اعمال خشونت در خانواده و تأثير منفي بر کودکان
-(5 Body)
|
اعمال خشونت در خانواده و تأثير منفي بر کودکان
Visitor
463
Category:
دنياي فن آوري
تحقيقات نشان داده است كه در جوامع بدوي يا در جوامعي كه قوانين عرفي آن حول محور " زور" مستقر شده و منطق در آن كاربرد كمتري دارد ، تنبيه سختترين و كم هزينهترين و در عين حال هم بدترين واكنش موجود است. "خشونت" و "تنبيه" در خانواده گاهي تبلور ترس و دلهره است زيرا فرزنداني كه از كودكي فقط آموختهاند كه به همه درخواستهاي موجود پاسخ "آري" بدهند و اگر "نه" بگويند در معرض تنبيه قرار ميگيرند، در بزرگسالي احتمال آنكه هرگاه "نه" ميشنوند ،از ابزار خشونت استفاده كنند بيشتر است ، همانطور كه فرزندان خانوادههاي پدرسالار، غالبا يا خشونتگرا هستند و يا از افسردگي رنج ميبرند. اگر ميخواهيم جهاني صلح آميز داشته باشيم بايد در قدم نخست، با روش هاي خشونت آميز در خانواده مبارزه كنيم ، زيرا امروزه متداولترين خشونت موجود در سطح جوامع انساني ، خشونت در خانواده است. پديده خشونت خانگي در كشور ما در قياس با پارهاي از كشورها كمتر رخ مي دهد اما به هر حال واقعيت تلخي است كه وجود دارد و عواملي نظير بي پناهي اعضاي آزار ديده ، ترس و شرم اعضاي خانواده در بيان آزار، كاستي هاي قانوني ، بيتوجهي نهادهاي حمايتي و هزاران عامل ديگر در گسترش اين امر دخيل است. اين امر ضروري به نظر ميرسد كه با يك عزم ملي ، علل گرايش به خشونت توسط كارشناسان بررسي شده و روشهاي درماني متناسب با آن به افكار عمومي ارائه شود گاهي خشونت توسط فرهنگ ، تاييد و يا تشويق ميشود و حتي توسط خانواده به رسميت شناخته شده و يك رفتار نرمال تلقي ميشود. روانكاوان معتقدند هنگامي كه نميتوانيم حرفمان را به كرسي بنشانيم توسط خشونت آن را اعمال ميكنيم و اين به معناي آن است كه كسي كه اقتدار درونياش از بين رفته يا كم رنگ شده است ناچار است توسط خشونت خواستهاش را محقق كند. وقتي احترام بهخود را ياد نگرفتهايم و از كودكي با احساس تحقير زندگي كردهايم به ديگران نيز طبعا احترام نمي گذاريم و اين بياحترامي را بر فردي كه از خودمان ضعيف تر است مثل كودكمان اعمال ميكنيم. اين بياحترامي مثل يك عقده سركوفتهي حل نشده در درون فرد باقي ميماند و هنگامي كه فرد توسط عوامل بيروني تحريك ميشود آن را به شكل پرخاشگري و خشونت بيرون ميريزد. در چنين شرايطي فرد بيمار فكر ميكند كه دوست داشتني نيست و غيرقابل احترام است و در چنين حالتي حتي احساس شرم نهفته در درون آدمي افزايش مييابد در چنين شرايطي است كه تخليه كردن احساس شرم بوسيله كتك زدن و تحقير كردن كسي كه ما را خشمگين كردهاست ،فوقالعاده ارضاكننده و تخليهكننده است لذا اين تجربه به كرات تكرار ميشود هنگامي كه كودك كتك ميخورد به تنها چيزي كه نمي انديشد كار اشتباهي است كه انجام داده است و اصلا به دليلي كه پدر و مادر به خاطر آن وي را كتك زدهاند فكر نميكند بلكه تنها چيزي كه كودك در آن شرايط به آن ميانديشد آن است كه مورد توهين و تحقير قرار گرفتهاست .خشونت اعمال شده توسط والدين ، مهمترين عامل از بين رفتن اعتماد و صميميت در خانواده است. ترس از جدايي ، شب ادراري و وجود علائم روان تني را از جمله تاثيرات كوتاه مدت خشونت نسبت به كودكان است. آن چه اهميت بيشتري دارد اثرات درازمدت خشونت بر كودك است ،اعتماد بنفس پايين و احساس شرم از مهمترين اين تاثيرات است و چنين كودكي در بزرگسالي تبديل به يك والد مهاجم، خشن و آزاردهنده شده و كودك خود را مورد آسيب قرار ميدهد خشونت يك نوع پاسخ اعتراضآميز است كه فرد نسبت به فشارهاي دروني و بيروني كه به وي تحميل شدهاست ، ميدهد. فرد بوسيله اعمال خشونت ، واكنش قهرآميز خود را به عوامل ناخوشايندي كه وي را تحت فشار قرار دادهاند، ارائه ميكند. قربانيان خشونت نيز خودشان در اعمال خشونت نقش مهمي را ايفاء ميكنند زيرا سكوت بزهديدگان در مقابل خشونت موجب بروز مجدد آن خواهد شد. اگر در خانواده، گفتمان منطق حاكم باشد ميتوان بحرانهاي گوناگون را مديريت كرد اما هر جا كه ما روشهاي آموزشي، تربيتي ، علمي و ساز و كارهاي منطقي براي مهار اختلافات خانوادگي نداشته باشيم خشونت تنها راه چاره تلقي ميشود.علل اجتماعي ، فرهنگي و رواني از جمله مهمترين علل ايجاد خشونت است ، مشاهده فيلمهاي سراسر خشونت به كودكانمان ميآموزد كه ميتوان از طريق اعمال اين رفتار هاي خشونتآميز به مقصود رسيد. گاهي خشونت ميتواند علل رواني داشته باشد و نشانگر ترس و دلهره فرد از يك عامل بيروني باشد زيرا بسياري مواقع شخص به علت ترس و دلهره از يك عامل ديگر دست به خشونت ميزند. استرس، دلواپسي ، نگراني و افسردگي از نتايج اعمال خشونت است . هر چه درجه جامعه پذير شدن افراد بيشتر باشد به همان نسبت نيز نظم ، قانون پذيري و خشونت گريزي بيشتر ميشود. خشونت معمولا وقتي ميان افراد ابراز ميشود كه فرد تهديدي را احساس ميكند و در پاسخ به آن احساس تهديد ، رفتار پرخاشگرانه از خود بروز ميدهد چه خانوادههايي مستعد بروز رفتار پرخاشگرانه در كودك هستند؟ شيوع تعارض خانوادگي ، عدم صميميت مابين پدر و مادر ، زد و خورد ، خانواده از هم گسيخته ، طلاق و فرزنداني كه توسط تك والد نگهداري ميشوند ، ميتوانند فضا را براي پرخاشگري كودكان فراهم كنند. وجود پدر و مادراني كه دچار بيماري بوده و يا بهمصرف مواد مخدر يا الكل مبتلا هستند و يا مشكلات شخصيتي دارند از جمله عوامل ايجاد رفتار پرخاشگرانه در كودك است. كودك بيشترين آموزههاي خود را نه از طريق توصيههاي كلامي بلكه از طريق مشاهداتش بدست ميآورد و الگو مي گيرد. كودك از والدينش ميآموزد كه چگونه رفتار كند، پدر و مادري كه خودشان درگير پرخاشگري كلامي هستند به كودكشان اين پيام را منتقل ميكنند كه" اگر كسي كاري انجام داد كه خوشايند تو نبود ميتواني بر سر او داد زده يا به او ضربه بزني !" ما معمولا كودكمان را وقتي تنبيه ميكنيم كه كاري مخالف ميل ما انجام داده است ، ما از كار او خوشحال نيستيم و به او اين پيام را ميدهيم كه اگر از كسي خوشحال نبودي ميتواني او را بزني و كودك پيام ما را دريافت كرده و تقليد ميكند. منبع:www.parswoman.com /س
|
|
|