خطيب سترگ و محدث بزرگ، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ مرتضي انصاري قمي، يکي از مبلغان نستوه دين به شمار ميرفت که در وعظ و تبليغات ديني و ترويج و نشر احاديث اهلبيت (عليه السلام) ، گوي سبقت از اقران ربود وصوت وصيت منبر و مواعظ حسنهاش به سراسر ايران رسيد. او در غالب مسافرتهاي تبليغي خود و مبارزاتش بر عليه شيخيها و صوفيها و بابيها و بهائيها و کمونيستها، آثار نيکويي از خود به جاي گذاشت و بسياري از مردم را به راه دين هدايت کرد و از انحراف نجات داد...»(1)
آن مرحوم با آن اسباب و ابزار، از آيات و روايات که در صندوق سينهاش محفوظ داشت، با ذوق و سليقه شيرين و مخصوص خود به راه افتاد و چهل سال تمام، تابستان و زمستان در شرق و غرب و شمال و جنوب ايران و عتبات عاليات (کربلا و نجف و سامرا) به موعظه پرداخت.
مرحوم آيت اللّه بروجردي ميفرمود:
«زبان انصاري و قلم سيد شرف الدين، هر دو خدمتگذار واقعي اسلاماند.»(2)
اينک در آستانه سيامين سال وفاتش، گذري کوتاه بر شرح زندگي و خدماتش داريم و اندکي از آگاهي و تعهد و مسئوليت وي را باز مينمايانيم.
ولادت
حاج شيخ انصاري در سال 1321 يا 1323 ق در قم، در خانوادهاي پرفضيلت که نَسَب به شيخ الطائفه جناب سعد بن عبداللّه بن ابي خلف اشعريقمي، صحابي بزرگوار حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) ميبردند، زاده شد.(3)
پدرش مرحوم آقا شيخ محمد حسين زاهد، العبدالصالح العابد المتهجد(4) يکي از عباد و زهاد پايين شهر قم و از معتمدين وثقات حضرات آيات: آقا شيخ ابوالقاسم قمي و آقا شيخ مهدي حکمي قمي بود. وي و برادرش مرحوم حاج شيخ علي زاهد، تابستانهاي گرم ماه رجب و شعبان را روزه گرفته و به ماه رمضان پيوند ميزدند.و در دوره عمرشان کمتر اتفاق افتاد که نماز شب را ترک کنند. آنان در امر به معروف و نهي از منکر بسيار کوشا بودند و شخصاً مرتکبين امور خلاف شرع را توبه ميدادند.(5)
مرحوم انصاري از اوان تأسيس حوزه علميه قم در سال 1340 ق (1300ش)، به تحصيل علوم ديني روي آورد، مقدمات و ادبيات را نزد مرحوم علامه اديب تهراني، سطوح را در محضر حضرات آيات: ميرزا محمد همداني، آخوند ملا علي همداني، حاج شيخ محمد علي حايري قمي و آيت اللّه حاج سيد محمد تقي خوانساري فرا گرفت و آن گاه در سال 1347ق، به درس خارج فقه و اصول آيت اللّه العظمي حاج شيخ عبدالکريم حايري حاضر شد و به زودي در زمره شاگردان مبرز وي درآمد.(6) او در همان زمان سخت مورد توجه استاد قرار گرفت و داستان زير مؤيّد اين مدعا است:
پيش از آن که وي به لباس روحانيت ملبس شود، روزي در تيمچه بزرگ بازار، بر فراز منبر بود که مرحوم آيت اللّه حايري وارد مجلس شد و زماني که منبر شيرين وي را مشاهده کرد، او را نزد خود طلبيد و پرسيد: نام شما چيست و چرا تا کنون معمّم نشدهاي؟
مرحوم انصاري گفت: آقا! نام من شيخ مرتضي است و تا کنون در خودم صلاحيت معمّم شدن را نديدهام! آيت اللّه حايري فرمود: «ان شاء اللّه که شيخ مرتضي انصاري بوده باشي (از همان زمان نام خانوادگياش در ميان علما و مردم به «انصاري» معروف شد.) تو بهترين کسي هستي که شايستگي عمامه نهادن را دارد. فردا من به حجرهات، در مدرسه فيضيه ميآيم و عمامه بر سرت ميگذارم.»
روز بعد که مردم و بازاريان و طلاب با خبر شدند، آقاي حاج شيخ به مدرسه فيضيه براي عمامه نهادن بر سر شيخ مرتضي ميرود، به مدرسه فيضيه آمدند. دايياش، حاج غلامحسين مقتصدي نيز که از قنادهاي معروف شهر بود، با نقل و شيريني پذيرايي مفصل از آقايان کرد.
همچنين آيت اللّه حايري خود براي خواندن خطبه عقد ازدواج شيخ مرتضي به مجلس آمد و سفارش او را کرد.
هجرت
وي از بنيانگذاران هجرت براي تبليغ در ماه مبارک رمضان و ماه محرم همراه دوستانش مرحوم آيت اللّه محقق داماد و آيت اللّه شيخ محمد رضا طبسي بود. آيت اللّه طبسي در مصاحبهاش با مجله «حوزه» ميگويد:
«مرحوم آقاي انصاري، حسب الامر آيت اللّه حايري، چندين سال براي اقامه جماعت و ترويج دين به قصبه گرکان - دو فرسخي آشتيان - رفت و مردم آن سامان را با مواعظ و خطابههاي خود ارشاد نمود(7) و در حقيقت دين مردم گرگان و آشتيان تا کنون مرهون اقامت چندين ساله وي و زحمات بي دريغ و شبانه روزياش بوده است.»
استاد علامه مرحوم حجة الاسلام سيد عبدالعزيز طباطبايي ميفرمود:
«آقاي انصاري در اين مدت نهايت بهره و استفاده را از اوقات خويش برد. هم نسلي متدين تربيت کرد و هم دوره کتاب بحار الانوار - چاپ کمپاني- را به همراه خود برد و از ابتداي آن به انتهايش رفت و از آخر به اولش آمد و همه را دقيق مطالعه کرد و به خاطر سپرد. او به اندازهاي در حديثشناسي متبحر و چيره دست بود که هر حديثي را از او ميپرسيدند با ذکر دقيق منبع آن - که در چه جلد و چه بابي است.- پاسخ ميداد.»
بازگشت به قم
«پس از حدود 10 سال توقف در آن منطقه، به زادگاهش بازگشت و ارشاد مردم مسلمان را از طريق وعظ و تبليغ آغاز کرد. او خطيبي رشيد، سخنوري فصيح و بليغ و واعظي دلسوز به حال جامعه بود. محبت و اخلاص وي به ائمّه اطهار (عليهم السلام) به حد کمال بود و براي اشاعه روايات و احاديث آنان تلاش ميکرد. مردي روانشناس بود و اغلب مطالب روز را با احاديث و روايات تطبيق ميکرد و با شيريني و ملاحتي که داشت، آنها را به جامعه تفهيم ميکرد. تخصص وي بيشتر در نشر احاديث و اخبار بود و مطلبي را که با آياتي از قرآن عنوان ميکرد، تا آخر منبر بر طبق آن، دهها حديث و روايت تفسير ميکرد و آن را با اشعار، امثال و حکايتهاي دلنشين ميآميخت...»(8) او حافظ بيش از سي هزار حديث بود(9) و از اين گنجينه گرانبها، در منبرهايش به خوبي استفاده کرد. آيت اللّه العظمي صافي گلپايگاني ميفرمود:
«در يک مجلس شمردم، تا هفتاد حديث در يک موضوع خواند.»
آيت اللّه مشکيني در خطبههاي نماز جمعه قم(10) فرمودند:
«زماني که ما وارد قم شديم، آقاي انصاري بسيار مشهور بود. او در هر منبرش بيش از يکصد حديث ميخواند، من از صدا و سيما ميخواهم نوارهاي ايشان و امثال او را پيدا کنند و براي مردم پخش نمايند. اينها به گردن مردم حق دارند. اينها بودند که دين مردم را حفظ کردند...»
آيت اللّه سبحاني ميفرمود:
«در يک شب اربعين، پاي منبر او بودم. او چهل حديث، با لفظ اربعين، خواند و همه را توضيح داد. منبرش به قدري مفيد و با ارزش بود که همه از عالي و داني و از فقيه و مجتهد تا آدمهاي عادي از منبرش استفاده ميبردند و حضور در پاي منبر او را بر همه چيز ترجيح ميدادند.»
وي يک سال نيز در ماه مبارک رمضان، در مسجد شيخ انصاري نجف اشرف به منبر رفت.
مرحوم آيت اللّه حاج سيد محمد روحاني ميفرمود:
آيت اللّه العظمي خويي شبها در مسجد خضرا درس ميفرمود. ما به ايشان ميگفتيم: آقا، درس را زودتر تعطيل کنيد تا به منبر آقاي انصاري هم برسيم. ايشان پرسيد: مگر آقاي انصاري در منبر چه ميگويد که شما ميخواهيد از درس من کم کنيد؟ گفتيم: آقا! منبر ايشان گفتني نيست، ديدني است و بايد خود ببينيد!
ايشان، شبي درس را زودتر تعطيل کرد وبه مجلس انصاري، حاضر شد و از کثرت نقل احاديث در شگفت آمد و فرمود: «آري! شما حق داريد، اين مجلس خيلي قابل استفاده است.»
و از آن روز به بعد، هر شب درس را کمي زودتر تعطيل ميکرد.
به هر جا که شيخ مرتضي قدم مينهاد منشأ خير و برکت بسياري ميشد. چه بسيار اشخاص گنهکار، از شرابخوار و قمارباز و مردان و زنان بدکاره در محضر ايشان توبه کردند و از کارهاي زشت به يکباره دست کشيدند.
او خود گفته بود:
زماني در شبهاي محرم، در تهران، پس از نماز مغرب و عشا سه مجلس را اداره ميکردم. طيب خان رضايي پيش من آمد و مرا براي مجلس بارفروشان (ميدان شوش) دعوت کرد. عذر آوردم و گفتم:
طيب خان! من پس از نماز سه مجلس دارم و ديگر به مجلس شما نميرسم، وانگهي ساعت از نيمه شب هم ميگذرد.
او گفت: آقاي انصاري! ما ده بيست نفر بوديم که همه جور کارهاي خلاف را انجام ميداديم و در اثر منبرهاي پارسال شما از همه آنها دست کشيديم. حالا ميخواهي بيا ميخواهي نيا؛ ولي من شما را، چه دعوت ما را قبول کني و چه قبول نکني، به زور هم که شده ميآيم ميبرم. من هم قبول کردم و فکر ميکردم که مجلسم بسيار خلوت است؛ اما وقتي رفتم ديدم مجلس مالامال از جمعيت است و از بهترين مجالس من در تهران شد.
مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ محمد علي انصاري نيز مينويسد:
در زمان رضاخان و پس از آن، در رشت و بندر انزلي - در اثر سيطره حزب توده - فحشا و منکرات رواج پيدا کرده بود.
در چنين شرايط سخت که هم حزب توده قوي و هم از طرف حکام وقت کسي را ياراي انتقاد و نشر احکام اسلامي نبود، عدهاي از متدينين بندر به فکر فرو رفته از مرحوم حاج شيخ مرتضي انصاري دعوت کردند که دو ماه محرم و صفر براي تبليغ به آن شهر برود.
چند روزبه ماه محرم باقي مانده و من با مرحوم اخوي درمنزل نشسته بودم که تلگراف دعوت مجدد و يادآوري و آمادگي اهالي رسيد، آن مرحوم که قبلاً قول داده بود و از طرفي با اين شرايط روبرو بود، به فکر فرو رفت که چه کند؟
ديوان حافظ در کنارم بود، گفتم: ميخواهيد تفألي از حافظ بگيريم؟ گفت: بد نيست. تفألي گرفتم و اين شعر بيامد:
ديده ما چو به اميد تو دريا است چرا
به تفرج گذري بر لب دريا نکني؟
وي آن سال را بدان شهر رفت، نخست با نماينده حزب توده ملاقات و از وي قول دوستانه گرفت که با وي مزاحمتي نداشته باشد و تبليغات ديني را آغاز کرد.
با همت وي، دو باب حمام و دو مسجد جديد ساخته شد. مساجد متروکه و مخروبه نيز تعمير گرديد.»
يکي از علماي انزلي، که شرح تبليغات ايشان را نقل ميکرد، گفت:
«خدا پدر انصاري را بيامرزد، او به شهر ما آمد و ما را از غربت و انزوا بيرون آورد. او آمد، شهر را به يک شهر مذهبي تبديل کرد و نماز و عبادات را رايج ساخت.»(11)
حاج شيخ مرتضي خودش بازسازي قبرستان بندر انزلي را اين گونه شرح ميدهد:
«در بندر، کنار دريا قبرستاني بود که در اثر باد و طوفان، از شنها و ماسههاي ساحل پوشيده شده بود و در اثر رفت و آمد چهارپايان، که براي کشتيها بار حمل ميکردند، به وضع بدي درآمده بود و با پول آن روز، شصت هزار تومان خرج برداشتِ خاکها و شنها بود. من به مردم گفتم: روزهاي جمعه، خود من با بيل و زنبه سر قبرستان براي خاک برداري حاضرم. روحانيون شهر هم حاضر شده و مردم هم به کمک آمده بودند و شنها را به دريا ريختند و قبرستان ظاهر گرديد.»(12)
واقعه مدرسه فيضيه
پس از شکست خفت بار رژيم شاه در طرح «انجمنهاي ايالتي و ولايتي» شاه به تصويب لوايح ششگانه و رفراندوم قلابي 6 بهمن 1341 روي آورد. اين بار هم مراجع عاليقدر تقليد همراه با حضرت امام خميني (ره) به ميدان آمدند و مردم مسلمان و غيور ايران را بر مخالفت و اعتراض عليه آن برانگيختند. به اين ترتيب موج تظاهرات و اعتراضات در کشور به راه افتاد و به دنبال آن، بسياري از مساجد و درسهاي حوزههاي علميه به تعطيلي کشيده شد و روحانيون به زندانها و سياهچالها روانه شدند و در پي آن از سوي مراجع تقليد و علماي شهرستانها عيد نوروز سال 1342 به عنوان عزا اعلام شد.
با حلول فروردين 1342 که همزمان با ايام شهادت رئيس مذهب شيعه، امام جعفر صادق (عليه السلام) بود، رژيم شاه براي حمله به حوزه علميه قم آماده شد. در آن روز، ميدان آستانه و خيابانهاي اطراف حرم حضرت معصومه (عليهاالسلام) مالامال از کُماندوها و نيروهاي ارتشي بود و کاميونهاي مملو از سرباز مسلح در خيابانهاي قم تردد ميکردند و در حقيقت يک حکومت نظامي اعلام نشده در قم برقرار شده بود. حجة الاسلام سيد حميد روحاني مينويسد:
«...عصر روز جمعه، دوم فروردين (25 شوال 1382 ق) به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) از سوي مرحوم آيت اللّه العظمي گلپايگاني در مدرسه فيضيه، مجلس عزاداري برقرار بود. ازدحام جمعيت - که تمام صحن حياط، بالکنهاي طبقه دوم و شبستانهاي مدرسه آکنده از مردم بود - بسيار زياد و چشمگير بود.
پس از سخنراني حجة الاسلام حاج سيد محمد آل طه، مرحوم آقاي انصاري بر فراز منبر قرار گرفت و درباره زندگي امام صادق (عليه السلام) و کوششهاي دامنه دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقايق قرآن و مکتب تشيع و کارشکنيهاي شديد مخالفين و معاندين در مقابل آن حضرت به سخنراني پرداخت، آنگاه از حوزه علميه قم به عنوان «دانشگاه امام صادق (عليه السلام) » و «سربازخانهامام زمان(عليه السلام)» سخن به ميان آورد و رشته سخن را به نقش آن حوزه در حفظ و حراست احکام اسلام و استقلال ايران کشانيد که يکباره صداي پر مهيب صلوات در فضاي مدرسه پيچيد و سخن او را قطع کرد. او بي اعتنا به اين صلوات بي مورد، خواست به سخنان خود ادامه دهد که بار ديگر صداي صلوات، او را از سخن گفتن بازداشت. در اين هنگام آقاي سيد رضا موسوي اردستاني - که نزديک منبر نشسته بود.- مرد نابکاري را ديد که مرتب صلوات ميفرستد، به او حمله کرد و مشت محکمي به دهان او کوبيد که يکباره صدها مشت از چپ و راست به سر و صورت آن سيد روحاني فرو آمد و او را به کلي گيج و از خود بي خود ساخت. مردم که متوجه روي دادن حادثهاي در پاي منبر شده بودند، از هر طرف سر ميکشيدند تا ببينند چه خبر است؟ و برخي از جاي خود برخاسته ميکوشيدند خود را به محل حادثه نزديک کنند، ولي آقاي انصاري که سخت کوشش داشت آرامش مجلس به هم نخورد، کوشيد که با شوخي و بذله گويي جريان را به اصطلاح «ماست مالي» نمايد از اين روي مردم را دعوت به آرامش کرد و اظهار داشت: «بنشينيد، چيزي نيست، چند نفر پاي منبر ما سر يک دانه سيگار کشمکش داشتند، تمام شد.» و از آنجا که دريافت تمام افرادي که دور منبرش نشسته و با چشمان شرارت بار به او خيره شدهاند، به گفته خودش، عوضي هستند که براي بر هم زدن مجلس و آشوبگري بدانجا آمدهاند، لحن سخن خود را عوض کرد و با زبان نرم خواست آن دژخيمان وحشي را رام و آرام ساخته و از شرارت باز دارد، از اين رو با لحني ملايم اظهار داشت:
«ما با کسي سر جنگ نداريم، ما در اينجا جمع شدهايم تا براي ششمين پيشواي شيعيان ذکر مصيبتي بکنيم و اگر حرفي ميزنيم، سخني ميگوئيم جز نصيحت مشفقانه منظوري نداريم، ما وظيفه داريم خير و صلاح ملک و ملت را...» که صداي صلوات بار ديگر طنين افکند و يکي از آنها از منبر بالا آمد تا بلندگو را از جلو او بکشد، آقاي انصاري هم يک پله پايين آمد و بلندگو را از دست او کشيد و فرياد برآورد:
«آي مردم! آي مسلمان هايي که صدها فرسخ راه به اين شهر مقدس آمدهايد، به شهر و ديار خود که بازگشتيد به همه برسانيد که ديگر به روحانيت اجازه ذکر مصيبت براي رئيس مذهب جعفري هم نميدهند...»
که بار ديگر صداي صلوات رشته سخن را از کَفَش ربود. او که ميديد به هيچ وجه نميتواند سخن بگويد و اوضاع وخيمتر از آن است که فکر ميکرد، فوراً سر و ته مطلب را هم آورد و از منبر پايين آمد و رفت کنار آيت اللّه گلپايگاني نشست.(13)
اما در همين لحظه، صدها کماندوي گارد با دستور سرهنگ مولوي به مردم و روحانيون حملهور شدند و به قصد کشت، آنان را با سبعيت و درندگي هر چه تمامتر ميزدند، حمله دژخيمان به شدت هر چه تمامتر تا پاسي از شب ادامه داشت، در حين زد و خورد، بستگان آيت اللّه گلپايگاني و عدهاي از طلاب خرم آبادي و ديگران، معظم له و آقاي انصاري را به اتاق دوم سمت شرقي مدرس ميبرند. کماندوها - که از منبرهاي آقاي حاج انصاري در صبح و عصر در مدرسه حجتيه و فيضيه، سخت عصباني بودند و قصد کشتن او را داشتند.- که متوجه شدند آيت اللّه گلپايگاني و آقاي انصاري درآن اتاق هستند، به آنجا حمله بردند و در و پنجره اتاق را در هم شکستند و خرد کردند و به دنبال آن وارد اتاق شدند با محافظين - که شمارشان بيش از پنجاه نفر بود.- به زد و خورد پرداختند...»(14)
پس از خروج آيت اللّه گلپايگاني و مردم و روحانيون از مدرسه فيضيه، آقاي انصاري هم از طريق رودخانه متواري شد و تا مدت 40 روز مخفيانه زندگي ميکرد.
بناهاي خيريه
مرحوم حجة الاسلام انصاري، به خاطر تشويق مردم براي ايجاد مساجد و بناهاي خيريه، در اغلب شهرستانهاي ايران آثار بسياري از خود بر جاي گذاشت.(15) کافي بود مرحوم انصاري در هر محلي که آب انبار يا مسجد يا حسينيه نداشت، منبر برود بلافاصله ساختمان مورد نياز ساخته ميشد. از نمونههاي مشهود آن در قم، تعمير مسجد امام حسن عسکري و مسجد جامع است. او هر شب در مسجد امام به منبر ميرفت، مردم را براي عمران مسجد تشويق ميکرد و پس از چند شب به آجرپزها دستور داد هر شب چند ماشين آجر و قزاقي و نظامي در مدخل ورودي مسجد بريزند و خود در منبر ميگفت: هر کس وارد مسجد ميشود، يک دانه آجر يک ريالي يا يک نظامي سه ريالي با خود بياورد. و به اين ترتيب شبي چند ماشين مصالح ساختماني وارد مسجد ميشد (که تسطيح کف حياط مسجد و ديوار چيني دور پشت بام و تعويض درها و پنجرههاي شبستانها يادگار آن ايام است.)
يکي از محلات قم به نام کوچه حاج زينل، بدون مسجد بود. ايشان را دعوت کردند، وي در منبر پرسيد: اين کوچه را چه نام است؟ گفتند: کوچه حاج زينل. ايشان گفت: پسران حاج زينل، که ثروتمند محل بودند يا نام پدرشان را از اين کوچه بردارند، من خودم مسجد را ميسازم و نام انصاري بر آن ميگذارم يا حاضر شوند مسجد را به نام پدرشان بسازند. که مسجدي بزرگ ساخته شد و اکنون هم برپا است.
زماني نيز (ماه مبارک رمضان) در مسجد ارکِ تهران منبر ميرفت. کثرت جمعيت شرکت کننده به حدي بود که مسجد با تمام بزرگياش کوچک مينمود. او در منبر گفت: اين درست نيست که خانه خدا (مسجد ارک) کوچک باشد و خانه دولت (وزارت دارايي) بزرگ باشد. و سرانجام با پيگيري اين موضوع و مکاتبات با نخست وزيري، موفق شد بخشي از حياط وزارت دارايي را داخل مسجد ارک نمايد.
مبارزه با مظاهر فساد
مرحوم حجة الاسلام انصاري، در راه مبارزه با فساد و منکرات بسيار ميکوشيد و هر جا قدم مينهاد، در اولين مرحله به تبليغ عليه مظاهر گناه، مانند: راديو و تلويزيون و سينما و شراب فروشيها برميخاست، چه بسيار سينماهايي که در اثر تبليغات وي تخريب شد و به آتش کشيده شد. از جمله، در يکي از ماههاي مبارک رمضان که در کاشان منبر ميرفت، شنيد سينمايي در دست ساختمان است. مردم را تشويق کرد و آنان به آن جا هجوم بردند و سينما را به آتش کشيدند، نام آن محله و خيابان را نيز «سينما سوخته» گذاشتند که تا کنون اين نام بر آن مکان، در خيابان ملک آباد، اطلاق ميشود. (با آنکه به جاي سينما، پاساژ ساخته شده است.)
در اصفهان نيز سينمايي در دست احداث بود. مرحوم آقاي انصاري مردم را به تخريب آن، تشويق نمود و مردم آن را خراب کردند. ايشان از مردم خواست تا آن مکان را بخرند و براي حسينيه وقف کنند. بلافاصله مردم متدين، زمين آن را خريدند و به نام حسينيه وقف کردند و معظم له، بقيه منبرهاي خويش را بدان مکان انتقال داد.
شرح نمونه ديگري که در قم روي داد، در مقدمه ديوان انصاري چنين نقل شده است:
«در زمان متفقين (1321ش) چند باب مغازه شراب فروشي، در خيابان حضرتي، در مجاورت آستانه مقدسه، باز شده و اشاعه فساد ميکردند. از طرفي هم بارندگي بسيار کم و خشکسالي سختي شد و اغلب زراعات مردم قم از آب بازماند. مردم دو قريه «محلات» و «نيماورد» به پشتيباني قدرت نخست وزير وقت، صدرالاشراف محلاتي، عهدنامه هزار ساله قم را ناديده انگاشته و آب رودخانهاي را که قرن هاست پنج و شش ميباشد، به کلي به روي مردم قم بستند. فرياد مردم به گوش دولت، که نخست وزيرش مالک آن قراء بود، فرو نرفت و از اين راه نگراني شديدي براي اهل قم ايجاد شد. زارعين به ستوه آمدند و ماشينهايي چند تهيه ديدند و با چوب و چماق و تفنگ بر آن شدند تا به محلات رفته و سدها را بشکنند و آب را به طرف قم جاري نمايند، بيم فتنهاي بزرگ و کشتاري بسيار ميرفت.
آقاي انصاري در آن زمان بر فراز منبر، به آيات مبارکه سوره واقعه: افرايتم ما تحرثون ا أانتم تزرعونهام نحن الزارعونا و آيات: افرأيتم الماء الذي تشربون ا أانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ا لو نشاء جعلناه اجاجاً فلو لاتشکرونا استناد کرده و پس از شرح و تفسير آنها فرمود:
«مردم، چرا جماعتها را به هم ميزنيد؟ اگر ميخواهيد انقلاب کنيد که نتيجه بگيريد پس بريزيد شراب فروشيها را به هم بزنيد که در اين شهر ديني و مذهبي، بر عليه قرآن و مقدسات مذهبي اشاعه منکرات نکنند. شما در اين مغازهها را از خيابان حضرت معصومه (عليهاالسلام) ببنديد، من از آسمان به شما آب ميدهم، رفتن به محلات و نيماورد و جنگ کردن لازم نيست.»
صبح روز بعد، جوانان و روحانيون و مردم، همه جمع شدند و با دامنهاي پر از سنگ و چوب به طرف مراکز ترويج فساد حمله کردند و آن محلها را در شعلههاي آتش سوزاندند.
عصر روز بعد ابرهايي در آسمان پديدار شد و باران شديد باريد که در رودخانه سيل جاري شد و زراعات و باغات مشروب گرديد و نيازي به رفتن به نيماورد نيافتاد.(16)
او هماره بر فراز منبر، از اوضاع بد اجتماع و اقتصاد و فرهنگ مملکت و کارهاي دولت انتقاد ميکرد و حقايق را ميگفت، چندين بار به کلانتري احضار شد و پرونده برايش ساختند.
از جمله در يکي از سالها، در ماه رمضان در مسجد ارک تهران منبر رفت. در شب نوزدهم ماه که شب قدر بود، وزراي وقت در کاخ گلستان، مقابل مسجد، مجلس شب نشيني و زيبايي اندام تشکيل داده بودند. (در آن شب، اشرف پهلوي جايزه 200 هزار توماني را از آن خود کرد.) روز بعد که مرحوم انصاري باخبر شد، از شدت خشم چشمانش سرخ و رنگش برافروخته گرديد، به منبر رفت و دودمان کثيف پهلوي را به باد انتقاد گرفت و گفت:
«يک مشت فاحشه بي بندوبار از جان اين ملت مسلمان چه ميخواهند؟ شب قدر، شب ضربت خوردن اميرالمؤمنين، رجال دولت مشغول عيش و نوش و بد مستياند؟»
و تا پايان منبر با حرارتي هر چه تمام، با اين که صدايش علاوه بر مسجد، به تمام خيابانهاي اطراف ميرسيد و حدود پنجاه هزار نفر در مسجد و اطرافش اجتماع کرده بودند، اين گونه سخن گفت.
مجلس که تمام شد، پليس شهرباني، انصاري را احاطه کرد و به شهرباني برد از طرفي مردم واقعه را به گوش مرحوم آيت اللّه مير سيد محمد بهبهاني رساندند و او در تماس با رئيس شهرباني، آزادي فوري آقاي انصاري را خواستار شد و گفت:
«آقاي انصاري، نماينده آيت اللّه العظمي بروجردي است، تا خبر به قم نرسيده با عرض معذرت ايشان را آزاد سازيد.» و همين طور شد.(17)
تأليفات
از آن مرحوم، يازده دفتر قطور در تبويب آيات و روايات و اشعار باقي مانده، که يکي از آنها تفسير سوره والعصر، به طور کامل، ميباشد. خط آن مرحوم بدون نقطه بوده و خواندنش کمي مشکل است.
وي در اقدام خداپسندانه ديگرش، وصيت کرد تا کتابخانه نفيس او را در اختيار مرحوم آيت اللّه خويي قرار دهند و پس از مرگش بدين وصيت عمل شد و هم اينک، آن کتابها در کتابخانه مدينة العلم - قم - مورد استفاده است.
وفات
سرانجام آن خطيب شهير عالم اسلام، پس از عمري موعظه و ارشاد و پس از پشت سرنهادن يک دوره بيماري، در تاريخ چهارشنبه 27 مرداد ماه 1350 ش (26 جمادي الاول 1391 ق)(18) در 70 سالگي بدرود حيات گفت.
به دنبال پخش خبر وفاتش، بسياري از مردم حق شناس قم مغازهها را تعطيل کردند و به خانهاش شتافتند و به برادران والامقامش (حضرات حجج الاسلام: حاج شيخ محمد علي، حاج شيخ احمد و حاج شيخ محمود انصاري) تسليت گفتند. پيکر پاکش، صبح روز پنجشنبه 28 مرداد از مسجد رفعت به سوي حرم مطهر فاطمه معصومه (سلام الله عليها) ، با حضور يکپارچه علما، روحانيون و عموم اصناف و اهالي قم تشييع و پس از نماز مرحوم آيت اللّه العظمي نجفي مرعشي، در مقابر اشعريين (قبرستان شيخان) روبروي مرقد جناب زکريا بن آدم اشعري، به خاک سپرده شد. (که بعدها برادرانش: حاج شيخ محمد علي و حاج شيخ محمود نيز در کنار او مدفون شدند.)
گفتني است: به هنگام تشييع جنازه حاج شيخ مرتضي انصاري، بازار قم قصد تعطيلي داشت و بسياري درب مغازههاي خود را پائين کشيدند؛ اما چون روز 28 مرداد بود، شهرباني قم با اعزام چندين پليس به بازار تهران و تهديد بازاريان، آنان را مجبور به باز کردن مغازهها و چراغاني کرد. همچنين تشييع جنازه آن مرحوم، باعث شد مراسم جشن و رژه 28 مرداد بر هم بخورد و روز بعد برخي از متصديان تشييع (حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا محمد آل طه) را به ساواک احضار و تحت بازجويي قرار دادند.
به دنبال اعلام خبر وفاتش، مراسم بزرگداشت مقام علمي و عملي او تا شب چهلم در سراسر ايران برگزار شد.
در قم از سوي آيات عظام: امام خميني (ره) (در مسجد امام عسکري (عليه السلام) )(19)، گلپايگاني (در مسجد حسين آباد)، نجفي مرعشي (در حسينيه معظم له)، در تهران از سوي آيت اللّه سيد احمد خوانساري (در مسجد سيّد عزيز اللّه) و علما و خطباي تهران (در مسجد ارک و حسينيه بني فاطمه) و علماي قمي مقيم تهران (در مسجد شيخ عبدالحسين)، در مشهد از سوي آيت اللّه العظمي سيد محمد هادي ميلاني (در مسجد گوهر شاد)، در بروجرد از سوي آيت اللّه شيخ علي محمد بروجردي (در مسجد جامع)، در شيراز از سوي آيت اللّه شيخ بهاء الدين محلاتي (در مسجد مولا)، در يزد، کرمان، رفسنجان، رشت، انزلي، اصفهان، گرگان، کاشان، آشتيان، نجف و کربلا مجالس يادبود برگزار شد.
شعرا نيز در مرثيه وي، اشعاري سرودند که يکي از آنها، اين قصيده است:
تا که اسلام خطيبي چو تو را داد زدست
کمر مجمع روحاني اسلام شکست
سد مستحکم دين رخنه سختي برداشت
قرنها بگذرد اين رخنه نيارد کس بست
نه همين کشور اسلامي ايران به عزا است
به غم تو است به هر جا که مسلماني هست
آه که حامل آيات خدا خفت به خاک
واي که راوي اخبار نبي رفت ز دست
اسفا طوطي شکر شکن گلشن علم
سوي فردوس برين زين قفس عاريه رست
رفت آن مرد سخنگوي توانا زجهان
که دو صد بذله شيرين زيکي ميپيوست
رفت آن عالم ناطق که به نيروي دليل
بود هر مرتد و بي دين به دمش عاجز و پست
حامي شرع خدا ناصر دين انصاري
همچو شهباز زمنبر به سر عرش نشست
گرچه از حکم خداي دو جهان نيست گريز
هيچ فردي زبشر از خطر مرگ نرست
ليک مرگ خطبا مرگ يکي ملت هست
رشته ملتي از مرگ خطيبي بگسست
آفرين بر تو که در خدمت اسلام شدي
عمر تو هست هزار ارچه شده هفت از شصت
خيز از جا که رسيده است شب چله تو
شيعيان خاک مزار از تو به سر کرده زدست
نه همين در غمت اخوان تو را سوخت جگر
مسلمين را همگان سوخت جگر دلها خست(20)
پينوشتها:
1.گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 339 و آثار الحجة، ج 2، ص 144.
2.مجلهمعارفجعفري، سالدوازدهم (اسفند / 1350 محرم الحرام 1392 ق)، ص291 و .292 نيز ببينيد: مجله مکتب اسلام، ش 141 (مهرماه 1350)، ص 16، روزنامه کيهان مورخ 1 شهريور 1350، ص 3.
3.رجال قم، 158 و گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340.
4.الذريعة، ج 26، ص 20.
5.مقدمه ديوان انصاري، ص 129 و دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.
6.گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340، رجال قم، ص 158، آثار الحجة، ج 2، ص 144، مجله معارف جعفري، ص 291 و آينه دانشوران.
7.گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 340 و رجال قم، ص 158.
8.مقدمه ديوان انصاري، ص 138.
9.دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.
10- 22رجب 1418 ق.
11و 12 - مقدمه ديوان انصاري، ص 142 تا 144.
13.بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني(ره) ج 1، ص 337 تا 339.
14.نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 265 و 266، از فيضيه 42 تا فيضيه 57، ص 78 و 79 و خورشيد آسمان فقاهت و مرجعيت، ص 85.
15.دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 200.
16.مقدمه ديوان انصاري، ص 131 تا 133؛ آثار الحجة، ج 1، ص 121 و قم از نظر اجتماعي و اقتصادي، ص 412.
17.مقدمه ديوان انصاري، ص 140.
18.ميراثاسلاميايران، ج9، ص402 (حوادث الايام) و روزنامه کيهان، اول شهريور 1350، ص3.
19.داماد معظم ايشان، مرحوم آيت اللّه حاج آقا شهاب اشراقي اين ختم را برگزار کرد.
20.اختران ادب، ج 2، ص 500 و مقدمه ديوان انصاري، ص 145 و 146.
منبع:www. hawzah.net الف