اين نوشتار در پي طرح و اثبات اين مسئله است که حجاب و حيا نقش اصلي در حفظ و صيانت از فضاي عفت عمومي دارد و بايد به موازات سرمايه گذاري در ترويج حجاب به زمينه سازي براي تقويت حيا و آزرم پرداخت . نخست از فطري بودن پديده حيا ياد مي کند . آنگاه از نخستين اقداماتي که باعث در خطر قرار گرفتن اين پديده مي شود سخن مي گويد و بر اين باور است که اين اقدام نخست از سوي زن صورت مي گيرد و سپس توسط مردم تقويت مي شود . در ادامه به عوامل انگيزش پرداخته و در پايان راهکار هاي جلوگيري از لغزش ها و خنثي سازي تأثير عوامل ياد شده سخن گفته است .
زنان در بسياري از جوامع و فرهنگ ها مورد طعن و کنايه بوده اند و تعابير ، ضرب المثل ها و نکته هاي انتقادي مختلفي درباره آنان گفته شده است . اين پديده به گونه هاي مختلفي قابل تحليل است . از نگاه زنان ، اين تعابير آزار دهنده ، نمودي از مواضع سلطه جويانه و خود خواهانه مردان در طول تاريخ است . و از نگاه مردان ، تعبير هاي انتقادي از زنان ريشه در عملکرد خود آنان و مکر ها و ترفند هايي دارد که به کار مي گيرند تا آرا ، ديدگاه ها و تمايلات خود را تحقق بخشند !
اما اگر نگاه و تحليل را فراتر از نگاه هر يک از دو جنس به ديگري ، قرار دهيم و در جستجوي دليلي ريشه دار تر براي رفتار طبيعي انسان ها باشيم ، مي توانيم به اين واقعيت برسيم که در لايه هاي زيرين اين انتقاد ها و عيب جويي ها چند نکته مهم نهفته است .
1) زن در همه جوامع و همه فرهنگ ها از توانمندي ويژه اي برخوردار بوده است که مردان فاقد آن بوده اند .
2) مردان با همه برتري قواي جسمي و صلابت روحي در هماوردي با زنان در زمينه برتري هاي ويژه آنان ، احساس ضعف و ناتواني مي کرده اند .
3) وابستگي مردان به زنان چنان جدي بوده است که معمولاً قادر به چشم پوشي از زندگي مشترک و يا کنار نهادن زن از صحنه زندگي نبوده اند .
اگر اين سه عامل را کنار هم گذاشته و با هم ملاحظه کنيم ؛
1- نياز
2- ناگزيري
3- نابرابري سليقه ها و تمايلات و نگاه ها
متوجه مي شويم که نياز و ناگزيري مردان از زندگي با زنان و دلبستگي به آنان از يک سو و تنوع نگاهي و سليقه ها و انتخاب هاي آنان از سوي ديگر دو حالت متضاد را در مردان شکل مي داده است ، حالتي که ميان دو قطب دلباختگي و بدبيني در نوسان بوده و هست ، از يک سو شاعران همواره در لطيف ترين استعارات شعري ، ابرو و گيسو و قامت و نگاه زن را ستوده اند و به عاريت گرفته اند ، و از سوي ديگر در مکر و سلطه جويي و ناسازگاري و فزون خواهي او زبان به طعن و تمثيل گشوده اند . گاه او را مظهر محبت و فداکاري و شکيبايي دانسته اند و زماني وي را به بي وفايي و حسادت و خودخواهي و سبک سري متهم کرده اند . گاه او را فرشته خوانده اند و زماني وي را شيطان ناميده اند !
چنان که گفته آمد ، سرّ اين تناقض گويي و تناقض پنداري مردان درباره زنان ، اين است که مرد از يک سو به زن نياز دارد و مجذوب و مفتون او است پس او را مي ستايد ، از سوي ديگر احساس مي کند که اين جذب شدن و شيفته شدن هزينه فراواني را بر دوش او نهاده است و در واقع آزادي او را سلب کرده و گاه تا سر حد اسارت و جنون وي را پيش برده است ، اينجا است که احساس نگراني و خطر مي کند و لب به انتقاد و عيب جويي مي گشايد .
اگر سؤال شود که به هر حال ، اين مشکل ، مشکل مردان است يا زنان ؟ بايد گفت ، مشکل ياد شده متوجه خود مردان است ، اما مردان به رغم توانايي هاي مختلفي که دارند و به طور طبيعي بارهاي سنگين زندگي چون جنگ با دشمن ، دفاع از خانواده ، تأمين معاش و... بر عهده آنان است اما معمولاً خود قادر به حل اين مشکل نيستند بلکه کليد حل اين مشکل در دست زنان است . آنچه مسأله را پيچيده تر کرده ، همين است که اسير نگاه و جمال و محبت زن ، کليد زندان خويش را در اختيار ندارد و در چنين شرايطي است که وقتي عرصه بر او تنگ مي شود ، زبان به تندي و اتهام و گلايه مي گشايد ، ولي آيا همين نياز و ناگزيري که مردان به زنان دارند ، به صورت متقابل وجود ندارد ، آيا زنان به همان اندازه نياز به وجود و حضور مردان و همزيستي با آنان ندارند ؟
از نگاه قرآن ، طرح وجود زن و مرد ، طرحي متقابل است و همچنان که زنان لباس و پوشش دهنده نياز هاي روحي و جسمي مردان هستند ، مردان نيز همين نقش متقابل را براي زنان ايفا مي کنند اما وجود اين طرح متقابل به معناي همساني کارکرد آن دو ، در نظام طبيعت نيست بلکه بر عکس اين تفاوت جاذبه ها ، روش ها و کارکرد است که به مسأله زوجيت معنا بخشيده و مکمل بودن را رقم زده است .
قرآن که در بيان تساوي نهايي زن و مرد در طرح آفرينش مي گويد : « هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ » ( بقره / 187 )
در بيان کارکرد هر يک از آن دو و نقشي طبيعي که ايفا مي کنند ، بيان متفاوت دارد .
قرآن ، نقش زنان در زندگي روزمرّه انسانها را ، آرامش بخشي و فارغ شدن از فشار هاي جسمي و روحي زندگي مي داند :
« وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَيْهَا » ( روم / 21 )
« و از نشانه هاي الهي اين است که براي شما همسراني قرار داد تا در کنار آنان آرامش يابيد . »
ولي وقتي مي خواهد نقش و کارکرد مرد را در زندگي براي زنان ترسيم کند مي گويد :
« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ » ( نساء / 34 )
« مردان مايه قوام و پايداري - مادي و معنوي - زنانند . »
دو تعبير « لِتَسْکُنُوا إِلَيْهَا » و « قَوَّامُونَ عَلَي » که در يکي « الي » و در ديگري « علي » به کار رفته است و همچنين دقت در متن معناي « لِتَسْکُنُوا » و « قَوَّامُونَ » مي نماياند که در کارکرد عيني ، نقش پناهگاه ، آرامش ، تکيه گاه بودن ، قوام بخشيدن و حمايت مقتدرانه از زندگي ، به مردان واگذار شده است .
زن سايبان است و مرد تکيه گاه ، اگر اين سايبان به استوانه اي مستحکم و معتمد تکيه داشته باشد ، آرامش ، آسايش و امنيت پايدار به زندگي انسان مي بخشد ولي هريک بدون ديگري ، زندگي را دشوار ، غير قابل آسايش و امنيت مي کند .
جذّابيت و دلبري از لوازم کارکرد طبيعي زنان
بر اساس آنچه ياد شد ، اگر زن مي بايست در صحنه زندگي ، نقش سايبان بودن ، آرامش بخشي و التيام دهندگي را ايفا کند ، ناگزير بايد لوازم و امکانات و ابزار آن نيز مجهز باشد وخداوند اين تجهيز را در دو ساحت انجام داده است :
1- در بعد فيزيکي و اندام ظاهري زن .
2- در بعد روحي ، عاطفي و لطافت شخصيت او .
زن با جمال و تجمّل خويش ، عنصري فعّال ، تأثيرگذار ، فراخواننده و قاهر است و شگفت اين که با انعطاف و انفعال ذاتي خويش ، اين تأثير گذاري را افزايش مي دهد ، پايدار مي سازد و ژرفا مي بخشد .
زن در نظام طبيعي انسان ، صيّادي است که صيد مي کند تا محبت بورزد و بپروراند و ابزار اين صيد و امکانات آن که محبت ورزي و نوازشگري است به او داده شده است .
چنان که مرد در نظام طبيعت ، سلطاني است که اقتدار مي ورزد تا حمايت کند و امنيت دهد و ابزار اين اقتدار جويي در دو ساحت جسمي و روحي به او داده شده است .
اما تاريخ از صيّادان و سلاطين خاطره هاي سختي را به ياد دارد صيّاداني که براي تفريح و لذت خود صيد کرده اند و صيد زخمي را به خود وا مي نهاده يا مي کشته اند .
سلاطيني که اقتدار خود را با جباريت و خود خواهي و بي رحمي قرين کرده اند و خود بزرگترين نا امني را براي ديگران فراهم آورده اند .
نقش « صيّادي » و « سلطنت » اگر در هم آميزد ، فاجعه اي سخت رخ مي دهد . صيّادي که صيد کند تا بر صيد خويش سلطه يابد و آن را اسير و برده خود کند و زني که دلبري و جلوه گري کند ، با زيبايي و جمال خويش فرمانروايي کند ، از ابزار خدا دادي خويش عليه اهداف هستي سود برده است .
و سلطاني که عاشق صيد و صيّادي شود و از قدرت و امکانات خويش براي صيد ديگران بهره جويد ، کشتار گاهي به بزرگي حرمسراي پادشاهان خواهد داشت ! و از « مردي » حيوان نر را به نمايش خواهد گذاشت که به چيزي جز نياز جنسي پاسخ نخواهد داد و قبل از آن و پس از آن هيچ تعهدي را نخواهد پذيرفت .
حجب ، جمالِ جذّابيت
تدبيري که خداوند به کار برده است تا زنان از جمال و جذّابيت خود در جهت ساختن و آرامش بخشي و اعتدال جامعه انساني سود ببرند و ابزار کار آمد دلبري را در جهت سلطه و فريب به کار نگيرند ، قرار دادن عنصر حجب و حيا در روح زن است .
حيا و عفاف هم براي زنان لازم است و هم بر مردان تا گام از حريم اخلاق و اصول پذيرفته شده انساني و الهي بيرون ننهند ، اما به دليل توانمندي ها و جاذبه هاي خاصي که خداوند در زن قرار داده ، عنصر حيا و عفاف ، ضرورت بيشتري يافته است .
اگر در برخي روايات آمده است که تمايلات طبيعي زنان افزون از مردان است ، مي تواند اشاره به جنبه هاي روحي و بدني جاذبه آفرين زن باشد و نيز اگر آمده است که حياي زنان بيش از مردان است و بايد باشد ، بدان جهت است که همپاي آن جاذبه و جلوه ، اگر عفاف و حجبي هم وزن و هم سطح و نيرومند وجود نداشته باشد ، از زن ، عنصري فريبکار ، سلطه جو ، خود خواه و هوس پيشه پديد خواهد آمد ، همان که در طول تاريخ مورد انتقاد قرار گرفته است و قرآن نيز به عنوان يک نمونه منفي ، از آن در سوره يوسف ياد کرده است تا يکبار و براي هميشه هشدار دهد که اگر جمال و جلال ، فارغ از حجب و عفاف باشد ، نه مردان فاسد و هوس ران که مردان نيک انديش و پاک را اسير مي کند و اگر نتواند روح آنان را بيالايد ، جسمش را بي هيچ گناه زنداني مي کند .
نخستين گام ، عليه فطرت
« وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ » ( يوسف /23 )
« و آن زن که يوسف در خانه اش بود بارها خواست از او کام بگيرد و [ روزي ] درها را محکم بست و [ در حالي که خود را آماده کرده بود به يوسف ] گفت : بيا ، بشتاب ! يوسف گفت : پناه بر خدا . »
بر طبق گزارش قرآن تنها زن عزيز مصر اسير عشق يوسف نبوده است که بگوييم شايد استثنا است بلکه تمام زنان مرفه که يوسف را ديده بودند و معمولاً از نظر فرهنگ زندگي و معيار هاي اخلاق و ميزان عفاف اجتماعي شبيه هم بودند ، همين حالت را داشتند از اين رو قرآن تعبير « جمع » به کار مي برد : « فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » ( يوسف / 34 )
« يوسف گفت : پروردگارا زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينان مرا به آن دعوت مي کنند و اگر نيرنگ شان را از من نگرداني به آنان ميل پيدا ميکنم و از جاهلان مي گردم »
« قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَه الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ » ( يوسف / 51 )
« فرمانروا گفت : داستان شما بانوان آنگاه که براي کام گرفتن از يوسف با او مراوده کرديد چيست ؟ گفتند : حاشا که ما هيچ گونه بدي در او سراغ نداريم »
از اين بخش آيه استفاده مي شود زن که داراي جاذبه ها و انعطاف طبيعي است اگر به دليل رفاهمندي فراوان يا شرايط خاص زندگي و روابط اجتماعي از نظر روحي گرفتار کمبود عفاف شود ، تعادل زندگي و امنيت فردي و اجتماعي را بر هم مي زند و تبديل به عنصري بد خواه مي شود اما اين به معناي بد ذاتي و بد سرشتي او نيست ، چرا که همو آنگاه که به نوعي تعادل روحي باز گردد ، به حقيقت پاکي اقرار مي کند هر چند بر ضرر او باشد .
اگر در قرآن از عشق و شيفتگي مرد به زن - به رغم جاذبه زيبايي زن براي مرد - به صورت مشخص که او را وادار به اقداماتي کند سخن نگفته است به آن خاطر است که در مسأله عشق جذابيت زن پيش زمينه ، مجذوب شدن مرد است و از اين جهت زن پيشگام تر از مرد است گر چه در ادامه اين مرد است که تداوم بخش و تقويت کننده به شمار مي آيد .
« زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَه مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّه وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَه وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَيَاه الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » ( آل عمران / 14 )
« دوست داشتن خواستني ها از قبيل : زنان ، پسران ( فرزندان پسر ) ، کيسه هاي پر از طلا و نقره ، اسب هاي نشان دار ، دامها و کشتزارها براي مردم زينت داده شده است . اين ها متاع زندگي دنياست و خداست که نيک فرجامي فقط نزد اوست . »
بر اساس اين آيه مردان نسبت به زنان محبت و علاقه دارند اما اين محبت و علاقه در چارچوب محبت به جاذبه هاي دنيا است و نه عشق جنسي ابتدايي و بنيادين ، از اين رو در رديف علاقه به فرزند و مال و سرمايه قرار گرفته است .
به تعبير ديگر، محبت مرد به زن ، در آغاز يک نياز و گرايش طبيعي و آرام و رام است ، آنچه آتش اين محبت را مي گدازد ، نيرويي است که در اختيار زن است . گرايش زن به مرد هم در آغاز يک گرايش طبيعي و معتدل است و آنچه اين گرايش را تند و بي کنترل مي کند ، تضعيف نيروي حجب و حجاب خود زن است و گرنه تمنا و نياز مرد به تنهايي ، شعله عشق را در وجود زن مشتعل نمي سازد . بلکه در نهايت به تقويت تکبّر يا ترّحم زن مي انجامد . بنابراين از مجموعه داستان مي توان نتيجه گرفت که جاذبه ها زن را بيشتر از مرد گرفتار آشوب و هيجان روحي مي کند و به رفتارهاي مخاطره آميز وا مي دارد .
حجاب زنان ، طرحي براي پايداري عفاف آنان
چنان که گفته آمد ، نيروي حيا و حجب که عنصري دروني و روحي است ، تدبيري از سوي خداوند براي کنترل آنان بر استفاده درست از جمال و جذابيّت خود در عرصه زندگي و جامعه است .
علاوه بر اين خداوند تدبيري ديگر نيز به کار گرفته است تا زنان در تحکيم عفاف و حياي دروني خود موفق تر باشند و رعايت عفاف ، آسانتر صورت گيرد و آن عبارت است از طرح « حجاب » .
از اين رو خداوند احکام مربوط حجاب را چنين ياد کرده است : « وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا... وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ... وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ » ( نور / 31 )
« و زينت هاي شان را - جز آنچه که خود نمايان است - آشکار نکنند و بايد روسري خود را بر گريبان خويش فرو افکنند و زينت خود را... آشکار نکنند و پاهاي خود را به گونه اي بر زمين نکوبند که زينت هاي مخفي آنان معلوم شود »
« وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِي لا يَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَه وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » ( نور / 60 )
« و بر زنان وا نشسته اي که اميد ازدواجي ندارند گناهي نيست که لباس هاي خود را کنار بگذارند بي آنکه زينتي را آشکار سازند »
« وَقَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّه الأولَي وَأَقِمْنَ الصَّلاه وآتِينَ الزَّکَاه وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرً » ( احزاب / 33 )
« و در خانه هاي تان قرار گيريد و جلوه گري جاهليت پيشين را در پيش مگيرد »
« يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا » ( احزاب / 32 )
« اي زنان پيامبر اگر شما تقوا پيشه کنيد مانند هيچ يک از زنان ديگر نيستند پس در سخن گفتن نرمي نکنيد تا آن کسي که در دل مرضي دارد طمع کند و سخني پسنديده بگوييد »
اين نهي و باز داشتن بدون ترديد از آن جهت صورت گرفته است که تمايل به جلوه نمايي به صورت طبيعي در زنان وجود دارد و اگر مديريت و کنترل نشود منجر به لغزش هاي جدّي مي شود اما در مورد مردان نسبت به زنان چنين خطابها و نواهي وجود ندارد اين نشان مي دهد که از نظر قرآن در مردان اين زمينه و مقوله هاي مشابه به صورت طبيعي و بنيادي وجود ندارد که آنان را به آرايش و جلوه گيري اندامي وا دارد و به جلب توجه زنان بکشاند ، هر چند پديده خود آرايي در حد ضعيف تر و عارضي تري در مردان نيز مشهود مي باشد ، اما گويي خود آرايي مرد ، در ميدان روابط آنان با زنان ، حرف اول را نمي زند و اهرمي بنيادي به حساب نمي آيد . از جمله آياتي که نشان مي دهد ، سهم زنان در پاکي جامعه بيشتر و مهمتر است و اگر خطا و ناپاکي مشترکي صورت گيرد ، اين زن است که بگونه اي از توانمندي جنسي خود پاس نداشته و از عنصر حيا چشم پوشيده و درب حريم بر روي بيگانه گشوده است ! اين آيه مي باشد که در خطاي واحد ، نام زن بدکار را بر مرد بدکار مقدم آورده است :
« الزَّانِيَه وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا »
« زن زنا کار و مرد زنا کار را هر کدام صد ضربه شلاق بزنيد »
اين در حالي است که وقتي به خطاي سرقت و مجازات آن مي پردازد از آنجا که ارتکاب اين خطا در مردان رواج بيشتري دارد و يا به صورت کلان تري از سوي مردان صورت مي گيرد نام « سارق » بر « سارقه » مقدّم آمده است .
« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَه فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ » ( مائده / 38 )
« و مرد و زن دزد را به کيفر آنچه مرتکب شده اند دست شان را به عنوان عقوبتي از جانب خدا قطع کنيد و خدا عزتمند و حکيم است »
با توجه به حکيمانه بودن گزينش و به کار گيري واژه ها در قرآن اين تفاوت تعبير در دو آيه با اين که هر دو بيانگر کيفر هستند و هر دو از کيفر مرد و زن سخن مي گويند ، نشان از وجود خصوصيت و ويژگي روحي و باطني دو جنس دارد که سبب تفاوت تعبير شده است اين ويژگي را مفسران به نقش آفريني ويژه زنان در رابطه جنسي مربوط دانسته اند ، طبرسي مي گويد :
« قيل انّما قدّم ذکر الزانيه علي الزاني لأن الزني منهن اشنع واعير و هو لاجل الحبل اضرّ لان الشهوه فيهنّ اکثر و عليهن اغلب » ( طبرسي ، 7-8/197 )
« گفته شده است که نام زن زنا کار بر مرد زنا کار مقدم بيان شده است چون بي عفتي زنان زشت تر و باعث عار و ننگ بيشتر و براي بارداري نيز زيان بار تر است و نيز براي اين که شهوت در زنان بيشتر و بر آنان مسلط تر مي باشد »
علامه طباطبايي نيز همين نظريه را به عنوان « قيل » - مطلبي که گفته شده است - ياد کرده است ( طباطبايي ، 15/79) - تعبير « قيل » نشان مي دهد که تحليل ياد شده از نظر علامه قطعي نبوده است .
بيضاوي نيز گفته است :
« و انما قدّم الزانيه لأنّ الزنا في الاغلب يکون بتعرّضها للرجل و عرض نفسها عليه و لانّ مفسدته تتحقق بالاضافه اليها » ( البيضاوي ، 3/184 )
« زن زنا کار بر مرد زنا کار مقدم شده است چون غالباً زنا با عرضه کردن زن خودش را بر مرد تحقق مي يابد و همچنين مفاسد و پيامدهاي بد زنا براي زن بيشتر است . »
طبرسي در مورد آيه حد السرقه مي گويد :
« و بدأ بالسارق هنا لانّ الغالب وجود السرقه في الرجال و بدأ في آيه الزنا بالنساء فقال «الزانيه و الزاني» لأنّ الغالب وجود ذلک في النساء » ( طبرسي ، 3-4/296 )
« در اين آيه سخن با مرد سارق شروع شده است چون سرقت از سوي مردان بيشتر است و در آيه زنا سخن با زنان شروع شده است و فرموده است : « الزَّانِيَه وَالزَّانِي » چون زنا در زنان بيشتر است »
يکي ديگر از آياتي که در اين زمينه شايان توجه مي باشد اين است که در مورد زنان مشرکي که متمايل به ايمان شده و مي خواهند اظهار ايمان کنند و بيعت نمايند ، از شرايطي که قرآن مي آورد ترک زنا است :
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَکَ عَلَي أَنْ لا يُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا يَعْصِينَکَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » ( ممتحنه / 12 )
« اي پيامبر هر گاه زنان مؤمن - متمايل به ايمان و مصمم براي پذيرش آن - نزد تو آيند تا با تو بيعت کنند بر اين اساس که به هيچ وجه به خدا شرک نورزند و دزدي نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندان خود را نکشند و بهتاني را که ميان دست و پاي خود ساخته باشند به ميان نياورند ( فرزندي را که از شوهرشان نيست به او نسبت ندهند ) و در هيچ کار پسنديده اي مخالفت تو نکنند با آنان بيعت کن و از خدا براي آنان آمرزش بخواه قطعاً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است »
اما مشابه اين شرط در مورد مردان مطرح نشده است با اينکه زنا يک عمل دو نفره است و از نظر حرمت و کيفر براي هر دو يکسان است ولي در مرحله ياد آوري و تذکر و هشدار و پيشگيري ، زنان بيشتر مورد هشدار قرار گرفته اند ، زيرا بخش زيادي از مديريت و کنترل عفاف يا بي عفتي تحت اراده آنان است .
در برخي روايات تمايل و نيز قدرت جذب کنندگي و فريبندگي زن نسبت به مرد مطرح شده است :
« النساء همهن الرجال » ( کليني ، 5/337)
« زنان توجه و اهتمام شان به مردان است »
« قال رسول الله (ص) : ما رأيت من ضعيفات الدين و ناقصات العقول اسلب لذي لب منکنّ » ( کليني ، 5/322 )
« هرگز نديدم يک عنصري سست ايمان و کم خرد بتواند يک انسان با شعور را بفريبد آن گونه که برخي از زنان سست ايمان و کم خرد آنان را تحت تأثير قرار داده و به رفتاري بي خردانه وا مي دارند . »
از اين روايت استفاده مي شود که اگر نيروي ايمان و انديشه در زنان ضعيف باشد ، مي توانند نقشي منفي بزرگي در جامعه ايفا کنند ، نه تنها مرداني شبيه خود را جذب کنند ، بلکه مرداني که به صورت معمول و به طور طبيعي گام از حريم ارزشها و اخلاق بيرون نمي نهند گرفتار وسوسه شوند و تصميم را از دست بدهند ! اين که يوسف صديق در مناجات خود با خدا از کيد زنان مرفه درباري به خدا پناه برده و از او استمداد کرده و مي گويد اگر مرا ياري نکني و نجات نبخشي ، نگران آن هستم که من نيز به زنان تمايل پيدا کنم و خواسته واراده آنان در من تأثير گذار شود با اين که مي دانم درخواست و روش آنان جاهلانه است ( اصب اليهن و اکن ، من الجاهلين ) اشاره به همين معنا دارد .
آفات حجب و عفاف ، در زنان
الف) مراودات و رفت و آمدهاي نا صحيح : « امْرَأَه الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا » ( يوسف / 30 )
« زن عزيز با رفت و آمدهاي پيوسته خود ، تلاش مي کند تا خدمتکارش را به خود فرا خواند ، محبت او لبريز شده و وجودش را پر کرده است . » ( مصطفوي ، 4/271 )
از اين آيه استفاده مي شود که رفت و آمد هاي نادرست از يک محبت و علقه طبيعي مي تواند يک انحراف و بيماري بيافريند .
ب) به نمايش گذاشتن زينتها، آرايه ها و زيبايي هاي طبيعي : « وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ » ( نور / 31 )
« و زينت هاي شان را آشکار نکنند »
« غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَه » ( نور / 60 )
« بي آنکه زينتي را آشکار سازند »
« وَقَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّه الأولَي » ( احزاب / 33 )
« و در خانه هايتان قرار گيريد و جلوه گري جاهليت پيشين را در پيش مگيريد . »
ج) نرمش در سخن گفتن : « فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا » ( احزاب / 32 )
« پس در سخن گفتن نرمي نکنيد تا آن کسي که در دل مرضي دارد طمع کند و سخني پسنديده بگوييد .»
د) انتخاب دوست از جنس مردان : « وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ »
« و نه آنکه محرمانه دوست بگيريد »
ه) خلوت با مرد بيگانه در محيط بسته : « وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ » ( يوسف / 23 )
« درها را محکم بست و [ در حالي که خود را آماده کرده بود به يوسف ] گفت ، بيا ، بشتاب »
و) ارتباط با محافل و جمع هاي ناسالم « قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَکُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ » ( يوسف / 32 )
« بانو گفت : اين است آن کسي که مرا در عشق او سرزنش کرديد آري من از او کام خواستم ولي او خويشتن داري کرد و اگر آنچه را به وي فرمان مي دهم انجام ندهد قطعاً زنداني خواهد شد و خوار و بي مقدار خواهد گشت »
زمينه اتهام زنان به شيطنت و فريبکاري
زن در نگاه نخست ، عنصري فرشته خو و فرشته گون شناخته شده است و از اين رو همواره در تخيل هنرمندان و تنديس آفرينان و نقاشان ، فرشتگان ، در هيبت و شکل و قامت زنان تجلي يافته اند .
انسانها با اولين زني که در زندگي خود مواجه مي شوند ، فرشته اي است که ، مادر نام دارد ، مظهر فداکاري و صميميت .
شاعران و عارفان هرگاه خواسته اند ذهن خود و مخاطبش را به فضايي فراتر از عالم مادي ببرند و در ترسيم حقايق و ظرايف مبالغه کنند از خال و لب و ابروي زنان وام گرفته اند .
با اين همه چه شده است که زن در بسياري از فرهنگ هاي اجتماعي با تعابير تندي مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفته و به شيطنت و مکاري متهم شده است .
قرآن به اين پرسش پاسخ داده است و مي گويد ، زن زماني که از توانمندي ها و امکانات ارزشمند خود ، بهره صحيح نگيرد و زيبايي و جمال و ظرافت و لطافت طبع و اندام را با پوشش حجب و عفاف نيارايد چونان ميوه با طراوتي است که چون پوسته آن جدا شود ، به سرعت مي پوسد و گنديده مي شود .
آن گونه که زن عزيز مصر با همه شکوه و بي نيازي و رفاهمندي و برخورداري وقتي پرده عفاف را کنار نهاد ، از يک سو خود به زانو در آمد و در برابر جواني خدمتکار به تمنا نشست ، از سوي ديگر براي رسيدن به هوس خويش ، معشوق خود را متهم و زنداني مي کند و در نهايت ، مهر فريبکاري را بر پيشاني خود و ديگر زنان مي زند .
« فَلَمَّا رَأَي قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ کَيْدِکُنَّ إِنَّ کَيْدَکُنَّ عَظِيمٌ » ( يوسف / 28 )
« پس آنگاه که عزيز مصر ، مشاهده کرد پيراهن يوسف از پشت سر او پاره شده است - و فهميد که يوسف در حال گريز از دام گناه بوده و اين زليخا است که او را از پشت سر تعقيب کرده و پيراهن او را کشيده است – گفت : اين رخداد از نيرنگ شما زنان است ، چه اين که حيله و نيرنگ شما بس بزرگ مي باشد . »
تعبير « إِنَّ کَيْدَکُنَّ عَظِيمٌ » سخن خدا نيست ، بلکه سخن عزيز مصر است که فارغ از يک فرهنگ ديني است ولي به طور طبيعي متوجه مي شود که آنچه رخداده است نتيجه يک توطئه زنانه مي باشد .
عزيز مصر ، توطئه زنان دربار را به حساب همه زنان تاريخ مي آورد و چنين مي نمايد که اساساً جنس زن با کيد و حيله همراه است .
خداوند بي آن که کلام او را با اطلاق و شمولش تأييد کرده باشد ، آن را صرفاً نقل کرده است تا نشان دهد که چه زمينه ها و کارکردهايي در تاريخ ، زمينه هاي طعنه ها و بدگويي ها را عليه زنان فراهم آورده است .
البته در آيات بعد ، قرآن نيز بر اين گونه رفتار عنوان حيله و نيرنگ و بر زناني که چونان زنان مرفه درباري ، قيد عفاف دريده و گام از پرده روابط سالم بدرون نهاده اند ، عنوان حيله گر داده است .
« قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّي کَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ (33) فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » ( يوسف 33-34 )
« يوسف گفت: " پروردگارا ! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي خوانند ! و اگر مکر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني ، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود ! پروردگارش دعاي او را اجابت کرد ؛ و مکر آنان را از او بگردانيد ؛ چرا که او شنوا و داناست ! »
قرآن با بيان سرگذشت يوسف نمي خواهد بگويد که توده زنان مانند زليخا هستند و توده مردان مانند يوسف ، بلکه به عکس مي خواهد ، زشت ترين نماد سوء استفاده يک زن را از امکانات و تمايلات خود به نقد کشد تا زنان به هوش باشند و متاع ارزشمند و موهبت هاي الهي خويش را با مقدماتي نادرست در بازار رسوايي و محروميت به حراج ننهند .
و از سوي ديگر به مردان که معمولاً مقاومت کمي در برابر وسوسه هاي جنسي دارند و معمولاً جذب جاذبه ها و زيبايي ها ظاهري و رفتاري زنان مي شوند ، يوسف را به عنوان برترين و شکوهمند ترين نماد مقاومت و پاکي و صداقت و نيک انديشي معرفي کند و اين سرگذشت عيني را عبرتي و الگويي براي زنان و مردان قرار دهد و در لابه لاي آن ، دهها و صدها نکته معرفتي و اخلاقي را مطرح سازد .
منبع: www.Aftab.ir/س