* لبخند سخن
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
و آن مواعيد که کردي مرود از يادت
شادي مجلسيان در قدم و مقدم توست
جاي غم باد هر آن دل که نخواهد شادت(1)
خنده، شوخي و شادماني ويژگي شايسته انسانهاست که از مزرعه زرين احساسات آنان، دستچين ميشود؛ نشان از نشاط روحي داشته و فهرستي از طراوت باطني، بردباري و شکيبايي به همراه دارد. آنان که با اين صفات به سر ميبرند، فرسودگي خاطر و پژمردگي دروني از گلبرگهاي وجودشان دور مانده و چون با لبي لبريز از لبخند با حوادث زندگي روبهرو ميشوند، دشواري کمتر و کاميابي بيشتري نصيبشان ميشود، با تأمل و بصيرت تصميمگيري ميکنند و بيش از ديگران موفق ميشوند.
انديشمندان روانشناس و جامعهشناس، بين خنده و سلامت ساير اعضاي بدن ارتباطي نزديک ديده و خوشرويي، سرور و شادماني را بهترين راه ايجاد ارتباط با ديگران بويژه کودکان، نوجوانان و جوانان ارزيابي ميکنند. برخي از آنان رواندرماني خود را با خنده انجام ميدهند و سلامت جسماني را در افق نشاط روحي و شادابي رواني جستجو ميکنند.
با نگاهي به جامعه خود و تأملي کوتاه بر خواستهها و آرزوهاي انسانهاي مختلف، در آينه انديشه آنها، دو ديدگاه متفاوت ـ و گاه متضاد ـ مييابيم: ديدگاه نخست صحنه زندگي را تالار نمايش کُمدي و خندهآور دانسته که در لحظههاي گوناگون آن بايد به برداشت خنده و قهقهه پرداخت و بدون از دست دادن فرصت، سر در آغوش خوشبختي نهاد! خوب بخوريم، گوارا بنوشيم، با تمام وجود به شادي بپردازيم و سرانجام زندگي خود را لبريز از شادماني نماييم تا ديگران ما را خوشبخت بدانند! و براي لحظهاي با ما بودن، آرزوي دستنيافتني داشته باشند. گاه که سخني از واقعيات زندگي و حقايق مقدس هستي مطرح ميشود با جملهاي کوتاه بهانهاي براي بيبهانگي خود بيان ميکنند که؛ بيخيال باش، خوش باش، زندگي ارزش غصه و اندوه ندارد، اگر به دنيا بخندي، دنيا هم به تو ميخندد و ...!!
ديدگاه ديگر آن است که آفرينش مهمانخانه تنپروري، ساحل خوشگذراني و داستاني خيالي نيست، بلکه گذرگاهي است که معبرهاي حساس و مسؤوليتآفريني همراه خود دارد. خنده و شادي و شوخي وسيلهاي است که با آن چنين مسيري را روانتر بپيماييم، نه آنکه هدف زندگي باشد. به ديگر سخن، تفريح و شادي همانند شهد شيرين عسل است که تا آن موقع سودمند خواهد بود که با زهر گناه و عصيان همراه نشود، در غير اين صورت حاصلي جز قهقهههاي مستانه و خندههاي نابخردانه نخواهد داشت و زندگي آدمي را همانند خشکسالي بيحاصل و
مزرعهاي سوخته مينماياند که تنها سرابي دلربا در آن نمايان است و پارهاي سادهلوحان خامفکر، شيفته ظاهر فريباي آن ميشوند.
آن ويژگيها و اين ديدگاهها، انسان را به مرز «بايدها» و «نبايدها» سوق ميدهد و راه روشني از خردورزي و انديشمندي برابر ديدگان درسآموز آدمي مينماياند تا با چراغ عقل و مشعل بينش به گزينش بپردازد. او زندگي را انتخاب کند نه آنکه زندگي او را به سمت و سوي حوادث پيش برد. آگاهانه و انديشمندانه راه صواب را از ناصواب تشخيص دهد. جايگاه واقعي خود را در عالم هستي به دست آورد و در بهار فرصت عمر، خود را از تيرگي هواها و هوسها برهاند.
اين نوشتار که در پي چنين رسالتي نگاشته شده است، بر آن است بدون هر گونه پيشداوري، نخست به تعريف خنده و مزاح پرداخته و سلسله نيازهاي آدمي را در اين باره بررسي ميکند. در پي آن به معارف ناب وحي و صحيفههاي آسماني عصمت رو ميکند، آغوش انديشه خود را بر هدايت نهفته از چنين سخنان گرانسنگي ميگشايد و با پيگيري آثار خنده و شوخي، به سيره معصومان عليهمالسلام و صالحان و عالمان رو مينمايد، عوامل خنده را از نظر ميگذراند. اکنون سخن را کوتاه ميکنيم و بدون توضيح بيشتر به اصل بحث ميپردازيم:
* تعريف خنده و جايگاه آن در وجود انسان
خنده جلوهاي از هيجان دروني و تبلور احساسات نهفته آدمي است که هنگام روبهرو شدن با سخن و يا رفتار عجيبي در چهره انسان پديدار ميشود، به گونهاي که دندانها نمايان شده و صداي خنده بلند ميشود. همانند همسر ابراهيم عليهالسلام، ساره که با شنيدن خبر بارداري خود در سن کهنسالي تعجب نمود و لبها را به خنده باز کرد: و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها باسحاق(2). گاه خنده به خداوند نسبت داده ميشود که بدون شک ملازمه خنده در ارتباطات اجتماعي مورد نظر است که همان رضايت و محبوبيت خواهد بود و يا موقعي که خنده به ابرها نسبت داده ميشود، آنچه تبلور وجودي آنان است مطرح خواهد بود، همانند باريدن باران.(3)
خنده از ويژگيهاي انسان است و چنين پديده ارزشمندي در وجود انسانها، نشان از سلامت جسماني و روحاني آنان دارد و از چنان اهميتي برخوردار است که پارهاي از پژوهشگران ـ که نظريههاي شخصيتشناسي و شخصشناسي را مطرح ساختهاند ـ بر اين باورند که از جمله واکنشهاي انسان در زندگي خود، خنده است که دستاورد ارگانيزم بدن و صفات مختلف است که از ارتباطي بسيار پيچيده و بغرنج برخوردار خواهد بود.(4) برخي ديگر از صاحبنظران شادي، تفريح و خنده را از ضروريات زندگي شمردهاند که هر کس نسبت به موقعيت اجتماعي، فعاليت فکري فرهنگي و يا ارزشهاي مورد علاقه و مطرح خود، بايد در دستور کار خويش قرار دهد.(5)
خنده و گريه عشاق ز جايي دگر است
ميسرايم به شب و وقت سحر ميبويم(6)
مزاح يا شوخي نوعي نکتهسنجي در عبارات، استفاده الفاظ به صورت غير واقعي،
نگاه مليح و نمکين به پارهاي حوادث و خوشطبعي با ديگران در گفتگوهاي روزمره است که از ديرباز بين جوامع مختلف با نگرش گوناگون فرهنگي اجتماعي به چشم ميخورده است. هر چند در برخي از فرهنگها و يا مناطق جغرافيايي، برخي از مردم به اين ويژگي شهره شدهاند و هر جا به طنز، شوخي و يا مزاح پرداخته ميشود، از آن مردمان و سخنان شيرين، حاضرجوابيهاي انديشمندانه و يا فکاهيهاي دلپذير آنها سخن به ميان ميآيد و همگان احساس لذت و شعف خاصي مينمايند.
* خنده و مزاح در آينه معارف
نگاهي کوتاه به برخي از موضوعات همچون شعر، دنيا، خنده، مزاح و ... در معارف ناب ديني، دو ديدگاه متفاوت و حتي متضاد برابر انديشه خردورزان نمايان ميسازد. در
ديدگاه نخست، اين مفاهيم ستايش شده و ضمن بررسي آثار مثبت آنها، انسانها به روي آوردن آنها تشويق شدهاند. به طور مثال در باره شوخي و مزاح ابتدا چنين مييابيم که رسول خدا ـ درود خداوند بر او و دودمان پاکش باد ـ فرمودهاند:
مؤمن شوخ و زندهدل است و منافق سخت و غضبناک.(7)
همانا من شوخي و مزاح ميکنم اما حرف باطل و بيهوده نميگويم.(8)
و يا موقعي پيامبر اکرم صلي اللّه عليه و آله و سلم به گونهاي خنديدند که دندانهاي حضرت نمايان شد.(9)
و در سخنان ديگر معصومان عليهمالسلام ميخوانيم:
روزي امام صادق عليهالسلام به يونس شيبابي که از اصحاب و ياران امام بود فرمودند: شوخي شما ـ اصحاب ـ با يکديگر چه مقدار است؟ او گفت: کم. امام فرمود: «اين گونه نباشيد. به درستي که مزّاح بودن (شوخطبعي) از حسن خلق است و همانا شما بدين وسيله شادي و سرور در قلب برادر خود داخل ميکنيد، همان گونه که رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ اهل شوخي و مزاح بودند تا سرور شادي در قلب اصحاب وارد کنند.»(10) و زمان ديگري که يکي از ياران امام اميرالمؤمنين عليهالسلام رو به حضرت نموده، عرض کرد:
فداي شما شوم، شخصي با گروهي نشسته است، بين آنان سخناني گفته ميشود و با هم مزاح و شوخي کرده، ميخندند [اشکالي دارد؟[ امام فرمود: اشکالي ندارد تا زماني که [حرف زشت و ناپسنديده] گفته نشود.
سپس حضرت ادامه دادند: «روزي يک نفر اعرابي ـ و بيابانگرد ـ خدمت پيامبر آمد، هديهاي تقديم کرد، هنگام رفتن به حضرت گفت: پول هديه مرا به من بده! پيامبر خنديدند و هنگامي که اندوهناک ميشدند ميفرمودند:
کجاست آن اعرابي؟ اي کاش الان نزد ما بود و ما را ميخندانيد.»(11)
و روز ديگر، چون پيرزني خدمت رسولاللّه ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ عرض کرد: دعا کنيد من به بهشت وارد شوم. پيامبر فرمود: پيرهزنان وارد بهشت نميشوند! او به شدت گريست. رسول اکرم(ص) ادامه دادند: «تو در آن روز عجوز و فرتوت و پير نخواهي بود بلکه پروردگار ميفرمايد: بار ديگر به صورت دوشيزه و جوان خواهيد شد.»(12)
اما در ديدگاه دوم شوخي و مزاح به شدت کوبيده شده و نسبت به آن نهي جدي شده است. رسول اکرم ـ صلياللّه عليه و آله و سلم ـ که فرمودهاند: من شوخي و مزاح ميکنم و يا بيان کردهاند: مؤمن زندهدل و شوخ است در سخني به علي(ع) ميفرمايد:
عليجان! هيچ گاه شوخي مکن زيرا آبرو ـ و ارزش تو ـ زايل ميشود!(13)
و در گفتار ديگري فرمودهاند: هيچ بندهاي ايماني صريح ـ و شفاف و روشن ـ به دست نميآورد مگر آنکه مزاح و دروغ را رها کند.(14) در سخنان ارزشمند و فراواني از امام علي(ع) در باره شوخي ميخوانيم:
«مزاح زمينهساز کينهتوزي است؛ هيچ کس شوخي نکرد مگر آنکه شوخي او را از عقل و خرد مياندازد؛ کسي که شوخي کند به وسيله آن خوار و زبون خواهد شد؛ آفت شخصيت و هيبت آدمي، مزاح است. براي هر چيزي بذري است و بذر دشمني مزاح و شوخي است!»(15)
و در ديگر عبارات معصومان ـ عليهمالسلام ـ شوخي موجب رفتن نور ايمان، کمرنگ شدن مروت و مردانگي، بيان ناسزا و فحش کوچک، از بين برنده مهابت مردان، جرأت ديگران در رويارويي با انسان و نشان از بيمحبتي، شمرده شده است!!(16)
آري در نگاه اول بين آن روايات و اين احاديث نوعي اصطکاک و رويارويي مييابيم که در پارهاي موارد نميتوان چارهاي براي رفع تضاد نموده، در برخي از سخنان ـ اين دو دسته ـ جمله و عبارتي براي راهي مسالمتآميز يافت، اما پس از تحقيق دقت با روايات و سخنان ديگري از معصومان عليهمالسلام آشنا ميشويم که در آينه آنان، شيوه پرداختن به شوخي، نوع نگاه انسان به خنده و چگونگي پرداختن به عبارات و الفاظ سرورآفرين و شاديبخش ترسيم شده است.
به ديگر سخن اگر شوخي به شهوت؛ لبخند به لااباليگري و شادي به شرارت تبديل شد، حکم مثبت آن دگرگون ميشود و فرياد نهي بر سر هر يک فرود ميآيد. زيرا شوخي و خنده در راستاي عمل به وظايف انسانيت قرار
دارد و به عنوان پلي است که به وسيله آن مسير زندگي، راهوارتر و سريعتر ميشود نه آنکه خنده و تفريح و يا شادي و شادماني هدف زندگي! باشد؛ که ما بايد خوش باشيم و شليک خندهمان ديگران را ناآرام و آزردهخاطر کند، گرچه به تحقير، استهزاء، دروغ و يا غيبت ديگران بينجامد! نبايد گوهر ارزشمند وجود خود را با ضربههاي گناه و نافرماني خرد کنيم تا پارهاي از افراد نابخرد و شهوتپيشه ما را خوشاخلاق! و خوشمزه! بدانند و در ستايش رفتار ما سخن بگويند و يا ...
آنجا که ارزشهاي والاي انساني کمرنگ و بيرنگ ميشود، پيشوايان ديني و پيشگامان مذهبي ما را به حفظ يکايک آنها، سفارش کردهاند؛ همان گونه که در سخني از معصوم ـ عليهالسلام ـ از نشانهها و علامات انسان مؤمن، انگشتر در انگشت دست راست کردن بيان شده است(17)، حکمت اين سخن آن است که گاهي نشان تشکيلاتي و بيرق شناسايي افراد بايد حفظ شود تا در پرتو آنها ارزشهاي معرفتي و ديني، پرفروغ و روشنتر بماند و يا حفظ ظواهر اسلامي و دوري از معصيت و فسق در آراستگي ظاهري با وجود محاسن و ريش در صورت يک انسان مسلمان به عنوان شعاري شعورآفرين در تمامي جامعه باقي باشد و دينباوران ـ افزون بر معارف والايي که در رواق انديشه و سراي ذهن خود دارند ـ نمايي روحبخش در چهره خود داشته باشند تا شيوه و سيره معصومان عليهمالسلام هماره زنده و جاودان باشد و راه الگوگيري از آنان روشن بماند.
آنان که چنين باوري دارند، انسان را موجودي برتر در آفرينش ميدانند که بايد همانند دري درخشان و مرواريدي ارزشمند، ماهيت او را حفظ کرد، فضايي نشاطآور و
شاديبخش و محيطي پرطراوت و روحنواز ـ با سخناني در باره خنده، شوخي و شادماني ـ براي او پديد آورد اما چنين گستره زيبا را از هجوم بادهاي تند شهوت و توفانهاي شرارت حفظ نمود؛ دينباوران و خداجويان در سخن گزيدهگو و شيرينسخن باشند، محافل آنان با مزاح و شادي همراه باشد و ... اما هيچ گاه با قهقهههاي مستانه مرز ارزشها را نشکافته به پرتگاه زشتيها و لااباليگريها سقوط نکنند. از هر وسيلهاي براي خوش بودن استفاده ننموده و با هر بياني زمينه شادماني خود و ديگران را فراهم نسازند.
نگاهي ديگر به آموزههاي معصومان عليهمالسلام
اينک با چنين باور پاک و آسمانزادي به سخنان معصومان عليهمالسلام مينگريم تا بدون افراط و تفريط از بهرههاي زندگي استفاده کنيم و در نگاه و انديشه کساني که انسانهاي مذهبي را افرادي خشن، خاموش و خمود ميدانند، خاکستر يأس و نوميدي بريزيم. کثرة الضحک (خنده بسيار)؛ کثرة المزاح (شوخي فراوان)؛ الافراط في المزاح (زيادهروي در شوخي) و کثرة الهزل (شادي و شوخي بيش از حد)، به سان نگيني درخشان، دسته سوم رواياتي که در باره شوخي و شادي سخن گفته است را زينت بخشيده و بين دو گروه اول و دوم احاديث، راه روشن و صراط مستقيم تعادل و هدايتي ميگشايد. مفاهيم ارزشمندي که از اين مجموعه به دست ميآوريم آن است که خوشي و شوخي در زندگي انسان هدف قرار نگيرد و انسانها همانند کودکان خردسال ـ که حيات و هستي خود را در بازيهاي زودگذر و سرگرميهاي فريبنده طي ميکنند ـ سرمايه ارجمند عمر خود را در چنين مسيري مصرف
نکنند. از اينرو رسول خدا ـ درود الهي بر او و دودمانش باد ـ فرمود:
از خنده و شوخي زياد بپرهيزيد که همانا قلب را ميميراند.(18)
و امير مؤمنان علي(ع) فرمود: کسي که خندهاش بيش از حد و فراوان باشد، وقار و هيبت او از بين ميرود.(19) شوخي زياد آبروي آدمي را زايل ميکند و هيبت او را ساقط ميکند. کسي که در شوخي با ديگران افراط کند، خود را ـ به خاطر سخن بيش از حد و تأمل اندک يا بيمقدار ـ به ورطه ناداني و جهالت کشانده، موجبات حماقت خويش را فراهم ساخته است.(20) در پي چنين آثاري سخنان جدي ـ و هوشمندانه او نيز ـ بياثر و باطل حساب ميشود.(21) و سرانجام اين شيوه زشت سبب شکافتن و فرو ريختن ـ ارزشهاي والاي انساني ـ ميشود.(22)
پس همان طوري که تلاش و کوشش در زندگي ضروري است، نياز انسان به تفريح و شوخي نيز لازم است اما ارزش آسماني و قدسي آدمي اقتضا ميکند که قلعهاي محکم از بايدها و نبايدها اطراف لذتها و خوشيها نهاده شود تا به پاسداري گوهر وجود انسان بپردازد و او را از سقوط در پرتگاه شهوتها و شرارتها، ايمن سازد.
تبسم يا قهقهه؟!
مقدار و کميت خنده را دانستيم و آموختيم شادي و شادماني، دوري از افسردگي روحي، خمودي و خشونت اخلاقي و پژمردگي رواني را به همراه دارد اما در حد تعادل و به دور از افراط و تفريط مطلوب خواهد بود.
اينک به کيفيت و چگونگي خنده و شوخي ميپردازيم و سيره معصومان عليهمالسلام را در اين باره از نظر ميگذرانيم:
خندهاي که به صورت فرياد و با جلوهاي پرصدا باشد، افزون بر آثار زيانبار اجتماعي، در آموزههاي آسماني نيز مطرود و ناپسند دانسته شده است زيرا همراه با نوعي غفلت زيانبار و فراموشي ظلمتآور خواهد بود و انسان را دلداده خوشيهاي زودگذر دنيا و شيفته لذات بيمقدار مينماياند. آنچه در رفتار رسول اکرم ـ صلياللّه عليه و آله و سلم ـ مييابيم آن است که حضرت به هنگام شوخي و خنده، تبسم مينمودند(23) و تنها يک بار دندانهاي پيامبر(ص) نمايان شده است. همان گونه که اصحاب شادي رسول خدا را به صورت شکوفا شدن غنچهاي زيبا از خنده بر لبان آن حضرت، به گونه تبسم ترسيم کردهاند.(24) از سوي ديگر خنده صدادار به صورت قهقهه از ويژگيهاي شيطان قلمداد شده است (القهقهةُ من الشيطان(25)) و خنده مؤمن تبسم مليح، روحنواز و دلآرا دانسته شده است (ضحک المؤمن التبسّم(26)) که چون در سيماي برادر مؤمن خود نمايان سازد و او را سزاوار حسنه و پاداش نيک ميکند.(27)
يا رب چه خوش است بيدهن خنديدن
بيمنت ديده خلق عالم ديدن
بنشين و سفر کن که به غايت نيکوست
بيزحمت پا گرد جهان گرديدن(28)
* انواع خنده، شادي و شادماني
سرور و شادماني از جمله حالاتي است که با لحظههاي زندگاني انسان همراه است و چنان تأثيري در برخوردها و روابط اجتماعي ميآفريند که گاه از اظهار شادي خويش پشيمان ميشويم و زماني از شادماني نکردن خود، شرمنده ميگرديم. شناخت الفاظ، محتوا، زمان مناسب، مکان مطلوب، هدفمندي خنده و چگونگي انجام شادي و سرور، معيارهاي اساسي در اين حالت است که خنده و شادي ما
را به دو گونه «شايسته» و «ناشايست» تقسيم ميکند. بيش از بيست آيه قرآن بهاين مهم پرداخته است و نمونههايي يکتا و بيهمتا براي معرفتآموزي انسانهاي سپيدسيرت معرفي نموده است. سخنان معصومان عليهمالسلام ـ گنجينه گرانقدري است که زواياي ديگري از اين بحث را فرا روي شيفتگان راستي و رستگاري قرار ميدهد تا بدين وسيله شادي همگان ناب و خالص باشد و در پي آن اندوه و پشيماني به انسان روي نکند. آشنايي با الگوها و چگونگي شادي آنان تأثيري بسزا در روشنگري بحث دارد: قرآن تفريح مؤمنان و بهشتيان را ـ که در سراي دنيا سعادتمند زيستند و در آن سوي هستي در جوار رحمت الهي زندگاني جاودان دارند ـ داراي دو ويژگي برجسته ميداند:
1ـ دوري از ياوهگويي و سخنان بيهوده (لا لغو فيها)
2ـ پاک بودن از هر گونه گناه و نافرماني پروردگار (و لا تأثيم).(29)
اما تفريح کافران و شقاوتمندان را، شوخطبعي همراه با استهزاء و تحقير دينباوران راستين معرفي ميکند. (و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فکهين، و اذا رأوهم قالوا اِنَّ هؤلاء لضالّون).(30)
از اينرو صالحان و رستگاران که معيارهاي الهي را در لحظههاي زندگي خود ـ حتي در هنگام شادي و تفريح ـ مورد نظر داشتهاند ـ فرجامي شيرين مييابند؛ همراه با همسرانشان زير سايهها بر تختها تکيه ميزنند، هر چه دلشان بخواهد ميخورند و از طرف پروردگار مهربان به آنان «سلام» گفته ميشود.(31)
از سوي ديگر «ايمان به تقدير الهي» ارزشي والاست که مؤمنان شايسته خداوند بدان آراستهاند به گونهاي که هنگام خوشيها و
شاديها از خود سعه صدر نشان داده، نعمتهاي خداوند را مايه امتحان و آزموني دنيوي ميشمرند که بايد از آن بهترين و بيشترين استفاده را نمايند و افزون بر خود، به ديگران نيز بينديشند، همان گونه که ريزش بلاها و مصايب نيز چنين پيامي را به همراه دارد (... لکي لا تأسوا علي مافاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم).(32) از آن سو، پارهاي از کوتهفکران [دادههاي خداوند را به خاطر لياقتهاي خود دانسته]، پندهاي پيامآوران سعادت را فراموش نمودند تا آنکه پس از شادي آنها، ناگهان [گريبانشان] گرفته شد و به يکباره نااميد و مأيوس شدند و بنياد وجودي آنان برکنده شد.(33) برخي از اينان کافران سيهسرشت بودند که نام خداوند و ياد پروردگار آنان را اندوهگين ميکرد اما سخن از معبودان باطل موجب انبساط خاطر و شادماني آنان ميگرديد.(34) و برخي نيز، منافقان ناپاک بودند که شادي و سرور آنان با شکست و اندوه پيامبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ و مسلمانان پاکباخته همراه بوده است.(35)
پروردگار متعال چون سخن از مشعلهاي هميشه شعلهور هدايت ؛ شهيدان جاودان به ميان ميآورد، شادکامي و خوشحالي آنان را در پرتو فضل خداوند مهربان و الطاف بيپايان حضرت حق دانسته و چنين سرور و شادي را با دو صفت همراه ميداند:
1ـ بدون ترس از پايان يافتن شادماني
2ـ به دور از هر گونه اندوهگيني و ناراحتي(36)
همان گونه که مؤمنان خوشحال و خرسند، در گلستاني شادمان ميگردند و از بهشت الهي لذت ميبرند (فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم في روضة يُحبرون)(37) و ابرار و شايستگان با ديدن نامه اعمال خود در دست راست، خوشحال گشته و از شرور قيامت براي
هميشه ايمن خواهند بود(38) و همراه نيکان، کساني که در راه خدا انفاق ميکنند در پرتو حسنات خود، مسرور و شادمان از هر نوع سختي رهايي مييابند.(39)
رهآورد معرفتآفرين ديگري از معصومان ـ عليهمالسلام ـ در باره شادي و شادماني که در دو جلوه تحليل ميشود، زمان و مکان مناسب و نامناسب است. به طور مثال از خنده به هنگام تشييعجنازه و بر سر قبر مؤمنان و
صالحان و يا در برابر نگاه داغداران و مصيبتزدگان نهي فراواني شده است(40)، ولي خنديدن و خنداندن در بهار رحمت الهي؛ ماه رمضان ستايش شده است(41) و يا خنده اصحاب امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا که نشان از شيفتگي و عشق بيکران پاکباختگان عرصه شهامت و شهادت، به خداوند بزرگ بوده است(42)، تمجيد شده است. و در نگاهي ديگر تفريح، مزاح و شادماني
هدفمند، ارزشمند شناخته شده و خندههاي بيهوده و سرگرمساز، نشان از حماقت، سبکسري و تعقل ناچيز در امور زندگاني معرفي شده است(43).
هَزْل که نوعي افراط در خوشگذراني و شادماني، و عبوس بودن که تفريط در سرور و خرسندي است؛ هر دو صفتي ناپسند و غير معقول معرفي شده است(44)، شيوهاي که حاکمان هوسران و پادشاهان خوشگذران در دربار خود داشتند و با افرادي به نام تلخک، مليجک و ... به تحقير، استهزاء و افتراء ديگران پرداخته تا ساعتي را فارغ از ياد خدا و به دور از مسؤوليت خود در برابر مردم، خوش بگذرانند نوعي از هزل است(45). اصحاب و شيفتگان رسول خدا(ص)، حالت تعادل حضرت را در زندگي روزمره نسبت به شادي و تفريح اين گونه ترسيم ميکنند:
«رسول خدا(ص) صاحب اخلاقي نرم و لطيف، طبيعتي کريم و بخشنده، معاشرتي نيکو و زيبا، سيمايي گشاده و روشن، و چهرهاي داراي تبسم ولي بدون خنده بود که در نهان وجود خود محزون بود اما هيچ گاه در چهره خود عبوس نبود.»(46)
در حديثي قدسي، خداوند به نبي گرانقدر خود، حضرت عيسي عليهالسلام ميفرمايد:
يا عيسي! اکحل عينيک بميل الحزن اذا ضحک البطّالون؛
اي عيسي! چشمان خود را با سرمه حزن آراسته ساز هنگامي که ديگران بيهوده و بيهدف به خنده مشغولند.(47)
عشوهاي از لب شيرين تو دل خواست به جان
به شکر خنده لبت گفت مرادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت، خاطر شادي طلبيم(48)
* سيره معصومان عليهمالسلام
سرسلسله آفرينش؛ حضرت محمد ـ صلياللّه عليه و آله و سلم ـ که پروردگار او را با عبارت «اِنَّک لعلي خُلُقٍ عظيم» ستود و نمونه «اخلاق والاي الهي» دانست، بدخلقي، خمودي، خشونت در گفتار و رفتار و دوري از لبخند و مزاح و صميميت را مايه زدودن خير و خوبي دنيا و آخرت دانسته و شبيهترين انسانها را به خود، نيکوترين آنان در اخلاق معرفي ميکند. از اينرو، رأفت، مهرباني و نرمي در زندگاني، در سيره آن حضرت موج ميزد و حتي نسبت به انبياي پيشين در اين صفات برجسته و مهرافروز، برتر دانسته ميشد. با اصحاب خود مزاح ميکرد تا عظمت و بزرگي او دل آنان را نگيرد، به راحتي به وي نگاه کرده و به آرامي خواستههاي خود را با او در ميان گذارند. هر گاه يکي از اصحاب را غصهدار و اندوهناک ميديد، با مزاح کردن، او را مسرور و خرسند ميساخت و ميفرمود:
«خداوند کسي را که با ترشرويي با برادران خود روبهرو شود، دشمن ميدارد.»(49)
هر گاه از چيزي خوشش ميآمد، سيماي به نور نشسته و شوقافروز حضرت، مانند قرص ماه روشن ميشد و هنگام خوشحالي فراوان، به طور پيوسته بر محاسن خود دست ميکشيد. داراي طبعي بزرگ و نشست و برخاستي خوش بود و هماره خوشرو بود. بدون آنکه بخندد هميشه تبسمي بر لب داشت و بدون اينکه چهرهاش در هم کشيده شود، اندوهگين به نظر ميرسيد. موقع ملاقات با ديگري مصافحه مينمود و هنگام زيارت ايشان، شادي از چهره حضرت نمايان بود و هر گاه ميخنديد بدون قهقهه بود. شادکامي و خوشحالي رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ از رفتار آن حضرت هويدا بود، به گونهاي که چنان با نشاط راه ميرفت که به نظر ناتوان و کسل نميرسيد.
هنگام سخن از ابتدا تا پايان به آرامي لب به سخن باز ميکرد، کلامش کوتاه و جامع بود، بدون آنکه تفصيل بيجا دهد، شنونده را قانع مينمود. اخلاق او نرم بود به طوري که به کسي جفا نميکرد و احدي را حقير نمينمود. چون خوشحال ميشد چشمها را به هم مينهاد، بيشتر خندههاي آن حضرت لبخند بود و هنگام تبسم دندانهاي زيباي او چون دانههاي تگرگ نمايان ميشد.
چند عمل را مکروه و ناپسند ميشمرد: بازي کردن در نماز، بيهوده سخن گفتن در ـ حال ـ روزه، منت نهادن پس از دادن صدقه، به خانههاي مردم اشراف داشتن و نگاه نمودن و خنديدن در ميان قبرها(50).
امير مؤمنان علي عليهالسلام که بيکران عظمتش چون رسول خدا صلياللّه عليه و آله و سلم، لبريز از دانش و بينش بود و از کودکي با بزرگي چون پيامبر اسلام(ص) همنشين و همسخن بود، به سان آن حضرت قلبي مهربان، چهرهاي متبسم، زباني شيرين و اخلاقي خوش داشت. با اصحاب به نشست و گفتگوي صميمانه ميپرداخت. آنان را که غصهدار و عبوس ميديد، شادمان مينمود، در برخوردهاي اجتماعي اهل مزاح و شوخي بود و با همسر و فرزندان خويش نيز اهل خنده و خوش طبعي بود.
خليفه دوم که به خشونت، غضب و تندي، شهره عرب و عجم بود، چنين شيوه علي(ع) را ناپسند ميشمرد! و پس از دستيابي به خلافت دليل کنار گذاردن آن حضرت را چنين روحيهاي دانست!!(51)
فاطمه زهرا عليهاالسلام که زندگاني کوتاه او همراه با فراز و نشيبهاي فراوان و گاه حوادث تلخ بود، در فرصتهاي مناسب براي زدودن غبار غم از چهره شوهر عزيز خود، لب به مزاح ميگشود و با شوخي مليح و زيبا، غنچه خنده بر لبان علي(ع) شکوفا ميساخت. از سخنان گرانقدر آن حضرت اين جمله است که:
«پاداش ـ تبسم و ـ خوشرويي، بهشت خداوندي براي مؤمن است.»(52)
شادکامي و خوشحالي آن پاکبانو، زماني به اوج ميرسيد که خود را به دور از لغزشهاي گناه و يا عمل ناپسند مييافت. از اينرو چون رسول خدا(ص) کارهاي داخل منزل را به فاطمه(س) و امور بيرون را به علي(ع) واگذار نمود حضرت زهرا(س) با خوشحالي غير قابل توصيفي فرمود:
«جز خدا کسي نميداند که از اين تقسيم کار تا چه اندازه خوشحال شدم زيرا رسول خدا مرا از انجام کارهايي که مربوط به مردان است بازداشت».(53) گاهي با شوي عزيز و دلبند خود، شوخي ميکرد تا نسيم شادي و شادماني بر سيماي علي(ع) بنشاند همانند آنکه امام حسين(ع) را در خردسالي بر روي دست خود نوازش ميداد و ميفرمود:
أنت شَبيهٌ بابي
لست شبيها بعلي
(حسينجان! تو به پدرم رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ شباهت داري و به پدرت علي(ع) شبيه نيستي) و حضرت علي(ع) سخنان فاطمه را ميشنيد و تبسم ميکرد.(54)
اکنون که فرصت گفتگوي ما در باره سيره ديگر معصومان ـ عليهمالسلام ـ در باره خنده، شوخي و شادماني شايسته و بهجتآفرين به پايان رسيده است، ضمن دعوت شما به پيگيري اين سيره سبز، فراگيري شيوه زندگي صالحان و شايستگان را در اين باره توصيه مينماييم؛ آنان که از آفتاب عصمت و هدايت، سراي دل و ديده خود را روشناي معنويت بخشيده و در جاي جاي زندگي خود، پيرواني پويا و رهپوياني شيدا بودهاند. باشد تا همگان با شناخت درست و بينشي صحيح گام به گام با آموزههاي زندگيساز و الگوهاي آسماني آشنا شويم و حرير وجود خود را با گلاب ناب نبوت و امامت خوشبو سازيم. ان شاءاللّه
پي نوشت ها:
1ـ ديوان حافظ، غزل 19.
2ـ هود،71؛ نک: تفسير الکبير، فخررازي، ج18، ص25؛ تفسير نمونه، ج9، ص170.
3ـ مجمعالبحرين، محمود عادل، مجلد 2، ص7 و بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسي، ج15، ص274 و ج19، ص274؛ تفسير التبيان، ج9، ص436.
4ـ نظريههاي شخصيت، دکتر علياکبر سياسي، ص46؛ بعد از سلام چه ميگوييد؟، دکتر اريک برن، ص134.
5ـ براي موفقيت و خوشبختي آفريده شدهايم، دکتر موريل جيمز و دکتر دورتي جنگوارد، ترجمه دکتر قاسمزاده، ص188؛ نظريههاي مشاوره و رواندرماني، عبداللّه شفيعآبادي و غلامرضا ناصري، ص267.
6ـ ديوان حافظ، از غزل 375.
7ـ رک: بحارالانوار، ج77، ص153؛ تفسير نمونه، ج9، ص334.
8ـ همان، ج16، ص298؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص330؛ تفسير الکشاف، ج3، ص356.
9ـ همان، ج71، ص140.
10ـ رک: اصول کافي، ثقةالاسلام کليني، ج2، ص663.
11ـ همان؛ نک خنده از ديدگاه جامعهشناسان (درآمدي به جامعهشناسي، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثي، ص80. روانشناسي عمومي، دکتر گنجي، ص34.
12ـ ميزان الحکمه، ج9، ص141. (با توجه به روايات ديگر در اين باره)؛ تنبيه الخواطر، ص91؛ تفسير الکشاف، ج3، ص356.
13ـ بحارالانوار، ج77، ص48.
14ـ ميزان الحکمه، ج9، ص143؛ الترغيب و الترهيب، ج3، ص594.
15ـ همان، ص142.
16ـ همان، ص142 و 143.
17ـ نک: مفاتيح الجنان، اعمال روز اربعين امام حسين عليهالسلام (علامات المؤمن خمس ...)
18ـ بحارالانوار، ج76، ص59؛ تفسير التحرير، ج20، ص178.
19ـ همان، ج16، ص298؛ نک، نهجالبلاغه، خطبه 193، فراز 26، خطبه 113، فراز 5، خطبه 165، فراز 15 و کلام 31، فراز 115.
20ـ ميزانالحکمه، ج9، ص144 و 145؛ تفسير الکاشف، ج2، ص227.
21ـ همان، ص144؛ تفسير التحرير، ج20، ص178.
22ـ همان، ص145؛ نک: تفسيرالمنار، ج27، ص291.
23ـ بحارالانوار، ج71، ص140؛ تفسير نمونه، ج20، ص175.
24ـ همان، ج16، ص186؛ وسايلالشيعه، ج12، ص119؛ بحارالانوار، ج70، ص153، ج71، ص322 و ج76، ص59.
25ـ امام صادق عليهالسلام (وسائلالشيعه، ج8، ص479، همان، ج12، 114؛ کافي، ج2، ص664).
26ـ وسايلالشيعه، ج8، ص479.
27ـ بحارالانوار، ج74، ص298.
28ـ باباافضل (شرح جنون، ص205).
29ـ يتنازعون فيها کأسا لا لغوٌ فيها و لا تأثيم (در آنجا جامي از دست هم ميربايند [و بر سرش همچشمي ميکنند] که در آن نه ياوهگويي است و نه گناه)، طور/23؛ نک: تفسير الکبير فخر، ج31، ص102.
30ـ مطففين/31 و 32.
31ـ ياسين/55 تا 58.
32ـ حديد/22 و 23.
33ـ انعام/44 و 45. (فلما نسوا ما ذکّروا به، فتحنا عليهم ابواب کل شيء حتي اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون ...)
34ـ زمر/45. (و اذا ذکر اللّه وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالاخرة و اذا ذکر الذين من دونه اذا هم يستبشرون)
35ـ توبه/50 (ان تصبک حسنة، تسؤهم و ان تصبک مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا من قبل و يتولوا و هم فرحون)
36ـ آل عمران/169 و 170 (... فرحين بما اتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الاخوفٌ عليهم و لا هم يحزنون)، رک: تفسير کشفالاسرار، ج2، ص347.
37ـ روم/15؛ نک: تفسير کشفالاسرار، ج2، ص375.
38ـ توبه/ 124.
39ـ انسان/9 و 10 و 11.
40ـ بحارالانوار، ج81، ص264؛ وسايلالشيعه، ج3، ص233.
41ـ همان، ج96، ص340.
42ـ همان، ج45، ص92.
43ـ وسايلالشيعه، ج6، ص503؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص503؛ بحارالانوار، ج81، ص264؛ تفسير المنار، ج11، ص406.
44ـ نک: تفسير التحرير، ج20، ص178، (ذيل آيه 76 قصص).
45ـ بحارالانوار، ج1، ص119 و ج14، ص320 و ج72، ص71؛ کافي، ج8، ص122.
46ـ وسايلالشيعه، ج5، ص54؛ بحارالانوار، 73، ص208.
47ـ بحارالانوار، ج14، ص290 و 320 و ج72، ص71؛ کافي، ج8، ص122؛ رک: تفسيرالمنير، ج27، ص329.
48ـ ديوان حافظ، غزل 363 (با تلخيص فراوان).
49ـ سنن النبي ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم ـ تأليف علامه طباطبايي(ره)، ص60 و 61.
50ـ همان، صص: 48، 49، 20، 37، 41، 75، 110، 13 و 82.
51ـ نک: شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي؛ امام علي بنابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود.
52ـ نهجالحياة، محمد دشتي، ص26، ح7.
53ـ همان، ص168، ح95.
54ـ رک: مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص389؛ فضائلالخمسه، ج3، ص21؛ بحارالانوار، ج43، ص286.
منبع: ماهنامه پيام زن