جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ايمان و اسلام از ديدگاه طبرسي
-(4 Body) 
ايمان و اسلام از ديدگاه طبرسي
Visitor 470
Category: دنياي فن آوري
دانش معني شناسي از مهم ترين و کارآمدترين دانشهاي بشري به شمار مي آيد. در هر يک از دانشها برخي اصطلاحات و واژگان کليدي بيشترين تأثير را در انتقال مفاهيم و فهم متون به دوش مي کشند و اصطلاح شناسان و نخبگان معني شناسي با تلاش دو چندان و وسواس منطقي بسيار در پي رسيدن به آن مفاهيم هستند.
کشف اين معاني، بسياري از کج فهمي ها و سوء تفاهم ها را مي زدايد و بيشترين چالشها را که از نافهمي و بدفهمي اصطلاحات مايه مي گيرد از ميان مي برد.
براي نمونه معني شناسي منطقي اصطلاحاتي چون تأويل و تفسير، بسياري از ناسازگاري هاي گفتاري را مي سازد و از هزينه سازي توانها و استعدادها مي کاهد. اين اصطلاح شناسي به قرآن پژوهان نشان مي دهد آنچه تاکنون درباره آن به نزاع برخاسته اند بر يک محور مشترک و يک مفهوم واحد دور نمي زند و آنها بي جهت خويش را درگيري مسائلي اين چنين ساخته اند.
اين راستا برآنيم تا معني شناسي و اصطلاح شناسي مرحوم طبرسي از اصطلاح دين، ايمان و اسلام را به بحث نشينيم، همانندي ها و تفاوتهاي معني شناسي ايشان با ديگر متکلمان و مفسران را باز گوييم.

تعريف ايمان

در متون کلامي تعريفهاي گوناگون چندي براي ايمان آمده است:
در برخي متون، ايمان اصطلاحي با ايمان لغوي هم معني است، اما در متعلق با يکديگر تفاوت دارند. ايمان لغوي به معناي تصديق است و ايمان اصطلاحي تصديق آورده هاي پيامبر(ص) است.
اين ايمان در نگاه برخي فعل قلب است و به تصديق قلبي ايمان گفته مي شود. اما در نگاه گروهي ديگر، ايمان، تصديق لساني است و تصديق قلبي در آن ضرورت ندارد. در برابر اين دو گروه عده اي ايمان را تصديق قلبي و اقرار زباني مي دانند و بعضي افزون بر اين دو عمل به ارکان را نيز در معرفي مي آورند. اشاعره و برخي ديگر از گروه ها به نظريه اول معتقدند1 کراميه نظريه دوم را مي پذيرند، برخي از بزرگان شيعه مانند نصيرالدين طوسي، علامه حلي،2 فاضل مقداد3 و ابوحنيفه از اهل سنت ديدگاه سوم را باور دارند. معتزله و خوارج نيز به ايده سوم گرايش دارند.4
در برابر اين گروه که ايمان را تصديق مي دانند و ميان ايمان لغوي و اصطلاحي رابطه تنگاتنگي مي بينند، گروهي ايمان را معرفت مي خوانند و بر اين باورند که ايمان از معناي لغوي آن به معناي «معرفت» نقل پيدا کرده است.
در اين ميان مرحوم طبرسي مفسر برجسته شيعه از سويي به همانندي معناي لغوي و اصطلاحي ايمان معتقد است. او در معناي لغوي ايمان مي نويسد:
«قال الأزهري: اتفق العلماء علي أنّ الايمان هو التصديق. قال الله تعالي: «و ما أنت بمؤمن لنا» أي ما انت بمصدّق لنا. قال ابوزيد و قالوا ما آمنت أن أجد صحابة، أي ما وثقت. فالايمان هو الثقة و التصديق. قال الله تعالي:« الذين آمنوا بآياتنا» أي صدّقوا و وثقوا بها.»5
همو پس از تبيين معناي لغوي ايمان در تعريف ايمان اصطلاحي مي نويسد:
«اما في الشريعة فالايمان هو التصديق بکل ما يلزم التصديق به من الله تعالي و أنبيائه و ملائکته و کتبه و البعث و النشور و الجنة و النار (و أما قولنا في وصف القديم تعالي: المؤمن، فانّه يحتمل تأويلين: احدهما ان يکون من آمنت المتعدي … و الآخر أن يکون معناه المصدق اي يصدق الموحدين علي توحيدهم اياه….»6
اين تعريف نشان مي دهد مرحوم طبرسي مانند بسياري از متکلمان ايمان را تصديق مي داند و ميان مفهوم اصطلاحي و لغوي ايمان ارتباط مي بيند و نقل معناي لغوي ايمان را به معناي ديگر باور ندارد.
اما از سوي ديگر برخي جملات مجمع نشان مي دهد مرحوم طبرسي ايمان را معرفت مي داند نه تصديق، ايشان مي نويسد:
«انّ أصل الايمان هو المعرفة بالله و برسله و بجميع ماجاءت به رسله، و کل عارف بشيء فهو مصدّق به.»7
بر اساس اين عبارت، صاحب مجمع البيان ايمان را معرفت مي داند، اما نتيجه معرفت را تصديق مي نامد. بنابراين در نظرگاه مرحوم طبرسي ايمان، معرفت است و هر معرفتي لازمه اش تصديق است. در نتيجه اگر فردي به خدا و رسول خدا معرفت دارد آن کس تصديق کننده خدا و رسول خدا خواهد بود.
با اين نتيجه گيري گويا مرحوم طبرسي در مقام پاسخ به اشکال کساني است که تعريف ايمان به معرفت را نادرست مي خوانند؛ به باور ايشان اگر ايمان را معرفت بدانيم لازمه اش آن است که کساني که به خدا معرفت دارند اما خدا را تصديق نمي کنند مؤمن باشند، در صورتي که به اتفاق همه مسلمانان چنين فردي مؤمن ناميده نمي شود. صاحب مجمع البيان با افزودن جمله «کلّ عارف بشيء فهو مصدق به» در حقيقت از اين اشکال پاسخ مي گويد و هر عارفي را مصدق مي داند.
نويسنده مجمع البيان بر خلاف گروهي از متکلمان شيعي و معتزلي و… و هماهنگ با بسياري از متکلمان ديگر، ايمان را تنها تصديق مي خواند و عمل به جوارح را ازحقيقت ايمان بيرون مي داند. ايشان در نفد نظريه کساني که عمل به جوارح را جزء ايمان مي دانند و به آيه «و إذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ ابليس أبي و استکبر و کان من الکافرين» استدلال مي کنند، مي نويسد:
«واستدلّ بعضهم بهذه الآية علي أنّ أفعال الجوارح من الايمان، فقال لولم يکن کذلک لوجب أن يکون إبليس مؤمناً بما معه من المعرفة بالله تعالي و إن فسق بإبائه. و هذا ضعيف لأنّا إذا علمنا کفره بالاجماع علمنا أنّه لم يکن معه ايمان أصلاً، کما أنّا إذا رأينا من يسجد الصنم علمنا أنّه کافر، و إن کان نفس السجود ليس بکفر.»8
برخي به اين آيه استدلال کرده اند که کفر و ايمان نه تنها مربوط به قلب است، بلکه به افعال و رفتار نيز ارتباط دارد. دليل اين عده آن است که اگر اعمال در تحقق ايمان تأثير نداشت بايد ابليس به دليل معرفت او به خدا مؤمن مي بود، هر چند به جهت خودداري از سجده بر آدم فاسق شد. اين مدعا باطل است، زيرا ما يقين به کفر ابليس داريم و اجماع بر کفر ابليس نشان مي دهد او ايمان نداشته است. چنان که ما وقتي مي بينيم فردي بت سجده مي کند در مي يابيم او کافر است هر چند نفس سجده کردن او کفر نيست.
همو در نقد مستند ديگر پيروان تعريف ايمان به تصديق و عمل به جوارح، ذيل آيه «بلي من کسب سيئة و أحاطت به خطيئة فاولئک أصحاب النار هم فيها خالدون» مي نويسد:
«و يدلّّ أيضاً أنّ المراد بالسيئة في الآية الشرک، فيبطل الاحتجاج بالآية علي دخول العمل في الإيمان علي ما ذکره أهل التفسير أنّ سيئة واحدة لاتحبط جميع الأعمال عند أکثر الخصوم، فلايمکن إذاً إجراء الآية علي العموم، فيجب أن يحمل علي أکبر السيئات و أعظم الخطيئات و هو الشرک.»9
و همين جمله دلالت دارد بر اين که منظور از سيئة شرک به خدا است، بنابراين استناد به آيه براي اثبات داخل بودن عمل در حقيقت ايمان باطل است، چنان که اهل تفسير گفته اند که يک گناه نمي تواند همه اعمال نيک را از بين برده محو سازد، آن گونه که معتقدين به احباط مي گويند. در نتيجه نمي توان عموم آيه را پذيرفت و بايد سيئه بر بزرگ ترين گناهان يعني شرک حمل شود.
افزون بر اين، مرحوم طبرسي برخي از آيات قرآن را با نظريه معتزله و خوارج در تعريف ايمان ناسازگار مي بيند. در نگاه ايشان عطف عمل صالح به ايمان در آيات زير نشان از تغاير ايمان و عمل دارد:
«الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و ممّا رزقناهم ينفقون»
«إنّ الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحاً»
«إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات و أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة»
در آيات ياد شده عطف عمل صالح به ايمان نشان از تغاير ايمان و عمل دارد و تغاير اين دو نشان ازنادرستي تعريفي دارد که ايمان را تصديق و عمل صالح مي داند. مرحوم طبرسي در تفسير آيه نخست مي نويسد:
«ثمّ أفرده بالذکر عن سائر الطاعات البدنية و المالية، و عطفهما عليه، فقال: «و يقيمون الصلاة و ممّا رزقناهم ينفقون» و الشيء لايعطف علي نفسه و إنّما يعطف علي غيره.»10
سپس خداوند نماز و انفاق را ازميان اعمال بدني و مالي برگزيده و نماز و انفاق را بر ايمان عطف کرده است و عطف اين دو واجب بر ايمان نشان مي دهد که آن دو عين ايمان نيستند، زيرا معني ندارد چيزي به خودش عطف شود.
وي در تفسير آيه دوم مي نويسد:
«و في هذه الآية دلالة علي أنّ الايمان هو التصديق والاعتقاد بالقلب لأنّه تعالي قال: 'من آمن بالله' ثمّ عطف عليه بقوله 'وعمل صالحاً' و من حمل ذلک علي التأکيد أو الفضل فقد ترک الظاهر.»11
اين آيه دلالت برآن دارد که ايمان همان تصديق و اعتقاد قلبي است، زيرا خداوند در اين آيه عمل صالح را به من آمن بالله عطف کرده است. و کسي که عطف عمل صالح را از باب تأکيد بگيرد برخلاف ظاهر آيه گفته است.
همو در تفسير آيه سوم مي نويسد:
«و قدذکرنا أنّ أمثال هذه الآية تدلّ علي أنّ الايمان ليس من أفعال الجوارح و لامشتملاً عليها، إذ لوکان کذلک لمّا صار لعطفها عليه معني، لأنّ الشيء لايعطف علي نفسه.»12
پيش از اين گفته ايم که امثال اين آيه دلالت دارد که ايمان از افعال جوارح نيست و مربوط به آن نيز نمي باشد، چه اينکه اگر از افعال جوارح بود اعمال صالحه بر ايمان عطف نمي شد ، زيرا عطف يک چيز بر خودش صحيح نيست.
در تفسير مجمع البيان تعريف ايمان به اقرار زباني را نادرست و اطلاق ايمان بر اقرار را مجازي مي شمارد. در تفسير آيه «و من الناس من يقول آمنّا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين» مي خوانيم:
«ثمّ نفي عنهم الايمان فقال «و ما هم بمؤمنين» و في هذا تکذيبهم فيما أخبروا عن اعتقادهم من الإيمان و الإقرار بالبعث، فبين أنّ ما قالوه بلسانهم مخالف لما في قلوبهم، و هذا يدلّ علي فساد قول من يقول: الايمان مجرد القول.»13
خداوند با جمله «وما هم بمؤمنين» ايمان ايشان را نفي مي کند و همين نشان مي دهد که آنها در اخبار خويش به اينکه اعتقاد به اين ايمان و اقرار به بعث دارند دروغگو هستند. پس روشن شد که سخنان آنها با آنچه در قلب ايشان است سازگار نيست و همين مطلب دلالت دارد نظريه کسي که ايمان را تنها اقرار مي داند نادرست است.
مستندات قرآني تعريف طبرسي آياتي است که در آنها ايمان به قلب نسبت داده شده است. صاحب مجمع البيان مي نويسد:
«و يدلّ عليه أيضاً أنّه تعالي ذکر الايمان إضافة إلي القلب، فقال «و قلبه مطمئنّ بالايمان»، و قال «اولئک کتب في قلوبهم الايمان» و قال النبي(ص): الايمان سرّ و أشار الي صدره و الاسلام علانية.»14

تعريف اسلام

اسلام در لغت به مفهوم تسليم است. در مجمع البيان مي خوانيم:
«والإسلام أصله السلم، معناه دخل في السلم، و أصل السلم السلامة، لأنّها انقياد علي السلامة. و يصلح أن يکون أصله التسليم، لأنّه تسليم لأمر الله، و التسليم من السلامة، لأنّه تأدية الشيء علي السلامة من الفساد.»15
مرحوم طبرسي مانند بسياري از متکلمان و مفسران ميان اسلام لغوي و اصطلاحي همخواني مي بيند. او در تعريف اسلام مي نويسد:
«الإسلام يفيد الانقياد لکل ماجاء به النبي(ص) من العبادات الشرعية و الاستسلام به و ترک النکير عليه.»16
«الاسلام هو الانقياد لأمرالله تعالي بالخضوع و الإقرار بجميع ما أوجب الله.»17
«و الاسلام هو الاستسلام لوجوب عمل الفرض الذي أوجبه الله و ألزمه.»18
همو در تفسير «امة مسلمة» در آيه «ربّنا واجعلنا مسلمين لک و من ذريتنا امة مسلمة لک» مي نويسد:
«أي جماعة موحّدة منقادة لک.»19
در اين تعاريف، تسليم، عمل و اقرار، از اجزاء اساسي و مهم تحقق اسلام هستند و نمي توان اسلام را تنها اعتقاد دانست، اما در تفسير مجمع البيان عبارت زير بر خلاف اين تعاريف است؛ مگر آن که اين عبارت را سخن و نظريه مرحوم طبرسي نشناسيم و آن را به «قيل» که در چند سطر قبل آمده است مربوط بدانيم:
«فلم ندّع أنّ المسلم هو المتمسّک بحکم القرآن، إذ الاسلام عبارة عن الدين دون أحکام الشريعة.»20

هم مفهوم بودن ايمان و اسلام

بسياري از کلام نويسان، اسلام و ايمان را مترادف مي دانند و هر مؤمني را مسلمان و هر مسلماني را مؤمن مي دانند. گروهي نسبت ميان اسلام و ايمان را عموم و خصوص مطلق مي دانند و هر مؤمني را مسلمان مي خوانند؛ اما هر مسلماني را مؤمن نمي شناسند.
در اين ميان مرحوم طبرسي مانند بسياري ازمتکلمان، اسلام را ايمان و ايمان را اسلام مي خواند و آن دو را يکي مي نامد. او در تفسير آيه «ربّنا واجعلنا مسلمين لک و من ذرّيتنا امّة مسلمة لک» مي نويسد:
«الاسلام هو الانقياد لأمرالله تعالي بالخضوع و الاقرار بجميع ما أوجب الله، و هو و الايمان واحد عندنا و عند المعتزلة.»21
شيخ طوسي پيش از تأليف مجمع البيان نوشته است:
«الاسلام هو الانقياد لأمرالله تعالي بالخضوع، و الاقرار بجميع ما أوجب الله عليه، و هو والايمان واحد عندنا و عند أ کثر المرجئة و المعتزلة.»22
مستندات قرآني مرحوم طبرسي بر ترادف ايمان و اسلام عبارتند از:
ـ «إنّ الدين عندالله الاسلام»
ـ «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه»
ـ «فأخرجنا من کان فيها من المؤمنين. فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين»
در تفسير آيه نخست مي خوانيم:
«فالاسلام هو تأدية الطاعات علي السلامة من الادغال. و الإسلام و الايمان بمعني واحد عندنا و عند المعتزلة، غير أنّ عندهم الواجبات من أفعال الجوارح من الايمان، و عندنا الايمان من أفعال القلوب الواجبة و ليس من أفعال الجوارح. و قد شرحناه في اوّل البقرة. و الإسلام يفيد الانقياد لکلّ ما جاء به النبي(ص) من العبادات الشرعية و الاستسلام به و ترک النکير عليه فإذا قلنا دين المؤمن هو الايمان و هو الإسلام، فالإسلام هو الايمان، و نظير ذلک قولنا الانسان بشر و الانسان حيوان علي الصورة الانسانية، فالحيوان علي الصورة الإنسانية بشر.»23
همو در تفسير آيه سوم مي نويسد:
«وصفهم الله بالايمان و الاسلام جميعاً، لانّه ما من مؤمن إلاّ و هو مسلم، و الايمان هو التصديق بجميع ما أوجب الله التصديق به، و الإسلام هو الاستسلام لوجوب عمل الفرض الّذي أوجبه الله و ألزمه.»24
هر چند مرحوم طبرسي در جاي جاي تفسير گرانسنگ مجمع البيان ايمان را اسلام و اسلام را ايمان مي خواند و از آن جهت در کنار جمهور قرار مي گيرد، اما اين ادعا به ظاهر با تعريف ايمان و اسلام در مجمع البيان ناسازگار است. در منظر طبرسي ايمان تصديق است، و عمل به جوارح و اقرار زباني در شکل گيري تعريف ايمان تأثيرگذار نيستند، در صورتي که اسلام مورد نظر صاحب مجمع البيان عمل به جوارح و اقرار به واجبات الهي است.
بنابراين بر اساس اين دو تعريف، ميان اسلام و ايمان ترادف نيست و هر يک بار معنايي ويژه دارد. اين اشکال نه تنها بر مرحوم طبرسي بلکه بر بسياري از متکلمان نيز وارد است چه اينکه آنها نيز اسلام را انقياد و اقرار به واجبات معرفي مي کنند و ايمان را تصديق قلبي به آورده هاي پيامبر مي دانند و ايمان و اسلام را مترادف مي خوانند.
بنابراين مراد جمهور مسلمانان از ترادف ايمان و اسلام ترادف اصطلاحي نيست، بلکه مراد ترادف مصداقي در عرف متشرعه است. ايمان و اسلام از آن جهت که در نهايت به پذيرش و اذعان و اعتراف و انقياد مي انجامد، مترادف خوانده مي شوند؛ به همين جهت در عرف متشرعه هر مؤمني مسلمان و هر مسلماني مؤمن خوانده مي شود.
تفتازاني يکي از برجسته ترين متکلمان اهل سنت مي نويسد:
«إنّا لانعني اتحاد المفهوم بحسب أصل اللغة .علي أنّ التحقيق أنّ مرجع الأمرين إلي الإذعان و القبول کما مرّ، و التصديق کما يتعلّق بالأخبار بالذات، فکذا بالأوامر و النواهي بمعني کونها حقة و احکاماً من الله تعالي و کذا التسليم.»25
تشبيه نويسنده مجمع البيان «و نظير ذلک قولنا الانسان بشر و الانسان حيوان علي الصورة الانسانية، فالحيوان علي الصورة الإنسانية بشر»26 نشان مي دهد ايشان نيز مانند بسياري ازمتکلمان به ترادف مفهومي ايمان و اسلام نظر ندارد، بلکه ترادف نتيجه اي ايمان و اسلام را باور دارد؛ چه اينکه بي ترديد در اين تشبيه دو مفهوم متفاوت داريم و اتحادي ميان آن دو از جهت مفهوم ديده نمي شود: «الانسان بشر» مفهومي دارد که با مفهوم «الانسان حيوان علي الصورة الانسانية» متفاوت است، و اما از جهت مصداق خارجي هر دو تعريف بر فرد خاصي صادق است؛ انسان تعريف اول همان انسان تعريف دوم است و بالعکس.

تعريف دين

در جاي جاي تفسير مجمع البيان معاني متفاوت و مختلفي براي دين آمده است؛ جزاء، حساب، طاعت، عادت، قهر، استعلاء و… بخشي از اين معاني به شمار مي آيند. براي نمونه در آيه «مالک يوم الدين» و آيه «و ذلک الدّين القيم» دين به معناي حساب و جزاء آمده است و مستند درستي اين مفهوم آيه «اليوم تجزي کلّ نفس بما کسبت» و آيه «اليوم تجزون ماکنتم تعملون» است.
و در آيات «ماکان ليأخذ أخاه في دين الملک»، «و يکون الدّين للّه» و «ولاتأخذکم بهما رأفة في دين الله» دين به معناي طاعت است.
سه تعريف براي اصطلاح دين درمجمع البيان آمده است:
يک. در ضمن يکي از اقوال پنج گانه در معناي «لاإکراه في الدين» مي خوانيم:
«لأنّ ما هو دين في الحقيقة هو من أفعال القلوب؛ إذا فعل لوجه وجوبه، فأمّا ما يکره عليه من إظهار الشهادتين فليس بدين حقيقة.»27
در اين تعريف دين امر قلبي معرفي شده است.
دو. در تفسير آيه «اليوم يئس الذين کفروا من دينکم» آمده است:
«الدين اسم لجميع ما تعبدالله به خلقه و أمرهم بالقيام به.»28
سه. «هو الدين الذي أمر الله به من التوحيد و العدل و ولاية من أوجب الله طاعته.»29
به باور مرحوم طبرسي دين اسلام تنها دين الهي است و ساير اديان، حتي يهوديت و مسيحيت از اديان الهي نيستند. يهوديت و مسيحيت شکلي تحريف شده از آيين موسي و عيسي هستند و نمي توانند از اديان الهي به شمار آيند.30 او درجاي جاي تفسير مجمع البيان دين الهي را دين اسلام مي خواند و دين را در عرف قرآن همان دين اسلام معرفي مي کند.31
از اين سه تعريف، تعريف دوم نظريه مرحوم طبرسي است و دو تعريف ديگر در ضمن ساير نظريات تفسيري آمده است، هر چند ممکن است سکوت نويسنده مجمع البيان نشان از پذيرش آن دو تفسير ديگر نيز داشته باشد.
به باور مرحوم طبرسي ايمان، اسلام و دين مترادفند.32 البته چنان که در نسبت ميان ايمان و اسلام گفته شد به نظر مي رسد مقصود نويسنده مجمع البيان از وحدت اين سه اصطلاح، وحدت مفهومي نباشد، بلکه وحدت مصداقي مورد توجه ايشان باشد، چه اينکه از نظر مفهوم، اين سه اصطلاح هر يک بار مفهومي متفاوتي دارند و نمي توان بر آنها عنوان مترادف اصطلاحي را بار کرد.

پي نوشت ها:

1. بحراني، قواعد المرام، 170.
2. علامه حلي، کشف المراد، 426.
3. فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، 442.
4. عبدالجبار معتزلي، شرح الاصول الخمسة، 705.
5. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو، 1ـ2/120.
6. همان.
7. همان، 1ـ2/122.
8. همان، 1ـ2/191ـ192.
9. همان، 1ـ2/295.
10. همان، 1ـ2/122.
11. همان، 1ـ2/261.
12. همان، 1ـ2/672.
13. همان، 1ـ2/133.
14. همان، 1ـ2/122.
15. همان، 1ـ2/715.
16. همان.
17. همان، 1ـ2/392.
18. همان، 9ـ10/238.
19. همان، 1ـ2/393.
20. همان، 1ـ2/768 ـ 769.
21. همان، 1ـ2/392.
22. شيخ طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، 1/464.
23. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، 1ـ2/715.
24. همان، 9ـ10/238.
25. تفتازاني، شرح المقاصد، 5/210.
26. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، 1ـ2/715.
27. همان، 1ـ2/631.
28. همان، 3ـ4/245.
29. همان، 1ـ2/104.
30. همان، 1ـ2/770.
31. همان، 9ـ10/75 ؛ 1ـ2/715 ؛ 1ـ2/399.
32. همان، 1ـ2/788.

منبع: فصلنامه پژوهشهاي قرآني
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image