همه ي بچه ها پاک و معصوم متولد مي شوند. بدين لحاظ است که مي گوييم بچه ها بهشتي هستند. هر کودک موجودي منحصر به فرد است. هرکدام با سرنوشت خاص خود به اين دنيا قدم مي گذارند. يک دانه سيب طبيعتا به درخت سيب تبديل مي شود. درخت سيب نمي تواند گلابي يا پرتقال بدهد. وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است که راه رشد و تعالي منحصر به فرد فرزند خود را شناسايي کنيم و به آن بها بدهيم. دليلي ندارد آنها را به گونه اي قالب ريزي کنيم که مانند ما بينديشند و به موجودي که ما صلاح مي دانيم تبديل شوند. با اين حال در قبال آنها مسئول هستيم که عاقلانه از آنها حمايت کنيم تا استعدادها و توانمندي هايشان را نشان دهند.
بچه هاي ما نيازي ندارند که از آنها انسانهاي بهتري بسازيم، اما براي رشد خود به ما وابستگي دارند. ما زمين حاصلخيزي تدارک مي بينيم تا بذرهاي عظمت آنها در آن رشد کند. آنها قدرت لازم را براي انجام بقيه کارها دارند. دانه سيب در خود امکاني دارد که مناسب رشد و بالندگي است. به همين شکل هر کودک در ذهن، دل و جسم خود از توانايي رشد و بالندگي برخوردار است. به جاي اينکه به اين بينديشيم که چگونه فرزندان خوب تربيت کنيم، بايد بدانيم بچه هاي ما پيشاپيش خوب هستند.
هر کودک در ذهن، دل وجسم خود از توانمندي رشد و بالندگي برخوردار است.
هر کودک مسايل و مشکلات منحصر به فرد خود را دارد
هر کودک سواي اينکه پاک و معصوم متولد مي شود، با مسايل و مشکلات خود به اين دنيا قدم مي گذارد. وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است که به کودک خود کمک کنيم تا با چالشهاي زندگيش روبه رو شود.
ما به عنوان پدر و مادر مي توانيم به فرزندان خود کمک کنيم اما نمي توانيم مسايل و چالشهاي منحصر به فرد آنها را از ميان برداريم. اين گونه مي توانيم ناراحتي کمتري را تحمل کنيم و بي جهت در مقام تغييردادن فرزندان خود و رفع مشکلات آنها برنياييم. اعتمادکردن بيشتر به پدر و مادر و نيز به فرزند آنها کمک مي کند. مي توانيم بگذاريم که فرزندان ما خودشان باشند و بعد به آنها کمک کنيم تا به چالشها و مسايل زنگيشان واکنش نشان دهند. وقتي والدين با آرامش بيشتري به فرزندان خود نگاه مي کنند بچه ها فرصت بيشتري پيدا مي کنند تا به خود، به پدر و مادر و به آينده نامعلومشان اعتماد کنند.
هر کودک سرنوشت خاص خود را دارد. قبول اين حقيقت به پدر و مادر اطمينان خاطر مي دهد تا آرام بگيرند و بي جهت مسئوليت تمام مشکلات فرزندانشان را متقبل نشوند. وقت و انرژي بيش از اندازه مي گيرد که مدام فکر کنيم چه مشکلي پيش آمده و يا فرزندانمان چه مي توانستند بکنند. بايد توجه داشته باشيم که همه بچه ها مسايل و مشکلات خاص خود را دارند. هرکدام چالشهايي دارند که با يد با آن روبه رو شوند. وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است که به فرزندانمان کمک کنيم تا به طرزي موفقيت آميز با مشکلات و چالشهاي خود برخورد کنند. هميشه به خاطر داشته باشيد که فرزندان ما چالشها و استعدادهاي منحصر به فرد خود را دارند و از ما براي تغييردادن آنها کاري ساخته نيست. با اين حال مي توانيم مطمئن شويم که به فرزندانمان فرصت مي دهيم تا در حداکثر توانمندي خود ظاهر شوند.
بچه ها هرکدام چالشها و استعدادهاي خاص خود را دارند و از ما براي تغييردادن آنها کاري ساخته نيست.
گاه وقتي احساس مي کنيم اشکالي در کار فرزندان ما وجود دارد، بايد به اين ذهنيت برگرديم که آنها بهشتي هستند. به همان شکلي که هستند کامل و بي عيب و نقص هستند، اما چالشها و مشکلات خاص خود را دارند. آنها نه تنها به محبت و کمک ما احتياج دارند، بلکه محتاج چالشهاي خود هم هستند. مشکلات و مسايل منحصر به فردشان را دارند که بايد بر آنها غلبه کنند و اين براي رسيدن آنها به رشد و بالندگي ضرورت دارد. مشکلاتي که با آن مواجه مي شوند به آنها کمک مي کند تا حمايتي را که به آن احتياج دارند پيدا کنند و به منش و شخصيت منحصر به فرد خود برسند.
بچه ها به محبت و کمک ما احتياج دارند، اما براي اينکه رشد کنند بايد با مشکلات خود روبه رو شوند.
هر کودک براي اينکه به رشد و بالندگي برسد بايد دوران دشواريها را پشت سر بگذارد. بچه ها با آموختن اينکه بايد با محدوديتهايي که پدر و مادر و دنيا برايشان ايجاد مي کند بسازند و کنار بيايند به مهارتهاي ضروري بخشودن، پذيرفتن، همکاري، خلاقيت، مهر و محبت، شجاعت، مداومت و پشتکار، اصلاح خود، عزت نفس و خودکفايي مي رسند. به نمونه هاي زير توجه کنيد:
- بچه ها نمي توانند بخشودن را بياموزند، مگر کسي براي بخشودن وجود داشته باشد.
- اگر بچه ها به هر چه مي خواهند بلافاصله دست پيدا کنند، شکيبايي را نمي آموزند.
- اگر همه اطرافيان بچه ها کامل و بي کم و کاست باشند، بچه ها در شرايطي قرار نمي گيرند که کمي ها و کاستيهاي خود را بپذيرند.
- اگر همه چيز، هميشه بر وفق مراد بچه ها باشد، آنها تعاون را ياد نمي گيرند.
- اگر ديگران همه کارهاي بچه ها را انجام دهند، فرصتي براي نشان دادن خلاقيت بچه ها باقي نمي ماند.
- بچه ها اگر درد و ناراحتي را احساس نکنند محبت و احترام را نمي آموزند.
- بچه ها تا با ناملايمات زندگي روبه رو نشوند شجاعت و خوش بيني را نمي آموزند.
- اگر همه چيز آسان به دست آيد بچه ها مداومت و پشتکار پيدا نمي کنند.
- بچه ها اگر با دشواري، شکست يا اشتباه مواجه نشوند نمي توانند خود را اصلاح کنند.
- بچه ها اگر بر موانع بر سر راهشان غلبه پيدا نکنند به عزت نفس و احساس غرور و افتخار نمي رسند.
- بچه ها اگر کمبود را احساس نکنند به خودکفايي نمي رسند.
مشکلات زندگي مي تواند فرزندان شما را قوي و استوار کند و اسباب درخشش آنها را فراهم سازد. وقتي پروانه اي از پيله خود بيرون مي آيد به تلاشي فراوان احتياج دارد. اگر شما اين پيله را پاره کنيد تا از ميزان تلاش پروانه بکاهيد، پروانه به سرعت مي ميرد. تلاش براي خروج از پيله براي تقويت عضلات بال پروانه لازم است. بدون اين تلاش پروانه هرگز توان پرواز پيدا نمي کند، به جاي آن مي ميرد. به همين شکل فرزندان ما براي اينکه قوي و قدرتمند شوند و در اين دنياي پر از مشکلات آزادنه به پرواز درآيند به تلاش ويژه و حمايت خاص خود احتياج دارند.
هر کودک براي اينکه بر چالشهاي منحصر به فرد خود غلبه کند به مهر و عشق و حمايت خاص خود احتياج دارد. بدون اين حمايت مسايل آنها بيشتر مي شود و گاه به حدي مي رسد که بيماري رواني و رفتارهاي جنايت آميز را سبب مي گردد. وظيفه ما به عنوان پدر و مادر حمايت از فرزندانمان به شکلي است که آنها قوي تر و سالم تر شوند. اگر در کارشان دخالت کنيم و از ميزان تلاش آنها به مقدار بيش از اندازه بکاهيم، فرزندانمان را تضعيف مي کنيم. از سوي ديگر اگر به کلي از آنها حمايت نکنيم و زندگي را بر آنها سخت بگيريم، آنها را از رشدي که به آن احتياج دارند محروم مي کنيم. بچه ها به تنهايي نمي توانند از پس همه مشکلات خود برآيند. بچه ها نمي توانند به تنهايي همه ي مهارتهاي لازم براي زندگي موفقيت آميز را کسب کنند.
پنج پيام تربيت مثبت
پنج پيام قدرتمند وجود دارد که فرزندان شما با شنيدن آن مي توانند خود را براي روبه رو شدن با چالشهاي زندگي آماده کنند و به حد اعلاي توانمندي خود برسند.
1- مي توانيد متفاوت باشيد.
2- مي توانيد اشتباه کنيد.
3- مي توانيد احساسات منفي تان را ابراز نماييد.
4- مي توانيد بيشتر بخواهيد.
5- مي توانيد نه بگوييد، اما به خاطر داشته باشيد که رئيس پدر و مادر شما هستند.
اکنون اجازه بدهيد هر يک از اين پيامها را مفصل تر بررسي کنيم.
1- مي توانيد متفاوت باشيد. بچه ها موجودات منحصر به فردي هستند. هرکدام مشکلات، استعداد و نيازهاي ويژه خود را دارند. وظيفه ما به عنوان پدر و مادر اين است که نيازهاي منحصر به فرد آنها را تشخيص دهيم و در مقام مراقبت از فرزندانمان اقدام کنيم. پسرها، روي هم رفته، نيازهايي دارند که دخترها به آنها اهميت نمي دهند. به همين شکل دخترها هم نيازهايي دارند که با نياز پسرها متفاوت است. از اينکه بگذريم هر کودک، بدون توجه به جنسيت خود مشکلات، نيازها و توانمنديهاي خاص خودش را دارد.
طرز يادگيري بچه ها نيز متفاوت است. بسيار مهم است که پدر و مادر به اين نکته توجه کنند، در غير اين صورت ممکن است در مقايسه فرزندانشان برآيند که مي تواند ناراحت کننده باشد. در زمينه يادگيري مهارتها معمولا با سه گونه کودک روبه رو هستيم: دونده، راه رونده و پرش کننده. دونده ها به سرعت مطالب را فرا مي گيرند. راه رونده ها به تدريج و مستمر مي آموزند و بازخوردهاي روشني از يادگيري خود ارائه مي دهند. و سرانجام به پرش کننده ها مي رسيم. تربيت کردن پرش کننده ها دشوارتر است. به نظر مي رسد که مطلبي نمي آموزند، تا اينکه يکي از روزها پرش بلندي مي کنند و به آنچه مي خواهند مي رسند. پرش کننده ها مانند شکوفه هايي هستند که دير باز مي شوند. براي اين اشخاص فراگيري موضوعي وقت گير است.
پدر و مادر هم با توجه به جنسيت فرزندانشان به آنها محبت مي کنند. براي مثال دخترها اغلب به توجه و محبت بيشتري احتياج دارند، اما اگر به پسرها به همين اندازه محبت کنيد ممکن است فرض را بر اين بگذارند که به اندازه کافي به آنها اطمينان نمي کنيد. پسرها به اعتماد بيشتر نياز دارند و اين در حالي است که اگر به دخترها اعتماد بيش از اندازه بکنيد، فرض را بر اين مي گذارند که به قدر کافي به آنها توجه نمي کنيد. پدرها به اشتباه آنچه را که پسرها احتياج دارند به دخترانشان مي دهند و مادرها هم به اشتباه حمايتي را که دخترانشان به آن احتياج دارند ارزاني پسرانشان مي کنند. اگر پدر و مادر به نيازهاي متفاوت فرزندان خود توجه کنند، فرزندان بهتري تربيت مي کنند. افزوده بر اين پدر و مادر کمتر درباره شيوه هاي تربيت فرزندان بحث و مجادله مي کنند.
2- مي توانيد اشتباه کنيد. همه ي بچه ها اشتباه مي کنند. اين کاملا طبيعي است و مي توان آن را انتظار داشت. اشتباه کردن بدين معنا نيست که اشکالي در شما وجود دارد، مگر اينکه پدر و مادر به گونه اي واکنش نشان دهند که بچه ها حق اشتباه کردن ندارند. اشتباه کردن کاملا طبيعي و عادي است و دور از انتظار نمي باشد. بچه ها با توجه به الگوهاي خود در زندگي اين را مي آموزند. پدر و مادر مي توانند با نشان دادن پايبندي خود به اين اصل، اين مهم را به فرزندانشان آموزش دهند.
وقتي بچه ها ببينند که پدر و مادرشان به طور منظم عذرخواهي مي کنند، به تدريج به اين نتيجه مي رسند که مي توانند اشتباه کنند. پدر و مادر به جاي اينکه به فرزندان خود بگويند که مي توانند اشتباه کنند، مي توانند اشتباه کردن را با الگو شدن خود آموزش بدهند. بچه ها نه با نطق و سخنراني، بلکه با ديدن الگوها مطالب را مي آموزند. اين گونه بچه ها نه تنها رفتار مسئولانه تر را فرا مي گيرند، بلکه بخشاينده تر مي شوند.
بچه ها با توانايي دوست داشتن پدر و مادر خود متولد مي شوند، اما نمي توانند خودشان را دوست بدارند و يا ببخشند. اين مهم را با توجه به طرز برخورد پدر و مادرشان با اشتباهات آنها فرا مي گيرند. وقتي بچه ها به جبران خطايي که مرتکب شده اند مجازات نشوند مي توانند مهارت مهمتري را بياموزند: توانايي دوست داشتن خود و قبول عيوب و ايراداتي که دارند.
بچه ها اين مهارت را زماني مي آموزند که ببينند اشتباه مي کنند و با اين حال پدر و مادرشان آنها را دوست دارند. خجالت دادن يا مجازات کردن کودک مانع از آن مي شود که بچه ها بتوانند خودشان را دوست بدارند و در مقام بخشودن خود برآيند.
3- مي توانيد احساسات منفي داشته باشيد. احساسات منفي از قبيل خشم، اندوه، هراس، تأسف، ناراحتي، نوميدي، خجالت، حسادت، ناامني و شرم طبيعي نيستند اما بخش مهمي از رشدکردن و بزرگ شدن هستند. احساسات منفي هميشه بدون اشکال هستند و بايد بروز داده شوند.
پدر و مادر بايد فرصت مناسبي در اختيار فرزندانشان قرار دهند تا بتوانند احساسات منفي خود را بروز دهند. اما داشتن احساسات منفي گرچه هميشه قابل قبول است، طرز ابراز آن، و اينکه اين احساسات در چه زمان و مکاني ابراز شوند هميشه مناسب و به جا نيستند. بدخلقي کردن بخشي از جريان رشد بچه هاست اما بچه ها بايد زمان و مکان مناسب آن را بياموزند.
در روش تربيت مثبت، بچه ها مسئول احساسات پدر و مادر نيستند. وقتي بچه ها احساس کنند که نمي توانند احساسات خود را بروز دهند آن را سرکوب مي کنند و در نتيجه خود محوري خود را از دست مي دهند و نمي توانند خودشان باشند.
در اين ميان بسياري از والدين که به اهميت بروز احساسات پي برده اند به اشتباه احساسات بيش از اندازه خود را با فرزندانشان در ميان مي گذارند. بهترين روش آموزش آگاهي از احساسات، گوش دادن و کمک همدلانه به شناسايي احساسات فرزندان است. پدر و مادر مي توانند احساسات منفي دوران کودکي خود را براي فرزندانشان تعريف کنند.
پدر و مادر با همدلي، تصديق کردن و گوش فرا دادن، به جاي در ميان گذاشتن احساسات خود بهتر مي توانند کودکان خود را به درک احساساتشان تشويق کنند. گاه حتي طرح سؤال مستقيم از بچه ها که چه احساسي دارند و يا چه مي خواهند به آنها قدرت بيش از اندازه مي دهد. به مهارتهاي گوش دادن بيشتري نياز داريم تا ازخواسته ها و نيازهاي فرزندانمان آگاه شويم. والدين بيش از اندازه آسان گير ياد مي گيرند که از طريق احساسات و خواسته هاي فرزندانشان مورد سلطه جويي قرار نگيرند. والدين بيش از اندازه متوقع هم به اين نتيجه مي رسند بي آنکه بدانند و بخواهند فرزندانشان را به خاطر داشتن احساسات منفي خجالت مي دهند.
بچه ها با يادگرفتن اينکه مي توانند احساسات منفي داشته باشند و آن را مخابره کنند، به احساسي قدرتمند از خود مي رسند و به تدريج دنيايي از خلاقيت، شم، عشق، اعتماد به نفس، شادي، محبت، وجدان و توانايي اصلاح اشتباهات خود پيدا مي کنند. همه ي اين مهارتهاي مهم و پيشرفته که به شخص امکان درخشش مي دهد و امکان موفقيت بيشتر او را فراهم مي سازد، از در تماس بودن با احساسات خود و نيز امکان ابراز احساسات منفي نشأت مي گيرد. اغلب کساني که در زندگي خود موفق نيستند يا در برابر احساسات دروني خود کرخت شده اند و يا بر اساس احساسات منفي خود تصميم مي گيرند و يا در احساسات منفي گير مي کنند. در هر يک از اين شرايط امکان تحقق روياها از دست مي رود.
4- مي توانيد بيشتر بخواهيد. بسيار اتفاق مي افتد که به بچه ها القا مي شود اگر بيشتر بخواهند خودخواه و لوس و خطاکار هستند. بسياري از والدين به فرزندان خود آموزش مي دهند به آنچه دارند. بسنده کنند و از آنچه به دست مي آورند ممنون و سپاسگذار باشند. به ندرت به پدران و مادراني برخورد مي کنيم که بر بيشترخواهي فرزندانشان مهر تأييد بزنند.
در اين شرايط بچه ها نمي دانند تا چقدر بيشتر خواستن قابل قبول است. اين علم و اطلاع از آنها انتظار هم نمي رود. حتي ما در سنين بلوغ و بزرگي هم نمي دانيم که متقاضي چه چيزهايي مي توانيم باشيم. اگر بزرگترها در اين زمينه مشکل دارند تکليف کوچکترها مشخص است.
مهارتهاي تربيت مثبت به بچه ها آموزش مي دهد به اندازه اي که احترام ديگران خدشه دار نشود توقع و انتظار بيشتر داشته باشند. از سوي ديگر والدين هم مي آموزند بدون اينکه ناراحت شوند جواب نه بدهند. اگر بچه ها احساس کنند که به خاطر تقاضايشان تحقير نمي شوند مي توانند آزادانه تقاضايشان را مطرح سازند. اين را هم متوجه مي شوند که در خواستشان ممکن است لزوما اجابت نشود.
وقتي بچه ها بتوانند خواسته هاي خود را مطرح سازند توانايي آنها براي رسيدن به آنچه مي خواهند افزايش مي يابد. اين گونه در سن بلوغ جواب «نه» را به راحتي به عنوان يک پاسخ نمي پذيرند و در کودکي با شما مذاکره مي کنند تا به خواسته هاي خود برسند. تفاوت بزرگي است ميان کودکاني که با غر و لند و با سلطه جويي مي خواهند به خواسته هايشان برسند و کودکاني که با مذاکره به شما انگيزه مي دهند تا حرفشان را بپذيريد. والدين مثبت البته در طول مذاکره کنترل آن را بر عهده دارند و به روشني محدوديتهايي براي آن در نظر مي گيرند.
وقتي به فرزند خود امکان بيشتر خواستن مي دهيد، او را در زندگي اش توانمندتر مي کنيد. بسياري از زنان دنيا احساس درماندگي دارند، يکي از دلايل آن اين است که کسي به آنها فرصت بيشتر خواستن نداده است. به جاي آن به آنها گفته شده که بيشتر به خواسته هاي ديگران بها بدهند و اگر به علت نرسيدن به خواسته هاي خود ناراحت شدند، احساس شرم و خجالت بکنند.
يکي از مهارتهاي مهمي که پدر و مادر مي توانند به دختران خود آموزش دهند بيشتر خواستن است. اغلب زنها اين مهارت را در کودکي نياموخته اند. به همين دليل به جاي اينکه بيشتر بخواهند به طور غيرمستقيم با بيشتر مايه گذاشتن از خود و خدمت بيشتر به ديگران مي خواهند بدون اينکه مجبور به تقاضا بشوند، به خواسته هاي خود برسند. اين ناتواني زنان در خواستن و تقاضاي مستقيم مانع از آن مي شود که در زندگي و در روابط خانوادگي خود به آنچه مي خواهند برسند.
مادرها اغلب به اشتباه بيش از اندازه سؤال مي کنند. بسياري از پسرها اگر براي صحبت کردن بيش از اندازه تحت فشار قرار بگيرند از صحبت خودداري مي کنند. اگر روش روبه رو شدن با مشکلات را به پسرها گوشزد کنيم نتيجه منفي مي گيريم. وقتي پسري احساس مي کند که در رسيدن به هدفي شکست خورده است، ديگر نياز ندارد که کسي در مقام توصيه و موعظه با او حرف بزند و حال و روزش را از آنچه هست خراب تر کند.
5- مي توانيد «نه» بگوييد اما فراموش نکنيد که در هر حال، پدر و مادر رئيس هستند. بچه ها براي اينکه نه بگويند به اجازه احتياج دارند، اما به هر حال نبايد فراموش کنند که مسئوليت بر عهده ي پدر و مادر است. سواي دادن اجازه به کودک که بيشتر بخواهد و براي رسيدن به خواسته اش مذاکره کند، اين اقدام به او قدرت و توان بيشتري مي دهد. اغلب والدين نگران دادن توانمندي زياد به فرزندان خود هستند، زيرا ممکن است آنها را لوس کند. يکي از اشکالات بچه هاي امروز اين است که به آنها آزادي عمل بيش از اندازه داده اند. پدر و مادر احساس کرده اند که فرزندانشان شايسته توان بيشتر هستند، اما اين را نياموخته اند که چگونه رئيس باقي بمانند. مادام که پدر و مادر از ساير شيوه هاي تربيت مثبت، مانند فرستادن کودک به اتاق خود براي جلب همکاري او استفاده نکنند، بچه ها بيش از اندازه متوقع، خودخواه و رنجش پذير باقي مي مانند. وقتي پدر و مادر احاطه خود را حفظ مي کنند بيشتر مي توانند به فرزندان خود قدرت و توان بدهند.
وقتي به بچه ها اجازه نه گفتن مي دهيم برايشان فرصتي فراهم مي آوريم تا احساسات خود را بيان کنند، ببينيد چه مي خواهند و بعد براي رسيدن به خواسته شان مذاکره کنند. اين بدان معنا نيست که هميشه مطابق خواسته کودک رفتار کنيد. با آنکه بچه ها حق نه گفتن دارند، اين بدان معنا نيست که مي توانند هميشه هر طور که مي خواهند عمل کنند. احساس و خواسته بچه ها را مورد توجه قرار مي دهيم و همين کافي است تا بچه ها همکاري بيشتري بکنند. از اينها مهمتر، اين روش به بچه ها امکان مي دهد بدون اينکه مجبور باشند خويشتن واقعي خود را سرکوب کنند تن به همکاري بدهند.
ميان تطبيق خواسته و انکار آن تفاوت زيادي وجود دارد. تطبيق خواسته، منطبق کردن خود با خواسته پدر و مادر است اما انکار خواسته به معناي سرکوب احساسات و خواسته ها و تسليم شدن به خواسته پدر و مادر است. تسليم شدن به مفهوم شکستن اراده کودک است.
تطبيق و تعديل خواسته به معناي همکاري و تسليم شدن و گذشتن از خواسته به مفهوم اطاعت است. تربيت مثبت فرزندان به خلق کودکان همکاري کننده و نه مطيع نظر دارد. درست نيست که بچه ها کورکورانه از دستورات پدر و مادر اطاعت کنند. وقتي به بچه ها اجازه مي دهيم که احساسشان را تجربه کنند و آن را به زبان بياورند شرايط را براي همکاري و تعاون هرچه بيشتر آنها فراهم مي سازيم. بچه هاي مطيع و فرمانبردار صرفا به دستورات عمل مي کنند و فکر و احساس کردن را به کنار مي گذراند.
شيوه تربيتي مثبت به همکاري بچه ها و نه اطاعت کورکورانه آنها نظر دارد.
بچه هاي همراه و همکاري کننده هنوز به خواسته هاي خود مي انديشند. اما بيش از هر چيز مي خواهند پدر و مادرشان را راضي کنند. دادن اجازه ي نه گفتن به بچه ها به مفهوم دادن امکان کنترل بيشتر به آنها نيست. برعکس با دادن اجازه نه گفتن کنترل پدر و مادر بيشتر مي شود.
وقتي بچه ها بدرفتاري مي کنند يا تن به همکاري نمي دهند از کنترل پدر و مادر خارج مي شوند. آنها از کنترل شما خارج مي شوند و ديگر مطابق ميل و خواسته شما رفتار نمي کنند. براي جلب همکاري بچه ها، گاه لازم است آنها را به اتاق ساکت خود بفرستيم. خداوند بچه ها را کوچک آفريده تا بتوانيم آنها را بلند کنيم و به اتاق خودشان ببريم.
در اين مدت بچه ها مي توانند احساسات خود را بروز دهند و در برابر خواسته پدر و مادر مقاومت کنند. اما اين شرايط فقط در زمان تنها گذاشتن کودک محدود مي شود. روي هم رفته براي هر سال که از سن کودک مي گذرد يک دقيقه براي تنها گذاشتن او در نظر گرفته مي شود. از اين رو براي يک کودک 4 ساله 4 دقيقه تنها به حال خود قرار گرفتن کافي است. اين گونه، کودک مي فهمد که هنوز رئيس شما هستيد. احساسات منفي اش خود به خود از بين مي رود و بار ديگر به راضي کردن شما و همکاري و تعاون تن مي دهد.
پدران و مادران بيش از اندازه آسان گير و کساني که در مقام دادن نظم و انضباط به فرزندانشان کاري صورت نمي دهند، ندانسته آنها را در موقعيت ناامني قرار مي دهند. احساس امنيت خاطر را از آنها مي گيرند. کودک کم کم به اين نتيجه مي رسد که مي تواند رفتار کنترل کننده داشته باشد و از آنجايي که آمادگي قبول مسئوليت ندارد، احساس عدم امنيت خاطر مي کند. فرض کنيد مسئوليت استخدام 200 نفر را به شما مي دهند تا در مدت 6 ماه خانه اي را بسازيد، و يا فرض کنيد به شما مي گويند کسي گلوله خورده و خون ريزي شديد دارد و شما بايد گلوله را از تن او بيرون بياوريد اگر در هيچ يک از اين دو مورد تجربه اي نداشته باشيد چه مي کنيد؟ مسلما احساس عدم امنيت خاطر مي کنيد. وقتي کودکي احساس کند که مسئوليت را به او تفويض کرده اند احساس ناامني مي کند و لوس مي شود.
بچه هاي لوس و متوقع معمولا به زمان بي اعتنايي بيشتري احتياج دارند. گاه فرستادن نوجوانها به يک اردو، به خانه عمه، خاله يا پدربزرگ و مادربزرگ به آنها امکان مي دهد تا با خويشتن حقيقي خود آشنا شوند و بدانند به کسي تحت عنوان رئيس و سرپرست احتياج دارند. اين گونه، احساس مي کنند براي راضي کردن پدر و مادرشان بايد کاري صورت بدهند.
بچه ها براي رسيدن به احساس امنيت خاطر نياز دارند که حرفشان را بزنند، اما در ضمن بدانند که تحت نظر پدر و مادر هستند.
بسياري از والدين به اشتباه گمان مي کنند که سرکشي بچه ها امري کاملا طبيعي است. بايد گفت سرکشي تنها براي کودکاني طبيعي است که از حمايت لازم در دوران کمسال تري خود برخوردار نبوده اند، وقتي بچه ها اجازه نه گفتن را تجربه مي کنند، به برداشت سالمي از خود مي رسند و نيازي به سرکشي آنها در دوران نوجواني وجود ندارد. ممکن است در مواقعي اقدام به بدخلقي کنند اما اين با سرکشي متفاوت است.
تربيت فرزندان تعهد بزرگ پدر و مادر است، اما بايد دانست که فرزندان ما شايسته اين توجه هستند. پدر و مادر زماني متحير و سرگردان مي شوند که ندانند چه مي توانند بکنند و يا اينکه ببينند اقداماتشان نتيجه معکوس مي دهد. مطالعه روشهاي مثبت تربيت فرزندان که فهميدنش ساده اما به خاطر سپردنش ساده نيست، هميشه به شما يادآور مي شود که مورد نياز هستيد و مي توانيد با جرح و تعديل لازم نيازهاي فرزندانتان را مرتفع کنيد.
هميشه به خاطرداشته باشيد که کسي بهتر از شما نمي تواند فرزندان شما را تربيت کند. بچه ها بهشتي هستند، اما از شما به وجود آمده اند و به شما نياز دارند. فراگيري طرز درست تربيت فرزندان ارزشمندترين کار براي کساني است که قصد تشکيل خانواده دارند. بدون درک روش درست تربيت فرزندان اغلب والدين نمي دانند که چقدر براي فرزندانشان و براي آينده آنها مهم هستند. اين گونه نه تنها فرزندانشان، بلکه خودشان آسيب مي بينند.
البته با اين علم و اطلاع هم ممکن است هنوز اشتباه کنيد، اما مي توانيد از اشتباهات خود مدد بگيريد و مهارت مهم بخشودن را به فرزندان خود آموزش دهيد. نمي توانيم هميشه آنچه را فرزندانمان مي خواهند يا احتياج دارند به آنها بدهيم. اما مي توانيم به آنها کمک کنيم که به روشهاي سالم با نوميدي هايشان روبه رو شوند و قوي تر و با اعتماد به نفس تر گردند. البته هنوز نمي توانيد در همه حال نيازهاي فرزندان خود را برآورده سازيد اما مي دانيد چگونه به احساسات و نيازهاي برآورده نشده آنها جواب بدهيد و جراحات احساسي شان را التيام ببخشيد و مهر و عشق و حمايت مورد نيازشان را بار ديگر تأمين کنيد. با استفاده از پيامهاي مثبت تربيتي و با توجه داشتن به اين موضوع که بچه ها بهشتي هستند، به فرزندان خود کمک مي کنيد تا به روياهاي خود تحقق ببخشند و اين چيزي است که همه والدين خواهان آن هستند. /س