به اعتقاد جامعه شناسان هيچ پديده اجتماعي بدون علت رخ نميدهد، جز آنکه ريشه يابي و شناخت علتبرخي از آنها چنان دشوار و پيچيده است که گمان ميشود علتخاصي ندارد. اين پديدهها به سادگي رخ ميدهد و رشد مييابد اما سامان دهي آنها همچون کوهها ناممکن است، يا همچون آب است که به راحتي بر خاک جريان مييابد اما چون در زمين فرو رود بيرون آوردن آن بسي دشوار است.
موضوع پوشش زنان امروز از زمره همان پديدهها است که در نگاه سطحي علت عمده آن ناآگاهي يا سست اعتقادي و ضعف ايمان است، اما به ديده عميقتر اين پديده برگرفته از عوامل رواني و اجتماعي ديگري است که چارهجويي براي آن بدون شناخت دقيق علتبروز آن ممکن نيست. چنانکه پزشک پيش از چاره انديشي براي درمان بيمار، درصدد شناخت عوامل بيماري و علائم آن بر ميآيد، درد را از علائم آن تشخيص ميدهد و آنگاه به درمان ميپردازد، در پديدههاي اجتماعي نيز بدون شناخت علت دقيق هر پديده ارائه يک راهکار براي اصلاح همه آنها همانند صدور يک نسخه براي همه دردها است که نه تنها درد و ضايعه را برطرف نميکند، گاه مشکل را پيچيدهتر و درمان ناپذير ميگرداند.
بيتفاوتي زنان و دختران به پوشش اندام، برگرفته از عوامل و انگيزههاي متفاوتي است که مبلغ بدون شناخت دقيق علت آن نميتواند در طريق اصلاح رفتار فرد گامي مؤثر بر دارد. شايد يکي از عوامل بي تاثير شدن اندرزها در اين باره همين نکته باشد که معمولا افراد بدون شناسايي انگيزه و علتبد حجابي، با روش و برخوردي ثابت در صدد اندرز و اصلاح بر ميآيند و چون نتيجهاي مشاهده نميکنند، اينان دلسرد و آنان جسورتر ميگردند و رفته رفته از موضوعي عادي، مشکلي بزرگ پديد ميآيد.
در اين نوشتار سعي شده است پيرامون برخي از انگيزهها و عوامل مهمتر بد حجابي نکاتي ارائه و آنگاه شيوه کار تبليغي بيان شود.
اين عوامل چند گونهاند: فرهنگي، اعتقادي، رواني و اجتماعي. در اين نوشتار به موضوع ناآگاهي زنان و جنبههاي درست و نادرست تبليغي در اين باره اشاره ميگردد.
دورنماي عوامل و انگيزهها
بر پايه نظرسنجي و تحقيق هشتساله اينجانب پيرامون علت کم توجهي دختران و زنان به حجاب، نتايجي به دست آمده که برخي به قرار زير است:
الف - از ميان پانصد نفر بانوي کم حجاب، اظهارات هشتاد درصد آنان نشان داد که بياطلاعي از فوائد و آثار پوشيدگي و پيامدهاي ناپوشيدگي، اصليترين عامل کم حجابي ايشان است; هر چند انگيزههاي ديگري نيز در رفتار آنان تاثير داشته است.
ب - در ميان بانوان بي تفاوت به حجاب، برخي دختراني از خانوادههاي مذهبي بودند که مادران ايشان در توجيه و تربيت آنان موفق نبودهاند. در نظر خواهي از مادران، آنها اظهار کردهاند که با همه اعتقاد خود به خوبي حجاب، نتوانستهاند دلايل قانع کنندهاي به فرزندانشان ارائه کنند.
ج - به تصور عدهاي پوشش مورد اعتقاد و عمل آنان همان است که خداوند از ايشان خواسته است و بيش از اين لازم نيست.
د - به اظهار عدهاي ديگر، مراعات پوشش اسلامي دشوار و مانع از فعاليتهاي اجتماعي است. بعضي با اعتقاد به لزوم پوشش بهتر، اعتراف ميکردند که براي چنين کاري بايد ايمان زيادي داشت که آنها از آن بي بهرهاند.
ه - گروهي بدين سبب به پوشيدگي خود اهميت نميدادند که حجاب را در زندگي شان عامل خوشبختي و موفقيتيا پيشرفت نميدانستند و نقش آن را خنثي ميپنداشتند. نزد اين عده نه فقط حجاب، بلکه بيشتر امور مورد تاييد دين عامل خوشبختي يا پيشرفت نيست. پس از تحقيق و نظر سنجي از بانوان با حجاب و معتقد نيز معلوم شد که تعداد فراواني، هر چند مراعات حريم ميان زن و مرد را نوعي وظيفه ضروري ميدانستند، ولي از آثار شگرف آن در سلامت محيط جامعه و ايجاد امنيت عمومي و استحکام پيوند خانوادگي بياطلاع بودند.
از ديگر دلايل بياطلاعي افراد از فلسفه حجاب و پيامدهاي نا پوشيدگي، وجود بهانههاي واهي است که نسبتبه حجاب مطرح ميکنند. از آن نمونه برخي ميگويند:
ما همه آزاد آفريده شدهايم. نبايد دختران و زنان را در حجاب زندان کرد. زن و مرد همه بايد مثل خواهر و برادر باشند. پوشش ظاهر مهم نيست، قلب بايد پاک باشد. وظيفه مردان است که از نگاه دوري کنند.
دختري دانشجو در نظر سنجي اظهار کرده بود: «حجاب به دوره ما مربوط نميشود، چون بايد با زمانه پيش رفت» اما وي معلوم نکرده بود که درستي يا نادرستي حرکت زمانه را چه کسي معين ميکند. او معني «با زمانه پيش رفتن» را «زمانه تو را به پيش بردن» دانسته بود.
برخي از ابعاد بي اطلاعي زنان به قرار زير است:
الف - نشناختن ويژگيهاي جسمي و روحي خود.
ب - نشناختن مرد.
ج - ندانستن هدف آفرينش خود و تفاوتهايش با مرد.
د - بيآلايشي زنان که سبب ميشود به همگان اعتماد داشته باشند.
ه - بياطلاعي از معارف دين و احکام.
و - وجود همسران کم اطلاعي که در رشد فرهنگي خانواده خود کوشش نميکنند.
ز - کمبود مجالس پربار براي بانوان.
ح - کمبود کتابهاي ويژه زنان.
زنان به علت اشتغال به کار خانه کمتر فرصت مطالعه يا حضور در نشستهاي علمي دارند و وظيفه مدير خانه است که تا ميتواند در رشد فکري و فرهنگي آنها بکوشد. «گويند: اولين کساني که در روز قيامتبه انسان ميآويزند همسر و فرزندانند که فرد را در پيشگاه خداوند باز ميدارند و ميگويند: پروردگارا، حق ما را از او بستان، زيرا آنچه نميدانستيم به ما تعليم نداد و بي آنکه ما بدانيم از مال حرام ما را تغذيه مينمود.پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرموده است: هيچ کس خداي را به گناهي بزرگتر از جهالت همسر و فرزندان ديدار نميکند.» (1)
گفت و گوي ما با گروهي از بانوان، آشکار ساخت که بيشتر بانوان بي آلايش، به علت نشناختن طبيعت غرايز مرد، به آنها بسيار خوشبيناند و اظهار نظرها و نگاههاي آنان را ناپسند و غرضآلود نميدانند، عدهاي نيز ميپندارند هر گاه مردي همسر داشته باشد نگاه و رفتارش بيغرض و نسبتبه زنان بيتفاوت است. غافل از اينکه تا ايمان اشخاص آزموده نشده و نگاههايشان مهار نگرديده باشد نميتوان به آنها مطمئن بود.
آموزگاران ناآزموده
پيوسته بايد اين اصل روان شناختي را در نظر داشت که براي تخريب يک عقيده يا پديده اجتماعي دفاع نادرست همانند مبارزه سنجيده تاثيرگذار است. مشکل پوشش ناکامل بانوان، فقط نبود کتاب راهنما نيست. وجود برخي گفتارها يا کتابهاي بيمحتوا نيز در اين بحران نقش داشته است.
نويسندهاي در دهها صفحه از کتاب خود پيرامون حجاب، بدون ارائه دلايل منطقي و قانع کننده، ضمن نقل رواياتي چنين نوشته است: هر مردي که زنش آرايش کرده از خانه بيرون رود، بيغيرت است. هر زني که معطر از خانه خارج شود تا مردان بوي او را دريابند، بدکار و آلوده است. هر زني که خود را براي غيرشوهرش خوشبو کند مايه ننگ است.
در درستي سند و دلالت روايات نامبرده ترديد نيست، جز آنکه آنچه بيش از نقل روايت داراي اهميت استشيوه ارائه روايت و بيان دلايل است.
راستي، آيا ميتوان از مردان انتظار داشت که کتابي براي همسرشان به خانه ببرند که در آن بدون ارائه دليل، کوشش شده تا ابتشود مردي که زنش کم حجاب است، بيغيرت و همسرش آلوده و مايه ننگ است؟ ! آيا امروزه راهي براي انضباط اخلاقي دختران و زنان باقي نمانده است مگر آنکه مانند برخي نويسندگان به زنان هشدار دهيم که با برهنگي، ران آنها چاق ميشود و دچار سرماخوردگي و سنگ کيسه صفرا ميگردند. آيا اين همان «بهترين شيوه» راهنمايي افراد است که خداوند پيامبرش را به آن سفارش کرده است! آنجا که ميفرمايد: «و جادلهم بالتي هي احسن» (2) ; «با آنان به شيوهاي که نيکوتر استبه گفت و گو بپرداز.»
در گفتار رهبران معصوم: از رفتار هر زني که خود را براي غيرهمسر خوشبو کند نکوهش شده است، خواه بيحجاب باشد يا با حجاب; هرچند ميپذيريم که اين رفتار از بانوان متدين و با حجاب کمتر مشاهده ميشود. متن صحيح گفتار چنين است: «ايما امراة تعطرت ثم خرجت فمرت علي قوم ليجدوا ريحها فهي زانية; (3) هر زني [با حجاب باشد يا بيحجاب] عطر استفاده کند و از خانه بيرون رود و از کنار مردان بگذرد تا آنها بوي خوش او را دريابند، وي زشتکار است.»
کسي که نميداند با چه شيوهاي نابساماني فرهنگي را سامان دهد هرچند داراي بهترين ابزارها باشد نميتواند کمترين قدمي در راه زدودن آن نابساماني بردارد و کار را براي ديگران دشوارتر ميسازد. به گفته سعدي: يا سخن دانسته گوي اي مرد بخرد يا خموش.
به فرموده رسول اکرم صلي الله عليه و آله «من عمل علي غير علم کان ما يفسد اکثر مما يصلح; (4) آن که ندانسته بخواهد کاري را سامان دهد، آنچه تباهي و خرابي بارآورد بيشتر است از آنچه اصلاح کند.»
نيز امام صادق عليه السلام فرموده است: «العامل علي غير بصيرة کالسائر علي غير الطريق لايزيده سرعة السير الا بعدا; آن که بدون آگاهي و شناخت، کاري را انجام ميدهد مانند کسي است که بيراهه ميرود. هر چند شتاب کند از هدف دورتر ميگردد.» (5)
بايد بدين واقعيت تلخ اعتراف کرد که بخشي از علت پوشش ناکامل بانوان امروز جامعه ما به سبب برخوردهاي ناصحيح يا ناآشنايي به شيوه آموزش و راهنمايي افراد است. آدمي زماني که بتواند با شيوههاي صحيح، ديگري را با خود هم عقيده کند، به توجيهات غيرمنطقي يا تحميل و ناسزاگويي رو نميکند. زماني که تحميل و ناسزا به ميان آمد معلوم ميشود که فرد از راههاي عاقلانه و سنجيده به بن بست رسيده است. اجبار در جايي به کار ميرود که همه شيوههاي تربيتي به کار گرفته شده و شخص با همه توجيهات، نخواسته ستسخن درست را بپذيرد و از طرفي ميخواهد محيط اجتماعي را براي ديگران آشفته و آلوده سازد.
رنجآور است که اينک پس از گذشتبيستسال از پيروزي انقلاب شکوهمند ملت مسلمان ايران، کمتر کتابي را ميتوان يافت که به طور گزيده و جامع، موضوع پوشش بانوان را با نگاهي روان شناختي و جامعهشناختي مورد تحقيق و بررسي قرار داده باشد و محتواي آن، بدون مطالب شعار گونه و تکراري، براي زنان و دوشيزگان مفيد باشد و حجاب را تنها از يک جنبه ارزيابي نکرده باشد.
زماني که فرد از فوايد حجاب و پيامدهاي بيحجابي چيزي نداند، بدان پايبند نميشود.
نخستين موضوعي را که مبلغ مورد توجه قرار ميدهد، اين است که پيوسته عامل بي توجهي زنان و دختران به حجاب را انحراف اخلاقي و اعتقادي نميداند و مطمئن است که براي معتقد کردن دختران و زنان به حجاب، تنها دانش افزايي آنان نيز چاره کار نيست و بايد به اموري ديگر هم توجه داشت. در اين گفتار به ه علتهاي اين پديده اشاره ميکنيم:
1 - سستي و تزلزل ايمان
اولين قدم در راه هدايت اين گروه از بانوان، پس از آگاه کردن ايشان، معتقد ساختن آنان به مباني اخلاقي و ديني است. تا زماني که فرد به خداوند و حکيم بودن او و نيز به وجود روز واپسين اعتقاد نداشته باشد، بسيار دشوار است که بتوان در وي اعتقاد و رفتاري پايدار نسبتبه حجاب پديد آورد. اگر ايمان زن استوار نباشد، در پي سيراب ساختن حس محبتخواهي، به شيوههاي ناروا رو ميکند و خود و ديگران را به رنج ميافکند. بنابراين بايد کوشيد که اول والدين از محبتبه فرزندان خود دريغ نورزند تا آنهادر محيط خانه احساس شکوه و ارج کنند و به جلوهگريهاي خياباني نپردازند.
براي اين کار بايد احاديثي که در گرامي داشت مقام آنها است، به ايشان يادآوري کرد. يک ضرب المثل ايرلندي ميگويد: زن را با شمشير بزني بهتر از آن است که به او بياعتنايي کني.
دوم آن که: از تبعيض ميان فرزندان و مقايسه آنها با يکديگر بپرهيزند. زيرا پيوسته در اين مقايسه کردنها فرد شکستخورده که احساس حقارت ميکند، ميکوشد تا به هر وسيله به خودنمايي و جلب توجه بپردازد و همين امر زمينههاي انحراف او و ديگران را فراهم ميسازد.
سستي ايمان در مردان نيز گاه سبب دور شدن ايشان از غيرت ميگردد. بنابراين سزاوار است که به موازات هدايتبانوان، در طريق تقويت ايمان و اعتقادات مردان نيز کوشيد تا ناخواسته عامل کم توجهي خانوادهشان به حجاب نشوند.
زماني که مرد در جنبههاي مختلف زندگي احساس ناکامي کند، ناخواسته با توسل به تواناييهاي آمادهاش در پي جبران کستبر ميآيد. در چنين موقعيتي، براي مرداني که ايمان کاملي ندارند، يکي از راهها، وادار ساختن همسر و اعضاي خانه به کم حجابي است. فرد ممکن استبدين وسيله بخواهد با نمايش گذاشتن زيباييهاي همسرش، احساس توانمندي و مباهات کند.
از اين رو بايد نيمي از مسؤوليت زنان را در پايبندي به حجاب بر عهده مردان دانست. هرگاه او به هر علت نتواند حضور تاثيرگذاري در خانواده داشته باشد، فرزندان تربيت و پرورش صحيحي نمييابند، نيز بايد حدود روابط فاميلي را براي اعضاي خانواده مشخص کرد و از آميختگي جلسات زن و مرد بپرهيزيم.
2 - انحراف اخلاقي و اعتقادي
وراثت و محيط دو عامل تاثيرگذار با اهميت در تربيت افراد است. مربي و مبلغ بدون در نظر گرفتن اين دو عامل نه ميتواند موقعيت افراد را دريابد و نه با تبليغ خود تاثير دلخواهي بر رفتار ايشان داشته باشد. چگونه ميتوان از دختري که در دامن مادري ناآشنا به اصول اخلاقي تربيتشده و در محيط مدرسه و اجتماعش به اين اصول بهايي داده نشده، انتظار داشت که به پوشش اسلامي معتقد باشد. از اين رو مربي ناچار است در آموزشهاي خود، نسبتبه رعايت اصول اخلاقي، انگيزه آفريني کند و برخي از زيانهاي اختلاط زن و مرد و بي توجهي به اصول اخلاقي را يادآور شود. گاه لازم استبعضي حوادث و خاطرات تلخ که در اثر انحراف اعتقادي براي خانوادهها پيش آمده است، بيان گردد و از آن بهرهبرداري تبليغي شود.
3 - راهي براي ستيز با جامعه
اين واقعيت تلخ را نميتوان از نظر دور داشت که يکي از عوامل بيتوجهي دختران و زنان به حجاب، ستيز با جامعه و گريز از تحقير است. ارائه تصوير ناصحيح از حجاب و انتظار گوشه نشيني از زنان مسلمان، گويا سبب شده است که برخي پوشش اسلامي را براي خود نوعي عامل تحقير و مانع پيشرفتبپندارند. آموزههاي ناصحيح نيز سبب شده است که زن در بسياري از مواقع، خود را مقهور مرد بشناسد و بپندارد که او ميخواهد زن را به خدمتخويش محدود سازد. گويا در نگاه مردان، زن موجودي است که فقط براي خدمتبه مرد آفريده شده است و خود در آفرينش سهمي ندارد.
با چنين پندار و توهم ناصواب، زن هر گونه اصول انضباطي و اخلاقي را که از سوي مرد سفارش شود، براي خود نوعي عامل محدوديتزا قلمداد ميکند و ميخواهد از آن بگريزد. در اين حالت، زن با بيتوجهي خود به حجاب قصد فسادانگيزي ندارد و تنها ميخواهد نشان دهد که وي نيز داراي امتيازاتي است که در صورت لزوم ميتواند در جلب توجه مردان از آن استفاده کند. در اين مرحله زنان چند کوشش را سر لوحه کار خود قرار ميدهند:
1 - 3 - همدوش شدن با مردان
هنگامي که زن خود را در نظام آفرينش و درنگاه مرد کم مقدار بپندارد، در پي اثبات استعداد و توانايي خود به تکاپو ميافتد و يکي از راههاي موفقيتخود را در هم دوش شدن با مردان جست وجو ميکند. به گمان او هر چه به حوزه فعاليت مردان نزديک شود و در قلمرو مرد گام نهد بهتر و زودتر ميتواند به نقش حقيقي خود دستيابد و نيرو و استعدادش را شکوفا سازد. در آن صورت، مرد نميتواند به دارا بودن امتيازي خود را بر زن برتر بنماياند و او را از چيزي محروم کند.
در چنين حال بايد به زنان امنيت داد و در عمل به آنها ثابت کرد که مرد خود را برتر از او نميداند و زن را در درک، هوش، هنر و فرهنگ، خردتر از خود نميشناسد و او را مکمل خود ميداند، نه رقيب.
2 - 3 - سلطه بر مرد
چون کسي نسبتبه فرد يا گروهي احساس ستم کند و در خود توان مقابله و مبارزه نبيند، کينه ستمگر را در دل جاي ميدهد تا در فرصت مناسب بر او بتازد و حق خود را از او بستاند.
هيچ ترديدي نيست که يکي از علل بدخلقي و بهانهجويي زنان در محيط خانه و بيتوجهي به حجاب در بيرون خانه، احساس ستمديدگي است. وقتي زن در نگاه مرد، بيلياقت و کم خرد و سست همتشناخته شود، شک نيست که زن در صدد تلافي بر ميآيد و ميکوشد تا با ارائه امتيازات ظاهري و جسمي، مرد را اسير هوسهاي خود و به داشتن توان زن معترف سازد.
3 - 3 - آزار رساني
زن در نيروي عاطفي برتر از مرد است و از اين که مشاهده کند مرد با قدرت جسماني سعي دارد در همه چيز، خود را برتر از زن بشناساند، ناخرسند است. از طرفي زن به خوبي ضعف مرد را در نياز غريزي به زن، حس ميکند و ميداند که آفريدگار، مرد را در اين طلب و نياز بسيار ضعيف و سست آفريده و زن را در غريزه جلوهگري و ناز، قدرت بخشيده تا بدين وسيله ضعف جسمي زن در برابر قدرت بدني مرد جبران شده باشد.
در اين حال، اگر زن از ايمان، کم بهره باشد، با نشان دادن زيباييهاي خود و سود جستن از ضعف مرد، قدرت خود را به رخ ميکشد تا مرد را به شيفتگي وادارد و خود از اين حالت وي لذت ببرد.
مربي آشنا در مقابله با چنين نگرشهاي نسنجيده ميکوشد تا زن را از اين تفکر اشتباه بيرون آورد و به او بفهماند که با توسل بدين شيوه نه فقط مرد به وظايف خود در قبال زن آشنا نميشود، بلکه راههاي آسيب به زنان فراهمتر ميگردد. جامعه در موقعيت نابسامان اخلاقي، نه براي زن امنيت آور است نه براي مرد. تا فرهنگ اجتماعي و تفکر بشري، زن را آنچنان که آفريدگارش خواسته است، نشناسد، با خود نماييهاي خياباني به حقي دست نمييابد. آنچه زن با توسل به خودنمايي به دست ميآورد، نماي آزادي است نه خود آزادي.
هنگامي که زن شخصيتخويش را باور کرد و خود را والاتر از يک شيء گرانبها شناخت، بدون کمترين سفارشي آنچه را لازمه محافظت از خويشتن است، به کار خواهد بست و طوري رفتار ميکند که مرد هم او را يک انسان تمام عيار بداند. بايد مربي به بانوان و مردان بياموزد که حجاب حق مرد نيست که زن ناچار از مراعاتش باشد. زن براي حفظ پاکي از برهنگي ميپرهيزد، هرچند از پاک ماندن او، مرد (همسر) نيز بهرهمند ميشود. اگر مراعات حجاب براي حفظ حق شوهر و پدر بود ميبايستبا رخصت آنها و بيتفاوتيشان نسبتبه حجاب، زن بتواند ناپوشيده در مجامع حاضر شود، حال آن که چنين حقي به ايشان داده نشده است.
4- احساس محدوديت، خشونت و سختگيري
از مهمترين وظايف مبلغ و رموز موفقيت وي شناختبهترين راه تفهيم موضوعات به مخاطبان است. بدين وسيله ميتوان دشوارترين وظايف را در نگاه آنان آسان جلوه داد و به عکس، تکاليف آسان را سخت و تلخ نشان داد. اينکه برخي زنان و دختران از رعايت پوشش کامل ميپرهيزند يکي بدين علت است که ميپندارند اين پوشش فقط براي محدود ساختن فعاليتهاي ايشان و سلب نيروي اختيار و انتخاب آنان است.
در تفهيم ضرورت حجاب براي بانوان، حقيقت جز اين نيست که گاه تعريف و ترسيم نامناسب حجاب خود مهمترين سبب نپذيرفتن حجاب از سوي بانوان است. بدين منظور بايد به نکات زير توجه داشت:
الف: روان شناسان رفتارهاي نابخردانه جوان را ناشي از دگرگوني ترشح غدد و مسموميت رواني ميدانند. (6) بدين سبب مراعات بيشتر اصول مصونيتآور و ضوابط اخلاقي را به اشتباه عامل محدود کننده اختيارات خود ميپندارند و امر و نهي ديگران در اين باره را نوعي تجاوز به حريم خود ميشناسند و پيوسته در بروز هر رفتار به شيوهاي بيمار گونه در پي اثبات هويت و نشان دادن شخصيت مستقل خويشاند و مهمترين معيار نزد آنان حفظ استقلال فکري و بلوغ شخصيتي است.
بنابراين اگر در انتخاب نوعي لباس کم پوشش، پافشاري ميکنند معمولا براي فسادآفريني يا آزردهسازي والدين نيست. گويا ميخواهند به خود و ديگران بباورانند که بزرگ شدهاند و ميتوانند خود درباره طرز پوشيدن لباسشان تصميم بگيرند.
در اين مرحله مهمترين وظيفه مربي درک موقعيت فرد و تشخيص انگيزه او است. وي نبايد در نخستين قدم اين رفتارها را برگرفته از خوي فسادآفريني فرد بشناسد و او را به داشتن چنين انگيزه متهم سازد، که اين شيوه جوان را ناخواسته به همين انگيزه وادار خواهد ساخت.
ب: سزاوار استبا درک موقعيت جوان به وي تفهيم کرد که براي کسب استقلال فکري و خودآزمايي شخصيت، شيوههاي پسنديدهتري نيز وجود دارد که هيچ آسيبي را براي وي و ديگري در برندارد. چه بهتر که از آن شيوهها استفاده کند. از طرفي، هيچگاه مراعات ضوابط صحيح اجتماعي در روابط زن و مرد به معناي محروميت و محدوديت و سلب آزادي و انتخاب نيست.
سلامت زندگي ما آدميان در هر زمينه نيازمند رعايت ضوابط اخلاقي و اصول اجتماعي است، بياعتنايي به اين ضوابط نه نشان رشد فرهنگي است و نه علامت استقلال و شخصيت فرد.
ج: تفهيم اين نکته به والدين ضروري است که مراقبت از جوان به معناي اظهار خشونت و سختگيري بيمورد نيست. خشونت و سختگيري والدين هرگاه بدون توجيه منطقي و تنها برگرفته از سليقه پدر و مادر باشد، يکي از عواملي است که بر خلاف انتظار، روح تسليم وسازش را در فرد به سرکشي و گستاخي مبدل ميکند و کار تربيتي را بر والدين دشوارتر ميسازد.
در طريق توجيه ايشان توجه دادن بدين نکته ضروري است که نبايد از خردسالي به دختران تفهيم کرد که «دختر موجودي مقيد، محدود و تحتسلطه است و پسر به عکس، موجودي آزاد، قدرتمند و سلطهگر.» ! اين تفکر و تعريف متضاد از دختر و پسر، دختران را به کوشش تلافي جويانه و سرکشي وا ميدارد. به حقيقتيکي از دشوارترين وظايف والدين و مربيان، ارائه تصوير و تفسير صحيح از وجود زن و مرد است.
فرزندان ما بايد زن و مرد را مکمل يکديگر بشناسند نه ضد هم. از طرفي، انتظار رعايت پارهاي اصول انضباطي از دختران، به معناي «آزادتر بودن پسران و محدود بودن دختران نيست.» آسيبپذيري دختر است که سبب ميشود از او انتظار داشته باشند که اصول انضباطي را بيشتر مراعات کند.
د: يادآوري اين نکته به والدين ضروري است که تفاوت گذاشتن ميان آزادي پسر و دختر در خانه و بيرون آن - در آنجا که رواست - بايد با توجيه منطقي صورت گيرد. تفاوت غيرمنطقي و توجيهناپذير ميان اين دو سبب ميشود دختر در جايي که ميدان را براي آزادي خود گشادهتر ميبيند شتابان به آن رو کند و گاه مصالح خود و خانودهاش را در نظر نگيرد و تنها بدين بينديشد که هر روز بيشتر از قبل، مثل مرد شود.
5- انگيزههاي سياسي
تاثيرپذيري افراد از پديدهها و کنشهاي سياسي، امري انکارناپذير است. به موجب اين امر، فرد زماني که به هر علت - بجا يا نابجا - با موجوديتسياسي حاکم مخالف شود يا بخشي از عملکرد آن را نپسندد و از سويي نتواند واکنشي ستيزه جويانه پيش گيرد، مخالفتخود را در رفتارهاي اجتماعياش ظاهر ميسازد و اگر حاکميتسياسي و اجتماعي با مذهب گرايان است، او سعي ميکند هر چه نشان مذهب دارد از خود دور سازد و بر ضد آن، موضعگيري کند.
امروزه اين پديده، پوشش بانوان را نيز در برگرفته است و گروهي از کم حجابان سعي دارند با بيتوجهي به حجاب، به ارزشهاي موجود در نزد مذهب گرايان حاکم بياعتنايي کنند. مردان نيز گاه به همين انگيزه سعي در کم حجابي همسران خود دارند، تا بدين وسيله به نوعي، رنجش خود را از طرز تفکري خاص، التيام بخشند.
حقيقت آن است که به هيچ شيوه نميتوان از تاثيرپذيري اين پديده جلوگيري کرد، جز آن که به شيوههايي ميتوان از فراگير شدن آن کاست.
نخستين گام ثمربخش اين است که به افراد تفهيم شود که آدمي نبايد در ستيز با نوعي طرز تفکر، همه خوبيهاي آن را ناديده انگارد. لجاجت و مخالفت نبايد سبب شود که فرد سود وزيان خود را در نظر نياورد و پيوسته به راهي گام بردارد که براي وي و جامعهاش آسيب آفرين است.
دوم: گروهي که حاکميتسياسي را بر عهده دارد و نيز هواداران ايشان، پيوسته بايد جوانب رفتارهاي خود را در نظر گيرند تا مبادا کرداري از ايشان مشاهده شود که افراد را از پذيرش عقايد صحيح نيز دور سازد و ناخواسته به پيمودن راه باطل سوق دهد.
سوم: همواره نبايد ميان تمامي «سياستهاي جاري» و «دين» پيوندي قطعي برقرار دانست، به طوري که افراد بپندارند که مخالفتبا هر شيوه جاري سياسي در حقيقت نوعي مخالفتبا دين است و آنگاه که با پديدهاي سياسي مخالف شوند گمان کنند که براي نپذيرفتن آن پديده، چارهاي جز مخالفتبا فرامين دين ندارند و همين امر سبب شود که رفته رفته اعتقاد ايشان به اصول مذهبي سست گردد و راهي براي بازگشتخود نيابند.
6 - آموزههاي اشتباه
برخي از پدران و مادران به منظور هوشيار ساختن دختران خود و در امان نگاه داشتن ايشان از آسيبهاي اخلاقي، ميکوشند تا افراد غير همجنس ايشان را موجودي مرموز و ناامن جلوه دهند که پيوسته بايد از او گريخت. فرد نامحرم وجودي نامطمئن، هراسآور با انگيزههايي آلوده است که برخورد با او آداب و انضباط ويژهاي دارد که از عهده هر کس برنميآيد.
حقيقت آن است که اين گونه ترسيمسازي از شخصيت افراد غير همجنس، گاه دختران را بيش از آن که در پرهيز از نامحرم قرار دهد، به شناخت دنياي آنان کنجکاو ميسازد و نما و تفسير احکام را در نگاه وي پيچيده، موهوم و غير متعارف جلوه ميدهد.
حس کنجکاوي ويژه دوره نوجواني و جواني پيوسته سبب ميشود که افراد، هر پديدهاي را که پيش از اين آنها را به پرهيز از آن هشدار ميدادهاند، بيازمايند و از موارد مصرف آن و خطرهاي احتمالياش اطلاعاتي به دست آورند; هر چند اين آزمودن اندکي با خطر همراه باشد.
دختران جوان و گاه زنان همواره در جست وجوي شناخت روحيات و تمايلات کسانياند که با ايشان در ارتباطاند. آنان هميشه ميخواهند بدانند که چه عوامل جاذبهآفريني در ايشان وجود دارد که چشمها را خيره ميسازد و دلها را به شيفتگي واميدارد.
در اين ميان يکي از عواملي که ايشان را در اين شناختياري ميسازد کمپوشيدگي و نيمه برهنگي است. اين امر پارسايي و متانت مرد را دستخوش هوس ميگرداند و روحيات و تمايلات مرد را به سهولت عيان ميسازد و دنياي اسراسرآميز و پرهيجان او را بهتر ميشناساند.
مربيان کارآزموده بيش از هر کس ميدانند که در امان داشتن دختران، مستلزم پرهيز دادن افراطي آنان از پسران و مردان نيست. آموزهها در اين باره زماني تاثير صحيح و دلخواه دارد که با اصول تربيتي و سفارشهاي منطقي آميخته باشد. بدين منظور بايد اين نکات را از نظر دور نداشت.
1. در تشريح و بيان هر موضوع و خاطره، نبايد از افراط و دورغسازي پرهيز کرد و رخدادهاي تجربه شده را همان گونه که به وقوع پيوستهاند، براي فرزندان بيان کرد و هرگز براي ايجاد ترس اضافي، بايد به تحريف واقعيت رو نمود. اگر از پسري يا مردي نسبتبه زني رفتاري ناروا صورت پذيرفته است، با درج مطالب غير واقعي، مساله تشديد نگردد و حادثه بزرگتر از آنچه بوده نشان داده نشود.
2. در تعليم اصول ديني پا فراتر از آنچه دين خواسته است ننهيم و نخواهيم پرهيزگارتر از آن باشيم که خداوند خواسته است. بدين منظور بايست چنان که از محرمات گفته ميشود از آنچه حلال است نيز استفاده شود و دختران در انجام آنچه خدا روا دانسته است آزاد باشند، هر چند سزاوار است که اين آزادي بانظارت خود فرد، مربي يا والدين او همراه باشد.
شرم و خجالت نسبتبه افراد غير همجنس، زماني حافظ حدود و شؤون رفتار دختر و پسر با يکديگر است که درون مايهاي از دلايل منطقي با خود داشته باشد. آن شرم افراطي که در روايات مورد نکوهش قرار گرفته است، عامل زبوني و ترس است نه حافظ پاکدامني. «شرم افراطي گاه فرد را چنان زبون ميسازد که در مقابل افراد غير همجنس اراده را از او ميستاند تا جايي که ناخواسته به دشمن خود پناه ميبرد.» (7)
مبلغ هوشمند وظيفه دارد رعايتحدود را به مخاطبان خود بياموزد. به آنها ياد دهد که در ارتباط با هر فرد - محرم يا نامحرم - بايد اصولي در نظر گرفته شود. اين اصول گاه بازدارنده و بيمدهنده است و گاه تعريفکننده روابط انساني و اسلامي. فرد غير همجنس، هيولا نيست. موجودي استبا طبيعتي متفاوت با جنس ما; جز آنکه اصول و آداب اجتماعي و شرعي رابطه با وي بايد رعايتشود.
در نظر گرفتن اين اصول نيز نه تنها ارزش اجتماعي انسان را پايين نميآورد، موقعيت و منزلت او را نزد سايرين بالا ميبرد و نشانگر آشنايي فرد با ضوابط اخلاقي و اجتماعي است.
3. در دوره نوجواني و جواني بايست صميمانه پيرامون شناخت طبيعت زن و مرد با فرزندان به گفت وگو نشست و آنان را راهنمايي کرد. پيش از آنکه آنان بخواهند با کوششهاي انحرافي و خطرآفرين، با دنياي افراد غير همجنس آشنا شوند همان بهتر که ما خود هر آنچه اين دانشاندوزي آنان را کاملتر ميکند به ايشان بياموزيم و در انجام اين مهم از چيزي نهراسيم.
7- تظاهر به زيست مترقي اجتماعي
رفتارهاي مردم از نظر مرتبه اجتماعي سه گونه است: غير اجتماعي، عادي و مترقي. همه افراد دوست دارند نوع روابط اجتماعي خود را با ديگران در سطح عالي حفظ کنند و خود و خانوادهشان را مردماني با فرهنگ و آداب مترقي نشان دهند. اما گاه اين کوشش با موانعي روبهرو ميشود که نابهنجاري اجتماعي ميآفريند. از آن نمونه به دو مورد اشاره ميشود.
1.گاه موقعيتخانوادهاي به سبب عوامل جغرافيايي، محدود بودن روابط اجتماعي، وضع درآمد و اموري ديگر، به گونهاي است که زمينه رشد فرهنگ و آداب اجتماعي (Folkways) براي ايشان فراهم نيست، اما از طرفي مظاهر فرهنگ و نمونههاي مترقي رفتارهاي اجتماعي از نگاه آنان دور نيست; مانند آن که به وسيله رسانههايي همچون تلويزيون، شاهد نوعي منشهاي اجتماعياند که به نظر ايشان مترقيتر از مرحلهاي است که خود در آن قرار گرفتهاند.
يا فرزندي از خانواده، خود را در سطحي پايين و دور از فرهنگ و رسوم متعالي مشاهده ميکند و ميکوشد تا به هر وسيله ممکن، ضعف خانوادگياش را با تظاهر به رفتارهاي نوين اجتماعي پنهان کند يا خود را ممتاز از خانواده و در سطحي والاتر نشان دهد.
با تاسف، بعضي از دختران جوان ميپندارند که سنتشکني و بياعتنايي به اصول مذهبي علامت رشد فکري و اجتماعي است و به همين سبب از هر چه نشان دهنده پايبندي آنان به اصول اخلاقي و مذهبي است فاصله ميگيرند و در رفتارهاي خود شيوه بيتفاوتي و آزادمنشانه برميگزينند.
گاه در چنين خانوادهها نه يک فرد، بلکه همگي سعي ميکنند پايين بودن سطح درآمد يا فرهنگ اجتماعي خود را با رفتارهاي مترقيانه پنهان کنند و خويشتن را از نظر وضع اقتصادي و فرهنگي رشد يافته و امروزي جلوه دهند.
2.خانوادههايي که درآمد ايشان در مدت کوتاه افزايش چشمگيري مييابد، ميکوشند تا سطح اجتماعي و فرهنگي خود را نيز رشد دهند يا آن را رشد يافته نشان دهند و خود را در زمره خانوادههاي سطح بالا وانمود کنند. «آنها بدون کسب مقدمات لازم فرهنگي - با اين تصور که رشد اجتماعي نيز ممکن استبه سهولت درآمدهاي کاذب، رشد کند - به انجام کارهايي رو ميکنند که براي خود و نظام اجتماعي مشکلآفرين است. توصيه فرزندان به بروز رفتارهاي به اصطلاح اجتماعي، رفتن به مهمانيهاي مجلل، پوشيدن لباسهايي با رنگها و مدلهاي عجيب، اختلاط دختران و پسران در مراسم، رقص دختران با پسران و کارهايي از اين نمونه، نمايي از همان رفتارهاي مشکلآفرين است.» (8)
اين خانوادهها بدين نکته کمتر توجه دارند که هيچگاه رشد سريع درآمد خانواده به مفهوم رشد سطح فرهنگ و تفکر افراد آن خانواده نيست و گاه ميان اين دو هيچ توازن و تناسبي وجود ندارد. «خانوادههايي که داراي هويت اجتماعي روشني هستند و براي روابط اجتماعي خود، حدود مشخص و تعريف شده قائلاند، چنين ناشيانه به افراطگري گرفتار نميشوند.» (9)
8. تاثيرپذيري از محيط
اين عامل به قدري در طرز رفتار اشخاص تاثيرگذار است که ادعا ميشود همه رفتارها و معتقدات اشخاص تابع عوامل تربيت (وراثت، محيط خانوادگي، اجتماعي و ...) است. چه افراد غيرمسلماني که اگر در محيط اسلامي يا خانواده مذهبي پرورش مييافتند، مسلمان بودند و برعکس، چه فراوان دختران و زنان ناپوشيدهاي را ميتوان يافت که با کمترين راهنمايي، بانوان پاک و معتقد ميگردند.
مهمترين رمز موفقيت مربي در اصلاح رفتار اشخاص، درک موقعيت آنها است. او بايد بنگرد که اگر خودش در خانواده يا محيط اجتماعي ناسالم زندگي ميکرد تا چه ميزان ميتوانستخويش را از رفتارهاي نامناسب دور بدارد و به اصول اخلاقي پايبند باشد. با خود بينديشد که به واقع زنان و دختران کمحجاب مخاطب وي، تا چه ميزان از آموزشهاي لازم درباره رفتارهاي صحيح و فوايد پاکدامني بهرهمند بودهاند که به جلوهگري خياباني ميپردازند!
هيچگاه نميتوان بدون در نظر گرفتن موقعيتخانوادگي و اجتماعي افراد، رفتار و اعتقادات ايشان را مورد نکوهش جدي قرار داد. آدمي موجودي است که هر چه را به نفع خود بداند ميپذيرد و در راه دستيابي به فوايد آن، دشواريها را به آساني تحمل ميکند و در اين راه به اندرز کسي نيازمند نيست.
مهمتر اينکه تاثير پديده محيط به گونهاي است که در زمان طولاني، اعتقادات اشخاص را دستخوش دگرگوني و آلودگي خود ميسازد و رفتارها را ثبات ميبخشد، به طوري که پس از ترک آن محيط نيز همچنان تاثيرات زيانبار گذشته باقي است. از اين رو هرگاه بانويي به هر علتبراي مدتي نتواند يا نخواهد پوشش خود را رعايت کند، پس از تغيير شرايط محيطياش نيز، بازگرداندن وي به شرايط پوشيدگي بسيار دشوار است. زيرا گذشت زمان گناه را نزد وي آسان و عادي ميسازد و رفته رفته اعتقاد جديدي در وي پديد ميآورد که بدان خو ميکند و چه بسا رفتار خود را ناپسند نميشمرد تا بخواهد از آن باز ايستد.
در اين موقعيت، مربيان و مبلغان کارآزموده خوب ميدانند که براي راهنمايي اين افراد بايد سنجيدهتر گام برداشت و بايد مدت زماني طولاني آنها را در شرايط بهتر قرار داد تا رفته رفته تاثير محيط گذشته در آنها خنثي شود و از محيط سالم تاثير بپذيرند.
9. خودباختگي (کمپنداري خويشتن)
از آنجا که خودباختگي فرهنگي، پيش درآمد وابستگي فرهنگي و سياسي است، سالها است که جامعهشناسي صنعتي غرب براي گسترش آن در جوامع شرق کوشش ميکند. هدف آن است که ارزشهاي معنوي فرهنگها نزد ملتها بيمقدار جلوه کند تا به سادگي خود را وابسته فرهنگي و سياسي بيگانه بشناسند و از اين طريق احساس بزرگي و عظمت کنند.
از آن زمان که غرب اصول اخلاقي و معنوي را دور افکند، ناچار به علم و رفاه و صنعت، بيشتر بها داد، تا بدين وسيله خلا فرهنگي خويش را جبران کند و مردمان ديگر فرهنگها را بفريبد و به فرهنگ پوشالي خود جذب کند. از اين پس، شرقنشينان مجذوب رفاه و علم و صنعت و اختراعات غرب شدند و آنچه خود داشتند همه خرد پنداشتند و غرب در نگاهشان عظمت و شکوه صد چندان يافت و گمان کردند که آنها با دارا بودن نبوغ و دانش و تخصص، همهچيزشان ستودني است و آنچه ما داريم سراسر نکوهيده است. در آنجا زناني يافت ميشوند که بيپوشش مناسب، به مدارج علمي و سياسي و اقتصادي دستيافتهاند، و در اينجا بانواني با بهترين پوشش، در پايينترين مرتبه اجتماعي، علمي و اقتصادي!
با گذشت زمان، اين خودباختگي براي انسان شرقي معياري کلي استخراج کرد که: آنچه او (انسان شرقي) معتقد است و انجام ميدهد با عقبافتادگي پيوند دارد، چنانکه آنچه آنها (انسان غربي) معتقدند و در پيش گرفتهاند، با «پيشرفت» رابطهاي ناگسستني دارد.
اين خودباختگي، به تدريج تبليغات و برنامههاي فرهنگي ما را هم در بر گرفت و تاکنون، در فيلمها، زنان باعفت و حجاب بيشتر به صورت خدمتکار خانه يا مدرسه، فالگير، جادوگر، عناصر ژوليده و بيادب و بيسواد نمايش داده ميشوند و بيحجابان، نظيف و مؤدب و بافرهنگ! (10)
سزاوارترين وظايف مبلغان که در زدودن چنين افکار انحرافي، بدان توجه دارند، تبيين اين حقيقت است که: آنچه آنان را به پيش ميبرد کنار نهادن اصول اخلاقي و معيارهاي ديني مانند حجاب نيست; چنان که مانع پيشرفت ما نيز در نظر گرفتن معيارهاي ديني مانند حجاب نيست. سلسلهاي مسايل است که مردمان هر کشوري بدانها بها دهند کشورشان توسعه مييابد، هر چند به معيارهاي اخلاقي و ديني پايبند نباشند. و آن که به آنها بها ندهد عقب ميماند، هرچند به اخلاق و دين پايبند باشد; از آن نمونه: رعايتبهداشت، نظم اداري و اجتماعي، مديريت صنعتي و بهرهجويي از فنآوري پيشرفته است.
زماني که مربي اندرزهاي خود را بدون تحليلهاي علمي مناسب ارائه کند به نتيجه دلخواه دست نخواهد يافت و نه فقط جوانان که بزرگسالان نيز به اشتباه ميپندارند «دور افکندن اصول اخلاقي و ديني، مايه رشد و توسعه اجتماعي است و پايبندي به اصول اعتقادي عامل عقبگرد و رکود.» سالها پيش بيخرداني مانند رضا شاه نيز به همين گونه ميانديشيدند. وي در نامه به محمود جم - که کشف حجاب در کابينه او انجام گرفت - مينويسد: اين چادر چاقچورها را چطور ميشود از بين برد! دو سال است که اين موضوع فکر من را به خود مشغول داشته. از وقتي به ترکيه رفتم و زنهاي آنها را ديدم که پيچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار ميکنند، ديگر از هر چه زن چادري بود بدم آمده است. (11)
10. الگوهاي ناپذيرفته
با همه آنچه گفتيم، نميتوان از اين نکته غفلت ورزيد که گاه وجود برخي الگوهاي ناپذيرفته سبب گريز دختران و زنان از حجاب ميگردد. الگوي نامناسب نقش تخريبي دارد و ارزشهاي معنوي را نيز در نگاه افراد تيره و نامناسب جلوه ميدهد.
مبلغان انديشمند به گروه مخاطب خود ميآموزند که: وقتي بانويي پوشش اسلامي به تن ميکند بايد بداند که مسؤوليتش بسي افزون شده است. اخلاق و رفتار ناشايست، دور از شان زن مسلمان است و بدخلقي، شرارت، حسادت، رقابت ناسالم، تقليدگري، فزونخواهي و تجملدوستي زيبنده بانوي باحجاب نيست. حجاب زن مسلمان زماني جاذبهآفرين است که ديگر دافعهها در وجود او يافت نشود. هرگاه بانويي از ميان همه صفات خوب تنها به داشتن پوشش اسلامي بسنده کند هرگز نخواهد توانست ديگر زنان را به حجاب و اسلام دعوت کند و به رعايت اصول اخلاقي خوشبين سازد.
نزد خيلي از زنان، حجاب - در حد چادري معمولي - آسانترين علامت مسلماني شناخته ميشود; در حالي که قرآن چون ويژگيهاي زن مسلمان را برميشمارد، حجاب را در زمره صفاتي ديگر، نشان مسلماني او ميداند. (12)
مهمترين وظيفه مبلغ در تحليل و بررسي اين موضوع و تبيين آن براي فراگيران، تفکيک دو مساله از يکديگر است. نخست آن که به ايشان تفهيم کند که زن به هر مرحله از رشد دستيابد، زماني کوشش او در پيشگاه خدا و بندگان پاک، ارزشمند و داراي پاداش است که به حجاب پايبند باشد و با ناپوشيدگياش فساد نيافريده باشد.
از طرفي «تمام دينداري زن، در حجاب خلاصه نميشود.» اين پندار که «هر زن بيحجاب، بيدين است و هر فرد باحجاب، ديندار کامل، پنداري غلط و ويرانگر است.» دشمنان همواره کوشيدهاند که بين حجاب و دين پيوندي ناگسستني به وجود آوردند تا با دور ساختن زن مسلمان از حجاب، وي را گسسته از دين نشان دهند. با همين دستاويز، تهاجمي بزرگ براي مقابله با حجاب در کشورهاي اسلامي آغاز گرديد و چون حجاب را از زن مسلمان گرفتند گويي همه دينش را به يغما بردند. از آن پس، زن مسلمان نمازش، روزهاش و هر چه نماي دين داشت را از دست داد. حال آنکه در خيلي از کشورها زن مسلمان هم بيحجاب بود و هم ديندار شناخته ميشد. بنابراين بيمبالاتي نسبتبه حجاب هرگز نبايد به بيديني پايان پذيرد يا به مفهوم آن انگاشته شود. (13)
پينوشتها:
1.مسائل و مشکلات زناشويي، دکتر احمدبهشتي، ج 2، ص 286. «لايلقي الله سبحانه احد بذنب اعظم من جهالة اهله و اولاده» قرآن کريم نيز ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا قوا انفسکم و اهليکم نارا...» .
2.نحل/125.
3.نهج الفصاحه، ص 1019، مشابه اين حديث در منابع معتبر فراوان است.
4.الکافي، ج 1، حديث 106، کتاب فضلالعلم، باب «من يعمل بغير علم.»
5.همان، ح 104.
6.دنياي نوجواني دختران، علي قائمي، ص 117.
7.تحليلي بر روابط دختر و پسر در ايران، ص 34، با تصرف.
8.تحليل تربيتي بر روابط دختران و پسران در ايران، ص 80 و 81.
9.همان.
10.براي شناخت نمونههاي اين ترسيمسازي نامناسب، ر.ک: اطلاعات، ش 19236.
11.تاريخ بيستساله، حسين ملکي، ص 261.
12.نساء / 34: «فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله»; احزاب / 35: «والحافظات ... والذاکرات ... .»
13.حريم عفاف، ص 11 و 12، با تصرف.
منبع: مبلغان ، شماره هاي 19،20و21