جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ويژگي‏هاي جواني و شيوه‏هاي صحيح بهره‏مندي از آن (2)
-(4 Body) 
ويژگي‏هاي جواني و شيوه‏هاي صحيح بهره‏مندي از آن (2)
Visitor 723
Category: دنياي فن آوري
در قسمت اول به بحث و بررسي درباره‏ي ويژگي‏هاي بارز دوران جواني؛ استقلال‏طلبي و هويت‏طلبي پرداختيم و در اين شماره ارايه‏ي بحث را با تبيين ويژگي «عاشق پيشگي‏» ادامه مي‏دهيم.

خصلت‏سوم: عاشق پيشگي

مرا اسير محبت کن،
که چون پروانه را شمعي نسوزاند نشيند بر سر صد گل سحرگاهان
حالت رؤيا و عاشق‏پيشگي چنان بر سال‏هاي جواني سايه مي‏افکند که پيوسته دل بسته و دل مي‏کند. البته نمي‏توان خصوصيات مثبت ديگر مانند عرفان‏طلبي، اخلاق‏گرايي و معنويت‏خواهي را انکار نمود، اما مساله‏ي اصلي اين است که شرايط گوناگون افراد و حساسيت اين دوره و عدم دسترسي به رهنمودهاي لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقيقي مي‏شود. در اين نوشته قصد نداريم عاشقي را مذمت کنيم، بلکه مي‏گوييم، اصلا ما عاشق به دنيا مي‏آييم و قصد داريم معشوق واقعي را انتخاب کنيم. (1)
نکته‏ي اصلي اين است که اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانيا، آن محبوب در شان و شايسته‏ي انسان باشد.
مشکل اساسي اين است که جوانان محبوب‏هايي را برمي‏گزينند که دردي از آن‏ها دوا نمي‏کند.
در همين راستا مشاهده مي‏کنيم که قهرمانان بي‏معيار و گاه فريبکار، (2) خوانندگان و هنرپيشه‏هايي که بيشتر نقش فضيلت را بازي مي‏کنند و يا فردي از جنس مخالف سوژه‏ي اين عشق است و متاسفانه اين عشق پايدار نيست، چرا که ريشه‏ي محکمي ندارد;
عشق‏هايي کز پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود
البته قهرمانان را مي‏توان دوست داشت، اما نمي‏توان آن‏ها را به عنوان محبوبي که قلب، را اشغال کند، قبول کرد. قلب، اين کانون احساس و عاطفه که نيروي حرکت اعضا را تامين مي‏کند، نبايد در سيطره‏ي موجودي محتاج و فقير قرار گيرد. اين قلب خانه‏ي کس ديگري است، قلبي که حتي کار فيزيکي آن را نيز نشناخته‏ايم. (3)
محبوب‏هاي تحميل شده به دنبال نيازهاي خود هستند و نمي‏توانند براي رشد و کمال انسان کاري بکنند.
اما عشق به جنس مخالف، چه براي پسر و چه براي دختر، بايد در بستري سالم ارضا شود. از آن‏جا که در بينش ديني همه‏ي نيازهاي آدمي محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پايدار نيز با ازدواج و تشکيل خانواده تامين مي‏شود; کانوني که عشق و رحمت پالايش شده‏ي آن تضمين شده است.
در عين حال، همه‏ي اين موارد در شکل مثبت‏خود نيز برطرف کننده‏ي نياز گسترده و دل بزرگ آدمي به ويژه جوان نيست.
افسوس که عمري پي اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم
بر سنگ نموديم که ببينيم رخ دوست
جان‏ها به لب آمد رخ دلدار نديديم
دست نوشته‏ها و دل نوشته‏هاي جوانان در تجربه‏ي اين گونه عشق‏ها، داستان‏هاي نافرجامي را رقم زده است که با همه‏ي تلخي‏ها حاوي تجارب خوبي است. (5)
اما محبوب واقعي کسي است که کامل، بي‏نياز، دارا، توانا، نزديک، زيبا و مهربان باشد. کسي که مرا براي خودم مي‏خواهد نه براي خودش. آن که مرا نردبان خواسته‏هاي خود قرار نمي‏دهد. خوب است‏به قسمتي از گفت و گوي برخي از اين جوانان که با يکديگر ارتباط عاشقانه (6) برقرار کرده‏اند، توجه کنيد:
س: آيا حاضريد اگر شرايط مهيا شود، با همين دختراني که با آن‏ها ارتباط برقرار کرده‏ايد ازدواج کنيد؟
ج: به هيچ وجه!
س: چرا؟
ج: چون براي زندگي مشترک در بلندمدت قابل اعتماد نيستند. دختري که اين گونه ساده و بدون هيچ قيد و بندي مرا به دوستي انتخاب مي‏کند، از کجا معلوم فردا با کس ديگري روي هم نريزد و طرح دوستي نياندازد. به اين گونه دختران براي ازدواج نمي‏توان اطمينان کرد. به نظر شما آيا دختري که زيباترين عکس‏ها را براي ما مي‏فرستد و نامه‏هاي عاشقانه مي‏نويسد، بدون اين که ما را دقيقا بشناسد، قابل اعتماد است؟
آدم‏ها در زيباترين شکل عاشقي، پاسخ دهنده‏ي نياز خود هستند. اين محبوب واقعي کسي جز خدا نيست. خدايي که
1. رحمن: بخشنده است و گيرنده نيست.
2. رحيم: مهربان است و در محبتش سياست ندارد که علف بدهد تا شير و پشم و کشک بگيرد، چرا که بي‏نياز (صمد) است.
3. نزديک است: از رگ گردن نزديک‏تر و فاصله‏ي بين تو و قلب تو است. (7)
4. داناست، که عليم ناميده شده است.
5. تواناست، چون قدير است.
6. زيباست، چرا که جميل است; حسن آن دارد که يوسف آفريد.
و اين انتخابي درست و جاودانه است که عاشقان فداکار ساخته و پاسخ‏گوي همه‏ي ابعاد وجود آدمي است. پس خدا را سپاس گوييم که به سنگ، جوشش و به خاک رويش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.
اين عشق همان عشقي است که به انسان مسؤوليت مي‏بخشد، زيرا بدون ناظري در هستي، مسؤوليت پشتوانه‏اي ندارد. اما او نور هستي است (8) و بدون نور او نمي‏توان بار تعهد ريشه‏داري را بر شانه نهاد. در شهر نابينايان چه با لباس باشي و چه عريان! و در شهر ناشنوايان، چه ناسزا بگويي، چه حرف نيک!
چون بي سر و پا باشد اوضاع فلک چونين در سر هوس ساقي، در دست‏شراب اولي
پس آن چه او داده بازدهي مي‏خواهد و نبايد نعمت‏ها را راکد گذاشت که عذاب دارد و اگر هم تحرک و شکري داشتي، زيادي توسعه‏ي خودت و وجودت پاداش توست. (9)
خدا نمي‏خواهد که، از نعمت‏ها بهره نگيريم، بلکه مي‏خواهد که با نعمت‏هاي او عصيان و گناه نکنيم، چرا که گناه، مبارزه با قانونمندي‏ها و نظم عالم است و ضديت‏با اين قانون‏ها و بي‏اعتنايي به قواعد او ضربه و صدمه‏ي متقابل دارد. وقتي از شهيد چمران پرسيدند، چرا در چهار گوشه‏ي اتاقت آيه‏ي «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و...» را نوشته‏ايد، پاسخ داد: «مي‏خواهم هر لحظه و به هر طرف که نگاه مي‏کنم، اين پيام را به ياد بياورم که هستي با شعور، با نشاط و آگاه است‏» .
البته محبوب‏هاي ديگري هم هستند که عشق به آن‏ها همان عشق به خداست; چنان که فرموده‏اند: «احب الله من احب حسينا; خداوند، دوستدار حسين را دوست دارد» .
اين همان عشقي است که هدايت مي‏کند، نجات مي‏دهد و بدون شراب مست مي‏کند. چنان که در خاطره‏ي رييس دانشکده‏ي معارف اسلامي امام صادق (ع) آمده است: يک دانشجوي فرانسوي - که فلسفه مي‏خواند - در شهر ليون، خواستار شرکت در جلسه‏ي عزاداري امام حسين (ع) مي‏شود. به او آدرس «مسجد ژيور» که در آن مراسم عزاداري برگزار مي‏شد، داده مي‏شود. «آقاي دکتر ايوبي‏» رييس دانشکده از جوان دانشجو مي‏خواهد پس از مراسم، احساس خود را از طريق پست الکترونيکي بازگو نمايد. فرداي آن روز دانشجوي فرانسوي در پيامي که براي دکتر مي‏فرستد، چنين مي‏نويسد:
«دوست گرامي، من به مسجد آمدم، چون قطره‏اي از اقيانوس، براي اولين بار در سوگ يک مرده گريستم، مرده‏اي نه مثل ديگر مردگان، مرده‏اي که به رغم گذشت‏بيش از يک هزاره، گويي هنوز زنده است، ديشب را مست‏سر بر بالين گذاشتم، و براي اولين بار مست‏بودم، بدون آن که قطره‏اي شراب خورده باشم و اين مستي را مديون تو هستم و از تو هزاران بار متشکرم، هزاران بار» . (10)
4. خود شيفتگي
گر چه خداوند، غريزه‏ي خود دوستي و خود خواهي را در وجود ما نهاد و اين حس موجب حفظ و مصونيت انسان در خطرات مي‏شود، اما هيچ چيز در شکل افراطي آن سرانجام خوبي ندارد.
خودشيفتگي موجب تضعيف حس احترام به ديگران و عدم شناخت‏حق آن‏ها است و علاوه بر اين هرز رفتن انرژي‏هاي خود جوان را نيز به دنبال دارد.
گاهي مشاهده مي‏شود که ساعات زيادي از عمر يک جوان در برابر آينه و آرايشگاه ضايع مي‏شود و لباس‏هايي خوب با اندک تغييري در مد کنار گذاشته مي‏شوند، توقعات بالا مي‏رود و تحمل پايين مي‏آيد. اين خودشيفتگي به از خود بيگانگي منتهي مي‏شود.
اين احساس اگر هدايت نشود، موجب از بين رفتن اطمينان و اعتماد به نفس در بين جوانان و نوجوانان مي‏شود. نويسنده‏ي کتاب «در غرب چيزي نيست‏» ، چنين گزارش مي‏کند: «در ميان جوانان، توجه به ظاهر و قيافه‏ي شخصي و نيز جثه و هم شکل شدن با بازيگران زيبا اندام و قوي‏هيکل فيلم‏هاي ويديويي و تلويزيوني شايع شده است و حدودا 100 هزار جوان دختر و پسر (تحقيقات دسامبر 1992) را به فعاليت‏هاي بدن‏سازي در کلوپ‏ها و باشگاه‏هاي ورزشي و يا به طور خصوصي جذب کرده است.
تقلب و حقه‏بازي در مسابقات ورزشي يا نيرومند جلوه‏دادن با استفاده از داروهاي نيروزا (دوپينگ) نيز مانند ديگر مفاسد و بي‏بند و باري‏ها، از غرب به ديگر کشورهاي جهان، از جمله ايران سرايت کرده است.
اين داروها در دختران و پسران عوارض جانبي فراواني دارد...» . (11)
در هر حال اين خودخواهي، جامعه را که به ايثار و فداکاري نيازمند است (و البته اين نيرو در جوان نهفته است)، راکد نگه داشته و خود فرد را ساکن، بلکه دچار عقب‏گرد مي‏کند. خود شيفتگي طوفاني سهمگين به دنبال دارد.
اما با معيارهايي که در باب عاشق پيشگي گذشت، جوان از خودشيفتگي به خدا شيفتگي مي‏رسد. اين بينش مراقبت از خويش را با دستورهاي خداوند که براي رويش آدمي است، همراه مي‏کند: «حي علي الفلاح; بشتابيد براي رويش‏» !
اين بينش هم چنين روح فداکاري را زنده مي‏کند و از محور بسته‏ي خويش بيرون مي‏آورد. جوان با اين حرکت نيروهاي باطني خود را آزاد مي‏نمايد و استعدادهايش بالاتر از شکوفايي جهت مي‏يابد، زيرا عبد آزاده‏اي است که شکل گرفته. بخار آزاد هرز مي‏رود، اما در يک سيستم حرکت و نور مي‏آفريند. پس احساس مسؤوليت نسبت‏به انسان‏ها و مشکلات آنان از خدا خواهي ريشه گرفته و آدمي را عاشق سرنوشت مردم مي‏کند. در اين تلاش گرچه مي‏خواهيم سودي به ديگري برسد، اما باطن خودمان پالايش مي‏شود و به رويش مي‏رسيم.
نداي «حي علي الفلاح‏» در اذان براي به جنبش در آوردن همين قابليت‏ها است; بشتابيد براي روييدن.
وقتي علي (ع) در هواي گرم به کندن زمين مي‏پردازد و قنات حفر مي‏کند و ناگهان آب به ضخامت گردن شتر فوران مي‏کند، در همان جا قلم و پوستي طلبيده و قنات را وقف مي‏نمايد، اين از خودگذشتگي، علي (ع) را بر فراز تاريخ مي‏آورد و در دل‏ها جاودانه مي‏سازد; چنان که جواناني چون حضرت علي اکبر (ع) در تاريخ، الگوهاي برتر شناخته مي‏شوند و در جامعه‏ي ايراني قبل از انقلاب که جوانان فقط به لباس و مو و اداهاي غربي و موسيقي‏هاي جاز مشغول شده بودند، شوري ديگر مي‏آفريند و خيزش بزرگ انقلاب اسلامي را شکل مي‏دهد و جوانان در اين بستر متحول شده و در کوره‏ي گداخته‏ي جنگ، ناب ناب گرديدند; اي کاش اين رود پرخروش از تب و تاب باز نايستد!
اکنون کشور ما از آنان حماسه‏ها، جوانمردي‏ها، ايثارها و عشق‏ها نمونه‏هايي سراغ دارد که سينه‏ي تاريخ گنجايش آن را ندارد.
درباره‏ي «شهيد مهدي باکري‏» فرمانده‏ي لشکر عاشورا مي‏خوانيم: «خودشان را هميشه بسيجي قلمداد مي‏کردند... حتي نزديک‏ترين افراد لشکر نيز نمي‏دانستند که ايشان مهندس است‏» .
ناراحتي کتف، مزاحمتي دايمي براي آقا مهدي بود، جايي که قبلا مورد اصابت تير قرار گرفته بود. به همين دليل مي‏توانست‏بارهاي سنگين حمل کند. يک روز تصميم مي‏گيرد، براي سرکشي و کسب اطلاع از کمبودها از انبار بازديد به عمل آورد. مسؤول انبار «حاج امرالله‏» بود; پيرمردي با محاسني سفيد و چهره‏اي گشاده، وقتي آقا مهدي به آن قسمت مي‏رسد، حاج امرالله و هشت‏بسيجي جوان ديگر در حال خالي کردن بار کاميوني بودند که تازه از راه رسيده بود. حاج امرالله که مهدي را از روي قيافه نمي‏شناخت، وقتي مي‏بيند ايشان در کناري ايستاده و آن‏ها را تماشا مي‏کند، داد مي‏زند: جوان! چرا همين طور ايستاده‏اي ما را تماشا مي‏کني؟ بيا بابا اين گوني‏ها را تا انبار ببريم. آمده‏اي اين جا کار کني! يادت باشد که تا هر وقت که شد بايد پا به پاي اين هشت نفر، اين بارها را خالي کني فهميدي؟
و آقا مهدي با معصوميتي صميمي پاسخ مي‏دهد: بله، چشم.
سپس با آن که حمل گوني‏هايي به آن سنگيني روي کتف مجروح بسيار مشکل است، بدون ناراحتي، چابک و تند، گوني‏ها را خالي مي‏کند. نزديکي‏هاي ظهر، شخصي به نام «طيب‏» براي دادن يک سري وسايل به حاج امرالله به آن جا مي‏رود. بعد از سلام و احوالپرسي، حاجي به او مي‏گويد: يک بسيجي پر کار هم امروز به ما کمک مي‏دهد. نمي‏دانم از کدام قسمت است، مي‏خواهم بروم و از «بصيرتي‏» بخواهم که او را به قسمت ما منتقل کنند.
او مي‏پرسد کدام بسيجي؟ او آقا مهدي را نشان مي‏دهند.
طيب متعجب مي‏شود و به سرعت‏به طرف آقا مهدي مي‏رود و گوني‏ها را از شانه‏هاي او برداشته و با ناراحتي به حاج امرالله مي‏گويد: هيچ مي‏داني اين شخص کيست؟ اين آقا مهدي است، آقا مهدي باکري فرمانده‏ي ما!»

حسن ختام بحث

در پايان اين بررسي لازم است از دو نکته‏ي مهم ديگر ياد کنيم:
1. تحول در مفهوم زيبايي 2. مساله‏ي اشتغال جوان
حس جمال خواهي و زيبايي‏طلبي آن چنان با فطرت آدمي آميخته است که نيازي به اثبات ندارد، اما بايد در معناي آن تامل نمود.
زيبايي به سه مفهوم تعريف شده است:
1. هماهنگي يا تناسب يک چيز با خودش (هارموني) .
2. هماهنگي يک چيز با فضايي که در آن است.
3. هماهنگي يک چيز با هدف آفرينش خودش (حسن) .
بديهي است که تناسب يک چيز با خودش زيبايي دارد، مانند تناسب صورت يک آدم با اعضاي بدن او و تناسب يک ماشين با قطعات خودش. هماهنگي يک شي‏ء با فضايي که در آن است، بخشي از مفهوم زيبايي است، مانند آن که نمي‏توان لوستر بزرگ يک مسجد را براي يک اتاق دوازده متري نصب نمود که زيبايي‏اي ندارد. در اين دو مرحله نمي‏توان بسياري از چيزها و فراز و نشيب‏هاي زندگي مانند بيماري، رنج، غم و شکست‏ها را زيبايي ديد. چنان که «راسل‏» گفته است: «من به سهم خودم در کرم کدو، زيبايي نمي‏بينم. اما اگر مفهوم زيبايي را درست تحليل کنيم (مفهوم سوم) آن گاه مي‏بينيم که همه چيز زيباست‏» ; حتي خون، دود و آتش. چنان که زينب کبري (س) در پاسخ به اين جمله‏ي ابن زياد (لع) که گفت: «کار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟» فرمود: «ما رايت الا جميلا» من از خداوند جز زيبايي نديدم! (بحار الانوار جلد 45، ص 116)
آري! در تفکر بالنده‏ي ديني زيبايي چنين تعريف مي‏شود: «هماهنگي يک چيز با هدف و کاري که از او خواسته‏اند» .
اين است که از زيبايي با کلمه‏ي حسن ياد مي‏شود و حسن يعني هر چيزي که موافق با مقصودي که از نوع آن در نظر گرفته‏اند، باشد. (12) با اين تصور بلند از زيبايي ديگر نمي‏توان زيبايي را در چهره‏اي متناسب ديد که در مسير و هدف آفرينش خود نيست; يعني هر چند اين چهره زيبا باشد، اما چون در جهت اصلي خود نيست، زشت و نازيبا است و به عکس انساني که خودش را بدبو و با پوست‏سياه توصيف مي‏کند، زيباست و وجودش معطر است. چنان که امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) نقل مي‏کند: پس از عاشورا که مردم براي دفن کشته‏ها به ميدان آمدند، پس از چند روز بدن «جون‏» (غلام سياه ابوذر غفاري که در کربلا به شهادت رسيد) را در حالي يافتند که بوي مشک از آن به مشام مي‏رسيد. (13)
دقيقا به همين دليل بايد قبول کنيم که شبدر با گل لاله فرقي ندارد و کرکس نيز مثل بلبل زيبا است.
«پس، چشم‏ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد» . (14)
در اين نگاه، انساني که از خط عبوديت و پيوند با تصويرگر هستي قهر کرده و عصيان‏گري مي‏کند و به اين نور هستي کفر مي‏ورزد، زشت است. هر چند خويش را به هفت قلم بيارايد و در نظرها جلوه کند. با اين نگاه است که مي‏توان اين خاطره‏هاي بلند را فهميد:
«شهيد بابايي بيشتر وقت‏ها سرش را با ماشين نمره‏ي چهار ماشين مي‏کرد. اين موضوع علاوه بر وضعيت ظاهري و نوع لباسي که به تن مي‏کرد، موجب مي‏شد که ما در راه بندهاي مناطق عملياتي با مشکل مواجه شويم، زيرا معمولا نام يک سرهنگ شکل و شمايل خاصي را براي عام مردم القا مي‏کند... .
يک روز در طول مسير که با هم مي‏رفتيم، ايشان به طور خصوصي در مورد طرز لباس پوشيدن من صحبت کردند و گفتند: اين لباس‏هاي امريکايي که شما به تن مي‏کنيد، معنويت جبهه را به هم مي‏زند.
من در پاسخ گفتم: من به لباس شيک پوشيدن علاقه دارم.
در ادامه گفتم: حالا مي‏خواهم بپرسم، چرا شما هميشه سرتان را ماشين مي‏کنيد. آخر حيف نيست که اين موهاي مجعد و زيبا را مي‏تراشيد، ناسلامتي شما جوان هستيد.
ايشان سکوت کردند و چيزي نگفتند. آن روز گذشت. در يکي از روزها که در منطقه‏ي عملياتي بوديم، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آيينه رفتم و مشغول شانه زدن موهايم شدم. با توجه به بلند بودن موهايم اين عمل مدتي طول کشيد. تا اين که صداي خنده‏ي آهسته‏اي مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، متوجه شدم شهيد بابايي است که در کنار سوله دراز کشيده است. او از جايي که خوابيده بود، نيم خيز شده و به من نگاه مي‏کرد.
من شانه را داخل جيبم گذاشتم. بابايي رو به من کرد و گفت: مي‏خواهي يکي از دلايل تراشيدن موي سرم را برايت‏بگويم؟ من الان يک ربع تمام است که مي‏بينم شما جلو آيينه ايستاده‏اي و موهايت را چپ و راست مي‏کني. مي‏داني که زير هر تار مويت‏يک شيطان خوابيده؟ غرور اين موها تو را در جلوي آيينه نگه داشته و فکر مي‏کني که اگر موهايت را به طرف چپ شانه کني خوش‏تيپ‏تر خواهي شد و يا بالعکس. ولي من سرم را از ته تراشيده‏ام و يک قيافه‏ي معمولي به خود گرفته‏ام. قيافه‏ي معمولي هم هيچ وقت انسان را مغرور نمي‏کند.
من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم. از صحبت‏هاي او دريافتم که چقدر با نفسش مبارزه کرده و به همين خاطر انسان کاملي شده است.» (15)
و در خاطره‏اي زيبا از همسر شهيد چمران مي‏خوانيم:
«روزي يکي از دوستانم به من گفت: غاده! تو مي‏گفتي که از مرد طاس و بي مو خوشت نمي‏آيد، پس چطور با چمران ازدواج کردي؟
من گفتم: راستي چمران طاس است؟ بايد ببينم.
آن روز هنگامي که چمران به منزل آمد، به او نگاه کردم و گفتم: مصطفي تو واقعا طاس هستي؟»
اين پرسش حاصل تاثير همان ديدگاهي است که همسر چمران، او را در اندازه‏هاي هدف و آرمان حقيقي خود، به عنوان يک مسلمان مي‏بيند و در نتيجه همه چيز او را حسن مي‏بيند. او واقعا تا به حال به کم بودن موي سر دکتر چمران فکر نکرده بود (16) و درست‏به همين دليل است که پيامبر (ص) به فردي که سعي مي‏کند نقص پاي خود را بپوشاند، مي‏گويد: «هرگز لازم نيست چنين کاري بکني! در خلقت‏خداوند زشتي نيست‏» .
اما نکته‏ي دوم:
آن چه گذشت تصحيح فکري و رواني انديشه‏ي جوان در باب مسايل او بود و قطعا در عمل تاثير خود را مي‏گذارد، چنان که در نمونه‏هاي مختلف مشاهده گرديد.
اما دولت و جامعه و خانواده هم بايد جوان را در اين شناخت‏ياري دهند. از جمله کارهايي که از وظايف نظام محسوب مي‏شود، به کار گرفتن ساز و کارهايي در جهت اشتغال جوان است، زيرا اگر جوان مشغول نباشد و انرژي خود را مصرف نکند شکار شيطان مي‏شود، به ويژه کساني که با فکر و انديشه هم سر و کاري ندارند. امام علي (ع) فرمود: «المهمل لاوقاته فهو صيد الشيطان; بيهوده گذراننده‏ي اوقات شکار شيطان است‏» . (18)
نگارنده پاسخ خود را به عهده‏ي خود جوان مي‏گذارد. چنان که در ادامه‏ي مصاحبه‏اي که از يک روزنامه‏ي صبح نقل شده، خبرنگار از جوان مي‏پرسد:
خود شما جوانان چه راه حل‏هايي را براي جلوگيري از اين فاجعه پيشنهاد مي‏کنيد؟
ج: براي جوانان فرصت‏هاي شغلي ايجاد کنند، براي پر کردن اوقات فراغت آن‏ها برنامه‏ريزي کنند، امکانات ورزشي رايگان را در اختيار آن‏ها قرار دهند، شرايط و فرهنگ ازدواج جوانان را آسان کنند و جوانان را با شعارهايشان براي نردبان ساختن و بالا رفتن از آن‏ها فريب ندهند. آن وقت‏خواهيد ديد تمام اين مواردي که شما معضل اخلاقي و... مي‏دانيد، برطرف خواهد شد.
البته اين کار با شعار حل نمي‏شود. اگر در جامعه کساني هستند که دلسوز جوانان هستند، بروند و اين کارها را حتي با همکاري خود جوانان انجام دهند، آن وقت‏خواهيد ديد، همين جوانان با تلاش و نشاط بيشتر کشور خود را آباد خواهند کرد. (19)

پي‏نوشت‏ها:

1. خدا ايمان (عشق) را محبوب شما قرار داد و در دلهايتان مزين نمود.
2. موضوع استفاده از مواد انرژي‏زا در غالب رشته‏ها فاجعه‏ي مداومي در ورزش است. / سوره‏ي حجرات.
3. قلب در هر دقيقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دويست‏بار و در شبانه روز 100800 و در يک سال 36792000 بار، باز و بسته مي‏شود. دمي آسايش ندارد. کدام فلزي را سراغ داريد که در يک سال سي و شش ميليون بار اصطکاک پيدا کند و ساييده نشود؟ دانشمندان محاسبه کرده‏اند، انرژي و نيرويي که در 12 ساعت از قلب به دست مي‏آيد، قادر است‏يک وزنه‏ي 65 تني را از زمين بلند کند. قلب از لحاظ سرعت، حيرت‏انگيز مي‏باشد. جريان خون که از قلب شروع مي‏شود 7500 کيلومتر راه، معين مسافت تهران تا نيويورک را طي مي‏کند. مقدار خوني که به وسيله‏ي تلمبه‏ي قلب در ظرف يک سال زده مي‏شود، حدود دو ميليون و شش صد هزار ليتر مي‏باشد که براي حمل آن دست کم به 81 تانکر عظيم نياز است. اگر به ماهيچه‏ي قلب نگاه کنيد آن را جسمي ضعيف و سست مي‏بينيد. اين قدرت عظيم و اين نيروي خستگي‏ناپذير را، چه کسي به اين ماهيچه‏ي کوچک داده است؟ چه کسي قلب را به اين وظايف سنگين راهنمايي مي‏کند؟ چرا قلب استراحت نمي‏کند؟ اگر استراحت کند انسان مي‏ميرد، چه کسي به وي گفته استراحت تو براي صاحبت مرگ مي‏آورد؟
4. روم / 21.
5. کتاب‏هايي مانند: «پشت ديوارند امت‏» ، چاپ انتشارات کيهان، نمونه‏ي خوبي براي مراجعه‏ي جوانان است.
6. مصاحبه با جمعي جوانان بي‏کار، روزنامه‏ي جمهوري اسلامي، سوم ارديبهشت 1380.
7. ق / 16; انفال / 24.
8. نور.
9. ابراهيم / 7.
10. مجله‏ي پيام صادق، شماره‏ي 28.
11. در غرب چه مي‏گذرد؟ ص 116- 117.
12. تفسير الميزان، ترجمه، ج 5، ص 12.
13. فرهنگ عاشورا، ص 131، به نقل از بحارالانوار، ج 45، ص 23.
14. سهراب سپهري.
15. پرواز تا بي‏نهايت، ص 211، خاطره‏ي سرهنگ صراف درباره‏ي سرلشکر شهيد عباس بابايي.
16. مصاحبه با همسر شهيد چمران، انتشارات بنياد چمران.
17. ميزان الحکمة، باب خلقت و خلق.
18. غرر الحکم.
19. جمهوري اسلامي، سوم ارديبهشت 1380.

منبع: پايگاه حوزه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image