جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
شيطان پرستي
-(0 Body) 
شيطان پرستي
Visitor 554
Category: دنياي فن آوري


تاريخچه

مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته‌است. در اصل در سنت مسيحيان جودو، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده‌است که در برگيرنده قانوني است که مي‌تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (يادآور يکي از تفسيرهاي يهودي که مي‌گويد تنها زماني که پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نکنيد موجودي بسيار خوب خواهيد بود) در خلال قرنها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده‌است.
•اين ديدگاه که هرچيزي نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) بايد يک نيروي خداي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد (بسيار از الهه‌هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته‌اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نيز چنين باوري را داشته‌است).
•با گسترش دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، که هردو پيروان بسياري بدست آوردند و يک رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، و در ميان آموزه‌هاي آنها شيطان وجود دارد و در همه جهان‌بيني‌هاي الهي، شيطان سعي دارد خداوند رادرزندگي بشر تحليل برد و خراب کند.
با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکري (قرون 17 و 18)، مردl در جوامع غربي به پرسش سوالاتي راجع به شيطان کردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگ‌تر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يک رسم که با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد ظهور پيدا کرده.
به علاوه شيطان پرستي برمبناي آموزه‌هاي مخالف دين‌هاي ابراهيمي به مخالفت با خداي ابراهيمي پرداخته‌است. قديمي‌ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در کتاب «تکذيب يک کتاب» توسط توماس هاردينگ (1565) به چشم ميخورد که در آن از کليساي انگليس دفاع مي‌کند: «در خلال زماني که مارتين لوتر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد،...». در حالي که مارتين لوتر خود هرگونه ارتباطي را بين آموزه‌هايش و شيطان نفي کرد. شيطان در يهوديت، مسيحيت، اسلام و آياواشي کلمه شيطان در ابتدا از دين يهود آمده و در مسيحيت و اسلام تکميل يافته‌است. اين نگاه يهودي-مسيحي-اسلامي از شيطان مي‌تواند به موارد زير تقسيم شود:
اسلامي: کلمه شيطان در عربي «الشيطان» به معناي خطاکار، م***** و دشمن است. اين يک عنوان است که معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي‌شود.شيطان يكي از فرشتگان خاص خدا بوده كه جايگاه ويژه اي نزد خدا داشت . پس از آفرينش حضرت آدم خدا به تمامي فرشتگان دستور داده كه در مقابل آدم سجده كنند كه شيطان از اين امر سر باززده و خود را برتر از آدم دانسته چون آدم از خاك آفريده شده و فرشتگان از آتش وبه همين خاطر مورد غضب خدا قرار گرفته و از آن روز شيطان دشمني انسان راآغاز كرده و سعي در به انحراف كشيدن انسان‌ها داشته.
يهود: شيطان در يهوديت، در لغت به معناي «دشمن» يا «تهمت زننده» است. و همينطور نام فرشته‌اي است که مومنين را مورد محک قرار مي‌دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده‌است بلکه يک خادم خدا است که وظيفه دارد ايمان بشيريت را مورد آزمايش قرار دهد.
مسيحيت: در بسياري از شاخه‌هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل از آنکه از درگاه خدا ترد شود، يک موجود روحاني يا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده‌است. گفته مي‌شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي ترد شده‌است. همينطور گفته شده‌است است شيطان کسي بوده‌است که به انسان گفته‌است مي‌تواند خدا شود، و موجب معصيت اصلي انسان در درگاه خدا شده‌است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده‌است. از شيطان در کتاب يوناني «ديابلوس» به عنوان روح پليد (Devil) نيز نام برده شده‌است که به معناي «تهمت زننده» يا «کسي که به ناحق ديگران را متهم مي‌کند». واژه Devil از فعلي به معناي «پرت کردن» يا «انتقال دادن» نشئت گرفته شده‌است. در حالي که لاوي ادعا کرده‌است که اين واژه از زبان سانسکريت "devi" مشتق شده و به معناي الهه‌است (گرچه اين ادعا نادرست به نظر مي‌آيد)
•آياواشي: «آکيلاتريراتو آماناي» منبع اسطوره‌شناسي آياواشي و کتاب ديني آياواشي، راجع به «کروني» که يک موجود شيطاني است سخن گفته‌است. اين موجود به 6 قسمت قطعه قطعه شده‌است و هر قسمت در جهان با نام‌هاي «راواناً ,»دوريودهاناً و ... متولد شده‌اند.
عرفاي اسلامي بر اين عقيده اند كه ابليس از فرشتگان درگاه نبوده بلكه يكي از طايفه جنيان بوده كه در اثر عبوديت بسيار زياد به درگاه مقرب الهي راه يافته و با رموز احديت آشناست و اين قدرت و مهلت بخاطر 60000 سال عبادت خالصانه به او داده شده است و دليل قابل بحث آنرا اين مدعاميدانند كه بر اساس اصول كائنات هيچ فرشته اي خطاكار نيست چون فرشته فقط اطاعت بي چون و چرا از فرامين خداوند را در وجود خود دارد و فقط آفريده شده تا اطاعت نمايد و در وجود فرشتگان جبري است كه هيچ اختيار براي هيچ عملي بجز دستور خدا قرارداده نشده است و شيطان قادر به عصيان و نافرماني بود پس فرشته نبود بلكه از جنيان است كه در روايات شيعيان هم همين موضوع تاكيد شده است .
شيطان از ماده «شطن» به معني مخالفت مي باشد،‌ و به هر موجود طغيانگر و مخالفي گويند، خواه از انسان ها باشد يا از جن و يا از حيوانات. به عبارت ديگر؛ شيطان يك عنوان است كه معمولا به موجودي به نام ابليس صفت داده مي شود. ابليس، جني بوده است كه از خدا نافرماني كرده است.
شيطان پرستي به معناي عام يعني اطاعت از شيطان و پرستش آن به عنوان معبود است.
امروزه گروه هاي مختلفي به عنوان شيطان پرست مطرح هستند که بايد گفت اين گونه انحرافات نه تنها تازگي ندارد که بعضي به آن پيشين? هزار ساله مي دهند و دليل آن را پرستش هر موجود داراي قدرت از سوي مردمان هزاران سال پيش و يا وجود دو خداي ضد هم يعني خداي خير و شر در انديشه هاي پيشينيان مي دانند که نمونه آن را در آيين زرتشت و قبل از آن در دنياي مصر باستان و بين النهرين مي توان يافت. در دين زرتشت اهريمن خداي شر در کنار اهورا مزدا خداي خير پرستش مي شود. براي نخستين بار شخصي به اسم " توماس هاردينگ "در 1565 ميلادي در کتاب "تکذيب يک کتاب" واژ? شيطان پرستي را عليه"مارتين لوتر" به کار برد و باعث ترويج و شيوع اين لفظ شد تا جايي که شيطان پرستي در قرون 17 و 18 ميلادي در برخي کشورهاي غربي به صورت يک رسم ظهور يافت که به مخالفت با اديان ابراهيمي مي پرداخت. ترويج اين پديده مديون حمايت هاي بي دريغ سرمايه داران يهودي و فراماسون ها بود .جادو گري و شيطان پرستي را در اوايل قرن 19 ميلادي بعضي از سرمايه داران و اشراف زادگان انگليسي که عضو گروه هاي فراماسونري بودند به رهبري شخصي به اسم " سر فرانسيس داشو "با نام باشگاه آتش جهنم در شهر لندن گسترش دادند. و با تلاش آنها اين گروه ها در آمريکا نيز رواج يافتند. اغلب اين سرمايه داران که از شيطان پرستان حمايت مي کردند از قاچاقچيان و توليد گنندگان مشرو بات الکلي و مروجين قمار خانه ها و مرکز فساد در اروپا و آمريکا به شمار مي رفتند .

افکار و عقايد

عموم شيطان پرستان به جاي اطاعت از قوانين الاهي و اخلاقي بر پيشرفت فيزيکي خود با راهنماي هاي موجودي مافوق با قوانين خاصي تمرکز دارند و از باورها و گرايش هاي اديان گذشته مخصوصا اديان ابراهيمي و مسيحيت و اسلام اجتناب مي کنند و به جاي خدا محوري گرايش به خود پرستي دارند و با الگو گيري از مکاتب ماترياليستي و اومانيستي، خود محور و جادو محورند و خود را در مر کز هستي و قوانين طبيعي مي بينند و بعضي ديگر شيطان را خدا مي دانند و به پرستش آن روي مي آورند.

«انواع شيطان پرستي»

شيطان پرستي فلسفي Philosophical Satanism :

اين شيطان پرستي توسط Anton Szandor LaVey همان بوجود آورنده انجيل شيطاني satanic bible و کليساي شيطان ( البته کليساي شيطان قرن ها قبل از وي در قرون وسطا نيز وجود داشته است.) ايجاد شده است ومراسم آنها شبيه مراسم جادوگري کراولي مي باشد.
لاوي اين نوع شيطان پرستي را تحت تاثير افکار آليستر کراولي ، نيچه ، رند، مارکوس دي سيد ، ويندهام لويس ، چارلز داروين ، مارک تواين و ديگران ايجاد کرده است.
در شيطان پرستي لاوي شيطان نيروي مثبت است و در مقابل آن اعمال خدايي کليسا مورد تمسخر قرار مي گيرد و اعمال دنيوي در مقامي بالا فرض ميشوند.

شيطان پرستي ديني Religious Satanism :

اين نوع شيطان پرستي شبيه شيطان پرستي آنتون لاوي است اما با اين تفاوت که در اين نوع، شيطان نوعي جنبه خدايي و متافيزيکي دارد و اين جنبه برداشته شده از اديان ابراهيمي ، افسانه ها ، آيين هاي متفاوت ، و يا صرفا ساخته شده ذهن پيروان آن مي باشد.
ممکن است پيروان اين دين به يک خدا يا خدايان متعددي اعتقاد داشته باشند که اين خدايان گه گاه برگرفته شده از خدايان مصر و يونان و بين النهرين مي باشند.
گاه خداي آنها همان فرشته رانده شده درگاه خدا مي باشد که آنها اعتقاد دارند که طغيان او در برابر خدا کاملا درست بوده است و حتي برخي از آنها اعتقاد دارند فرشتگان ديگر با بدگويي او نزد خدا موجب رانده شدن او شدند کلا اين گروه به آزادي فکر و عمل و بالا بردن خود به هر وسيله اي مانند جادو اعتقاد دارند.
اين گروه بر اساس آيه اي از تورات که در آن اشاره شده خدا به انسان اجازه استفاده از ميوه درخت دانايي را نداد تا چشمانش باز گردد و خوب و بد را ببيند و خود تبديل به خدا شود وي را عامل آگاهي انسانها مي دانند و انسان را از پرستش خدايي که مانع آگاهي و پيشرفت انسانهاست بر حذر مي دارند و انسان را براي شناخت مسير درست کامل مي بينند و همچنين خداي مورد پرستش بشر را خدايي ظالم مي دانند که چند بار در طول تاريخ ظلمهاي بزرگي به انسانها کرده است.

شيطان‌پرستي لاويي

اين نوع از شيطان پرستي بر مبناي فلسفه? آنتوآن لاوي که در کتاب «انجيل شيطان» و ديگر آثارش آمده‌است تشکيل شده‌است. لاوي موسس کليساي شيطان (1966) بود و تحت تأثير نوشته‌هاي فردريک نيچه، آليستر کرالي، اين رند، مارک د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، امبروس بيرس، مارک تواين و بسياري ديگر بوده‌است. «شيطان» در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي که تعاليم خداجويانه کليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.
يک شيطان پرست لاويي، خود را خداي خود ميداند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيک کراولي با ديدي جلوبرنده به سمت شيطان پرستي است. يک شيطان پرست لاويي مدعي آن است که کساني که خودشان را با شيطان پرستي هم رديف مي‌دانند نبايد به طرز فکر گروهي خواص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند. و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يک سر و گردن بالاتر از کساني باشند که خود را از لحاظ اخلاقي، قوي مي‌دانند. و در بشر دوستي ]گمراه[ خود، بدون تامل عمل کنند.

شيطان‌پرستي گوتيك

اين نوع شيطان‌گرايي نيز مانند دو نوعي كه در گذشته اشاره شده نوعي از شر‌پرستي با اشاره به تاريكي و از كثيف‌ترين فرقه انحرافي به حساب مي‌آيد . در موسيقي متاليكا نيز سبكي به نام گوتيك وجود دارد .
كثيف‌ترين اعمال مانند خوردن نوزادان ، ‌تجاوزات جنسي و ... به اين گروه نسبت داده مي‌شود. (گرچه گفتني است براي تمام گروه‌هاي شيطاني اين اعمال از واجبات ! به حساب مي‌آيد.) ميل و درخواست به‌ " برگشت تاريكي " در اين شاخه بارز است . همانند اعضاي گروه " آكنكار " كه با لباس‌هاي تيره به غارها و تاريكي‌ها براي فرياد كشيدن پناه مي‌برند !

اصول شيطان پرستي

شيطان پرستي جديد به خدايي اعتقاد ندارد و شيطان را تنها نوعي کهن نماد ( archetype ) مي داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول ميداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهايي مي تواند راه درست و غلط را تشخيص دهد به همين دليل هم اين اعتقاد بيشتر به عنوان يک اعتقاد فلسفي شناخته مي شود .
شيطان در اين اعتقاد نماد نيروي تاريکي طبيعت ، طبيعت شهواني ، مرگ ، بهترين نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
اين اعتقاد داراي شاخه هاي متعددي است اما مي توان گفت جز يکي دو نوع آن همگي داراي اصول زير مي باشند:
Atheism - : خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد.
Not dualistic - : روح و جسم غيرقابل ديدن هستند و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.
Autodeists - : خود پرستي ، خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست.
Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده
- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدايي است .
- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شيطان زيرا شيطان جسم نيست و وجود خارجي ندارد.
- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن زيرا تمام خوشي دنيايي است و اين خوشي ها خصوصا لذات جنسي پتانسيل لازم را براي کارهاي روزانه آماده مي کنند و به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است .

فلسفه شيطاني

شيطان در 9 جمله شيطاني منسب به لاوي خلاصه مي‌شود:
1- شيطان مي‌گويد: دست و دلبازي کردن بجاي خساست.
2- شيطان مي‌گويد: زندگي حياتي بجاي نقشه خيالي و موهومي روحاني.
3- شيطان مي‌گويد: دانش معصوم بجاي فريب دادن رياکارانه خود.
4- شيطان مي‌گويد: محبت کردن به کساني که لياقت آن را دارند بجاي عشق ورزيدن به نمک نشناسان.
5- شيطان مي‌گويد: انتقام و خونخواهي کردن بجاي برگرداندن صورت (اشاره به تعاليم مسيحيت که مي‌گويد: هرگاه برادري به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه‌اي به طرف ديگر بزند).
6- شيطان مي‌گويد: مسئوليت پذيري در مقابل مسئوليت پذيران بجاي نگران بودن خون آشام‌هاي غير مادي بودن.
7- شيطان مي‌گويد: انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر از آنهايي است که روي چهار پا راه ميروند، بدليل آنکه انسان داراي خداي روحاني و پيشرفت‌هاي روشنفکرانه، او را پست‌ترين حيوانات ساخته است.
8- شيطان تمام آن چيزهايي که گناه شناخته مي‌شوند را ارائه مي‌دهد، چون که تمام آنها به يک لذت و خوشنودي فيزيکي، رواني يا احساسي منجر مي‌شوند.
9- شيطان بهترين دوست کليساست چرا که در ميان تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري کليساها است.
و در مقايسه با اين جملات، لاوي 9 گناه شيطاني را نيز نام برده است:
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرايي، انتظار بازپس گرفتن از ديگران،(آنچه به آنها داده ايد)، خود را فريب دادن، پيروي از رسوم و عقايد ديگران، روشن بيني نا کافي، فراموش کردن ارتدکسي گذشته (به طور مثال، قبول کردن چيزي قديمي در بسته بندي جديد، به عنوان نو)، غرور و افتخار بي حاصل (مانند غروري که هدف شخصي را از درون مي‌‌پوساند) و کمبود محسنات !
لاوي سپس 11 قانون شيطاني را نيز وضع کرد، که در حالي که نظام نامه‌اي اخلاقي نيست، ولي راهنمايي‌هاي کلي براي زندگي شيطان پرستي را ارائه کرده است:
1- هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
2- هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوي ديگران مي‌خواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
3- وقتي مهمان کسي هستي، به او احترام بگذار و در غير اين صورت هرگز آنجا نرو.
4- اگرمهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بيرحمي رفتار کن.
5- هرگز قبل از آنکه علامتي از طرف مقابلت نديده‌اي به او پيشنهاد نزديکي جنسي نده.
6- هرگز چيزي را که متعلق به تو نيست برندار، مگر آنکه داشتن آن براي کس ديگري سخت است و از تو مي‌خواهد آن را بگيري.
7- اگر از جادو به طور موفقيت آميزي براي کسب خواسته هايت استفاده کرده‌اي قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هايت قدرت جادو را نفي کني، تمام آنچه بدست آوردي را از دست خواهي داد.
8- هرگز از چيزي که نمي‌خواهي در معرض آن باشي شکايت نکن.
9- کودکان را آزار نده.
10- حيوانات (غير انسان) را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌اي يا براي شکارشان.
11- وقتي در سرزميني آزاد قدم بر مي‌داري، کسي را آزار نده، اگر کسي تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.

نمادهاي گروههاي شيطاني

در طي 25 سال گذشته به دنبال روي آوردن مردم به سوي‌ معنويات و به منظورجلوگيري ازگرايش مردم به سوي اديان الهي 2500 فرقه جديد ساخته شده است كه با يك حساب سرانگشتي يعني تقريبا هفته اي 2 فرقه !
يكي از اين فرقه ها كه خود داراي اشكال مختلفي است شيطان پرستي ميباشد كه نزديكي بسيار زيادي با جادوگري –witchcraft – دارد كه جوانان بسياري را به دنبال خود كشانده است و بيشتر از همه خود را در غالب گروههاي موسيقي به جوامع معرفي كرده است . گذشته از اعتقادات شيطان پرستي، اين گروه داراي سمبل ها و نشانه هايي است حتما همه ما با آنها برخورد داشته ايم بد نيست تا معني برخي از اين علائم را بدانيم:

Inverted Pentagram (پنج ضلعي وارونه): نشانه ستاره صبح ، نامي که به شيطان تعلق دارد. اين علامت در مراسم هاي مخفيانه ( کابالا ) و جادوگري براي احضار ارواح شيطاني استفاده ميشود. اين علامت را شيطان پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با يک ضلع در بالا استفاده ميکنند. در هر حال اين علامت نشانه شيطان است و مهم نيست که يک نوک ضلع آن بالا باشد يا هر دوي آنها و يا دور آن دايره اي کشيده شده باشد يا خير در هر حال اين علامت شيطان است.

Baphomet ديو بافومت: علامت شيطان پرستي. خداي شيطاني و سمبل شيطان. ممکن است اين علامت به شکل جواهرات ديده شود.

666 : علامت انسان ، نشانه جانور (هيولا) – مکاشفات 13:18 « ... پس هركس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد ، زيرا كه عدد انسان است و عددش 666 است»

Ankh : سمبل باروري و شهوات در انسانها. روح شهوت قدرت اين جمع زنان / مردان مي باشد.

Swastika or Sun Wheel (صليب شکسته يا چرخ خورشيد): يک علامت مذهبي باستاني است که سالها قبل از قدرت گرفتن هيتلر به کار ميرفت. اين علامت در کتيبه هاي بودايي و مقبره هاي سلتي و يوناني استفاده ميشده. در آيين پرستش خورشيد ، اين علامت به نظر مي رسد نشانه مسير حرکت خورشيد در آسمان باشد.

All Seeing Eye(چشمي که به همه جا مي نگرد): آنها معتقدند که اين چشم لوسيفر (شيطان) است و کسي که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارايي ها حکومت ميکند. اين علامت در پيشگويي ها به کار ميرود. جادوها ، نفرين ها ، کنترل هاي روحي و تمامي انحرافات تحت اين علامت کار ميکنند. اين علامت روشنفکران است . به پول رايج ايالات متحده نگاهي بيندازيد .اين علامت اساس نظم نوين جهاني است.

Upside Down Cross صليب وارونه: نشانه استهزاء و رد کردن مسيح ميباشد. گردنبندهاي آن توسط شيطان پرستان زيادي به کار ميرود. اين علامت را ميتوان همراه خواننده هاي راک و روي آلبوم هاي آنها ديد.

Goat Head (سر بز): بز شاخدار ، بز مندس mendes (همان ba'al بعل خداي باروي مصر باستان) ، بافومت ، خداي جادو ، scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يکي از راههاي شيطان پرستان براي مسخره کردن مسيح است زيرا گفته ميشود که مسيح مانند بره اي براي گناهان بشر کشته شد.

Anarchy (هرج و مرج): اين علامت به معناي از بين بردن تمام قوانين ميباشد. به عبارت ديگر " هرچه تخريب کننده است تو انجام بده " يعني همان قانون شيطان پرستي . اين علامت توسط پانک ها هوي متالها و راک ها به کار ميرود.

Anti Justice (ضدعدالت): تبر رو به بالا علامت عدالت روم قديم بوده است که علامت واژگون شده آن نشانه ضدعدالت يا شورش و طغيان ميباشد. فمنيست ها از دو تبر رو به بالا به معني مادر سالاري باستاني استفاده مينمايند.

انجيل و کليساي شيطاني

انجيل شيطاني کتابي است که شيطان پرستان از آن براي عبادت و دعاهاي خود و همچنين استفاده در مراسم خود استفاده مي‌کنند . اين کتاب شامل کلمات عبري و يوناني و انگليسي است که برخي از اين کلمات هنوز معني دقيق آن کشف نشده است اما چيزي که مي‌توان فهميد اسامي شيطان و دعوت از او براي قدرت دادن به شيطان پرستان است. در اين کتاب بسياري از دعاهاي آن بر خلاف دعاهاي مسيحيت و انجيل است و همچنين بسياري از شعائر آن براي قدر نهادن به عظمت و قدرت شيطان به عنوان قدرت مطلق است.
کليساي شيطان پرستي در قرون وسطا به عنوان مکاني براي انجام مراسم شيطان پرستي استفاده ميشد و جايي بود که در آن تنها و تنها محل قرارهاي شيطان پرستان قديمي و انجام مراسم خود در آن بود. اما امروزه کليساي شيطان پرستي محلي است براي عبادت شيطان پرستان که اکثرا به صورت زير زميني به کار خود ادامه مي‌دهند و در شيطان پرستي جديد اين مکان به نام کليساي شيطان براي انجام مراسم ارضاي جنسي مورد استفاده قرار مي‌گرفت که اکنون محليست براي انجام اکثر مراسم شيطان پرستي جديد.
به قسمتهاي از انجيل شيطان پرستان که از کتاب The Witches گردآوري شده اشاره مي‌شود. البته مانند همه کتب در اديان مختلف، اين کتاب نيز به ستايش شيطان و قدرت طلبي از او مي‌پردازد. همانطور که گفته شد در اين کتاب کلمات و جملات عبري نيز وجود دارد. اين دعا ها اکثرا در مراسم هاي شيطان پرستي مورد استفاده قرار مي‌گيرد:
( به نام خداي بزرگ ما؛ شيطان؛ به شما فرمان مي‌دهد که از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اکسير زندگي است؛ و آنرا با نيروي جادوي سياه انباشته کن . اين نيرو در سراسر عالم کائنات وجود دارد و حامي آن است. )
( اي دوست و همدم شب؛ تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي‌شوي؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي‌گردي؛ تو تشنه خون هستي و بشر را تهديد مي‌کني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا ... ) همانطور که مشخص است انجيل شيطان پرستي کتاب خاصي نيست و همانند همه کتب اديان به ستايش و تسبيح و درخواست کمک از پروردگار خود مي‌کند. لذا نمي‌توان گفت اين کتاب نوشته هاي پيچيده اي است که هيچکس توان فهم آن را ندارد. البته اين درست است که جملات عبري و يوناني در اين کيش وجود دارد اما مسلما آن چنان مورد توجه نيست زيرا اکنون انجيل مسيحيت نيز در خود حاوي کلمات عبري است که دکترين کليساي رم آن را بسيار رواج مي‌دهند.

پنتاگـــرام:

ستاره پنج پر يا پنتاگرام يکي از مهمترين، قدرتمندترين و ماندگارترين سمبل ها در تاريخ بشر است. اين علامت در فرهنگ و تمدن باستان مايان هاي امريکاي لاتين، هند، چين، مصرو يونان از مهمترين و پرمعناترين علامتها بوده است. ابتدايي ترين شکل پنتاگرام بر روي ديوارهاي غارهاي عصر حجر کنده کاري شده بوده و در نقاشي هاي مردم بابل به عنوان الگوي ترسيم سياره ونوس به چشم مي خورد. رازهايي مابين سير استفاده از اين علامت، طراحي هاي قديمي از مدار حرکت سياره ونوس و رب النوع معروف بيشتر وجود دارد که گاهي باعث اين تفکر غلط مي‌شود که پنتاگرام سمبل ايشتر است. در کتب آسماني مخصوصا کتابهاي يهوديان بسيار زياد به پنتاگرامها اشاره شده است.

پنتاگرام در جهان کهن

پنتاگرام هاي اوليه اشکالي زمخت با شکل هندسي ناهمگون به صورت کنده کاري روي سنگهاي عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند که اين علامت معنايي روحاني و غيرمادي دارد. اعتقاد آنان بر اين بود که رازي در شکل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد که بر انسان پوشيده است، آنها پنتاگرام را از روي شکل قرار گيري پنج سياره برداشت کرده بودند که وقتي با خطي فرضي به هم اتصال پيدا مي کردند به صورت مبهم شکل پنتاگرام را به خود مي گرفت. نسل هاي بعدي بشر معاني مختلفي را از اين شکل برداشت کردند معاني بسيار زياد و اغلب مقدس و خداپرستانه.
پنتاگرام ها به سومري ها براي نوشتن و استفاده از متون کمکهاي زيادي کردند. اين علامت نشان دهنده پنج سياره مهم بود که با چشم غير مسلح قابل رويت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زيبايي ونوس نيز شهرت يافت.
برطبق نظريات رياضي دان و فيلسوف يوناني فيثاغورث عدد پنج نماد انسان بود چون اعضاي بدن انسان به پنج طرف تمايل داشتند، ( اگر دستها و پاها را ازهم باز کنيد به شکل يک ستاره پنج پر در مي آيد)، او اين تفکر را براي اولين بار در يونان پايه گذاري کرد که پنتاگرام نماد روح انساني است و البته چون در آن زمان آفرينش انسان تابــع عناصر پنجگانه بود ( آتش ، آب ، خاک ، هوا ، روح ) پنج گوشه پنتاگرام اينگونه توصيف شد. طبق اين تفکر انسان از اين پنج عنصر به وجود مي آمد.
پيروان مکتب فيثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آييني مقدس حفظ کردند. آنها نام اين آئين را HGIEIA ناميدند.
و معتقدند ترکيبي از ابتداي نام يوناني عناصر آب، خاک، روح، آتش و هواست.
خصوصيت منحصر به فردي که اين سمبل را تا به امروز ماندگار کرده وابستگي شديد و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدايي آن است که در مقاطع زماني مختلف و بين اقشار و نسلهاي گوناگون کاربرد داشته است، چه اين خدا خداي يگانه بوده يا خدايان متعدد. سپس با ظهور مسيح پنتاگرام جامه کريستين به تن کرد.
مي گويند بر تن مسيح با خنجر ستاره اي زخم زدند که پنج گوشه داشت ( شايد به همين خاطر مي باشد که آنتي کريست هاي امروزي از پنتاگرام زياد استفاده مي کنند، ممکن است منظورشان اين باشد که ما بر پيکر مسيح اين زخم را زديم. )
مورخان زيادي سعي در پيدا کردن رابطه ميان زخم زنندگان اين علامت بر پيکر مسيح و پيروان مکتب فيثاغورث داشتند که هنوز شاهدي بر اين مدعا پيدا نکرده اند.
در دوره رنسانس اعتقادات عجيب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بيشترين حد خود رسيد و باورهاي مردم تا جايي پيش رفت که پنتاگرام را علامتي الهي از سوي خدا پنداشتند. از سويي نيز اين علامت را مرتبط با علم کيمياگري و علم جادو قلمداد کردند.

پنتاگــرام در جــادو

در آيين پرستش جادوگران يوناني پنتاگرام به عنوان جهان کوچک ( بدن انسان ) شناخته مي شود. اين باور باعث بوجود آمدن احساسي در بين جادوگران مي شد که توسط آن ارتباطي ميان خود، جهان و سمبوليسم ايجاد مي کنند.
هدف از اين احساس درک عميق شيطان است که مهارتش در ارتباط برقرار کردن ميان جهان فعال (جهان بيروني) و جهان ساکن (روح انسان) است. يکي از جادوگران مشهور در اين زمينه، جيوردانو برونو است که در مورد سوءاستفاده از پنتاگرام در جادوهاي سياه هشدار داده است. ( پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلي رسوم پرستش جادوگران به کار مي رود، ضمن اينکه عامل پديد آمدن رسوم وتشريفات ديگري نيز در اديان مختلف شده است.)
پنج نيروي پاک از فروپاشي روح جلوگيري مي کنند و هيچکس را ياراي شکست آنها نيست مگر خود روح، عدالت ، رحمت ، معرفت ، ادراک و شکوه متعالي .

پنتاگــرام مسيحيــان

کاباليستهاي مسيحي در دوره رنسانس علاقه وافري به پنتاگرام پيدا کردند. آنها اعتقاد داشتند که پنتاگرام علامتي رازگونه است که در دست نوشته هاي مسيح مشاهده شده و پيامي از سوي خداست. آنان مي گفتند اين سمبلي است که آشکار مي کند مسيح نيز پيرو اميال حيواني ( شهوت ) خود بوده است. کاري که بسيار رواج يافته بود نوشتن نامه هايي به زبان عبري با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، اين نامه ها که در مورد آتش بود، سمبل اعياد پنجاهه است.
در کتاب مقدس يهوديان چهارنامه وجود دارد که با نام خداوند مهر شده اند
YHVH تلفظ غير دستوري کلمه JEHOVAH ، ( يهوه خداي بني اسرائيل )، Yahveh - YHSHVH - Yehoshua يا جسوس، ( عيسي )، ( Jesus )
اين رازي متصل به کتب آسماني است. نتيجه اين بيان آنست که نام اعياد پنجاهه مسيحيان با خدا و مسيح مرتبط مي شود. چندين رابطه بين پنتاگرام و مسيحيت وجود دارد. پيش از به صليب کشيده شدن مسيح، پنتاگرام يک نشان رجحان يافته براي آرايش کردن و زينت دادن جواهرها و طلسم هاي مسيحيان اوليه بود. اين علامت که به راحتي و در يک حرکت پيوسته قلم کشيده مي شد، با پنج زخم مسيح آميخته شده بود.
پنتاگرام همچنين براي يک فرقه نهاني عرفاني مسيحي نمادي از Isis ( الهه حاصل خيزي ) و Venus ( اصلي ترين رب النوع مونث، الهه عشق و زيبايي ) بود. فرقه اي که به صورت پنهان در نقاط مختلف در سراسر تاريخ مسيحيت وجود داشت.

پنتاگــرام در ويکـا و عقايـد نئوپگـان

درحال حاضر رايج ترين مذاهبي که پيروان آن از پنتاگرام استفاده مي کنند گروه هاي ويکان ها، نئوپاگان ها و شيطان پرستان هستند. در اغلب عقايد و رسوم ويکان ها و نئوپاگان ها معناي نمادي پنتاگرام از مراسم جادوي تشريفات قرون وسطي و چهار عنصري که به وسيله روح حکومت مي شدند نتيجه مي شود.در برخي از اين رسوم همچنين پنتاگرام مي تواند نمايانگر يگانگي نوع بشر و قلمرو روح باشد. ستاره پنج پر پايين رأس، نمادي از خداي شاخدار ويکا است.
در عقيده کاباليست هاي يهودي که بسياري از انديشه ها و ايده هاي فيثاغورثي را قرض گرفته اند، پنتاگرام نشان دهنده پنج حقيقت برتر در زندگي است:عدالت، رحمت، دانش، ادراک ، شکوه ماورايي و مافوق جهان مادي.

تفاوت پنتاگــرام در قله رو به بالا يا قله رو به پاييـن

پنتاگرام هايي که نوک آنها رو به پايين است در اولين ظهور خود لزوما نشان شيطان پرستي نبودند. طبق تاريخ پنتاگرامهايي که فرقشان در نقطه بالا يا پايينشان است ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پايه گذاري شدند، دو فرهنگي که بنا به مقتضيات آييني سعي در جدائي از همديگر را داشتند.امروزه هرکجا با پنتاگــرام رو به پايين روبرو شويم ناخودآگاه به ياد شيطان پرستي مي افتيم. شايد دليل اين موضوع آنست که پنتاگرام رو به پايين بسيار شبيه علامت ماسونيک ها و فراماسونها مي باشد. واقعيت اينست که چون سر آن رو به پايين است يادآور امور وارونه و خلاف جهت است.
ويکان ها گاهي ادعا مي کنند هر پنتاگرام رو به پاييني علامت شيطان پرستان است که اين تفکر نابجاست. با اين حال اين سمبل در طول زمان معرف خداي شاخدار ويکان ها شد و امروزه نيز در درجه دوم به آن باغبان ويکا مي‌گويند.

پنتاگــرام در شيطان پرستـي

پنتاگرام شيطاني نمادي پيچيده است که از ترکيب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است و اين نوع استفاده درعين اين که جديدترين مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترين و جدال آميزترين نوع استفاده از پنتاگرام نيز به شمار مي آيد. پنتاگرام شيطاني هميشه وارونه است با يک رأس رو به پايين و دو رأس رو به بالا. استفاده از پنتاگرام به عنوان يک نشان و علامت شيطاني به نيمه دوم قرن بيستم برمي گردد. جايي که شيطان پرستي مدرن توسط Anton Lavey موسس و بنيانگذار کليساي شيطان پايه گذاري شد. اين علامت نشاني از جادوي سياه است که حاکي از پيروزي ماده و آرزوهاي فردي بر عقايد و تعصبات ديني و مذهبي است.
البته پنتاگرام متشابه و قابل قياس با صليب برعکس نيست. صليب برعکس نماد جنبش Anti Christ و نشاني از طغيان، سرکشي در برابر فرهنگ مسيحي است.
همچنين پنتاگرام نبايد با هگزاگرام اشتباه شود. هگزاگرام، ستاره شش پر است که به صورت دو مثلث درون هم نشان داده مي شود و نمونه آن ستاره داوود مي باشد. اين ستاره با اعتقادات يهوديان پيوند دارد.شيطان پرستي، شکل ظاهري شيطان تشکيل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پاي جن و با دم کوتاه. در شيطان پرستي مدرن، شاهد اتخاذ کردن روش هاي فردي و توجه بيشتر به شخص هستيم. توجه بيشتر به ضمير و خود بجاي توجه به خدا و عالم بالا، تمايلات جنسي آزاد که شيطان پرستي آن را تمجيد مي کند. علامتي که به رايج ترين صورت با عقايد شيطاني SabbaticGoat يا بز طلسم ستاره پنج سر Mendes است.
استفاده از بز به خرافات قرون وسطي برمي گردد. آنان همواره در توصيف ساحره ها، آنان را همراه با بزها مي دانستند. آنان اغلب بز را نماينده شيطان مي دانستند. بز در اين مفهوم اغلب به عنوان نمادي از سرکوبي جنسي در نظر گرفته مي شود. نماد باستاني پنتاگرام در شيطان پرستي مدرن نمادي است از آزادي در برابر مسائل جنسي.

مشخصه هاي ظاهري

گذشته از اعتقادات، اعمال و سنبل ها، شيطان پرستان ظاهري متفاوت با ديگران دارند که مي توان آنها را به راحتي از جمع تشخيص داد.
بطور مثال مدل موهايشان عجيب و غريب است اکثرا ابروهايشان را مي تراشند يا به سمت بالا طراحي مي کنند، رنگ آرايششان اغلب مشکي، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشکالي مانند جمجمه، صورتک هاي شيطاني و سنبل ها خال کوبي مي کنند، لباسهايشان از جنس جير و چرم و اکثرا به رنگ مشکي و قرمز مي باشد، چکمه هاي چرمي ساق بلند که اغلب با فلز تزئين شده است مي پوشند.

شيطان پرستي وپيدايش آن در موسيقي متال وجنبش عظيم بلك متال

بلك متال در نروژ از زماني پديد آمد كه نئو وايكينگ هاي نروژ در جستجوي راه‌ و وسيله‌اي براي نابود كردن مسيحيت در نــــروژ و بعد در تمام دنيا بودند و در اين راه‌ انسانهاي بسياري را كشتند و كليساهاي زيادي را آتش زدند و بلك متال را تا نهــايت نواختند که شايد خداي تاريك پاگانها باز گردد.
بازديدكنندگان و توريست‌ها از نروژ به عنوان كشور حماسه ها و افسانه ها ياد مي كنند. پايتخت اين كشور هم‌ اسلو است كه در مركز اين شهر همه چيز از خانه هاي سنگي زيبا تا معتادان و گدايان با قيافه هاي مختلف ديده مي شود.
در يكي از همين خانه هاي مركز اين شهر و در يك اتاق شش ضلعي گروه mayhem به عنوان اولين گروه بلك متال نروژ شكل گرفت. در اين اتاق فرشهاي بسيار كثيف در زير پا، صليب هاي شكسته نازي بالاي سر به همراه صليب هاي‌ برعكس و شمشير وايكينگ ها كه به در و ديوار آويزان شده ديده مي شود.
Hell hammerدر حال حاضر تنها عضو باقي مانده از تركيب تشكيل دهنده گروه است. پايه و اساس اين موسيقي در نروژ دراوايل دهه هشتاد شكل گرفت. اعضاي اين گروه در همان خانه زندگي مي كردند كه اطرافيان از اين خانه به عنوان خانه اي شيطاني ياد مي کنند.
Hell hammer مي گويد: "وقتي براي خريد به مغازه اي مي رفتيم پير زن ها به محض ديدن ما فرار مي‌كردند و به نوه ها و بچه هايشان مي گفتند: اينجا محل زندگي شيطان است."
گروه مشغول تمرين و كار بود كه dead خواننده گروه مغز خود را با شات گان متلاشي كرد و اعضاي گروه جنازه او را همان طور در حياط خانه رها كردند تا جسد dead خوراک پرندگان شود.
Hell hammer مي گويد: "اين كار dead مرا متعجب نكرد چون او واقعا ديوانه بود و هميشه هم از قلعه هاي عجيب نروژ صحبت مي كرد" Hell hammerو euronymous گيتاريست گروه اولين كساني بودند كه جنازه dead را ديدند و اورانيموس مي گويد: ما وقتي جنازه او را ديديم كه مغز او روي زمين ريخته و خونش به ديوار ها پاشيده شده بود.
Hell hammer مي گويد: " اورانيموس قسمتي از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزي پخت و خورد." Hell hammer اولين كسي بود كه لباس اين چنيني بلك متال را مد كرد. چكمه هاي بلند، لباس جين، ژاكت هاي چرمي سياه به همراه پنتاگرامي كه به گردنبندي كه از استخوان جمجمه dead ساخته شده بود اولين تريپ گروه بلک متال بود.
بلك متال هميشه موسيقي ترسناكي بوده و حتي گروههاي انگليسي مثل venom خود را به عنوان يك گروه شيطاني مطرح كرد و خود را طبق قوانين شيطان پرستي وفق دادند. اما وقتي كه بلك متال به نروژ رفت تغييراتي اساسي در آن شكل گرفت و جنگي عظيمي كه بر عليه مسيحيت با اين موسيقي شكل گرفته و پيوند خورده نماد پيدا كرد. از گروههاي ديگري كه بعد از mayhem به اين نهضت پيوستند مي توان به dark throne ، immortal ، burzum ، marduk و emperor اشاره كرد كه در ابتدا به صورت زيرزميني تشكيل شده و رشد كردند. در همين زمان euonymus شركت DSP را شكل داد . او به نوعي رهبر اين نهضت محسوب مي شد.
Hell hammer در مورد او مي گويد: " او احساسات نداشت. ترحم نداشت و هميشه هم مي گفت كه اين نوع زندگي برايش لذت بخش است .اين شركت در زير زمين همان خانه محل تمرين گروه تشكيل شد. اين زير زمين مثل سياه چال هاي قديم تاريك و نمناك بود و با شمع روشن مي شد.
افراد بسياري پس از آمدن به اين مكان و خروج از آن كفن به تن مي كردند و در اوج نشئـگي حاصل از موادمخدر به خودزني با چاقو و شيشه شكسته مي پرداختند و با اسپري بر روي ديوار عبارت 666 را مي نوشتند.
Hell hammerمردمي كه با تفنگ به خود يا ديوار شليك مي‌كردند و حتي كسي كه با پتك به مغز خود كوبيد را به ياد مي آورد يا حتي اورانيموس كه‌ يك روز آنقدر خود‌ را با زنجير زد تا بيهوش شد. در حدود سال 1990 بود كه بلك متال در حال پيشرفت بود و در اين زمان گروه سازش ناپذير marduk پايه ريزي شد و با اولين آلبوم خود يعني me Jesus دري جديد را بر روي بلك متال و مبارزه با مسيحيت باز كرد. Samoth گيتاريست بزرگي كه از اعضاي تشكيل دهنده emperorاست و سابقه همكاري باburzum ، satyricon و ... را دارد مي گويد : " ما هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح اعلام خواهيم كرد و خواهيد ديد كه چگونه اديان وايكينگ ها باز‌ خواهد گشت ."
نقطه اشتراكي كه در بين گروههاي آن موقع بلك متال ديده مي شد‌ اين بود كه همه آنها نفرتي خاص نسبت به مسيحيت داشتند. در اين زمان آتش زدن كليسا ها به وسيله كساني كه خود را سربازان اودين مي ناميدند مد شد.
از پيشگامان اين كارمي توان به varg vikerness يا همان count grishnackh اشاره كرد. از كليسا هاي معروفي كه ورگ آتش زد fantoft را نام مي برد كه از آثار باستـــاني نروژ است . از ديگر كليساهاي معروف kolmen kolen است كه samoth آتش زد كه اين كليسا كليساي خانوادگي پادشاه هارالد پنجم بوده Samoth در ابتدا با كمك ورگ كليســـاي fantoft را آتش زد و بعد از آتش زدن كليساي kolmen كليساي skjold را هم به آتش كشيد. او مي گويد : " دركوچكي در زير محراب كليسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئيل روي آن ريختم و كبريت زدم و فرار كردم ."
ورگ هم از اعضاي اصلي اين جنبش بود كه اغلب لباسهاي‌ وايكينگ ها را مي پوشيد و در ايدئولوژي اش بسيار حساس و سخت گير در عين حال‌ احساساتي بود ( اين نكته در آهنگهاي بارزام چه با كلام و چه بدون كلام كاملا مشهود است و هميشه حتي در تند ترين آهنگهاي او نغمه اي غمناك شنيده مي شود ). ورگ از معتقدان شديد به مبارزه با مسيحيان از طريق آتش زدن كليسا بود. او با بنزين كليساي fantoft را آتش زد و بلافاصله به ميان آتش رفت و روي ديوار كليسا ادرار كرد. بعد از اين جريان اورانيموس ادعا كرد كه ورگ اين كار را براي مشهور شدن كرده و تقريبا دو ماه بعد از اين جريان بود كه ورگ اورانيموس را كشت و به قصد توهين به دادگاه موهايش را بافت و دائما در دادگاه مي خنديد.
نظر مشترك اعضاي بلك متال اين است كه مسيحيت در سال 995 بعد از ميلاد توسط olaf tryggvason به نروژ آمد كه آنها با آمدنشان طلا و نقره مردم را به غارت بردند و براي اجراي قدرتشان دين جديد را به مردم نروژ خوراندند و قلعه هاي پاگانها را آتش زدند و مردم را سر دو راهي مسيح يا مرگ قرار دادند. اصلاحات مارتين لوتركينگ در سال 1537 مانند قبل آنچنان خونين نبود، ولي به همان اندازه بي قانون بود. لوتركينگ زبان آلماني را با نروژي مخلوط كرد. با اصلاحات لوتركينگ ***** و دزدي در نروژ افزايش پيدا كرد و مبلغان تبليغ مي‌كردند كه با مسيحي شدن به خدا نزديک مي شوند.
Trond viggo torgersson عضو هيئت كودكان نروژ مي گويد : " شيطان پرستها خواهان پايان دادن به اين دوروئي معنوي مردم هستند". در اين زمان نروژ بسيار ضعيف است و هر روز زندگي سخت تر مي شود Torgersson اميدوار است كه اين آتش باعث بيدار شدن افكار خفته مردم شود. وقتي از اسقف andriass artfloat در اين زمينه سوال مي شود با عصبانيت مي گويد : " اين مسايل واقعا نمي تواند دين ما را خدشه دار كند و اين قدر ضعيف هستند كه ما حتي به مبارزه با آنان فکر نمي کنيم ".
پروفسور tormod engelsviken مي گويد : " الان در زماني شبيه قرون وسطي هستيم و اين بار پاگان ها در مقابل مسيحيان قرار گرفته اند كه‌ هردو طرف در عقايدشان بسيار دقيق هستند. " او اعتقاد دارد نروژيان ديني روحاني و واقعي مي خواهند و مي گويد : " اين حركت و جنبش پاگان ها نوعي خون خواهي و انتقام از خشونت مسيحيان است. شما بايد به ياد بياوريد وايكينگ ها در زمان آمدن مسيحيت ساكت بودند و به مرور زمان از بين رفتند ولي الان نوبت نئو وايكينگ است".
Nebelhexa خانمي كه از اساتيد دانشگاه در نروژ بود عضوي ديگر از اين جنبش است كه بسيار زود جادوي سياه را ياد گرفت و به يكي از اعضاي معتبر كليساي شيطان تبديل شد. او موهايي قرمز داشت و سرانجام كليساي شيطان را ترك كرد و با samoth به همراه گروه emperor در تور اروپا براي cradle of filth شركت داشت آشنا شد و با او ازدواج كرد. در نيمه شب سال نو همان سال samoth و nebelhexa از كوهي برفي در نزديكي خانه شان بالا رفتند و در جايي در ميان درختان samoth به رسم شيطان پرستها سينه هاي nebelhexa را بريد و خون آن را روي برف ريخت و با هم همقسم شدند كه تا عوض شدن دين نروژ از مبارزه دست نكشند Nebelhexa وsamoth به همراه varg براي آتش زدن كليسايــي رفتند و پس از آتش زدن آن samoth در ميان آتش گيـــر كرد و varg او را نجات داد.
nebelhexa در مورد ورگ مي گويد : " او انساني استثنائيست و در همه چيز استعداد دارد و براي رسيدن به هدف همه كاري مي كند او هميشه به samoth مي گفت بايد تمام کليساها را آتش زد.
Faust درامر سابق و از اعضاي تشكيل دهنده emperor از ديگر اشخاص معروف اين جنبش است كه به جرم كشتن يك كشيش و آتش زدن كليسا به 14 سال حبس محكوم شد . در آگوست 1992 وقتي faust از پارك المپيك بازديد مي‌كردكشيشي را ديد و با او دوستانه مشغول به صحبت شد و با هم قدم زنان به ميان جنگل رفتند و در اين جنگل faust گردن كشيش را با چاقو بريد و جنازه او را رها كرد و فراركرد. دو روز بعد از اين جريان faust به همراه varg و euronymous براي آتش زدن كليسايي به نزديكي همان پارك رفتند و faust داخل رفت و بمب دستي كه ساخته بود در محراب كار گذاشت و انجيل و كتاب دعاي مذهبي را هم روي آن گذاشت و كمي گازوئيل در نزديكي آن ريخت و همه با هم به سوي كوه فرار كردند تا شاهد انفجار كليسا باشند. بعد از اين واقعه بود كه faust دستگير و به 14 سال حبس محكوم شد. تاثير جنبش بلك متال و ضد مسيحيت و شيطان پرستي نه تنها در نروژ بود بلكه به ديگر قسمتهاي دنيا هم كشيده شد و براي مثال از گروههايي كه در ديگر نقاط دنيا دراين زمينه تشكيل شدند به گروههاي deicide ، six feet under و cannibal corpse در آمريكا، opera IX در ايتاليا ، kataklysm در كانادا مي‌توان اشاره کرد .

شيطان پرستي در مصـر

افکار و عقايد پيروان گروه شيطان پرستان که بر اساس آنچه تحقيقات نشان داده وابسته به طبقه ثروتمند و مرفه مصر و از آن جمله فرزندان برخي از مسئولان سياسي، هنرمندان و روزنامه نگاران هستند، عقايد آنان بر اين اساس استوار است که خداوند به شيطان ظلم کرده و بدون اينکه اجازه دفاع از خود بدهد، او را از بهشت بيرون کرده از اين رو بايد او را پرستش کرد زيرا به گفته آنان او براي پرستش، شايسته تر از خداست چون با شجاعت با خدا مخالفت کرد .
رهبر اين گروه که جواني به نام «عماد الدين حمدي » هست و لقب خدمتگزار شيطان دارد و تاکيد کرده است که بارها توانسته شيطان را فراخواند و با او به گفتگو بپردازد و شيطان همه خواسته هاي او را بر آورده کرده است. اين گروه مراسم و برنامه هاي خاص نيايش را دارند.
اجتماعات و مراسم شيطان پرستان در روزهاي شنبه برگزار ميشود. اين روز از نظر يهود روزي مقدس است. پيروان اين فرقه علامتها و نشانه هاي خاص دارند که از آن جمله دايره اي است که در درون ستاره اي وارونه به اضافه دو صليب وارونه و ستاره داودي قرار دارد و همچنين معتقدند که دو مکان براي تجـاوز به دختـران مناسب است، نخست گورستانها و ديگري ساحل دريا به هنگام شب، آنان عقيده دارند که با به دختران، تخم شيطان در رحم آنان قرار مي‌دهند.
اعضاي اين گروه به گورستانها و مخصوصاً به گورستان «کومنولث» شهرک مصر در قاهره مي‌روند و اجساد مردگان را از قبرها بيرون مي آورند و صليب شکسته و ستاره شش پرداودي يا ستاره پنج پر را در جسد مرده فرو مي‌کنند و سپس براي تقرب به شيطان دور آن مي‌گردند. همچنين قرباني هايي براي شيطان تقديم مي‌کنند که عبارت بود از «ذبح گربه ماده يا سگ که پس از کشتن اين حيوانات خون آنها را به صورتها و دستهاي خود مي مالند و در يک دايره اي مي چرخند تا شيطان از آنها راضي شود و اگر حيواني براي قرباني نيابند دست خود را زخمي مي‌کنند تا خون جاري شود و سپس خون را به صورت هاي خود مي مالند و آنگاه نسخه اي از قرآن مجيد را پاره، پاره مي‌کنند و بعد در حالي که صداي موسيقي «راک» نواخته مي‌شود به استعمال مواد مخدر مي پردازند.
گروه شيطان پرستي در مصر از سال 1993 ميلادي به صورت پنهاني در مصر تاسيس شد و با کمال آزادي به فعاليت خود ادامه دادند تا اينکه در جشني که شرکت توليد سيگار «مالبورو» ترتيبت داده بود، شرکت کرده و هويت و عبادات خود را اعلام کردند و زير پوشهايي پوشيدند که بر روي آنها نا سزا و اهانت به ذات مقدس خداي تبارک و تعالي و اديان آسماني نوشته شده بودکه سبب شد موسسات اسلامي مصر و گروهاي سياسي و نيروهاي ملي اين کشور، اين گروه را سخت مورد انتقاد قرار دهند و تاکيد کنندکه پوچ گرايي و خلاء ديني که افراد اين گروه به آن گرفتار شده است، موجب ارتداد آنان از اسلام شد .

شيطان پرستي در کردستـان عراق

ريشه ادبـي و وجـه تسميـه يزيديـه
يزيديه به کردي Ezidî (تلفظ: إزدي) يا يزيديان از اديان باستاني رايج در کردستــان است.در زبان پهلوي اسم " يزته " در وهله ي اول به " يزت " تخفيف يافته، تا به دال تبديل شده و بشکل يزد در آمده و جمع آن يزدان (يزتان) مي باشد و سپس در دوران اسلامي تخفيف ديگري در آن داده شده و يه " يزدان " مبدل گرديده است و عربها چون معني يزدان را نمي دانستند آنرا به يزيد تعبير کردند. لذا آنها را به يزيد بن معاوبه نسبت داده و آنها را يزيدي ناميدند.
بنابر روايات واژه يزيدي مشتق از کلمه " ايزد" يا "يزته" است که در پارسي باستان به معناي دين خدايي است. در باب وجه تسميه نام ايشان اختلافاتي هست و بعضاً نام آن را منسوب به يزيد بن معاويه يا يزيد بن انيسه خارجي نيز دانسته‌اند، اما بنظر مي‌رسد نام پارينه? اين کيش و اشاره‌اش به مفهوم" ايزد " در دين زرتشت، صحيح‌تر باشد. يزيديان از واژه داسني نيز براي ناميدن خود استفاده مي‌کنند.
تاريخچــه
پيشينه اين دين پيش از ورود اسلام در مناطق ياد شده، وجود داشته ‌است و تحت تأثير اديان زرتشتي و مانوي قرار گرفته ‌است و عقايد مهرپرستانه و ثنويت زرتشتي بر آن تأثير داشته‌اند. تأثيراتي از دين يهود و فرقه? «نسطوري» و عقايد صوفيه (پس از اسلام) نيز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌هاي اسلامي آن را فرقه‌اي از جمله غلاة شيعه دانسته‌اند.
اولين دانشمندي که توجه محققان را به آنها جلب کرد، احمد تيمور پاشا بود که در کتاب «اليَزيديه و مَنشاء نحلَتِهِم» به اين مساله اشاره مي‌کند که از اين قوم پيش از قرن ششم هجري قمري نامي در تاريخ نيامده بود که اين زمان همان زماني است که شيخ عدي به ميان آنها آمده و طريقه‌? «عدويه» را در ميان آنها بنيان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال 752 هجري قمري تاليف شده‌است آنها را به همين نام خوانده ‌است.محقق ديگر، «ابوسعيد محمد بن عبدالکريم سمعاني» در کتاب الانساب مي‌نويسد:
" جماعت بسياري را در عراق در کوهستان حلوان و نواحي آن ديد که يزيدي بودند و در ديه‌هاي آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلي به نام «حال» مي‌خورند. اين گل را براي تبرک از مرقد شيخ عدي برمي‌دارند و آن را با نان خمير مي‌کنند و بصورت قرص درآورده و گاه گاه مي‌خورند و آن را «برات» نامند.

زبان و محل سکونت

زبان اکثر يزيديها کردي است، پس‌ از گسترش‌ اسلام‌ در كشور ايران‌، ايزديان‌ ارتفاعات‌ كوهستاني‌ حلوان‌ و شهروز را پناهگاه‌ خود ساختند تا بتوانند به‌ كيش‌ باستاني‌ خود باقي‌ بمانند و دور از چشم‌ مسلمين‌، به‌ راه‌ و روشهاي‌ آييني‌ خود سرگرم‌ گردند، اما انتشار اسلام‌ در ايران‌ باعث‌ شد كه‌ گروه‌ كثيري‌ از آنان‌ اسلام‌ بياورند كردان‌ ايزدي اكنون‌ در اطراف‌ موصل‌، حلب‌، هكاري‌، دياربكر، وان‌، ارض‌ روم‌، سنجار، شيخان‌، بغداد، قره‌ باغ‌، لاچين‌ و سرزمينهاي‌ بين‌ آذربايجان‌ شوروي‌ و ارمنستان‌، و شمار نسبتاً زيادي نيز در کشورهاي اروپايي (به ويژه آلمان) زندگي مي کنند.

شيـخ عـدي بـن مسافـر هکـاري

برخي او را که نام کامل و کنيه‌اش «شرف‌الدين ابوالفضائل عدي بن مسافر بن اسماعيل بن موسي بن مروان بن حسن بن مروان» است را منصوب به مروان بن حکم مي‌دانند و در امويت او اتفاق نظر دارند. او را مردي صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوريه به دنيا آمده‌است از شام به منطقه سي جار آمده و به انتشار طريقه عدويه پرداخته و توانسته يزيديها را بدور خود جمع نموده و به خدا پرستي و رعايت برنامه هاي اسلامي وادار نمايد.بعدها در کوهستان حکاري در کردستان و موصل سکني‌ گزيده‌است. در اين زمان او به «شيخ عدي حکاري» موسوم مي‌گردد.
يزيديها او را به عنوان مرشد خود مي پذيرند و تا حد زيادي از عقايد گذشتگان خود بيگانه مي شوند. او بين سال 555 تا 558 هجري قمري در حالي که نزديک به 90 سال سن داشته‌است از دنيا مي‌رود و وي را در زاويه? خود در حکاري دفن مي‌کنند.مقبره? او در نزديکي اربيل (هه ولير) واقع است و بر روي سنگ قبر وي چنين نوشته شده‌است:
" بسم الله الرحمن الرحيم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشيخ العدي الحکاري، شيخ يزيديه. "
پس از وفات شيخ عدي و دفن او در کوه " لالش " واقع در شهرستان سي جار برادرزاده اش «ابوالبرکات بن صخر» جانشين وي گرديد و بعد از او عدي بن بوالبرکات رئيس يزيديها شد. او هم مرد مسلماني بود. چون درگذشت پسرش «حسن ملقب به تاج العارفين» به رياست يزيديها انتخاب گرديد. مي‌گويند در زمان شيخ حسن در عقيده‌ي اسلامي يزيديها شبهاتي حاصل شد و دوباره دين باستاني در ميان آنها جان گرفت و به شيخ عدي بن مسافر مقام الوهيت دادند و گفتند خدا در وي حلول نموده است. رهبريت يزيديان رهبريتى موروثى است كه از اين نظر به مذهب شيعه شبيه است. در سلسله مراتب آنها مثل هر سلسله مراتب ديگرى شيخ يا پير، فرا دست است و مريد، فرو دست.

کتابهـاي مقـدس

تا مدتها پيش داشتن سواد خواندن و نوشتن براى يزيديان تابو محسوب مي‌شد و يكى از دلائل كمبود چشمگير اسناد در مورد اين مذهب همين امر بايد باشد. به هر حال دو كتاب را مي‌توان نام برد كه به اين آئين تعلق دارند كتاب« جلوه » منصوب به شيخ عدى و كتاب « سياه » يا « مصحفه ره ش » منصوب به پسر اوكه‌ هر دو به‌ زبان‌ منظوم‌ كردي‌ است‌ که از سال 1895 ميلادي به بعد در حدود سيزده بار با متن و ترجمه‌ي آنها به زبانهاي مختلف به چاپ رسيده است. ترجمه‌ يكي‌ از نيايشهاي‌ پس‌ از نمازهاي‌ ششگانه‌ ايزديان‌ چنين‌ است‌:
(( اي‌ ايزد بزرگ‌! حقا كه‌ تو پادشاه‌ جهاني‌، و يزدان‌ مهر و ماهي‌ روزي‌ دهنده‌ جن‌ و آدميزادي‌ و خداوندگار جهان‌ بالا، اي‌ مزدا مردم‌ كردستان‌ را مژده‌ ياري‌ ده‌ كه‌ دفتر ايمان‌ را پخش‌ نمايند و گمراهان‌ را نابود كنند و شورشي‌ در كردستان‌ بر پا نمايند و عظمت‌ ايران‌ را پا بر جا و استوار نگهدارند و سرزمين‌ كفر را نابود سازند.))

اعتقــادات

بنا به‌ كتابهاي‌ خطي‌ ايزدي‌ و نوشته‌هاي‌ برخي‌ از مورخان‌، ايزديان‌ از بازماندگان‌ آيين‌ ماني‌ هستند و اديان‌ ديگر ايراني‌ از قبيل‌ آئين‌ زرتشت‌ و مزدك‌ در مسلك‌ آنان‌ نفوذ پيدا كرده‌ است‌. معتقد به خدايي هستند که آفريدگار جهان است ولي پس از خلق جهان کاري به کارجهان و جهانيان ندارد.
گويند خدا نخستين موجودي را که خلق کرد ملک طاووس بوده است. ذات ملک طاووس با ذات خدا يکي است و پس از ملک طاووس شش ملک ديگر قائلند که رابط بين خدا و خلق هستند ولي ملک طاووس اولين ملک محسوب مي شود.در اينجا عقايد زردشتيان در ذهن متبادر مي شود که پس از ذات باري به وجود خرد مقدس يا اسپنتامينو عقيده دارند که اولين موجود است و بعد از او شش امشاسپند دارند و اسپنتامينو گاهي جــزو امشاسپنـدان محسوب مي شود و عده آنها به هفت مي رسد و گاهي او را به اعتبار ا لوهيت مي نگرند و امشاسپندان شش تا مي شوند.
بنا بر راي مستشرقيني مثل "هورتن" کيش يزيدي نور پرستي است و منشا آن ثنويت ايران قديم است که به غلبه نور بر ظلمت منتهي مي شود.
ملک طاووس اهريمن نيست بلکه تشخص اصل شــر است که دنباله خيــر محسوب مي شود. و به اين معني است که شر از لوازم خير و مخلوف بالعرض است و جزو نقشه آفرينش است. پس ملک طاووس هم از ارکان آفرينش به شمار مي رود.يزيدي ها شيطان را به عنوان معارض و خصم خداي متعال نمي پرستند بلکه ملک طاووس يا شيطان را ملکي مي دانند که هرچند سبب طغيان و سرکشي و مغضوب درگاه الهي شد و به جهنم افتاد ولي 7000 سال در آنجا بگريست چندانکه هفت خم از شک ديدگانش پر شد و آنگاه خدا او را بخشيد.يزيديان هم مثل بسياري از پيروان اديان باستاني اعتقاد دارند که جهان و هرچه در او هست از چهار عنصر اصلي يعني «آب، باد، خاک و آتش» ترکيب يافته‌است.
خداوند به ادعاي خود، مشابه باور معمول اديان سامي، انسان را از آب و خاک آفريد در حاليکه فرشتگان درگاه ابديت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ?ممزوج آب و خاک? ارجحيت دارد. از اين رو وقتي خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ?از جمله ملک مقرب، طاووس? مي‌خواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظيم کنند، ملک طاووس «شيطان» از اين دستور ايزدي سر مي‌پيچد و از همان زمان سر به شورش مي‌گذارد، شورشي که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و يزيديان آن را شورشي بر حق و از روي حکمت خداوند مي‌دانند و شيطان را لعن نمي‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.
محققين و متکلمين اسلامي آنها را بدليل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غلاة دانسته‌اند.يزيديها به شيطان يا بقول خودشان ملک طاوس ارادت دارند و چون در قرآن و ديگر کتابهاي مذهبي به شيطان و ابليس لعن شده، او را ملک طاوس مي نامند که رئيس تمام ملائکه مي باشد. در فرهنگ اعلام معين آمده است كه چون در آن‌ زمان ?يعنى در زمان زندگى شيخ عدى? عادت لعن و سب شيوع داشت "شيخ عدى دستور داد لعن را مطلقا ترك كنند حتى لعن بر ابليس را".
علاوه بر يزيديها بعضي از عرفاي مشهور، يکتا پرستي ابليس را ارج مي نهند. بقول ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، (ج 1 ص 35) ابوالفتوح احمد بن محمد غزالي برادر ابو حامد محمد بن محمد غزالي روزي در بغداد بر بالاي منبر گفت: اگر کسي توحيد را از ابليس ياد نگيرد زنديق است. زيرا او مامور شد که بغير از خدا را سجده کند ولي نپذيرفت.
ايزديان‌ به‌ تناسخ‌ ارواح‌ عقيده‌ دارند و معتقدند انسان‌ چنانچه‌ در جهان‌ نيكوكار و خير باشد، هنگامي‌كه‌ مي‌ميرد روحش‌ مجدداً به‌ تن‌ كودكي‌ نيكوكار حلول‌ مي‌كند، اما اگر انسان‌ بدكار و شريري‌ باشد، هنگامي‌كه‌ روحش‌ آزاد مي‌شود به‌ بدن‌ جانواران‌ و حشرات‌ موذي‌ چون‌ كژدم‌ و مار راه‌ مي‌يابد.
به عقيده آنها ارواح دو قسمند:
اول – شريره که در حيوانات بد جنس حلول مي کنند و هميشه در عذابند.
دوم – ارواح پاک که در فضا پرواز مي نمايند تا براي مردم زنده اسرار کائنات و مغيبات را کشف نمايند و اين ارواح با عالم غيب در تماس دائم هستند.

محرمـات

خوردن کاهو، کلم، لوبيا و سبزيهائي که با کود انساني تقويت شوند حرام مي دانند و از گوشتها هم گوشت خوک، ماهي و آهو را حرام مي شمارند.
براي شيوخ و پيشوايان آنها خوردن گوشت خروس هم حرام است زيرا " ملک طاوس " به شکل خروس است.
تراشيدن سبيل را هم حرام ولي سبک کردن آنرا مستحب مي دانند.
اما قوالها و فقرا و پيشوايان روحاني نبايد ريش را بتراشند.
يزيدي حق ندارد بيش از يکسال از محل خود دور شود و نبايد در مجالس انس و طرب حاضر گردد، تا نفس خود را ذليل نمايد.
نگاه کردن به زن غير يزيدي و شوخي کردن با او را حرام مي دانند. به عقيده ي آنها چون در ماه نيسان دهه ي دوم وسوم فروردين و دهه اول ارديبهشت ملائکه با هم اتصال مي نمايند نبايد ازدواج کرد و تعمير خانه را هم در اين ماه نبايد انجام داد.
يزيدي حق ندارد در داخل مسجد مسلمانان شده و نماز خواندن آنها را در يک جا ببيند. درکتاب مصحفه ره ش چنين آمده است :
نام شيطان يعني ملک طاوس بر هيچ کس از ما جايز نيست ببريم، يا اسمي شبيه به آن مانند کلمه ي شيطان، قيطان، شر و شط و شبيه اينها و نيز لفظ ملعون يا لعنت يا فعل را هم نبايد بر زبان بياوريم.
يزيدي حق ندارد آب دهان خود را بر زمين بريزد، زيرا اين عمل اهانت به طاوس ملک است و نبايد از اسب و ماديان براي بارکشي استفاده نمايد ونبايد لباس آبي بپوشد.
يزيديها اطفال خود را ختنه مي کنند. از کوزه و ظرف دسته دار آب نمي نوشند و نيم خورده ي مازاد شخصي غريب را نمي خورند.

درجات افـراد

اول: امير- فردي مصون و غير مسئول است و او را معصوم دانسته و معتقدند که جزئي از خداوند در او حلول نموده و حق قضاوت مطلق بر رعيت خود دارد زيرا او وکيل شيخ عدي است. امير کنوني آنها سليمان سور مي باشد.
دوم: بابا شيخ – وظايف او منحصر به قضاياي ديني است و ناظر ساختمان مرقد شيخ عدي و حفظ سجاده منسوب به شيخ مي باشد و اوست که ايام روزه و عدد رکعات نماز و نصاب زکات را تعيين مي کند.
سوم: شيخ – او با سواد يزيدي هاست که بايد از سه خانواده ي آدانيه، شمسانيه و قابانيه باشد، ازدواج افراد اين سه طايفه با هم حرام است.
چهارم: پير- اينها در مقام بعد از شيخ هستند که وظايف ارشاد مريدان را دارند. مريدان بايد پنج درصد از عوايد خود را به آنها بپردازند و انتظار شفاعت بيماران را از پير دارند.
پنجم: فقير- به زاهدان يزيديه فقير مي گويند. فقراي يزيديه خرقه ي پشمي سياهي مي پوشند که تا پاره نشود آن‌ را از بدن بيرون نمي آورند. خرقه ي کهنه را در جايي مي آويزند و آنرا به هنگام مرگ با صاحبش دفن مي کنند. فقرا رشته طنابي را هم به گردن خود مي بندند و کلاه نيز به سر مي گذارند و اين سه وصله موجب احترام است.
ششم: قوال- به کساني گفته مي شود که سرودهاي ديني را در مراسم ديني يا در ايام عيد مي خوانند. غالبا قوالها شعراي محلي خوبي هستند که گويا شيخ عدي به آنها حق انشاء قصيده و مديحه را داده است و به حفظ اسرار شريعت و حوادث تاريخ ماخوذ نموده و نيز به مصاحبت طاوس ملک مفتخر داشته است.
قوالها مامور جمع آوري نذورات و جاروب کردن مقبره و لباس زائران نيز مي باشند و اين کارها را موروثي مي دانند و به فرزندان خود رقص ديني و نواختن دف و ني و سرنا و قصايد و سرود مي آموزند، آنها با غير از سلسله خود ازدواج نمي کنند.
هفتم: کوچک ها- عده ي آنها زياد است. لباسشان سفيد و کمربند پشمي سياه يا سرخي دارند که حلقه دار است.
وظايف ديني آنها غسل و کفن و دفن مردگان و انجام کارهاي سختي در مقبره شيخ عدي از قبيل انتقال سگها و بريدن درختان مي باشد.
چنانچه يزيدي به مقام کوچک ها رسيد مي تواند عاقبت مردم را پيش بيني کند و با ارواح مکاشفه داشته باشد و اين اشخاص بايد بر چهل منبر رفته و چهل چراغ زيارت کنند و قسم بخورند که نسبت به شيخ عدي بن مسافر وفادار باشند و چهل روز روزه بگيرند.
هشتم: مريد- مريدهاي يزيديه که مردم عوام و گدايان اين طايفه هستند، کورکورانه اوامر روساي روحاني خود را انجام مي دهند. هر مرد يا زن يزيدي بايد پير و شيخ داشته باشد و صدقات و نذر و نياز خود را به او بدهند و از وي تعليم بگيرد.

اعيـاد

عيد اول سال- سال يزيديه اول ماه نيسان شرقي برابر 14 نيسان غربي مي باشد که روز چهارشنبه را جشن مي گيرند و اگر اتفاقا روز اول نيسان پنج شنبه باشد عيد آنها به روز چهارشنبه هفتم ماه که بيستم نيسان غربي است موکول مي شود که با اواخر فروردين مصادف است
روزه – معتقدند که روزه ســه روز است و مسلمانــان اشتباهــا سـي روز را روزه مي گيرند و روز جمعه را عيد عمومي دانسته و آنرا عيد روزه ي يزد مي نامند.

مراسم‌ و تشريفـات

جشنهاى يزيديان بر منباى تقويم زرتشتى/ ميترائى استوار است و مهمترين آنها همان مراسم جامائيه‌ يا جام است كه هر ساله در اواسط تابستان در روستاى " لالش" در مركز كردستان عراق برگزار مي‌شود که با ايام‌ جشن‌ پاييزي‌ مهرگان‌، نزديكي‌ عجيبي‌ دارد اين مراسم البته به مدت هفت روز ادامه دارد و در آن علاوه بر زيارت مرقد شيخ عدى و ديدار از دوزخ، مجسمه بزرگى از طاووس مي‌سازند كه سمبل ملك طاووس "شيطان" است.
باور اين مردم از جهان ملغمه ايست از باور زرتشتى، ميترائى و صوفى. در اين باور "يزدان" در آغاز مرواريدى آفريد كه پس از گذشت چهل هزار سال شكست و ملك طاووس، فرشته مقرب يزدان، از خرده ريز همين مرواريد جهان مادى را خلق كرد. پس از آن بود كه فرشتگان ديگر توسط يزدان خلق شدند. در اين باور، شيطان نه دشمن خدا كه شريك او در خلقت جهان است.
روايت "يزيدى" از خلقت انسان به روايت يهودى/ مسيحى از خلق آدم و حوا نزديك است با اين تفاوت كه "شيطان" نه فرشته مغضوب وسوسه گر كه آموزگارى خردمند براى انسان است. در اين باور خدا پس از خلق انسان خودش را از ماجرا كنار كشيده و دخالتى در نيكى و بدى او ندارد. آنكه راه نيك و بد را نشان انسان مي‌دهد همانا ملك طاووس است.
در اين‌ جشن‌، مراسم‌ و نيايش‌هــاي‌ گوناگوني‌ انجام‌ مي‌شود كه‌ تعدادي‌ شرح‌ داده‌ مي شود:
مراسم سما كه‌ توسط‌ گروهي‌ متشكل‌ از بيست‌ نفر در محوطه‌ مقابل‌ مقبره‌ شيخ‌ عدي‌ بدور يك‌ شمعدان‌ بنام‌ چقالته‌ كه‌ در وسط‌ حياط‌ قرار گرفته‌ انجام‌ مي‌گيرد. بر بالاي‌ شمعدان‌ يك‌ ظرف‌ پر از روغن‌ زيتون‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ در اطراف‌ آن‌ هفت‌ فتيله‌ قرار دارد. در وسط‌ ظرف‌ فتيله‌ ديگري‌ كه‌ به‌ فرم‌ گل‌ رز بزرگي‌ ساخته‌ شده‌ جاي‌ دارد. مراسم با چرخش‌ كند و آهسته‌ بدور شمعدان‌ در حال‌ سوختن‌، هر چهار ساعت‌ سه‌ بار، در حالي‌ كه‌ قوالها در جلوي‌ درب‌ مقبره‌ و مشغول‌ نوحه‌ سرايي‌ و نواختن‌ دف‌ و ناي‌ هستند، اجرا مي‌شود.
مراسم قباغ‌ ويژه‌ پنجمين‌ روز جشن‌ است‌ كه‌ در آن‌ عده‌اي‌ به‌ قله‌ كوه‌ مقابل‌ رفته‌ با تفنگهاي‌ خود شروع‌ به‌ تير اندازي‌ مي‌كنند و سپس‌ در ميان‌ هلهله‌ و شادي‌ فراوان‌ به‌ مقبره‌ شيخ‌ باز مي‌گردند كه‌ مردان‌ و زنان‌ همراه‌ دف‌ و ناي‌ دور آنها در حال‌ رقص‌ هستند در اينحال‌ مير شيخان‌ گاو بزرگي‌ را آماده‌ كرده‌ و از آنان‌ مي‌خواهد تا آنرا در مقابل‌ هر گونه‌ آسيب‌ محفوظ‌ بدارند. جوانان‌ مسلح‌ گاو را تحويل‌ گرفته‌ و با خود به‌ مقبره‌ شيخ‌ شمس‌ مقبره‌اي‌ ديگر از پارسيان‌ در فاصله‌اي‌ دورتر مي‌برند و تعهد مي‌كنند كه‌ آنرا صحيح‌ و سالم‌ به‌ مقبره‌ شيخ‌ عدي‌ برگردانند. زماني‌ كه‌ آنها دعا و مناجات‌ را كه‌ براي‌ غير ايزديها نامعلوم‌ مي‌نمايد تكرار مي‌كنند دو نفر ايزدي‌، مخفيانه‌ به‌ داخل‌ صف‌ آنان‌ نفوذ كرده‌ و يكي‌ از آنها با زرنگي‌ خاص‌ گاو را مي‌دزدد، ناگهان‌ صداي‌ داد و فرياد از هر طرف‌ بلند مي‌شود و حاضرين‌ بي‌ آنكه‌ اهميت‌ بدهند چه‌ كسي‌ دزد است‌ شروع‌ به‌ جستجوي‌ گاو مي‌كنند و اين‌در حالي‌ است‌ كه‌ وانمود مي‌كنند كه‌ هم‌ نام‌ و هم‌ حضور وي‌ را فراموش‌ كرده‌اند.
آنها سپس‌ گاو را در ميان‌ احساسات‌ شديد خود به‌ مقبره‌ شيخ‌ عدي‌ باز مي‌گردانند.
افراد قبائل‌ و عشاير در محلي‌ بنام‌ ميدان‌ جهاد گردهم‌ جمع‌ مي‌شوند و سپس‌ ده‌ مرد شجاع‌ و نترس‌ قبيله‌ جلوتر مي‌آيند تا از گاو پاسداري‌ كنند. اما در اين‌ موقع‌ مير اعلام‌ مي‌كند كه‌ احتياج‌ به‌ وجود آنها نيست‌ چرا كه‌ گاو، فراري‌ شده‌ است‌ اين‌ بدان‌ علت‌ است‌ كه‌ دو مردي‌ كه‌ قبلاً گاو را دزديده‌ بودند بداخل‌ مقبره‌ وارد شده‌ و خود را بجاي‌ مردان‌ مير كه‌ قصد پاسداري‌ از گاو را داشتند جا زده‌ بودند آنها سپس‌ همراه‌ با گاو به‌ آرامگاه‌ شيخ‌ شمس‌ فرار مي‌كنند در آنجا يزيديها با چوب‌ و شلاق گاو را شديداً مي‌زنند و پس‌ از چندي‌ ذبح‌ مي‌كنند.
اين‌ مراسم يك‌ سرگرمي‌مخصوص‌ جشن‌ نيست‌ بلكه‌ رد اصل‌ يك‌ آيين‌ مذهبي‌ است‌ كه‌ ايزديان‌ به‌ روش‌ سنتي‌ آنرا انجام‌ مي‌دهند تا بركت‌ و فراواني‌ را نصيب‌ كشاورزي‌ خود بكنند اين‌ مراسم در واقع‌ فرم‌ خلاصه‌ شده‌هاي‌ است‌ از نحوه‌ دستگيري‌ گاو و ذبح‌ آن‌ توسط‌ ميترا از مراسم مهر پرستان‌.

مراسـم عـزاداري

هنگامي‌ كه‌ يك‌ ايزدي به‌ حال‌ احتضار مي‌افتد، همه‌ اقوام‌ و كسان‌ او دورش‌ جمع‌ مي‌شوند شيخ‌ نيز مي‌آيد و كمي‌ از خاك‌ آرامگاه‌ شيخ‌ عدي‌ كه‌ آن‌ را برات‌ مي‌نامند، در آب‌ ريخته‌ حل‌ مي‌كند و قطره‌ قطره‌ در دهان‌ وي‌ مي‌ريزند و هنگاميكه‌ جان‌ بسپارد با زيباترين‌ جامه‌ او را مي‌پوشانند و سپس‌ كفنش‌ مي‌كنند و آنرا بر روي‌ تخته‌اي‌ مي‌نهند و تا سه‌ روز در خانه‌ نگاه‌ مي‌دارند سپس‌ جنازه‌ را به‌ گورستان‌ مي‌برند و خويشاوندان‌ و كسان‌ مرده‌ برايش‌ مويه‌ مي‌كنند و قوالان‌ هم‌ با نواهاي‌ حزين‌ و اندوهناك‌ و با آواي‌ ني‌ لبك‌ همراه‌ مردم‌ به‌ گورستان‌ مي‌روند تا متوفي را به‌ خاك‌ بسپارند.
مراسم‌ عزاداري‌ تا سه‌ روز طول‌ مي‌كشد و زنان‌ و دختران‌ ، روزي‌ دوبار بر سر آرامگاه‌ در گذشته‌ مي‌روند و دف‌ و ني‌ مي‌زنند و سرودهايي‌ را زمزمه‌ مي‌كنند و به‌ شيون‌ و گريه‌ مي‌پردازند و پس‌ از فرو نشستن‌ آفتاب‌ به‌ خانه‌هاي‌ خود باز مي‌گردند. پس‌ از سه‌ روز عزاداري‌، غذا درست‌ مي‌كنند و روي‌ آرامگاه‌ مي‌گذارند و بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ مرده‌ احتياج‌ به‌ غذا دارد.
روزهاي‌ هفتم‌ و چهلم‌ نيز داراي‌ مراسم ويژه‌اي‌ است‌. ايزديان‌ روستانشين‌ پس‌ از مرگ‌ هر كدام‌ از عزيزانشان‌، اسب‌ او را مي‌آورند و لباسهاي‌ فاخر و كلاه‌ و دستار و تپانچه‌اش‌ را بر روي‌ زمين‌ مي‌گذارند، اگر مرده‌ پير باشد پارچه‌اي‌ سياه‌ به‌ گردن‌ اسبش‌ مي‌گذارند و اگر جوان‌ باشد پارچه‌اي‌ رنگين‌ به‌ گردن‌ اسب‌ مي‌نهند و همراه‌ با آواي‌ ني‌ و دف‌ در ميان‌ مردم‌ مي‌گردانند و دلاوريها و جوانمرديها و بخشندگي‌ها و اوصاف‌ مرده‌ را با شعر براي‌ مردم‌ بيان‌ مي‌كنند اينگونه‌ اشعار را (لاواندنه‌ وه‌) مي‌گويند.

فشارهـايـي که بـر يزيديــان وارد شـده است :

1- خفه شدن شيخ حسن در موصل در سال 644 هجري.
2- بريده شدن سر صد نفر از يزيديها و اعدام امير آنها و نبش قبر شيخ عدي و سوزاندن استخانهايش توسط صاحب موصل در سال 652 هجري، در اين زمان به آنها عدويه مي گفتند.
3- قتل و غارت يزيديها در سال 817 به تحريک جلال الدين محمد بن غزالدين يوسف حلواني که از شافعيه و از علما و فقهاي ايران بود توسط حاکم جزيره ابن عمر و کردهاي ديگر.
4- در سال 1127 هجري توسط ملا حيدر کرد و ملک مظفر نام به يزيديه حمله برده شد و زن و فرزندانشان اسير گرديد و اموالشان به يغما رفت. مهاجمان، زنان آنها را فروختند و کنيزان و دخترانشان را براي خود نگاه داشتند.
5- در سال 1247 هجري برابر 1731 ميلادي محمد پاشا معروف به مير کوير (کور) روانداز به قلمرو يزيديها حمله برد و 4/3 آنها را نابود کرد.
6- در سال 1308 ه . ق- دولت ترکيه عثماني براي مطيع کردن يزيديها جهت خدمت سربازي، بسر لشکر عمر وهبي دستور داد دست بکار شود. وي عده اي از يزيديهاي شيخان را بزور مسلمان کرد و به پسرش نايب اول عاصم بگ دستور داد به کشتار و غارت يزيديها بپردازد. وي مجسمه هاي آنها را برد و گنبدهاي قبور پيشوايان ايشان را خراب کرد و به مقبره ي شيخ عدي بي احترامي هاي فراواني روا داشتند.
7- در سال 1354 بعلت تمرد يزيديها از خدمت سربازي، حکومت پادشاهي عراق آنها را متهم به سازش با مسيحيان و فعاليت براي فرانسويان مقيم سوريه نمود و به سرکوبي آنها پرداخت. در نتيجه صد نفر از آنها کشته و عده اي زنداني و تبعيد و فراري شدند و عده اي هم به اعدام محکوم گرديدند.

خاطرات رضا علامه زاده از شرکت در مراسم حج يزيديان

لالش روستائى است در مركز كردستان عراق كه از شهر دهوك نزديك به سه ساعت با ماشين فاصله دارد پرستشگاه لالش كه به آتشكده‌اى بزرگ مي‌ماند در مركز اين روستا بر فراز تپه‌اى بنا شده كه ظاهرا بايد خيلى قديمى باشد. وقتى به لالش رسيديم روستا مملو از جمعيت بود، مي‌گفتند در طول اين سه روز چندين هزار نفر به زيارت خواهند آمد، جوانترها، دختر و پسرها، با پاى برهنه ?مطابق با مراسم? در كوچه‌ها شادمانه قدم مي‌زدند و برخى از آنها روى بام بلند خانه‌اى به آهنگ كردى دست در دست هم انداخته بودند و مي رقصيدند. زنها به پخت و پز در ديگهاى مسى بزرگ بر اجاقهاى سنگى مشغول بودند و فضا دقيقا فضاى سيزده بدر خودمان بود.
پرستشگاه لالش از سه قسمت تشكيل مي شود: شبستان، محوطه حياط و صحن دوزخ جائيكه مراسم حج در آن برگزار مي شود. وقتى من‌ به شبستان رسيدم نزديك به صد نفر مرد، اكثرا در لباس كردى و بعضا با سر و وضع شيك، دور سالن بزرگ نشسته‌اند و دو بدو و چند به چند دارند با هم اختلاط مي كردند. مردى از‌ قهوه‌جوشى دسته بلند در استكانهائى به كوچكى انگشتانه قهوه‌اى به تيرگى قير و به‌ تلخى زقوم مي ريزد ?زقوم: گويند درختى است در جهنم داراى ميوه‌اى بسيار تلخ كه دوزخيان از آن خورند - فرهنگ معين? و دور مي گرداند. سر در عمارت مربوطه مثل سر در همه مساجد و كليساهــا پر از نقش و نگار است. اما آنچه جلب توجه مي كنــد نام "طاووس ملك" است كه به صورت سنگ برجسته بر ديوار نقش بسته است. و اما دوزخى كه من در پرستشگاه لالش ديدم تنها چند دخمه غار مانند تار و تيره بود با خمره‌هائى كه كنار هم چيده شده بودند و رويشان رنگ مشكى ريخته بودند تا فضا را مرموزتر و ترسناكتر كنند. درهاى دخمه آنقدر كوتاه بودند كه بايد خميده ازآنان مي گذشتى و اگربي دقتي مي‌كردى ممكن بود سرت به ديوار ناصاف غار بخورد.
بخش مهم و تعيين كننده اين مراسم، جدا از گره زدن به پارچه‌هائى كه به ستونهائى بسته شده‌اند ?مثل دخيل بستن? يا طواف كردن دور مقبره‌اى كه لابد گور يكى از قديسان يزيدى است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته‌اى است كه از ديواره غار بيرون زده است. اصلى‌ترين مرحله حاجى شدن اين است كه با چشمان بسته از فاصله شش هفت مترى دستمال سياهى را كه به بزرگى چارقد زنان كرد است به طرف اين سنگ پرتاب كنى. اگر در سه بار موفق شوى دستمال را به برجستگى سنگ گير بدهى حجت قبول شده است وگرنه بايد روز ديگر برگردى و دوباره تلاش كنى. بسيارى از زوار موفق نشدند از اين آزمايش بگذرند.

گزارشـي از تعصبـات يزيديـان

در 7 آوريل 2007 در کردستان عراق جنايتي غير قابل تصور و وحشيانه اتفاق افتاد. خبر بيست روز بعد از حادثه، زماني در جهان انعکاس يافت که چند صحنه از فاجعه بصورت فيلمي که با يک تلفن همراه گرفته شده بود پخش شد. Asuda، سازمان مبارزه با خشونت عليه زنان در بيانيه اش در تاريخ 26 آوريل براي اولين بار خبر را به گوش جهانيان رساند. WADI هم يک سازمان کمک به کردستان عراق، که مقرش در اطريش است و سازمان عفو بين الملل در 27 آوريل خبر را انتشار دادند. شبكه تلويزيوني ” ? “ CNN ?در دو مرحله اقدام به پخش فيلم اين جنايت كه توسط تلفن همراه تصوير برداري شده نمود . و سايت ياهو در قسمت کليپ هاي ويدويي اين جنايت را به نمايش گذاشت .
به گزارش خبرنگار سايت پزشکان بدون مرز، دعا خليل اسود نوجوان 17 ساله از فرقه ايزدي يا يزيدي، که به جرم دوست داشتن يک پسر عرب سني از طرف اطرافيان و جوانان متعلق به فرقه يزيدي سنگسار شد . (در اين فرقه عاشق جواني مسلمان شدن گناهي نابخشودني است. جرمي که جز مرگ تاواني ندارد. ) اين واقعه در مرکز شهر موصل و يا شهر بشيقه در کردستان عراق و با حضور عده زيادي از جمله پليس محلي اتفاق افتاد. گويي در اين جامعه نيرو و يا افرادي نبودند که دعاي نوجوان را از زير دست مشتي متعصب و جاني خلاص کنند. در حالي که چندين نفر با تلفن همراه از اين واقعه فيلم و عکس مي گرفتند? تعدادي با سر و صدا و داد و فرياد او را سنگسار کردند. اما آنچه اتفاق افتاد سنگسار نبود، بلکه حيواني ترين عملي بود که مي توانست توسط انسان انجام شود.
دعا دختر 17 ساله کرد در وسط ميدان به وسيله افرادي با لگد ، سنگ و بتون مورد حمله قرار گرفت متاسفانه خانواده و بستگان دعا در جلوي صف بودند. غم انگيز تر از همه آن بود که تعدادي جوان نيز از اين فرصت استفاده کردند و به برهنه کردن اين نوجوان 17 ساله پرداختند و دعاي نوجوان در ميان لگد ها و ضربات مرگبار اطرافيان به پوشاندن بدن برهنه خود مي پرداخت . جرم اين نوجوان 17 ساله فقط عاشقي بود.

ماجرا چگونه اتفاق افتـاد؟

دعا براي ازدواج با پسر عمويش انتخاب شده بود اما به خاطر عشق به جوان عرب مسلمان مي‌شود. حتي به شوق ديدن معشوق از روستا فرار مي کند. اما جوان عرب دعا را نمي‌پذيرد.
دعا سرافکنده باز مي گردد. اما به کجا ؟؟!! دعا جايي را براي رفتن ندارد. مي داند که گناه غير قابل بخششي مرتکب شده و بازگشتش به روستا برايش چيزي به جز پاياني سياه نخواهد داشت. ولي دعا باز مي گردد. شايد از گناهش بگذرند. دعا براي نجات جانش به نيروهاي پليس عراق در شهر پناه مي برد تا شايد آنها بتوانند از آتش تعصب کور نجاتش دهند.اما پليس به جاي حفاظت از جان دعا، او را براي انجام حيواني‌ترين رسم انسان، به قبيله اش تحويل مي‌دهد. فردي از قبيله‌اش دعا را 5 روز پناه مي‌دهد. اما مردان قبيله اش مَردند. متعصبند. دعا جداي از آنکه عاشق مردي مسلمان شده، خود نيز به دين اسلام ايمان آورده ، او را بايد سنگسار کرد. مردان خانواده‌اش دعا را از خانه بيرون مي‌کشند. روز مراسم فرا مي رسد. هفتم آوريل 2007، دعا را با لباس گرمکن قرمز روي زمين مي‌اندازند. 9مرد براي سنگ سار- سنگ سار نه، لگد سار - آماده اند. صدها مرد هم براي تماشا ايستاده اند. دعا روي زمين افتاده است. پايين تنه‌اش را براي تحقير، برهنه مي‌کنند و با سنگ و لگد بر جان نحيفش مي‌کوبند.
مراسم سنگسار دعا در حالي انجام مي‌شود که سه مرد پليس عراقي با لباس نظامي ايستاده‌اند و اين صحنه جنايتکارانه را تماشا مي‌کنند. دعاي 17 ساله زير دست و پاي مردان خانواده‌اش لگد مال مي شود. با دو دست صورتش را مي‌پوشاد تا سنگ و لگد بر صورتش فرود نيايد. نيم ساعت است و هنوز دعا نفس مي‌کشد. دستانش تکان مي‌خورند. تا آنکه عمو زاده‌اش(نامزذش) بلوک سيماني را جلوي چشم صدها تماشاگر بر سر دعا مي‌کوبد . دعا غرق خون مي شود…………
صحنه هايي از اين مراسم حيواني توسط موبايل‌ها ضبط و يک هفته بعد منتشر مي‌شود و موجي از خشم و نفرت را در جامعه کردها و در تمام دنيا بر مي‌انگيزد.
دعا دختر نوجوان به دليل عبور از خط‌ قرمزي كه مردان متحجر طايفه‌اش ترسيم كرده‌اند، به دليل عمل نكردن به قوانين غلطي كه مردان مرتجع تيره‌اش وضع نموده‌اند، به دليل پشت كردن به سنت‌هاي عقب‌ مانده‌اي كه مردان متعصب قبيله‌اش باور داشته‌اند، آري تنها و تنها به خاطر عشق ورزيدن و بر سر پيمان عشق ماندن از سوي اعضاي خانواده‌‌اش مجرم شناخته مي‌شود، در دادگاه ريش ‌سپيدان خشك ‌انديش قومش محكوم مي‌گردد، سليمان سيو رهبر کنوني يزيديان که حاکميت مطلق را در دست دارد حكم مرگ او را صادر مي کندو حکم توسط مردان فاميل اجرا مي‌شود. دعا كشته مي‌شود تا هم تاوان جسارت خويش را داده باشد و هم براي ديگر دختران ايل آينه‌ عبرتي گردد .

مقايسـه شيطـان پرستـي در اديـان

مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسيحيان جودو(مسيحيت يهودي)، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده است که در برگيرنده قانوني است که مي‌تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (يادآور يکي از تفسيرهاي يهودي که مي‌گويد تنها زماني که پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نکنيد موجودي بسيار خوب خواهيد بود) در خلال قرنها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده است.
اين ديدگاه که هر چيزي نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) بايد يک نيروي خداي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد (بسياري از الهه‌هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نيز چنين باوري را داشته است).
ميان آموزه‌هاي دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، که هر دو پيروان بسياري بدست آوردند و يک رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، شيطان وجود دارد و در همه جهان‌ بيني‌هاي الهي، شيطان سعي دارد خداوند را تحليل برد و خراب کند.
با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکري (قرون 17 و 18)، مردم در جوامع غربي به پرسش سوالاتي راجع به شيطان کردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگتر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يک رسم که با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد ظهور پيدا کرده است.به علاوه شيطان پرستي بر مبناي آموزه‌هاي مخالف دين‌هاي ابراهيمي به مخالفت با خداي ابراهيمي پرداخته است. قديمي‌ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در کتاب "تکذيب يک کتاب" توسط توماس هاردينگ (1565) به چشم مي‌خورد که در آن از کليساي انگليس دفاع مي‌کند: "در خلال زماني که مارتيـن لوتــر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد،...". در حالي که مارتين لوتر خود هرگونه ارتباطي را بين آموزه هايش و شيطان نفي کرد. کلمه شيطان در ابتدا از دين يهـود آمده و در مسيحيت و اسلام تکميل يافته است. اين نگاه يهودي-مسيحي-اسلامي از شيطان مي‌تواند به موارد زير تقسيم شود:

يهـود:

شيطان در يهوديت، در لغت به معناي "دشمن" يا "تهمت زننده" است. و همينطور نام فرشته‌اي است که مومنين را مورد محک قرار مي‌دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلکه يک خادم خدا است که وظيفه دارد ايمان بشيريت را مورد آزمايش قرار دهد.
مسيحيـت: در بسياري از شاخه‌هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل? از آنکه از درگاه خدا ترد شود، يک موجود روحاني يا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده است. گفته مي‌شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي ترد شده است. معتقدند شيطان کسي بوده که به انسان گفته است مي‌تواند خدا شود، و موجب معصيت اصلي انسان در درگاه خدا شده است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده است. از شيطان در کتاب يوناني "ديابلوس" به عنوان روح پليد (Devil) نيز نام برده شده است که به معناي "تهمت زننده" يا "کسي که به نا حق ديگران را متهم مي‌کند". واژه Devil از فعلي به معناي "پرت کردن" يا "انتقال دادن" نشئات گرفته شده است. در حالي که لاوي ادعا کرده است که اين واژه از زبان سانسکريت مشتق شده و به معناي الهه است.
اسـلامي: کلمه شيطانsatan در عربي "الشيطان" به معناي خطا کار، م*** و? دشمن است. اين يک عنوان است که معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي‌شود. ابليس يک جن بوده است که از خدا نافرماني کرده است لذا توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعي براي گمراهي انس و جن باشد و ايمان آنها را براي خدا بسنجد.

نقـد شيطان پرستي

توصيه اي كه شيطان‌پرستان به اطرافيانشان مي کنند شنيدن آهنگ هاي تند همراه با خشونت است. كه وحشت و نفرت را با خود دارد. آنها موظفند هميشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسيح و ساير مقدسات اعلام كنند. آنها خود را بي خانماني بيابان‌گرد مي پندارند كه از عشق و محبت متنفرند. در اصل آنها به جنگ با واقعيت خود پرداخته و به خيال خود به دنبال حقيقت گمشده و حقيقت واقعي هستند. آنان خوانندگان بسيار خشني كه در صدايشان مي توان غرش را شنيد، سمبل قدرت شيطان پرستي مي‌دانند و معتقدند که اين خوانندگان پيام شيطان را به آنها مي‌رسانند. شيطان پرستان مي‌خواهند كمبود و نياز خود را با خشونت زياد رفع کنند. اهانت به اديان به عنوان آزادي بيان در تصنيف هاي خوانندگانشان ترويج و تبليغ مي شود.
امروز گروه هاي موسيقي شيطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند و مدعي هستند که:
"هدف ما دستيابي به يک قدرت جهاني است"
"هيچگونه محدوديتي براي حوزه فعاليتهاي ما وجود ندارد"
"توده مردم بايد صرفا به وسيله ما اداره شوند"
گرچه بيشتر نقدها به اعتقادات شيطان پرستان از ناحيه اديان بزرگ صورت مي‌پذيرد، ولي بيشترين انتقادات به شيطان پرستي از طرف مسيحيان صورت مي‌گيرد.
اين ادعا که شيطان پرستي به طور صرف يک دين و فلسفه است در کنار معناي ضد آن تعريف مي‌شود که چه چيزي به عنوان رياکاري، حماقت و خطاهاي مسير اصلي فلسفه‌ها و اديان ضعيف عمل مي‌کند. همچنين اين مباحث از ادراک معني و طبيعت شيطان يا عبادت او از ادبياتي که معمولاً ضد شيطان است شکل گرفته است.
بسياري از شيطان پرستان، شيطان را به عنوان يک نيروي سرکش معرفي مي‌کنند. به هرحال آنها ادعا مي‌کنند چنين هويتي بر مبناي قبول کردن اينکه شيطان موجودي يا قدرتي افضل است شکل مي‌گيرد.
حال گفته مي‌شود با توجه به اينکه شيطان به عنوان موجودي شناخته مي‌شود که با خداوند مخالفت مي‌کند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، بايد با خودش نيز مخالفت کرد. (تناقض)
عالمان مسيحي بر اين باورند که نمي‌توان هرگز از شيطان طبعيت نکرد چرا که هيچ کس معصوم نيست (به طور مثال، رستگاري يا کسب امنيت براي خود، حتي با اين شرط که به ديگران ضرر رساند). حتي کساني که از فلسفه خود پرستي تبعيت مي‌کنند، تلاش مي‌کنند چيزهايي که به عنوان خوبي فقط براي خودشان شناخته شده‌است را بدست آورند. اين فلسفه دانان ادعا مي‌کنند نتيجه اين فلسفه اگر با قوانين خداوندگار تطابق نداشته باشد، تنها رنج، سردرگمي، انزوا و نا اميدي به همراه خواهد داشت.
شيطان پرستي يک "سراب فلسفي" و "علم بيان سنگين" است. چرا که گفته مي‌شود لاوي در استفاده از لغاط تبحر خاصي داشته است. شيطان پرستي يک طلسم کم ژرفاي عقلاني از خداي ساخته شده توسط بشر است.
"انسان موجودي اجتماعي است و به انسان‌هاي ديگر احتياج دارد". بعضي‌ها عقيده دارند شيطان پرستان درک اشتباهي از استقلال داشته‌اند و آن را به تنهايي تعبير کرده اند. استقلال مي‌تواند شما را قوي تر کند ولي اين غير ممکن است شما به تنهايي خدا باشيد. آنها بر اين باورند که اگر کسي خود را خدا معرفي کند و ضمن استفاده از لايق دانستن خود، مي‌تواند به عدم پذيرش حقيقت منجر شود.
يکي از نقدهاي کاربردي تر شيطان پرستي اينست که ضمن اين که شيطان پرستي معمولاً خود را به عنوان راه نجاتي براي توده‌هاي تسليم شده مردم در مقابل دين‌هاي اصلي معرفي مي‌کند، بر شايستگي‌هاي آنها در بي نيازي از ديگران و انزوا گرايي تاکيد مي‌کنند و انزوا گرايي مي‌تواند به سوء استفاده‌هاي مختلفي ناشي شود، که معمولاً نيز چنين است. چرا که طبيعت انزواگرايانه شيطان معمولاً در بازخورد جوامع ناکار آمد است و براي جبران اين خلاء از قوانين اديان سنتي استفاده کرده است.
منابع :
شيطان پرستي چيست؟ http://www.iran-tourism.ir
فرقه شيطان پرستي http://forum.patoghu.com
نمادهاي شيطان پرستي http://mastoor.ir
شيطان‌پرستي http://fa.wikipedia.org
نگاهي اجمالي به فرق شيطان پرستي http://www.zeitoon.net
جامعه شناسي شيطان پرستي http://sociologyofiran.com
اصول شيطان پرستي http://mohakeme.com
شيطان پرستي چيست؟! http://antisatan.blogfa.com
شيطان پرستي چيست؟ http://forum.patoghu.com

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image