جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ديدگاه حشويّه و اصحاب حديث در مسئله امامت
-(2 Body) 
ديدگاه حشويّه و اصحاب حديث در مسئله امامت
Visitor 517
Category: دنياي فن آوري
وكيع بن جراح، پيروان عبدالله بن ادريس شافعى، عبدالله بن نعيم، ابونعيم فضل بن دكمن، و بيشتر بزرگان كوفه از اهل حديث، معتقدند كه پس از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) برترين مردم ابوبكر است، بعد از او عمر، سپس حضرت على(عليه السّلام ) و در آخر عثمان. آنان على را بر عثمان مقدّم مى دارند و اين گرايش شيعى اصحاب حديث كوفه است. آنان همچنين بر امامت حضرت على(عليه السّلام ) تأكيد نموده، طلحه و زبير و عايشه و معاوية بن ابى سفيان و عمرو بن عاص را دوست مى دارند و از هيچ يك از آنان و ديگر كسانى كه محضر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) را درك كرده اند، تبرّى نمى جويند. آنان به حديثى كه از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) نقل شده، تمسّك مى كنند كه فرموده است: «] حرمت[ مرا در مورد اصحابم حفظ كنيد.» و فرموده است: «بهترين امّت من كسانى هستند كه در ميان آنان مبعوث گشتم.» و نيز فرموده است: «در مورد اصحابم مرا ميازاريد، چه اينكه اگر يكى از شما همانند كوه اُحد، طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق كند، به پاداش تلاش يكى از آنان نمى رسد.» اين گروه مى گويند ما سفارش پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) را در مورد اصحابش مى پذيريم و درباره جنگ و اختلافاتى كه ميان آنان رخ داده، ]سكوت كرده[ حقيقت آن را به خداى تبارك و تعالى واگذار مى كنيم.
اما بزرگان اصحاب حديثِ بصره و واسط، مانند حماد بن سلمة و هشام بن بشر و حماد بنزيد و يحيى بن سعيد و عبدالرحمن بنمهدى، درجات اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) را بر مبناى امامت آنان حساب كرده، اظهار مى دارند: برترين امت پس از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) ابوبكر است سپس عمر و عثمان، آنگاه حضرت على(عليه السّلام ); اما بقيه اعضاى شورا را يكسان شمرده و همان گونه كه نظر عمر هم بود، آنان را بر ديگر اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) ترجيح مى دهند. چنان كه از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) روايت شده است كه فرموده: «ده نفر از قريش اهل بهشت اند: من و ابوبكر و عمر و عثمان و على(عليه السّلام ) و طلحه و زبير و سعد بن ابىوقاص و سعيد بنزيد نواده عمر بن نفيل و عبدالرحمن بنعوف.» اين حديث را سعيد بنزيد از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) نقل كرده كه خود، يكى از آن ده نفر است. آنان نيز معتقدند كه پس از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) خلافت سى سال به طول مى انجامد و در اين باره از حديثى پيروى مى كند كه سفينة از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) نقل كرده كه فرموده است: «خلافت و جانشينى پس از من سى سال است و آنچه به دنبال آن مى آيد پادشاهى است.» آنان تمامى اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) را دوست داشته و از هيچ يك از آنان تبرّى نمى جويند.
يكى از عقايد اين گروه و ديگر اهل حديث آن است كه آنان در هر زمان از كسى پيروى مى كنند كه چيره و غالب باشد، به شرط آنكه آن شخص با خود نام اسلام را داشته باشد. آنان اقتداى به او در نماز، جهاد همراه او و تقاضاى اجراى حدود الاهى توسّط او را واجب مى دانند و در هر يك از اين ديدگاه ها، روايات زيادى نقل مى كنند كه خوف طولانى شدن اين كتاب مرا از نقل آنها باز مى دارد.
اما بزرگان اصحاب حديث بغداد، امامت حضرت على(عليه السّلام ) را ثابت نمى دانند. ] يحيى [ابن معين، ابوخيثمه و احمد بن حنبل از افرادى هستند كه حضرت على(عليه السّلام ) را از امامت ساقط دانسته، مى پندارند كه ولايت او فتنه اى بوده است! يكى ديگر از كسانى كه اين ديدگاه را داشته و طرفدار اين عقيده بوده، مردى از متكلمان حشويّه است كه به نام اسماعيل جوزى شناخته مى شود. وى اين عقيده را در بغداد رواج داد و همو پيشواى حشويّه بود.
گروهى ديگر از حشويّه بغداد به «وليديّه» ــ پيروان وليد كرابيسى ــ شهرت دارند. وليد اهل علم كلام بود و با متكلّمان هم نشينى داشت. اين گروه معتقد بودند كه امامان پس از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم )، چهار نفرند: ابوبكر، عمر، عثمان و على(عليه السّلام )، و مى پنداشتند كه حضرت على(عليه السّلام )، طلحه، زبير، معاويه و عمروعاص در جنگ با يكديگر مرتكب گناه نشدند; چه اينكه اينان گروهى از اصحاب رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) بودند كه اجتهاد كرده و هر يك از آنان به اين نتيجه رسيده بود كه در آنچه مردم را به سوى آن فرا مى خواند، به حق است و در جنگ با هركه با او مخالفت مىورزد، خطا نرفته است. ازاين رو همه آنان، طبق اجتهاد خود آنچه را خداى عزّوجل برايشان تكليف كرده بود، انجام دادند; پس هيچ كدام به خطا نرفته اند. اما تكليف خون هايى كه در اين جنگ ها ريختند، همانند خون هايى است كه باتكيه بر برخى احكام شرعى ريخته مى شود. چراكه برخى از آنان معتقد بودند، مرتدّ را بايد كشت، هرچند از كفر خود توبه كند و مى پنداشتند كه توبه او ميان خود و خدايش هست، ولى حدّ مرتدّ، به هرحال قتل است; و گروهى عقيده داشتند كه اگر مرتد توبه كند كشته نمى شود. عدّه اى بر آن بودند كه فرد مسلمان به خاطر ] قتل[ كافرى كه در ذمّه اسلام است ] به قصاص[ كشته مى شود و در مقابل، عدّه اى قبول نداشتند. ازاين رو هر گروه طبق اجتهاد خود، وظيفه خويش را ادا كرده است و همچنان كه اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سّلم ) را به خاطر خون هايى كه در راه اجراى احكام ريختند، تخطئه نمى كنيم، زيرا به اجتهاد خود عمل كردند، همچنين اينان را نسبت به آنچه در اين جنگ ها انجام دادند، خطاكار نمى دانيم; زيرا اينان نيز به اجتهاد خويش عمل كرده اند.
اين بود اختلاف حشويه و اصحاب حديث در مسئله امامت كه به چهار فرقه تقسيم مى شدند: كوفيان كه حضرت على(عليه السّلام )را بر عثمان مقدم مى داشتند. جوزيّه، پيروان اسماعيل جوزى كه امامت حضرت على(عليه السّلام ) را ثابت نمى دانستند. وليديّه، پيروان وليد كرابيسى كه جنگ هاى ميان صحابه را بر طبق اجتهادشان مى دانستند، و بصريان كه عثمان را بر حضرت على(عليه السّلام ) مقدّم مى داشتند.
اين بود اختلاف هاى مسلمانان درمسئله امامت كه با اين بيان پايان پذيرفت.
منبع: دانشگاه اديان
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image