برادر و خواهر گرانقدر، ازدواج و تشكيل زندگى مشترك، براى شما تكاليف و مسئوليتهاى متعددى ايجاد مىكند. قبل از ازدواج، هر كدام از شما جزو عائله و افراد تحت تكفّل پدر و مادر خود بوديد و هزينه زندگىتان كم و بيش تأمين مىشد. هر كدام آزاد بوديد و مىتوانستيد مطابق ميل خود براى گذران اوقات خويش برنامهريزى كنيد. رابطههاى دوستانهتان با رفقايتان با هيچ محذورى مواجه نبود و ... . با ازدواج، اما، هر كدام از شما مسئوليتهايى را پذيرفته كه بايد انجام دهد و سستى در انجام آن وظايف مشكلزا خواهد بود. زندگى جديد ايجاد شده، هزينه دارد كه مرد بايد تأمين كند. خانه جديد بنيان نهاده شده، رفت و آمد دارد و زن خانه بايد در نظافت و اداره آن بكوشد. زن خانه در انتظار است تا ساعت كارى مرد تمام شود و با دست پر به منزل برگردد و او از ديدنش مسرور و شادمان شود و با او به گفتگو بنشيند و مرد هم انتظار مىكشد تا بعد از تمام شدن ساعت كار، به خانه برگشته و در خانهاى تميز و مرتب با همسرى آراسته مواجه گردد و با ديدن او خستگى كار روزانه از تنش خارج شود.
عروس و داماد جديد هر كدام علاوه بر حفظ حرمت و احترام پدر، مادر، برادر، خواهر و اقوام خويش، بستگان و اقوام جديدى يافتهاند كه بايد در حفظ حرمت و احترام آنها هم بكوشند و در رفتار خود دقت كنند تا خداى ناكرده به كسى از آنها نيز بىاحترامى نشود و همسرش رنجه نگردد و در زندگى چالش ايجاد نشود.
كيمياى عشق
موارد فوق كه از باب نمونه برشمرديم، گوشهاى از تكاليفى است كه با زندگى خانوادگى ايجاد مىشود و «تكليف» همچنان كه از نامش پيداست، با سختى و كُلفت همراه است. ما بايد راهى بيابيم تا بدان «كُلفت و سختى» انجام وظايف خانوادگى را بزداييم و تنها چيزى كه «سختى و كلفت»ها را به «شيرينى و لذت» بدل مىكند، «كيمياى محبت» است. اگر بين زن و مرد محبت وجود داشته باشد و هر كدام از صميم قلب ديگرى را بخواهد، انجام تكاليفى كه در قبال او به عهده دارد نه تنها برايش مشكل و سخت نخواهد بود، بلكه لذيذ و شيرين است.معمولاً همه ما شنيدهايم كه محبت كيميا است و مسهاى سختى را به طلاى خوشبختى بدل مىكند ولى به نظر مىرسد هنوز راجع به آثار اين كيمياى مهم دقت نكردهايم و از آن استفاده ننمودهايم. براى اينكه شما عزيز همراه به اين مطلب بهتر توجه كنى و براى به كارگيرى اين كيمياى گرانقدر اقدام نمايى، مطلبى را يادآور مىشويم.
من و شما به عنوان يك مسلمانِ خداپرستِ موحّد، به انجام عبادات و تكاليفى در قبال خدا و بندگان موظفيم. بسيارى از ما تا آخر عمر در مرحله تكليف باقى مىمانيم و با سختى و زحمت در سرماى زمستان و گرماى تابستان وضو مىسازيم، نماز مىخوانيم، روزه مىگيريم، رنج سفر حج و دورى از خانواده و مواجهه با خطرات را بر خود هموار مىسازيم و به حج مىرويم. با جان كندن، قسمتى از اموالمان را به عنوان خمس، زكات و صدقه به انسانهاى نيازمند مىدهيم و ... . براى ما انجام اين كارها با سختى و كلفت همراه است ولى به اميد بهشت يا از ترس دوزخ و براى نجات از آن، اين سختىها را بر خود هموار مىكنيم و اين اعمال را كم و بيش و صحيح و ناصحيح انجام مىدهيم. اما آيا تا كِى بايد اعمال عبادى و وظايف دينى براى ما تكليف و همراه سختى و زحمت باشد؟ آيا راه نجاتى نيست؟ آيا براى بزرگان دين هم اين عبادات و وظايف با كلفت و سختى همراه بوده يا بر عكس، براى آنان لذيذ و گوارا بوده است؟ اينكه مىشنويم مثلاً امام على(ع) هر شب صدها ركعت نماز مىخوانده و يا امام رضا(ع) هر سه روز يك بار تلاوت قرآن را ختم مىكرده است و يا امام حسن مجتبى(ع) چندين بار در عمر، اموالش را در راه خدا نصف كرده و يك نيمه آن را به فقرا بخشيده است و ...، آيا آنها هم با كسالت و رنج و سختى و با فشار آوردن بر خود اين كارها را انجام مىدادند يا اينكه اين اعمال آنقدر براى آنان لذت داشته است كه تا لحظهاى فرصت مىيافتهاند، با علاقه فراوان بدانها مشغول مىگشتهاند؟ قطعاً نمىتوان يك عمر با سختى و زحمت اين عبادات و اعمال را آن هم با اين وسعت ادامه داد زيرا همان طور كه در ضربالمثل آمده است: «القصر لا يدوم» حركتى كه طبيعى و عادى نباشد و با زحمت و سختى فراوان انجام گيرد، دوام ندارد. قطعاً براى امامان معصوم عليهمالسلام و براى اوليا، عبادت و اطاعت خالق و خدمت به خلق از تكليف بودن گذشته و به لذت تبديل شده است و لذا نه تنها براى آنان خستگى نمىآورد بلكه بر شادى و سرور آنان مىافزود و هر چه عبادت و اطاعت و خدمت بيشتر، شادابتر. آنچه سبب مىشود عبادت و اطاعت و خدمت از «تكليف» درگذرد و به لذت تبديل شود، «كيمياى محبت» است. آنها به خدا محبت دارند و خداوند محبوب آنان است و محبّ و عاشق به طور طبيعى در صدد جلب توجه محبوب است و براى جلب توجه محبوب به انجام كارهايى همت مىگ
مارد كه مورد علاقه و خواست محبوب باشد و انجام اين كارها بيشترين لذت و گوارايى را برايش دارد زيرا توجه محبوب را به او جلب مىكند و قدر و منزلتش را نزد محبوب بالا مىبرد.
اين نجواى معصومين است:
«الهى لم يكن لى حول فانتقل به عن معصيتك الّا فى وقت ايقظتنى لمحبّتك؛
خدايا، مرا توانى نبوده كه بدان خود را از معصيت و نافرمانى به دايره اطاعت بكشم مگر آنگاه كه مرا با بارقه محبت خود بيدار كرده باشى.» (مناجات شعبانيه)
و امام سجاد اين گونه از خدا كيمياى محبت مىطلبد:
«اللهم انهج لى الى محبتك سبيلاً سهلةً اكمل لى بها خير الدنيا و الاخرة؛
خدايا، راه سهل و آسانى به سوى محبتت برايم هموار كن و بدان خير دنيا و آخرت را براى من كامل گردان.» (دعاى مكارمالاخلاق)
عزيزان همراه، اگر بارقه محبت الهى در قلب عبد بتابد، ديگر از تكليف و مشقّت خبرى نخواهد بود و نوبت به ابراز ارادت و جلب توجه مىرسد و هر كارى براى ابراز ارادت و جلب توجه لذيذ و دوستداشتنى مىگردد و بنده از انجام عبادت و اطاعت و خدمت نه تنها رنج و زحمت نمىكشد بلكه لذت مىبرد. اين قانون محبت، عمومى است و همچنان كه رابطه انسان با خدا را از تكليف بالا مىبرد و به ابراز ارادت مىرساند، در روابط اجتماعى و زندگى زوجين نيز اين گونه است.
اگر زن و مرد همديگر را پسنديده و اختيار كرده و به هم علاقه داشته باشند، ديگر انجام وظايف همسرى و سرمايهگذاردن و هزينه كردن براى اداره صحيح زندگى خانوادگى نه تنها تكليف نيست و مشقت نداشته بلكه لذيذ و شيرين خواهد شد. لازم است زندگى خانوادگى و ازدواج بر محور علاقه و محبت باشد و دو زوج جوان قبل از ازدواج با مطالعه و آگاهى و رعايت ملاكهاى صحيح همديگر را بيابند و بپسندند و اختيار كنند و هر كدام علاقه به طرف مقابل را در خود بيابد و آنگاه به هم جواب مثبت دهند و ازدواج كنند.
برادران و خواهران گرانقدر و جوانان عزيز ضرورى است اين ملاك را سرلوحه عمل خود قرار دهند و بنايشان بر اين باشد كه با كسى ازدواج كنند كه به او علاقه و محبت آگاهانه داشته و او را صاحب كمالات اعتقادى، اخلاقى، شخصيتى، خانوادگى و ... يافته باشند و از ازدواج با كسى كه او را نشناخته و علاقه آگاهانه به او در وجودشان جوانه نزده، پرهيز كنند و خود يا خانوادهشان فقط به اين اميد نباشند كه بعد از ازدواج محبت حاصل مىشود زيرا گرچه اين مطلب ممكن است ولى صحيح نيست در اقدام مهمى چون ازدواج چنين ريسكى كرد و بر اميد محتمل، بنيانى را نهاد كه هر آن در معرض ريزش باشد.
زندگى بنا نهاده شده بر پايه محبت و عشق، پر از گذشت، تحمل، فداكارى و كوشش براى رسيدن به موفقيت است. به اظهار نظر يك كارشناس خانواده توجه كنيد:
وقتى ما كسى را دوست داريم، اصلاً حقوق مطرح نيست، همه چيزِ ما براى اوست و اگر عشق نباشد باز هم حقوق مطرح نيست! زيرا وقتى مردى زنى را دوست ندارد، كوچكترين حقى براى او قايل نمىشود.
زن و شوهرهايى كه همديگر را دوست دارند، اصلاً اين سؤال را ندارند كه در خانه، رئيس كيست؟ اگر در خانوادهاى اين سؤال مطرح باشد كه رئيس كيست؟، آن خانواده خودبهخود محكوم به شكست است. در خانوادهاى كه محبت، محور و ريسمان الفت است، مرد مىگويد: من چه كار كنم كه شما خسته نشويد [و همچنين زن.(1)]
دكتر باقر ساروخانى از محققان در امر خانواده، در تبيين ازدواجهاى خالى از عشق آگاهانه و بنيان نهاده شده بر هوس و لذتطلبى فردى مىنويسد:
«وقتى ارزشهاى اساسى بر اساس لذتطلبى، تمتّع آنى، مصلحتگرايى فردى، سودگرايى، مادهگرايى و ابزارگرايى استوار مىشود، انسانها صرفاً به مصالح خود مىانديشند و همه چيز در چارچوب امور مادى، ملموس و حتى جسمانى خلاصه مىشود. روابط انسانى از جمله روابط زوجيت از بُعد معنوى تهى مىشود و صرفاً در راه التذاذ آنى قرار مىگيرد. در اين شرايط روابط زوجيت نيز تحت تأثير قرار مىگيرد و آمار طلاق روز به روز افزايش مىيابد.»(2)
آنچه ازدواجها را از لذتطلبى، مصلحتگرايى فردى، سودگرايى و ابزارگرايى نجات مىدهد و ايثار و كمالجويى و فداكارى و ديگرخواهى را جايگزين آن مىگرداند، فقط ملاط عشق و محبت است.
عشق دوسويهگرچه بديهى است ولى تذكر آن باز هم مفيد به نظر مىرسد كه «محبت يكسويه» در ازدواج كارساز نيست. اگر جوانى دلداده دخترى است ولى آن دختر نسبت به اين جوان علاقهاى ندارد، اين جوان بايد با اين علاقه مبارزه كند و تا زمانى كه آن دختر را با معرفى خود و وجوه مثبت شخصيتىاش به خود علاقهمند نساخته، به دنبال ازدواج با او نباشد زيرا اين ازدواج اگر هم واقع شود، چون علاقهمند شدن طرف مقابل معلوم نيست، هر لحظه در معرض زوال و فروريختن است و بنيان با اهميت ازدواج را نبايد بر زمينه سست نهاد. چنين دلدادگان يكسويهاى بايد به اين ضربالمثل مشهور، خود را تذكر دهند كه:
براى كسى بمير كه براى تو غش كند
و به اين شعر باباطاهر توجه كنند كه:
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى
كه يك سر مهربانى، دردسر بى