جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خرس بنفش
-(2 Body) 
خرس بنفش
Visitor 485
Category: دنياي فن آوري
صبا نقاشي هاي کتاب قصه اي را که بابا برايش خريده بود،نگاه کرد؛اما حوصله اش سر رفت و با خودش گفت:«تنهايي چي کارکنم؟ مامان و بابا که با هم قهر کرده اند.» درهمين لحظه بابا صدا زد:«صبا مي آيي با هم برويم،بيرون؟» صبا با خوش حالي گفت:«بله،خيلي دوست دارم.» آن وقت رفت تا لباس مهماني هايش را بپوشد.صبا و بابا از خانه بيرون آمدند.ازکنارچند مغازه گذشتند و به يک مغازه ي لباس فروشي رسيدند.بابا گفت:«صبا جان! مي داني مامان چه رنگي را دوست دارد؟» صبا دستش را گذاشت زير چانه اش.آن وقت يادش آمد که مامان چه رنگي را دوست دارد و به بابا نشان داد.بابا لباسي به همان رنگ براي مامان خريد.به خانه که رسيدند،بابا و صبا رفتند توي اتاق مامان. بابا لباسي را که خريده بود به مامان داد. آن وقت مامان و بابا با هم آشتي کردند.شب،قبل از خواب، صبا از مامان پرسيد:« مامان! پيراهني که بابا براي تان خريده چه رنگي است؟» مامان لحاف را روي صبا کشيد و گفت:«رنگ آن بنفش است.» صبا چند بار با خودش گفت:«بنفش،بنفش.» آن وقت با خوش حالي گفت:« مامان! بنفش مثل گل هاي توي باغچه ي مادربزرگ؛ مثل خرس روي لحاف من.» مامان لُپ صبا را کشيد و خنديد:«آفرين صبا جان! آفرين! بنفش مثل گل هاي بنفشه ي خانه ي مادربزرگ؛مثل خرس روي لحاف تو.»
منبع:نشريه سنجاقک،شماره 56
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image