بچهها معمولاً در يک سالگي قلم به دست ميگيرند و با آن به کاغذ ضربه ميزنند، بدون آنکه بتوانند اثري روي کاغذ به جا بگذارند. کمکم در حوالي 18 تا 20 ماهگي، موفق به کشيدن خطوط ميشوند و ميل ذاتيشان به اثرگذاري و لذت بردن از کارهاي خودساخته، مهمترين عامل در بروز شکلگيري اين خطوط است. آن خطخطيهاي اوليه به مرور زمان، معنا و مفهوم بيشتري پيدا ميکنند و در حدود سه سالگي، ديگر خطنگاري کودک فقط براي لذت بردن از حرکت يا فشار مداد روي کاغذ نيست، بلکه او سعي ميکند با ترسيم تصاوير، احساسات درونياش را متناسب با تجربههاي زندگي کوتاهمدتش بروز دهد. از پنج شش سالگي به بعد، کودک قدرت و توجه بيشتري براي نظارت بر واقعيات بيروني پيدا ميکند و چون لغات بيشتري آموخته، بهتر از قبل ميتواند اختلاف اشيا را با هم درک کند. او در اين دوران، فقط جنبههايي از اشيا را ترسيم ميکند که خودش شناخته، و نه آنچه در ظاهر ميبيند. بنابراين نقاشي در اين دوران، ترسيمي است از چيزهايي که برايش مهماند، حتي اگر در واقعيت قابل رويت نباشند. وقتي پاي ارتباط نقاشي و خلاقيت بچهها به ميان ميآيد، عليمحمد جزايري، مدرس آموزش هنر به کودکان، ميگويد: «منحني خلاقيت تا 9 سالگي سير صعودي دارد و بعد از آن، سير نزولي.» او انضباط حاکم بر مدرسه، فرايند بلوغ بچهها، توجه به جنس مخالف و يادگيري روشهاي جديد براي بروز احساسات و ذهنيات را از مهمترين دلايل کاهش منحني خلاقيت کودکان بيان ميکند و ميگويد: «به همين دليل، نقاشي يک جوان 18 ساله از يک شيء مانند درخت، تا حدود زيادي شبيه آخرين نقاشيهاي او از همان شيء در سن 12 تا 13 سالگي است.» نقاشي بچهها از محتوا تا عمق همه نقاشيها داراي عمق و محتوا هستند. محتوا همان موضوع نقاشي است که ميتواند آدم، درخت و. . . باشد و عمق، آن مفهومي است که از نقاشي به ذهن ميرسد؛ مثلاً، يک آدم خوشحال يا غمگين يا عصباني. دکتر سهامي، فوقتخصص روانپزشکي اطفال، معتقد است تصويري که کودکان از خودشان ميکشند، با تصويري که آنها از خودشان در ذهن دارند، ارتباط مستقيم دارد. او ميگويد: «دختربچههايي که هميشه در خانواده، از آنها تعريف و تمجيد ميشود، معمولاً تصوير خودشان را زيبا و با لباسهاي پفدار ميکشند و اين خيلي خوب است که بچهها خودشان را دوست داشته باشند.» نقاشي کودکان براي روانپزشکان اطفال آنقدر مهم است که گاهي آنها از همين نقاشيها به عنوان يکي تست تشخيصي استفاده ميکنند. دکتر سهامي در خصوص اين تست ميگويد: «ما معمولاً با نقاشي، يک شکل نيمهکاره ميکشيم و از کودک ميخواهيم آن را ادامه بدهد؛ بچههايي که آن را خوب و قشنگ ادامه ميدهند، معمولاً بچههاي خوشحال و شادي هستند ولي کودکاني که شکل را تبديل به يک نقاشي زشت و ترسناک ميکنند، معمولاً از وحشتهاي مستقيم يا غير مستقيم رنج ميبرند.» اصول تفسير نقاشي کودکان روانشناسان معتقدند در تمام اجزاي نقاشي کودکان، از رنگها گرفته تا خطوط و اندازهها، رازي نهفته است. آنها به عنوان مثال، دقت بيش از حد بچهها را به هنگام نقاشي يا تلاش فوقالعادهشان را براي اينکه هر چيزي سرجاي خودش ترسيم شود، نشانهاي از استعداد ابتلا به وسواس ميدانند. البته چيزي که قبل از تفسير نقاشيهاي کودکان بايد در نظر گرفت، توجه به شرايط و امکانات در دسترس آنها است. نميشود از يک کودک با امکانات محدودتر و در شرايط دشوارتر همان انتظاري را داشت که از کودک ديگري با امکانات بيشتر و محدوديتهاي کمتر. اما به هر حال، اصول مشخصي در تفسير نقاشي کودکان وجود دارد؛ مثلاً گفته ميشود که خطوط نقاشي کودک، به تنهايي و بدون وابستگي به محتواي اثر، ميتواند بازتاب حالتهاي روحي و فکري او باشد؛ به نحوي که خطوط باز و بلند از راحتي و خوشحالي آنها حکايت ميکند و در مقابل، خطوط فشرده و کوتاه حاکي از ضعف عصبي آنها است و خطوط کوتاه و ناپيوستهاي که احساس ميشود کودک در کشيدن آنها دچار ترديد شده يا از کشيدن آنها منع شده، نشانه خجالتي بودن او است. فضاي نقاشي هم يکي ديگر از ارکان نقاشي است که نشاندهنده نحوه ارتباط و شيوه واکنش نشان دادن کودک به محيط اطراف است. بچههاي خجالتي و کم رو که اعتماد به نفس پايينتري دارند، معمولاً ترجيح ميدهند در يک کاغذ کوچک يا در گوشه صفحه يا در قسمت محدودي از فضاي صفحه نقاشي بکشند. کودکان غمگين و گوشهگير معمولاً نقاشيهايشان را متمايل به سمت چپ کاغذ ميکشند و بچههايي که خطخطيهايشان را در مرکز کاغذ قرار ميدهند، معمولاً بر احساساتشان توجه و تمرکز بيشتري دارند. در بيشتر موارد، اولين کسي که کودک در نقاشيهايش شکل او را ميکشد، مهمترين فرد از لحاظ عشق و علاقه يا ترس و دلهره در زندگي او است. شکل اول، معمولاً همان کسي است که ذهن کودک را بيشتر از ديگران به خود مشغول کرده است. بچهها اين شکل را با دقت زياد و رعايت جزئيات بيشتري ترسيم ميکنند و برعکس، کماهميتترين فرد براي کودک، يا اصلاً نقاشي نميشود يا کوچکتر و دورتر از همه و با کمترين جزئيات ممکن نقاشي ميشود. اگر کودک، تصوير خودش را در نقاشيهاي خانوادگي نکشد، اين امر نشانه عدم احساس راحتي او در خانواده است. دکتر سهامي درباره اهميت توجه به جزئياتي از اين قبيل ميگويد: «چيزي که من در نقاشي کودکان به آن توجه ميکنم، همين جزئيات است؛ چون جزئيات نشانه هوش است و بچههايي که جزئيات را بهتر ميکشند معمولاً باهوشترند. بچهاي که هر 5 انگشت دست آدم را توي نقاشيهايش ترسيم ميکند، بچه باهوشي است. باهوشها معمولاً با دقت زيادي تمام اعضاي بدن را ميکشند و فراموش کردن برخي از اجزا شايد فقط از سر بيتوجهيشان باشد اما اگر کودکي هميشه يک عضو يا يک چيز مشخص را نکشيد، اين ميتواند معناي خاصي داشته باشد.» دکتر سهامي توصيه ميکند که در دادن موضوع نقاشي به کودکانمان نيز از موضوعات کلي و ملموس استفاده کنيم: «مثلاً از آنها بخواهيم يک مزرعه خوشحال، يک محل خطرناک يا يک دنياي تميز را نقاشي کنند. مهمترين رکن در نقاشي کودک، خوشحالي است. بچه ميتواند حتي يک کوسه را خوشحال بکشد. بايد اجازه بدهيم بچهها بدون محدوديت نقاشي بکشند و آموزشهايمان را به بعد از 7 سالگي موکول کنيم؛ چون تا قبل از اين سن، بازي و نقاشي آزاد به مراتب بهتر و مفيدتر از هر آموزشي است.» بزرگنقاشان کوچک کپي کردن از نقاشي ديگران، مانع بروز خلاقيت کودکان ميشود و تکرار اين کار ميتواند نشانه ضعف اعتماد به نفس کودک باشد. اما در مقابله با چنين مواردي، واکنش شديد و مستقيم والدين نه تنها مشکلي را حل نميکند بلکه باعث افزايش حساسيت و گرايش بيشتر کودک به اين کار ميشود. در چنين شرايطي بهتر است از يک مشاور يا کارشناس کمک خواست و البته نبايد فراموش کرد که اصلاً نيازي نيست بچهها حتماً خوب نقاشي بکشند يا در آينده يک نقاش ماهر و حرفهاي بشوند. نقاشي براي کودکان صرفاً ابزاري است براي بالا بردن کيفيت رشد روحي، عاطفي و فکري. لابد قبول داريد که تربيت آدمهاي بزرگ به مراتب مهمتر است از تربيت نقاشهاي ماهر. نقاشي کودکان فقط بهانهاي است براي تربيت چنين آدمهايي. اگرچه علاقه به نقاشي در همه کودکان وجود دارد و نقاشي نکشيدن يک بچه ميتواند نشانه ضعف او در برقراري با ديگران يا بيعلاقگي او به چنين ارتباطاتي باشد اما کمبود امکانات نقاشي، پافشاري والدين در نقاشي کشيدن کودکان يا بيتوجهي آنها به نقاشي کودک و به ويژه تمسخرشان ميتواند زمينههاي بيانگيزگي بچهها را فراهم کند. خطخطيهايشان را تشويق کنيد براي افزايش علاقه بچهها به نقاشي، بايد آنها را تشويق کرد. اين کار به افزايش اعتماد به نفس و شکوفايي خلاقيت آنها نيز منجر ميشود. کمترين تشويق بزرگترها معمولاً تعريف و تمجيد شفاهي از نقاشي کودکان است و نصب نقاشي آنها به ديوار اتاق نيز ميتواند يکي از بزرگترين تشويقها براي کودکان باشد. اگر ميخواهيد انگيزه نقاشي را در بچههايتان بيشتر کنيد، بهتر است خودتان هم با فرزندتان همراه شويد. يک کاغذ برداريد و بدون اينکه به کودک نشان دهيد چه ميکشيد، با حالتي کودکانه سعي کنيد در حال نقاشي کردن، حس کنجکاوي او را تحريک کنيد و بعد از تمام شدن نقاشي، آن را به خود کودک و ساير اعضاي خانواده نشان دهيد و پيشاپيش از ديگران بخواهيد در برابر نقاشيتان هيجانزده شوند. ساعتي از روزهاي تعطيل خودتان را به کار با رنگ و ترکيب آنها با هم (حتي رنگهاي پلاستيک ساختمان) اختصاص بدهيد و از کودک بخواهيد در مورد نقاشيهايش برايتان توضيح بدهد. مطمئن باشيد با استفاده از اين روشها، علاقه فرزندتان به نقاشي چند برابر خواهد شد. عليمحمد جزايري، مدرس آموزش هنر به کودکان، معتقد است نقاشي يک هنر اکتسابي است که نياز به استعداد خاصي ندارد. او سرسختانه معتقد است که: «آنچه در هنرمند شدن افراد مؤثر است، آموزش خوب و محيط مناسب و امکانات کافي است و نقش مربي و به ويژه والدين در اين ميان از اهميت زيادي برخوردار است. شرايط محيطي خوب، امکانات مناسب و تشويق به موقع، به خصوص در همان مراحل اوليه که کودک فقط خطخطي ميکند، ميتواند زمينه را براي شکوفايي استعداد اين هنر مهيا کند. والديني که به خطخطي بچههايشان بها ميدهند، فرزنداني به مراتب موفقتر از ديگران خواهند داشت.» رنگها به صدا درميآيند کارشناسان معتقدند تعداد رنگهاي به کار رفته در نقاشي کودکان از اهيمت زيادي برخوردار است. بچههايي که در زندگي با مشکلات بيشتري مواجهاند، بچههاي طلاق و بچههايي که به هر ترتيب، در زندگيشان شوک بدي به آنها وارد شده، معمولاً در نقاشيهايشان بيشتر از سه رنگ استفاده نميکنند و اغلب اوقات، يکي از اين سه رنگ نيز بنفش است که علاقه کودکان به اين رنگ، گوياي اضطراب آنها است. درمقابل، بچههايي که آسودگي بيشتري دارند، معمولاً بيشتر از پنج رنگ در نقاشيهايشان استفاده ميکنند. براي بيشتر بچهها، نقاشي کشيدن به مثابه يک سرگرمي جذاب است و نتيجه نقاشي چندان مورد توجهشان نيست. به همين دليل، به مربيان نيز توصيه ميشود به روند نقاشي اهميت بدهند و امکانات کافي را براي بچهها فراهم کنند. ضرورتي ندارد که آنها حتماً از رنگهاي واقعي در نقاشيهايشان استفاده کنند؛ لزومي ندارد که هميشه برگها را سبز بکشند. بچههايي که در زندگي با مشکلات بيشتري مواجهاند، معمولاً اثر رنگها را با فشار بيشتري روي کاغذ اعمال ميکنند و بيشتر اوقات، نقاشيشان فقط خطخطي است.
منبع: WWW.tandorosti.com