بخش نخست: حرفهاي ما
امروزه کمتر خانوادهاي را ميتوان يافت که نوجوان يا جوان داشته باشد و از درگيري با او شکوه نکند و شايد هم نتوان معلم يا استادي پيدا کرد که از بيانگيزه بودن اين دو گروه در تحصيل و حتي زندگي، گلهمند نباشد.
آري، اکثر بزرگسالان معتقدند که جوانان امروزي حد و مرز نميشناسند. انگيزه کاري ندارند، سطح سوادشان پايين است و...
اما اين نوع داوريها، در واقع، تنها به قاضي رفتن و راضي برگشتن است. بايد از اين والدين، معلمان، استادان و کلاً بزرگسالان ناراضي از نسل جوان، پرسيد که اگر جوانان امروزي انگيزه کاري ندارند، اگر هنجارهاي اجتماعي را رعايت نميکنند و بسياري اگرهاي ديگر، پس چرا جهان، روز به روز پيشرفت ميکند و هر روز اختراعات جديدي به وجود ميآيد. اگر باور نداريد، بياييد ديوارهاي سر به فلک کشيده بين خود و نسل جوان را برداريد. آن وقت خواهيد ديد که چه کسي قدرت پرواز دارد، ميتواند اوج بگيرد و به قله ترقّي و تعالي برسد... .
نسل جوان ما، اگر درک شود، مشکلات و نيازهايشان شناخته شود و بستر مناسبي براي رفع خواستههايشان فراهم گردد، مجال خودشکوفايي خواهند يافت.
با در نظر گرفتن بيش از پانزده ميليون نوجوان و جوان کشور، که نيروي محرکه و پوياي جامعه محسوب ميشوند، بررسي نيازها و خواستههاي آنها، بحثي در خور تأمّل است. براي رسيدن به چنين هدفي، شناخت زبان ارتباطي، خصايص رفتاري و شناخت ويژگيهاي مربوط به اين دوران، شايسته توجّه و داراي اهميّت است ؛ چرا که در اين دوره، نوجوان و جوان، به حرکات و رفتارهاي منطقي نياز دارد و هر چيز را از ديدگاه رفاقت، صميميت و دوستي، قابل حل ميداند.
* * *
با يک کاوش گذرا در متون روانشناسي، روشن ميشود که انسانها، در اين مرحله از زندگي (نوجواني ـ جواني)، نيازهاي خاصي دارند که ميتوان به ترتيب زير به آنها اشاره کرد:
1 . نياز به دوستي و مهرباني: کمبود محبت در اکثر مواقع، باعث بروز رفتارهايي از سوي فرزندان ميشود که در نتيجه احساس حقارت است و ممکن است باعث احساس تنهايي و انزوا در نوجوان و جوان شود.
2 . نياز به امنيّت و آسايش: احساس امنيت و آسايش بيش از هر چيز ديگري ادامه زندگي را سهل و آسان ميکند. چنانچه جوان، امنيت و آرامش را در محيط زندگي خود و از آن بهتر در درون خويش، احساس نمايد، راحتتر ميتواند خود را با محيط اطراف وفق دهد و آن را نيز کاملتر بشناسد و با اين شناخت، بهتر ميتواند آيندهاي روشن و سرشار از سعادت و نيکبختي را براي خود رقم بزند.
3 . نياز به «احساس تعلّق»: در بعضي مواقع، معيارهاي گروهي بيشتر از معيارهاي خانواده و مدرسه در رفتار نوجوانان و جوانان تأثير دارد و آنها تلاش ميکنند که در اکثر معاشرتها و رابطه صميمانه با آنها خود را با معيار گروه مطابق سازند. گروه همسالان جايي است که نوجوان و جوان ميتوانند تواناييها و استعدادهاي خود را در حد اعلا نشان دهند و رضايت خاطر کسب کنند حتي اگر آنها در شمار گروههاي مخرّب و ضد اجتماعي باشند. جوانان براي گريز از تنهايي و غربت، اشتياق عميق به گروه پيدا ميکنند و شايد به وجود آمدن اين همه گروههاي علني و غيرعلني، به علت نياز به «احساس تعلّق» باشد که در جايي ديگر برآورده نميشود.
4 . نياز به مقبوليّت و احترام: نياز به مقبوليّت و احترام، گوياي اين حقيقت است که کنترلِ محيط ، هميشه براي انسان، لذتبخش است و ذاتا موجب سربلندي و رضايت خاطر ميگردد. نوجوانان و جوانان به خاطر ارزشهاي ثابت و استوار و معمولاً عاليشان، به احترام خود يا عزت نفس و احترام به ديگران، نياز و تمايل دارند. لذا، وقتي آنان تصور ميکنند انتظارات و توقّعات محيط و اطرافيان را به خوبي ميتوانند برآورده کنند، در اين جهت نيز حرکت ميکنند.
داشتن توقع احترام از ديگران و احترامي که فرد به خويشتن ميگذارد، باعث ميشود که نياز فرد به احترام و عزت نفس، در جامعه ارضا شود. البته همه اينها مبتني بر رفتار مسئولانه نوجوانان و جوانان است که استحقاق احترام را داشته باشند، نه بر اساس تعريف و تمجيدهاي ظاهري و بيمورد که صرفا جهت خوشامد آنان بيان ميشود.
5 . نياز به استقلال: داشتن استقلال و نياز به آن، جزء نيازهاي اساسي براي هر انساني است ؛ زيرا چنانچه فرد، احساس کند که تحت تسلط و نفوذ ديگران است، علاقه و اشتياق به ادامه زندگي را از دست ميدهد. در دروه نوجواني و جواني، انسان، بيش از ساير دورههاي زندگي خود، مجال خودنمايي پيدا ميکند. چنانچه با فرصت کافي، تواناييها و علايق واقعي خويش را به عرصه ظهور و نمايش برساند، ميتواند واقعيت دروني خود را بهتر بشناسد. چنين شناختي منجر به خودشناسي خواهد شد و کسي که تواناييها و امکانات و ضعف خود را خوب بشناسد، آينده بهتري را براي خود ترسيم ميکند.
6 . نياز به قدرداني: در دوره نوجواني و جواني، انسان، نياز به اين دارد که اطرافيانش از تلاشها و کارهاي مفيدش قدرداني و از او تشکر کنند. چنانچه از وي تشکر و قدرداني نشود و مورد حمايت و تشويق قرار نگيرد، نوعي بيانگيزگي و نااميدي به فرد، دست خواهد داد.
7 . نياز به داشتن هدفي مشخص در زندگي: چون زندگي انسان بدون هدف، فاقد معناست، انسانها سعي ميکنند دست به فعاليتهايي بزنند که براي آن، هدفي در نظر گرفتهاند و اين هدف است که نيروي تحرک آنها را چندين برابر ميکند تا بتوانند رضايتي را در اين مسير به دست آورند. لذا، بين هدف و تحرک، نوعي همبستگي مثبت وجود دارد (يعني هرچه هدفْ بزرگتر باشد، تحرک و فعاليت، بيشتر است). به همين دليل، جواناني که در زندگيشان هدف مشخصي ندارند و يا هدف کوچکي را تعقيب ميکنند، زندگيشان فاقد ارزش است و دائما افسردگي، بيانگيزگي و نااميدي همراه با احساس تنهايي، پوچي و سردرگمي به آنها دست ميدهد.
8 . نياز به احساس هويت و شناخت خود: از مهمترين نيازهايي که نوجوان و جوان در خود احساس ميکند، نياز به احساس هويّت و شناخت خود است. يافتن هويت واحد و مشخص، اين امکان را به آنها ميدهد که بتوانند در سايه آن به شناخت خود و محيط اطراف خود دست يابند.
يافتن الگو توسط جوانان در اين دوره متداول است تا بتوانند در پناه آن قرار گرفته، با قرار دادن خويش به جاي آن الگو، خود را فردي جديد به ديگران بشناسانند.
شناخت خود و درک اين نکته که نوجوان بدان که کيست و چيست، باعث احساس هويت و حفظ تعادل رواني و عاطفي در مقابل فشارهاي دروني و بيرونياش ميشود.
9 . نياز به احساس رشد، کمال و خودشکوفايي: علاقه نوجوانان و جوانان، حول اين محور، دور ميزند که آنچه را در درون خود به صورت بالقوّه دارند، به صورت بالفعل درآورند تا به ديگران نمايش دهند. پيامد چنين رفتاري، احساس بزرگ شدن، بلوغ و سلامت روان است. هرچند که ممکن است فرد در رسيدن به چنين اهدافي موفقيت زيادي نداشته باشد و شکوفا نگردد، ليکن نياز به آن را در خود احساس ميکند و لذا با اين گونه اعمال نيز ظرفيتها و تواناييهاي علمي خود را محک ميزند. در اين راستا، نوجوان، سعي ميکند تا هر کاري را به او واگذار شده است، به بهترين شکل ممکن انجام دهد.
شايد تحقق بخشيدن به ارزشها و آرمانها و اعمال مذهبي، انساني، اجتماعي و نظاير آن، مربوط به ارضاي اين نياز باشد. فرد براي رسيدن به اين هدف، حتي از جان خود نيز مايه ميگذارد، مانند شهدا که همه چيز را فداي اعتقادات و آرمانهاي خود کردهاند تا به حد کمال برسند.
10 . نياز به معنويت و مذهب: نجات از بسياري از تشويشها و اضطرابهاي روحي، به وسيله گرايش انسان به مذهب و با ياد خدا تحقق مييابد. به نظر روانشناسان، دوران بلوغ و جواني دوره بروز احساسات مذهبي و شکفته شدن تمايلات ايماني و اخلاقي است. در اين دوره، جوانان به طور فطري از عالم مبدأ با خبر ميشوند و در جستجوي پيدا کردن حق هستند.
امروزه يکي از مهمترين مشکلات مذهبي جامعه ما، کمبود معنويت (خصوصا در قشر نوجوان و جوان کشور) است، در حالي که نياز به معنويت از سوي روانشناسان برجستهاي ذکر شده است. به طور مثال، گالانژ (به سال 1986م)، فيز (به سال 1991م) و برگين (به سال 1991م) اظهار ميدارند که «مذهب»، با «سلامت رواني»، همبستگي مثبتي دارد.(1) به عبارتي، افراد مذهبي داراي سلامت رواني و انعطافپذيري بيشتري نسبت به افراد غيرمذهبي هستند.
همچنين «ويليام جِيمز» ميگويد: «مؤثرترين داروي شفابخش نگرانيهاي انسان، همان ايمان و اعتقاد مذهبي انسان به خداست».
مانسون(2) نيز در سال 1998م، در پي تحقيقاتي در بابِ نقش مذهب در بهداشت رواني افراد به اين نتيجه رسيد که دعا، يکي از رفتارهاي مذهبيِ مرتبط با سلامت رواني و تندرستي است.(3)
برخي از روانشناسان معتبر، اذعان داشتهاند که اعتقاد به خدا و توکل به او، نيرويي در انسان ايجاد ميکند که در برخورد با مشکلات، با تلاشي مضاعف، اميدوارانه راه رسيدن به کمال و موفقيت را طي نمايد.
همان گونه که حضرت علي(ع) ميفرمايد: «هر کس بر خدا توکل کند، امور سخت و سنگين بر او خوار و نرم و آسان ميشود و اسباب و وسيلهها برايش فراهم ميگردد و در آسايش، راحتي و کرامت، جاي ميگيرد».(4)
در واقع، اعتقاد به چنين سخنان حکمتآميزي، انسان را به يک منبع قويِ معرفتي متّصل نگه ميدارد که دائما از آن منبع عرفاني، فيض ميگيرد و تقويت ميشود.
در حقيقت، روانشناسي امروزي ميرود تا آرامش و اطمينان را در «ياد خداوند»(5) جستجو کند.
* * *
اما، از روانشناسان ديگري که به نيازها اهمّيت نهادي داده و سلسله مراتبي از نيازهاي انساني فراهم نموده، آبراهام مَزلُوْ(6) است.
به عقيده او هر فردي داراي تعدادي نيازهاي ذاتي است که فعال کننده و هدايت کننده رفتارهاي اوست. اين نيازها غريزي هستند (يعني ما با آنها به دنيا ميآييم)، وليکن رفتارهايي که براي ارضاي اين نيازها به کار ميبريم ذاتي نيستند، بلکه آموختنياند. بنابراين، افراد مختلف، ممکن است در نحوه ارضاي انگيزهها، تفاوتهاي زيادي پيدا کنند.
«سلسله مراتب نيازها»يِ مزلو، شامل نيازهاي: فيزيولوژيکي (طبيعي)، نيازهاي ايمني، نياز تعلق و عشق، نيازهاي حرمت و نياز به خودْشکوفايي هستند.
نيازهاي فيزيولوژيکي، شامل نياز به: غذا، آب، هوا، خواب، جنس مخالف و... هستند.
نيازهاي ايمني شامل نياز به: امنيت، ثبات، نظم و رهايي از ترس و اضطراب است.
نيازهاي تعلق و عشق نيز از طريق ارتباط شخص با ديگر مردمان، برآورده ميشود.
نيازهاي حرمت، شامل نياز به عزت نفس و احترام از سوي خود و ديگران است.
و سرانجام، نياز به خودشکوفايي، تشخيص تواناييهاي باقوه و قابليتهاي شخصي است که مستلزم داشتن دانش واقعبينانه نسبت به نقاط ضعف و قوت خود است. مزلو، خودشکوفايي را «عمق بودن و نه طول شدن» معنا ميکند ؛ اما براي رسيدن به اين «خودشکوفايي»، ابتدا بايد انسان از درگيري با نيازهاي ردههاي پايينتر رها شود؛ در واقع، نيازهاي پايينتر بايد تا حدودي ارضا شوند تا فرد بتواند به نيازهاي عالي فکر کند.
نيازهاي ردههاي بالاتر براي بقاي انسان، کمتر مورد نيازند ؛ اما سلامت جسماني و عاطفي، با ارضاي آنها تأمين ميشود. بنابراين، چنين نيازهايي، نيازهاي ترقي يا نيازهاي هستي گفته ميشوند. بدين ترتيب، نسل جديد ما نياز دارند تا از اين پلکان ترقي، يکي يکي، بالا روند. نميتوان از نوجواني که هنوز نميتواند نيازهاي فيزيولوژيکي خود را برطرف کند و در زير خط فقر به سر ميبرد، و يا نوجواني که احساس امنيت خاطر نميکند و درگير تشويش و اضطراب است و يا آن که نه خانواده و نه جامعه به نيازهاي حرمت او بها ندادهاند و نياز به احترام متقابل و عزت نفس در وي سرکوب شده، انتظار داشت که به خودشکوفايي بينديشد!
بنابراين، ميتوان دريافت که ارضاي نيازهاي ردههاي بالاتر (مانند نيازهاي تعلّق و عشق، نياز به احترام و حرمت از سوي خود و ديگران و در آخر، نياز به خودشکوفايي) مستلزم شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي مناسب خواهد بود. به عنوان مثال، براي خودشکوفايي، آزادي بيان و فرصتهاي بيشتري لازم است تا براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيک (طبيعي) يا ايمني.
اما چگونه ميتوان به خودشکوفايي رسيد؟
براي رسيدن به خودشکوفايي چند شرط لازم است: اوّل، ما بايد از قيد و بندهايي که توسط خودمان و جامعه تحميل ميشوند آزاد باشيم. دوم، ما نبايد توسط نيازهاي پايينتر (مثل نياز به ماديات و استرسهاي روزمره زندگي) برانگيخته و آشفته شويم. سوم، ما بايد از خودْانگارهمان و تصوّري که از ديگران داريم، مطمئن باشيم. ما بايد دوست بداريم و متقابلاً دوستمان بدارند. و چهارم، ما بايد از نيرومنديها و ضعفها، و خوبيها و بديهايمان شناخت واقعبينانهاي داشته باشيم.
آنچه گفته شد، مختصري از نيازهاي نسل نو است؛ اما بديهي است هنگامي که نوجوان و جوان نتواند نيازهايش را به سهولت و به طور مشروع ارضا کند، سلامت رواني و بدني وي به خطر افتاده، ناکام خواهد شد. عواملي که ممکن است چنين وضعيتي را ايجاد نمايند، به دو دسته تقسيم ميشوند:
اوّل، عوامل شخصي (موانع ذاتي)، از جمله عوامل شخصياي که مانع ارضاي اين نيازها هستند عبارتاند از: بيماريهاي بدني، نقص عضو، نارسايي يا کمبود استعدادهاي ذهني، نشناختن امکانات شخصي و نداشتن تفکر روشن درباره هدفهايي که نوجوان و جوان ميخواهد به آنها برسد.
دوم، عوامل (موانع) محيطي مانند: رفتار و برخورد بد و نامطلوب خانواده (تربيت نادرست)، مساعد نبودن محيط خانه، ناداني و فقر خانواده، شرايط نامناسب محيط مدرسه، ضعف سيستم آموزشي، مشکلات اقتصادي، وجود تهديدهاي خارجي و... از جمله آنهاست.
بنابراين، لازم است که براي شناخت نيازها و رفع آنها ابتدا اين عوامل در نظر گرفته شوند و بعد، بر مبناي آنها برنامهريزيهاي مناسبي جهت آمادهسازي بستر مناسب براي رشد و خودشکوفايي نسل جوان فراهم شود؛ چرا که نياز، يک «انرژي زنده»، «پويا» و «فعال» است. اين انرژي بايد در جهت متعالي سوق يابد و اگر «سرکوب» شود، «دو چندان» خواهد شد و در انباشتي از فشارها به زندگي پنهان ـ اما نيرومندِ ـ خود ادامه ميدهد.
اگر بپذيريم که نياز، منبع انرژي است، بر اساس اصل «بقاي انرژي»، نميتوان آن را از بين بُرد؛ زيرا انرژي از بين نميرود، بلکه قابل تبديل، تعديل و تصعيد است. چنين است که سرکوب نيازها و يا بد ارضا شدن آنها باعث ايجاد مشکلات عاطفي، اخلاقي، اجتماعي و رواني خواهد شد.(7)
بخش دوم: گفتگو
آنچه گذشت، شرح مختصري بود در مورد نيازهاي نسل جوان. اما در اين باره به گفتگو با آقاي دکتر احمد برجعلي (روانشناس، استاديار روانشناسي باليني و عضو هيئت علمي دانشگاه علاّمه طباطبايي تهران) نشستيم و ديدگاه ايشان را در اين زمينه، جويا شديم.
آقاي دکتر برجعلي! به عقيده شما، «نياز» به چه معناست؟
نياز، يک کشش دروني است که تعادل فيزيکي (مادّي) و رواني انسان در گرو رفع آن است. نياز، جزء ذات انسانهاست و انسان به وسيله نياز است که شناخته ميشود ؛ چرا که انسان، موجودي مادّي است ؛ پس نيازمند است. نياز، براي انسان، يک امر پايهاي و اوّليه و وجه مشترکي بين همه انسانهاست.
به نظر شما، نسل جديد، نسلي که در عصر توسعه فناوري و انفجار اطلاعات به سر ميبَرَد، به چه چيزهايي نياز دارند؟
نسل جديد ما همه نيازهاي نسلهاي قبلي را داراست: نيازهاي فيزيولوژيکي (طبيعي)، اجتماعي، عاطفي و...؛ به طور کلّي از نيازهاي پايهاي سطح اوّل تا نيازهاي عالي انساني. ولي اگر اين نيازها را اولويتبندي کنيم، مهمترين آنها اين است که يک نوجوان و جوان، نياز دارد تا به رسميت شناخته شود و او را باور کنيم. نياز دارد که شنيده شود و در عصر کنوني که عصر تکنولوژي و سرعت است، به مسائل فکري و عاطفي وي توجّه بيشتري شود. در واقع، آنچه که بيشتر از هر چيز به نسل جوان صدمه وارد ميکند و مشکلات عاطفي، رواني و شخصيتي را براي آنها ايجاد ميکند، عدم توجّه فکري و عاطفي به اين نياز آنهاست. پيشرفت زندگي و ماشيني شدن، نبايد اين باور غلط را در ما ايجاد کند که همه چيز فراهم است، در صورتيکه اينها نيازهاي اوليه هستند. بنابراين، توجّه به ظواهر، نبايد ما را از نيازهاي اصلي و دروني، همچنين ايجاد روابط صميمانه با نوجوانان و جوانان غافل کند.
نسل جديد، نياز به پيشرفت و ترقّي دارد و نيازمند آن است که استعدادهاي بالقوه وي شکوفا شوند و براي رسيدن به اين شکوفايي، خواهان همراهي، کمک و ياري همهجانبه خانوده و جامعه است.
آقاي دکتر! چه راهکارهايي براي ارضاي اين نيازها وجود دارد؟ به عبارتي، چه طور ميتوان به يک نوجوان و جوان کمک کرد تا نيازهاي وي پاسخ داده شود؟
آنچه مسلم است اين که سياستهاي خُرد و کلان و برنامهريزيهاي ما بايد در جهت شکوفا کردن ابعاد مثبت شخصيتي نسل جوان باشد. اگر بستر پيشرفت و ارتقا را براي آنها فراهم کنيم (بستري که باعث به کارگيري و رشد حسّ مسئوليتپذيري و تعهد در آنها شود) چنين شرايطي قطعا بسياري از مشکلات را حل خواهد کرد. اين توجّه متکثّر، به عبارتي، نوعي پيشگيري اوليه نيز هست. در حقيقت، ما نميخواهيم به نسل جوانان، چيزي بيش از آنچه دارا هستند، تزريق کنيم. آنچه بديهي است، اين است که آنها هم ميتوانند پيشرفت کنند و نياز به لطف ندارند ؛ بلکه نياز به اين دارند که شرايط رشد و پيشرفت براي آنها فراهم بشود. ما بايد آنها را قبول داشته باشيم، فکر نکنيم ناتوان هستند و يا ميزان ايمان و تعهد، مسئوليتپذيري و يا دلسوزي ايشان نسبت به نسلهاي پيشين کمتر است. بايد ديدگاههاي منفي را نسبت به جوانان و نوجوانان تغيير داد تا بسياري از تنگناها خود به خود، حل شوند.
اين نگاه منفي که در مسئولان و برنامهريزان جامعه در مورد نسل جديد وجود دارد، بايد اصلاح شود ؛ چرا که نسلهاي بعدي، هميشه، هم از لحاظ فکري و هم از جنبه تجربي، نسلهاي قويتر و پيشرفتهتري هستند. البته اين سياستگزاريها و راهکارهاي عملي، تدريجا شروع شدهاند ؛ اما بايد شتاب بيشتري بگيرند. از طرف ديگر، خانوادههاي ما نيز بايد بستر رشد شناختي، تحصيلي، شغلي، اجتماعي و عاطفي فرزندان خود را فراهم و يا آن را تقويت کنند.
بنابراين، داشتن باور مثبت نسبت به نسل جوان، به اضافه توجّه به بُعد آموزشي (يعني تقويت مباني فکري و عاطفي) در مورد آنها، هم از طرف خانواده و هم جامعه، در واقع از دو سو و با يک هدف، باعث ميشود که عزّت نفس آنها افزايش يابد و بيشتر تلاش کنند و قدرت برخورد با مشکلات زندگي در آنها ايجاد شود.
به عقيده شما، نسل جوان جامعه ما، در تطبيق يا سلسله مراتب نيازهايي که «مَزلُو» بيان ميکند، چه جايگاهي دارند؟ و چه طور نسل جوان ميتواند به حداکثر آنچه که لياقتش را دارد (به تعبير مَزلُوْ: خود شکوفايي) برسد؟
يکي از موانع رشد شخصيت، سطوح (طبقات) جامعه است. در جامعه ما مشکلاتي از قبيل توزيع ناعادلانه ثروت، منزلت، عدالت اجتماعي و همچنين فاصله طبقاتي، فقر و مشکلات اقتصادي ـ اجتماعي وجود دارد. بنابراين، در چنين شرايطي افراد درگير نيازهاي اوليه زندگي ميشوند و خانوادهها مجبورند که فقط براي فراهم آوردن حداقلهاي زندگي تلاش کنند. بنابراين، به دليل وجود سطوح مختلف اجتماعي ـ اقتصادي، نيازها نيز متفاوتاند، و ممکن است در هر سطح و هر خانوادهاي، بسته به موقعيتهاي خاص اجتماعي، اقتصادي، سطح سواد و... به نيازهاي خاصي توجّه بشود. مثلاً توجّه به نيازها در روستاها نسبت به شهرها و در شهرها نسبت به کلانْشهرها متفاوت خواهد بود. برخي سطوح در نياز به احترام، مشکل دارند. برخي در نياز به غذا مشکل دارند و بعضي نيز بيشتر به نياز «پيشرفت» و «شکوفايي» توجّه ميکنند.
در واقع، از اين جهت، در زمينه نيازها، جمعبندي جامعي وجود ندارد و جامعه بايد با توجّه به سطوح اجتماعي ـ اقتصادي، مورد بحث قرار گيرد. اما آنچه مسلّم است، اين که بخش قابل توجهي از جامعه ما، زير خط فقر زندگي ميکنند و مطمئنا اين مسئله، روي نسل جديد، تأثيرگذار خواهد بود و در چنين شرايطي نياز به خلاّقيت و شکوفايي، مغفول واقع ميشود. نسل جوان ما، خواهان بلند پروازي نيستند ؛ ولي انتظار دارند که حدّاقل فرصتهاي لازم براي پيشرفت پله به پله آنها فراهم شود.
براي رسيدن به نيازهاي عالي و خودشکوفايي، برنامهريزيهاي جامعي لازم است و سياستهاي نظام بايد به گونهاي باشد که بتواند حداقلها را براي تشکيل يک زندگي آبرومند، فراهم کند. البته در سالهاي اخير، جهشهاي بسيار خوبي در زمينه توسعه اقتصادي ـ اجتماعي صورت گرفته، وليکن نيازمند شتاب بيشتري است.
آقاي دکتر! از ديدگاه شما و با توجّه به معيارهاي فرهنگي در جامعه ما، يک جوان خودشکوفا، داراي چه ويژگيهايي است؟
خودشکوفايي، داراي مفهوم وسيع و عميقي است و در واقع، اين مفهوم، روي يک طيف قرار ميگيرد. يک جوان يا نوجوان ميتواند در مسير خودشکوفايي و يا در امتداد آن و يا در قله خودشکوفايي باشد. يک جوان خودشکوفا، به «خودْتلاشگري» بها ميدهد و از بستر خودتلاشگري، زمينه را براي فرآيند رشد همه جانبه خويش فراهم ميسازد. جواني که به «خودْکارآمدي» دست پيدا کند، در پي آن، پنجرههاي ديگر خودشکوفايي به روي وي گشوده خواهند شد.
همچنين از ديگر شقوق مختلف افرادِ خودشکوفا، اين است که چنين نوجوان يا جواني، مديريت زمان را جدّي ميگيرد و از زمان، به بهترين نحو، سود ميجويد: جواني که ساعتي از اوقات فراغتش را در کتابخانه به مطالعه ميپردازد و يا ساعتها سرگرم يادگيري مهارتي است و يا جواني که در اقتصاد خانواده سهيم ميشود.
اما اگر در نسل جوان، «خودتلاشگري» به عنوان هسته محوري درنظر گرفته شود، ميتوان به خودشکوفايي فردي و اجتماعي رسيد.
آنچه که در اين راستا اهمّيت بسزايي دارد، اين است که نسل جديد ما بايد نگاهش به خود باشد، نه به ديگران. يعني، به عبارتي ديگر، نوجوانان و جوانان بايد تواناييهاي خود را باور کنند و در راه شکوفايي اين تواناييها، پرتلاش و با اعتماد به نفس ظاهر شوند و به خدا و تواناييهاي بالقوّه خويش اتّکا کنند ؛ چرا که خداوند متعال، انسان را به گونهاي آفريده است که ميتواند روي پاي خود، بايستد و خودش نيازمنديهايش را برطرف کند و به آنچه لياقتش را دارد، برسد.
آيا نياز به معنويت هم از سوي روانشناسان بحث شده است؟
در برخي از متون روانشناسي نياز به حقيقتجويي، نياز به کمالطلبي و نياز به اتصال به يک مبدأ فوق بشري (از ناحيه برخي از روانشناسان مانند «مانسون») مطرح شده است. البته مواضع روانشناسان در اين زمينه، متفاوت است ؛ اما وجه مشترک همه آنها اين است که همگي از نيازهاي عالي (چون حقيقتجويي، نياز به معنا کردن خود، کمالطلبي و گرايش به يک ايمان پايدار) بحث کردهاند.
امروزه در روانشناسي، مبحث جديدي که مطرح ميشود، اين است که انسان، علاوه بر ابعاد جسمي، رواني و اجتماعي، داراي بُعد معنوي نيز هست، که توجّه به اين مسئله هم در پيشگيري از اختلالات رواني و هم در زمينه درمان، بسيار کارساز خواهد بود.
در واقع، کساني که داراي اعتقادات مذهبي هستند، از يک منبع حمايتي قوياي برخوردارند که اين منبع ميتواند در طول منابع ديگري چون حمايتهاي والدين، اجتماع و همچنين تواناييها و تلاشهاي فرد قرار بگيرد، که البته اين منبع، فوق همه اينهاست. چنين طرز تفکري ميتواند بسيار مفيد و مثمر ثمر باشد. امروزه تحقيقات تجربي بسياري در صدد اثبات اين مطلب هستند.
يک جوان، يانوجواني که داراي اعتقادات مذهبي و روحيه معنوي است، با شفافيت، پويايي و انگيزه بيشتري تلاش ميکند ؛ چرا که معتقد است کسي وجود دارد که دست او را ميگيرد و او را تنها نخواهد گذاشت ؛ راز او را ميشنود و به او ياري خواهد رساند. چنين طرز تفکري باعث ميشود که فرد، هيچ گاه احساس پوچي، تنهايي و درماندگي نکند و از بسياري اختلالات، پيشگيري کند.
آقاي دکتر! به عقيده شما در چه صورت و چگونه ميتوان نيازهايي را به تأخير انداخت؟
اولين و مهمترين گام در ارضاي سالم نيازها، اولويتبندي آنهاست. بايد در ارضاي نيازها، تقدّم و تأخّر رعايت شود. براي اين که نيازهاي ما رفع شوند و بتوانيم روي پا بِايستيم، بايد توجّه کنيم که به چه پيشْنيازهايي احتياج داريم. مثلاً در يک نوجوان و يا جوان، رشد علمي يک مسئله جدّي است ؛ همچنين داشتن مهارت شغلي و يا اقدام به ازدواج. ولي هر يک از اين نيازها بايد در زمان مناسب و بسته به اولويتشان برآورده شوند. مثلاً در يک نوجوان، رشد علمي اولويت اوّل است و به طور فرض، ازدواج، اولويت اوّل نخواهد بود. براي ازدواج، پيش نيازهايي چون رشد عاطفي، رشد عقلاني و رشد مهارتي لازم است.
حال اگر فرد، در سنين نوجواني، در روابط غلط درگير شود، جز فرصتسوزي کاري انجام نداده است و سلامت رواني و فرصت رشد خويش را از بين ميبرد ؛ چون بحث از يک «نياز نا به هنگام» است ؛ چرا که فرد، بدون اين که حدّاقلّ پيش نيازها را داشته باشد، دست به انتخاب ميزند و در چنين صورتي مجبور است که انتخابهايي در سطح پايين داشته باشد و با اين عمل، رشد همه جانبه خويش را محدود ميکند. بنابراين او ميتواند اين نياز زودرس را به تأخير بيندازد. در غير اينصورت، آسيب جدّي خواهد ديد.
اما چه طور يک نوجوان و يا جوان ميتواند فرضا يک چنين نيازي را به تأخير بيندازد؟ پاسخ، اين است که او با پيشرفتي که در زمينههاي ديگر (مثلاً تحصيلات، مهارت شغلي و مهارتهاي اجتماعي) پيدا ميکند و با شکوفايياي که در استعدادهاي ديگر وي پديدار ميشود، ميتواند نيازي مانند ازدواج را که پيشنيازهاي آن فراهم نيست، تا زمان مناسب آن به تأخير بيندازد. بدين ترتيب با شکوفايي در زمينهاي ديگر و گذشت زمان، کم کم پيشنيازهاي اين نياز وي نيز فراهم و تأمين ميشود و ميتواند در زمان مناسب آن، به برآوردن اين نياز به طور منطقي و سالم، اقدام نمايد.
نسل جوان ما، نياز به گردش، تفريح، دوست، روابط صميمي، رشد علمي و ترقّي دارند ؛ اما بين اين نيازها بايد تعادل وجود داشته باشد. عدم تعادل، مشکلساز خواهد بود. پس بايد نيمنگاهي به همه نيازها داشت. خانوادهها نيز بايد به نيازهاي فرزندانشان به صورت يک طيف، نگاه کنند، نه به صورت همه يا هيچ. آنگاه بايد نيازها اولويتبندي شوند و سعي شود که به هر نيازي در زمان خاصّ خودش توجّه کافي مبذول شود.
آقاي دکتر! در قرآن و احاديث اسلامي به نيازهاي انسان به چه صورتي توجّه شده است؟ و نحوه ارضاي اين نيازها از ديدگاه قرآن و احاديث، چگونه است؟
قرآن، کتاب زندگي است و به همه ابعاد زندگي انسان، توجّه کرده است، از جمله به نيازهاي مادي، فيزيولوژيک (طبيعي)، معنوي، ارتباطي، جنسي و... و مهمتر اين که همه اين نيازها را نيز به رسميت ميشناسد و حتي با تقدّسي خاص به اين نيازها مينگرد و به صورت بسيار اصولي و عميقتر از آنچه انسان ميداند، به نيازهاي وي توجّه کرده است.
قرآن، انسان را «موجودي وسيع» ميبيند که هم دُنيوي است و هم اُخروي، هم داراي بُعد مادي است و هم معنوي و به تناسب اين ابعاد وسيع، نيازهاي انسان را هم بسيار ژرف ميداند. در حقيقت، قرآن، هم به نيازهاي پايهاي انسان توجّه داشته است و هم به نيازهاي متعالي.
به طور مثال، قرآن در ارضاي نياز جنسي و بيان فلسفه ازدواج ميفرمايد: «.. تا با همسرانتان آرامش يابيد» .(8) به عبارتي، نياز به ازدواج را به صورت رسيدن به آرامش و تبادل مودّت و رحمت ميشناسد. همچنين در مورد نيازهاي متعالي، نيازهايي چون: نياز به خداوند، توحيد، حقيقتجويي و رسيدن به کمال را که در واقع، رسيدن به آن چيزي است که شايسته انسان است، بيان ميکند.
بنابراين، به نظر ميسد که در دين اسلام و در قرآن، همه نيازها به رسميت شناخته شدهاند ؛ ولي نحوه ارضاي آنها متفاوت است. در واقع، بستر ارضاي اين نيازها، داراي چارچوبهايي است که نميتوان از آنها سرپيچي کرد و رعايت قوانين و چارچوبهايي که در نحوه ارضاي نيازها از ديدگاه قرآن وجود دارد، تضمين کننده سلامت رواني فرد خواهد بود.
حتي قرآن در به تأخير انداختن رفع نيازها، راهبردهاي مياني را هم بيان ميکند. مثلاً ميگويد اگر توان ازدواج نداريد، عفّت پيشه کنيد(9) و صابر باشد، که خداوند با صابران است؛ چرا که هميشه توان رفع نيازها در هر شرايطي وجود نخواهد داشت. از سوي ديگر، اين از ويژگيهاي انسان است که ميتواند نيازهاي خويش را به تأخير بيندازد. مثل آنجايي که انساني گرسنه است و احتياج به غذا دارد، ولي موظّف است روزه داشته باشد و يا اصولاً مکان و زمان مناسب براي غذا خوردن او وجود ندارد.
بنابراين، هرچيز بايد در زمان و مکان و از کانال خاص خودش تأمين شود و قرآن، اين محدوديتها را بسيار زيبا در نظر گرفته است.
اگر جوانان و نوجوانان ما با مفاهيم عميق اين کتاب انسانساز، بيشتر آشنا شوند و با آن اُنس بگيرند، شتابزده عمل نکنند و در رفع نيازهايشان منطقي باشند و با در نظر گرفتن اولويتها تلاش کنند، همچنين به تناسب شرايط، بستر رشد مناسبي از جانب خانواده و جامعه براي آنها فراهم شود، با قدرت، پلّکان ترقّي را طي خواهند نمود و به نقاط ثمردهي و خودشکوفايي خواهند رسيد. إن شاء اللّه!
پي نوشتها:
1.مشکلات نوجواني و جواني، ابوالقاسم اکبري، تهران: ساوالان، اوّل، 1381.
2 . munson.
3 . همانجا.
4 . شرح غُررالحکم و دُرَرُالکلم، آقاجمال خوانساري، ج 5، ص 425.
5 . قرآن ميگويد: «دل، آرام گيرد به ياد خداي» (سوره رعد، آيه 28).
6 . Maslow.
7 . روانشناسي خودباوري و ارتباط آن با موفقيت، تقي ابوطالبي احمدي، تهران: وحيد، 1382.
8 . سوره روم، آيه 21 .
9 . سوره نور، آيه 33.
منبع: ماهنامه حديث زندگي