جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
امام راحل و حيات طيبه جوانان
-(5 Body) 
امام راحل و حيات طيبه جوانان
Visitor 508
Category: دنياي فن آوري
در بررسي و تحليل ريشه‏ها و عوامل پديدآورنده انقلاب اسلامي،جوانان به عنوان يکي از عناصر کارآمد و پايه هاي مستحکم اين‏بناي رفيع، جايگاهي ارزنده و پربها دارند. جواني تجلي‏گاه شور،حرکت، شجاعت، خستگي ناپذيري و استعداد است و همين ويژگي‏ها،جوانان را در رابطه‏اي تنگاتنگ با پديده انقلاب، که دگرگون‏کننده اوضاع و ارزش هاي يک جامعه است، قرار مي‏دهد.
اگرچه پيوند بين عناصر جوان يک مملکت و پديده انقلاب هرانقلابي که باشد طرفيني و متقابل است، اما با توجه به سخن مادر مقدمه که فقط جوانان را در رابطه با انقلاب اسلامي مورد توجه‏قرار مي‏دهد، بايد گفت: آن روز که نطفه انقلاب اسلامي در حال‏شکل‏گيري و تکامل بود، کسانيکه از رهبر و پيشواي آن انقلاب‏درباره ياران و سربازانش سوال کردند، امام( رحمت الله عليه ) آن‏ها را به‏کودکاني که هنوز در گهواره بودند، حواله نمود و همه ديدند که‏سال‏ها پس از آن، همان کودکان که جواناني برومند و پرشور ونشاط گرديده بودند، با قلب‏هايي سرشار از ايمان و آکنده ازبغض و نفرت نسبت‏به ستمگران و طاغوت‏ها، تا پاي جان ايستادگي‏کردند، صبوري و استقامت ورزيدند و خون خويش را نثار درختي‏نمودند که ميوه‏اش کام تلخ مظلومان و ستم چشيدگان تاريخ را،گوارا و شيرين مي‏ساخت.
از سوي ديگر، انقلاب اسلامي که ماهيتي ديني داشت و در رديف هيچ‏کدام از انقلاب‏هاي پيش از خود جاي نمي‏گرفت، بعد از پيروزي،همه ره‏آورد خود را هديه جواناني کرد که از ايمان و خستگي‏ناپذيري‏شان، انقلاب برآمده بود و از خون‏شان باليده و رشد کرده‏بود. مردم ستمديده سرزمين ما، به خصوص نسل جوان و توانمند، درچهره انقلاب خود، چيزي را مي‏جستند که پيش از آن، به وسيله‏حاکمان زر و زور و تزوير از آن‏ها دريغ شده بود. رژيم مزدور وامريکايي پهلوي جز به بردگي و سرسپردگي تام و بي‏چون و چراي‏مردم راضي نبود و در اين راه همه آن چه را که مي‏توانست مي‏کردو مي‏آزمود. نگاه داشتن مردم در فقر و بيچارگي ، و حذف‏دين به عنوان برنامه و نظام زندگي فردي و اجتماعي، از مهم‏ترين‏و اساسي‏ترين اين برنامه‏ها بود.
و البته اين کار، سهمگين‏ترين ضربه را متوجه قشر جوان و سازنده‏ما، مي‏ساخت. نسلي که مي‏بايست روح بي‏قرار و زندگي ساز جامعه‏باشد، روز به روز در غفلت و بي‏خبري بيشتر فرو مي‏رفت و همزمان‏دين و دنيايش فداي قدرت طلبي و زياده خواهي حاکماني مي‏شد که‏لياقت‏سرپرستي مردم را نداشتند و مزدور بيگانگان و ظالمان‏روزگار بودند.
بعد از پيروزي انقلاب، در پرتو شناخت عميق و درک همه جانبه‏امام( رحمت الله عليه ) از نيازهاي واقعي انسان و فهم دقيق ايشان از حالات وروحيات جوانان، اين قشر ارجمند و عزيز بيش از همه وقت، درکانون توجه رهبران و شخصيت‏هاي بزرگ انقلاب، به خصوص شخص امام،واقع شدند. رهبر انقلاب، در هر مقطعي از نهضت و بعد از آن،جوانان را به مطالبي که براي آن ها جنبه حياتي داشت، توجه‏مي‏دادند و با نظر به شرايط هر دوره، از انديشه‏هاي تابناک وخدايي خويش، شعله‏هايي راهنما و هدايت‏گر، پيش روي آن‏هامي‏افروختند. و اين بدان جهت‏بود که انقلاب، که با جان نثاري وشکيبايي هزاران انسان والا و شايسته به دست آمده بود و دستاوردشگرفي به نام جمهوري اسلامي داشت، خداي نخواسته دچار انحراف وکجروي نشود و از مسير اصلي خود که بر بستري از معنويات قرارگرفته بود ، خارج نگردد.
بر شمردن توصيه‏هاي معنوي امام( رحمت الله عليه ) به جوانان، فرصتي بيش ازاين مي‏طلبد و بيان و توضيح يکايک آن‏ها در توان اين مقاله‏نيست. قصد ما گشت و گذار در نکات پر ارجي است که آن جناب برآن‏ها تاکيد داشته است; تاکيدي که با توجه به شخصيت امام که‏اغراق و زياده‏گويي را برنمي‏تابيده، در حقيقت‏بر ارزشمندي آن‏موارد دلالت دارد:

فرصت پاک زيستن

خداوند تهذيب نفوس انسان‏ها را هدف نهايي رسولان و پيامبران‏خويش قرار داد و آنان را برانگيخت تا پاسبان حريم دل‏هاي‏خداجو و خداخواه آدميان باشند و آنان را از دشمني‏ها و حيله‏هاي‏شيطان قسم خورده، بيم دهند. پيراستن نفس از بدي‏ها و آراستن‏آن به مکارم اخلاق، در آن درجه از اهميت قرار دارد که خداوندبعثت انبياء را براي اين امر شريف، نعمتي بزرگ مي‏شمارد و به‏عطاي آن، بر بندگان خويش منت مي‏گذارد. که فرمود: «لقد من‏الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم‏آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل‏لفي ضلال مبين; خداوند بر مومنان منت نهاد که در ميانشان‏پيامبري از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آن‏ها بخواند وپاکشان دارد و کتاب و فرزانگي به آن‏ها بياموزد، اگرچه پيش ازاين در گمراهي آشکار بودند.»(آل عمران، 164)
امام خميني(رحمت الله عليه) رهبر بي‏نظير قرن، که از انديشه‏هاي والا و آگاهي‏به حقايق عالم پر رمز و راز از معنا، برخوردار بود، همچون‏خلفاء صالح خويش همان راه و هدفي را پي گرفت که آنان در پي‏تحقق و به سامان رساندن آن از هيچ زحمت و مشقتي روي گردان‏نبودند. قلم و بيان امام( رحمت الله عليه ) جان‏هاي واله و شيفته حق و قلب‏هاي‏تشنه معرفت را نشانه مي‏گرفت و تربيت الهي انسان را جستجومي‏کرد. او درس درست زيستن و شايسته مردن را به مخاطبان خويش‏مي‏آموخت و فکر و انديشه‏شان را به نور معارف خداوندي نوراني‏مي‏ساخت.
از همه بيشتر و پيش‏تر، جوانان که به تعبير امام( رحمت الله عليه ) «به افق‏ملکوت نزديک‏ترند» به عرصه وارد شدند و خود را بي‏مهابا به دست‏نوازشگر نسيم‏هاي کلام و نوشتار او سپردند و جان و روان خويشتن‏را پاکي و طهارت بخشيدند. امام( رحمت الله عليه ) دوران جواني را دوران‏سرنوشت و ارجمندترين دوران حيات انسان بر روي کره خاکي،مي‏دانست. و به همين جهت، بر خودسازي و خويشن‏باني جوانان‏تاکيد بسيار مي‏ورزيد و جواني را بهترين فرصت‏براي بيدار شدن‏از خواب‏هاي شيطاني غفلت و پرداختن به امور معنوي ترسيم مي‏کرد.
در انديشه امام(رحمت الله عليه) عنصر بيداري، که عارفان از آن به «يقظه‏»تعبير مي‏کنند و آن را اولين گام موثر در سلوک مي‏دانند، نقشي‏بس حساس و آينده ساز دارد; و اگر اين نقش مهم، به هر دليلي‏ايفا نگردد و فرصت آن بگذرد، آينده‏اي تاريک و ظلماني، همراه‏با تاسف و تباهي، به خصوص براي جوانان، به بار خواهد آورد: «هان اي عزيز! از خواب بيدار شو.
از غفلت تنبه پيدا کن و دامن همت‏به کمر زن و تا وقت است،فرصت را غنيمت‏شمار و تا عمر باقي است و قواي تو در تحت تصرف‏تو است و جواني برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده وملکات رذيله بر تو چيره نگرديده، چاره‏اي کن و دوايي براي رفع‏اخلاق فاسده و قبيحه پيدا کن و راهي براي اطفاي نائره شهوت وغضب پيدا نما.»
به عقيده امام بزرگوار، به دو دليل مهم، جواني تنها فرصت دست‏يافتن به سعادت ابدي و تزکيه شدن از مفاسد اخلاقي مي‏باشد: دليل‏اول: جواني عبارت است از دوران قدرت و توانايي; دوران به‏انجام رساندن امور مشکل و به ظاهر نشدني. دوراني است که اراده‏انسان بيشتر از ديگر دوران‏هاست. چرا که در کودکي و نوجواني‏هنوز از اراده‏اي که به تکامل رسيده باشد، خبري نيست و در دوران‏پيري همان اراده و قدرت روحي، رو به ضعف و کاستي مي‏گذارد وانسان را بي‏چاره و ناتوان مي‏سازد. بنابراين، ريشه کن کردن‏بدي‏هاي نفساني و ايستادگي نمودن در برابر وسوسه‏هاي رنگارنگ‏شيطان، در اين دوران راحت‏تر و امکان‏پذيرتر است: «شما جوان‏ها مي‏توانيد . قدرت داريد. قدرت جواني داريد...
هرچه سن شما اضافه بشود و هر قدمي که برداريد و برداريم به‏طرف آخرت، آن چيزهايي که منافي است‏با سعادت انسان، زيادمي‏شود. قدرت هم کم مي‏شود... هرقدر در جواني مهذب شد، شده; اگردر جواني خداي نخواسته مهذب نشد، بسيار مشکل است که در زمان‏کهولت و پيري که اراده ضعيف است و دشمن قوي، کاري از پيش‏برود.»
دليل دوم: جواني دوران پاک زيستن و زلال بودن است و جوان بيشتراز ديگران در جستجوي ارزش‏ها و کمالات انساني خود را به اين‏در و آن در مي‏زند و در طلب سعادتي که رسولان الهي آن را وعده‏داده‏اند، راه‏هاي دشوار و سخت پيماي حيات را، زير گام‏هاي خودهموار مي‏سازد. خصلت‏هاي بي‏مثال در اين دوران تجلي مي‏کند وميدان غالب شدن بر شيطان‏هاي جني و انسي در اين فرصت، گسترده‏مي‏گردد.
انگيزه‏هاي فساد و روي آوردن به کارهاي ناصواب، در جوانان‏بسيار اندک است و بر عکس گرايش به خوبي‏ها و اعمال شايسته ومقبول، که همگون با طبيعت پاک و الهي آن‏هاست در آن‏ها جلوه‏اي‏خاص دارد. و همين وضع است که جواني را به عنوان فرصتي بي‏بديل،مورد توجه قرار مي‏دهد:
«[در جواني] قوت شما زياد است و شيطان در شما ضعيف. وقتي سن‏شما زياد شد، قواي شما ضعيف مي‏شود و شيطان در شما قوي. آن‏وقت ديگر نمي‏توانيد. شکست مي‏خوريد. الان بايد خودتان را تهذيب‏کنيد.»
از آن جا که شيطان از آدم و فرزندان او کينه‏اي ديرينه به دل‏دارد و در پيشگاه خداوند قسم ياد کرده است که: «و لاغوينهم اجمعين الا عباد منهم المخلصين‏»(حجر، 39 و 40)
بنابراين راه‏هاي گوناگوني را براي ورود به ساحت روح و جان‏انسان مي‏آزمايد و هر کسي را به گونه‏اي خاص و مناسب با روحيات‏او، با وسايل مختلف به وسوسه مي‏اندازد و مي‏فريبد. و در اين‏راه از اندک کوششي دريغ نمي‏کند. اصلا کار شيطان جز اين‏نمي‏تواند باشد. يعني انداختن وسوسه گناه و معصيت در دل‏انسان‏ها و دورکردن آن‏ها از درگاه لطف و عنايت پروردگار. يکي‏از روزنه‏هاي ورود شيطان به قلب و روح افراد جوان، افکندن تخم‏غفلت و بي‏خبري در دل آنها و دل خوش نمودنشان به روزگار پيري،که به غلط دوران خودسازي و بازگشت‏به سوي خداوند نام گرفته،مي‏باشد. شيطان به جوانان چنين تفهيم مي‏کند که جواني فرصت‏شادزيستن و بهره بردن از لذت‏هاي دنيايي و کام گرفتن از روزهايي‏است که اگر از کف انسان بروند هرگز باز نمي‏گردند. به بيان‏امام( رحمت الله عليه ) : «شيطان به شما مي‏گويد، جوانيد و در اين فصل جواني‏وقت تمتع و لذات است. اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن. ان‏شاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت‏خداوند باز است وخداوند ارحم الراحمين است.» پر واضح است که اين وعده شيطان،وسوسه‏اي بيش نيست و همانند ديگر وسوسه‏هاي او، بي‏بنياد ودروغين مي‏باشد. اعتماد کردن به ايام عمر و طمع نمودن به‏روزگار پيري براي اصلاح شدن و تقوي پيشه کردن، دور از عقل ونشانه کم خردي است. علي‏عليه‏السلام فرمود: «هيچ فريبي چون‏اعتماد به ايام نيست.»
ايام جواني، و نيروهاي نهفته شده در جوانان، آنان را قادرمي‏سازد که به انجام کارهاي بزرگ و برداشتن قدم‏هاي بلند درتربيت و اصلاح خويش و رسيدن به جوار پروردگار، همت گمارند وروح و قلب خود را که همانند آينه صاف و سيقلي است‏به زينت‏توصيه‏ها و نصيحت‏ها بيارايند و بدانند که آن‏ها به سبب‏نزديکي‏شان به ملکوت و ضعيف بودن انگيزه‏هاي فساد، آمادگي ولياقت فزون‏تري براي پاک ماندن و آراسته شدن به ملکات و فضايل‏اخلاقي دارند.
قلب انسان نقطه‏اي سپيد و نوراني است که اگر در معرض کدورت‏هاي‏گناه واقع گردد به تدريج‏سياه و ظلماني مي‏شود و از صافي و صفاي‏اصلي خود دور مي‏افتد. هرچه انسان به پيري و دوران ازکار افتادگي قواي روحي و جسمي نزديک مي‏شود، اگر در انديشه آن‏سياهي‏ها نباشد و بر عکس هر روز بر آن‏ها بيفزايد، در اين صورت‏هم ريشه گناهان در جان او استوارتر مي‏شود و هم قدرت و اراده‏او کارآيي خود را از دست مي‏دهد: «جوانان متوجه باشند و گول‏وسوسه‏هاي نفساني و شيطاني را نخورند. مرگ به جوانان و پيران‏به يک اندازه نزديک است. کدام جوان مي‏تواند اطمينان حاصل کندکه به پيري مي‏رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است. حوادث‏روزانه به جوانان نزديک تر است.»

گريز از گناه

انسان هميشه با افکار دروني و وسوسه‏هاي شيطاني محاصره شده‏است. وسوسه‏هاي شيطان انسان را به وادي اغواء ، اضطراب و رنج‏هاي متعدد روحي مي‏اندازد. براي رهايي يافتن از اين مهلکه‏هاچاره‏اي جز گريختن از دست رس شيطان و پناه جستن در سايه عنايت‏خداوند، نيست.
راه گريز از شيطان اين است که فرد به آداب ديني ارج بنهد وقلب و جوارح خود را پاسداري کند و وظيفه خويش را در اوامر وتکاليف، و نهي از منکر ادا نمايد و نسبت‏به سرنوشت‏خود نگران‏و حساس باشد.
وظيفه همه انسان‏ها، به خصوص جوانان که بيشتر در معرض تهاجمات‏وسوسه‏هاي شيطان واقعند، ايجاب مي‏کند که بر حفظ و حراست ازاعضا و اندام خود تاکيد و مداومت داشته باشند و در همه حال‏نگران ورود شيطان و تجاوز او به حريم روح و قلب خود باشند.
(در اين قسمت مقداري از مطلب افتاده است‏به اصل مجله مراجعه‏کنيد!!)
جسمي که به شما سپرديم اين گونه بود؟ ديگر اعضا و جوارحي که‏در اختيار شما قرار داديم، چنين آلوده و کثيف بود؟ در مقابل‏اين سوال‏ها چه جواب خواهيد داد.»

زهد ورزي مطلوب

اشتغال به امور معنوي و سرگرم شدن به واجبات و مستحبات،بسياري را از صحنه کار و زندگي دور مي‏سازد. اين دسته از اشخاص‏انديشه‏اي جز خود و پرداختن به خويشتن ندارند. همراه شدن بامردم و درگيري با فعاليت‏هاي اجتماعي را بر نمي‏تابند و خود راتافته‏اي جدا بافته مي‏دانند. و اين همان چيزي است که در مسيحيت‏به آن «رهبانيت‏» نام مي‏دهند و اصلا مطلوب شريعت متکامل و همه‏سونگر اسلام نيست. پيامبر(ص) فرمود: «لا رهبانية في الاسلام‏» اسلام ديني جامع گرا و زندگي گراست.
تعليمات جامع و همه جانبه اسلامي در مسائل اجتماعي، اقتصادي،سياسي، اخلاقي براساس محترم شمردن زندگي و روي آوردن به آن‏است، نه پشت کردن به آن. بر جوانان فرض است که از روي علم وآگاهي به وادي معنويات وارد شوند و ناپختگي دوران جواني را باآموختن از تجربه و علم سالکان و واصلان حقيقي، متکامل و پربارسازند، که در اين راه خطرها و عقبه‏هاي سخت، و دزدان بي‏شماروجود دارد، و شيطان با چهره‏هاي گوناگون در برابر انسان رخ‏مي‏نماياند. شيطان به روح جوان نفوذ مي‏کند و او را با زنجيرتعبد و زهدورزي دربند مي‏کشد.
دوري گزيدن از مردم را پيش چشم او زيبا مي‏سازد و رها کردن خلق‏و بي‏تفاوت بودن در قبال رنج‏ها و سختي‏هاي بندگان خدا را براي‏او کاري شايسته و مرضي پروردگار جلوه مي‏دهد. البته اين نکته‏را هم بايد اضافه کرد که گاه سرگرمي به امور اجتماعي چنان شخص‏را دل مشغول مي‏سازد که از امور معنوي و وظايف عبادي‏اش بازمي‏ماند و ادامه سلوک الي الله را براي او ناممکن مي‏کند. پس‏انساني که هم دغدغه خود را دارد و هم نگران وظيفه خود در قبال‏مردم و اجتماع است‏بايد جانب هر دو را نگه دارد و به خاطر يکي‏ديگري را رها نکند. امام( رحمت الله عليه ) در وصيت‏خود به فرزندش، سيد احمدخميني، چنين مي‏گويد: «و تو اي فرزندم!از جواني خود استفاده کن و با ياد او جل و علا و محبت‏به‏او و رجوع به «فطرت الله‏» بزي و عمر را بگذران و اين يادمحبوب هيچ منافات با فعاليت‏هاي سياسي و اجتماعي در خدمت‏به‏دين او و بندگان او ندارد. بلکه تو را در راه او اعانت مي‏کند.
ولي بدان که خدعه‏هاي نفس اماره و شيطان داخلي و خارجي بسياراست و چه بسا انسان را به اسم خدا و اسم خدمت‏به خلق خدا، ازخدا باز مي‏دارد و به سوي خود و آمال خود سوق مي‏دهد.»

بازگشت‏به خدا

نخستين مرحله در رسيدن به سلامت روح و گام برداشتن به سوي لقاءپروردگار «توبه‏» است. توبه، يعني بازگشت‏به خدا، عرش و پاي‏گاه ايمان است. بيماري‏هاي نفساني و رنج‏هاي کشنده روحي ازرهگذر توبه درمان‏پذير و اصلاح شدني است. «رسول خدا فرمود: شمارا خبر دهم که بيماري و درمان شما کدام است؟ گفتند: آري، يارسول الله. پس فرمود: بيماري‏تان گناهان است و درمان‏تان، توبه‏است.»
توبه، با چنين مفهومي عبارت است از بازگشت و پشيماني انسان ازگناه و انحراف، و اين اولين منزلي است که سالک الي الله‏بايد از آن بگذرد، تا به مقام قرب پروردگار نايل گردد. توبه وبازگشت‏به سوي خداوند داراي ماهيتي است که آن را به گونه‏اي‏خاص با جوان و دوران جواني پيوند مي‏دهد. استاد شهيد مطهري‏درباره ماهيت توبه مي‏گويد: «توبه عبارت است از عکس العمل‏نشان دادن مقامات عالي و مقدس روح انسان عليه مقامات داني وپست و حيواني انسان. توبه عبارت است از قيام و انقلاب مقدس‏قواي فرشته صفت انسان عليه قواي بهيمي صفت و شيطاني صفت‏انسان. اين ماهيت توبه است.» با توجه به چنين تعريفي ازماهيت توبه يک نکته ارجمند مفهوم مي‏شود و آن اينکه عنصري به‏نام اراده و قوت روح در به ظهور رساندن توبه نقش تعيين کننده‏دارد. و اگر به هر دليل قواي انسان رو به ضعف و سستي نهاده‏باشد و اراده انسان نتواند به وظيفه خود آن گونه که بايد، عمل‏نمايد رسيدن به يک توبه واقعي و درست‏بسيار مشکل و دور ازدسترس خواهد بود.
به همين دليل دوران جواني که دوران تجلي قوت و قدرت و اراده‏است، بهترين فرصت‏براي يک انقلاب دروني و ازگشت‏به فطرت پاک‏الهي، مي‏باشد. در نظرگاه بلند و متعالي امام( رحمت الله عليه ) ايام جواني‏«بهار توبه‏» است چرا که در اين دوران بار گناهان سبک‏تر است‏و کدورت‏هاي قلبي و ظلمات باطني در حداقل قرار دارد و شرايطتوبه فراهم است: «بهار توبه جواني است که بار گناهان کمتر وکدورت قلبي و ظلمت‏باطني ناقص‏تر و شرايط توبه سهل‏تر و آسان‏تراست. انسان در پيري حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش‏بيشتر است. پس اي عزيز! هرچه زودتر دامن همت‏به کمر زن و عزم‏را محکم و اراده را قوي کن و از گناهان تا در سن جواني هستي‏يا در حيات دنيايي مي‏باشي توبه کن و مگذار فرصت‏خداداد ازدستت‏برود و به تسويلات شيطان و مکايد نفس اماره اعتنا مکن.»نکته مهم ديگري که جوانان سالک الي الله بايد بدان متوجه‏باشند، شرايط و خصوصيات توبه است. در اين باره گفتني‏هاي بسياروجود دارد. نکته مهم‏تر اين است که: توبه در حقيقت‏يک حالت‏روحي و رواني است. يعني از مقوله لفظ نيست. کلماتي از قبيل‏«استغفر الله ربي و اتوب اليه‏» و «اتوب الي الله‏» خودتوبه نيستند تا کسي گمان کند که تنها با گفتن اين جملات توبه‏کرده و بايد منتظر قبول خداوند باشد. بلکه اين الفاظ بيان‏گرتوبه و بازگشت انسان‏اند، نه خود توبه. تا وقتي که پشيماني ازگناه و عزم بر ترک معاصي در اعماق روح انسان رسوخ نکند، گفتن‏«استغفر الله ربي و اتوب اليه‏» آن هم هزار دفعه، مشکلي راحل نمي‏کند و گرهي از کار فروبسته نمي‏گشايد: «توبه يک امري‏نيست که انسان با لفظ «اتوب الي الله‏» کارش درست‏بشود.
ندامت است. اين ندامت‏به اين زودي‏ها نمي‏آيد براي اشخاص که‏پنجاه سال غيبت کرده، پنجاه سال فحش داده. او ديگر سقوط کرده‏در کفر و غيبت. او نمي‏تواند. او تا آخر عمر مبتلاست.»

در محضر قرآن

خداي بزرگ، قرآن را براي راهنمايي و هدايت‏بشر نازل فرمود وانسان‏ها را آموخت که به آن تمسک جويند و از آيات پر بارش‏بياويزند و اين چنين خود را از پستي‏ها و رذالت‏ها پاک کرده،در بارگاه قدس پروردگار که سراسر نيکويي و طهارت است، جاي‏گيرند. بر همه ما حکم است که قرآن را به متن زندگي عادي وروزمره خود وارد سازيم و آن را ميزان سنجش اعمال و گفتار خويش‏قرار دهيم، و با نور کاستي ناپذيرش جاده سنگلاخ زندگي را پيش‏روي خود هموار و روشن نمائيم. علي عليه السلام فرمود: «هر کس‏سخن خدا را راهنماي خود سازد، به بهترين راه رهنمون گردد.»
يکي از ويژگي‏هاي منحصر به فرد قرآن، جواني، تازه گي و نشاطدائمي آن است. گذشت ايام بر آن تاثير نمي‏گذارد و معارف‏وحياني آن کهنگي نمي‏پذيرد، به همين دليل انسان فهيم صاحب‏انديشه هر بار که به قرآن مراجعه مي‏کند، پيش روي خود معاني‏تازه و نکات ناب و ارزنده مي‏يابد و از مکرر خواندن آن و تفکربسيار پيرامون آيات، خسته و ملول نمي‏شود. امام علي بن موسي‏عليه السلام در پاسخ شخصي که پرسيده بود: چرا قرآن با تکرارمطالعه و تلاوت کهنه نمي‏گردد، فرمود: «خداوند قرآن را براي‏همه زمان‏ها و براي همه انسان‏ها قرار داد، پس قرآن در هر زماني‏جديد و نزد همه انسان‏ها تازه است.»
جوانان وظيفه دارند که پيوند معنوي خود را با قرآن محکم وابدي سازند و جواني خود را با طراوت و تازه‏گي آيات حيات بخش‏و زندگي ساز آن، جلوه‏اي الهي ببخشند و با تدبر و انديشه درآيه آيه آن کتاب سترگ، و تفکر در قصه‏ها و حکايت‏هاي عبرت‏آموز وحکمت آميزش به جست و جوي معناي اصيل حيات برخيزند و بابهره‏گيري از قدرت و توانايي خود، جاده ناهموار زندگي را تارسيدن به سرمنزل مقصود که همان لقاء الله است، در پرتونورافشاني قرآن بپيمايند. قلب‏هاي نوراني و به دور از تصرفات‏شيطاني جوانان، آماده‏گي بيشتري براي پذيرش معاني بلند قرآن،در اختيار آنان مي‏گذارد و استعداد آن‏ها براي قرار گرفتن درمسير هدايت قرآن و ورود به جرگه «اهل الله و خاصته‏» از همه‏شکوفاتر و آماده‏تر است: «در حديث است که در کسي که قرآن رادر جواني بخواند، قرآن با گوشت و خونش مخلتط مي‏شود. و نکته‏آن، آن است که در جواني اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است. ازاين جهت قلب از آن بيشتر و زودتر متاثر مي‏شود و اثر آن نيزبيشتر باقي مي‏ماند.»

دوست‏بد، آفت جان

معاشرت با دوستان و رفقا، و همنشيني با بندگان خدا، طبيعي‏زندگي و جزو ضروريات حيات اجتماعي هر انساني است. حس دوست‏يابي‏و همدم شدن با کسي که بتواند آدمي را از رنج تنهايي برهاند،در دوران جواني پرجوش‏تر از هر زمان ديگر خودنمايي مي‏کند و شخص‏را به جستجوي ياري و رفيقي به اين جا و آن جا مي‏اندازد. باتوجه به اهميت و حساسيت اين گرايش، در فرهنگ مکتوب و شفاهي‏اسلامي ما، سفارش‏ها و توصيه‏هاي فراواني در اين باب شده است وروايات متعددي درباره دوستي و اخوت، و شرايط دوستان، ازپيشروان مکتب به دست ما رسيده است. اهميت قضيه از آن جاست که‏دوستان و رفيقان در تربيت روحي و اخلاقي انسان، و شيوه سلوک‏فردي و اجتماعي، بيشترين تاثير و کارايي را دارا مي‏باشد.
دوستان از يکديگر متاثر مي‏شوند و بر يکديگر اثر مي‏گذارند.
صفات و خصوصيات اخلاقي خويش را به ديگري انتقال مي‏دهند و سعادت‏و شقاوت همنشينان خود را، با کردار و گفتار، سامان مي‏بخشند.
سخن تمام اين‏که: هر کس را به وسيله دوستان او مي‏شناسند و ارزش‏و قدر او را با توجه به رفيقانش سنجش مي‏کنند: «... فان‏الصاحب معتبر بصاحبه.»
دوستي و همنشيني با ديگران، همچون هر کار مهم ديگري، شرايط ولوازمي دارد که بر شمردن همه آن‏ها در حد اين گفتار نيست. امااين نکته را نبايد فراموش کرد که همه اشخاص، به خصوص جوانان‏که در دوران جواني تمايل شديد به دوستي و رفاقت‏با هم سن وسالان خود دارند، بايد در گزينش مصاحبان خود، وسواس به خرج‏دهند و به هر بهانه‏اي باب مراوده و رفت و آمد با افراد رانگشايند، چرا که يک غفلت و ندانم کاري هرچند به ظاهر بي‏اهميت‏مي‏تواند يک عمر بيچاره‏گي و ندامت‏به بار آورد. جوانان به علت‏شرايط روحي و رواني خاص، و به خاطر وجود استعداد قبول وپذيرش، بيشتر از ديگران تحت تاثير واقع مي‏شوند و قلب‏هاشان‏آسان‏تر کردارهاي زشت و زيبا را پذيرا مي‏گردد. پس بر آن‏ها لازم‏است از دوستي با بدکاران و صاحبان انديشه‏هاي گناه‏آلود ومنحرفانه بپرهيزند و خود را، خداي ناکرده، به راحتي به دام‏تباهي و سرنوشت‏بد و تاريک نيفکنند. به تعبير مولانا جلال الدين‏رومي، يار بد، بدتر بود از مار بد چرا که: مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و بر ايمان زند
آري، ايمان بزرگ‏ترين سرمايه زندگي يک انسان مسلمان است. و به‏هر قيمتي بايد از آن پاسداري و محافظت کرد. ذبح کردن ايمان‏در مسلخ دوستي‏هاي فساد انگيز و ايمان برانداز، خسارتي است که‏جبران آن گاه امکان ناپذير است. بنابراين، شرط عقل، دوستي‏نکردن با گناه کاران و بد گوهران، و از آن سو، همنشين شدن بابندگان صالح و پرهيزکار خداوند است; کساني که نظر کردن به‏صورت آن‏ها عبادت است و چهره‏شان ياد خدا و قيامت را در نگاه‏انسان زنده مي‏سازد. شيطان، گاهي با وسيله ايمان به سراغ جوان‏ها مي‏رود و به آن‏ها چنين القا مي‏کند که: «تو ايمان محکمي‏داري و به راحتي تحت تاثير بدي‏هاي ديگران قرار نمي‏گيري.» وبدين سان آن‏ها را مي‏فريبد و زمينه دوستي‏هاي ناروا را فراهم‏مي‏کند.
پس همه ما بايد در امر دوستي و دوستي‏يابي هر چه مي‏توانيم حساس‏باشيم و به بهانه‏هاي شيطاني تن ندهيم و به ايمان خود غره‏نشويم، که در غير اين صورت هيچ تضميني براي سلامت روح ما ونيفتادن به دام روابط بي‏ثمر و مضر وجود نخواهد داشت: «هرخلق زشت و زيبايي در قلب جوان بهتر داخل مي‏شود و شديدتر وزودتر از آن متاثر و منفعل مي‏گردد. و بسيار اتفاق مي‏افتد که‏حق يا باطل، يا زشت و زيبا را به مجرد معاشرت با اهل آن، بدون‏دليل و حجت قبول نمايد. پس بر جوان‏ها لازم است که کيفيت معاشرت‏و موانست‏خود را ملتفت‏باشند و از معاشر بد اجتناب کنند،گرچه دل آن‏ها محکم به ايمان باشد، بلکه معاشرت با تباهکاران واهل خلق و عمل بد براي نوع طبقات ضرر داردو هيچ کس نبايد ازخود مطمئن باشد و به ايمان يا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد.»

پيروزي آري، غرور نه

جواني عرصه تلاش و تکاپو، و دست‏يازيدن به کارهاي سترگ وارزشمند است. قدرت و نيروي جواني، جوانان را به وارد شدن درجريان پر خروش زندگي، که آکنده از کاميابي‏ها، ناکامي‏ها،اضطراب‏ها و اميدواري‏هاست، برمي‏انگيزد و دل آن‏ها را براي‏مقابله با دشواري‏ها و موانع موفقيت گرم مي‏سازد و همين امرباعث‏بروز پيروزي‏ها و موفقيت‏هاي بزرگ و فخرآميز براي آن‏هامي‏شود. پيروزي‏هايي که آفتي به نام «غرور و خودبيني‏» به‏همراه دارد و اگر اين آفت از بين نرود، ناکامي و شکست‏حتمي رابه بار خواهد آورد. غرور و خودپسندي از وسوسه‏هاي شيطان است که‏نگاه انسان را از خداي بزرگ باز مي‏گيرد و آن را متوجه نفس اومي‏کند. دوران جواني فرصت‏هاي بيشمار پيروزي و کسب افتخارات رابه ارمغان مي‏آورد:
موفقيت در مسابقات ورزش و کسب امتيازات بالا در المپيادهاي‏گوناگون و مانند آن، طعم خوش و گواراي پيروزي رادر کام‏جوانان ما خوش آيند و ماندني مي‏سازد و اين همه اگر انسان رااز ياد خدا، که هرچه هست از اوست، غافل سازد، اعث‏سقوط انسان‏و بي‏ارزش شدن آن ظفرمندي‏ها مي‏شود. آري آنان که ايمان دارند،همه خوبي‏ها را از لطف و توجه پروردگار خويش مي‏دانند وکاميابي‏ها و شهرت‏ها ايشان را به وسوسه‏هاي شيطاني گرفتارنمي‏سازد و آفت غرور و خودبيني کارهايشان را بر باد نمي‏دهد.
که: «من اعجب بعمله، احبط اجره‏» و امام( رحمت الله عليه ) مي‏فرمايد:
«توجه‏کنيد که غرور پيروزي‏ها و جوانمردي‏ها در قلب شما رخنه نکند که‏اين مرض نفساني از دام‏هاي شيطان است که بندگان خدا را از توجه‏به او باز مي‏دارد و از مکايد نفس اماره بالسوء است که انسان‏را به شرک و عبوديت‏بت‏ها و خصوص مادر بت‏ها که بت نفس است،مي‏کشاند. وقتي براي اسلام کار مي‏کنيم بايد به طوري مهذب باشدکه اگر خداي نخواسته کارها با خودخواهي و غرور همراه شد، مبداشکست انسان است. بايد اتکال به خدا باشد و خدمت‏براي خدا;خدمتي که در هر جا انجام شد، عبادت است.»
منبع: پايگاه حوزه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image