانشگاهها محل مناسبي براي پيدايش و شيوع اين بيماري است . ملتهاي مسلمان بايد اعتماد به نفس پيداکنند، بايد خود را باور کنند . بايد باور کنند که خود همه چيز دارند و مي توانند با اتکا به فرهنگ اسلام خود، همه عقب ماندگيها را جبران کنند . "اين خطر بزرگي براي يک انسان است که خودش را قبول نداشته باشد و تنها اجنبي را قبول داشته باشد و جاي خود او يک کس ديگر نشسته باشد و باصطلاح او را شستشوي مغزي داده باشند . "[83]
در جاي ديگري مي فرمايند: "ما همه چيز داريم، لکن آنها ما را چنان کردند که خيال کنيم هيچ چيز نداريم . "[84]
"مسلمانان بايد از خطر خودباختگي و از خودبيگانگي نجات پيدا کنند . دست از دريوزگي قدرتهاي بيگانه بردارند و استعدادهاي خود را شکوفا سازند . "[85]
5) اهميت نقش معلم و نقش خانواده در تعليم و تربيت
معلم رکن اصلي تعليم و تربيت است و همه سعي و تلاش ما بايد آن باشد تا معلماني با بينش اسلامي تربيت کنيم "مقام معلم، مقام والايي است، مقامي است که خداوند آن را معظم شمرده است لکن مسئوليت نيز بزرگ است . "[86]"نقش معلم در جامعه نقش انبياست"[87]و "کليد سعادت و شقاوت يک ملتبه دست فرهنگيان است . "[88]
خانواده، نخستين مرکز تعليم و تربيت است و براي پرورش نسلي با فرهنگ اسلامي، بايد باصطلاح خانواده همت گماشت . نقش مادران مهمتر از نقش پدران است . "اساسا تربيت از دامان پاک مادر و جوار پدر شروع مي شود"[89]، "مادرها بايد توجه به اين معني کنند که بچه ها را خوب تربيت کنند، پاک تربيت کنند، دامنهايشان يک مدرسه علمي و ايماني باشد . "[90]امام خطاب به زنان مي فرمايند: "دامان شما يک مدرسه است که در آن بايد جوانان بزرگ تربيتشود . "[91]
"دامن مادر بزرگترين مدرسه اي است که بچه در آنجا تربيت مي شود، آنچه که بچه از مادر مي شنود غير از آن چيزي است که از معلم مي شنود . بچه از مادر بهتر مي شنود تا از معلم، در دامان مادر بهتر تربيت مي شود تا در جوار پدر تا در جوار معلم . "[92]
6) وحدت روحاني و دانشجو
يکي از مهمترين توطئه هاي استعمارگران در کشورهاي اسلامي اين بوده است که ميان دانشجويان و دانشگاهيان از يک سو و روحانيان و علماي ديني از سوي ديگر اختلاف و بدبيني ايجاد کرده اند . آنها با نقشه هاي حسابشده در طول ساليان دراز کاري کرده اند که اين دو قشر زبان يکديگر را نفهمند . استعمارگران دريافته اند که روحانيون و دانشگاهيان، دوستون و دو رکن اصلي جامعه هستند و باتوجه به اينکه اداره امور کشور عمدتا به دست فارغ التحصيلان دانشگاهي استبا ايجاد تفرقه، سعي کردند دانشجويان را از اسلام دور کنند .
وحدت روحاني و دانشجو، يک شعار، اصلي انقلاب اسلامي است . هر نغمه اي که در دانشگاهها ساز شود و بخواهد ميان اين دو قشر اختلاف ايجاد کند و آنها را از هم دور سازد، نغمه اي استعماري است . وحدت روحاني و دانشجو لازمه رابطه دين و سياست است و جدايي اين دو قشر به معني جدايي دين از سياستخواهدبود در وصيتنامه مي فرمايند: "توصيه اينجانب آن است که نسل حاضر وآينده غفلت نکنند و دانشگاهيان و جوانان برومند هرچه بيشتر با روحانيون و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند . "[93]
در پيام استقامتبراي تقويت وحدت روحاني و دانشجو به نکته اي بس ظريف و مهم اشاره مي کنند و مي فرمايند: "فرهنگ دانشگاهها و مراکز غير حوزه اي به صورتي است که با تجربه و لمس واقعيتها بيشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظري و فلسفي: بايد با تلفيق اين دو فرهنگ و کم کردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا ميدان براي گسترش و بسط معارف اسلامي وسيعتر گردد . "[94]
7) جوانان، سرمايه هاي اصلي ملتها
امام همواره، به جوانان عشق مي ورزيدند و آنان را اميد خود و نويد خود مي خواندند . به آنان توصيه مي کردند که "قدر و قيمت لحظات شيرين زندگي خود را بدانيد و خودتان را براي يک مبارزه علمي و عملي بزرگ تا رسيدن به اهداف انقلاب اسلامي آماده کنيد . "[95]
در وصيتنامه مي فرمايند: "سرگرم کردن و به تباهي کشاندن جوانها، که عضو فعال هستند، با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده ها و دهها از اين مصايب حسابشده براي عقب نگه داشتن کشورهاست . "[96]و نيز مي فرمايند:
"بايد همه بدانيم که آزادي به شکل غربي آنکه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود از نظر اسلام و عقل محکوم است . "[97]
امام جوانان را به مبارزه علمي و مبارزه عملي فرامي خواند و مي فرمايند: "مبارز علمي براي جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعيتها و حقيقتهاست و اما مبارزه عملي آنان در بهترين صحنه هاي زندگي و جهاد و شهادت شکل گرفته است . "[98]
همچنين به مسئولان جامعه سفارش مي کنند که به هرشکل ممکن وسايل ارتقاي اخلاقي و اعتقادي و علمي و هنري جوانان را فراهم سازيد و آنان را تا مرز رسيدن به بهترين ارزشها و نوآوريها همراهي کنيد و روح استقلال و خودکفايي را در آنان زنده نگه داريد . "[99]
و نيز مي فرمايد: "وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادي خود و کشور ملتخودشان مصون باشد . "[100]
پيام هاي تربيتي
تربيت، ميوه درخت انسانيت
پيامبر اسلام، رحمتي براي تمام عالم معرفي شده است و کدام رحمت، جهانيتر و وسيعتر از تربيت و اخلاق که او رسالتي جز «مکارم الاخلاق» و انتشار آن را در خود نديده است؟!
تربيت، ميوه درخت انسانيت است و انسانيت، تنها بستر انتشار تربيت. اسلام، آموزش و آگاهي بدون اجرا و عمل را طرد ميکند. قرآن، به عنوان منشور تربيت نازل شد و اهل بيت رسالت، اجرا سازي آن را در زمين عهدهدار شدند؛ اين است که به وصيت پيامبر صلياللهعليهوآله اين دو ثقل، هرگز از هم جدا نميشوند تا قيام قيامت. تربيت در دين خدا، يعني پرورش درون به سمت آسمانيترين آداب و به سوي روشنترين افقهاي الهي.
خانواده؛ نخستين ميدان تربيت
خانواده، نخستين ميدان آموزش اخلاق است و ابتداييترين عرصه ديدن و لمس کردن.
زيربناي تربيت انسان، در خانواده شکل ميگيرد و ساختمان رفيع انسان، وابسته به نحوه اين خشت گذاري آغازين است. اينجاست که پدر و مادر، ابديترين مسئوليت خود را به اجرا درميآورند و به ظرافت پرورش نسل خود، انذار داده ميشوند. اين دو باغبان، دو پيامبر يک امت به نام کودکاند و معجزهاي جز صبر و اخلاص نميخواهند. بيترديد، در اين آموزشگاه، مربي مهربان آفرينش، اين دو آموزگار را تنها نخواهد گذاشت.
وظيفه تربيت
وقتي افراد يک جامعه از نظر جسم، روح و عقل سالم باشند، آن جامعه مترقي و از انحراف، تنبلي، خيانت و فساد مصون و محفوظ خواهد بود. وظيفه تربيت اين است که سلامت رواني افراد را حفظ کند و وجدان آنان را فعال و زنده نگه دارد و ميان فرد و محيط، هماهنگي و تناسب ايجاد کند و پديدههاي مختلف طبيعت را تفسير نمايد، تا آنکه آدمي بتواند از آنچه در طبيعت است، از آب و خاک و گياه و حيوان و ديگر پديدهها بهره برداري کند و همه آنها را به نفع و مصلحت خود و اجتماع تسخير نمايد، بدون آنکه حقوق ديگران را مورد سوء استفاده يا تجاوز قرار دهد.
تربيت در تمام مراحل عمر انسان
برنامه تربيتي اسلام، کليه مراحل مختلف حياتي انسان را در بر ميگيرد. پيش از تولد و مراحل مختلف بعد از تولد تا لحظه مرگ، زير پوشش برنامهاي قرار داد که از روي الگوي صحيح و برنامهاي منظم در تمام جهات و جنبهها، و از ابتداييترين وسادهترين مراحل تربيت تا مراتب کمال روحي را شامل ميشود؛ زيرا دستورات تربيتي اسلام، مانند حواس انساني فقط به محسوسات توجه ندارد و شخص را براي يک زندگي کاملتر و جاوداني آماده ميکند. اين برنامه تربيتي، طوري تنظيم شده که در عين حال، افزون بر حيات مادي و ظاهري، به کمالات روحي و معنويِ حيات ابدي نيز توجه کامل دارد. از اين رو، برنامه سازندگي و تربيتي اسلام، مخصوص به دوره معيّني از زندگي نيست و تمام مراحل عمر آدمي را در بر ميگيرد.
تربيت روح
نظام تربيتي اسلامي، ضمن اهميت دادن به ترتيب بدني و عقلي، به تربيت روحي نيز اهميت ميدهد و روشهاي دستيابي و پرورش اين گونه تربيت را با ارائه الگو نشان ميدهد. اسلام عنايت خاص به پرورش روح دارد؛ چون روح، مرکز و کانون شخصيت انسان را تشکيل ميدهد. روش اسلام در پرورش روح اين است که پيوستگي خلل ناپذيري را ميان آن و خدا، تفکر، شعور و عمل انساني در هر لحظه و هر جا برقرار ميسازد. اسلام عادت به محبت و علاقه را در بشر به وجود ميآورد؛ چون نفس انساني همانند جسمْ با تراکم سمها در آن مسموم ميشود و هيچ عاملي مانند محبت نميتواند اين همه سم را برطرف نمايد. دوستي و علاقهاي که تربيت اسلامي در روح بشر ايجاد ميکند، محبت به هر چيز و هر موجود است و به ويژه، محبت ميان افراد بشري، منظور نهايي تربيت اسلامي است.
تربيت در پرتو شخصيت
تربيت، کار ظريف و دشواري است و گذرگاههاي دشواري دارد و تنها کساني ميتوانند از اين گذرگاهها عبور کنند که داراي علم و تجربه باشند. يکي از اصول تربيت، حفظ حيثيت و شخصيت دانشآموز است. اين اصل بايد در همه ابعاد تربيتي محفوظ بماند. ضروري است معلمان و مربيان، اول شخصيت کودک را تثبيت نمايند و آن گاه به امور تربيتي بپردازند؛ زيرا با حفظ شخصيت، بهتر ميتوان دگرگونيهايي در کودک به وجود آورد. يکي از اشتباهات بزرگ اين است که به هنگام خطاي کودکان، به جاي نگهداشت و حفظ شخصيت آنها، آبروي آنان را بر باد داده، از اين رهگذر خطا را بزرگ جلوه دهيم؛ غافل از اينکه با انجام يک خطا، نبايد شخصيت شاگرد را ناديده گرفت.
تعليم و تربيت، مايه تداوم نسل بشر
تعليم و تربيت، واژههايي هستند که اولين سطر صفحه تاريخ بشري با آن دو آغاز گرديده و اين نماي نخستين که در تمام صفحات تاريخ نمودي درخشان دارد، باعث تداوم و بقاي نسل بشر ميباشد. از درخت تربيت، ميوه فرهنگ به دست ميآيد و از شاخه تعليم، گل تمدن ميشکوفد. فرهنگ و تمدن، ميراث بشر است؛ ميراثي که همه انبيا براي احياي آن مبعوث گرديدند و مسيري است که به خدا گونه شدن ختم ميگردد. اگرچه بشر امروز از لحاظ مادي رشد کرده، ولي هنوز نياز خويش را به معنويت و کيفيت زندگي فراموش نکرده است. تربيت مطلوب جامعه، موجب پديد آمدن فرهنگي خاص ميگردد. اين فرهنگ بايد در نزد آيندگان مورد احترام بوده و تربيت نسل جديد، بر اساس ارزشهاي مطلوب جامعه ارزيابي گردد.
تربيت و اخلاق اسلامي
در اسلام مسئله اخلاق، از جمله مسايل مهم ديني به شمار ميرود. اخلاق در اسلام متکي بر ايمان به خداست؛ زيرا دين اسلام معتقد است که خداوند متعال در همه احوال ناظر بر اعمال انسان بوده و هميشه مراقب اعمال و رفتار اوست. اسلام به پاداش و کيفر اعمال معتقد، و بر اين باور است که انسان به طور فطري فضيلتدوست و از رذايل و زشتيها، متنفر است. همچنين از عوامل مهم برتري اخلاق اسلامي بر ديگر مکاتب، داشتن پشتوانه اعتقادي و ضمانت اجرايي آن است. اين قدرت، ايمان به خدا و اعتقاد به کيفر و پاداش روز جزاست که در اصلاح و تعليم و تربيت انسان، نقش عمدهاي به عهده دارد؛ چنانکه در آيه 201 سوره مبارکه اعراف ميخوانيم: «کساني که ايمان و تقوا دارند، اگر شيطان به سوي آنها رو آورد و بخواهد به گناهشان وادارد، خدا را ناظر و حاضر دانسته، به ياد او ميافتند و جلو خودشان را از ارتکاب گناه ميگيرند».
ويژگيهاي تربيت اسلامي
شيوه اسلام براي تربيت عبارت است از رسيدگي همهجانبه به همه ابعاد وجودي انسان و پرورش استعدادها و تواناييهاي او، به نحوي که عقل، روان، جسم، روح و زندگي مادي و معنوي انسان را دربر بگيرد. توجه ويژه به فطرت و تمايلات فطري انسان، توجه به نمونهها و سيماهاي انسانهاي صالح و شخصيتهاي متعادل و ميانهرو در صفات و حالات رواني، واقعيت داشتن ايده آل، و ايدهآل بودن واقعيتها و پويايي تربيت اسلامي، از ويژگيهاي تربيت اسلامي است. انسان بنا بر ساختار فطرت خويش، به همه نيازهاي مادي و معنوي خود توجه دارد. اسلام بر اساس اين اصل فطري، به تربيت هر دو جنبه جسم و روان اهتمام ورزيده و به هر يک عنايتي مناسب مبذول داشته است. از آنجا که ابعاد وجودي انسان همواره در حال تغيير و تحول است و همچنين به اختلاف افراد متنوع ميباشد، براي پرورش آنها، بايد از روشهاي پويا و متنوعي بهره گرفت و تربيت اسلامي از اين پويايي لازم برخوردار است.
عبادت و برنامه تربيتي
در اسلام، عبادات گذشته از اصالتي که دارد، جزء برنامه تربيتي آن هم به شمار ميآيد. اصالت داشتن عبادت، به اين معناست که قطع نظر از هر جهتي و قطع نظر از مسايل زندگي بشر، خود عبادت جزء اهداف خلقت است. ولي عبادات گذشته از اين اصالت، مقدمه چيز ديگر هم هستند؛ يعني خود برنامه تربيتيِ اسلام اند. به اين معنا که اسلام ميخواهد افراد را چه از نظر اخلاقي و چه از نظر اجتماعي تربيت کند. يکي از وسايلي که براي اين کار در نظر گرفته، عبادت ميباشد. همان طور که تفکر و تعقل براي روشن شدن فکر، و تقوا و تزکيه نفس براي تقويت نيروي اراده در انسان است، عبادت هم براي تقويت عشق و علاقه معنوي و ايجاد حرارت ايماني در انسان ميباشد و ايمان را تقويت ميکند. عبادت واقعي، عامل بزرگ و اساسي تربيت و پرورش روحي شخص عابد است.
سرمايه تربيت
خداوند متعال، ره توشه و سرمايه اوليه راه تربيت و سعادت و هدايت را در وجود نوزاد به وديعت نهاده و آن «فطرت توحيدي» است؛ يعني خميرمايه يکتاپرستي و زمينه کسب کمالات معنوي را نوزاد با خود به اين جهان ميآورد. اين فطرت توحيدي، زيربناي همه ارزشها و خوبيهاست، ولي والدين و مربيان بايد آن را پرورش دهند و زمينه رشد آن را فراهم سازند و موانع شکوفايياش را برطرف کرده، نگذارند دچار «آفت زدگي» شود و اگر دچار آفتي شد، از آن «آفت زدايي» کنند و اين معناي حقيقي تربيت است. پيامبران الهي نيز براي تربيت بشر، همين کار را ميکردند. امام صادق عليهالسلام در اين زمينه ميفرمايد: «هر نوزادي بر مبناي فطرت و سرشت خدايي متولد ميشود، مگر اين که پدر و مادرش او را يهودي، مسيحي يا زرتشتي کنند».
اهميت و ضرورت تربيت اسلامي
نفس انسان، در آغاز سالم، صاف و بيآلايش است و ميتواند تحت تعليم و تربيتهاي گوناگون قرار گيرد. اگر تربيت و تعليم براساس فطرت پاک و استعدادهاي دروني انسان باشد، او پاک، وارسته و با اخلاق اسلامي پرورش مييابد و اگرتربيت شخص بر فساد اخلاقي و معيارهاي غيرالهي مبتني باشد، از وي فردي فاسد و بي ايمان ميسازد. اسلام، دين تعليم و تربيت است و خداوند نخستين آياتي را که بر پيامبر والامقام خود، حضرت محمد صلياللهعليهوآله فرو فرستاد، با دستور قرائت و خواندن او و با ياد پروردگار انسان همراه بود. اگر انسان از تعليم و تربيت صحيح و ديني برخوردار باشد و الهي بار آيد، ميتواند جامعه را به سوي کمالات انساني و الهي سوق دهد، افراد جامعه را از نابودي و فرو رفتن در انحرافات اخلاقي و فساد اجتماعي نجات دهد و جامعهاي به وجود آورد که الگوي همه انسانها قرار گيرد.
جاذبه تربيتي اسلام
تربيت درست و کارساز، منطبق بر اصول تربيت اسلامي، و نشأت گرفته از آموزههاي والاي اسلام است. در زمان بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله به فرموده اميرمؤمنان علي عليهالسلام ، ساکنان حجاز، پيرو بدترين آيين و کيش بودند و در سرزمينهاي سنگلاخي و در ميان مارهاي زهرآگين اقامت داشتند، آب لجن سياه ميآشاميدند و غذاهاي خشن ميخوردند، صله رحم نميکردند و خون يکديگر را ميريختند. پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله با استقامت و به برکت تربيت اسلام و قرآن، توانست مردم شبه جزيره عربستان را در اندک زماني به بالاترين درجه کمال و فضيلت سوق دهد. با طلوع فجر اسلام، آنان به گونهاي رشد فکري يافتند که توانستند زمامداران جور و طاغوتيان زمان را در هم بشکنند. آري، تربيت اسلامي ميتواند به انسانها قدرت ايماني بدهد که در دفاع از معنويات و شرف انساني و ملي، داوطلبانه به استقبال شهادت بروند و به هر چه غير خداست پشت پا بزنند.
اساس تربيت اسلامي
مکتبهاي مختلف تربيتي، روشهاي تربيتي متفاوتي عرضه ميکنند. در اين ميان، دين مبين اسلام، روش خاصي را براي تربيت انسانها ارائه ميکند. روش تربيتي اسلام که در قرآن و حديث بيان شده، سعي دارد با آگاه ساختن افراد از خود و جهان اطراف، به تربيت همه جانبه شخصيت آنان بپردازد و جامعهاي براساس برادري و برابري به وجود آورد. اسلام، مباني تربيتي خود را بر اساس اعتقاد و ايمان به خداوند يکتا استوار کرد، لا اله الا اللّه را شعار اعتقادي و تربيتي خود قرار داد و همه را بر محور خداي يکتا گردآورد.
تربيت اسلامي براي همه
دين اسلام همه انسانها را با وجود انواع ويژگيهاي وراثتي و با هر گونه سرشت و طبيعت و خلق و خوي، و رشد يافته در هر محيط و شرايطي، قابل تربيت ميداند و عملاً آنها را در معرض تعليم و تربيت و درس خدا پرستي و فراگيري سجاياي اخلاقي و روشهاي پاک عملي قرار ميدهد. دين اسلام بر آن است تا افراد با آموزش و پرورش متناسب با برنامههاي مقدس الهي، به حيات انساني زنده گرديده و ذخاير مقدسي که در باطنشان به وديعت گذاشته شده، از قوه به فعليت درآيد. به يقين اگر همه وراثتها قطعي و غيرقابل تغيير بود و تمام صفات ناپسند و خلقيات والدين در سرنوشت اولاد تأثيري حتمي و تغييرناپذير داشت، قيام انبياي الهي و آموزههاي اديان آسماني و کوشش آموزگاران تعليم و تربيت، بي فايده و لغو ميبود.
مدارا در تربيت ديني
در فرهنگ اسلامي، رفق و مدارا سابقهاي طولاني دارد؛ به طوري که حافظ آن را کليد «آسايش دو گيتي» ميشمارد و ميگويد:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
در روايات نيز بر رفق و مدارا بسيار تأکيد و مايه زينت کارها دانسته شده است. اميرمؤمنان علي عليهالسلام نيز آن را کليد رستگاري و صفت خردمندان ميداند.
سيره معصومان عليهمالسلام نيز نشان دهنده رفق و مداراي آنان با مردمان است. براي مثال، روزي امام زين العابدين عليهالسلام ، خارج از مدينه بود. مردي به او برخورد کرد و ناسزا گفت. ياران امام به آن مرد حمله کردند، ولي امام فرمود: دست برداريد. سپس رو به مرد گستاخ کرد و گفت: آنچه از کارهاي ما بر تو پوشيده است، بيشتر از آن است [که تو از آن آگاهي]، آيا نيازي داري تا آن را برآورده سازم؟ مرد شرمنده شد. سپس امام لباس خويش را به او بخشيد و دستور داد هزار درهم به او بدهند. مرد از آن پس هميشه ميگفت: شهادت ميدهم که تو از فرزندان رسول خدايي.
مدارا در تربيت ديني کودکان
معصومان عليهمالسلام به آثار و پيامدهاي تربيتي اختلاف سني افراد توجه ميکردند. آنان در تربيت ديني، ميان کودکان و بزرگسالان تفاوت قائل ميشدند و از هر يک انتظارات خاصي داشتند. امام صادق عليهالسلام فرمود: «ما کودکانمان را در هفت سالگي به روزه گرفتن، به اندازهاي که توان آن را دارند، تا نصف روز، بيشتر يا کمتر دستور ميدهيم. هر گاه تشنگي و گرسنگي بر آنها غلبه کرد افطار ميکنند تا به روزه عادت کنند و توان روزه داري بيابند. شما کودکانتان را در نه سالگي به روزه گرفتن، به هر اندازه که ميتوانند امر کنيد.»
نقش خانواده در تربيت ديني
تأثير خانواده در تربيت ديني فرزندان بسيار مهم و سترگ است؛ چرا که انسان بيش از هر جاي ديگر، در خانواده تربيت ميشود. خانواده، مسئوليت اصلي تربيت کودکان را در سالهاي اوليه زندگي به عهده دارد. خانواده به کودک آموزش ميدهد، مفاهيم مذهبي و ارزشهاي ديني و اخلاقي را به او منتقل ميکند و وي را براي زندگي اجتماعي آماده ميسازد.
در سيره تربيتي پيامبر صلياللهعليهوآله و اهل بيت عليهمالسلام والدين، به ويژه پدر، نقش مهمي در تربيت ديني فرزندان دارند. در رساله حقوقِ امام زين العابدين عليهالسلام ، نيکو ادب کردن فرزند، راهنمايي او به سوي خداوند عزيز و جليل، و ياري او بر اطاعت خداوند، از حقوق فرزندان بر پدران شمرده شده است. در روايتي از امام صادق عليهالسلام نقل شده که ايشان فرمود: «پدرم ما را جمع ميکرد و دستور ميداد تا طلوع خورشيد ذکر خدا بگوييم و به هر کدام از ما که قرائت قرآن ميدانست، دستور قرائت قرآن ميداد».
نقش مادر در تربيت ديني
از نظر معصومان عليهمالسلام مادران در تربيت درست و ديني کودکان خود مسئوليت دارند. در روايتي از رسول خدا صلياللهعليهوآله آمده است: «زن، حافظ مصالح خانواده شوهر و فرزندان، و در برابر آنان مسئول است».
در روايت ديگري، امام علي عليهالسلام خطاب به زنان و مادران ميفرمايد: «به خود و خانواده خود، امور نيک و ادب بياموزيد».
محبّت اهلبيت عليهم االسلام
از اصول زير بنايي در معرفت و تربيت ديني کودک که به وسيله پدر و مادر در محيط خانواده ميتواند صورت گيرد، مسأله محبّت و دوستي پيامبر خدا صلياللهعليهوآله و اهلبيت عصمت و طهارت عليهماالسلام است که اگر از اوان کودکي بذر آن در وجود انسانها کاشته شود، پايدارتر خواهد بود. اگر والدين ارادتي عميق و خالصانه به ائمه اطهار عليهماالسلام داشته باشند، اين ارادت و محبّت، خود به خود، در رفتار و گفتار آنان تجلّي مييابد. همچنين با ذکر بزرگواريها و خوبيهاي معصومين عليهماالسلام و نقل داستان زندگي آنان به تدريج اين محبّت و ارادت عميق به کودک منتقل ميشود.
نکتههايي در تربيت ديني
*طبيعت، مدرسهاي است براي آموختن دين و کشف آيات الهي؛ به شرط آنکه راه درست ديدن و درست حس کردن را بياموزيم.
*تربيت ديني بايد در دل ريشه کند.
*هنر مربّي اين است که واقعيات جهان بيرون را براي کودک و يا نوجوان به گونهاي جلوه دهد که او جهان واقعي را در درون خويش ببيند.
*مانند صدف بايد گوهر دين را در درون خويش پيدا کنيم و بسازيم.
*تربيت کردن و تربيت شدن با هم فرق ميکنند؛ در اوّلي تربيت کسب ميشود و در دوّمي تربيت کشف ميشود. در اولي مصنوعي است و در دومي طبيعي است.
*خواندن نيکوي قرآن، شنيدن صوت قرآن، ديدن قاريان و حافظان قرآن و معاشرت با اهل قرآن، در پرورش حس مذهبي کودک مؤثر است.
قرآن، کتاب تربيت
قرآن، ارزشها و ضدارزشها را به صورت روشن بيان کرده است و معارف آن، شفا و نور و اميد است. هر کسي از آن مددبجويد، امدادش ميکند. هر کسي بيشتر با آن مأنوس شود و دستورهاي آن را به کار بندد، از توفيق و هدايت بيشتر برخوردار ميشود. حضرت علي عليهالسلام در اين زمينه ميفرمايند: بدان، به درستي که اين قرآن اندرز دهندهاي است که فريب نميخورد. راهنمايي است که به بيراهه نميبرد. خبر دهندهاي است که دروغ نميگويد. هيچ کسي با قرآن ننشست، مگر آن که در برخاستن فزوني يا کاستي يافت؛ به هدايت او افزوده، يا از کوري او کاسته شد. بر اين اساس تربيت صحيح انسان نيز از طريق به کار بستن روشهاي قرآني تحقق مييابد.
تربيت اخلاقي نوجوان
دل نوجوان در ابتدا براي پذيرفتن هر نوع تربيت آماده است و به زمين آمادهاي ميماند که استعداد رويش هر گياهي را دارد و هر چه به او داده شود ميپذيرد و در خود رشد ميدهد. از اين رو، مربي بايددراين قلب پاک و آماده بهترين بذرهاي اخلاقي و تربيتي را بپاشد. از احاديث بر ميآيد که نوجوان دراين دوره از زندگي به مرحلهاي از رشد عقلي ميرسد که ارزشها را به خوبي درک ميکند. امام صادق عليهالسلام در سفارش به تربيت نوجوانان ميفرمايند: مسائل اعتقادي آنان رامحکم کنيد تا مورد هجوم منحرفان قرار نگيرند. همچنين ميفرمايند: «احاديث معصومان عليهمالسلام را به نوجوانان خود بياموزيد، پيش از آن که مخالفان گمراه بر شما پيشي گيرند و سخنان نادرست خود را در ضمير پاک آنان جاي دهند و گمراهشان سازند». حديث ياد شده حاوي نکته تربيتي جالبي است: نوجوان در پي اين است که اميال دروني خود را اشباع کند. از اين رو بايدکوشيد تا اين نياز فطري او ازراه درست برآورده شود تا در دام گمراه کنندگان قرار نگيرد. براي جلوگيري از تهاجم فرهنگي بايد از اين سخن الهام گرفت و مربيان اسلاميبه فکر تغذيه فکري و عقيدتي نوجوانان برآيند و در تربيت اخلاقي آنان همت گمارند. تربيت الهي
تربيت الهي تربيت همه جانبه است، مقايسه تربيت الهي با روشهاي تربيتي عادي چند حقيقت را آشکار ميسازد. اول اين که تربيتهاي معمولي فاقد جامعيت لازماند. به سخن ديگر تربيت عادي يا نظامهاي تربيتي غيرالهي غالبا يک يا چندبعداز شخصيت انسان را در نظر ميگيرند، در صورتي که درتربيت الهي تمام جنبههاي شخصيت آدميموردتوجه است. ثانيا تربيت الهي با طبيعت آدمي و نيازهاي او، و رشد و تکامل او سازگار است. تربيت الهي هم بعد اجتماعي حيات انساني را در نظر ميگيرد و هم جنبه فردي شخصيت را موردتوجه قرار ميدهد. در تربيت الهي هم بعد مادي در حد ضرورت و نياز مورد توجه است و هم مسائل معنوي بر تمام شئون حيات انسان پرتو ميافکند. تعاليم الهي هم نيازهاي معنوي انسان را تأمين ميکند و هم به نيازهاي اجتماعي و عقلاني انسان توجه دارد.هم احساسات و عواطف را تحريک ميکند و هم ميل به کنجکاوي و حقيقتجويي انسان را ارضا ميکند. نظامهاي تربيتي عادي، هر چند از هدفهاي گسترده حمايت کنند، براي کمال و ترقي انسان محدوديتي به وجود ميآورند، اما تربيت الهي راه را براي رشد و تکامل دائمي و نامحدود انسان هموار ميسازدو از اين جهت انساني را، که فطرتا کمالجو و ترقي طلب است، راضي ميکند.
تربيت در جواني
در برنامههاي تربيتي اسلام، به جوانان توجه بسياري شده و استفاده درست از زمينههاي فطري، ايماني و عقلي در تربيت آنان مورد توجه قرار گرفته است. امام علي عليهالسلام در برنامه تربيتي خود به فرزندشان امام حسن عليهالسلام مينويسند: «دل جوان همچون زمين ناکشته است؛ هرچه در آن افکنند بپذيرد. پس به ادب آموختنت پرداختم، پيش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوايي ديگر گيرد، تا با رأي قاطع روي به کار آري و از آنچه خداوندان تجربت در پي آن بودند و آزمودند، بهرهبرداري».[101] امام خميني رحمت الله عليه نيز با توجه به نقش سازنده جوانان در نظام اجتماعي و ضرورت خودسازي در اين دوران، خطاب به آنها ميفرمايد: «قلب جوان، لطيف و ملکوتي و انگيزههاي فساد در آن ضعيف است، ولي هرچه سن بالا رود، ريشه گناه در قلب قويتر و محکمتر ميگردد، تا جاييکه کندن آن از دل ممکن نيست».[102]
تربيت در بزرگسالي
اسلام تمام دوران عمر را عرصهگاه تربيت و تهذيب اخلاق ميداند و به انسان اجازه نميدهد در راه رشد و تکامل، لحظهاي را از دست بدهد و با روح نااميدي، تسليم شرايط گمراه کننده شود. ازاينرو، راهبردهاي تربيتي اسلام، به مقطعي خاص منحصر نيست، بلکه همه مراحل زندگي انسان را دربرميگيرد. براي مثال، تکاليف شرعي مانند نماز که عامل مهمي در خودسازي است، تا پايان عمر با انسان همراه است. از جمله نمونههاي بارز تربيت در بزرگسالي، تربيت نسلي بود که پيامبر اعظم صلياللهعليهوآله با وجود گمراهي و خرافه و جاهليت آن دوران، توانست از آنها امتي شايسته و چهرههايي برجسته بسازد.
پرورش روح بندگي
تربيت، سوق دادن آدمي به سوي ارزشهاي والاي انساني است؛ آنچنان که ارزشها را بپذيرد، دوست بدارد و بکار بندد. پس بايد چشم کودکان و نوجوانان را بر قدرت بيکران خداوند و اسرار آفرينش گشود و آنان را به گونهاي تربيت نمود که خدا را همواره مراقب و ناظر اعمال خود بدانند و خود را به خداوند نزديک ببينند.
تربيت، راه خودشناسي و خداشناسي
به طور کلّي، تربيت تمام ابعاد شخصيت را شامل ميشود که به رشد اجتماعي، عاطفي، ذهني و اخلاقي کمک ميکند. تربيت ديني جنبه خاصي از تربيت است که فرد را به وظايف ديني و آداب شرعي آشنا ميسازد و او را به خودشناسي و خداشناسي ميرساند. چنين تربيتي، مبادي اعتقادي انسان را مستحکم کرده، فطرت الهي و انساني او را بارور ميسازد.
پي نوشت :
[65]الخصال، ج2، ص157.
[66] صحيفه نور، ج 8، ص265
[67] صحيفه نور، ج 13، ص211
[68]صحيفه نور، ج 11، ص121
[69]صحيفه نور، ج 6، ص236
[70]صحيفه نور، ج 11، ص121
[70]صحيفه نور، ج 11، ص121
[71]صحيفه نور، ج 11، ص121
[72]امام و انقلاب فرهنگي، از انتشارات دفتر تحکيم وحدت . چاپ اول فروردين 1360 ص 85
[73]صحيفه نور، ج 8، ص 155
[74]صحيفه نور، ج 7، ص270
[75]امام و انقلاب فرهنگي، ص42
[76]صحيفه نور، ج 13، ص209
[77]صحيفه نور، ج 12، ص113 نقل به معني
[78]وصيتنامه، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ص 25
[79]وصيتنامه، ص25
[80]وصيتنامه، ص18
[81]صحيفه نور، ج 15، ص160
[82]صحيفه نور، ج 15، ص160
[83]امام و انقلاب فرهنگي، ص43
[84]صحيفه نور، ج 6، ص 40
[85]وصيتنامه، ص 27 نقل به معني
[86]صحيفه نور، ج 6، ص237 نقل به معني
[87]صحيفه نور، ج 8، ص 239
[88]صحيفه نور، ج 6، ص239
[89]صحيفه نور، ج 8، ص162
[90]صحيفه نور، ج 8، ص162
[91]صحيفه نور، ج 8، ص162
[92]صحيفه نور، ج 8، ص240
[93]وصيتنامه، ص15
[94]پيام استقامت، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ص28
[95]پيام استقامت، ص25
[96]وصيتنامه، ص16
[97]وصيتنامه، ص28
[98]وصيتنامه، ص25
[99]پيام استقامت، ص25
[100]وصيتنامه، ص25
[101]نهج البلاغه، نامه 31.
[102] جهاد اکبر، ص 61.
منابع:
1. www.andisheqom.com
2. www.hawzah.net
3. www2.irib.ir
4. علم تعليم و تربيت اسلامي، اسدالله طوسي
5 . چهل حديث، حضرت امام خمينى(رحمت الله عليه)
6. بررسي تربيت کودک در روايات اسلامي و سيره عملي اهلبيت(عليهمالسلام)، حجت الاسلام ابوالفضل هادي منش
7. ماهنامه اشارات
8. ماهنامه گلبرگ
9. ماهنامه ياس
10. فصلنامه حضور