|
محبت يابي در کودک
-(0 Body)
|
محبت يابي در کودک
Visitor
623
Category:
دنياي فن آوري
بحث ما دربار? محبت يابي در کودک است. بچه وقتي بدنيا مي آيد داراي غرايز و تمايلاتي است، اين غرايز و تمايلات دو قسم است يک قسم از آنها بالقوه است نظير آتش زير خاکستر و به موقع خود فعليت پيدا مي کند يعني اين بچه تمايل به مال دارد. غريز? جنسي دارد، ولي غريزه جنسي او و تمايل به پول و دنيا بالفعل نيست بالقوه است، کم کم بمرور زمان فعليت پيدا مي کند، بسياري از تمايلات بچه اينگونه است وقتي بدنيا مي آيد، استعدادش در او هست البته بالقوه است، و فعليت ندارد. يک قسمت از تمايلات او بالفعل است، همان وقتي که بدنيا مي آيد اين تمايلات با او هست. از جمله آن تمايلات، تمايل به غذا است که اين را همه مي دانيم وقتي بچه بدنيا مي آيد، فطرت او درک مي کند که گرسنه است و بايد پستان مادر را بمکد تا سير شود، يکي هم غريز? علم يابي او است وقتي بدنيا مي آيد نظر غريزه تمايل به غذا که بالفعل است با او است، غريز? علم يابي و مذهب او هم بالفعل است و با او است، لذا دستور داده مي شود که اذان در گوش راست او بگوييد و اقامه در گوش چپ و همين به ما مي فهماند که اسلام مي گويد که اين بچه اذان و اقامه را درک مي کند، اين اذان و اقامه در گوش راست او گفتن و يا در گوش چپ او گفتن مؤثر است يا در روايات مي خوانيم (که بعد دربار? آن صحبت مي کنم) اگر بچه بيدار باشد، پدر و مادر مواظب باشند با هم همبستر نشوند حتي در روايات دارد اگر اين بچ? چند روزه، يکماهه، دوماهه بيدار باشد و زن و مرد باهم ، همبستر شوند چنانچه اين بچه زنا کار شد «فَلايلُو مَنَّ اِلاّ نَفسه» يعني اين پدر و مادر خودشان را ملامت کنند که باعث شده اند بچه بد از کار درآيد. نظير اين روايات که گفتم يا اذان و اقامه اي که گفتم و مورد فتواي فقهاي عظام هم هست به ما مي گويد: غريز? علم يابي بچه همان موقع با بچه هست، مطلبي هم نقل مي کنند که تأييد عرض من است، مي گويند: يک زن فرانسوي مغزش خراب شد و احتياج به جراحي مغز پيدا کرد وقتي کاس? سرش را برداشتندو عمل مغزي مي کردند، چاقوي جراحي به يک جاي مخصوص به يک نقطه مخصوص که مي رسيد آلماني سرود مي خواند، تعجب کردند که اين زن فرانسوي است چگونه مي تواند سرود آلماني بخواند. دو ، سه مرتبه زير عمل جراحي اين قضيه اتفاق افتاد يعني هر وقتي که چاقوي جراحي مي رسيد به يک نقطه مخصوصي از مغز اين زن ، او در زير عمل جراحي بدون توجه سرود آلماني مي خواند، عمل تمام شد کاس? سر را گذاشتند بعد از دو، سه روز که بهوش آمد از او پرسيدند، سواد داري گفت: نه، آلماني بلدي گفت: نه ، تعجب آنها بيشتر شد که اين زن از کجا سرود آلماني در مغزش بوده تا اينکه شورا کردند، پزشکان آمدند و بالأخره رسيد به اينجا که در جنگ جهاني دوم – مي دانيد که آلمانيها اول مسلّط شدند بر فرانسه و ريختند در فرانسه و آنجا را گرفتند وقتي فرانسه را گرفتند اينها رفته بودند در خانه هاي مردم منزل کرده بودند – اين بچه در گهواره بوده يعني اين زني که سرود آلماني مي خوانده بچه اي بوده در گهواره و اين نظامي ها پاي گهواره او سرود آلماني مي خواندند . چون مسلط شده بودند بر فرانسه، آن سرود آلماني اثر گذاشته روي مغز اين زن، روي مغز آن بچه، و در سن 20 سالگي به بالا وقتي که عمل جراحي مي کردند آن سرود آلماني را که اثر گذاشته بود زير عمل جراحي بطور ناخودآگاه پس مي داد. که همين دليل بر اين است که مي گويند 7 سال يکمرتبه سلولها عوض مي شود، اين مربوط به علم و تعليم و تعلم و اينها نيست و تعليم و تعلم مربوط به روح است نه جسم. اين قضيه هم بما مي گويد که ساز و آواز در مغز بچه چند روزه اثر دارد حتي اين قضيه به ما مي گويد: غيبت کردن پشت سر مردم در مقابل بچه، روي مغز بچه اثر دارد، گناه کردن در مقابل بچه روي مغز بچه، در عمق جان بچه اثر دارد. علي کل حال غريز? علم يابي او هم زنده است همان وقتي که بدنيا مي آيد و از جمله غرائزي که زند? بالفعل است، غريز? محبت يابي است که بحث امروز ما است، از بچه همان وقتي که بدنيا مي آيد ، همانطوري که غذا مي خواهد و فطرتش پستان مادر را طلب مي کند، فطرتش نماز مي خواهد، تِک تِک قلب مادر را مي خواهد، دست نوازش مادر را طلب مي کند . فطرتش مي گويد: پستان مادر را مي خواهم براي مکيدن شير، براي اينکه سير شوم و فطرتش مي گويد: من محبت يابم من قلب مادر را مي خواهم که سرم پهلوي قلب مادرم باشد و دست نوازش مادر روي سرم باشد، دست نوازش مادر، تک تک قلب مادر، شير و نوازش مادر از همان روز اول در عمق جان اين بچه اثر مي گذارد. لذا اينکه بچه را شير ندهند، بچه را شيرخوارگاه نبرند، بچه را مهدکودک نبرند اينها، بايد توجه به اين مطلب داشته باشند که اين بچه از خطر جان گرسنه مي ماند ، بايد توجه داشته باشند که اين بچه از همان روز اول عقده اي مي شود و بايد مواظب باشند که اين بچه از روز اول چنانکه شير مي خواهد، ناز مي خواهد، همه زن و مردها اين را مي دانند، بچه يکماهه وقتي که نوازشش کني، روي او بخندي، تبسم کني، مي خندد، تبسّم مي کند و اگر داد سر او بزني گريه مي کند، فرياد مي زند. همين يعني اينکه، من ناز مي خواهم، من محبت ياب هستم، بايد به من محبت کنيد، از همان روز اول بچه محبت مي خواهد، سال اول محبت مي خواهد، سال دوم محبت مي خواهد، ده ساله و 15 ساله محبت مي خواهد، 20 ساله محبت مي خواهد گرچه طرز محبت تفاوت مي کند و بعد درباره آن صحبت مي کنم که چگونه بايد به او محبت کرد و ناز او را کشيد. امّا الآن بحث ما اين است که در اوايل کودکي وقتي که بچه و يا نوجوان است وقتي که کودک است بايد پدر و مادر ناز او را بکشند، بايد به او محبت کنند بايد پدر يکي از کارهايش اين باشد که بچه اش را در دامانش بنشاند، با او زبان کودکي باز کند، با او حرف بزند، دست نوازش روي سر او بکشد؟ اين پدرهايي که بچه هاي آنها خواب هستند مي روند دنبال کارشان وقتي بر مي گردند باز هم بچه هايشان خواب هستند و هفته به هفته پدر را نمي بينند مواظب باشند اين کار خيلي خطرناک است، اين کار عقده مي آورد، بچه مهر مادر مخصوصاً مهر پدر مي خواهد مادر بايد از همان اول يکي از تربيت هايش که مهم است ناز کشيدن بچه اش باشد با بچه صحبت کردن نشستن با بچه گفت و شنود کردن، توجه به حرفهاي بچه داشتن بچه همان دو ساله و سه ساله حرف دارد، بايد مادر به حرفهاي او گوش بدهد، بايد پدر به حرفهاي او توجه کند، بي اعتنائي کردن به حرفهاي بچه، بي توجّهي به حرفهاي بچه خطر دارد. خطر آن هم خيلي بزرگ است و موجب عقده است. مواظب باشيد بچه هاي شما از همان روز اول عقده پيدا نکنند، شما پدرها هر که باشيد، در هر مقامي باشيد، هر چه کار داشته باشيد بايد يکي از کارهاي شما رسيدن به اين بچه يکساعت دو ساعت باشد. صبح به صبح قبل از رفتن به سر کارت، شب وقتي که برمي گردي اگر کار داري، اگر طلبه هستي، مطالعه داري بايد اول زن داري کني، بچه داري کني بعد از زن داري کردن و بچه داري کردن دنبال کارت بروي و اين کار را معمولاً ما نمي کنيم يعني وقتي وارد خانه مي شود بايد زن داري کند بايد به درددل زن گوش بدهد، بايد به حرفهاي بچه گوش بدهد، بايد توجه و تبسم در صورت بچه داشته باشد دست نوازش روي سر بچه بکشد اين اگر باشد غذاي روحش است و اگر نباشد موجب عقده براي اين بچه است. معمولاً اين بچه هايي که در مهد کودک بزرگ مي شوند اينها نقص دارند، از نظر استعداد و رشد نقص دارند، از نظر روح نقص دارند اين بچه هايي که پدرهايشان خيلي کار دارند و خيلي اهميت به اين حرفها نمي دهند دنبال غذاي بچه اش است نه دنبال غذاي روح بچه، اين بچه ها بي استعدادند ، رشد اينها کم است. روح اينها ناقص است. اگر اين بچّه ها عقده اي نشوند خود نعمتي است. و بالاخره بچه محبت ياب است، از همان روز اول محبت ياب است، همين طوري که جسم غذا مي خواهد و اگر غذا به او ندهيد مي ميرد از گرسنگي مي ميرد، روح او نيز غذا مي خواهد، و غذاي او ناز کشيدن است. از او ناز کردن از شما ناز کشيدن، او محبت مي خواهد، غذاي روح او را بايد بدهيد و اگر غذاي روح او را ندهيد عقده مي شود. معناي عقده چيست؟ بعد هم اين کلمه در بحث ها مي آيد پس الآن عقده را معني کنم، چيز خطرناکي است. عقده نظير يک غده سرطاني است در جسم ، نظير يک دُمَل خطرناکي است در جسم، دمل خطرناک، غده سرطاني آدم را مي کشد آن معناي عقده هم يعني غده روحي. اين غده روحي از کجا پيدا مي شود از ضمير آگاه به ضمير ناآگاه مي رود همين بحث ما است. اين بچه محبت مي خواهد، اگر محبت به او داديد از نظر روح شاداب مي شود، نشاط پيدا مي کند، اگر محبت به او نداديد به جاي محبت تندي کرديد اين ناراحت مي شود. اين ناراحتي از ضمير آگاهش مي رود در ضمير ناخودآگاهش، يعني يک مقداري گريه مي کند، يک مقداري غصه مي خورد از اين که بابام با من تندي کرد از اينکه بابام به من برگشت از اينکه بابام ناز مرا نکشيد محبت مرا نخريد اول متوجه است ولي کم کم فراموش مي کند اين فراموش کردن معنايش اين است که از ضمير آگاه مي رود به ضمير ناخودآگاه ، دفعه اول ، دفعه دوم، دفعه دهم، دفعه بيستم آن ضمير ناآگاه دُمَل مي شود براي روح غده سرطاني مي شود براي روح. سرطان و غده سرطاني همين است. معناي عقده اين است يعني ناراحتي ها ناملايم ها از ضمير آگاه به ضمير ناآگاه مي رود و در ضمير ناآگاه و يک غده سرطاني مي شود. اين غده سرطاني اگر براي بچه پيدا شد منقسم مي شود به 4 قسم يعني بچه هايي که عقده دارند اينها 4 قسم هستند يک قسمت آنهايند که عقده آنها منفجر مي شود بطور تصعيدي؛ معنايش اين است که همان غده يک ضرباني مي شود، يک تازيانه اي مي شود براي فعاليت و استقامت و صبر و کار. مي گويند: نابغه هاي جهان اينجوري هستند، مي گويند نابغه هاي جهان عقده اي بوده اند معمولاً هم اينجوري است مثل پاستور، مثل نيوتون ، مثل اينشتين، لذا دربار? اينشتين مي گويند: پاي برهنه به مکتب مي رفت، در مکتب رفوزه مي شد، به او توهين مي کردند اما آن عقده وقتي بزرگ شد، ضربه اي شد، تازيانه اي شد براي صبرش ، براي استقامتش، براي فعاليتش و توانست نابغه شود. خوب بعضي اوقات نبوغ ها اينطوري است اما کم، يک در ميليون، اين يک قسمت که عقده منفجر مي شود، بقول اينها بطور تصعيدي يعني نابغه از کار در مي آيد. يک قسمت هم عقده منفجر نمي شود، خود بخود نابود مي شود، اگر تربيت صحيح ، معلم صحيح، محيط خوب پيدا شود نظير پني سيلين که مي آيد چرک را مي خشکاند و نمي گذارد که آن دمل اصلاً سر باز کند، نمي گذارد دمل منفجر شود، آن آمپول پني سيلين چرک را مي خشکاند، يک بچه عقده اي اگر بيايد دست يک معلم دانا، دست يک معلم فهميده،يک بچه عقده اي بيايد دست يک پدري که نادان بوده بچه اش را عقده اي کرده اما حالا دانا شده، فهميده شده، بيايد دست يک مادري که بچه اش را عقده اي کرده اما الآن فهميده که چگونه بايد تربيت کند اگر تربيت صحيح روي بچه عقده اي عمل آيد. عقده او بکلّي از بين مي رود، بدون اينکه عقده منفجر شود. اين هم قسمت دوم. قسمت سوم که خطرناک است اينکه عقده گاهي منفجر مي شود بقول اينها بطور تهيجي يعني با هيجانهاي روحي توأم مي شود و عقده منفجر مي شود، اين منجر به ديوانگي مي شود. منجر به ضعف اعصاب مي شود. لذا معمولاً ديوانه ها، ديوانه هاي زنجيري عقده اي بوده اند آن عقده تهيّجي به قول اينها منفجر شده يعني آن عقده موجب شده که اين ديوانه شده بسياري از ضعف اعصابها از اينجا سرچشمه مي گيرد. ضعف اعصاب خيلي شديد دارد در خود فرو رفته، خودخوري مي کند، يک حال بُهت و مبهوتيتي دارد، يک حال انزوايي دارد. اينها هم عقده است اما بطور تهيّجي منفجر شده است. و بالأخره معمولاً اين قسم شوم عقده منجر مي شود به ديوانگي، وقتي کسي در فقر و فلاکت و يتيمي و دربدري و بي پدري و يا از پدر و مادري که نازش را نکشيده اند زندگي کند و بزرگ شود، گاهي منجر به ديوانگي او مي شود. اين ديوانگي سرچشمه مي گيرد از عقده او. اين هم قسم سوم، اين هم کم است، آن که بسيار زياد است غالب عقده ها منفجر مي شود از راه عادي که 90% از عقده ها منفجر مي شود. بطور عادي يعني چه، يعني وقتي منفجر شد، يک جوان پرخاشگري از کار درمي آيد ، يک جواني که به پدرش بر مي گردد، به مادرش برمي گردد. با جامعه نمي تواند تماس بگيرد، يک دختر دل مرده اي که ديگر نمي تواند شوهرداري کند، نمي تواند خانه داري، بچه داري کند ، نمي تواند با مادر شوهرش بسازد، نمي تواند با خويشان شوهر بسازد، يک آدم دل مرده اي که نمي تواند در جامعه زندگي کند، يک آدم بداخلاقي که اگر کاسب باشد، مشتري نمي تواند جذب کند. بعضي اوقات هم عقده منفجر مي شود از اين راه که مي خواهد خودش را نشان بدهد به ديگران. مثلاً لباسهاي جلفي مي پوشد، اين هيپي شدن، بيتل شدن، يک لباس تنگ پوشيدن، يک روز لباس گشاد، يک روز صورتش را مي تراشد، يک روز مي گذارد، يک روز فُکل مي گذارد، يک روز مي تراشد اينها همه و همه از انفجار عقده خبر مي دهد يعني عقده او منفجر شده، شده هيپي شده بيتل، عقده اين منفجر شده اين لباسهاي مبتذل را مي پوشد ، يک روز تنگ است يک روز گشاد ، يک روز لباس جوري است که مي خواهد بنماياند در جامعه من منم به من نگاه کنيد. يعني مي خواهد کاري کند که انگشت نما شود. در زنش هست، در مردش هم هست. بعضي زنها در کوچه وقتي که راه مي روند راه آنها چشمک است، طرز راه رفتنشان اين است که به من نگاه کنيد، اين عقده است. اين آدم عقده اي بوده، نازش را نکشيده اند مي خواهد از اين راه نازش را به جامعه بفروشاند، محبّتش نکرده اند مي خواهد از اين راه محبت فروشي کند. و وضع اينها اگر دختر باشد خطرناک است براي اينکه زود هم مي رود با يک گُل گول مي خورد به يک تبسّم گول مي خورد، به يک حرف گول مي خورد رفيق نااهل او را زود مي برد. نشست و برخاست با رفيق نااهل براي او لذت بخش است. سر و کار با منبر و محراب براي او سخت است اينها عقده هايي است که منفجر شده از راه عادي لذا اگر براي بچه اي عقده پيدا شود خطرناک است. کم پيدا مي شود که آن عقده تازيانه شود براي استقامت و صبر تا بشود نابغه، تا بشود آدم فعال. بعضي اوقات ديده ايد بچه يتيم است، اما اين بچه يتيم يک آدم مؤدب ، فعّال بااستقامت پشتکار داري از کار درمي آيد اين عقده اي بوده، اما عقده اش تازيانه شده براي فعاليتش، عقده اش تازيانه شده براي درس خواندنش، عقده اش تازيانه شده براي پول پيدا کردنش، مي شود يک آدم فوق العاده متمولي، يک آدم فوق العاده باسوادي، يک آدم فوق العاده باشخصيتي اما اين کم است يک در ميليون است. بچه هاي شما اينطور نمي شوند، معمولاً آدمهاي عقده اي، يا ديوانه مي شوند يا اعصاب کوبيده اي پيدا مي کنند و يک آدم جلفي از کار درمي آيند، بيشتر اين عقده ها دو قسم اند: 1- دل مرده ها؛ يعني اگر در جامعه وارد نشد، اگر خدا لطف کند رفيق بد پيدا نکند ، يک آدم دل مرده اي ، يک آدم خودخوري، يک آدم گوشه گيري از کار درمي آيد، اگر مرد باشد جامعه او را طرد مي کند، اگر زن باشد نمي تواند شوهرداري کند که بسياري از طلاقها از همين جا سرچشمه مي گيرد و يک قسمت آنهايي که وارد جامعه مي شوند مخصوصاً رفيق بد پيدا مي کنند، جنايتکار مي شوند، خيانتکار مي شوند. يکدفعه جوان يک بعد از نصف شب مي آيد، لذت مي برد از سر کوچه ها لذت مي برد از اينکه با لاابالي ها بنشيند، بگويد، بخندد، لذت مي برد از اينکه ديگران بگويند اين عجب آدم لاابالي از کار درآمد. اينها همه و همه عقده است. و اگر مادر ناز بچه اش را نکشد، اگر پدر مواظب باشد محبت را که بچه مي خواهد به او ندهد اگر پدر خداي نکرده ضرب? روحي به بچه اش بزند، مثلاً بچه 4 ساله، 5 ساله در جلسه نشسته يکدفعه به بچه اش مي گويد گم شو، اين گم شو يک عقده مي شود براي او، اين گم شو و همين خفه شو، يک جنايتکار چاقوکشي از کار در مي آيد ، کي کرده است؟ يک جمله پدر که به بچه اش گفته است گم شو، به بچه اش گفته است خفه شو. اگر خداي نکرده به بچه تان در همان کوچکي دو سالگي، سه سالگي توهين کنيد. گفتم چگونه بچه 10 روزه را داد بر سرش بزنيد لب ورمي چيند گريه مي کند. بچ? دوساله تان اگر به او برگشتيد لب ور نمي چيند، اما روح او چروک پيدا مي کند، روح او عقده پيدا مي کند، اگر بچه 3 ساله و 4 ساله و 7 ساله تان ناز مي خواهد ، ناز او را نکشيديد به جاي ناز کشيدن العياذبالله کتک به او زديد، بدان اين کتک زدن خطرناک است، اگر خداي نکرده اعصاب ضعيف است و بخواهد اين اعصاب ضعيف روي بچه اي پياده شود، بدان بچه خطرناک از کار بيرون مي آيد. و بدا به حال آن بچه اي که عقده اي شود و اتفاقاً مواظب باشيد همان اوايل يعني نوجوان، يعني کودک، زود عقده اي مي شود، مواظب باشيد از وقتي که بچه بدنيا مي آيد وقتي که بچه مدرسه مي رود خيلي ناز او را بکشيد، روايتي هست روايت را نمي دانم الآن از نظر سند چگونه است اما مي دانم روايت خيلي عاليست که پيامبر اکرم(ص) فرموده است: « الولد سيد سبع سنين و غلام سبع سنين و وزير سبع سنين» يعني بچه شما تا 7 سالگي آقاست بايستي حرف او را بشنويد، ناز او را بکشيد، محبت مي خواهد به او بدهيد و هفت سال به بالا تا 14 سال فرموده است اين غلام است بايد از او کار بکشيد (بعد درباره اش صحبت مي کنم) بايد مواظب دستش باشيد، بايد مواظب اين باشيد که آدم فعالي از کار درآيد، و وقتي جوان شد، بالغ شد وزير شما است يعني اين باز محبت مي خواهد اما محبتش اين است که با او مشورت کن در کارها به شخصيت او احترام بگذار، با برهان با او حرف بزن با استدلال با او حرف بزن، نمي شود به جوان برگردي، نمي شود قلدري با جوانت بکني چه دختر، چه پسر. نمي شود با جوانت بدون استدلال حرف بزني، اگر مي خواهي جوانت حرف شنو باشد بايد با استدلال، با تلطف با موعظه با او حرف بزني اينها حرف دارد که بعد درباره اش انشاءالله صحبت مي کنم. آنچه الآن به شما مي گويم اين است دختر شما، پسر شما چه کوچک، چه بزرگ اينها محبّت ياب هستند، همينطور که شما به فکر لباسشان هستيد، بايد به فکر روح آنها هم باشيد، بايد به آنها محبت کنيد، بايد ناز آنها را بکشيد و بايد کاري کنيد که روح آنها از نظر محبت يابي سير شود و الاّ بچه شما عقده اي مي شود و اگر عقده اي شد جنايتکار مي شود و اگر جنايتکار شد او براي گناهش جهنم مي رود ، اما شما هم براي خاطر دخالت در کارش که عقده ايش کرده ايد جهنم مي رويد. حتي به شما بگويم (شايد بعد درباره اش صحبت کنم) آيه اي هست در قرآن، اين آيه يک معناي ظاهري دارد، يک معناي تأويلي دارد که امام صادق(ع) تعبير کرده اند، آيه مي فرمايد: «مَن قَتَلَ نفساً بِغيرِ نفسٍ اَو فَساد في الأرضِ فَکانّما قَتَلَ النّاس جَميعاً وَ مَن اَحياها فَکأنّما اَحيا النّاس جَميعاً» معناي ظاهري آيه اين است که اگر کسي شخصي را به ناحق بکشد گناهش به اندازه اي است مثل اينکه جهاني را کشته باشد و اگر کسي در شرف مرگ است و شما او را زنده کنيد، بچه اي در حوض افتاده در حال خفه شدن است او را نجات دهيد، کسي دم مرگ است با اتومبيل او را به بيمارستان برسانيد از مرگ نجاتش دهيد، قرآن مي فرمايد اگر کسي را زنده کني مثل اين است جهاني را زنده کرده باشي، اين معناي ظاهري آيه است. اما امام صادق(ع) معناي تأويلي براي آيه کرده، مي فرمايد معناي آي? شريفه اين است که اگر کسي را منحرف کني، گناه اين کار به اندازه اي است مانند اينکه جهاني را کشته باشي و اگر کسي را در راه بياوري و بتواني او را تربيت کني ثواب آن باندازه اي است مانند اينکه جهاني را زنده کرده باشي. روي تفسير امام صادق(ع) بحث ما خيلي اهميت پيدا مي کند براي اينکه اين آي? شريفه مي فرمايد: پدر، اگر اولادت را تربيت صحيح بکني، مادر اگر اولادت را تربيت صحيح بکني و بتواني يک بچه سالم تحويل جامعه دهي مثل اين است که جهاني را زنده کرده باشي، آيه شريفه مي فرمايد: پدر اگر بچه ات از عصبانيت تو منحرف شود، عقده اي شود، مادر اگر بچه ات را تربيت نکني بي تفاوت باشي و بچ? تو بي عفت شود، منحرف شود بدان گناه اين باندازه اي است مانند اينکه جهاني را کشته باشي، لذا سرسري از بحث نگذريد، اگر به شما بگويم مواظب باشيد بچه هايتان عقده اي نشوند، سرسري نگذريد، از اين گوش نشنويد از آن يکي بيرون کنيد. يک بحث خطابي نيست که يک مقدار متأثر شويد که بعد هم از مسجد که بيرون رفتيد مثل اينکه اصلاً نشنيده باشيد، بحث جدي است. بحث اين است که اگر يک دختر عقده اي شود يکدفعه خداي نکرده برايت خبر مي آورند که دخترت رفت با يک تبسم، با يک نامه، يکدفعه برايت خبر مي آورند پسرت رفت با يک رفيق بد معنايش اين است که اگر بچه ات عقده اي شود ديگر مشکل است که سرو کار با منبر و محراب پيدا کند، سر و کار با جنايتکارها با خيانتکارها دارد لذا به بحث امروز بيشتر اهميت دهيد تا بحث هاي گذشته . اما بايد اين را مواظب باشيد محبت زيادي آن هم غلط است يعني بچه را لوس و ننر بار آوردن، ديده ايد بعضي اوقات اين افرادي که مثلاً 4 تا دختر دارد و يک پسر، اين پسر را يک جوري بار مي آورد از خودراضي، لوس ، ننر و اين بالأخره هم يک آدم رذل و بدي از کار درمي آيد . بايد اين را هم مواظب باشيد همينطور که اگر محبت به بچه ات نکني عقده اي مي شود، اگر افراط کني لوس و ننر مي شود از خودراضي مي شود. قرآن شريف آيه اي دارد، آيه خيلي با تأکيد مي فرمايد: اگر بچه ات لوس و ننر از کار درآمد، عذاب دنيا دارد، عذاب آخرت دارد، تو هم عذاب دنيا و آخرت داري، قرآن مي فرمايد: « لاتَحسَبَنَّ الّذين يَفرحونَ بِما أتوا وَ يُحِبّونَ أن يُحمَدوا بِما لَم يَفعلوا فَلا تَحسبنَّهم بِمفازةٍَ مِن العذاب وَ لهم عذابٌ أليمٌ». مي فرمايد گمان نکن آن کسي که کار بد مي کند و خيال مي کند کار خوب کرده. آن کسي که توقع بيجا دارد فضيلتي ندارد و مي خواهد مردم به او احترام کنند، خيال نکن که اين از عذاب دنيا نجات پيدا مي کند، از عذاب آخرت نجات پيدا مي کند نه، در دنيا معذب است در آخرت هم معذب است، اين آيه به ما مي گويد: اگر بچ? تو لوس و ننر شد همينطوري که به تو زور مي گويد فردا هم که بزرگ مي شود و مي خواهد به جامعه زور بگويد اگر بچه ات لوس و ننر شد، از خودراضي شد خواهرش را مي زند، هيچ نمي گويي وقتي بزرگ مي شود مردم را مي زند وقتي مردم را زد آدم ظالمي، از کار درمي آيد بچه خواهرش را مي زند هيچ نمي گويي، خيال مي کند کار خوبي کرده، وقتي بزرگ مي شود مردم را مي زند خيال مي کند کار خوبي کرده، بچه که لوس و ننر شد، ديگر استقلال ندارد. بقول عوام مردم مي گويند:« بچه بابائي است، بچه ننه اي است . مي گويد مگر بچه ننه هستي که اينجور هستي» يعني ديگر از خود استقلال ندارد، اين وابستگي دارد، وقتي کوچک باشد وابستگي به باباش دارد، وابستگي به مادرش دارد، وقتي بزرگ شود دلش مي خواهد وابسته باشد، يک وقت عالم است، دانا است، شخصيت دارد، اما يک غربزده به تمام معني است اين از کجا پيدا مي شود، از لوس و ننر بودن بچه . اگر بچه لوس و ننر شد استقلال ندارد، وقتي وارد جامعه مي شود توقع بيجا از مردم دارد، دلش مي خواهد مردم به او احترام کنند، خوب مردم به او احترام نمي کنند، براي اينکه مردم به کسي احترام مي کنند که فضيلت داشته باشد، اين فضيلت ندارد، بقول قرآن شريف: يُحبّون اَن يُحمدوا بِما لم يَفعلوا» دلش مي خواهد مردم به او احترام کنند با فرضي که فضيلت هم ندارد، خوب مردم به او احترام نمي کنند. وقتي مردم به او احترام نکردند آزرده خاطر مي شود، از جامعه طرد مي شود، دل مرده مي شود ديگر دستش به کار نمي رود، ديگر حال بازار آمدن ندارد. بعضي ها حال بازار آمدن ندارند اصلاً وقتي که مي آيد در بازار مثل اينکه خجالت زده است اگر انسان ريشه يابي کند مي بيند که اين از بچگي سرچشمه گرفته، بعضي اوقات اينجوري است که دلش مي خواهد هي امر کند، به او امر کند، به اين امر کند، به او نهي کند، بچه اش را به او بدهد نگهدارد. اين بچه مرا نگهدار، آن آب را بده بخورم، آن نان را بده من بخورم، اين بچه مرا نگهدار، هي امر و نهي به همه، اين از کجا سرچشمه مي گيرد از اينکه لوس و ننر بار آمده همين جوري که به پدرش امر مي کند ، و پدرش هم حرفش را مي شنود ، مي خواهد به جامعه هم اينجور امر و نهي کند، از جامعه متعزل مي شود و اين آدم لوس و ننر اگر از آدم عقده اي بدتر نباشد، حتماً بهتر نيست. معمولاً ديده ايد اين آدمهاي از خودراضي خيلي خطرناک مي شوند، خيلي جنايتکار مي شوند، اين آدمهاي از خودراضي ديگر نمي توانند اگر دختر باشند شوهرداري کنند، نمي توانند بچه داري کنند، نمي توانند خانه داري کنند، اين آدمهاي از خودراضي نمي توانند زن داري کنند، نمي توانند بچه داري کنند، نمي توانند در جامعه تماس بگيرند، نمي توانند گرهي از جامعه بگشايند، هميشه مي خواهند گره گشايان ديگران باشند، مي شود يک آدم خودخواه، يک آدم خودگرا، يک آدم ديگرگرا، وقت تمام شد، اما بحث ناقص ماند و دلم مي خواست که اين بحث را تمام کنم اما نشد، چون از نظر من بحث خيلي مهم است فردا اگر بشود يک مقدار کم دربار? آن صحبت کنم و بروم سر فصل هشتم. خلاص? بحث اين شد که بچه هايتان چه بزرگ، چه جوان، چه نوجوان، چه کودک، مخصوصاً کودک مواظب باشيد عقده اي نشوند، مواظب باشيد لوس و ننر و از خودراضي هم نشوند، و به شما بگويم حدّ متوسطش کاري است بسيار مشکل، يعني خيال نکنيد تربيت اولاد کاري است آسان خيلي مشکل است، اما کاري است واجب از اوجب واجبات، کاري است لازم. سخن بر سر اين بود که بچه وقتي بدنيا مي آيد محبت ياب است و بايد مورد محبت واقع شود، قلب مادر، دست پرعطوفت مادر روي اين بچه تأثير دارد کم کم بچه که بزرگ شد دامن پدر و دست تلطف پدر روي سر اين بچه تأثير دارد، غذاي روح هست و بايد مادر و پدر به اين بچه همينطوري که غذاي جسم مي دهند، غذاي روح بدهند، مورد تلطّف ، مورد عنايت، مورد محبت آنها هميشه باشد و بايد مواظب باشند که حرفهاي خشن ، حرفهاي سرد به اين بچه مخصوصاً نوجوان و جوان نزنند و اگر تربيت و نصيحتي دارند با موعظه با تلطّف و با استدلال باشد، از اين جهت هم اسلام راجع به بچه هايي که يتيم هستند فوق العاده سفارش کرده است. در روايات مي خوانيم اگر کسي دست تلطّف روي سر بچه يتيم بکشد به تعداد هر مويي که از زير دست او بگذرد، خدا حسنه به او مي دهد. در روايات مي خوانيم اگر کسي بچه يتيمي را در دامن بنشاند و با او تلطّف کند، مهرباني کند پروردگار عالم گناهان او را مي آمرزد. و در قرآن شريف تأکيد کرده است. در جامعه اسلامي مواظب باشيد گرد يتيمي به چهر? بچه هاي يتيم ننشيند، قرآن شريف و روايات ما تأکيد کرده مردها بايد بمنزل? پدر يتيم باشند و زنها به منزل? مادر و نگذارند اين بچه يتيم، رنج بي پدري و بي مادري را بچشد. در سور? ماعون به اندازه اي تأکيد دارد که مي فرمايد:« اَرِايتَ الّذي يُکذِّبُ بِالدين فذلک الّذي يَدُعٌ اليتيم» يعني پيامبر آن جامعه اي که بچه هاي يتيم در آن باشند، و گرد يتيمي به چهر? اين بچه ها بنشيند اين جامعه جامعه اسلامي نيست. مي فرمايد: آيا مي خواهي نشانت بدهم آنکه دين ندارد؟ بعد مي فرمايد: دين ندارد آن کسي که محلّي به بچه يتيم نگذارد، واقع اين آيه شريفه همين است که معني کردم که جامعه اسلامي بايد مواظب بچه يتيم ها باشند، مواظب باشند اينها درد يتيمي نچشند، گرد يتيمي بر چهر? اينها نشيند و بعبارت ديگر بايد مواظب باشند، همينطور که لازم و واجب است بچه يتيم را از نظر غذا تأمين کنند از نظر غذاي روح هم بايد تأمين کنند، همين طوري که لازم است بر جامعه اسلامي بچه يتيم گرسنه نماند، بايد مواظب باشند بچه يتيم بي محبت نماند، براي خاطر همين است که اگر بچه محبت نديد براي او عقده پيدا مي شود و اگر عقده پيدا شد خطر دارد و خطر آن هم بسيار بزرگ است. بلي ديروز عرض کردم در حالي که ما بايد مواظب بچه هايمان باشيم و امروز مواظب بچه هاي يتيم باشيم، بايد مواظب باشيم افراط گري در کارمان نباشد افراط در محبت هم بد است، مثل گلي که دو روز يکمرتبه آب مي خواهد شما همه ساعت به آن گل آب دهيد مسلم است اين گل مي گندد، مسلّم از بين مي رود، اگر يک درختي هفته اي يک مرتبه آب مي خواهد شما هر روز به آن آب بدهيد نه تنها رشد ندارد بلکه مي گندد. دربار? محبت هم چنين است. اگر افراط در محبت کرديد راجع به بچه تان، لوس و ننر بار مي آيد، از خودراضي بارمي آيد، و خطر اين از خطر عقده اگر بالاتر نباشد کمتر نيست براي اينکه در باب عقده مي گفتم فرد خيانتکار، جنايتکار يا فرد دل مرده اي از کار درمي آيد و جامعه او را نمي پذيرد ، افرادي هم که از خودراضي باشند استقلال ندارند، توقعات بي جا از جامعه دارند توقعات بي جا از ديگران دارند توقعاتشان برآورده نمي شود، خواه ناخواه عضو زائدي تحويل جامعه داده مي شوند. اگر عقده براي اينها از همين کار پيدا نشود که بعد درباره اش انشاءالله صحبت مي کنم. لذا در حاليکه بايد بچه هايتان محبت ببينند، در عين حال هم بايد افراط در محبت نبينند، لذا در روايات داريم بچه هايتان را بعضي اوقات گرسنگي بدهيد که همين روزه ولو روزه نصف روز بسيار خوب است و مصداق آن روايت مي شود. در روايات داريم بچه هايتان را که بعضي اوقات روي زمين مي خوابد، بگذاريد بخوابد از بچه تان کار بکشيد، بچه تان را در مهالک وارد کنيد مثلاً مي ترسد از همانجا که مي ترسد حتماً بچه را وارد کنيد و بالأخره بعضي اوقات يک بي اعتنائي ها به بچه تان بکنيد، اين براي خاطر چيست؟ يک جمله اي از يک معلم روانشناس نقل مي کنند، اما روانشناس نه به معني امروز دکتراي روانشناسي نداشته بلکه معلم فهميده اي بوده، ظاهراً ابن سکيت معلم بچه هاي متوکل است، بچه هاي متوکل مي آمدند پيش او درس مي خواندند. منتصر که اتفاقاً آدم في الجمله خوبي بود روزي ابن سکيت تصميم گرفت که منتصر را ادب کند، براي اينکه فکر کرد اين خليفه زاده در ناز و نعمت پرورش يافته فردا مي خواهد خليفه بشود، فردا او مي خواهد زمام مملکت را بدست بگيرد بايد ادب شود، هر روز مي آمد بالا، بالا مي نشست، پهلوي معلم مي نشست، به معلم ناز مي کرد آن روز که آمد ابن سکيت گفت همانجا بنشين، نشاندنش در همان ميان کفشهاي بچه ها همان پايين ، مقداري نشست، ظهر شد درس حسابي هم به او نداد، موقعي که ظهر شد، همه رفتند براي ناهار او را نگهداشت و گفت تو حق رفتن ناهار نداري در اطاقي او را نگه داشت و گرسنگي حسابي هم به او داد، نگذاشت ناهار برود و ناهار هم به او نداد عصري شد همه مي خواهند مرخص شوند، جمع کرد، و آنها را به صف کرد و اين بچه را، بچ? بي گناه را آورد در مقابل بچه ها و يک کتک مفصّلي هم به او زد و گفت برو، بچه خيلي ناراحت شد، که مگر چه کرده، که توهيني به او کرد، گرسنگي به او داد- آخر کار هم او را کتک زد رفت به باباش خبر داد، آن پدر شقي خيلي عصباني شد معلم را خواست پرسيد اين چه کاري بود امروز کردي؟ گفت مي خواستم بچه ات را ادب کنم. اين بچه در ناز و نعمت پرورده شده ، اين بچه بي احترامي نديده است . و نمي داند که توهين کردن به ديگري، کوبيدن شخصيت ديگري چقدر بد است، اين بچه گرسنگي نخورده است، اين بچ? تو در ناز و نعمت بزرگ شده، نمي داند رنج گرسنگي، رنج يتيمي، رنج فقر يعني چه، اين بچه زير چتر تو بوده است. ظلم نديده و نمي داند مظلوم يعني چه و شکنجه اي که مظلوم از ظالم مي برد يعني چه؟ من امروز مي خواستم اينها را ياد بچه ات بدهم بي گناه، بي احترامي به او کردم، روي کفشها پائين او را نشاندم، تا به او بگويم ببين بي احترامي چقدر بد است، مواظب باش وقتي زمام مملکت را بدست گرفتي بي احترامي به کسي نکن توهين به شخصيت کسي نکن، شخصيت کسي را نکوب، گرسنگي به او دادم مي خواستم به او بفهمانم فردا که زمام امر را بدست گرفتي بفکر خود و اطرافيانت نباش، بدان گرسنگي ها هست، بدان فقرائي هستند، بدان بيچارگاني هستند، بدان گرسنگي سخت است. چنانچه در روايات داريم يکي از چيزهايي که روزه به ما مي فهماند اين است که رنج گرسنگي را مي فهميم ، آنکه سر بي شام زمين مي گذارد چقدر برايش مشکل است. گفت اما کتک زدنم به خاطر اين بود که مي خواستم به او بگويم ديدي که ظلم بي جا، کتک بي جا، زندان بي جا، چقدر مشکل است . مواظب باش ظلم بيجا به کسي نکني همين قضيه را حافظ شيرازي به شعر درآورده، شعر بسيار عالي است: ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاکش باشد لذا در حاليکه بايد به بچه مان محبت کنيم بايد غذاي روح او را بطور عالي بدهيم و سيراب کنيم و شاداب کنيم روح او را، نوازش کنيم، حرفهاي خشن به او نزنيم بايد مواظب باشيم لوس و ننر هم بار نيايد، اگر لوس و ننر و از خودراضي باشد، عضو زائد جامعه است، عضو فلج جامعه مي شود، هم براي خودش بد است و هم گرهي از جامعه نمي تواند بگشايد، اگر هم عقده اي بشود آن هم عضو زائد جامعه است، بلکه بايد بگوئيم يک سرطان و غدّ? سرطاني براي جامعه است ، و بايد بگوئيم جنايتها، خيانتها از همين عقده سرچشمه مي گيرد. يک جمله تاريخي براي هر دوي اين قضيه نقل مي کنم، اين جمله تاريخي خيلي مؤثر براي بحث ديروز و امروز است. هارون الرشيد دو پسر داشت، يکي بنام امين و ديگري به نام مأمون. امين يک آدم لوس و ننر و از خودراضي است. سرّش هم اين است که پسر زبيده است. زبيده زن فوق العاده متشخص بوده ولو هارون الرشيد حرمسرا داشته و بيشتر از صد زن باجمال و جوان در يک جا جمع کرده بود. اما زبيده ملکه و متشحص بوده، زبيده فوق العاده بوده، دوش بدوش هارون مي رفت اين امين مال زبيده است ، و زبيده بلد نبود پسرش را تربيت کند، لذا يک پسر از خودراضي لوس و ننري تحويل جامعه داد، اما مأمون، مأمون پسر کنيزکي است، مادرش آشپز بوده. در بعضي از تاريخ ها نقل مي کنند که زبيده و هارون با هم قمار کردند و قمار بر سر اين بود که هر که باخت مثلاً فلان چيز را بدهد بالأخره رسيد به اينجا که زبيده گفت که اگر باختي با اين کنيزک هم بستر شوي اتفاقاً هارون باخت و با کنيزک همبستر شد با همان وضع آشپزي که داشت، از آشپزخانه دوده اي و سياه بيرون آمده بود با همان حال واداشت که با اين زن همبستر شود و مأمون از اين زن به دنيا آمد لذا بايد بگوئيم مادر نداشت مادرش اينجور بود بايد بگوئيم عقده براي مأمون پيدا شد مخصوصاً که زبيده به او توهين کرد ديگران هم به او توهين کردند و پدرش هم توهين کرد اين توهين ها، اين بي مادريها و اين که مادرم آشپز است کنيز است، سرزنش ها که از ديگران داشت کم کم براي او عقده شد، مأمون آدمي شد عقده اي، امين آدمي بود لوس و ننر و از خودراضي. زبيده هميشه به هارون مي گفت چرا به بچ? من بي اعتنائي مي کني هارون درک کرده بود امين لياقت ولايت عهدي را ندارد، مجبور هم بود که ولايتعهدي را به او بدهد از نظر اجتماعي لازم بود، واجب بود، چون پسر زبيده بود از طرفي ديد که نمي تواند اين ولايتعهدي را قبول کند زبيده هم مرتب مي گفت چرا به اين پسر من بي اعتنا هستي؟ هارون شبي گفت من الآن به تو اثبات مي کنم که چرا به او بي اعتنا هستم و اعتنا به مأمون دارم همان نصف? شب که زبيده و هارون نشسته بودند،امين خواب بود ، او را از خواب بيدار کردند که پدرت تو را مي خواهد بلند شد، ژوليده با همان وضع خواب آلود آمد در مقابل هارون قرار گرفت، هارون گفت من امشب تصميم گرفته ام جايزه بدهم، جايزه به تو و مأمون. هر چه بخواهي به تو مي دهم، سه جايزه مي دهم انتخاب از تو، گفت: فلان باغي که اختصاص به تو دارد مي خواهم، گفت اين باغ را براي چه مي خواهي؟ گفت:مي خواهم روزها به آنجا بروم و تفريح کنم گفت ديگر چه مي خواهي؟ گفت : اسب مخصوص تو را هم مي خواهم گفت اسب مخصوصم را براي چه مي خواهي؟ گفت: آن را هم براي اين مي خواهم که سوار شوم بروم آنجا و تفريح کنم. گفت: کنيز مخصوص تو را هم مي خواهم، گفت اين را براي چه مي خواهي گفت براي اينکه زن خوشگلي است زن باجمالي است. گفت: به تو دادم برو. امين رفت، مأمون را احضار کرد مأمون را از خواب بيدار نمودند که پدرت تو را مي خواهد با نظامي مجهز آمد در مقابل هارون سروصورت را شسته، چکمه به پا، شمشير بدست مهيا، گفت چه امري داشتيد؟ خيال کرد که مثلاً جنگي است، چيزي است، مي خواهد او را رئيس لشکر کند، هارون به او گفت: مي خواهم جايزه بدهم 3 تا جايزه بناست بدهم 3 تا جايزه را همين الان به تو مي دهم هر چه مي خواهي بگو، گفت: جايز? اول من، اين که ماليات را به اسم من از ممالک اسلامي امسال کم کني، گفت: کم کردم. گفت: حاجت دوم من اين است که زندانيان را به نام من عفو کني و يا تخفيف بدهي. گفت کردم. گفت: جايزه سوم اين که حقوق ارتش را به نام من زياد کن، گفت کردم، گفت برو. بعد رو کرد به زبيده گفت مي داني مأمون چه کرد تمام مملکت را از دست خودش راضي کرد براي اينکه مردم يا ارتشي هستند يا غير ارتشي، ارتشيان حقوقشان زياد شد و غير ارتشيها مالياتشان کم شد بنام اين شخص، و جنايتکارها و خيانتکارها زنداني هستند آنها هم عفو داد شد به نام او لذا تمام مملکت اسلامي از مأمون راضي شدند اگر من بي اعتنائي به امين مي کنم و اعتنا به مأمون براي خاطر اين است، آدم لوس و ننر مي شود مانند امين، مأمون عقل و کياست دارد، لذا آوردن حضرت رضا به خراسان و خوابانيدن سر و صداها از زيرکي او بود. و قضي? حضرت رضا(ع) از نظر تحليل سياسي خيلي عجيب است توانست آن ناامني و ولوله اي که در ممالک اسلامي بود بخواباند، اما اين آدم عاقل اين آدم که بقول هارون لياقت براي خلافت داشته، عقده اي بود، عقده اش رسيد به اينجا که وقتي بابا مرد، خلافت رسيد به امين با امين جنگيد، اول استاندار خراسان بود وقتي فهميد خلافت به امين رسيده زير بار نرفت با هم جنگيدند و چون امين آدم بي لياقتي بود، آدم لوس و ننري بود، آدم از خودراضي بود نتوانست جنگ کند و شکست خورد. مأمون دستور دارد که در زندان سر او را جدا کنند و سرش را بياورند، سر را آوردند نزد مأمون دستور داد آنرا جلوي دارالاماره نصب کنند و مردم بيايند و به او توهين کنند ! سر برادرش است اما آن عقده اي که از دست اين برادر دارد، عقده اي که از زبيده و ديگران براي او پيدا شده، آن عقده اي که از کمبودهاي محبت در زمان باباش در زمان خلافت هارون پيدا کرده کار را رساند به اينجا که برادرش را کشته سرش را جلو در نصب کرده مي گويد مردم بيايند و به او توهين کنند که عربي آمد آب دهان انداخت به صورت امين و گفت خدا لعنت کند پدرت را خدا لعنت کند برادرت را و خدا لعنت کند خودت را. مأمون وقتي اين جريان را شنيد گفت سر را ملحق به بدن کنيد و بدن را دفن کنيد. مأمون عقده اي است آن جنايتها را ببارآورد و من جمله جنايت نسبت به برادرش امين. بچ? شما اگر لوس و ننر باشد نمي تواند در جامعه زندگي کند، اگر هم محبت پدر نديده باشد، محبت مادر نديده باشد، آن هم عقده اي است نمي تواند زندگي کند، اين بحث تا اينجا تمام شد. يک بحث مهّمي مانده است و اين بحث براي همه ما هست و آن اين است که بچه گاهي عقده پيدا مي کند، گاهي لوس و ننر از کار درمي آيد، همچنين گاهي بزرگ ها، جوانها حتي پيرمردها عقده اي مي شوند ، حتي گاهي پيرمردها لوس و ننر مي شوند، گاهي جوانها لوس و از خودراضي مي شوند. اول عقده اي نبوده يعني جوان اول عقده اي نبوده محبت پدر و مادر ديده، اين جوان بزرگ شده، اما در بزرگي عقده براي او پيدا مي شود. همچنين بعضي اوقات لوس و ننر نبوده، مادرش مواظب بوده، پدر مواظب بوده يک جوان سالمي، کودک سالمي تحويل جامعه داده، اما بزرگ شده و در حال بزرگي از خودراضي شد. بايد همه مواظب باشيم که يکدفعه در حال بزرگي عقده پيدا نکنيم مثلاً دختر و پسري که ازدواج نکند، يا ازدواج اينها دير شود، بطور ناخودآگاه اين دختر و پسر عقده اي مي شوند. عقده را معنا کردم، گفتم تمايل از ضمير آگاه منتقل مي شود به ضمير ناخودآگاه و آنجا غده سرطاني مي شود. دختر از 14 سال به آن طرف اگر بلوغ زودرس برايش پيدا نشود، پسر از چهارده سال پانزده سال به آنطرف اگر بلوغ زودرس برايش پيدا نشود ، تمايل به ازدواج دارد و اين تمايل هست، بخواهد هست ، نخواهد هست. اين تمايل ها بايد جواب داده شود اسلام مي گويد بايد پدر و مادر، جوانها را زود زن بدهند، بايد دخترها را زود شوهر بدهند بايد دخترها زود شوهر کنند، بايد پسرها زود زن بگيرند و اين بندهاي خرافات را که در جامع? اسلامي به وجود آورده اند، اين بندها بايد پاره شود. اين بندهاست که عقده ها براي جوانها مي آورد. هيپي ها، بيتل ها از همين جا به وجود مي آيند، اين لباسهاي مبتذل از همين جا سرچشمه مي گيرد، اين پرخاشگريها از همين جا سرچشمه مي گيرد، اسلام مي گويد زود شوهر کن و به آن مي گويد زود زن بگير، اگر زود زنش ندادند و زود زن نگرفت ، برايشان عقده پيدا مي شود، پسر 25 ساله بطور ناخودآگاه يکوقت براي او عقده پيدا مي شود، همچنين از چشم و هم چشمي براي انسان عقده پيدا مي شود، آمال و آرزوها براي انسان عقده مي آورد. اينکه مقام نبوت و ولايت هر دو سفارش کرده اند: « اِنَّ اَخوَف ما اَخافٌ عَلَيکم اِثنانِ: اِتّباع الهوي و طُولُ الأمَلِ وَ اَمّا اِتّباع الهَوي فَيَصُّدُ عَن الحقِّّّ و امّا طوُلُ الاَمل فَيُنسي الآخرة» مي فرمايد آنچه من براي شما خيلي مي ترسم دو چيز است: 1- متابعت کردن از هوي و هوس ( دلم مي خواهد ). 2- آمال و آرزوي دراز : مي فرمايد اگر خداي نکرده هوي پرست شدي پا روي حق مي گذاري، اگر آمال و آرزوي زياد پيدا کردي آخرت به فراموشي سپرده مي شود و هي مرتب روي آمال و آرزويت فکر مي کني، آمال و آرزوهاي بيجا براي بيست سال ديگر، پنجاه سال ديگر، فکرهاي بيجا، تخيلّهاي غلط، وسوسه هاي غلط او را به پرتگاه مي کشاند اين آمال و آرزوها اگر در دختر باشد خطرناک است، در پسر باشد خطرناک است، چشم و هم چشمي هاي انسان از نظر آمال و آرزو، از نظر فکر باعث مي شود پايش را از گليم خود بيشتر دراز کند، براي دختر خطرناک است، براي پسر خطرناک است ، براي دختر و پسر عقده درست مي شود، گاهي منجر به ديوانگي مي گردد، گاهي منجر به خيانت و جنايت مي شود، گاهي منجر به پرخاشگري. و در نتيجه با هيچکس نمي تواند بسازد حتي با شوهرش، حتي با زنش، حتي با پدر و مادرش. يکي از نويسنده ها يک جمله اي نقل مي کند و اين جمله براي همه ما مخصوصاً جوانها خيلي خوب است؛ مي گويند يک زني ديوانه شد، اين زن را بردند دارالمجانين ، دکترهاي رواني هر چه روي او کار کردند ديدند فايده اي ندارد و اتفاقاً اين ديوانگي هاي اينطوري خوب شدنش کاري است بسيار مشکل ، ديوانه هاي معمولي ممکن است روي اعصاب کار کنند، خوب شود اما افرادي که ضعف اعصاب دارند، افرادي که عقده هايشان از راه تهيّجي انفجار پيدا کرده خوب شدن اينها مشکل است سبب آن هم اين است آنچه برايشان ديوانگي آورده ادام? ديوانگي را همان مي دهد. بالأخره روي اين زن کار کردند ديدند نمي شود، حرفهايش را کنترل کردند ديدند اين زن هميشه يک حرف دارد و آن اينکه هر روز صبح به صبح مي آيد ديوانه ها را دور خود جمع مي کند، مي گويد من يک شوهر زيبائي دارم، 2 تا بچه خوشگل يک پسر و يک دختر خوشگل دارم، من يک ماشين سواري دارم و عصر به عصر شوهرم که از اداره مي آيد پشت فرمان ماشين مي نشيند و من پهلوي او، 2 تا بچه پشت سر ما از قصرمان که در شميران است مي رويم به ويلايي که داريم و آنجا تفريحي مي کنيم تا شب و شب برمي گرديم به خانه، هر روز اين حرف را مي زد، کم کم ديدند که خوب اين حرف بايد از يک جايي سرچشمه بگيرد، بچه هايي که با او همکلاسي بودند را جمع کردند گفتند اين دختر وقتي که با شما همکلاس بود چه مي خواست، در زندگي با شما چه مي گفت پدر و مادرش را خواستند گفتند او چه مي گفت، زنها را خواستند، همسايه ها را خواستند گفتند اين زن ايده اش چه بود، وضعش چگونه بود؟ و اما همکلاسهايش همين حرفهايي که تکرار مي کرد گفتند، گفتند آمال و آروزهاي عجيبي داشت، مي گفت که من مي خواهم شوهرم يک اداري بالايي باشد اما خيلي شيک و باجمال، دو تا بچه هم مي خواهم پيدا کنم يک ماشين سواري هم مي خواهم، يک قصر و ويلايي هم مي خواهم و عصر از قصرم به ويلا بروم و از ويلا برگردم! اتفاقاً از قراري که معلوم شد اين دختر شوهر کرد به يک کسي که از نظر کار بيکار بود اصلاً کار نداشت. از نظر شکل و شباهت هم خوب نبود، حالا آن بماند قصر و ويلا که نداشت هيچ يک خانه اجاره اي در يکي از محله هاي بحسب ظاهر پست تهران پيدا کرد ماشين که نداشت يک الاغ هم نداشت که سوار شود آن آقاي نويسنده مي نويسد حتي پول خط هم نداشت،پول تاکسي هم نداشت که سوار شود و از خانه برود خانه پدر و مادرش. اين آمال و آروزها برآورده نشده، اثر گذاشت روي اين زن. آن نويسنده مي گويد: اتفاقاً عقيم هم شد، بچه هم پيدا نکرد. اثر گذاشت، آن آمال و آرزو اثر گذاشت تمايلات ناآگاه ، عقده منفجر شد، آن انفجار تهيّجي بود، آن انفجار تهيّجي زن را ديوانه کرد. به زنها سفارش مي کنم کار را بدهيد دست خدا نه به آمال و آرزو، مواظب باشيد ، جوانها، مخصوصاً دخترها پايتان را از گليم خود دراز نکنيد، همه و همه مواظب باشيد، غصه هاي بيجا، غمهاي بيجا نخوريد به شما بگويم ممکن است شما عقده اي نباشيد اما غصه هاي بيجا ، غمهاي بيجا شما را عقده اي مي کند. زنها، ممکن است پدر و مادر شما، شما را عقده اي بار نياورده باشند، اما اگر در زندگي غم خورديد، غصه خورديد، دل مرده شديد، عقده اي مي شويد و اگر عقده اي شديد جنايتکار مي شويد اگر خيانتکار نشويد لااقل اين است که نمي توانيد شوهرداري کنيد نمي توانيد بچه داري کنيد ، نمي توانيد خانه داري کنيد و اگر دنيايتان از بين نرود لااقل آخرت از بين رفتني است. احترام زياد به کسي، زن و شوهر بايد به يکديگر احترام بگذارند معلوم است، زن و شوهر بايد همراه هم و لباس يکديگر باشند زن و شوهر بايد کمک کار يکديگر باشند، اما زن و شوهر بخواهند احترام زيادي به يکديگر بگذارند غلط است. همين احترام زيادي به يکديگر، محبت افراطي به يکديگر موجب مي شود زن و يا مرد لوس و ننر و از خودراضي از کار درآيد. به بچه ده ساله بايد احترام کرد اما احترام به بچ? ده ساله چيست، اينکه وقتي سفره را انداختيد يک بشقاب که براي خودتان مي گذاريد بشقابي هم براي او بگذاريد يک ليوان براي خودتان يک ليوان هم براي او بگذاريد قاشق و چنگال براي خود، قاشق تنها براي او نباشد، اينها هم درست، در مقابل مهمان يکدفعه اگر چاي را ريخت، روترش نکن تشر به او نرو اين معلوم است. اما پسر ده ساله شما وارد مجلس شود، جلو پايش بلند شوي بگويي آقا بفرمائيد، اين غلط است، اين افراط است. همچنين تا آخر. افراط گري در همه چيز غلط است. به قول قرآن شريف راجع به مؤمن مي فرمايد: « والذّين إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و کان بين ذلک قواماً » يعني مؤمن آن است که وقتي انفاق مي کند نه افراط گري مي کند، نه تفريط گري يکدفعه افراط گري مي کند هر چه دارد مي دهد، يکدفعه تفريط گري مي کند اينکه مي بيند همسايه گرسنه است برادرش، خواهرش بي افطار است مي گويد به من چه « و کان بين ذلک قواماً» يعني مثلاً روزي صد تومان حقوق داري اين روز صد تومان را بايد به انداز? معتدل خرج کني و به انداز? وسعت هم انفاق کني اگر آي? شريفه معنيش اين باشد « و اذا أنفقوا لم يسرفوا» يعني انفاق و صدقه و اگر معنايش اين باشد که « و اذا انفقوا لم يسرفوا» يعني در خانه انسان نبايد عياشگري باشد، انسان بايد به انداز? وسعش امکانات در اختيار زن و بچه اش بگذارد اگر بخل ورزد معلوم است غلط است. اين بخلي که مي ورزد کار مي رسد به اينجا که حتي زنش هم حاضر است او بميرد بچه هايش هم حاضرند او بميرد اگر هم نباشد ، عياش گري کند، از اين کلاه بردار، از اين قرض کن، از او قرض کن ، براي خاطر اينکه مي خواهم زنم خوشحال باشد، امسال فرشم را عوض کنم خوب اين غلط است. « إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و کان بين ذلک قواماً». اين آي? شريفه يک چيز مي دهد دست ما و اينکه در زندگي معتدل باش، علماي علم اخلاق مخصوصاً قدما يک جمله دارند اينها مي گويند اصلاً فضيلت حد اعتدال است، تمام صفات خوب را برمي گردانند به همين. شما اگر معراج السعاده را مطالعه کرده باشيد، اگر کتابهاي غزالي و فيض (ره) را ديده باشيد هم? اينها دنبال اين هستند که تمام صفات خوب را برگردانند به حد متوسط، حال درست باشد يا نه، بحث ديگر است. از نظر من درست نيست. اما علي کل حال، علماي علم اخلاق همه در مقام اين هستند که مي گويند تمام صفات خوب حدّ وسط است، افراطش رذالت است، تفريطش هم رذالت اين براي بحث ما خيلي خوب است. مواظب باشيد در زندگي معتدل باشد، افراط غلط است، تفريط هم غلط است. بچه هايتان بايد مواظبشان باشيد خودتان افراط گري در حق آنها نکنيد، تفريط گري هم در حق آنها نکنيد، بچه هاي شما هم معتدل بارآيند، بعد در زندگي با يکديگر مواظب باشيد. اگر کسي ظرفيت ندارد، احترام به او خيلي نگذاريد، بانداز? ظرفيتش به او احترام بگذاريد. اگر پيش از ظرفيت به او احترام بگذاريد، خودش را گم مي کند يعني لوس و ننر ، يعني از خود راضي بار مي آيد و بدا به حال آن کسي که خود را گم کند. ديده ايد بعضي اوقات کساني لياقت رياست ها و پست هايي را ندارند وقتي پست به آنها مي رسد و يا کيسه نو مي شود و پول حسابي پيدا مي کند، خودش را گم مي کند، جنايتکار مي شود، کارهاي جلفي مي کند، هم? اينها بخاطر اين است که اين پول، اين پست و احترام بي جا او را لوس و ننر و از خودراضي کرده. بنابراين بحث آخر ما اين شد که شايد از بحث اوّلمان مهمتر بود، آقا مواظب باش خودت عقده اي نشوي، خانم مواظب باش که خودت عقده اي نشوي، لوس و ننر و از خودراضي نشوي که اگر خودت اينطور بشوي معلوم است که نمي تواني بچه هايت را بحال اعتدال بار بياوري.
|
|
|