شايد سؤالاتي ازقبيل: چرا اوضاع ما چنين شده است؟ چرا من شغل مناسبي ندارم؟ چرا درس بخوانم؟ چرا آينده ي من نامعلوم است؟ چرا همه با من بدند؟ چرا اين قدر بدبختم؟ چرا درآمد مکفي ندارم؟ و ... را از خود پرسيده و يا با دوستان خود در ميان گذاشته باشيد. البته درست است که اين مسائل و پديده ها دلايل و عوامل بيروني نيز دارند که نقش آنها را در ايجاد چنين وضعي نمي توان ناديده گرفت؛ امّا ريشه ي بيشتر اين مشکلات و سؤالات را مي توان در درون هر شخص يافت و با پي بردن به منشأ و علّت آنها مي توان براي تغيير يا حلّشان راه پاياني يافت.
در اين مقاله، کوشش شده است که فرمول ها و راه کارهايي عملي جهت شناخت و تقويت قواي دروني و اراده ارائه شود، تا از طريق آن بتوان در جهت مسلّط شدن بر اوضاع و ايجاد تغييرات بيروني مطلوب، گام برداشت. شناخت و به کارگيري اين راه کارها، ما کمک مي کند که اولاً بهتر و بيشتر بتوانيم علل واقعي ايجاد چنين مشکلاتي را بدانيم وثانياً قادر باشيم راه حل هايي براي مقابله و دفع و رفع آنها بيابيم. و اکنون اين فرمول ها:
1. دوستي با خداوند
ذکر نام و ياد خداوند، به انسان، چنان آرامش و اطميناني مي بخشد که در پرتو آن، انسان، قدرت خاصي به دست مي آورد. به تعبير قرآن: «دل، با ياد خداوند آرام مي گيرد». البته ذکر خداوند، نعمتي است که بندگان خاص خداوند دارند؛ زيرا هرگاه شما ياد خدا کرديد، معلوم مي شود اوّل خدا به ياد شما بوده و به شما توفيق چنين کاري را عطا نموده است و گرنه به قول نظامي:
من زکجا وين پر و بال از کجا
من که و تسبيح جلال ازکجا!
و برعکس، کساني که از خدا روي گردان اند و از ياد و نام خدا غافل و در تمام عمر نخواسته اند که به اين موضوع بپردازند، زندگي شان با مشکلات و معضلات فراواني مواجه مي شود که به بيان قرآن: «هر که از ياد من روي گرداند، زندگي دشواري خواهد داشت» و بعد در جاي ديگر به دنبال علت آن هستند.
2. شروع کردن از خود و پرداختن به خويش
در اين خصوص، اعتقاد بر اين است که انسان بايد ابتدا از خودش شروع کند؛ چرا که انسان، خليفه الله است و قدرت خلق و تغيير به او عطا شده است:
اي نسخه ي نامه ي الهي که تويي
واي آينه ي جمال شاهي که تويي
بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهي که تويي.
جمله ي معروفي است که شما نيز شايد شنيده يا خوانده باشيد که: «انسان ها معمولاً همان مي شوند که مي انديشند». تصور انسان از خودش و از جهان پيرامونش راه و هدف او را تعيين مي کند کسي که خود را بدشانس، بدبخت و ناتوان خطاب و احساس کند، نبايد انتظار داشته باشد که ديگران به خوش بختي او کمک کنند و به قول ناصر خسرو:
توچون خرد کني اختر خويش را بد
مدار فلک، چشم، نيک اختري را.
پس در اين خصوص:
- مراقب تنهايي خود باش که به انديشه تبديل مي شود؛
- مراقب انديشه ي خود باش که به عمل تبديل مي شود؛
- مراقب عمل خود باش که به عادت تبديل مي شود؛
- مراقب عادات خود باش که به شخصيّت تبديل مي شود؛
- مراقب شخصيت خود باش که به سرنوشت تبديل مي شود؛
... و سرنوشت را نمي توان از سر نوشت!
پرداختن به خود و تسلط يافتن بر نفس خويش مي تواند در انجام دادن درست کارها به انسان کمک کند؛ چرا که انسان هميشه در حال نبرد با دو قدرت و دشمن است: يکي مشکلات و موانع بيروني و ديگري وسوسه ها و هجوم هاي دروني. مقابله با اولي، دوري از تنبلي و تن پروري و سستي و خمود و البته کار و تلاش دائم را مي طلبد و مقابله با دومي، جرئت و جسارت و ايمان و شجاعت لازم دارد که البته برترين فضائل اند و به همان اندازه به دست آوردنشان هم دشوارتر. اينها براي مقابله با دشمن دروني، لازم اند. به قول حضرت مولانا:
اي شهان، کشتيم ما خصم برون
ماند خصمي زان بتر در اندرون
کشتن آن، کار عقل و هوش نيست
هست شير و سخره ي خرگوش نيست.
و در جاي ديگري مي گويد:
نفس ها همچون سگان خفته اند
که درآنها خير و شر بنهفته اند
چون که در گوشه خري مردار شد
صد سگ خفته بدان بيدار شد
3. داشتن هدف و برنامه ي روزانه ي زندگي
بي برنامگي و بي هدفي، آدمي را به روزمرّگي مي کشاند و کسي که دچار روزمرگي شود، به دام افسردگي و احساس بيهودگي در زندگي نيز خواهد افتاد. نتيجه ي روزمره زندگي کردن، اين است که: انسان هر چه برايش پيش مي آيد، انجام مي دهد، نه هر چه پيش بيني کند. هر چه براي او پيش مي آيد، مي خواهد، نه هر چه بخواهد، برايش پيش آيد؛ يعني باري به هر جهت! يعني منتظر بخت و شانس و اقبال و... بودن؛ يعني متوقف شدن و تکراري زندگي کردن. کمترين خطر اين گونه زندگي کردن، اين است که از مردن نيز بدتر است.
داشتن هدف و برنامه، آدمي را به تفکّر و تلاش مستمر وا مي دارد که حاصل آن، حرکت و تغيير و رشد و موفقيت و جاري شدن است که: «هستم اگر مي روم. اگر نروم، نيستم!».
کسي که نداند در 24 ساعت آينده چه کارهايي قرار است انجام دهد، مجبور است کارهايي را که قرار نيست، به اجبار و برخلاف ميل خودش انجام دهد و طبعاً نتايج ناخواسته و پيش بيني نشده اي رخ خواهد داد.
4. ايجاد تغيير در نظام باورها
نظام باورها و نحوه ي تلقي هر کس از خود و جهان پيرامونش، نوع نگاه، اهداف، برنامه ها و کلاً همه ي هستي او را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. پس بايد نظام باورهاي خود را نسبت به هستي و جهان، به گونه اي تغيير داد که از بدبيني، کج انديشي و افکار ويرانگر و مأيوس کننده خالي شود. کسي که باور دارد جهان و هر چه در کيهان هست، آمده اند تا به او کمک کنند، يا باور دارد که ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند تا او ناني به کف آرد و به غفلت نخورد، سرنوشت او، تفاوت خواهد داشت، با کسي که اعتقاد دارد که جهان و تمام آدم و عالم، کمر به کشتن او بسته اند و فلک، غدّار است و روزگار، کج مدار و بدرفتار! چرا که اين گونه انديشيدن ها نه تنها درشکل گيري شخصيت و منش آدمي مؤثر است، بلکه در دستيابي يا عدم دستيابي انسان به کليدهاي فائق آمدن بر مشکلات نيز تأثير دارد.
تکرار، گفتن، گوش کردن، زمزمه کردن، نگاه کردن وامثال اينها، هر کدام پيام هايي به ضمير ناخودآگاه انسان ارسال مي کنندو هر يک از اين پيام ها در جاي خود، تأثيرات و تغييراتي در درون آدمي ايجاد مي کنند. لذا در اين خصوص، عمل کردن به نکات ذيل براي شما سودمند خواهد بود.
الف. رها شدن از عادت هاي فکري بد، مانند:
1. احساس اين که ديگر نعمت ها و امکانات به پايان رسيده است.
2. قضاوت درباره ي ديگران و سخن گفتن درباره ي چيزي بدون علم و اطلاع از آن.
3. وابستگي به اشخاص و اشيا و پديده ها.
4. احساس عدم توانايي در دستيابي به اهداف.
5. نگاه بدبينانه به چرخه ي هستي.
ب. عادت کردن به تکرار جملات مثبت و کوتاه و مؤثر و محرّک، خطاب به خود، براي ارسال به ضمير ناخودآگاه، مثل:
1. آدم موفقي خواهد شد.
2. خطرپذير و دم غنيمت شمار باش.
3. همه بايد تو را با انگشت، نشان بدهند.
4. بايد مثل يک رئيس، لباس بپوشي.
5. قلبي پاک و مهربان داشته باش.
6. بايد اوّل بشوي.
7. آرام و مطمئن و بي هراس باش.
پرهيز از گفتن جملات مخرّب که مانع پيشرفت آدمي اند و آدمي را دچار رخوت و يأس و رکود و سستي مي نمايند، مثل: «دنيا ارزشي ندارد! آب باريکه اي ما را بس! پولدارها کجا رفتند؟ کسي بجز يک کفن نبرد! پول، کثيف است و مردم، گرگ اند! عجب روزگار کج مدار بدررفتاري است!...»، يک اصل است. توجّه داشته باشيد که تکرار اين جملات، با توجه به يار منفي اي که در خود دارند، چه اثر عميقي بر وجود آدمي مي گذارد و برعکس، تکرار هميشگي و هر روزه ي جملات مثبت مي تواند انسان را به يک فرد شاداب، و پرانرژي و هدفمند، جهت رسيدن به رفاه و افتخار، ياري دهد.
5. داشتن آروزهاي ممکن و خيال هاي مثبت
آرزو داشتن و خيال پردازي، تا زماني که حالت افراط به خود نگرفته و از واقعيت دور نشده باشد، مي تواند مفيد باشد. تاريخ از آن کساني است که آروز و هدف دارند. انساني که آرزو و هدف داشته باشد، فقر نمي شناسد. وقتي گفته مي شود: «آرزو بر جوانان عيب نيست». شايد به همين دليل است که آرزو، حرکت و انگيزه و اميد لازم را براي رسيدن به هدف در آدمي ايجاد مي کند و چنان نيروي قوي اي است که مي تواند آدمي را به هدف برساند و مانند سکّان يک کشتي، جهت حرکت را مشخّص مي کند. خيال، حتّي گاهي منشأ آگاهي و اطلاع آدمي مي شود که مي توان با آن، ديد و به کشف و اختراع و ابتکار، دست يافت يا آثار ادبي و هنري پديد آورد.
پس خيلي مواقع، خيال ها به واقعيت تبديل مي شوند. شما تصوّر کنيد اگر کسي مثلاً يکصد و پنجاه سال پيش مي گفت دستگاه کوچکي هست که آدم ها در فواصل دور از هم مي توانند به وسيله ي آن، هم صداي يکديگر را بشنوند و هم تصوير همديگر را ببينند به او «خيال پرداز» مي گفتند. امّا چيزي که آن روز رؤيا و خيال بود، اکنون، واقعيت يافته و از کجا معلوم که خيال امروز، واقعيت فردا نگردد؟ اکنون تصور اين که يک روز انسان بتواند به تنهايي مانند پرندگان، پرواز کند، شايد يک خيال باشد؛ امّا خيالي مبتني بر واقعيت هاست و امکان علمي و عقلي دارد و چه بسا فردا به يک واقعيت بدل شود!
6. تلاش و کوشش و اعتماد به نفس
در مقابل اراده ي آهنين آدمي همه چيز امکان پذير است و اگر انسان به چيزي علاقه مند شد و براي رسيدن به آن تلاش مستمر داشت قطعاً بدان دست مي يابد. به قول دکتر علي شريعتي: «آن جا که عشق فرمان دهد، محال، سر تعظيم فرود مي آورد». به تعبير قرآن: «تنها آنچه انسان با سعي کوشش به دست مي آورد، براي او مي ماند» و يافتن و رسيدن، راهي جز کوشش و خواستن ندارد و البته در اين راه، اراده نيز لازم است.
امّا نبايد فراموش کرد که انعطاف پذيري و تطبيق و وفق دادن خود با شرايط نيز لازم است. البته اين موضوع نبايد به معناي عقب نشيني، منفعل بودن، دائم اثر پذيرفتن يا هميشه همرنگ جماعت شدن و ... باشد.
7. مطالعه و تحقيقي و کسب دانش
جستجوي حقيقت، به انسان، آگاهي و بينش مي دهد و انسان را مهيّاي عزيمت و رهايي و آزادي معنوي مي نمايد. البته همه ي اينها يک شرط دارد و آن هم همراه شدن با توفيق الهي است که قطعاً شامل احوال همه ي بندگان نخواهد بود و تابع رضايت الهي است.
اولاً بايد مراقب بود که علم و درس آدمي باعث گمراهي نگردد. آن جا گفته اند: «علم، خودش بالاترين حجاب معرفت است». منظور، همين است و گاهي:
بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تيغ است دست راهزن
و ثانياً بايد مراقب بود که آدمي، عالم بي عمل و عامل بي علم نگردد که چون زنبوري بي عسل و درخت بي بار است. چه خوب است که از علم در جهت مثبت و خير و نيکي استفاده شود. و چه خوش سرود حضرت مولانا، آن جا که فرمود:
اي دهنده ي عقل ها! فرياد رس
گرنخواهي تو، نخواهد هيچ کس
هم طلب از توست، هم آن بي تويي
ما که ايم؟ اوّل تويي، آخر تويي
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش
ما يکي لاشيم يا چندين تلاش
ما زحرض و آز، خود را سوختيم
وين دعا را هم زتو آموختيم
چون دعامان امر کردي، اي عجاب
پس دعاي خويش را کن مستجاب!
منابع:
1. درس هاي عملي براي تبديل شدن به يک سرمايه دار بزرگ، محمد پاک منش
2. تکنولوژي فکر، عليرضا آزمنديان
3. قدرت شگرف درون، آنتوني رابيز، ترجمه: ميترا ميرشکار.
برگرفته از نشريه ي : حديث زندگي 24