در بررسي و تحليل ريشهها و عوامل پديدآورنده انقلاب اسلامي،جوانان به عنوان يکي از عناصر کارآمد و پايه هاي مستحکم اينبناي رفيع، جايگاهي ارزنده و پربها دارند. جواني تجليگاه شور،حرکت، شجاعت، خستگي ناپذيري و استعداد است و همين ويژگيها،جوانان را در رابطهاي تنگاتنگ با پديده انقلاب، که دگرگونکننده اوضاع و ارزش هاي يک جامعه است، قرار ميدهد.
اگرچه پيوند بين عناصر جوان يک مملکت و پديده انقلاب هرانقلابي که باشد طرفيني و متقابل است، اما با توجه به سخن مادر مقدمه که فقط جوانان را در رابطه با انقلاب اسلامي مورد توجهقرار ميدهد، بايد گفت: آن روز که نطفه انقلاب اسلامي در حالشکلگيري و تکامل بود، کسانيکه از رهبر و پيشواي آن انقلابدرباره ياران و سربازانش سوال کردند، امام( رحمت الله عليه ) آنها را بهکودکاني که هنوز در گهواره بودند، حواله نمود و همه ديدند کهسالها پس از آن، همان کودکان که جواناني برومند و پرشور ونشاط گرديده بودند، با قلبهايي سرشار از ايمان و آکنده ازبغض و نفرت نسبتبه ستمگران و طاغوتها، تا پاي جان ايستادگيکردند، صبوري و استقامت ورزيدند و خون خويش را نثار درختينمودند که ميوهاش کام تلخ مظلومان و ستم چشيدگان تاريخ را،گوارا و شيرين ميساخت.
از سوي ديگر، انقلاب اسلامي که ماهيتي ديني داشت و در رديف هيچکدام از انقلابهاي پيش از خود جاي نميگرفت، بعد از پيروزي،همه رهآورد خود را هديه جواناني کرد که از ايمان و خستگيناپذيريشان، انقلاب برآمده بود و از خونشان باليده و رشد کردهبود. مردم ستمديده سرزمين ما، به خصوص نسل جوان و توانمند، درچهره انقلاب خود، چيزي را ميجستند که پيش از آن، به وسيلهحاکمان زر و زور و تزوير از آنها دريغ شده بود. رژيم مزدور وامريکايي پهلوي جز به بردگي و سرسپردگي تام و بيچون و چرايمردم راضي نبود و در اين راه همه آن چه را که ميتوانست ميکردو ميآزمود. نگاه داشتن مردم در فقر و بيچارگي ، و حذفدين به عنوان برنامه و نظام زندگي فردي و اجتماعي، از مهمترينو اساسيترين اين برنامهها بود.
و البته اين کار، سهمگينترين ضربه را متوجه قشر جوان و سازندهما، ميساخت. نسلي که ميبايست روح بيقرار و زندگي ساز جامعهباشد، روز به روز در غفلت و بيخبري بيشتر فرو ميرفت و همزماندين و دنيايش فداي قدرت طلبي و زياده خواهي حاکماني ميشد کهلياقتسرپرستي مردم را نداشتند و مزدور بيگانگان و ظالمانروزگار بودند.
بعد از پيروزي انقلاب، در پرتو شناخت عميق و درک همه جانبهامام( رحمت الله عليه ) از نيازهاي واقعي انسان و فهم دقيق ايشان از حالات وروحيات جوانان، اين قشر ارجمند و عزيز بيش از همه وقت، درکانون توجه رهبران و شخصيتهاي بزرگ انقلاب، به خصوص شخص امام،واقع شدند. رهبر انقلاب، در هر مقطعي از نهضت و بعد از آن،جوانان را به مطالبي که براي آن ها جنبه حياتي داشت، توجهميدادند و با نظر به شرايط هر دوره، از انديشههاي تابناک وخدايي خويش، شعلههايي راهنما و هدايتگر، پيش روي آنهاميافروختند. و اين بدان جهتبود که انقلاب، که با جان نثاري وشکيبايي هزاران انسان والا و شايسته به دست آمده بود و دستاوردشگرفي به نام جمهوري اسلامي داشت، خداي نخواسته دچار انحراف وکجروي نشود و از مسير اصلي خود که بر بستري از معنويات قرارگرفته بود ، خارج نگردد.
بر شمردن توصيههاي معنوي امام( رحمت الله عليه ) به جوانان، فرصتي بيش ازاين ميطلبد و بيان و توضيح يکايک آنها در توان اين مقالهنيست. قصد ما گشت و گذار در نکات پر ارجي است که آن جناب برآنها تاکيد داشته است; تاکيدي که با توجه به شخصيت امام کهاغراق و زيادهگويي را برنميتابيده، در حقيقتبر ارزشمندي آنموارد دلالت دارد:
فرصت پاک زيستن
خداوند تهذيب نفوس انسانها را هدف نهايي رسولان و پيامبرانخويش قرار داد و آنان را برانگيخت تا پاسبان حريم دلهايخداجو و خداخواه آدميان باشند و آنان را از دشمنيها و حيلههايشيطان قسم خورده، بيم دهند. پيراستن نفس از بديها و آراستنآن به مکارم اخلاق، در آن درجه از اهميت قرار دارد که خداوندبعثت انبياء را براي اين امر شريف، نعمتي بزرگ ميشمارد و بهعطاي آن، بر بندگان خويش منت ميگذارد. که فرمود: «لقد منالله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهمآياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبللفي ضلال مبين; خداوند بر مومنان منت نهاد که در ميانشانپيامبري از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنها بخواند وپاکشان دارد و کتاب و فرزانگي به آنها بياموزد، اگرچه پيش ازاين در گمراهي آشکار بودند.»(آل عمران، 164)
امام خميني(رحمت الله عليه) رهبر بينظير قرن، که از انديشههاي والا و آگاهيبه حقايق عالم پر رمز و راز از معنا، برخوردار بود، همچونخلفاء صالح خويش همان راه و هدفي را پي گرفت که آنان در پيتحقق و به سامان رساندن آن از هيچ زحمت و مشقتي روي گرداننبودند. قلم و بيان امام( رحمت الله عليه ) جانهاي واله و شيفته حق و قلبهايتشنه معرفت را نشانه ميگرفت و تربيت الهي انسان را جستجوميکرد. او درس درست زيستن و شايسته مردن را به مخاطبان خويشميآموخت و فکر و انديشهشان را به نور معارف خداوندي نورانيميساخت.
از همه بيشتر و پيشتر، جوانان که به تعبير امام( رحمت الله عليه ) «به افقملکوت نزديکترند» به عرصه وارد شدند و خود را بيمهابا به دستنوازشگر نسيمهاي کلام و نوشتار او سپردند و جان و روان خويشتنرا پاکي و طهارت بخشيدند. امام( رحمت الله عليه ) دوران جواني را دورانسرنوشت و ارجمندترين دوران حيات انسان بر روي کره خاکي،ميدانست. و به همين جهت، بر خودسازي و خويشنباني جوانانتاکيد بسيار ميورزيد و جواني را بهترين فرصتبراي بيدار شدناز خوابهاي شيطاني غفلت و پرداختن به امور معنوي ترسيم ميکرد.
در انديشه امام(رحمت الله عليه) عنصر بيداري، که عارفان از آن به «يقظه»تعبير ميکنند و آن را اولين گام موثر در سلوک ميدانند، نقشيبس حساس و آينده ساز دارد; و اگر اين نقش مهم، به هر دليليايفا نگردد و فرصت آن بگذرد، آيندهاي تاريک و ظلماني، همراهبا تاسف و تباهي، به خصوص براي جوانان، به بار خواهد آورد: «هان اي عزيز! از خواب بيدار شو.
از غفلت تنبه پيدا کن و دامن همتبه کمر زن و تا وقت است،فرصت را غنيمتشمار و تا عمر باقي است و قواي تو در تحت تصرفتو است و جواني برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده وملکات رذيله بر تو چيره نگرديده، چارهاي کن و دوايي براي رفعاخلاق فاسده و قبيحه پيدا کن و راهي براي اطفاي نائره شهوت وغضب پيدا نما.»
به عقيده امام بزرگوار، به دو دليل مهم، جواني تنها فرصت دستيافتن به سعادت ابدي و تزکيه شدن از مفاسد اخلاقي ميباشد: دليلاول: جواني عبارت است از دوران قدرت و توانايي; دوران بهانجام رساندن امور مشکل و به ظاهر نشدني. دوراني است که ارادهانسان بيشتر از ديگر دورانهاست. چرا که در کودکي و نوجوانيهنوز از ارادهاي که به تکامل رسيده باشد، خبري نيست و در دورانپيري همان اراده و قدرت روحي، رو به ضعف و کاستي ميگذارد وانسان را بيچاره و ناتوان ميسازد. بنابراين، ريشه کن کردنبديهاي نفساني و ايستادگي نمودن در برابر وسوسههاي رنگارنگشيطان، در اين دوران راحتتر و امکانپذيرتر است: «شما جوانها ميتوانيد . قدرت داريد. قدرت جواني داريد...
هرچه سن شما اضافه بشود و هر قدمي که برداريد و برداريم بهطرف آخرت، آن چيزهايي که منافي استبا سعادت انسان، زيادميشود. قدرت هم کم ميشود... هرقدر در جواني مهذب شد، شده; اگردر جواني خداي نخواسته مهذب نشد، بسيار مشکل است که در زمانکهولت و پيري که اراده ضعيف است و دشمن قوي، کاري از پيشبرود.»
دليل دوم: جواني دوران پاک زيستن و زلال بودن است و جوان بيشتراز ديگران در جستجوي ارزشها و کمالات انساني خود را به ايندر و آن در ميزند و در طلب سعادتي که رسولان الهي آن را وعدهدادهاند، راههاي دشوار و سخت پيماي حيات را، زير گامهاي خودهموار ميسازد. خصلتهاي بيمثال در اين دوران تجلي ميکند وميدان غالب شدن بر شيطانهاي جني و انسي در اين فرصت، گستردهميگردد.
انگيزههاي فساد و روي آوردن به کارهاي ناصواب، در جوانانبسيار اندک است و بر عکس گرايش به خوبيها و اعمال شايسته ومقبول، که همگون با طبيعت پاک و الهي آنهاست در آنها جلوهايخاص دارد. و همين وضع است که جواني را به عنوان فرصتي بيبديل،مورد توجه قرار ميدهد:
«[در جواني] قوت شما زياد است و شيطان در شما ضعيف. وقتي سنشما زياد شد، قواي شما ضعيف ميشود و شيطان در شما قوي. آنوقت ديگر نميتوانيد. شکست ميخوريد. الان بايد خودتان را تهذيبکنيد.»
از آن جا که شيطان از آدم و فرزندان او کينهاي ديرينه به دلدارد و در پيشگاه خداوند قسم ياد کرده است که: «و لاغوينهم اجمعين الا عباد منهم المخلصين»(حجر، 39 و 40)
بنابراين راههاي گوناگوني را براي ورود به ساحت روح و جانانسان ميآزمايد و هر کسي را به گونهاي خاص و مناسب با روحياتاو، با وسايل مختلف به وسوسه مياندازد و ميفريبد. و در اينراه از اندک کوششي دريغ نميکند. اصلا کار شيطان جز ايننميتواند باشد. يعني انداختن وسوسه گناه و معصيت در دلانسانها و دورکردن آنها از درگاه لطف و عنايت پروردگار. يکياز روزنههاي ورود شيطان به قلب و روح افراد جوان، افکندن تخمغفلت و بيخبري در دل آنها و دل خوش نمودنشان به روزگار پيري،که به غلط دوران خودسازي و بازگشتبه سوي خداوند نام گرفته،ميباشد. شيطان به جوانان چنين تفهيم ميکند که جواني فرصتشادزيستن و بهره بردن از لذتهاي دنيايي و کام گرفتن از روزهايياست که اگر از کف انسان بروند هرگز باز نميگردند. به بيانامام( رحمت الله عليه ) : «شيطان به شما ميگويد، جوانيد و در اين فصل جوانيوقت تمتع و لذات است. اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن. انشاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمتخداوند باز است وخداوند ارحم الراحمين است.» پر واضح است که اين وعده شيطان،وسوسهاي بيش نيست و همانند ديگر وسوسههاي او، بيبنياد ودروغين ميباشد. اعتماد کردن به ايام عمر و طمع نمودن بهروزگار پيري براي اصلاح شدن و تقوي پيشه کردن، دور از عقل ونشانه کم خردي است. عليعليهالسلام فرمود: «هيچ فريبي چوناعتماد به ايام نيست.»
ايام جواني، و نيروهاي نهفته شده در جوانان، آنان را قادرميسازد که به انجام کارهاي بزرگ و برداشتن قدمهاي بلند درتربيت و اصلاح خويش و رسيدن به جوار پروردگار، همت گمارند وروح و قلب خود را که همانند آينه صاف و سيقلي استبه زينتتوصيهها و نصيحتها بيارايند و بدانند که آنها به سببنزديکيشان به ملکوت و ضعيف بودن انگيزههاي فساد، آمادگي ولياقت فزونتري براي پاک ماندن و آراسته شدن به ملکات و فضايلاخلاقي دارند.
قلب انسان نقطهاي سپيد و نوراني است که اگر در معرض کدورتهايگناه واقع گردد به تدريجسياه و ظلماني ميشود و از صافي و صفاياصلي خود دور ميافتد. هرچه انسان به پيري و دوران ازکار افتادگي قواي روحي و جسمي نزديک ميشود، اگر در انديشه آنسياهيها نباشد و بر عکس هر روز بر آنها بيفزايد، در اين صورتهم ريشه گناهان در جان او استوارتر ميشود و هم قدرت و ارادهاو کارآيي خود را از دست ميدهد: «جوانان متوجه باشند و گولوسوسههاي نفساني و شيطاني را نخورند. مرگ به جوانان و پيرانبه يک اندازه نزديک است. کدام جوان ميتواند اطمينان حاصل کندکه به پيري ميرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است. حوادثروزانه به جوانان نزديک تر است.»
گريز از گناه
انسان هميشه با افکار دروني و وسوسههاي شيطاني محاصره شدهاست. وسوسههاي شيطان انسان را به وادي اغواء ، اضطراب و رنجهاي متعدد روحي مياندازد. براي رهايي يافتن از اين مهلکههاچارهاي جز گريختن از دست رس شيطان و پناه جستن در سايه عنايتخداوند، نيست.
راه گريز از شيطان اين است که فرد به آداب ديني ارج بنهد وقلب و جوارح خود را پاسداري کند و وظيفه خويش را در اوامر وتکاليف، و نهي از منکر ادا نمايد و نسبتبه سرنوشتخود نگرانو حساس باشد.
وظيفه همه انسانها، به خصوص جوانان که بيشتر در معرض تهاجماتوسوسههاي شيطان واقعند، ايجاب ميکند که بر حفظ و حراست ازاعضا و اندام خود تاکيد و مداومت داشته باشند و در همه حالنگران ورود شيطان و تجاوز او به حريم روح و قلب خود باشند.
(در اين قسمت مقداري از مطلب افتاده استبه اصل مجله مراجعهکنيد!!)
جسمي که به شما سپرديم اين گونه بود؟ ديگر اعضا و جوارحي کهدر اختيار شما قرار داديم، چنين آلوده و کثيف بود؟ در مقابلاين سوالها چه جواب خواهيد داد.»
زهد ورزي مطلوب
اشتغال به امور معنوي و سرگرم شدن به واجبات و مستحبات،بسياري را از صحنه کار و زندگي دور ميسازد. اين دسته از اشخاصانديشهاي جز خود و پرداختن به خويشتن ندارند. همراه شدن بامردم و درگيري با فعاليتهاي اجتماعي را بر نميتابند و خود راتافتهاي جدا بافته ميدانند. و اين همان چيزي است که در مسيحيتبه آن «رهبانيت» نام ميدهند و اصلا مطلوب شريعت متکامل و همهسونگر اسلام نيست. پيامبر(ص) فرمود: «لا رهبانية في الاسلام» اسلام ديني جامع گرا و زندگي گراست.
تعليمات جامع و همه جانبه اسلامي در مسائل اجتماعي، اقتصادي،سياسي، اخلاقي براساس محترم شمردن زندگي و روي آوردن به آناست، نه پشت کردن به آن. بر جوانان فرض است که از روي علم وآگاهي به وادي معنويات وارد شوند و ناپختگي دوران جواني را باآموختن از تجربه و علم سالکان و واصلان حقيقي، متکامل و پربارسازند، که در اين راه خطرها و عقبههاي سخت، و دزدان بيشماروجود دارد، و شيطان با چهرههاي گوناگون در برابر انسان رخمينماياند. شيطان به روح جوان نفوذ ميکند و او را با زنجيرتعبد و زهدورزي دربند ميکشد.
دوري گزيدن از مردم را پيش چشم او زيبا ميسازد و رها کردن خلقو بيتفاوت بودن در قبال رنجها و سختيهاي بندگان خدا را براياو کاري شايسته و مرضي پروردگار جلوه ميدهد. البته اين نکتهرا هم بايد اضافه کرد که گاه سرگرمي به امور اجتماعي چنان شخصرا دل مشغول ميسازد که از امور معنوي و وظايف عبادياش بازميماند و ادامه سلوک الي الله را براي او ناممکن ميکند. پسانساني که هم دغدغه خود را دارد و هم نگران وظيفه خود در قبالمردم و اجتماع استبايد جانب هر دو را نگه دارد و به خاطر يکيديگري را رها نکند. امام( رحمت الله عليه ) در وصيتخود به فرزندش، سيد احمدخميني، چنين ميگويد: «و تو اي فرزندم!از جواني خود استفاده کن و با ياد او جل و علا و محبتبهاو و رجوع به «فطرت الله» بزي و عمر را بگذران و اين يادمحبوب هيچ منافات با فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در خدمتبهدين او و بندگان او ندارد. بلکه تو را در راه او اعانت ميکند.
ولي بدان که خدعههاي نفس اماره و شيطان داخلي و خارجي بسياراست و چه بسا انسان را به اسم خدا و اسم خدمتبه خلق خدا، ازخدا باز ميدارد و به سوي خود و آمال خود سوق ميدهد.»
بازگشتبه خدا
نخستين مرحله در رسيدن به سلامت روح و گام برداشتن به سوي لقاءپروردگار «توبه» است. توبه، يعني بازگشتبه خدا، عرش و پايگاه ايمان است. بيماريهاي نفساني و رنجهاي کشنده روحي ازرهگذر توبه درمانپذير و اصلاح شدني است. «رسول خدا فرمود: شمارا خبر دهم که بيماري و درمان شما کدام است؟ گفتند: آري، يارسول الله. پس فرمود: بيماريتان گناهان است و درمانتان، توبهاست.»
توبه، با چنين مفهومي عبارت است از بازگشت و پشيماني انسان ازگناه و انحراف، و اين اولين منزلي است که سالک الي اللهبايد از آن بگذرد، تا به مقام قرب پروردگار نايل گردد. توبه وبازگشتبه سوي خداوند داراي ماهيتي است که آن را به گونهايخاص با جوان و دوران جواني پيوند ميدهد. استاد شهيد مطهريدرباره ماهيت توبه ميگويد: «توبه عبارت است از عکس العملنشان دادن مقامات عالي و مقدس روح انسان عليه مقامات داني وپست و حيواني انسان. توبه عبارت است از قيام و انقلاب مقدسقواي فرشته صفت انسان عليه قواي بهيمي صفت و شيطاني صفتانسان. اين ماهيت توبه است.» با توجه به چنين تعريفي ازماهيت توبه يک نکته ارجمند مفهوم ميشود و آن اينکه عنصري بهنام اراده و قوت روح در به ظهور رساندن توبه نقش تعيين کنندهدارد. و اگر به هر دليل قواي انسان رو به ضعف و سستي نهادهباشد و اراده انسان نتواند به وظيفه خود آن گونه که بايد، عملنمايد رسيدن به يک توبه واقعي و درستبسيار مشکل و دور ازدسترس خواهد بود.
به همين دليل دوران جواني که دوران تجلي قوت و قدرت و ارادهاست، بهترين فرصتبراي يک انقلاب دروني و ازگشتبه فطرت پاکالهي، ميباشد. در نظرگاه بلند و متعالي امام( رحمت الله عليه ) ايام جواني«بهار توبه» است چرا که در اين دوران بار گناهان سبکتر استو کدورتهاي قلبي و ظلمات باطني در حداقل قرار دارد و شرايطتوبه فراهم است: «بهار توبه جواني است که بار گناهان کمتر وکدورت قلبي و ظلمتباطني ناقصتر و شرايط توبه سهلتر و آسانتراست. انسان در پيري حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املشبيشتر است. پس اي عزيز! هرچه زودتر دامن همتبه کمر زن و عزمرا محکم و اراده را قوي کن و از گناهان تا در سن جواني هستييا در حيات دنيايي ميباشي توبه کن و مگذار فرصتخداداد ازدستتبرود و به تسويلات شيطان و مکايد نفس اماره اعتنا مکن.»نکته مهم ديگري که جوانان سالک الي الله بايد بدان متوجهباشند، شرايط و خصوصيات توبه است. در اين باره گفتنيهاي بسياروجود دارد. نکته مهمتر اين است که: توبه در حقيقتيک حالتروحي و رواني است. يعني از مقوله لفظ نيست. کلماتي از قبيل«استغفر الله ربي و اتوب اليه» و «اتوب الي الله» خودتوبه نيستند تا کسي گمان کند که تنها با گفتن اين جملات توبهکرده و بايد منتظر قبول خداوند باشد. بلکه اين الفاظ بيانگرتوبه و بازگشت انساناند، نه خود توبه. تا وقتي که پشيماني ازگناه و عزم بر ترک معاصي در اعماق روح انسان رسوخ نکند، گفتن«استغفر الله ربي و اتوب اليه» آن هم هزار دفعه، مشکلي راحل نميکند و گرهي از کار فروبسته نميگشايد: «توبه يک امرينيست که انسان با لفظ «اتوب الي الله» کارش درستبشود.
ندامت است. اين ندامتبه اين زوديها نميآيد براي اشخاص کهپنجاه سال غيبت کرده، پنجاه سال فحش داده. او ديگر سقوط کردهدر کفر و غيبت. او نميتواند. او تا آخر عمر مبتلاست.»
در محضر قرآن
خداي بزرگ، قرآن را براي راهنمايي و هدايتبشر نازل فرمود وانسانها را آموخت که به آن تمسک جويند و از آيات پر بارشبياويزند و اين چنين خود را از پستيها و رذالتها پاک کرده،در بارگاه قدس پروردگار که سراسر نيکويي و طهارت است، جايگيرند. بر همه ما حکم است که قرآن را به متن زندگي عادي وروزمره خود وارد سازيم و آن را ميزان سنجش اعمال و گفتار خويشقرار دهيم، و با نور کاستي ناپذيرش جاده سنگلاخ زندگي را پيشروي خود هموار و روشن نمائيم. علي عليه السلام فرمود: «هر کسسخن خدا را راهنماي خود سازد، به بهترين راه رهنمون گردد.»
يکي از ويژگيهاي منحصر به فرد قرآن، جواني، تازه گي و نشاطدائمي آن است. گذشت ايام بر آن تاثير نميگذارد و معارفوحياني آن کهنگي نميپذيرد، به همين دليل انسان فهيم صاحبانديشه هر بار که به قرآن مراجعه ميکند، پيش روي خود معانيتازه و نکات ناب و ارزنده مييابد و از مکرر خواندن آن و تفکربسيار پيرامون آيات، خسته و ملول نميشود. امام علي بن موسيعليه السلام در پاسخ شخصي که پرسيده بود: چرا قرآن با تکرارمطالعه و تلاوت کهنه نميگردد، فرمود: «خداوند قرآن را برايهمه زمانها و براي همه انسانها قرار داد، پس قرآن در هر زمانيجديد و نزد همه انسانها تازه است.»
جوانان وظيفه دارند که پيوند معنوي خود را با قرآن محکم وابدي سازند و جواني خود را با طراوت و تازهگي آيات حيات بخشو زندگي ساز آن، جلوهاي الهي ببخشند و با تدبر و انديشه درآيه آيه آن کتاب سترگ، و تفکر در قصهها و حکايتهاي عبرتآموز وحکمت آميزش به جست و جوي معناي اصيل حيات برخيزند و بابهرهگيري از قدرت و توانايي خود، جاده ناهموار زندگي را تارسيدن به سرمنزل مقصود که همان لقاء الله است، در پرتونورافشاني قرآن بپيمايند. قلبهاي نوراني و به دور از تصرفاتشيطاني جوانان، آمادهگي بيشتري براي پذيرش معاني بلند قرآن،در اختيار آنان ميگذارد و استعداد آنها براي قرار گرفتن درمسير هدايت قرآن و ورود به جرگه «اهل الله و خاصته» از همهشکوفاتر و آمادهتر است: «در حديث است که در کسي که قرآن رادر جواني بخواند، قرآن با گوشت و خونش مخلتط ميشود. و نکتهآن، آن است که در جواني اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است. ازاين جهت قلب از آن بيشتر و زودتر متاثر ميشود و اثر آن نيزبيشتر باقي ميماند.»
دوستبد، آفت جان
معاشرت با دوستان و رفقا، و همنشيني با بندگان خدا، طبيعيزندگي و جزو ضروريات حيات اجتماعي هر انساني است. حس دوستيابيو همدم شدن با کسي که بتواند آدمي را از رنج تنهايي برهاند،در دوران جواني پرجوشتر از هر زمان ديگر خودنمايي ميکند و شخصرا به جستجوي ياري و رفيقي به اين جا و آن جا مياندازد. باتوجه به اهميت و حساسيت اين گرايش، در فرهنگ مکتوب و شفاهياسلامي ما، سفارشها و توصيههاي فراواني در اين باب شده است وروايات متعددي درباره دوستي و اخوت، و شرايط دوستان، ازپيشروان مکتب به دست ما رسيده است. اهميت قضيه از آن جاست کهدوستان و رفيقان در تربيت روحي و اخلاقي انسان، و شيوه سلوکفردي و اجتماعي، بيشترين تاثير و کارايي را دارا ميباشد.
دوستان از يکديگر متاثر ميشوند و بر يکديگر اثر ميگذارند.
صفات و خصوصيات اخلاقي خويش را به ديگري انتقال ميدهند و سعادتو شقاوت همنشينان خود را، با کردار و گفتار، سامان ميبخشند.
سخن تمام اينکه: هر کس را به وسيله دوستان او ميشناسند و ارزشو قدر او را با توجه به رفيقانش سنجش ميکنند: «... فانالصاحب معتبر بصاحبه.»
دوستي و همنشيني با ديگران، همچون هر کار مهم ديگري، شرايط ولوازمي دارد که بر شمردن همه آنها در حد اين گفتار نيست. امااين نکته را نبايد فراموش کرد که همه اشخاص، به خصوص جوانانکه در دوران جواني تمايل شديد به دوستي و رفاقتبا هم سن وسالان خود دارند، بايد در گزينش مصاحبان خود، وسواس به خرجدهند و به هر بهانهاي باب مراوده و رفت و آمد با افراد رانگشايند، چرا که يک غفلت و ندانم کاري هرچند به ظاهر بياهميتميتواند يک عمر بيچارهگي و ندامتبه بار آورد. جوانان به علتشرايط روحي و رواني خاص، و به خاطر وجود استعداد قبول وپذيرش، بيشتر از ديگران تحت تاثير واقع ميشوند و قلبهاشانآسانتر کردارهاي زشت و زيبا را پذيرا ميگردد. پس بر آنها لازماست از دوستي با بدکاران و صاحبان انديشههاي گناهآلود ومنحرفانه بپرهيزند و خود را، خداي ناکرده، به راحتي به دامتباهي و سرنوشتبد و تاريک نيفکنند. به تعبير مولانا جلال الدينرومي، يار بد، بدتر بود از مار بد چرا که: مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و بر ايمان زند
آري، ايمان بزرگترين سرمايه زندگي يک انسان مسلمان است. و بههر قيمتي بايد از آن پاسداري و محافظت کرد. ذبح کردن ايماندر مسلخ دوستيهاي فساد انگيز و ايمان برانداز، خسارتي است کهجبران آن گاه امکان ناپذير است. بنابراين، شرط عقل، دوستينکردن با گناه کاران و بد گوهران، و از آن سو، همنشين شدن بابندگان صالح و پرهيزکار خداوند است; کساني که نظر کردن بهصورت آنها عبادت است و چهرهشان ياد خدا و قيامت را در نگاهانسان زنده ميسازد. شيطان، گاهي با وسيله ايمان به سراغ جوانها ميرود و به آنها چنين القا ميکند که: «تو ايمان محکميداري و به راحتي تحت تاثير بديهاي ديگران قرار نميگيري.» وبدين سان آنها را ميفريبد و زمينه دوستيهاي ناروا را فراهمميکند.
پس همه ما بايد در امر دوستي و دوستييابي هر چه ميتوانيم حساسباشيم و به بهانههاي شيطاني تن ندهيم و به ايمان خود غرهنشويم، که در غير اين صورت هيچ تضميني براي سلامت روح ما ونيفتادن به دام روابط بيثمر و مضر وجود نخواهد داشت: «هرخلق زشت و زيبايي در قلب جوان بهتر داخل ميشود و شديدتر وزودتر از آن متاثر و منفعل ميگردد. و بسيار اتفاق ميافتد کهحق يا باطل، يا زشت و زيبا را به مجرد معاشرت با اهل آن، بدوندليل و حجت قبول نمايد. پس بر جوانها لازم است که کيفيت معاشرتو موانستخود را ملتفتباشند و از معاشر بد اجتناب کنند،گرچه دل آنها محکم به ايمان باشد، بلکه معاشرت با تباهکاران واهل خلق و عمل بد براي نوع طبقات ضرر داردو هيچ کس نبايد ازخود مطمئن باشد و به ايمان يا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد.»
پيروزي آري، غرور نه
جواني عرصه تلاش و تکاپو، و دستيازيدن به کارهاي سترگ وارزشمند است. قدرت و نيروي جواني، جوانان را به وارد شدن درجريان پر خروش زندگي، که آکنده از کاميابيها، ناکاميها،اضطرابها و اميدواريهاست، برميانگيزد و دل آنها را برايمقابله با دشواريها و موانع موفقيت گرم ميسازد و همين امرباعثبروز پيروزيها و موفقيتهاي بزرگ و فخرآميز براي آنهاميشود. پيروزيهايي که آفتي به نام «غرور و خودبيني» بههمراه دارد و اگر اين آفت از بين نرود، ناکامي و شکستحتمي رابه بار خواهد آورد. غرور و خودپسندي از وسوسههاي شيطان است کهنگاه انسان را از خداي بزرگ باز ميگيرد و آن را متوجه نفس اوميکند. دوران جواني فرصتهاي بيشمار پيروزي و کسب افتخارات رابه ارمغان ميآورد:
موفقيت در مسابقات ورزش و کسب امتيازات بالا در المپيادهايگوناگون و مانند آن، طعم خوش و گواراي پيروزي رادر کامجوانان ما خوش آيند و ماندني ميسازد و اين همه اگر انسان رااز ياد خدا، که هرچه هست از اوست، غافل سازد، اعثسقوط انسانو بيارزش شدن آن ظفرمنديها ميشود. آري آنان که ايمان دارند،همه خوبيها را از لطف و توجه پروردگار خويش ميدانند وکاميابيها و شهرتها ايشان را به وسوسههاي شيطاني گرفتارنميسازد و آفت غرور و خودبيني کارهايشان را بر باد نميدهد.
که: «من اعجب بعمله، احبط اجره» و امام( رحمت الله عليه ) ميفرمايد:
«توجهکنيد که غرور پيروزيها و جوانمرديها در قلب شما رخنه نکند کهاين مرض نفساني از دامهاي شيطان است که بندگان خدا را از توجهبه او باز ميدارد و از مکايد نفس اماره بالسوء است که انسانرا به شرک و عبوديتبتها و خصوص مادر بتها که بت نفس است،ميکشاند. وقتي براي اسلام کار ميکنيم بايد به طوري مهذب باشدکه اگر خداي نخواسته کارها با خودخواهي و غرور همراه شد، مبداشکست انسان است. بايد اتکال به خدا باشد و خدمتبراي خدا;خدمتي که در هر جا انجام شد، عبادت است.»
منبع: پايگاه حوزه/س