1- احساس خلأ :
اصولاً شکل گيري هر انگيزهاي براي حرکت ناشي از احساس کمبود و خلاء ميباشد. انسان تا احساس گرسنگي نکند به سوي غذا نميرود و تا احساس فقر نکند به سوي غنا گام بر نميدارد.
اثبات اين مسأله آسان است. ما براي حرکت به سوي مقصد احتياج به «انگيزه» داريم و براي طي کامل مسير نيز اين «انگيزه» بايد لحظه به لحظه تجديد و تقويت شود. تا وقتي که انسان در خود احساس خلأ و کمبودي نکند انگيزهاي براي حرکت ايجاد نميشود. پس از شروع به حرکت نيز دوام و استمرار آن منوط است به بقاء اين احساس. لذا هرلحظه که انسان متوجه شود که کمبود برطرف شده است يا اينطور تصور کند، بديهي است که از حرکت باز ميماند.
تحصيل علم نيز به همين ترتيب است. انسان تا احساس جهل (خلأ علم) نکند به سوي کسب دانش گام بر نميدارد. و براي استمرار اين حرکت نيز بايد «فقدان علم» همواره مدنظر باشد. بيشک از بين رفتن اين احساس، انگيزة جويندة علم را زايل ميکند و او را از حرکت باز ميدارد.
2- تعيين هدف :
گام بعدي در دستيابي به يک مقصود شناخت دقيق و کاملِ آن است. زيرا پس از آنکه انسان کمبود و خلأ چيزي را در خود احساس کند براي رفع آن تلاش ميکند. اما تنها اين کافي نيست بلکه او نيازمند دورنمايي است که تا انتها او را در يک مسير به حرکت وادارد و از انحراف او به اطراف جلوگيري کند و آن چيزي جز تعيين «هدف» و شناخت کامل و دقيق آن نيست. در تعيين هدف نکات زير بايد مورد توجه واقع شود:
الف) هدف بايد متعالي و ارزشمند باشد. بدون شک اهدافي بي ارزش و پوچ مانند «فرار از سربازي» و «چشم همچشمي» نميتواند دورنماي مناسبي براي حرکت باشد.
ب) هدف بايد واضح و مشخص باشد و داوطلب کاملاً به آن آگاهي و اعتقاد داشته باشد. بسياري از داوطلبان شرکت کننده در کنکور از اهداف واقعي خود بيخبرند. وقتي از آنها پرسيده ميشود «هدف شما از مطالعه و تحمل سختيهاي شرکت در کنکور چيست؟» از «علاقه»، «استعداد»، «درآمد» و امثال اينها صحبت ميکنند اما پس از چند لحظه اعتراف مي کنند که علاقهاي به رشتة مد نظر خود ندارند يا براي کسب درآمد نيازي به تحصيل احساس نميکنند و استعدادي هم در ميان نيست. مشخص نبودن هدف يکي از مهمترين عوامل عدم موفقيت داوطلبان است.
ج) هدف بايد ثابت باشد. معمولاً تغيير هدف آثار سوء و جبران ناپذيري را بر جاي ميگذارد. در نظر بگيريد داوطلبي براي قبولي در رشته مهندسي عمران شروع به مطالعه ميکند و طبق عادت نادرست، وقت خودرا تماماً مصروف يادگيري دروس اختصاصي ميکند اما پس از مدتي بنا به دلايلي تصميم به شرکت در آزمون زبان انگليسي مي گيرد و در مدت کوتاه باقيمانده تا کنکور مجبور است دروس عمومي را که مدت مديدي از آنها غافل بوده است مطالعه کند. تأثير ناخوشايند تغيير هدف در چنين مواردي آشکار است.
د) هدف بايد واحد باشد. در نظر داشتن چند هدف آن هم اهدافي که همسو نيستند (مثلاً انتخاب رشتههايي که در يک زير گروه نيستند) موجب تحميل تکاليفي بيش از حد توان بر داوطلب ميشود.
3- برنامهريزي و مشاوره صحيح و اصولي.
پس از تعيين هدف و شروع به حرکت، نخستين نيازي که احساس ميشود يک «برنامة صحيح و اصولي» ميباشد. در اين مرحله انسان از خود ميپرسد: «حال که بايد براي تحقق يک هدف حرکت کنم «راه درست» کدام است؟ راه درست براي نيل به مقصود همان «برنامهريزي صحيح و اصولي» است. رسالت يک برنامه خوب آنست که ما را با صرف کمترين انرژي و زمان به تمامِ اهداف تعيين شده برساند. برنامهريزي صحيح و اصولي براي داوطلبان کنکور بايد داراي شرايط زير باشد:
الف) تجزيه زمان باقي مانده به واحدهاي کوتاه مدت: بدين معنا که مثلاً اگر تا روز آزمون صد روز باقي است اين صد روز به دورههايي کوتاه مدت همچون دورههاي هفت يا ده روزه تقسيم شوند و تکليف داوطلب در هر دوره مشخص باشد. اين تقسيمبندي موجب ميشود داوطلب گذران دورههاي زماني را يکي پس از ديگري احساس کند و بتواند تا حدي برنامة آيندة خود را پيشبيني نمايد و در پايان هر دوره خود را بيازمايد تا از ميزان پيشرفت خود مطلع شود.
ب) برنامه ريزي بايد مبتني بر تجربه باشد: بدون ترديد براي رسيدن به يک هدف، بهترين و مطمئنترين راه، حرکت در مسيري است که از «آزمون و خطا» سر سلامت به درآورده باشد و امتحان خود را پس داده باشد. تجربة برنامههاي غيراصولي و نيازموده و همچنين برنامههايي که از جانب افراد غير متخصص و غيرکارآزموده طرحريزي شده است به داوطلبان شرکت در کنکور – که فرصت کوتاه و جبران ناشدني دارند – به هيچ عنوان توصيه نميشود.
ج) تجويز کلية دروس در کليه واحدهاي زماني: نکتة بسيار مهمي که هر برنامة اصولي بايد آن را تأمين کند «قرار دادن کليه دروس در کلية واحدهاي زماني» است. مثلاً اگر برنامه تحصيلي شامل هفت مرحلة ده روزه باشد بايد در هر هفت مرحله، داوطلب کلية دروس را مورد مطالعه قرار دهد. غفلت از هر ماده درسي و تعويق در مطالعة هر درس هرچند کم اهميت، تبعات سوء و جبران ناپذيري را به دنبال دارد.
البته بايد توجه داشت که کمتر دانشآموزي توانايي برنامهريزي اصولي و هدفمند را دارد و در اينجاست که نياز به مشاوران متخصص و مجرب در اين زمينه احساس ميشود. در اين مورد به ذکر اين نکته بسنده ميکنيم که مهمترين ويژگي مشاور آنست که خود توانسته باشد اين مسير را با موفقيت پيموده باشد و از راه و چاه آگاه باشد.
4- مطالعه صحيح و اصولي:
يکي از کليد واژههاي اساسي در موفقيت تحصيلي و بخصوص موفقيت در کنکور آشنايي داوطلب با تکنيک و اصول مطالعه است. امروزه بر کسي پوشيده نيست که مطالعه براي کنکور يک مقوله پيچيده و علمي است و نيازمند آموزش است.
با افزايش رقابت در کنکور و علمي و تخصصي شدن سؤالات تنها کساني ميتوانند در اين مبارزه نفسگير پيروز شوند که با تکنيکها و روشهاي مطالعه آشنا باشند.
روش صحيح مطالعه روشي است که با صرف کمترين زمان و انرژي از سويي باعث تسلط کامل دانشآموز بر مطالب کتب درسي شود و از سوي ديگر ثبات معلومات را در ذهن او تضمين نمايد. در شمارههاي آينده به اين مقوله بيشتر پرداخته ميشود.
5- بهداشت روان :
تأثير بهداشت و سلامت روان را بر فرآيند يادگيري، پيشرفت تحصيلي و حفظ و تقويت انگيزه داوطلب نميتوان انکار کرد. درواقع بهداشت و آرامش روان بستري مناسب جهت نيل به هدف را فراهم ميآورد. علت شکست بسياري از داوطلبان مستعد و کوشا در کنکور عدم تأمين آرامش و سلامت روان است. آفتهاي بهداشت روان از اين قرار است.
الف) افسردگي: افسردگي نوعي غم و اندوه و کاهش غيرطبيعي سطح شادماني در انسان است. افسردگي موجب ميشود داوطلب انرژي لازم را براي دنبال کردن برنامة تحصيلي خود، نداشته باشد و در ميانة راه سرد و متوقف شود رابطه ميان افسردگي و هجوم افکار منفي و مشغوليت بيش از حد فکر به اين افکار و متعاقباً از دست دادن قدرت تمرکز و افت کيفيت يادگيري، کاملاً اثبات شده است.
ب) استرس: استرسهاي رواني اگر بيقاعده و بيش از حد معمول باشند آرامش فرد را به مخاطره انداخته و او را از پيشرفت تحصيلي باز ميدارند.
ج) ترس از ناکامي: ترس از ناکامي که داوطلبان از آن به عنوان «اضطراب» و «دلشوره» ياد ميکنند آفتي است که موفقيت هر داوطلب کنکور را تهديد مينمايد. اين ترس غير موجه از آينده تمام وجود داوطلب را تسخير ميکند و بستر مناسب براي رشد و ثبات هرگونه دانش مفيد را از بين ميبرد
منبع:pezeshkan.org/س