نويسنده: داوود بختياري دانشور
انگار مهتاب چراغ آسمان دهكده بود و پرتو نقره اى فام ماه هديه اى بى دريغ!.
نسيم ملايمى روى كوه و دشت مى تابيد.
روستاى بابا سلمان غرق در شادى بود.
زن ها نقل و شيرينى خانگى پخش مى كردند و خوشحال بودند.
زن در حالى كه نوزاد را به سينه گرفته بود، دعايى را زير لب زمزمه مى كرد.
مردها در جايى ديگر نشسته بودند و دهان گرمى مى كردند: - قدمش خير باشد! مرد در انديشه نامى براى فرزندش بود.
نامى كه با بيان آن، هميشه لطف خدا در نظرش مجسم شود.
يدالله نامى بود كه پدر و مادر از آن خشنود بودند.
يدالله كلهر در سال 1333، در روستاى بابا سلمان از توابع شهرستان شهريار،در يك خانواده متوسط مذهبى به دنيا آمد.
او در دامان مادرى رشد يافت كه در ديده همگان، به پارسايى و متانت معروف بود و عشق به ائمه اطهار»ع«و ولايت را از همان كودكى در وجود فرزندش جارى ساخت.
يدالله با رسيدن به سن هفت سالگى، در دبستان روستا مشغول به تحصيل شد.
در همان سال ها، در كلاس هاى قرآن نيز شركت مى كرد.
در كلاس پنجم ابتدايى موفق شد سوره لقمان را با ترجمه فارسى حفظ كند.
با ورود به دوره راهنمايى، فعاليت و جوش و خروش او نيز بيشتر شد.
در اين دوره با وجود سن كم، سعى در تحكيم پايه هاى فكرى و عقيدتى همكلاسى هاى خود داشت و عقايد آنها را در مقابل افراد بهايى مسلك كه در آن منطقه زندگى مى كردند، حفظ مى كرد.
پس از پايان تحصيلات دوره راهنمايى در شهريار، به دليل دورى راه و عدم امكانات لازم و به رغم علاقه زياد به درس مجبور به ترك تحصيل شد.
در سال 1351 به كار سيم كشى ساختمان مشغول شد.
در شهريور سال 1353 وارد خدمت سربازى شد.
به موازات انجام كارهاى روزمره، به فعاليتهاى انقلابى نيز مى پرداخت.
در سال 1358 به همراه يك گروه سى نفره راهى كردستان و منطقه سنندج شد.
فرماندهى تعدادى از بسيجيان كرج، در20 مهر سال 1359 راهى جبهه ى آبادان و ايستگاه فياضيه شد.
متن کتاب "غريبه"/س