جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مساله طلاق، علل و عوامل
-(0 Body) 
مساله طلاق، علل و عوامل
Visitor 478
Category: دنياي فن آوري

مقدمه

بالارفتن ميزان طلاق در دوره ما سبب شده است که مسئله طلاق موردتوجه گروه زيادي از کارشناسان قرار گيرد. در خيلي از موارد حتي گروهي آن را به عنوان نشانه اي بر از ميان رفتن خانواده در سالهاي آينده تلقي کرده اند. غالبا گفته مي شود که امروزه مردم با غم و تشويش کمتري در مقايسه با گذشته به ازدواج روي مي آورند، چرا که طلاق براي آنان در حکم بيمه اي تلقي مي شود و در صورتي که ازدواج ايجاد مشکل کرده و يا حالت موفقيت آميز و خشنودکننده اي براي آنها نداشت مي توانند آن را رها کنند. اکثر طلاق ها وقتي اتفاق مي افتد که ازدواج و يا ازدواج کنندگان جوان هستند.
تمامي ازدواج ها پس از سپري شدن ايام شادي آفرين عشق و محبت دستخوش گونه اي از بحران و تطابق مي گردد و تمامي زوج ها حداقل چند گامي را در راه از ميان بردن پيوند ميان خود گام بر مي دارند. چرا گام هاي برخي از افراد بلندتر است؟ البته اين پرسش را نمي توان با اتکاي به يک عامل به تنهايي پاسخ داد بلکه مجموعه اي از علل مطرح است که به تنهايي و يا در ارتباط با يکديگر سبب انهدام حيات زناشويي مي شود.

تعريف طلاق

انحلال رابطه همسري در ازدواج دائمي را که بعد از آن از نظر رعايت حقوق و تکاليف مربوط به زناشويي مسئوليتي براي دو همسر نخواهد بود، طلاق مي گويند. (شناخت اسلام، صفحه 322)
اگر ازدواج را قراردادي بين دو شخص براي زندگي مشترک بدانيم، اين قرارداد همواره دائم نيست و گاهي بنا به دلايلي فسخ مي شود. جريان فسخ قرارداد بين يک زوج را اصطلاحا طلاق مي گويند.
هيچ دختر و پسري در آغاز زندگي و در پاي سفره عقد تصور نمي کنند که ممکن است روزي مشکلات چنان بر او غلبه کند و شرايطي بر او تحميل شود تا دادخواست طلاق داده و به زندگي مشترکش پايان دهد.
طلاق احساس باخت و يا زنده بودن در ارتباط زناشويي است که طرفين آن براي رهايي از اين احساس اقدام به جدايي مي کنند. گاهي طلاق تنها راه منطقي براي حل مشکل به نظر مي رسد. آنچه داراي اهميت است نگرش متفاوت افراد جامعه نسبت به اين پديده است.
طلاق دلايل گوناگوني دارد. اين دلايل متناسب با موقعيت، طبقه و جايگاه اجتماعي زوجين متفاوت است. شناخت عوامل موثر در شکل گيري اين پديده در کنترل و کاهش آن نقش بسزايي خواهد داشت.

دگرگوني در ساختار خانواده

دگرگوني در ساختار خانواده در جوامع امروزي، از کوچک شدن حجم خانواده، دگرگون شدن برداشت هاي افراد از طلاق و تغييراتي در نقش هاي مردان و زنان سرچشمه مي گيرد.
از آنجا که طلاق براي پايان دادن به پيوند زناشويي زوج هاي صاحب فرزند به صورت روش پذيرفتني و قابل دفاعي در آمده است، به اين علت نيز دگرگوني هايي در ساختار خانواده پديد آمده است. وقتي پدر يا مادري براثر طلاق خانواده را ترک مي گويند، کارکردهاي خانواده و نگهداري از فرزندان بايد طوري تنظيم شوند که اين فقدان جبران گردد.
چشمداشت ها و نقش هاي زن و شوهر امروز به شدت تغيير کرده اند اما بيشتر اين دگرگوني ها در مورد زن مصداق دارد. روز به روز به تعداد زناني که کار مي کنند و در درآمد خانوادگي سهيم اند و در خانواده اقتداري به هم زده اند، افزوده مي شود. امروزه بسياري از زنان طبقه متوسط تحصيلاتشان را تکميل مي کنند و پس از ازدواج کار مي کنند تا نخستين فرزندشان به دنيا آيد. اين گونه مادران يا تنها در نخستين سالهاي کودکي فرزندشان در خانه مي مانند و از او مراقبت مي کنند و يا خدمتکاري را براي نگهداري از فرزند يا با سپردن به مهدکودک ها اين نقش را به ديگري مي سپارند تا خودشان بتوانند تمام وقت کار کنند. جنبش آزادي زنان و حرکت هاي زنان (فمينيستي) در تغيير نقش هاي اجتماعي جوامع نوين بسيار موثر بوده است.
برداشت مردم جوامع امروزي از طلاق در دهه هاي گذشته نيز دگرگون شده است. در دهه هاي گذشته طلاق براي مردم جوامع امروزي قابل قبول تر شده است. در گذشته زوج ها بيشتر در کنار هم مي ماندند که احساس مي کردند ادامه زندگي زناشويي شان به مصلحت فرزندانشان است. اما امروزه اين تشخيص وجود دارد که براي فرزندان، طلاق پدر و مادر بهتر از ادامه زندگي خانوادگي پرکشمکش مي تواند براي کودک از طلاق والدين زيانبارتر باشد. (درآمدي به جامعه شناسي، بروس کوئن، صفحه 133)

علل و عوامل موثر در طلاق

به گفته کارشناسان ازدواج هايي که در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفق ترند و کمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند طبقه اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و... يک ازدواج موفق را رقم مي زند. ازدواجي که با تشابه نژادي، زباني، رواني واجتماعي صورت بگيرد ازدواجي موفقيت آميز است.
تفاوت طبقاتي يکي از عواملي است که با امکانات اجتماعي معمولاديدگاه هاي مختلفي را به وجود مي آورد البته اگر دو نفر آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند که اين تفاوت ها را به رسميت بشناسند ازدواجشان منعي ندارد.
در اصل مهمترين دلايل طلاق توقعات نادرستي است که طرفين از يکديگر دارند.در عين حال موارد زير قابل اشاره است:
1- عدم آگاهي جنسي 2- شهرت يکي از طرفين 3- بيماري و يا نقص جسماني 4- نبود امنيت شغلي 5- تضاد فرهنگي 6- فقر مالي 7- عدم درک متقابل افراد از يکديگر
اما يکي از مهمترين عوامل طلاق در جامعه امروز ما بحران شخصيت است. همان بحراني که سبب مي شود ازدواج ها صورت گيرد. بحران تنهايي يا يک خلاء عاطفي خلائي است که باعث مي شود در سن پايين فرد تصميم به ازدواج بگيرد. با ازدواج اين گره يا عقده را از هم بگسلد. چنين افرادي که هنوز به بلوغ رواني کامل نرسيده و آگاهي لازم را جهت ازدواج ها ندارند، فقط براي اينکه تنهايي خود را پر کنند به سراغ ازدواج مي روند. اين افراد نه به روابط جنسي، نه به ماديات و نه به ظواهر و... به هيچ چيز توجه نمي کنند و تنها توجه آنها به تشکيل زندگي تازه و استقلال فردي در نتيجه جدا شدن از خانواده خود است. همين بحران شخصيت باعث مي شود که فرد به هيچ کدام از تفاوت هاي فرهنگي و... با فرد مقابل توجه نکند تا فقط به استقلال فردي دست يابد. پس به طور غيرمستقيم بحران شخصيت طلاق را نيز براي فرد رقم مي زند.
گفته مي شود يک ارتباط جنسي مناسب 60 تا 70 درصد باعث رونق زندگي زناشويي مي شود و متاسفانه ديده مي شود که خيلي از طلاق ها به خاطر نداشتن يک ارتباط زناشويي مناسب است.
فالسام(1) جامه شناس آمريکايي سعي کرده است که علل بحران هاي زناشويي را در چهار دسته زير طبقه بندي کند:
1- عوامل موقعيتي و غيرشخصيتي مانند سلامت بدني، شرايط اقتصادي، مداخله نزديکان، تولد فرزند ناخواسته و به عبارت ديگر گونه اي از بدشانسي
2- نارسايي هاي شخصيتي در يکي از زوجين يا هر دو، مانند گرايش هاي روان بيمارانه، الکليسم، عقيم بودن، گرايش هاي جنسي انحرافي و ساير علائم انحرافات رواني
3- تفاوت ها يا عدم تشابهات شخصيتي از لحاظ سوابق ذهني، اجتماعي، مذهبي، هنري و يا حساسيت ها
4- عدم توافق نقش ها مانند گرايش هاي ناهمسان زوجين و محروميت هاي ناشي از عدم توانايي ازدواج در برآوردن انتظارات هر کدام
بسياري از عواملي که سبب از ميان رفتن ازدواج مي شود ناشي از نقش هايي است که زن و شوهر در زندگي زناشويي خود ايفا مي کنند و آنها را در دوران کودکي و در خانواده قبلي خود آموخته اند. عمل کردن به اين نقش ها غالبا براي هر يک از زوجين حالت ناهوشيار دارد و آنچه که مسئله آفرين است، عدم تناسب آنها با يکديگر و در چارچوب يک کانون خانوادگي است. در ميان اين نقش ها که تنوع زياد دارند مي توان به موارد زير اشاره کرد:
الف) شوهر زير نفوذ زن؛ مرد با پذيرش نقش تابع در خانه پدري و يا در گروه همبازي هايش در زندگي زناشويي نيز تسلط همسرش را مي پذيرد.
ب) زن يا شوهر عزيزدردانه؛ شخصي که در کودکي عزيز پدر و مادر و در نوجواني موردستايش آنها باشد در زندگي زناشويي نيز همين انتظار را از همسرش دارد.
ج) شوهري که مي خواهد او را بپرستند؛ اين چنين فردي غالبا براي پدر و مادرش درحکم خداي کوچک بوده است.
د) حسادت غيرعادي زن يا شوهر؛ اين حالت احتمالاناشي از محروميت هاي عاطفي در دوران کودکي است.
هـ) سردمزاجي زن؛ اين حالت غالبا معلول نارسايي در آموزش زندگي زناشويي است.
و) زن بچه صفت؛ زن مانند دختر کوچک مادرش هرگز اجازه ندارد که بزرگ شود.
ز) شوهر غيرقابل اتکا؛ مردي که اعتقاد دارد تمامي زنان بايد مانند مادرش او را دوست بدارند.
بررسي هايي که در ايالات متحده آمريکا در موارد شرايط مساعد براي ازدواج هاي توام با خشنودي و موفقيت صورت گرفته است عوامل و شرايط زير را موثر مي داند:
الف) تشابه زوجين از لحاظ اعتقادات مذهبي
ب) وجود دوران نامزدي به مدت شش ماه و بيشتر
ج) وجود سابقه مناسب در زندگي خانوادگي و بويژه دوران کودکي زوجين
د) دارا بودن درآمد در حد متوسط به هنگام ازدواج
هـ) تطابق پذيري و قابليت انعطاف زوجين
و) تشابه نسبي سطح آموزش و بالاتر بودن آن
ز) دارا بودن آموزش کافي در زمينه خانوادگي (مقدمات جامعه شناسي، دکتر منوچهر محسني، صفحه 325)

آثار و نتايج طلاق

طلاق از نظر رواني و حقوقي و اجتماعي آثاري دارد که بعضي از آنها مربوط به خود دو همسر است و بعضي ديگر به خانواده آنها و در صورتي که از آن ازدواج فرزنداني هم به وجود آمده باشند، جدايي تاثير بسيار قابل ملاحظه اي در وضعيت کودکان آنها از جهات مختلف خواهد گذاشت.
مهمترين اثري که دارد احساس جدا شدن، تنهايي و منزوي شدن فرد است که اين اتفاق احتمال سوءتعبيرها و حتي خودکشي را افزايش مي دهد و در اينجاست که فرد از زندگي لذت نمي برد و احساس پوچي به او دست مي دهد و با خود مي گويد من براي چه زنده ام؟ حالاچه بر سر من مي آيد؟ از اين پس چگونه بايد زندگي کنم؟ بعد از اين عامل بدبيني فرد نسبت به جنس مخالف و تعميم آن نسبت به همه افراد جامعه شکل مي گيرد. يک عامل که باعث تشديد اين حس مي شود که افراد جامعه نسبت به اين افراد احساس ترحم مي کنند و به آنها برچسب مي زنند، در نتيجه فرد احساس کمبود بيشتر کرده و تنهايي او تشديد مي شود. از طرفي دلسوزي بيش از حد اطرافيان و جامعه نيز باعث مي شود مشکلات روحي افراد مطلقه تشديد شده و جو بي اعتمادي به وجود آيد.

تدابيري براي پيشگيري و کاهش وقوع طلاق

طلاق ضربه و بحران زندگي است که تاثير عظيم بر شخص مي گذارد. افراد مشکلات مشترکي در مورد طلاق دارند. خيلي ها احساس شکست، خيانت و سردرگمي مي کنند. البته اين پايان داستان نيست و طلاق انتهاي راه نيست و راه حل هايي نيز وجود دارد که مي توان از طريق آن مشکل را قبل از وقوع حل نمود.
از آنجايي که ناآگاهي در زمينه هاي مختلف يکي از مهمترين عوامل طلاق است، بنابراين مشاوره دادن به افرادي که مي خواهند ازدواج کنند و بالابردن سطح آگاهي آنها، در جهت موفق بودن ازدواج کمک شايان توجهي است. اينکه از وقوع طلاق تا آنجا که ممکن است جلوگيري شود، پيش بيني هايي به عمل آمده و توصيه هايي شده است از جمله:
1- تاکيد فراوان درباره دقت در انتخاب شوهر
2- توصيه مکرر به خوش رفتاري و گذشت از غفلت ها و تخلفات جزئي همسر که در زندگي معمولاپيش مي آيد.
3- تسلط بر نفس که خشم هاي آني غلبه نکنند و اقداماتي عجولانه انجام نگيرد.
4- تشکيل محکمه داخلي خانوادگي براي حل اختلاف دو همسر. [شناخت اسلام، صفحه 322]

اسلام و مسئله طلاق

اسلام با طلاق سخت مخالف است. اسلام مي خواهد تا حدود امکان طلاق صورت نگيرد، اسلام طلاق را به عنوان يک چاره جويي در مواردي که چاره منحصر به جدايي است تجويز کرده است. اسلام مرداني را که مرتب زن مي گيرند و طلاق مي دهند و به اصطلاح مطلاق مي باشند دشمن خدا مي داند.
از نظر اسلام منفورترين حلال ها در نزد خدا طلاق است.(2)
مکانيسم طبيعي ازدواج که اسلام قوانين خود را براساس آن وضع کرده است که زن در منظومه خانوادگي محبوب و محترم باشد. بنابراين اگر به عللي زن از اين مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بي علاقه شد، پايه و رکن اساسي خانوادگي خراب شده است. يعني يک اجتماع طبيعي به حکم طبيعت از هم پاشيده است. اسلام به چنين وضعي با نظر تاسف مي نگرد ولي پس از آنکه مي بيند اساس طبيعي دين ازدواج متلاشي شده است نمي تواند از لحاظ قانوني آن را يک امر باقي و زنده فرض کند. اسلام کوشش ها و تدابير خاصي به کار مي برد که زندگي خانوادگي از لحاظ طبيعي باقي بماند، يعني زن در مقام محبوبيت و مطلوبيت و مرد در مقام طلب و علاقه و حضور به خدمت باقي بماند.
توصيه هاي اسلام بر اينکه زن حتما بايد خود را براي شوهر بيارايد، هنرهاي خود را در جلوه هاي تازه براي شوهر به ظهور برساند، رغبت هاي جنسي او را اشباع کند و با پاسخ منفي دادن به تقاضاهاي او در او ايجاد عقده و ناراحتي روحي نکند و از آن طرف به مرد توصيه کرده به زن خود محبت و مهرباني کند، به او اظهار عشق و علاقه نمايد، محبت خود را کتمان نکند و همچنين تدابير اسلام مبني بر اينکه التذاذات جنسي محدود به محيط خانوادگي باشد، اجتماع بزرگ، محيط کار و فعاليت باشد نه کانون التذاذات جنسي. توصيه هاي اسلام مبني بر اينکه برخوردهاي زنان و مردان در خارج از کادر زناشويي لزوما و حتما بايد پاک و بي آلايش باشد همه و همه براي اين است که اجتماعات خانوادگي از خطرات از هم پاشيدگي مصون و محفوظ بمانند.
حيات خانوادگي وابسته است به علاقه طرفين نه يک طرف. منتهاي اهانت و تحقير براي يک زن اين است که مرد بگويد من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگه دارد. قانون مي تواند اجبارا زن را در خانه مرد نگهداري کند ولي قادر نيست زن را در مقام طبيعي خود در محيط زناشويي، يعني مقام محبوبيت و مرکزيت نگهداري کند. از اين رو هر زمان که شعله محبت وعلاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعي مرده است. متقابلانيز با سلب علاقه زن از مرد حيات خانوادگي به پايان مي رسد. به هرحال تفاوت زن و مرد در اين است که مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد.
حمايت و مهرباني قلب مرد آن قدر براي زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست. [نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 245]
رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
بهترين مردان شما کساني هستند که براي زنان خود بهترين شوهر باشند.
بهترين زنان شما آنانند که با مهر و محبت باشند، در مراقبت خودشان از نظر حفظ عفت بکوشند، نسبت به شوهر خود حالت نافرماني و تکبر به خود نگيرند، آرايش و خودنمايي آنان براي شوهرشان باشد، در غياب او رعايت امانت و حقوق همسري او بنمايند.
و از حضرت علي(عليه السلام) منقول است:
با پاکدامني خودتان چشم او را از نظر داشتن به ديگران پوشيده و فکر او را از انديشه گناه باز داريد و با او چنان باش که در پناه سنگر خانوادگي و ارضاي اميال مشروع خود، هوس هاي نامشروع پيدا نکند.

نتيجه بحث

دلايل احتمالي از هم گسيختگي زندگي زناشويي از طريق طلاق، تقريبا بي شمارند زيرا پيوند زناشويي دو شخصيت منحصر به فرد با دو زمينه متفاوت را براي زندگي در زير يک سقف گردهم مي آورد. شايد مهمترين دليل طلاق اين باشد که پيش از ازدواج، يک طرف زناشويي از طرف ديگر چشمداشت هاي بيش از حدي دارد. اين چشمداشت ها عبارتند از: منزلت اجتماعي، رابطه جنسي، اشتهار، سلامت جسماني، امنيت شغلي و نقشي که يک فرد از همسرش انتظار دارد.
در جوامع امروزي عشق و علاقه پرشور يکي از عوامل مهم زندگي زناشويي به شمار مي آيد. پيش از ازدواج يک زوج معتقدند تا زماني که عشق شان به همديگر فروکش نکند، بر هر مشکلي مي توان فائق آمد. آنها بزودي تشخيص مي دهند که آتش عشق پيشين شان فروکش کرده و براي حل مسائل شان بايد راه هاي عملي تري را در پيش بگيرند.

پي نوشت :

1-olsom F
2- منفورترين چيزها در نزد خدا طلاق است. پيغمبر اسلام(صل الله عليه و آله و سلم)

مآخذ:

1- حسيني بهشتي و ديگران، سيد محمد، شناخت اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران بي تا، ص521
2- کوئن، بروس، درآمدي به جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، چاپ دوم 1371، ص352
3- محسني، دکتر منوچهر، مقدمات جامعه شناسي، ناشر: دکتر منوچهر محسني، تهران چاپ ششم 1369، ص352
4- مطهري، شهيد مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامي، تهران، چاپ نهم، 1359، ص359

منبع: روزنامه رسالت
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image