محافظت بر نمازهاي يوميه :
محافظت بر صلوات خمس (نمازهاي يوميه): گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب؛ پس اگر بيعلتي و عذري از اول وقت تأخير کند، يا به جماعت حاضر نشود، يا سنتي از سُنن، يا ادبي از آداب آن را فرو گذارد از سلوک راه بيرون رفته و با ساير عوام که در بيابان جهالت و ضلالت سرگردان ميچرند و از راه و مقصد بيخبرند و ايشان را هرگز ترّقي نيست، مساوي است.
محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات:
محافظت بر «نماز جمعه» و «عَيدَيْن» (عيد فطر و عيد قربان) و «آيات» با اجتماع شرايط و اگر سه جمعه متوالي (پشت سرهم) ترک نماز کند بيعلّتي، دل او زنگ گيرد به حيثيتي که قابل اصلاح نباشد.
محافظت بر نمازهاي مستحبي:
محافظت بر نمازهاي مستحبي يوميه که 34 رکعت است که ترک آن را معصيت شمردهاند الا چهار رکعت از نافلهي عصر و دو رکعت از نافلهي مغرب و نافلهي عشا که ترک آن بيعذري نيز جايز است.
محافظت بر روزه ماه رمضان:
محافظت بر صوم (روزه) ماه رمضان و تکميل آن، چنانچه زبان را از لغو و غيبت و دروغ و دشنام و نحو آن و ساير اعضا را از ظلم و خيانت و چيزهايي که روزه را باطل ميکند و از حرام و شبهه بيشتر حفظ و نگهداري کند که در ساير ايام ميکرد.
دوستي للّه
با هر که ارادهي رفاقت داري بايد اغراض دنيويه از رفاقت او نداشته باشي، زيرا که مأيوس خواهي بود. بلکه دوستي تو با او للّه و في اللّه باشد و اخبار اهلالبيت در مدح اين گونه دوستي متواتر معنوي است، پس بعد از تحقق اين غرض آن وقت بايد اموري چند هم در آن طرف مقابل ملحوظ باشد، چه اين که هر کسي صلاحيت اخوت في اللّه را ندارد و بايد جامع صفات چندي اقلاًّ باشد و لذا رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمودند:
آدمي بر دين دوست خود است؛ پس هر کس از شما بايد بنگرد که با چه کسي دوستي ميکند.
صفات دوست
اول: بايدعاقل باشد، يعي هر کاري را عَلي ماهُوَ عَليه بداند ولو به ياد گرفتن از غير باشد؛ زيرا که خيري در صحبت احمق نيست، از بديهيات اوليه است که احمق ميخواهد خيري به تو برساند، ضرر ميرساند، چه ديني و چه دنيوي، از روي بيشعوري و خيرخواهي به اعتقاد خودش.
دوم: اين که حسن خلق داشته باشد، مطلق عاقل بودن کافي نيست زيرا که بسي عاقل و زيرک است که يک از دو قوهي شهويه و غضبيه بر او غالب آمده، از اين جهت بر خلاف مدرکات عقل خود ميافتد [بدون توجه و بدون اين که خود بداند] مفاسد عظيمه بر او بار خواهد شد.
سوم: اين که از اهل صلاح و تقوي باشد، زيرا که فاسق بعد از آن که از مخالفت پروردگار خود جل و علا پروا نداشته باشد، از مخالفت تو پروا ندارد و او دائر مدار هواي خودش است به حسب اختلاف اغراض هر ساعتي متلوّن [تغيير رنگ يافته] به لوني است. شاهد بر اصل مدعا آيهي شريفه:
« پس روي بتاب از کسي که از ياد ما روي گرداند و جز زندگي دنيا نخواسته است؛»
مفاسد ديگر هم دارد، من جمله اين است که معاشرت اهل فسق معاصي را در نظر شخص، مرهون ميگرداند.
چهارم: اهل بدعت نباشد، چه اين که علاوه بر خوف سرايت از او يا شمول عذاب و لعنت بر اين شخص در روايت است:
« مصاحبت و مجالست با اهل بدعت نکنيد، تا پيش خداي عزّوجل شما هم يکي از آنها باشيد».
پنجم: اين که بايد حريص بر دنيا نباشد. همانا همنشيني با چنين کسي به منزلهي زهري کشنده است [ممکن است بر تو هم سرايت نمايد به سبب دزدي طبيعت.]
حقوق دوست
باري اگر رفيقي متصف به صفات حميده پيدا کردي بايد قدر او را بداني و او را به آساني از دست ندهي، مراعات حقوق او را بنمايي، بر تو چند قسم حق پيدا خواهد کرد.
حق مالي که مرتبه اول است بايد بذل مال در حق او بکني، ليکن مراتب دارد، پستترين مراتب آن، آن است که او را به منزلهي خادم و عبد خود قرار بدهي، اگر حاجتي به مال تو به هم بست، آن را روا کني، پيش از آن که او خواهش کند و اگرگذاري که کار به سؤال رسيد، تقصير کردهاي.
مرتبه دوم آن است که او را به منزلهي نفس خود فرض کني که شريک در مال تو باشد بالسويه(به طور مساوي).
مرتبه سوم آن است که مال را ايثار کني؛ اگر چه خودت محتاج باشي.
مرتبهي بالاتر از اين ايثار در نفس است ؛ کما اين که علي عليهالسلام در ليلةالمبيت، ايثار نمود. دست هر کس به دامن مرتبهي چهارم نرسد، ليکن از بذل مال نبايد کوتاهي نمايد که در شرع مطهر به غايت مطلوب است:
« همانا بيست درهم که در راه خدا به برادر خويش عطا کنم، نزد من از صد درهم که بر مساکين صدقه دهم دوست داشتنيتر است».
حق دوست نسبت به زبان
حقي است او را به خصوص نسبت به زبانت و اين هم چند قسم است:
اول اين که ساکت باشي از معايب او چه در حضور او، چه در غياب او بل بايد تجاهل کني، اگر خواسته باشي آن شخص داراي آن صفت نباشد بايد به طريق رأفت و مهرباني نرم نرم به خورد او بدهي؛ بلکه قهرا از سرش بيرون برود و همچنين از کشف اسرار او حتي براي نزديکترين دوستان خود. بايد راز او را در قلب خود نگهداري؛ زيرا که اظهار آن از پليديهاي طبيعت و خبث (زشتي)باطن است، بلکه از جهل و حماقت است. علي عليهالسلام فرمودهاند:
« قلب شخص نادان در دهان اوست و زبان شخص خردمند در قلب وي است».
پس حفظ اسرار چه مال غير باشد، چه مال خودش از الزام لزومات است، اين بابي است در اخلاق که حِکَم و مصالح زياد دارد که اين اوراق گنجايش آنها را ندارد و همچنين ساکت بايد باشد از قدح [نکوهش] در اهل و اولاد او و اصدقاي او بلکه از خودش نگويد ،سهل است، از ديگران هم نبايد نقل نمايد، چه اين که تأَذّي اولاً از اين حاصل گردد بعد از منقول عنه؛ به خلاف مدح منقول از غير. حاصل بايد ساکت باشد از هر مکروهي از طبع او مگر از شرع مطهر امر به اظهار داشته باشد؛ در اين هنگام بدش هم ببايد ضرر ندارد، چه در واقع احسان است. بالجمله شخص بايد عيبجو و عيبگو نباشد، که اين صفت في حدّ نفسه از صفات مهلکه است و چيزي که انسان را آرام ميکند از عيبجويي ديگري، آن است که معايب خود را ملتفت [آگاه] باشد.
منبع: مجله گنجينه شماره 6 و با اضافاتي از کتاب تذکره المتقين حاج شيخ محمد بهاري/س