انسان موجودى اجتماعى است كه پيش از هر چيز به خانواده نياز دارد, چنان كه براى تحقق بخشيدن به فرايند رشد و تكامل خويش به ارتباط با ديگران نيازمند است. نوزاد انسان بيش از هر موجود ديگر نيازمند پدر ومادر و حمايت آن دو مى باشد و نمى تواند به تنهايى به زندگى ادامه دهد, با آن كه جانداران ديگر مى توانند پس از تولد نيازهاى اوليه خود را تا اندازه اى تأمين كنند. در اين مسئله گرچه نيازهاى جسمى كودك مانند غذا, لباس و مصونيت در برابر خطرها مورد نظر است, اما بعد ديگر وجود او يعنى روان و شخصيت كودك نيز اهميت دارد, زيرا شخصيت و روحيات او نيز در اين مرحله شكل مى گيرد و نخستين سنگ بناى آن گذاشته مى شود. اهميت خانواده و نقش آن درجامعه بشرى از رهاورد تأمل و تفكر در اين دو بعد وجود كودك, آشكار مى گردد. خانواده يك واحد اجتماعى است كه هدف از آن در نگاه قرآن, تأمين سلامت روانى براى سه دسته است; زن و شوهر, پدر و مادر و فرزندان. همچنين هدف, ايجاد آمادگى براى برخورد و رويارويى با پديده هاى اجتماعى است. در آيه74 سوره فرقان مى خوانيم:
(والذين يقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا قرّة أعين و اجعلنا للمتقين إماماً)
و كسانى كه مى گويند خداى ما ما را از همسران مان نور چشمان ببخش و ما را رهبر پرهيزكاران گردان.
اين آيه بر اهميت خانواده و پيش آهنگى آن در تشكيل جامعه نمونه انسانى اشاره دارد, چنان كه پيوندهاى سالم و درخشان خانوادگى را ايده آل پرهيزكاران معرفى مى كند. در درون واحد اجتماعى خانواده پدر و مادر از آغاز تولد كودكان به عنوان الگو براى آنان مطرح هستند, نقش و معناى اهميت خانواده در بهسازى وضعيت بشر نيز در همين واقعيت نهفته است. در نگاه پيشوايان دين, باورها, چگونگى زندگى, عادتها, تمايلات و اهداف والدين از مهم ترين عوامل تأثيرگذار بر كودكان هستند. بنابراين نوع رفتار والدين در هماهنگ سازى خواستها و تمايلات خودشان از يك سو و تمايلات خانوادگى و اجتماعى از سوى ديگر و همچنين تلاش پيوسته آنان براى تأمين رفاه و سلامتى روانى خانواده و نوع برخوردشان با وظايف دينى و اجتماعى از عوامل ايجاد هسته تعاون و همكارى اجتماعى در كودك شمرده مى شوند. ارزش خانواده پيش از هر چيز بر پايه مودّت و دوستى بين اعضاى آن استوار است;
اعضايى كه انجام حقوق متقابل, آنان را در كنار يكديگر نگاه داشته است و اگر اين جريان بر اساس دوستى و تفاهم و بركنار از منيّت ها ادامه يابد به كمال انسانى مورد انتظار خواهد انجاميد. از نگاه قرآن, خانواده, مدرسه محبت و دوستى است; در آيه 21 سوره روم آمده است:
(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون)
از نشانه هاى او اين است كه از خود شما جفتهايى براى شما آفريد تا نزد ايشان آرامش يابيد, و ميان شما دوستى و مهربانى برقرار ساخت. همانا در اين نشانه هايى است براى آنان كه مى انديشند.
در اين آيه چند نكته و نقطه با اهميت درباره خانواده وجود دارد كه شايسته بررسى است:
1. أزواجاً من انفسكم; همسرانى از خودتان. بر اساس اين تعبير, رابطه و پيوند زن و شوهر يكى از ابعاد مهم خانواده است. چنان كه پيش تر اشاره كرديم انسان موجود اجتماعى است كه رشد, شكوفايى و تكامل او در گرو ارتباط با ديگران و سختيها و مشكلات اين مسير مى باشد; چرا كه راه كمال بى پايان است. و در هر مرحله از مراحل زندگى و رشد, يك سلسله نيازهاى ويژه درونى وجود دارد كه خود را در عمل ارتباط با ديگران نشان داده و انعكاسى از نياز درونى انسان نسبت به خواسته ها و ايده آل هاى اوست. پيوند ميان زن و شوهر چيزى جز پيوند دوستى پيراسته از هر انگيزه ديگر نيست. در خانواده است كه نقاط ضعف و قوت شخصيت انسان بدون هيچ گونه ترس يا ملاحظه اى آشكار مى شود, خانواده محيطى است كه امكان درمان مشكلات به صورت طبيعى در آن فراهم است, زيرا با بردبارى, محبت, وفادارى و اطمينان متقابل زن و شوهر زمينه شناخت نقاط منفى شخصيت و بررسى آنها و رهايى از چنگ آنها با خودسازى بيش از هر جاى ديگر ميسر مى شود. بنابراين در نگاه اسلام, آلودگيهاى درونى بدتر از زشتيهاى بيرون است و محيطى كه در آن امكان ظهور و بروز نقاط منفى شخصيت بدون ترس از كيفر وجود دارد ـ كه همان خانواده است ـ از اين ويژگى نيز برخوردار است كه امكان رهايى از آن ضعفها نيز در آن فراهم است. به هر حال با نيروى عشق و محبت مى توان به دشوارترين مقصودها رسيد.
2. و جعل بينكم مودّة; ميانتان دوستى برقرار ساخت. دومين نقطه مهم در خانواده محبت بين زن و شوهر است; آنها با تعامل دوستانه و همكارى در مسير شناخت خود و خداى خود به آرامش مى رسند و در وادى امن الهى گام مى نهند; از همين رو تعبير (لتسكنوا اليها) در آيه شريفه آمده است.
3. لتسكنوا; تا آرامش يابيد. (سكنى) دست يافتن به مقام سكونت و آرامش است, و اين تعبير در قرآن اشاره به اين واقعيت دارد كه آرامش, مقام و موقعيتى است كه انسان در پهنه هستى بايد بدان دست يابد و از ديدگاه قرآن وظيفه خانواده زمينه سازى براى همين هدف است, حال چه براى زن و شوهر, يا كسانى كه راه آنان را ادامه مى دهند; يعنى فرزندان. 4. رحمة; اصل مهربانى. الفت زن و شوهر و همكارى آن دو با نيروى عشق و محبت در مسير كمال, رحمت ومهربانى را براى خانواده و ديگران به بار مى آورد, پس پيوند سالم است كه ضامن فراهم شدن زمينه مناسب براى ارتباط مسؤولانه و ماندگار است و اين چيزى است كه نوگامانى كه در آغاز راهند, از آن الگو مى گيرند و در روابط آينده شان با جامعه به عنوان سرمشق بدان مى نگرند. پيامدهاى رفتار والدين بيشتر از نقش محسوس آنان در روابط شان با فرزندان است, بلكه نوع تعامل والدين با يكديگر سنگ بناى شخصيت روانى فرزندان را مى نهد كه اگر سالم بود, رحمت به بار مى آورد. منظور از سازگارى و هماهنگى ميان زن و شوهر, بيشتر, تلاش در جهت تعالى و تكامل دوسويه با وجود تفاوتهاى طبيعى و ذاتى است تا توافق و تفاهم ميان آنها. بنابراين چنان كه يك سرى تفاوتهاى فيزيولوژيكى ميان زن و مرد وجود دارد, يك سلسله تفاوتهاى مهم روانى نيز دارند; چنان كه آيات كريمه زير بدين نكته اشاره دارد:
(و الليل إذا يغشى. والنهار إذا تجلّى. و ماخلق الذكر و الأنثى. إنّ سعيكم لشتّى) ليل/1ـ4
با اين حال تا آنجا كه به روحيات و ويژگيهاى شخصيتى مربوط مى شود, تفاوت آنها همچون تفاوت فيزيولوژيك نيست و ارتباط به بعد زنانگى و مردانگى افراد ندارد. اين شرايط اجتماعى, خانواده و فرهنگ است كه عوامل مؤثر در شخصيت افراد به شمار مى آيد و دوگانگى هايى در چگونگى رفتار و كارهاى زن و مرد مى آفريند. اينجاست كه رسالت خانواده يعنى تفاهم و دوستى متقابل براى كنار آمدن و تعامل با ميلها و گرايشهاى متفاوت به عنوان عناصر تشكيل دهنده واحد شخصيت انسان, به صورت دقيق تعيين مى شود. چيزى كه راستى, اطمينان, فروتنى, تقوا و پرهيز از خودمحورى را مى طلبد و فرزندان را وا مى دارد تا از آن در روابط اجتماعى شان با ديگران الگو بگيرند, به گونه اى كه تفاوتهاى فردى, اجتماعى و فرهنگى ديگران را همچون تفاوتهاى پدر و مادرخودشان از عوامل تكامل بدانند و اين گونه تعامل است كه زمينه تفاهم بين ملتها و سازگارى بين باورهاى گوناگون را فراهم مى كند و سبب صلح و امنيت در سطح بين المللى مى گردد. پدر و مادر مسؤول تربيت فرزندان شان به چنين روشى هستند و بر اساس حديث شريف پيامبراكرم(ص) فرزندان, امانتهايى در دست پدر و مادرند كه بايد از آنها مراقبت كنند, بدون اينكه احساس مالكيت نسبت به آنان داشته باشند. فرزند در رشد و بالندگى خود نيازمند عطوفت و مهربانى پدر و مادر است, كه اين محبت و مهربانى دو اثر اساسى دارد: يك. هسته ضرورى تكامل و ايجاد اطمينان اوليه در روح كودك است. دو. زمينه پيدايش روح دوستى و مهربانى در ارتباط كودك با ديگران مى شود.
فرزندان نيز يك سلسله مسؤوليتهايى در برابر والدين دارند. از ديدگاه قرآن شايسته است كه رفتار فرزندان در برابر پدر و مادر آميخته با احترام و محبت باشد; خداوند مى فرمايد: (فلاتقل لهما أفّ) و بر فرزندان لازم است كه از پدر و مادر خويش نگهدارى و مراقبت كنند, همان گونه كه در سوره اسراء مى فرمايد:
(و قضى ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ ايّاه و بالوالدين إحساناً إمّا يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما أفّ و لاتنهرهما و قل لهما قولاً كريماً. و اخفض لهما جناح الذلّ من الرّحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً) اسراء/24ـ23
پروردگارت مقرر فرمود كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد, چنانچه يكى يا هر دوى آنها نزد تو به پيرى رسند به ايشان سخنى رنجش آور نگو و بر سرشان فرياد مكن و با ايشان سخنى كريمانه بگو. و با آنان مهربانانه فروتنى كن و بگو پروردگارا همان گونه كه آنها مرا در كودكى پرورش دادند تو نيز آنها را مشمول رحمت خويش گردان.
بى گمان اين احترام گذاشتن به معناى دعوت فرزند به تقليد و رهروى از پدر و مادر بدون تفكر و انديشه نيست, زيرا اين كار از نگاه قرآن نادرست است. از ديدگاه قرآن هر انسانى بايد با فكر وانديشه خودش راه درست از نادرست, هدايت از ضلالت را تشخيص دهد, چنان كه در آيه 21 سوره لقمان مى خوانيم:
(و إذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما وجدنا عليه آباءنا أو لوكان الشيطان يدعوهم الى عذاب السعير)
وچون به ايشان گفته شود از آنچه خدا فرستاده پيروى كنيد, گويند ما آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم پيروى مى كنيم ؟ آيا هر چند شيطان به آتش دوزخشان فرا خواند.
از سوى ديگر تأكيد همواره بر نقش اصلى خانواده در رشد فرزندان و تكوين شخصيت آنان, نبايد اين گونه تفسير و فهميده شود كه انسانى كه به بلوغ رسيده است, قدرت بر تحول وجودى و تكامل ندارد, زيرا انسان در هر حال مسؤول كارهاى خويش است: (كلّ نفس بماكسبت رهينة).
اگر در اين زمينه دچار عقب ماندگى شد پدر و مادر او مسؤول نيستند, چنان كه اگر كار نيكى انجام داد پاداش مى گيرد. خداوند در آيه 21 سوره طور فرموده است: (والذين آمنوا و اتبعتهم ذريّتهم بايمان ألحقنا بهم ذريّتهم و ماألتناهم من عملهم من شىء كلّ امرء بما كسب رهين)
و آنان كه ايمان آوردند و فرزندانشان در پى ايشان رفتند, آنان را بديشان ملحق مى كنيم و از عمل ايشان چيزى نمى كاهيم; هركه در گرو كارهاى خويش است.
به رغم دلالتهاى روشن قرآن بر تساوى زن و مرد, متأسفانه در برخى جوامع اسلامى, زن در خانواده يا در سطح جامعه در معرض ستم قرار دارد. البته اين بدان معنى نيست كه زن در كشورهاى اروپايى وضع بهترى دارد و ازموقعيت شايسته انسانى برخوردار است, بلكه در آنجا نيز زن مورد ستم است اما به شكلى ديگر. ييكى از علتهاى ستم بر زن, ساز وكارها و باورهاى رايج جامعه است. ديگر اينكه زن در طول تاريخ به طور مستقيم به سراغ متون و فهم و تفسير آنها نرفته است تا بتواند حق خود را اثبات كند, بلكه بيشتر موارد اين كار را به مرد وانهاده است. علاوه بر اين دو, علت سومى نيز براى عقب ماندگى زن در جوامع اسلامى وجود دارد و آن در آميختگى دو بعد وجودى انسان در مقام فهم حقوق زن است:
1. بعد جنسى زن ومرد; 2. بعد معنوى و الهى.
زن و مرد اگر چه از نظر فيزيولوژيك متفاوتند, ولى از ناحيه روحى و معنوى هر دو انسان هستند: (انّ اكرمكم عندالله اتقاكم). از نگاه اسلام, انسان تا هنگامى كه از بند كششها و وابستگى هاى مادى آزاد است رو به سوى كمال و رشد معنوى در حركت است و زمينه اين رشد در هر دو جنس زن مرد فراهم است. بنابراين تكيه بر جنسيت در حقوق خانواده ـ يعنى جايى كه ارزش پيوند و يگانگى در چارچوب روابط فيزيولوژيك محدود نمى ماند ـ به عقب ماندگى زن مى انجامد. با توجه به همين واقعيت تبعيض و نابرابرى بين زن و مرد در برخى خانواده هاى مسلمان, گروهى از منتقدان مغرض غرب و شرق گمان كرده اند كه حقوق زن در اسلام كمتر از حقوق مرد است. در پاسخ اينان بايد گفت كه جست و جو و دريافت ما از اسلام و قرآن چيز ديگرى است. ما به قرآن به عنوان يك مجموعه مرتبط و هماهنگ نگاه مى كنيم, چنان كه در خود قرآن نيز آمده است كه آياتش برخى محكم و برخى متشابه است و فهم و تبيين بعضى از آيات در پرتو بعضى ديگر خواهد بود. ما براى تنظيم حقوق خانواده به صورت عادلانه از روش زير استفاده مى كنيم: 1. زن و مرد در قرآن از نظر آفرينش برابرند. در آيه نخست سوره نساء آمده است:
(يا ايها الناس اتّقوا ربّكم الّذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً)
2. فرصتهاى رسيدن به مراحل رشد و كمال بشرى براى زن و مرد همسان است; دراين زمينه آيه 13 سوره حجرات مى گويد: (يا أيها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم…)
3. زن و مرد در پاداش نيز برابر هستند; در اين زمينه آيه 35 سوره احزاب قابل توجه است. براى تحقق بخشيدن عادلانه به اين سه زمينه كه قرآن بارها از آنها ياد كرده است, بايسته است كه شرايط پيشرفت و كمال براى زن و مرد به صورت يكسان فراهم گردد. قرآن در بيشتر موارد, مردم را به تدبّر, تفكر و انديشيدن در مسائل مربوط به انسان و طبيعت فرا مى خواند و به فهم و شنيدن آيات الهى و عبرت گرفتن از آنها ترغيب مى كند. قرآن هميشه ايمان را با عمل شايسته مترادف و در كنار يكديگر مى آورد. آيا مى توان دو عنصر زمان و مكان را در عمل شايسته ناديده گرفت؟ پيش از طلوع اسلام, زن كمترين حقى نداشت; دختران را زنده به گور مى كردند, مرد حق داشت تا هر چند بار كه دلش مى خواست ازدواج كند. آموزه هاى اسلام براى تثبيت حقوق زن, در آن زمان پديده اى كاملاً جديد و پيشرفته بود, زيرا دين اسلام براى دگرگون سازى و پيشرفت انسان آمده بود, و بهترين راه براى رسيدن به اين هدف, تغيير گام به گام و تدريجى است, زيرا تغيير يك روزه و دگرگون كردن يك باره سنتها و عادتهاى اجتماعى نه درست بود و نه سودمند. اما امروز با توجه به همان حقايق قرآنى كه ياد شد; يعنى تأكيد بر برابرى ارزش وجودى زن و مرد و فراخوانى مردم به تفكر و انديشيدن در آيات روشن الهى و نتيجه گيرى عبرتها و نكات حكيمانه از آنها, مى توان گفت كه حقوق زن و مرد در خانواده مساوى است و معيار در مديريت هر يك از زن و مرد در امور خانواده, تقوا و شايستگى است نه جنسيت. دراينجا بايسته است نكته ديگرى مورد توجه قرار گيرد و آن اينكه اگر زن و مرد نتوانستند به تفاهم و يگانگى مورد انتظار برسند و ناهمدلى هاى ناشى از نوع رابطه و رفتارشان آنان را از يكديگر دور كرد, اسلام در چنين حالتى طلاق را به رغم ناپسندى و نكوهيدگى آن به عنوان راه حل پيشنهاد مى كند.
پي نوشت:
* اين نوشتار ترجمه مقاله اى از بانو دكتر فاطمه صدر طباطبايى, خواهر گرامى امام موسى صدر است كه در كنگره (خانواده, هست ها و بايدها) ارائه شده است و همراه با مقالات و سخنرانى هاى اين كنگره در سال 1419 قمرى / 1998 ميلادى از سوى مركز الإمام الصدر للأبحاث و الدراسات, صفحات 205ـ212 به چاپ رسيده است. ترجمه اين مقاله از سوى آقاى سيد موسى حسينى انجام شده است.
منبع: قرآن و قانون/خ