چکيده
يکي از مسائلي که از ديرباز، توجه انديشمندان حوزه هاي گوناگون علوم انساني را به خود جلب کرده و موجب قلم فرسايي اين انديشمندان شده، مسئله ي «رابطه ي تلويزيون با کودک و نوجوان» است. مقاله ي حاضر ابتدا به قابليت هاي تلويزيون و برنامه هاي کودک و نوجوانان اشاره نموده، سپس برخي از تأثيرات مثبت و منفي تلويزيون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذيري، يادگيري، اختلال در فعاليت هاي کودکان، و نيز تأثير فيلم هاي مربوط به بزرگ سالان بر کودکان، و تأثير آگهي هاي تلويزيوني و خشونت را مورد بررسي قرار داده و در پايان، راه کارهايي براي به حداقل رساندن کارکردهاي منفي آن ارائه نموده است.
کليد واژه ها: تلويزيون، کودک، کارکرد، رسانه، اجتماع، اوقات فراغت، اجتماعي شدن.
مقدمه
روزها مي گذرد و صنعت همچنان بر تعداد و تنوع توليدات خود مي افزايد و بدون وقفه، يکي يکي آنها را به دست انسان ها مي سپارد و از دور، به نظاره ي عملکرد انسان ها با اين تازه واردها مي نشيند.
تلويزيون پديده اي است عجيب که چندي است وارد زندگي انسان شده و به گونه اي معجزه آسا تقريبا همه ي خانه ها را اشغال کرده است؛ چنان که توجه بيشتر انديشمندان را به خود معطوف داشته است. به همين دليل، گروهي از پژوهشگران آن را وسيله اي براي نابودي جامعه ي انساني مي دانند. در مقابل، گروهي ديگر آن را وسيله اي براي سرعت بخشيدن و بالا بردن توانمندي بشر محسوب مي دارند.
در اين مقاله، سعي شده است رابطه ي تلويزيون و کودک و برخي از جنبه هاي تأثيرگذار تلويزيون بر کودک مورد بررسي قرار گيرد و در پايان، اشاره اي کوتاه بر چشم انداز تلويزيون و کودک داشته باشد.
پيش از ورود به اصل موضوع، لازم است به نکات ذيل توجه شود:
وقتي درباره ي تأثير تلويزيون بر کودک سخن مي گوييم، در واقع نظري دو بعدي را بيان مي کنيم؛ به اين معنا که مطلبي را درباره ي تلويزيون و مطلبي را درباره ي کودک بيان کرده ايم. بنابراين، لازم است هم قابليت هاي کلي تلويزيون مورد نظر قرار گيرند و هم قابليت هاي کلي کودک.
قابليت هاي تلويزيون
کسي نمي تواند مدعي شود که تلويزيون براي کودکان صرفا خوب يا بد است. براي برخي کودکان در برخي شرايط، برخي برنامه هاي تلويزيوني زيان بخش است، براي ساير کودکان در همان شر ايط يا براي همان کودکان در شرايط ديگر، تلويزيون مي تواند سودمند باشد. براي بيشتر کودکان در اغلب شرايط، بيشتر برنامه هاي تلويزيون خنثاست و زيان و يا سود خاصي ندارد؛ زيرا تلويزيون هم مثل ديگر مصنوعات بشري کارکردهاي سه گانه در دو بعد آشکار و نهان دارد:
کارکردهاي مثبت (نهان و آشکار)؛
کارکردهاي منفي (نهان و آشکار)؛
کارکردهاي خنثا (نهان و آشکار)؛
با توجه به اين تقسيم بندي، تلويزيون نه صرفا عاملي است که زندگي طبيعي انسان ها را به خطر اندازد و نه وسيله اي است مطلقا براي پيشبرد اهداف بشر. در اين زمينه، ديويد سالکيد در گفت و گو با مجله ي لايف مي گويد:
من روشن فکري هستم که نگران تلويزيون است. برخي چيزهاي خوب در آن است. اين چيزهاي خوب مثل جزايري مرجاني در اقيانوسي از زباله هستند... . تلويزيون مرا ديوانه کرده است؛ چرا که واقعا دوستش دارم، در حالي که چيز کثيفي است؛ مثل زن بسيار زيبايي که نفرت انگيز به نظر مي رسد. تنها [ راه ] درست کردن آن (تلويزيون) تهذيب گروهي است که تلويزيون را اداره مي کنند. (1)
قدرت تلويزيون
تلويزيون از يک سو، رسانه اي است که همه ي قواي ادراکي انسان (عقل، خيال و وهم) را تحت تأثير قرار مي دهد. از اين رو، يکي از ويژگي هاي متمايز کننده ي تلويزيون کيفيت و جذابيت آن است. اين ويژگي، جزو جداناشدني اين رسانه است. تمرکز و توجه چشم و گوش را مي طلبد، توجه را به حرکت در يک فضاي کوچک معطوف مي کند. اين جعبه ي جادويي کنار ميز غذاخوري و يا هر جايي که مناسب تر تشخيص داده شود، قرار داده مي شود. استفاده کننده از تلويزيون به بيرون رفتن از خانه و تهيه ي بليط نياز ندارد، بدون آنکه از صندلي خود بلند شود، مي تواند با استوديو، صحنه هاي نمايش و دوربين هاي خبري در دور دست ها ارتباط ديداري و شنيداري برقرار کند. (2) همچنين تلويزيون تصاويري پويا به شکل نمادين، همراه با زبان و صدا و موسيقي منتقل مي کند. از اين رو، کليه ي شرايط لازم براي توجه و جذب در اين رسانه فراهم آمده است و اين ويژگي تلويزيون را به قدرتمندترين رسانه ي جمعي از ساير رسانه ها متمايز مي کند.
بنابراين، از طريق تجربه کردن روش نماديني که رسانه هاي گوناگون را از يکديگر متمايز مي کنيد، کودکان اين امکان را به دست مي آورند تا آن دسته از مهارت هاي لازم فکري را کسب کنند که موجب شود با تأثير بيشتري از طريق آن رسانه ها ياد بگيرند. يادگيري از طريق رسانه ها، بستگي به پرورش کافي رفتارهاي مربوط به مهارت هاي کلي و نيز مهارت هايي دارد که براي استفاده از رسانه اي خاص به شکل ويژه مورد نياز است. از سوي ديگر، تلويزيون وسيله اي براي بمباران اطلاعات است، وهمين دو علت تأثيرات تلويزيون بسيار عميق و ماندگار است. (3)
قابليت هاي کودک
«کودک» به فرد داراي سنين بين 2/5- 12 سال گفته مي شود. بنابراين، با توجه به اين شرايط سني:
1. کودک نسبت به تلويزيون، هم فعال است و هم منفعل. کودک نسبت به تلويزيون اين توانايي را دارد که گزينشي برخورد کند. البته هر قدر کودک بزرگ تر مي شود اين ويژگي بارزتر مي گردد. (4)
2. ذهن انسان در دوران کودکي و نوجواني کاملا تأثيرپذير است و به راحتي شرطي مي شود.
3. اولين تجربه ي مستقيم کودک تلويزيون، عموما از دو سالگي شروع مي شود؛ ابتدا به صورت تقليدي، بعد به صورت اختياري و در نهايت، در سه سالگي انتخابگر مي شود.
4. سن 2/5 سالگي ميانگين سن تماشاي منظم در کودکان است.
5. در سن 6 سالگي، کودک معمولا با تمامي رسانه هاي سمعي و بصري آشنا مي شود و دل بستگي و ارجحيتي قوي در مورد برنامه هاي تلويزيوني در وي ايجاد مي گردد.
6. توجه کودک به صفحه ي تلويزيون نه پيوسته است و نه منفعل. ميزان توجهي که کودکان حاضرند به هر برنامه مبذول دارند به طور مستقيم، بستگي دارد به اينکه سمعي - بصري بودن آن، معناي خاصي برايشان داشته باشد و يا زمان کافي در اختيار آنها قرار بگيرد تا معنا و مفهوم مورد نظر را جذب کنند. از اين نگاه، شکل برنامه ها اهميت بسياري دارد.(5)
7. برخي از عواملي که موجب مي شوند توجه کودک دوباره به صفحه تلويزيون برگردد عبارت از: الف. آشنايي قبلي با صداها يا موسيقي، در صورتي که آنچه اتفاق مي افتد از نظر بصري نيز مورد علاقه واقع شود. ب. تغيير بلندي و کوتاهي صدا؛ 3. صداي بچه ها؛ 4. جلوه هاي ويژه صدا؛ 5. صداهاي غيرعادي؛ 6. خنده؛ 7. صداي زنانه؛ 8. موسيقي هاي گوناگون. (6)
با توجه به نکات مزبور، مي توان گفت: مدت قريب ده سال از دوران ارزشمند عمر براي تماشاي برنامه هاي تلويزيوني، آن هم با شگردهايي که صاحبان قدرت، ميزان تأثيرگذاري بر کودک را به شدت افزايش مي دهند، زمان بسيار زيادي است تا کودک طي اين زمان، به آنچه آنها مي خواهند، مبدل گردد.
ايدئولوژي حاکم بر تلويزيون
تلويزيون به عنوان وسيله اي براي شکل دادن افکار عمومي، با زير پوشش قرار دادن معضلات اجتماعي و مسائل مربوط به سياست داخلي و خارجي و همچنين با عرضه ي برنامه هاي تفريحي و نمايشي اش، نقش خود را مي نماياند، بدون توجه به نوع برنامه اي که از آن پخش مي شود؛ مجله هاي خبري، موسيقي ها، مسابقه هاي تلويزيوني، نمايش مجموعه ها و مانند آن.
اين وسيله ي ارتباطي در هر حال، ملزم به ارائه ي يک پيام ايدئولوژيک است. تعدد و گوناگوني روش ها و فنوني که به وسيله ي برنامه سازان به کار گرفته مي شود و در واقع بيانگر مجموعه اي از اصول و گرايش ها ايدئولوژيک حاکم بر تلويزيون و يا به تعبير ديگر، مبين آن وظايف اصلي است که در زمينه ي ايدئولوژي از سوي طبقه ي حاکم بر تلويزيون تعيين مي شود. اين ايدئولوژي منعکس کننده ي وضع ملي، فرهنگي و سياسي خاص هر کشور است. (7)
براي مثال، ايدئولوژي حاکم بر تلويزيون هاي غرب، سرمايه داري است که آن را به عنوان يک نظام و روش زندگي ارج نهاده است و تمام فعاليت ها، نه تنها تلويزيون بلکه تمام رسانه ها بايد در اين زمينه باشند.در تاريخ آمريکا، بارها مشاهده شده که کساني که حتي کوچک ترين بي توجهي به اين ايدئولوژي حاکم داشته اند دچار ورشکستگي شده اند. بنابراين، اين يک قانون کلي است.
در کشور ما نيز ايدئولوژي حاکم بر تلويزيون، بايد از نظام حاکم - يعني نظام جمهوري اسلامي - اتخاذ شده باشد و جهت گيري آن در راستاي تقويت دين باشد. از اين رو، متوليان رسانه ها، بخصوص تلويزيون، بايد تخصص، تعهد و تدين داشته باشند.
چشم انداز
اگر از تلويزيون به يک «دانشگاه عمومي» تعبير شود که همه ي اقشار جامعه را از هر طيف سني که باشند زير پوشش قرار مي دهد، سخن گزافي نيست. از اين رو، لازم است براي جهت دهي به برنامه هاي آن، هر چه بيشتر سرمايه گذاري شود.
در نظام جمهوري اسلامي، به دليل حاکم بودن احکام الهي بر اين نظام، نبايد تلويزيون به عنوان يک منبع درآمدزا محسوب شود. اگر چنين تفکري بر اين رسانه ي مهم حاکم شود - هر چند براي جبران کمبود هزينه هاي لازم - بر کارکردهايي که انتظار مي رود که رسانه در نظام اسلامي داشته باشد، اثر منفي خواهد گذاشت.
شايد يکي از آفت هاي مهمي که در کشور ما در کمين اين رسانه نشسته، مبحث به وجود آمدن تلويزيون هاي خصوصي است. «قدرت طلبي» و «سرمايه داري» دو زنجير بزرگي هستند که بسياري از انسان هاي بزرگ و کوچک را به اسارت کشيده اند. بنابراين، احتمال اينکه برخي افراد سرمايه دار و قدرت طلب متولي اين امر شوند زياد است و به فرض اينکه برخي از آنان از قدرت طلبي و سرمايه داري مبرا باشند، در گوشه و کنار افرادي وجود دارند که جهت و سوي اين رسانه ي قدرتمند را به جهت هاي مطلوب خود معطوف نمايند.
بنابراين، به احتمال قوي، متوليان اين امر آگاهانه يا ناآگاهانه اسير اين زنجيرها مي گردند. از اين رو، به نظر مي رسد اين تفکر خطر بزرگي را به دنبال دارد که نبايد از آن غافل ماند.
اکنون با توجه به مقدمات مذکور، از ميان کارکردهاي چندگانه، فقط برخي از کارکردهاي مثبت و منفي که اهميت بيشتري دارند، ذکر مي شوند:
کارکردهاي مثبت تلويزيون
1. پرکردن اوقات فراغت کودک
انسان ها هرسني که داشته باشند يک فعاليت اصلي و محوري دارند که گذراندن زمان در آن سن، حول آن محور است. اين فعاليت اصلي در طول زمان (به خاطر طبع خاص انسان) براي انسان ملال آور مي گردد. اين تنوع اولا، بايد غير از آن فعاليت اصلي باشد؛ ثانيا در زماني خارج از زمان آن فعاليت باشد تا آسيبي به اين فعاليت اصلي نرسد.
کودک نيز از اين امر مستثنا نيست. فعاليت اصلي کودک پيش از مدرسه بازي، و پس از مدرسه درس است. طبيعي است که کودک از بازي و درس خسته مي شود و نيازمند يک فعاليت جانبي مي گردد تا اوقات خالي از فعاليت اصلي را پرکند و خستگي هاي خود را برطرف کند. تلويزيون يکي از بهترين چيزهايي است که مي تواند اوقات فراغت کودک را پرکند. (8)
تلويزيون مي تواند ابزاري ارزشمند نه تنها براي مشغول کردن کودکان باشد، بلکه اگر به وسيله ي مديريتي هدفمند با برنامه ريزي صحيح اداره شود، مي تواند با کارکردهاي پنهان زيادي که در بردارد، به عنوان وسيله اي سازنده، به خوبي اوقات خالي آنان را پر کند. بسياري از نظر سنجي ها نشان مي دهد که وقت گذراني يکي از مهم ترين دلايل تلويزيون تماشا کردن کودکان است.(9)
برخي از انديشمندان با طرح پرسش هاي غيرمستقيم از کودکان و ربط دادن پاسخ آنها به رفتارشان، به اين نتيجه رسيده اند که دلايل تماشاي تلويزيون توسط کودکان، دست کم، به سه دسته ي بزرگ تقسيم مي شوند. اولين دسته از اين دلايل که حجمي چندين برابر دسته ي دوم دارد، شامل گذراندن اوقات فراغت است. کودکان وقتي با اين هدف به تماشاي تلويزيون مي نشينند، به احتمال، بيشتر خواهان برنامه هاي شاد و سرگرمي هاي ساده و پرهيجان هستند. در اين مرحله، کمترين توجه به برنامه هاي آموزشي بوده و آرامش بخش ترين برنامه اي که موجب افزايش احساس خوش بيني و امنيت خاطر مخاطبان مي شود، برنامه هاي خانوادگي است. (10)
به دليل آنکه اوقات فراغت براي همه ي انسان ها، بخصوص کودکان، بايد پاسخ گوي بسياري از نيازها باشد، اين کارکرد تا وقتي مي تواند مفيد باشد که جايگزيني براي همه ي فعاليت هاي جنبي کودک نگردد.
2. تلويزيون و اجتماعي شدن
زندگي اجتماعي داراي شاخص ها و نمادهايي است. بدون شناخت نمادهاي اجتماعي، نمي توان در اجتماع زيست. در واقع، مقدمه ي زندگي اجتماعي، «اجتماعي شدن» است. تولد کودک مقارن با اجتماعي شدن اوست. به همان نسبت که کودک رشد مي کند، بايد همزمان رشد اجتماعي نيز داشته باشد؛ زيرا رشد، پرورش و جامعه پذيري سه ماهيت همراه در وجود کودک است. کودکي يعني: سال هايي که انسان راه و رسم زندگي را مي آموزد.
اولين جايي که کودک اجتماعي شدن را مي آموزد خانواده است. (11) ولي توان خانواده براي پاسخ گويي به اين نياز بزرگ ناچيز است. گرچه مدرسه در کنار خانواده تا اندازه اي خانواده را در اين راه ياري مي کند، ولي به دليل آنکه نياز کودک فراتر از اين حد است، بازهم اين کمبود به وضوح مشهود است؛ ولي تلويزيون به خاطر برنامه هاي فراگير و متنوع، بهترين وسيله اي است که مي تواند اين نياز کودک را برطرف کند؛ زيرا تلويزيون واسطه اي فراگير است که در دسترس همه ي کودکان قرار دارد.
کودکان از طريق تلويزيون، درباره ي خود، زندگي خود، چگونگي رفتار در شرايط گوناگون، و چگونگي برخورد با مشکلات خانوادگي و شخصي، چيزهاي زيادي مي آموزند و اين اجتماعي شدن از طريق تلويزيون با توجه به ويژگي هاي تلويزيون و کودک، از هر چيزي نافذتر است. (12)
برخي از جنبه هاي اجتماعي شدن کودکان عبارتند از:
1. درک نقش جنسيتي: جنسيت در برگيرنده ي مجموعه اي از مفاهيم و باورهاست درباره ي اينکه ما چگونه فردي هستيم، چگونه ويژگي ها و شخصيت خود را به نمايش بگذاريم، چگونه با ديگر مردم رفتار کنيم، و چگونه بايد باشيم ؟
جامعه از مردان و زنان انتظارات خاصي دارد و اين انتظارات در مورد هر دو جنس مشابه هم نيست. بنابراين، به طور اساسي براي مردان ويژگي هاي خاصي در نظر گرفته مي شود و براي زنان نيز ويژگي هاي ديگري تعيين مي شود و اين بدان معنا نيست که هرگز نمي توان بين دو جنس با ويژگي هاي خاص اثر يا الگوي رفتاري مشابه يافت. بعکس آنچه در اينجا به آن اشاره شد، نوعي دسته بندي براساس سازگاري و کارايي است که براي سهولت مجموعه اي از عقايد قالبي را در اختيار ما قرار مي دهد که جامعه آن را تعيين کرده و متناسب با هريک از دو جنس است. عقايد قالبي درباره ي جنس ممکن است نقش هايي را که زن و مرد مي توانند در جامعه ايفا کنند محدود سازد. پرورش اين عقايد در اذهان کودک از طريق فرايند يادگيري صورت مي گيرد. اين نوع يادگيري جنبه اي از يادگيري اجتماعي محسوب مي شود که براي پرورش افرادي سازگار شده اند که بتوانند در بزرگ سالي خود را با هنجارهاي اجتماعي به خوبي وفق دهند. با وجود اين، اهميت تلويزيون در شکل دادن اين ايده ها درباره ي جنسيت مؤثر است. علاوه بر اينکه، برخي از روان شناسان کودک معتقدند: زمان 18 ماهگي تا 3 سالگي دوره ي درک جنسيت کودک است. اين دوره ي سني کودک تقريبا منطبق بر زماني است که کودک به طور منظم به تلويزيون رابطه برقرار مي کند. بنابراين، کودک در اين دوره ي زماني به سرعت و به راحتي نقش هاي جنسيتي را از تلويزيون مي آموزد و به صورت عملي در فعاليت هاي خود به کار مي برد. (13)
2. انتخاب شغل: مسير واقعي انتخاب کار يا حرفه ممکن است با توجه به قابل رؤيت بودن شغل هاي خاصي که در قلمرو عمومي، بخصوص از طريق رسانه هاي عمومي از جمله تلويزيون ميسر مي شود، شکل گيرد. تلويزيون باورهاي قالب بندي شده ي شغلي در کودک ايجاد مي کند که اين مي تواند کوتاه مدت يا بلند مدت باشد. (14)
3. نقش هاي خانوادگي: در سال هاي اخير، زندگي خانوادگي، بخصوص در جوامع غربي، به شکل بنيادين دگرگون شده است. با تغييراتي که به وجود آمده است، مي توان انتظار داشت که مفهوم خانواده نيز دگرگون شود. (15) بي شک، تلويزيون در شکل دهي به باورهاي کودکان درباره ي زندگي خانوادگي، نقش مهمي دارد. تلويزيون خانواده هاي نمونه را براي بينندگان از جمله کودکان معرفي مي کند و بر ارزش هاي خاصي تأکيد مي ورزد يا برخي از مسائلي که براي اعضاي خانواده (دختران و پسران) مهم هستند، به بينندگان ارائه مي کند. در اين ميان، کودک نقش هاي خانوادگي خود را در خلال برنامه هاي تلويزيون مي يابد. بنابراين، به يک معنا، نمايش دهنده ي خانواده و نقش هاي خانوادگي (نقش مادري، پدري، خواهري، برادري و روابط بين آنها) است که کودک آنها را مي آموزد. (16)
4. معلومات عمومي: بيشتر بينندگان در اتاق جراحي، دادگاه پاسگاه پليس، زندان يا اتاق هيأت مديره ي مؤسسه اي نبوده اند؛ اما درباره ي هريک از اينها اطلاعاتي دارند. بيشتر چيزهايي که درباره ي اين موارد مي دانند از طريق تلويزيون به دست آورده اند. اطلاعاتي که کودکان از طريق صفحه ي تلويزيون کسب مي کنند، شايد کمتر از اطلاعات بزرگ ترها نباشد، با اين تفات که کودکان تجربه اي کمتر از بزرگ سالان نسبت به زندگي دارند و به تبع آن، ممکن است راحت تر به وسيله ي چيزهايي که در تلويزيون مي بينند، فريب بخورند. در تحقيقي مشخص شده است که نيمي از کودکان 5 ساله ي مورد پرسش نمي دانستند بازيگران شخصيت هاي تلويزيوني را مي سازند، در 8 سالگي بيش از 2/3 کودکان و در 11 سالگي تقريبا همه ي کودکان اين حقيقت ابتدايي را در مي يابند. (17)
5. سياسي کردن: پيش تر بيان شد که در هر جامعه، يک ايدئولوژي حاکم وجود دارد که تمام فعاليت هاي آن جامعه بايد در جهت آن باشد. بنابراين، تماشاي، منظم تلويزيون، خواسته يا ناخواسته در کودک يک چارچوب فکري - گرايشي ايجاد مي کند که در کنار ديگر مسائل، مي تواند زندگي سياسي آينده ي او را شکل دهد. از اين رو، اين حوزه ي تأثيرگذاري به شدت مورد توجه سياست مداران قرار گرفته است، تا جاي که هيتلر در سخنراني هاي خود، چنين مي گويد: هنگامي که يکي از مخالفان اعلام مي کند: «من در کنار شما قرار نخواهم گرفت»، من به آرامي به او مي گويم: فرزند شما هم اکنون به ما تعلق دارد. شما چه هستيد؟ شما درمي گذريد، اما فرزندان شما اکنون در اردوي جديد قرار دارند. در زماني کوتاه، آنها هيچ چيزي ديگري را بجز اين اجتماع جديد نخواهند داشت. (18)
او در جايي ديگر مي گويد: ما تزريق روح اين اجتماع را از سنين بسيار پايين به جوانانمان، وظيفه ي خود قرار داده ايم و اين «رايش جديد»، جوانان را به هيچ کس نخواهند داد، بلکه خود به جوانان روي مي آورد و آموزش و تربيت خود را به آنان القا مي کند. (19)
تلويزيون مي تواند در هر قالبي از برنامه ها، وفاداري به دولت و حکومت را در کودکان به وجود آورد؛ چنان که در آلمان نازي، با استفاده از مدرسه، خانواده و ارتباطات جمعي به کودکان ياد داده مي شد که در درجه ي نخست، بايد نسبت به دولت آن گونه که در پيشوا - يعني آدلف هيتلر - تجسم يافته است، وفادار باشند. (20)
6. شکل گيري گروه هاي همسالان: يکي از تأثيرهاي روشن و مهم تلويزيون بر کودکان، ايجاد گروه هاي همسالان است. کودکان علاوه بر اينکه با تماشاي برنامه هاي تلويزيوني تقليدوار، دست به تشکيل گروه هاي همسالان مي زنند، وجود خود تلويزيون نيز موجب تقويت اين بعد از زندگي کودک مي گردد. (21)
البته جنبه هاي اجتماعي شدن کودک به وسيله ي تلويزيون منحصر در اين موارد نيست، بلکه با دقت بيشتر مي توان موارد زيادي را برشمرد؛ ولي به دليل آنکه اين مقاله درصدد بيان موارد مهم اين جنبه است، از موارد ديگر صرف نظر مي کند. لازم به ذکر است اجتماعي شدن کودکان به وسيله ي تلويزيون، در طبقه ي دوم از طبقه بندي سه گانه دلايل تماشاي تلويزيون توسط کودکان قرار دارد که حجمي کمتر از طبقه ي اول و بيش از طبقه ي سوم را شامل مي شود.
3. تلويزيون و آموزش و يادگيري کودکان
تلويزيون يکي از ابزارهاي مؤثر در افزايش شناخت و آگاهي به شمار مي آيد. در حال حاضر، براساس نتايج بسياري از تحقيقات انجام شده به روش مشاهده، يک معلم خوب با استفاده از تلويزيون به عنوان يک رسانه ي کمک آموزشي به مراتب، اطلاعات خود را بهتر منتقل مي کند تا صرفا از طريق روش هاي معمولي تدريس. در ايالات متحده ي آمريکا، بيش از 400 مورد مطالعه ي تطبيقي ميان ارائه ي آموزش هاي عادي کلاسي به دانش آموزان با آموزش از طريق تلويزيون صورت گرفته است. در تمام موارد، به دنبال بررسي نمرات امتحان پايان سال، اختلاق معناداري رؤيت نشد، اما چنانچه تفاوتي هم وجود داشت هميشه به نفع کساني بود که از طريق تلويزيون آموزش گرفته بودند. (22)
پس مي توان چنين استدلال کرد که درصورت نياز و کمبود متخصص آموزشي براي بچه ها، مي توان از تلويزيون استفاده کرد.
اين گوينه بهره وري، بخصوص در موارد آموزش هاي تخصصي، مي تواند کارساز باشد و براي مثال، با استفاده از تلويزيون، آموزش زبان هاي زنده در سطح مدارس ابتدايي بسيار موفقيت آميز خواهد بود. ضمن آنکه برخورداري از اين ابزاردر هر محلي که نيروي برق داشته باشد، امکان پذير است؛ به ويژه براي کشورهاي بزرگي که امکانات آموزشي به تمام نقاط آن به طور کامل نرسيده باشد، کاملا قابل استفاده است، به گونه اي که حتي مي توان از تلويزيون به عنوان يک معلم سرخانه استفاده کرد و در منازل به بچه ها آموزش داد. (23)
برخي از دانشمندان اين جنبه ي تأثيرگذاري تلويزيون را در طبقه ي سوم قرار داده اند که در ميان طبقات سه گانه، کمترين حجم را به خود اختصاص داده است.
در ادامه، کارکردهاي منفي تلويزيون ذکر مي شود. از ميان کارکردهاي منفي تلويزيون بر کودک، فقط چند مورد، که به نظر مي رسد از اهميت بيشتري برخوردارند، درج مي گردند:
تلويزيون و تأثير منفي آن بر کودک و نوجوان
1. تأثير فيلم هاي مربوط به بزرگ سالان بر کودکان
کودک در دنياي خاص خود زندگي مي کند و تا زماني که کودک است، بايد در اين فضا قرار داشته باشد. طبيعي است که اگر فضاي بزرگ سالان جايگزين دنياي کودک گردد، کودک را دچار تعرض دروني و «از خودبيگانگي» مي کند.
کودکان بيشتر زمان تماشاي تلويزيون خود را صرف مشاهده ي برنامه هاي بزرگ سالان مي کنند. (24) برخي از روان شناسان و روان کاوان احساس مي کنند مواجهه ي دايمي با اين سرگرمي ها مي تواند به نحوي غيرطبيعي تأثير محيط زندگي بزرگ سالان را بر کودک تسريع بخشد و او را به اجبار به نوعي بلوغ زودرس بکشاند؛ بلوغي که ويژگي هاي آن سردرگمي، عدم اعتماد به بزرگ سالان، رويکرد سطحي به مسائل بزرگ سالان و حتي عدم تمايل به بزرگ شدن است.
وقتي کودک در وضعيت هايي که گاه توسط تلويزيون بر وي تحميل شده است قرار مي گيرد، به بزرگ سالان واقعي متعلق به اولين گروه تماس با خود متوسل مي شود. در اين موقع، بيشتر آنها را ناتوان مي يابد. تأثير اين عدم توانايي بزرگ سالان واقعي بر کودک مي تواند به اندازه ي تأثير عدم اطمينان به بزرگ سالان به روايت تلويزيون يا بيش از آن باشد.
2. اختلال بين فعاليت هاي کودکان
کودکاني که مدت زمان زيادي را صرف تماشاي تلويزيون مي کنند، فرصت کمتري براي ديگر فعاليت هاي پر تحرک و تعامل با همسالان دارند. به نظر مي رسد تماشاي تلويزيون جايگزين ديگر فعاليت هايي مي شود که کودکان بايد به طور مستقيم با آنها درگير شوند؛ از قبيل رفتن به سينما، بازي کردن، مطالعه، گوش دادن به راديو، شرکت در ورزش هاي سازمان يافته و ديگر فعاليت هاي غيرسازماني. (25)
ويليامز و هنرفورد (1986) در يک آزمايش طبيعي، فعاليت هاي روزانه ي بزرگ سالان و کودکان را در سه شهر کانادا مورد مقايسه قرار دادند: يک شهر که تلويزيون نداشت (نوتل)، يک شهر که فقط يک شبکه ي تلويزيوني داشت (يونتيل) و يک شهر که چهار شبکه داشت (مالتيتل). پيش از ورود تلويزيون به «نوتل» و مجددا چهار سال پس از آن داده هايي جمع آوري شد. پيش از ورود تلويزيون، کودکان و نوجوانان نوتل در مقايسه با نوجوانان دو شهر ديگر به طور معناداري بيشتر به فعاليت هاي اجتماعي و ورزشي مي پرداختند؛ اما وقتي شهر نوتل داراي تلويزيون شد، شرکت در اين فعاليت ها به طور چشمگيري کاهش يافت. (26)
تحقيقات درباره ي رشد شناختي نشان مي دهد که تعامل اجتماعي محرک مهمي در تکامل آن است. ذهن کودکان از طريق تعامل و ارتباط با ديگران، که عقايد و نظرات متفاوتي با آنها ابراز مي کنند، رشد مي يابد. تعاملات و مبادلات روزمره با بزرگ سالان و همسالان، کودکان را ترغيب مي کند تا ديدگاه خود را مورد آزمون قرار دهند؛ به عنوان يک فرد شايسته براي مسائل و مشکلات خود راه حلي پيدا کنند و به عنوان عضو يک گروه، طرح هايي ارائه دهند. به دليل آنکه تلويزيون تعامل اجتماعي را کاهش مي دهد، بنابراين، مي تواند بر رشد شناختي تأثير منفي داشته باشد.
وجود تلويزيون در يک جامعه مشارکت در فعاليت هاي جمعي را کاهش مي دهد، حتي درون يک خانواده، وقتي تلويزيون روشن است، صحبت ها و گفت و گوها کاهش مي يابند.(27) علاوه بر اين، کودک براي تمام فعاليت هاي خود، نياز به توانايي روحي و جسمي دارد که خواب محور اين نيازمندي هاست، و اگر برنامه ي خواب کودکان درست تنظيم نشود فعاليت هاي کودکان مختل مي گردد و شکي نيست که تلويزيون عامل مهم بي نظمي در ساعات خواب کودکان و نوجوانان است!
3. تأثير آگهي هاي تلويزيوني
يکي از جنبه هاي تماشاي تلويزيون که زياد مورد توجه قرار گرفته، تأثير منفي آگهي هاي تبليغاتي تلويزيوني بر نگرش ها و علايق کودکان (از نظر مصرف خوراکي ها) است. کودکان 3-4 ساله معمولا مي توانند تفاوت بين برنامه ها و تبليغات تجاري را تشخيص مي دهند. با اين حال، کودکان تا 8 سالگي از قصد تبليغات تجاري به وضوح آگاه نيستند. کودکان معمولا اطمينان دارند که پيام هاي بازرگاني دقيق و درست است. آنها معمولا نمي توانند انگيزه ي شرکت ها را از تبليغات به درستي درک کنند. از اين رو، تبليغاتي که مخاطبان آن کودکان و نوجوانان هستند، دست کم دو پيام منفي دارند:
نخست آنکه کودکان ممکن است با والدينشان بر سر خريد محصولاتي که تبليغات آن را در تلويزيون ديده اند دچار تعارض شوند. به دليل آنکه کودکان در مقايسه با بزرگ تر ها آسان تر فريب مي خورند، پذيرش قضاوت والدين درباره ي ارزش واقعي يک کالاي تبليغ شده برايشان دشوار است. دومين پيامد منفي اين گونه تبليغات تلويزيوني، مصرف زياد محصولات غذايي قندي مانند آب نبات و نوشيدني هاي شيرين ميوه اي است. جالب تر اينکه تبليغ اين محصولات قريب 80 درصد تبليغات تلويزيوني مربوط به کودکان را تشکيل مي دهد.
مشاهده ي اين تبليغات بر باورهاي کودکان در خصوص تغذيه و نيز انتخاب آنها از مواد غذايي
تاثير مي گذارد. کودکان نمي توانند درک کنند که خوردن اين گونه مواد غذايي داراي قند زياد سبب افزايش وزن و پوسيدگي دندان هايشان مي شود. وقتي کودکان در معرض تبليغات مربوط به اين مواد خوراکي قرار گرفته و قدرت انتخاب داشته باشند به احتمال زياد آنها را انتخاب خواهند کرد، حتي اگر بدانند که ميوه ها و سبزيجات خوراکي هاي سالم تري هستند. (28)
4. رواج خشونت
خشونت: ابزار آشکار قدرت فيزيکي (با سلاح يا بدون آن) عليه خود يا ديگري، اقدام تحميلي عليه خواست طرف مقابل از ترس صدمه ديدن يا کشته شدن و در واقع، صدمه زدن و کشتن است.
بحث تلويزيون و خشونت در کودکان يکي از پر سر و صداترين موضوعات دنياي حاضر است، به گونه اي که کمتر انديشمندي را مي توان يافت که در اين موضوع داد سخن نداده باشد، بخصوص اگر انديشمندي اجتماعي باشد؛ ولي چون موضوع بحث حاضر بيان برخي از کارکردهاي تلويزيون است به بحث هاي تفصيلي و جزئيات اين معضل و مشکل اجتماعي وارد نمي شود، اما به اجمال، نظري کوتاه به تأثير تلويزيون بر ميزان خشونت کودکان دارد:
با نگاهي به دنياي اطراف خود، به روشني درمي يابيم که در دنياي امروز، خشونت موج مي زند و خشن بودن نشانه ي قدرت است و جذابيت زيادي دارد. در اين دنيا، انسان ها در لحظاتي که تحت فشارند خشن مي شوند و درست در همين لحظات، نوجوانان و بزرگ سالان به باورهاي قديمي خود، درباره ي نقش خشونت در جامعه و رفتارهاي افراد رجوع مي کنند؛ باورهايي که بخش عمده اي از آنها متأثر و برگرفته از تلويزيوني است که نمايانگر اوج خشونت در زيباترين و فريبنده ترين جلوه هاست و اين يک امر مسلم و بديهي است که کسي نمي تواند در آن شک کند. (29)
البته ناگفته نماند که عوامل ديگري نيز بر خشونت تأثير مي گذارند. همين دليل، هر عمل خشني مي تواند معلول حضور همزمان عوامل گوناگوني همچون فقر، بزهکاري، مصرف مشروبات الکلي، داروهاي مخدر و فشار رواني باشد، اما يکي عوامل نيز تماشاي تلويزيون است، به گونه اي که اگر تلويزيون ابداع نشده بود در آمريکاي امروز قتل ها 10000 برابرکمتر و از تعداد تجاوزهاي جنسي و ضرب و شتم ها 700 مورد کاسته مي شد. (30) براي مثال، در تمام بررسي هايي که در آمريکا و کانادا صورت گرفته، معلوم شده است که قرار گرفتن طولاني کودکان در معرض تلويزيون رابطه ي مثبتي با پرخاشگري فيزيکي دارد. (31)
نکته ي ديگري که نبايد از آن غافل شد اين است که اگرچه در ابتداي امر، آنچه از خشونت مدنظر قرار مي گيرد، جنبه ي کمي آن است، ولي تشخيص خشونت، بايد بر بستر و شکل خشونت در برنامه ها نيز متمرکز گردد. به همين دليل، پژوهشگران استدلال کرده اند که اندازه گيري کمي خشونت به تنهايي داراي اهميت نيست، بلکه مهم ظهور آن دسته از اشکال خشونتي است که مي تواند تأثيرات بالقوه اي بر بينندگان بگذارد. از اين رو، برنامه هاي تلويزيوني را بايد از لحاظ خشونت، درجه بندي کرد.
به هرحال، مطالعه ي کودکان در ايالت متحده و ديگر کشورها اين اعتقاد را تأييد مي کند که دست کم، سه فرايند ممکن است سطح پرخاشگري در کودکاني که برنامه هاي خشونت آميز را ديده اند افزايش دهد:
نخست آنکه کودکان در تلويزيون الگوهايي را مي بينند که اعمال پرخاشگرانه انجام مي دهند. کودکان، به ويژه علاقه دارند اعمال پرخاشگرانه ي قهرماني را که برافروخته شده است و مقابله به مثل مي کند، تقليد کنند. بنابراين، تماشاي پرخاشگري رفتارهاي خشونت آميز تازه اي را به خزانه ي رفتار کودک مي افزايد. علاوه بر اين، هنگامي که قهرمان به دليل اعمال خشونت آميز خود، پاداش دريافت مي کنند يا به عنوان فردي موفق معرفي مي شود، علاقه اش براي نشان دادن پرخاشگري افزايش مي يابد.
دومين فرايندي که با تأثير نمايش خشونت در تلويزيون مرتبط است افزايش برانگيختگي است. فعاليت سريعي که معمولا با خشونت همراه است، بيننده را مجذوب مي کند. حادثه ي خشونت آميز سطح هيجان کودک را بالا مي برد و در نتيجه، موجب بروز احساسات، افکار و خاطرات پرخاشگر و علاقه به ابراز خشونت نسبت به ديگران مي شود. هر قدر فعاليت اين شبکه عناصر بيشتر باشد رابطه ي آنها قوي تر است. بنابراين، کودکاني که پرخاشگري زيادي در تلويزيون مشاهده کرده اند و ذاتا نيز پرخاشگرند احتمال دارد که به علت برانگيختگي شديد ناشي از محرک هاي تلويزيوني، به اعمال پرخاشگرانه ي آشکار دست بزنند.
سومين فرايند در معرض نمايش خشونت بودن اثرگذاري بر باورها و ارزش هاي کودکاني است که مکرر در معرض صحنه هاي خشونت آميز تلويزيون قرار مي گيرند. بنابراين، بسيار احتمال دارد که آنان اعتقاد پيدا کنند رفتار پرخاشگرانه روشي قابل قبول براي حل تعارضات است. آنان در استفاده از پرخاشگري براي تعامل با همسالان، راسخ مي شوند. اين کودکان استفاده از پرخاشگري را به عنوان پاسخي به ناکامي نيز بيشتر مي پذيرند. علاوه بر اين، کودکاني که در معرض صحنه هاي خشونت آميز تلويزيوني هستند بيشتر احتمال دارد انتظار رفتار خشونت آميز از ديگران داشته باشند و احتمال اينکه آنها در مورد قرباني خشونت شدن نگراني داشته باشند و دنيا را مکاني خطرناک تصور کنند بيشتر است. (32)
راه هاي مقابله با کارکردهاي منفي تلويزيون
گرچه به صفر رساندن کارکردهاي منفي تلويزيون امکان پذير نيست، ولي نبايد نسبت به آنها بي تفاوت بود. از اين رو، بايد تمام هم خود را به کار بست تا اين کارکردهاي منفي به حداقل ممکن برسند.
به دليل آنکه تلويزيون در کشور ما يک رسانه ي ملي و دولتي است، کاهش کارکردهاي منفي آن، همکاري همه جانبه اي مي طلبد که در يک سو، مسئولان و متوليان امر قرار دارند و درسوي ديگر، خانواده ها و مددکاران اجتماعي. از اين رو، بايد از همه ي آنها - هر چند توان کمي داشته باشند - به نحو شايسته استفاده کرد؛ زيرا مسئله بسيار حائز اهميت است. در پايان، به برخي از اين راه کارها اشاره مي گردد:
1. استفاده از تراشه ي رايانه اي V-ship: مي توان اين وسيله را در دستگاه تلويزيون کار گذاشت تا والدين به کمک آن بتوانند در برنامه هايي که تصور مي کنند براي فرزندانشان مناسب نيست، اختلال ايجاد کنند. (33)
2. متوليان امر سعي کنند برنامه هاي مخصوص بزرگ سالان را زماني پخش کنند که تا حد امکان، کودکان موفق به ديدن آنها نشوند.
3. والدين و مربيان درباره ي اهداف آگهي هاي تجاري و اينکه چگونه بايد آنها را ارزيابي کنند، با کودکان حرف بزنند. (34)
4. برنامه ريزي خانواده ها به گونه اي باشد که کودکان کمترين فرصت را براي تماشاي برنامه هاي تلويزيوني، آن هم برنامه هاي مخصوص خود، داشته باشند.
5. والدين همراه کودکان تلويزيون تماشا کنند و درباره ي داستان ها و اطلاعات نمايش داده شده ي آن صبحت کنند؛ درباره ي اينکه موقعيت هايي که در تلويزيون ارائه شده، چگونه ممکن است با زندگي واقعي همخوان باشد يا نباشد، حرف بزنند. (35)
6. انديشه ها و پيشنهادهايي را که در برنامه هاي آموزشي ارائه مي شود با فعاليت هايي که در خانه يا کلاس صورت مي گيرد پي گيري کنند. چنين فعاليت هايي به کودکان کمک خواهند کرد تا از اطلاعاتي که از تلويزيون ارائه مي شوند فعالانه تر استفاده کنند. (36)
7. کودکان را تشويق کنند که از ميان انواع برنامه هاي تلويزيوني، دست به انتخاب بزنند؛ آنها را علاوه بر برنامه هاي کودکان، با اخبار، ويژه برنامه هاي علمي، فيلم هاي کلاسيک و برخي اخبار و رويدادها آشنا کنند. (37)
8. والدين از نوارهاي ويدئويي که از نظر سني براي کودکان مناسب است براي اوقاتي که آنها در خانه هستند و يا زماني که تشخيص مي دهند يک برنامه ي تلويزيوني مناسب طبع يا سن کودک نيست استفاده کنند. (38)
9. محدود کردن تماشاي تلويزيون کودکان بايد در دستور کار برنامه هاي بهداشتي قرار گيرد.
10. توسط متوليان امر، قفل هاي الکترونيکي در اختيار والدين قرار گيرد تا در برنامه ريزي تلويزيون به والدين کمک نمايند. (39)
نتيجه گيري
با توجه به آنچه ذکر شد، به اين نتيجه مي رسيم که تلويزيون در زندگي کودک، نه يک هيولاي يک چشم است که با ورود در زندگي کودک، او را از بين ببرد و نه يک وسيله اي است که مطلقا در بالا بردن و سرعت بخشيدن به توانمندي کودک در خدمت او قرار گيرد، بلکه تلويزيون يکي از فراورده هاي صنعت و فناوري است که با مديريت صحيح متوليان امر و خانواده ها، مي تواند وسيله اي براي ارتقاي توانمندي کودک به شمار آيد، وگرنه درصورت مديريت سوء متوليان امر و غفلت خانواده ها، مي تواند همچون بمبي باشد که همه ي ابعاد زندگي کودک را ويران مي کند.
پي نوشت ها:
1- ويلبر شرام، جک لايل و ادوين بي پارکر، تلويزيون در زندگي کودکان، ترجمه ي محمود حقيقت کاشاني، تهران، مرکز تحقيقات و مطالعات و سنجش برنامه اي صدا و سيما، 1377، ص 1و 5.
2- همان، ص 212.
3- اقتباس از ويلبر شرام و ديگران، پيشين، ص 40-150/ امه دور، تلويزيون و کودکان، رسانه اي خاص براي مخاطبان خاص، ترجمه ي علي رستمي، تهران، سروش، 1374، ص 5- 152.
4- بري گوننز و بيل مک آلر، کودک و تلويزيون، ترجمه ي نصرت فني، تهران، سروش، 1380، ص 59 و 60.
5- همان، ص 66.
6- ر.ک. سدريک کالينگفورد، کودکان و تلويزيون، ترجمه ي وازگن سرکيسيان، تهران، سروش، 1380/ بري گوننز و ببل مک آلر، پيشين، ص 56-66.
7- ن.س.بيريوکف، تلويزيون و دکترين هاي آن در غرب، ترجمه ي محمد حفاظي، تهران، مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه اي، 1372، ص 113.
8- «اثرات رفتاري تلويزيون بر کودکان و نوجوانان»، ترجمه و تلخيص سعيد آذري، مجله ي پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاييز و زمستان 1377)، ص 77.
9- بري گوننز و بيل مک آلر، پيشين، ص 41.
10- اثرات رفتاري تلويزيون بر کودکان و نوجوانان، ص 77.
11- بروس کوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه ي غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت، 1382، ص 173/ حسين بستان، اسلام وجامعه شناسي خانواده، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 83.
12- ر.ک. ويلبر شرام و ديگران، پيشين.
13- بري گوننز و بيل مک آلر، پيشين، ص 108 و 109.
14- همان، ص 110.
15- همان، ص 119.
16- شهلا عزيزي، خانواده و تلويزيون، مرنديز، 1373، ص 93- 125.
17- ر. ک. ويلبر شرام و ديگران، پيشين، ص 122-133.
18- مايکل راش، جامعه و سياست، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران، سمت، 1383، ص 103.
19- همان.
20- همان، ص 103.
21- امه دور، پيشين، ص 151.
22- اثرات رفتاري تلويزيون بر کودکان و نوجوانان به نقل از:
Edueatonal Television، Stanford Calif، 1982.
23- همان، ص 89 و 90.
24- زهره سعادتمند، «اثرات تلويزيون بر کودکان و نوجوانان»، فصلنامه ي آموزش، ش 5 (پاييز 1376)، ص 38.
25- فيليپ نيومن و باربارا نيومن، «اثرات تلويزيون بر رشد کودکان و نوجوانان»، ترجمه ي اسماعيل بيابانگرد، فصلنامه ي پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاييز و زمستان 1377)، ص 134.
26- همان، ص 134.
27- همان.
28- همان، ص 35.
29- براندون اس سنتيروال، «آيا تماشاي تلويزيون موجب افزايش پرخاشگري در کودکان مي شود؟»، ترجمه ي وحيده عرفاني، مجله ي پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاييز و زمستان 1377)، ص 200.
30- همان، ص 204.
31- همان، ص 201.
32- فيليپ نيومن و باربارا نيومن، پيشين، ص 45.
33- ملوين دفلور و اورت اي. دنيس، شناخت ارتباطات جمعي، ترجمه ي سيروس مرادي، تهران، دانشکده ي صدا و سيما، 1383، ص 300-301.
34- فيليپ نيومن و باربارا نيومن، پيشين، ص 48.
35- همان، ص 47.
36- همان، ص 48.
37- همان.
38- همان.
39- ملوين دفلور و اورت اي. پيشين، ص 300-301.
منبع:مجله ي معرفت