مطلبي را که قدري پيرامونش صحبت مي کنيم مسأله ي رابطه ي خانه با مدرسه است. آن چه که در خانه و مدرسه برايش کار مي شود موضوع ((تربيت بچه)) است . يعني بايد گفت اساسا تمام تشکيلات فرهنگي يک مملکت، ازوزير و وزارتخانه تا همه ي کا رمندان اداري و مديران و کارکنان مدارس و معلمان و تمام بودجه اي که اختصاص داده مي شود، همه در نهايت به دانش آموز برمي گردد و تمام اين تلاش ها براي اوست؛ يعني کسي که آينده را بالاخره بايد به دست او سپرد و خواه ناخواه جامعه را از ما تحويل خواهد گرفت و تمام بزرگسالان، در هر سمت و مسؤوليتي که هستند، ناگزير مسؤوليت و جايگاه خود را تخليه مي کنند و آن را به اين نسل مي -سپارند.
نقش وراثت و تربيت در شخصيت کودک
شايد تا به حال مکرر شنيده ايد که شخصيت کودک را از دو زاويه مي توان بررسي نمود: يکي از ديد وراثت- يعني آن چه که فرزند از پدر و مادر و اجداد و نيز از محيط جغرافيايي و طبيعي و حتي از تاريخ و امثال آن ها مي گيرد- و ديگري از ديد جنبه هاي اکتسابي. يعني کودک مجموعه اي از دو گروه از نهادها است. يک گروه از اين نهادها را، بدون آن که کودک خواسته باشد و تصميم و انتخاب وي درآن دخالت داشته باشد، به او مي دهند. همان طور که قيافه و چهره ي خاص، رنگ مو، قد و امثال آن را که جنبه ي طبيعي و فيزيولوژيک دارد محيط و طبيعت به او داده اند. البته، همه ي اين ها را خدا داده اما منظور اين است که کودک در يک محيط جغرافيايي و طبيعي قرار گرفته و از پدر و مادري به دنيا آمده که داراي قيافه، روحيات و خصلت هاي خاصي بوده اند و شيارهاي عاطفي و معنوي ويژه اي داشته اند. پس، فرزند با اين خصوصيات به دنيا آمده است و شايد مشکل باشد همه ي اين خصوصيات را که جنبه ي وراثتي دارد تغيير داد . البته، يک نسل مي تواند فکر کند و تدبيري بينديشد که بعضي از جنبه هاي وراثتي را براي آينده عوض کند. براي مثال، اگر چنان چه افراد يک نسل از نظر شرايط محيطي طوري است که قد کوتاه هستند مي توانند تلاش هايي بکنند که براي آينده متوسط قد افراد بيشتر شود، کما اين که گفته مي شود ژاپني ها در چند ساله ي اخير با تلاش هاي فراوان اين کار را کرده اند و متوسط قد را چند سانتيمتر افزوده اند. پرورش حيوانات آسانتر از انسان است ولي با اين وجود نياز به آموزش دارد تربيت دختران با تربيت پسران متفاوت است. اما بايد تدابير زيادي براي آن انديشيد؛ همان طور که در برابر زلزله يا حادثه ي پيش بيني نشده اي هم اگر چنان چه تدبير و انديشه وطرح و نقشه اي باشد، مثل بالا بردن مقاومت ساختمان در برابر لرزش، مي توان در حدودي از خسارتش جلوگيري کرد و در امان بود. بنابراين، يک جامعه که در صدد است براي آينده اش در دراز مدت بينديشد شايد بتواند در مسايل وراثتي هم تغييراتي ايجاد کند. اما فعلا مواجهيم با نسلي که با يک سلسله نهادهايي که به او داده اند، به دنيا آمده است و کاري نداريم که کدام يک از اين مسايل ارثي و جبري و طبيعي است وآيا اين نهادها با چه شرايطي قابل تغييرند و يا اين که اصلاً غيرقابل تغيير هستند؟ که البته، احتياج به مطالعات زيادي دارد.
اما گروه ديگر از نهادهايي که شخصيت کودک را تشکيل مي دهند مسايلي است که فرزند آن ها را در سايه ي تربيت کسب مي کند و بايد به تدريج از محيط بگيرد . محيط شامل خانواده، مدرسه و يکي هم جامعه است. ما فعلا راجع به محيط جامعه صحبت نمي کنيم، براي آن که محيط جامعه فعلا در دست ما نيست. اگر چه محيط اجتماعي را هم افراد مثل همان مسايل وراثتي، اما خيلي زودتر، مي توانند عوض کنند ولي آن هم طرح و پشتکار مي خواهد، نقشه و مقاومت مي خواهد که چگونه محيط تغيير يابد تا فرزندان ما در بستر محيط بهتر تربيت شوند. اين مسأله هم به جاي خود قابل بحث است.
اما فعلا مي گوييم محيط در دست ما نيست. يک سلسله عوامل از نظر شرايط اقتصادي، سياسي و تاريخي، مسايل تربيتي عمومي و مسايل ارتباط جمعي، محيط را براي ما مي سازد که فعلا مورد بحث ما نيست. اما آن دو محيطي که اثر سازندگي تربيتي روي بچه دارند يکي خانه و ديگري مدرسه است.
در نظربگيريد که بچه متولد مي شود در حالي که با هيچ زبان و آداب و عاداتي مأنوس نيست؛ هيچ نوع طرز لباس پوشيدن، هيچ نوع آداب معاشرت و برخورد و هيچ گونه انديشه و فکر و جهان بيني و فلسفه برايش مطرح نيست. اما کم کم بعد از پنج سال، ده سال در محيط خاصي رشد مي کند، داراي يک زبان مي شود، صاحب يک فلسفه و انديشه مي شود، داراي يک مذهب مي شود، داراي يک نوع آداب و روابط اجتماعي مي شود. اين ها را با خودش از مادر به دنيا نياورده بلکه در بستر تربيت، يعني در خانه، در مدرسه و در جامعه آموخته است. در خانه پايه ي اول را مادر مي گذارد. اولين کلمات، اولين برخوردها را مادر به بچه مي آموزد. البته، موضوع اصلي بحث ما اين نيست که نقش مادر يا نقش خاص محيط خانه را بررسي کنيم بلکه تنها مي خواهيم بين دو محيط خانه و مدرسه را پيوند دهيم. کودک تا شش سالگي فقط در اختيار محيط خانه است. با او چگونه رفتار کرده اند؟ نمي دانيم. بحث ما از سن هفت سالگي است که وارد مدرسه مي شود.
دانش آموز بين پنج تا هفت ساعت از وقت فعالش را در مدرسه و بقيه را هم در منزل مي -گذراند. روزهاي تعطيل وحدود سه ماه و نيم تعطيلات تابستاني در اختيار خانواده است و نمي توانيم اين ها را از يکديگر جدا کنيم. بعضي معتقدند چون قسمت عمده ي حضور محصل در خانه در حال خواب مي گذرد، پس، ساعات فعال او در مدرسه است. البته، اکنون در مقام بررسي اين که ميزان تأثير کدام محيط بيشتراست نيستيم. در هر حال، اين دو با هم آميخته هستند و کودک را به يکديگر پاس مي دهند: خانه به مدرسه و مدرسه به خانه. بار ديگر فردا، مجددا ساعت بعد و همين طور اين مسأله تکرار مي شود.
تربيت ارادي و تربيت غيرارادي
معمولا در مدرسه بچه دو نوع تربيت مي شود: يکي تربيت عمومي و ارادي و با نقشه، و ديگري تربيت هاي غير ارادي و بي نقشه. يعني در تربيت ارادي، کتابي است معلوم که بچه بايد بياموزد، درسي است که بايد بخواند، سر صف برايش مطالبي عنوان مي شود، در نمازخانه برايش مسائلي مطرح مي شود، در کلاس معلم برايش صحبتهايي مي کند، دستورالعمل هايي به در و ديوار نصب است. همه ي اين ها تربيت هاي عمومي و حساب شده و ارادي است. روي اين بخش، مدرسه مسؤوليت فراواني دارد. کيفيت انتخاب معلم، نحوه ي تنظيم ساعات درس و برنامه هاي سرصف و نماز خانه چگونه است؟ فوق برنامه چيست؟ کتابي که خارج از کتاب درسي معرفي ميشود کدام است؟ نوع برخورد معلم به چه شکل است؟ مطالبي را که معلم مي- گويد آيا حساب شده است؟ پيرامون داستان هايي که مي خواهد تعريف کند چقدر مطالعه و کارشده است؟ اين ها يک سلسله مسؤوليت هاي بسيار سنگيني براي مدرسه را اين مسايل مدرسه مي کند. فلان مدرسه که ممتاز شده به سبب همان طرح ها، نيروها و نقشه هايي است که در آن بسيج شده تا توانسته است آن را ممتاز کند.
يک بخش از تربيت مدرسه هم تربيت غير عمدي و غير ارادي است. گرچه بالمآل هم ارادي مي - شود اما تقريبا غير عمدي است. معلم خصلتها و برخوردهايي دارد بدون آن که توجه داشته باشد. او درسش را مي گويد، اما در اين تدريس چگونه عمل کند که به فرد فرد بچه ها رسيدگي کند و عدالت را عملا اجرا نمايد؟ ممکن است معلم متوجه نباشد که ضمن درس رياضيات درس عدالت و راستگويي هم مي دهد. سهوا ممکن است وعده اي بدهد و به اين وعده عمل نکند؛ بگويد فردا تکاليف را مي بينم و نبيند، بگويد جايزه مي دهم و ندهد؛ نمره مي دهد اما دانش آموز احساس مي کند غيرعادلانه عمل شده است؛ سوال مي کند اما فکرمي کند نظرمعلم تنها معطوف به تعدادي از بچه هاي ممتاز يا چند دانش آموز پر حرف است. پس، او غير مستقيم درس عدالت يا درس بي عدالتي مي گيرد؛ درس راستگويي يا درس دروغگويي مي گيرد. لباس و قيافه ي معلم را مي بيند و غير مستقيم درس نظم يا درس بي نظمي مي گيرد؛ درس خوش اخلاقي و مهر و محبت و يا درس خشونت مي گيرد. در و ديوار کلاس، وسعت و نور کلاس، نوع اداره ي عمومي مدرسه در شکل گرفتن شخصيت کودک نقش تربيتي دارد. اين ها يک سلسله تربيت هاي غير ارادي مدرسه است که دايم بر دانش آموز تأثير مي گذارد. البته، مدرسه -ي حساب شده و با نقشه بايد روي اين مسايل غيرارادي هم طرح داشته باشد؛ يعني براي اخلاق و برخورد و رابطه ي معلم، نحوه ي اداره ي مدرسه، وسعت، نور و ساير ويژگي هاي ساختماني مدرسه برنامه داشته باشد؛ يعني براي اخلاق و برخورد و رابطه ي معلم، نحوه ي اداره ي مدرسه، وسعت، نور و ساير ويژگي هاي ساختماني مدرسه برنامه داشته باشد.
بنابراين ،مدرسه اثر تربيتي سازنده اي دارد که قسمتي از آن حساب شده و ارادي و روي نقشه و معمولاًبخش ديگري غير ارادي است .
نقش منزل
منزل معمولا براي خانواده ها محيط تربيتي غير ارادي و غير حساب شده است. يعني کمتر مي -بينيم خانواده هايي را که پدر براي تربيت فرزندش نقشه داشته باشد، طرح داشته باشد که چه کتاب مفيدي براي او تهيه کند. کنترل کند که کدام برنامه ي روابط جمعي، کدام مجله، کدام برنامه ي تلويزيون براي او سازنده است. آيا بردن او به خانه ي فلان خويشاوند چه اثر تربيتي خوب يا بدي خواهد داشت؟ اين مسافرتي که مي خواهند بروند آيا در مجموع براي او سازنده است يا اثر تربيتي منفي و معکوس دارد؟ البته، افراد خانواده هايي هم هستند که روي اين مسايل نقشه و حساب دارند، اما شايد اغلب حساب نمي کنند.
خانواده با اخلاق خاصي بدون يک برنامه بار آمده است؛ با فاميل و همسايگاني سر و کار دارد. مادر هم به نوعي با فرزندانش صحبت مي کند. حال، با خشونت و فحش و بد زباني است يا با سستي و بي تفاوتي، سختگير است يا سهل انگار، بالاخره به هر صورتي که شد زندگي مي کند اما شب يا روز يک ساعتي نمي نشيند که بينديشد آيا اين نوع برخورد چه اثري روي بچه و تربيت او دارد؟ آيا من که احيانا در اين اتاق تلويزيون را روشن کرده ام، و بچه هم بايد تکليفش را انجام دهد، اين چه اثري روي او خواهد داشت؟ آيا جاذبه ي تلويزيون اجازه مي دهد که بچه درست به انجام تکليف و حل مسأله اش برسد؟ و مسايل فراواني از اين قبيل که نسبت به آن بي توجه اند.
خانواده ها معمولا تربيت شان تربيت غيرارادي و غير عمدي است. و لذا يکي از دلايل ضرورتشکيل اين مجالس و مجامع همين است که تربيت از آن حالت بي تفاوتي و بي برنامه گي بيرون بيايد و با نقشه و حساب صورت پذيرد، که البته کار مشکلي است. حتي براي خانواده -هايي که معلومات تربيتي هم دارند و در اين رشته ها تحصيل کرده اند، اگر بخواهند انجام روابط داخل خانه را بر يک اساس حساب شده قرار دهند، مشکل است.
حال، بچه اي که به اين دو واحد- يعني خانه و مدرسه- پاس داده مي شود و درمدرسه يک تربيت ارادي و يک تربيت غير ارادي و در منزل حدود نود درصد تربيت غيرارادي مي بيند چه کنيم که، در اين ميان، گرفتار تضاد و خنثي شدن تربيت هاي اين دو واحد نباشد؟ چند مثال عرض مي کنم.
پرهيز از تنبيه بدني
ممکن است طرح مدرسه در برخورد با دانش آموز اين باشد که نبايد او را تنبيه بدني کرد؛ کتک زدن براي او مضر است و نه تنها مشکلي را حل نمي کند بلکه او را بيشتر لجوج و مقاوم و پرخاشگربارمي آورد، عصبانيتش را بيشتر مي کند؛ بايد به گونه اي با او برخورد کرد که کار خلاف نکند و درعين حال تنبيه بدني هم نشود. مدرسه اين اصل تربيتي اش را هم خيلي محکم با يک سلسله طرح هايي حفظ و اجرا مي کند، اما بچه که در محيط خانه قرار مي گيرد ناگهان مي - بيند در برابر کوچکترين مسأله اي که براي ما در پيش مي آيد، دست مادر هم بالا رفته تا بر سر او بزند. کاري را بايد انجام مي داده که انجام نداده است يا مطلبي گفته که اعصاب مادر کمي ناراحت شده و حالا دستش براي تنبيه او بالا رفته است.
پرهيزاز ناسزاگويي
ممکن است طرح مدرسه اين باشد که ناسزا گفتن به کودک و توهين کردن به او کار درستي نيست، به جهت اين که اين ناسزاگويي بچه را کوچک و تحقير مي کند. البته، ناسزاگويي جنسي که از نظرعفت و اخلاق اثر منفي دارد به جاي خود، ناسزا گويي حيثيتي هم فراوان است. وقتي اهانت هايي از قبيل حيوان، کودن، احمق و نفهم مي شود، اين خود، تلفين بسيار شديدي به اوست. يعني انسان حماقت را با دست خود مثل آمپول به بچه تزريق مي کند. وقتي بر سرش فرياد مي زند ((احمق! کودن!))، حماقت وکودني را تزريق مي کند. اين تشخيص مدرسه در برخورد با بچه است. بچه به خانه مي رود و مي بيند باران ناسزا بر سرش مي بارد . اصلا مسأله آن قدر روان است که از آن سيلي که از کوه سرازير مي شود روان تر و راحت تر است. مادر يا احياناً پدر مرتب به فرزندان بد و بيراه مي گويد.
پرهيز از اشاعه ي اختلاف
ممکن است طرح تربيتي مدرسه اين باشد که دانش آموز نبايد احساس کند که در مدرسه اختلافي وجود دارد. حتي اگر دو معلم اختلاف سليقه دارند، آن را به سرعت در دفتر و شوراها حل مي -کنند و به هيچ وجه اجازه نمي دهند به محيط مدرسه و کلاس کشيده شود. اساسا برنامه ها بايد طوري تنظيم گردد که اگر احتمالا اختلافي هم هست دانش آموزان آن را احساس نکنند و مدرسه را يک واحد به هم پيوسته و متحد بدانند.
اما بچه مي بيند درخانه، پدر و مادر با کوچکترين مسأله دادشان سر يکد يگر بلند مي شود. ممکن است ناسزاگويي هم در بين نباشد، اما نسبت به هم عبوس اند. هر کدام از ديگري گله دارد، از هم طلبکارند و برسر يکديگر فرياد مي کشند. روشن است که اين کودک خردسال و بيچاره با آن روح لطيف و پذيرايش از اين برخوردها اثر مي گيرد.
کداميک حق مي گويند؟ خانه يا مدرسه؟ به علاوه، درخانه حق با پدر است يا مادر؟
مدرسه اي که اين همه تلاش کرده تا اختلاف سليقه ي دو معلم را بپوشاند که بچه آن را احساس نکند همين بچه در خانه با اختلافات فراواني مواجه است. کدام را بايد بپذيرد و ياد بگيرد؟ اختلاف يا اتحاد را؟ ممکن است بعضي از خانواده ها تصور کنند که الحمدلله توانستيم بچه را در يک مدرسه ي خوب ثبت نام کنبم و مدرسه فرزندم را تربيت مي کند، و خودشان را تا آخر سال راحت بپندارند. اين مثل آن است که، از نظر بهداشت، آب آلوده شخص را بيمار مي کند؛ حال شما شش ساعت آبي را که صعليه وآلهد درصد ضد عفوني شده و از نظر ترکيبات شيميايي و املاح هم به اندازه ي لازم براي سلامت بدن داشته باشد در اختيار بچه قرار دهيد، بعد او را در جايي که آبش آلوده است رها کنيد. آيا مي توان انتظار داشت کودک بيمار نشود؟ البته، نمي- خواهيم فقط محيط خانواده را آلوده قلمداد کنيم. ممکن است عکس اين مسأله نيز وجود داشته باشد. در خانه آب تميز و استرليزه به بچه بدهيد و بعد اجازه دهيد که از آب آلوده و غير بهداشتي مدرسه بياش آمد. انتظار نداشته باشيد او که مدتي آب سالم و مدتي هم آب آلوده آشاميده است بيمار نشود. اگر بعد از دادن يک وعده غذاي سالم به بچه غذاي مسموم و مانده به او بدهيد، حتما مريض مي شود. اگر مي خواهيد سالم بماند بايد تمام بيست و چهار ساعت مراقبش باشيد.
من نمي دانم آيا واقعا احساس کرده ايد که اين صحبتها، اين روابط و برخوردها و اين مسايلي که در خانه وجود دارد به منزله ي غذا است؟ قطعا غذا و بلکه مهمتر از غذا است. روح ما با اين غذاهايي که از محيط مي گيريم ساخته و پر مي شود، همان طور که ظرف معده با غذاها ي مادي پر مي شود. اما شايد بتوان بعضي از بيماري هاي جسمي و بدني را با خرج پول و دردسر فراوان سرانجام معالجه کرد و بهبودش داد، اما مگر بيماريهاي تربيتي و روحي را به اين زودي مي توان درمان کرد؟ مگر فساد اخلاق به اين سادگي قابل جبران است؟ مگر کودکي را که سست و تنبل و بي حاصل و بي تفاوت بار آمده است بعدها مي توان متعهد و مسؤول ساخت؟ اين مسايل را بايد درشوراهاي مدرسه طرح کرد و به خانواده ها بايد گفت: خانواده هاي محترم! آيا خوراک مناسب تربيتي به بچه ها مي دهيد؟
پي نوشت
1-شايان ذکر است که اين سخنراني قبل از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي ايراد گرديده است. (د)
2-در اينجا نمي خواهيم اولياء را غير مسؤول بدانيم، بدين جهت که مدرسه براي آنکه برنامه هاي سازنده و مناسب داشته باشد بايد کمک و تأييد شود. به طور کلي، اولياءاند که بايد با حمايت معنوي و مالي خودشان، با خواستن شان، با طرح دادن شان، با پيشنهاد و معرفي يک معلم خوب، يک برنامه ي خوب، يک کتاب خوب، مدرسه را کمک کنند. نگويند چند نفر مسؤول اند و بايد تمام اين بار سنگين را به دوش بکشند و خورشان مدرسه ي خوبي درست کنند. نه، ما بايد از آن ها بخواهيم که در آن سلسله مسايلي که آن ها مسؤول مستقيم هستند، با آن ها همکاري کنيم. و لذا اگر چنان چه من و شما به دنبال مدرسه ي خوب مي گرديم، تا فرزندانمان در دامن آن مدرسه خوب ترببت شوند، بايد ببينيم ما براي ساختن آن مدرسه تا چه حد نقش داشتيم،براي بار آوردن آن مدرسه چقدر همت به خرج داديم و چقدر کمک و همکاري کرديم.
منبع: گفتارهاي تربيتي