فيض
حكيم نامي و فقيهي محدث و مفسري بزرگوار است، نه شاعر و اديب. او مجتهد شرع و رئيس ديني مسلمانان و مرجع خاص وعام بوده است. مردم نيز با اين ديد به وي مي نگريسته اند.
اشعار فيض حكمت محض است، شعر نيست، كي لايق طريقه او شعر گفتن است.
فيض و امثال او از علما و فقها وپيشوايان ديني مردم شعر را از باب تفنن مي گفته اند، نه بعنوان فن وهنر و نمايش ورشته تخصص. به عبارت ديگر اوقات پر ارزش آنها صرف شعر و انديشه هاي شعري نمي شده است، بلكه قسمتي از اوقات بيكاري واستراحت آنها را سرودن شعر از باب تفريح سالم مي گرفته است.
شيخ بهاء الدين عاملي( شيخ بهائي) حاج ملا احمد نراقي، حاج ملا هادي سبزواري، حاج ميرزا حبيب خراساني و در عصر اخير حاج شيخ محمد حسين اصفهاني استاد برخي ا زمراجع تقليد كنوني شيعه كه از هر كدام ديوان ومجموعه هاي شعري مانده است همگي چنين بوده اند. بنابر اين نبايد شعر اينان را با شعر شاعران حرفه اي كه كاري جز ساختن وگفتن شعر نداشته اند مقايسه كرد، و روي آنها قضاوت نمود. زيرا شاعران بطور تمام وقت دراختيار شعر بوده اند، و اينان درست بعكس.
با اين وصف فيض بيش ا زبسياري از شعرا شعر گفته است. مانند ديگر كارهايش كه از فهرست تاليفاتش پيداست. مثنوي سلسبيل و تسنيم، ديوان غزليات، ديوان قصائد و مراثي و قطعات، شوق الجمال، شوق المهدي، شوق العشق و غيره. اشعار او را در ديوان و شوق المهدي ملاحظه كنيد كه بسيار با حال و روان و بي تكلف هم سروده است.
فيض در شعر بيشتر تحت تاثير جلال الدين محمد بلخي در ديوان شمس و شمس الدين محمد حافظ قرار داشته است. چون هر دو مانند خودش در سطح عالي علوم عقلي و شرعي قرار داشته اند، و قبل از اينكه شاعر باشند دانشمند و تحصيل كرده بودهاند.بطوريكه در ميان انبوه شاعران طراز اول پارسي گوي، امثال فردوسي ، نظامي، عطار ، سنائي خاقاني، انوري، امير معزي ، عسجدي، عنصري، سعدي و ديگران ، تنها مولانا و خواجه چينن بوده اند. وپس ا زاين دو ” جامي“ را بايد نام برد.
به همين جهت نيز فيض كسر شان خود نمي ديد كه قسمتي ا زاوقاتش را صرف مطالعه افكارعلمي و فلسفي و عرفاني و اسلامي اين دو تن كند. بعلاوه جذبه وشوري كه در شعر اين دو هست و در شعر ديگران نيست و فيض نيز شخصا اهل جذبه وحال بوده است.
چنانكه در فهرست تاليفات فيض خوانديم يكي از آثار او ” منتخب مثنوي“ جلال الدين و ديگري ” منتخب غزليات“ او در ديوان شمس است. فكر كنيد همين كار چقدر وقت او را گرفته است.
فيض تابستانها كه شهر كاشان بسيار گرم بوده به نقطه ييلاقي و خوش آب و هواو خوش منظره اي نزديك شهر مي رفته است. اين نقطه معروف به ” قمصر“ است. قمصر را ” قريه گل و گلاب“ يا ” دره گل“ ناميده اند. عطر قمصر، گل سرخ قمصر، گلاب قمصر شهرت جهاني دارد.
در فصل بهار از دو كيلومتري بوي عطر گل سرخ كه تمام قريه را پوشانده است، به مشام مي رسد، و حالتي سكرآور دارد. تصور مي رود بيشتر اشعا رفيض يادگار ايام اقامت او در قريه قمصر و ميان گل هاي آنجا بوده است كه بلبل طبعش نغمه سرائي مي كرده و ناله سرميداده است.آنهم بدينگونه لطيف و روح پرور و پر نشاط . از اين نظر فيض و حافظ با بهار شيراز و باغ و راغ و گل و سنبل و لاله هايش تشابه كامل دارد.
باري فيض چنانكه گفتيم شعر را بسيار سليس و سريع مي گفته و خيلي هم در فكر جنبه هاي فني كار نبوده است. روان و آسان به رواني وآساني نثري كه مي نوشته است. بخصوص در ساختن غزل وقت چنداني صرف نمي كرده است. در ديوان مي گويد:
در غزل فكري نبايد كرد چندان فيض را
معنيش برخاست تا از خاطرش موزون نشست
***
فيض هر روز به نظم غزلي پردازد
سفتن گوهر معنيش مگر پيشه شده است
***
مع الوصف او نمي خواسته به شعر گفتن و غزلسرائي بعنوان يك شاعر مشهور شود.
اشعار فيض حكمت محض است، شعر نيست كي لايق طريقه او شعرگفتن است.
فيض و حافظ
چنانكه مي دانيم حافظ يك فرد تحصيل كرده مدارس ديني شيراز و از دانشمندان بنام عصر در علوم معقول و منقول بوده و بيش از همه شعراي بزرگ پارسي گوي حقايق علمي وموضوعات ديني را در شعر خود آورده است. منتها بيشتر با كنايه و تعبيرات خاص شعري آنهم با اصطلاحات معمول عصر خود كه شايد قبلا سابقه نداشته و بعد ها هم منسوخ شده است.
همين جهات موجب شده است كه فيض اين علامه عاليقدر و استاد حكمت و فقه و حديث و تفسير و طرفدار فلسفه و عرفان و مدافع صميمي اسلام نيز از ميان اساتيد شعر فارسي به دو تن از ايشان كه مانند خود او قبل از اينكه شاعر باشند عالم و درس خوانده بوده اند علاقمند شود: يكي جلال الدين محمد بلخي و ديگر خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي كه گفتنيم از لحاظ جنبه علمي و اسلامي بيش ا زساير شاعران آشناي به مفاهيم اسلامي و علمي بوده و آنها را در شعر خود به كار بردهاند.
گذشته ا ز” شوق مهدي“ كه فيض آنرا درست بر اساس ديوان حافظ و سبك و اوزان غزليات اوسروده است در ديوان بزرگ شعرش و قصائدي كه از او مانده است نيز بيشتر بطرز فكر و تعبيرات حافظ توجه داشته و همان روش ومضامين را بكار برده است. او گذشته ا زاينكه ابيات پراكنده اي را در ديوانش با مصراعي از حافظ تضمين كرده است مانند چند بيت زير:
اين جواب غزل حافظ هشيار كه گفت
سحــرم دولت بيــدار به بـاليــن آمـــد
***
گرجان طلب كند ز توجانان روان بده
دركارخير حاجت هيچ استخاره نيست
***
بود تاويل اين مصراع حافظ آنچه من گفتم
به آب ورنگ وخال وخط چه حاجت روي زيبا را
بيا خاموش شو يا فيض ازين اسرار و دم درکش
كه كس نگشود ونگشايد به حكمت اين معما را
***
حتي يك غزل هم با لفظ روي و قافيه ” غزل حافظ“ دارد. بدينگونه:
اي يارمخوان زاشعار، الاغزل حافظ
اشعار بود بيكار ، الا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع، كم يا بي تو اين هردو
لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ
استاد غزل سعديست نزد همه كس ليكن
دل را نكند بيدار، الا غزل حافظ
غواص بحار شعر نادر بكفش افتد
نظمي كه بود پر بار، الا غزل حافظ
شعري كه پسنديده است آنست كه او دارد
آن نيست بهر گفتار ، الا غزل حافظ
***
و با اينكه به اشعار پر شور جلال الدين بلخي و غزليات نشاط انگيز او در ديوان شمس نيز بسيار نظر دارد، و قسمتي از غزليات خود را به شيوه آنها سروده است، مع الوصف بيشتر بسوي حافظ كشيده شده است تا ملاي روم ، در همان غزل فوق از جمله مي گويد:
در شعربزرگ روم، اسرار بسي درج است
شيرين نبود اي يار، الا غزل حافظ
اي فيض تتبع كن طرز غزلش چون نيست
شعري كه بود مختار ، الا غزل حافظ
***
و در شوق مهدي مي گويد:
گر از روش حافظ قرآن بدرآئي
هر ره كه روي بازپشيمان بدرآئي
بردار سرودي زكلامش طرب انگيز
شايد دمي ازغصه وهجران بدر آئي
***
چه داري ازغزليات نو بيار و بخوان
كه شعرتست فرح بخش و جانفزا حافظ
ز يمن شعر تو زينت گرفت دفتر ما
جزاي خير دهادت خدا ز ما حافظ
ز نظم دلكش اشعار همچو سحر حلال
جمال داد سخنهاي فيض را حافظ
منبع:مقدمه شوق مهدي/خ