جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جوان و مقتضيات جواني
-(2 Body) 
جوان و مقتضيات جواني
Visitor 668
Category: دنياي فن آوري

گفت و گو با آيت‏ اللّه‏ سيدمحمدحسين فضل ‏اللّه‏

اشاره

يکي از ظريف‏ترين ابعاد فعاليت آيت‏اللّه‏ سيدمحمدحسين فضل‏اللّه‏ سطح و عمق ارتباطي است که ايشان با نسل جوان در کشور لبنان برقرار کرده است. درک درست اقتضائات و شرايط جواني و ويژگي‏هاي خاص دوران جواني، اين امکان را به فضل‏اللّه‏ داده است تا آموزه‏هاي ديني را به طرزي هنرمندانه و آگاهانه از دريچه عقل و عاطفه و احساس و فعاليت وارد ذهن و ضمير و وجود جوانان مسلمان نمايد.
در جامعه چندمذهبي و طايفه‏اي لبنان پرسش هويت، پرسش دشواري است که پاسخ آن از عهده کساني که نيت فهم روزگار و زمانه و اوضاع موجود را ندارند برنمي‏آيد. فضل‏اللّه‏ به گواهي فعاليتهاي بي‏وقفه نيم قرنه‏اش در لبنان و کاميابي‏اش در تربيت چندين نسل از جوانان متعهد و ملتزم و متدين توانسته است از شکل‏گيري بحران هويت در بين نسل جوان مسلمان جلوگيري کند. گفتمان فضل‏اللّه‏ دايره‏اي وسيع‏تر از حساسيتهاي طايفه‏اي و مذهبي دارد. از اين‏رو وي به حکم اعتقادش که همواره اسلام را در اندازه تمام جهان، سزاوار طرح مي‏داند، از محدود کردن جريان اسلامي معاصر به مرزهاي مذهبي و برانگيختن حساسيتهايي که نتيجه‏اي جز به بار آوردن زيان براي حرکت اسلامي ندارد، مي‏پرهيزد.
وي نيک دريافته است که راه ورود به عرصه فکر و دل جوانان به کارگيري زبان استعلايي و سخن گفتن از پشت ابرها با آنان نيست. از اين‏رو چنان که در اين مصاحبه نيز به صراحت و صداقت بيان مي‏دارد، همانند يک عضو از جمع جوانان به سخنانشان گوش مي‏دهد و عناصر اثرگذار بر ذهن و روان جوانان را مي‏شناسد و حتي کتابها و داستانها و رمانهاي اثرگذار بر جوانان را مطالعه مي‏کند و به گونه‏اي جدي و واقعي وارد گفت و گو با جوانان مي‏شود. وي در اين گفت و گو طرف مقابل را تا حدي به رسميت مي‏شناسد که خود را ملزم به آموختن از تجربه و فکر او مي‏داند و در صدد تحميل يافته‏هاي فکري خويش بر او نمي‏آيد. براي نگارنده بسيار شگفت‏آور بود زماني که از جوان اهل قلم و روزنامه‏نگاري به نام خالد اللحام شنيد که در معرفي خود مي‏گفت: من سني‏ام ولي در عين حال از سيدمحمدحسين فضل‏اللّه‏ تقليد مي‏کنم.
پيش‏تر ترجمه کامل کتاب «دنيا الشباب» با عنوان «دنياي جوان» از اين قلم به صورت مسلسل در مجله پيام زن به چاپ رسيد و به زودي از سوي انتشارات دفتر تبليغات اسلامي در قالب کتاب چاپ و منتشر خواهد شد.
جوان را چگونه تعريف مي‏ کنيد؟
جوان، انساني است که وارد مرحله بلوغ شده و اين مرحله خود، آغاز جوشش و بيداري غرايز و پيشاپيش همه آنها، غريزه جنسي است. اين غريزه در ابتداي بيداري، بر احساسات و مشاعر و روابط و نوع نگرش جوان نسبت به جنس مخالف فشار مي‏آورد.
در اين مرحله، قوه رشد و نموي در درون وجود انسان فعال مي‏شود که با اراده و عناد با مسايل زندگي روبه‏رو مي‏شود و گاه که شخص در انتخاب اين يا آن راه يا برقراري اين يا آن رابطه سر در گم ماند، عامل حيرت هم به اراده و عناد (سرکشي) افزوده مي‏شود.
جوان، انسانِ اين مرحله است که گاه تا نزديکي چهل سالگي هم ادامه دارد. و در اين دوره در وضعيت غير عادي رواني ـ که بر همه ابعاد زندگي‏اش سايه مي‏افکند ـ به سر مي‏برد. چه بسا که انسان در اين دوره حالت ناآرامي و پريشاني جنسي و عدم توازن در ارتباط با واقعيات را به خود ببيند.

گرايش به مدهاي غربي در شکل و رفتار

بسياري از جوانان مشاهده مي‏شود، مثلاً موي سرشان را به شيوه مدهاي غربي آرايش مي‏کنند. تحليل شما از اين پديده چيست؟
ويژگي بارز دوره جواني، نداشتن مبناي ثابت فکري و روشي و عملي در زندگي است که بسياري را به تقليد از ديگران مايل مي‏کند. طبيعي است هرچه قدرتِ نفوذ ديگري در وجدان جوان بيشتر باشد ارتباط جوان با او بيشتر خواهد بود. چه اين قدرت در ورزش باشد يا در هنرپيشگي و بازيگري و يا خوش‏صدايي و خوش‏سيمايي و يا قدرت اجتماعي و سياسي و ... ملاحظه مي‏کنيم که فقدان مبنا و پايه فکري و روحي، انسان را به جست و جوي عواملي وا مي‏دارد که اين خلاء را پر کنند. از اين‏رو اقدام به تقليد از آنان و تشبه به آنان مي‏کند و چنان مي‏شود که گويي تجسم آن هنرپيشه بزرگ يا آن ورزشکار مشهور است. وقتي که انسان خلاء دروني داشته باشد و داراي اعتماد به نفس نباشد، ديگراني که داراي نوعي قدرت و تأثيرند از بيرون مي‏آيند و خلاء او را پر مي‏کنند.
اين مدگرايي آيا تهديدي براي ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي به شمار نمي‏آيند؟
البته اين وضعيت، مختص شرق نيست و در غرب هم وجود دارد. در غرب هم با نشان دادن تصوير فلان زن يا مرد مشهور با فلان لباس آن را مد مي‏کنند و رواج مي‏دهند. غالبا هم از هنرپيشه‏هاي زن و مرد و خوانندگان زن و مرد و افراد نام و نشان‏دار استفاده مي‏کنند.
در فرايند جذب و شيفتگي به ديگران و استغراق در آنان که نوعي شخص‏پرستي است، نسل جوان و حتي بزرگترها هم به تقليد کشيده مي‏شوند. من معتقدم که مدگرايي در غرب بيشتر از شرق رواج دارد. در بررسي اين مسأله بويژه در جوامع شرقي ملاحظه مي‏کنيم که مدگرايي از نقطه ضعفي که در سنت و ميراث شرقي وجود دارد آغاز مي‏شود. زيرا علت اينکه انسان شرقي در پوشش يا آرايش سر و صورت از ديگران تقليد مي‏کند باور داشتن به جنبه زيبايي‏شناختي آن لباس و شکل نيست بلکه تنها از آن‏رو که فلان زن يا فلان مرد در چنان هيأتي ظاهر شده، شيفته و دل‏باخته شده و تن به تقليد داده و از خودي خود خارج شده است.
ما معتقديم که اين حالت نشانه ضعف شخصيت است. زيرا شخصيتي که خود را حرمت مي‏نهد شخصيتي است که در ابعاد مادي هم مانند نوع پوشش و آرايش و ... تابع خرد باشد و تناسب و عدم تناسب آن را با شرايط و اوضاع خويش بسنجد. اما اينکه تنها براي تقليد از فلاني لباسي را برگزيند که تناسبي هم با زيبايي اندامش ندارد و يا نوع آرايش و پيرايشي را انتخاب کند که سر و صورتش را زشت مي‏کند، دليل ضعف شخصيت اوست.
ممکن است کسي بگويد: اين که حرام نيست و براي انسان جايز است هر نوع لباسي را که خواست بپوشد و هر الگويي را در آرايش و پيرايش سر و صورت که خواست برگزيند و ابزارهاي زيبايي و مد و ... را به کار گيرد و ...
سخن ما اين است که اسلام از هر مسلماني خواسته تا شخصيت مستقلي متناسب با وضعيت فردي خود از جهت بدني و روحي داشته باشند. مثلاً پوشيدن لباس زن را بر مرد و به عکس، از ديدگاهي اسلامي مردود است. يا تشبّه به کفار محکوم است. از اين احکام درمي‏يابيم که اسلام از زن خواسته است در نوع پوشش و آرايش و رفتارش، بُعد مؤنث بودن شخصيت خويش را لحاظ کند، چنانکه مرد هم بايد شأن مذکر بودن خويش را مراعات کند.
از اين جا به موضوع ديگري منتقل مي‏شويم، اينکه هر ملتي بايد سنتها و آداب و رسوم خويش را ـ که بد بودن يا مخالف شرع بودن آن احراز نشده ـ داشته باشد. بنابراين ما معتقديم جواناني که چشم به هيأت و شکل و شمايل ديگران دارند حرمت فردي و استقلال شخصيتي خويش را ناديده مي‏گيرند. يعني اگر از آنان بپرسي که در اين نوع آرايش و پيرايش چه خصوصيات زيبايي وجود دارد؟ جواب مي‏دهند: مد چنين است يا امروزه روزگار چنان است و يا در غرب اين گونه است. روشن است که چنين شخصي قانع نشده و باور نيافته است.
ما نمي‏گوييم که انسانها بر شکل و لباس معيني جمود ورزند. در حديثي از امام صادق(ع) آمده است که: «بهترين لباس هر زماني لباس مردم همان زمان است.» لباس هم تنوع و تحول مي‏يابد. حتي مي‏توان نوع لباس ديگران را هم به گونه‏اي الگوبرداري کنيم که همه مردم را شامل شود و مختص گروهي خاص و انگشت‏نما نباشد، مانند پوشش رايج امروزه که قبلاً فقط ويژه غربيان بود اما امروزه پوشش جهاني شده است. شايد علت جهاني شدن پوشش غربي هم اين بوده که اين نوع لباس ساده‏تر و براي تحرک راحت‏تر است.
حرف ما اين است که انسان نبايد تسليم مد شود و با ريسمان مد به چاه برود بلکه بايد برگزيند و انتخاب کند.
مشاهده مي‏کنيم که مشکل ايدز که در غرب زاده شد، امروزه شرق و بسياري از کشورهاي اسلامي را تهديد مي‏کند. تحليل شما از اين مشکل و فرهنگ پيشگيري از آن چيست؟
مشکل ايدز زاده بي‏مبالاتي و انحراف جنسي است و از طريق انتقال و سرايت از شخص بيمار در روابط غير بهداشتي زن و مرد شيوع مي‏يابد. اين مشکل به شکل بحراني جنسي در غرب وجود دارد و مشابه آن در شرق هم از ديرزمان تاکنون وجود داشته و دارد. انحراف جنسي در شرق وجود داشته است. بسياري از مردم هم دچار چنين بيماري‏اي مي‏شوند و مي‏ميرند بي‏آنکه علت بيماري‏اشان شناخته شود. اما سپر حفاظتي‏اي که شرق را از گرفتار آمدن به چنگ اين بيماري به شکل گسترده باز داشته، سنتها و آداب و عاداتي است که روابط جنسي را در شکل قوانين و مقررات تنظيم مي‏کند. به موجب اين قوانين عرفي و شرعي است که زن شرقي تنها با يک مرد زندگي مي‏کند و بسيار کم اتفاق مي‏افتد که زن شرقي در اثر رابطه با مردان متعدد به اين بيماري گرفتار شده باشد.
ظهور اين بيماري در غرب به دليل بحران و افسارگسيختگي در روابط جنسي بود و شيوع و انتشار آن از طريق آزادي جنسي‏اي که غرب به آن ملتزم است. پس از غرب، منطقه ديگري که اين بيماري در آن شيوع گسترده يافته، افريقا و ديگر کشورهايي هستند که آزادي جنسي در آنها رواج دارد. آزادي جنسي، انتقال و سرايت اين بيماري را بسيار تسهيل مي‏کند.
براي پيشگيري از اين بيماري در جوامع اسلامي، ضروري است تا در جهت تقويت تعهد و التزام ديني در ضمير جوانان بکوشيم و از دختران و پسران بخواهيم تا همانند گذشته، بُعد جنسي را در چارچوب مقررات شرعي نگاه دارند و روابط جنسي در جوامع اسلامي همان انضباط گذشته را داشته باشد.

امروزه در روابط جوانان با خانواده‏ها

نوعي شکاف فرهنگي مشاهده مي‏کنيم. پدران به لحاظ فرهنگي از فرزندان خود بريده‏اند و اين سبب مي‏شود که محيط خانواده محيطي دوگانه و دوشقّه باشد و مشکلاتي از پي اين به بار آيد. با اين پديده چه بايد کرد؟
در حديثي از رسول خدا(ص) چنين آمده که «بزرگترهايتان را احترام کنيد و به کوچکترها مهرباني کنيد.» اين حديث به ما مي‏گويد که احترام کوچکترها به بزرگترها تنها بر اساس تقدم سني است و نه بر مبناي حق و حقانيت داشتن آنچه که بزرگترها به کوچکترها عرضه و پيشنهاد مي‏کنند. زيرا آنها چه بسا آگاهي و تحصيلات و فرهنگ دانشگاهي جوانان را نداشته باشند، اما در عين حال تجربه بيشتري دارند. زيرا اگر جوانان، اکتشافات ديگران را در لابه‏لاي سطور مي‏خوانند، بزرگان در لابه‏لاي تجربه‏شان اين نظريات را يافته‏اند. از اين‏رو برخي بزرگترها آگاهي بيشتري از جوانترهايي که دروس دانشگاهي بيشتري خوانده‏اند دارند. گاه در مقايسه يک مهندس درس‏خوانده دانشگاه و يک بناي معمار کشف مي‏کنيم که آگاهي و تخصص اين معمار سنتي که دهها سال عمرش را بر سر اين کار گذاشته، از آن مهندس دانشگاهي بيشتر است. زيرا مهندس تنها نظريات مهندسي را خوانده است ولي معمار، طبيعت زمين و جامعه و جغرافيا را بيشتر از او درک مي‏کند. آن مهندس نيازمند تمرين و تجربه‏هاي فراوان است تا به سطح اين معمار برسد. همچنين است در کار کشاورزي و ...
من ادعا نمي‏کنم که اين حکم همه جا جاري باشد. اما مَثَلي عربي داريم که مي‏گويد: «از آزموده (تجربه‏کرده) بپرس و از حکيم مپرس» زيرا فرد آزموده نظريه و اجرا را يکجا مي‏داند ولي حکيم که مراد از آن روشنفکر و تحصيلکرده است، فقط نظريه را مي‏داند و نه اجرا را.
بنابراين کوچکترها بايد بدانند که چيزهاي زيادي را مي‏توانند از بزرگترها فرا بگيرند و فراموش نکنند که آنان نقش حياتي و انساني تعيين‏کننده‏اي در فراهم آوردن اسباب آموزش و تحصيل و آگاهي برايشان داشته‏اند. اگر تلاش پدر و رنج و زحمتهاي او براي فراهم آوردن اسباب راحتي خانواده نبود، فرزندش نمي‏توانست وارد مدرسه شود و کتاب بخرد و در عرصه اجتماع عرض اندام کند.
بنابراين کوچکترها بايد بدانند که بزرگتر به سبب عناصر متمايزي که در شخصيت اوست شايسته احترام است. بزرگتر هم بايد به کوچکترها لطف و محبت داشته باشد، تا حدي که دقت و توجه کند که تجربه آنان تجربه‏اي ابتدايي است و غناي کافي ندارد زيرا تازه پا به عرصه حيات اجتماعي نهاده‏اند و در عين حال بايد به ياد آورد زماني که کم سن و سال بود چه احساسات ناخوشي نسبي به زورگويي‏ها و خشونتهاي پدر خود داشت؟ و در رابطه‏اش با دختر و پسر جوانش اين خاطره را به ياد داشته باشد و بداند که آنان آرزوها و رؤياهايي جدا از آرزوها و رؤياهاي پدر و مادر در سر مي‏پرورند و مشکلات فراواني دارند. پدر و مادر بايد اين رؤياها و مشکلات را مطالعه و درک کنند تا بتوانند به شکلي طبيعي و آرام آنان را وارد عرصه زندگي نمايند و عرصه را به رويشان بگشايند.
آيا اجبار و به کارگيري خشونت راه مناسبي براي هدايت جوانان است؟
امکان ندارد که کسي با زور و اجبار، انساني را هدايت کند. زيرا گمراهي ناشي از تصورات فکري نادرستي است که شخص از راه خواندن و ديدن و رابطه با ديگران به دست مي‏آورد. اين فرايند سبب مي‏شود که پاي‏بندي او به اين تصورات، محکم و ريشه‏دار شود زيرا روشي است که او انتخاب کرده است.
اجبار و خشونت سبب مي‏شود که چنين شخصي احساس محروميت و عقده رواني نمايد و در افکار خود سرسختي و تعصب به خرج دهد. زيرا خشونتهاي بدني و رواني مانند زدن و حبس کردن و ممنوع سخن کردن و ... امکان ندارد که فکرش را دگرگون کند. زيرا خشونت بر فکر کارساز نيست و چه بسا واکنشهاي شديدي در پي دارد. راه درست اين است که با فرزندانمان دوستي پيشه کنيم و با آنان وارد گفت و گو شويم. در جايي هم که ضروري است به جوان فشار آورده شود، فشار رواني را برگزينيم که بهتر مي‏تواند روند فکري جوان را تغيير دهد.
در عرصه اجتماعي هم مي‏توان با فراهم آوردن محيط اجتماعي و زمينه رواني ـ روحي مناسب فضاي بهداشتي‏اي پديد آورد و آفاق انديشه درست را به روي جوان گشود. عضويت جوان در گروه‏هاي اجتماعي سالم و وارد کردن او به عرصه گفت و گو با مسؤولان و مديران و عالمان دين در باره آنچه که مي‏انديشد، به او نشاط و پويايي مي‏بخشد.
روش گفت و گو با جوانان بهترين راه ايجاد تغييرات مثبت در افکار و رفتارشان است. اين همان روشي است که قرآن سفارش مي‏کند: «قل لعبادي يقولوا التي هي احسن»(اسراء/53) «به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگويند.» و «ادع الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن» (نحل/125) «با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه‏اي] که نيکوتر است مجادله نماي.» و «لا تستوي الحسنة و لا السيئة ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينک و بينه عداوة کانّه ولي حميم» (فصلت/34) «و نيکي با بدي يکسان نيست. [بدي را] به آنچه خود بهتر است دفع کن. آنگاه کسي که ميان تو و ميان او دشمني است، گويي دوستي يکدل مي‏گردد.» راه دعوت، خشونت نيست. راه دعوت سخن نيک و روش نرم و ملايم است.
درست است زماني که خطري از جانب جوان، خود او و يا جامعه را تهديد مي‏کند بايد خشونت را به کار گرفت. اما به گونه‏اي که شأن انساني او را ويران نکند و مشکلات ما را افزايش ندهد. زيرا، مي‏خواهيم مشکلي را حل کنيم و نه اينکه مشکلاتمان را بيشتر کنيم. اعمال خشونت به شيوه نادرست به جاي حل مسأله مشکلات فراوان در پي دارد. اعمال خشونت بايد در حد عمليات جراحي مطالعه و بررسي شود که تنها به عنوان آخرين راه و فقط براي نجات زندگي انسان تجويز شود و چنان نشود که خود اين عمل جراحي باعث مشکلات متعدد ديگر شود.
مهمترين مسايل و مشکلاتي که امروزه جوانان مسلمان و بويژه دانشجويان مسلمان با آن روبه‏رو هستند چيست؟
مهمترين مشکلات جوانان مسلمان، فقدان برنامه‏ريزي اجتماعي در زمينه خواسته‏ها و نيازهاي جوانان در زمينه‏هاي سياسي و فرهنگي و فکري است. در عرصه اجتماعي با نوعي هرج و مرج در بعد فرهنگي رويارو هستيم که فاصله زيادي بين فرهنگ اسلامي ـ که با شيوه‏هاي سنتي عرضه مي‏شود ـ و بين فرهنگ جديد ـ که با روشهاي تازه عرضه مي‏شود ـ وجود دارد.
سبب اين شکاف مبلغان و فعالان اسلامي‏اي هستند که بر روش سنتي پاي مي‏فشرند و اسلام را به گونه‏اي عرضه مي‏کنند که با ذهنيات و آگاهي‏هاي جوانان از واقعيات و آرمانگرايي و رويکردشان به آينده متناسب نيست. اين مشکل بزرگي است. ملاحظه مي‏کنيم که غالب جوانان مسلمان، فرهنگ و معارف اسلامي را به زباني که مي‏فهمند و آن زبان روزگارشان است دريافت نمي‏کنند. زيرا غالب مبلغان و دست‏اندرکاران امور فرهنگ اسلامي ـ جز اندکي ـ زبان عصر و روزگار خويش را درک نمي‏کنند و به زبان بيش از هزار سال پيش سخن مي‏گويند. در حالي که جوانان با زبان ديگري مي‏انديشند و سخن مي‏گويند. از پيامبر اسلام(ص) شنيده شد که گفتند: «انا معاشر الانبياء امرنا ان نکلّم الناس علي قدر عقولهم؛ به ما پيامبران دستور داده شد تا به اندازه درک و عقل مردمان با آن سخن بگوييم.»
جوانان مسلمان به متفکران و روشنفکران مسلماني نياز دارند که زبان عصر خويش را مي‏فهمند و مي‏دانند که چگونه شيوه‏اي را به کار گيرند که با چشم‏انداز آرماني جوانان براي فهم اسلامي متناسب باشد و براي مشکلات عمومي و خصوصي‏اشان راه حل عرضه مي‏کند و اسلام را در مقايسه با ديگر خاستگاههاي فکري و ديني ناتوان نشان نمي‏دهد. جوامع اسلامي فاقد برنامه‏ريزي اجتماعي است. اين جوامع بدون ضابطه و بي‏رويه از فرهنگهاي ديگر چيزهايي را اقتباس مي‏کند و در نتيجه انسانها و بويژه جوانان در اين جوامع به لحاظ عادات و سنتها و روابط اجتماعي دچار سردرگمي و هرج و مرج‏اند.
برعکس در جوامع غربي بين شيوه تفکر غربي و شيوه زندگي غربي هماهنگي وجود دارد، به گونه‏اي که انسان غربي در وضع يگانگي بين شيوه فکر و شيوه زندگي به سر مي‏برد. حتي تمامي اختراعات و ابداعات انجام شده در غرب با نيازهاي مصرفي انسانها و
روش زندگي غربي هماهنگ و همسو است. اما در جوامع اسلامي، ما چيزي را همراه با ضد آن يکجا مي‏پذيريم و برمي‏گيريم. حتي ساختمانهاي ما هم ترکيبي از مهندسي غربي و شرقي با هم است و معلوم نيست که خانه‏هاي ما به سبک شرقي است يا غربي. بلکه سبکي عجيب و بدترکيب «هم شرقي، هم غربي» دارد. مي‏دانيم که نقشه‏هاي مهندسي جديد با ماهيت زندگي غربي ـ که به صورت مختلط است ـ سازگاري و هماهنگي دارد و با زندگي اسلامي که بنا بر اختلاط زنان و مردان ندارد، هماهنگ نيست. تصور مي‏کنم که انسان مسلمان در زندگي اجتماعي‏اش، جز به صورتي ساده و ابتدايي، اسلام را تنفس نمي‏کند و طبيعي است که اين وضع جوانان را در حيرت و سردرگمي فرو برد. در عرصه سياست هم تاکنون خطوط کلي سياسي بر اساس قاعده اسلام مطالعه و مشخص نشده است. ما اموري را از سبک سياست غربي گرفته‏ايم و اموري را از سبک سياست اسلامي. اما سياست ما نه اسلامي مطلق و نه غربي مطلق و بلکه تلاش براي آميختن اين دو است.
البته ما مخالف گرفتن چيزهايي از تمدنهاي ديگر که متناسب با خطوط فکري و سياسي ما باشد، نيستيم. اما شرايط اين کار آن است که مسير سياسي براي ما روشن باشد.
مشکل ديگر مشکل بيکاري است که در بيشتر کشورهاي اسلامي وجود دارد. مشکل اساسي ديگر مشکل جنسي است که جوانان مسلمان ما را تحت فشار قرار داده است و راه حل واقعي‏اي براي آن نمي‏يابند. زيرا به خاطر مشکلات اقتصادي و غير اقتصادي توانايي ازدواج زودهنگام را ندارند و اگر در مذهب شيعه اماميه مسأله ازدواج موقت (صيغه) مطرح شده است، متأسفانه جوامع اسلامي آن را نمي‏پذيرند، زيرا دستگاه‏ها و نظامهايي که به آن اعتقاد دارند، نظم و نسقي بدان نداده‏اند و آن را به شکلي مقبول نهادينه نکرده‏اند که حق دو طرف محفوظ باشد.
بسياري از ابزارها، شيوه‏ها و روابط تازه به محض طرح شدن و بروز يافتن از سوي جريان سنتي ديني مردود و محکوم مي‏شود. اما به زودي همين عناصر جديد خود را بر زندگي و رفتارشان تحميل مي‏کند و به شيوه‏اي ناخودآگاه وارد زندگي‏اشان مي‏شود. تحليل شما در اين باره چيست؟
مشکل بسياري از سنتي‏ها اين است که هر چيز جديدي را رد مي‏کنند و پذيرش آن را به معني گمراهي مي‏دانند، زيرا از تأثير آن بر افکار و موقعيت خويش بيم دارند. اينان نمي‏خواهند در افکاري که وارث آن شده‏اند مناقشه کنند.
اين گروه به محض برخورد با امور جديدي که خود بدان خو نگرفته‏اند ـ مانند ورزش و شيوه‏هاي جديد تعليم و تربيت ـ زبان به اعتراض مي‏گشايند، زيرا فتح باب اين امور را سبب انحراف مي‏دانند. اينان حتي به خود اجازه نمي‏دهند که ابتدا اين امور تازه را مطالعه و بررسي و ارزيابي کنند و ببينند که آيا اين تازه‏ها اثر منفي دارند؟ آيا چونان خطري اسلام را تهديد مي‏کنند؟!
اينان گمان برده‏اند که چالش ديگران با هر امر قديمي‏اي سبب ساقط شدن اينان مي‏شود و از اين‏رو هيچ چيز جديدي را برنمي‏تابند ... .
آنان در پي ايجاد چيزهاي جديد به جاي امور قديمي نيستند و مي‏خواهند که سنتها همواره باقي بمانند. اما مي‏دانيم که هر چيز جديدي خود را بر واقعيت تحميل و در آن امتداد مي‏يابد، بويژه اگر آثار مثبتي داشته باشد. که آخر کار خود اين مخالفان هم به استفاده از آن تن مي‏دهند.
به ياد دارم که بيش از 40 سال پيش به قم رفته بودم و نزد دوستي بودم که راديو داشت و ما اخبار را از راديو گوش مي‏کرديم. زنگ خانه به صدا در آمد. ميزبان ما فورا بلند شد و راديو را برداشت و برد در جايي مخفي کرد. وي از آن مي‏ترسيد که کسي بفهمد او در خانه‏اش راديو دارد! زماني هم که سر و کله تلويزيون پيدا شد، بسياري از فقها به حرمت تلويزيون فتوا دادند، ولي بعد ديديم که چگونه رواج يافت.
ما همه برادرانمان در حوزه‏هاي علميه و عالمان ديني را دعوت مي‏کنيم که هر چيز تازه‏اي را مورد بررسي و مطالعه دقيق قرار دهند و ابعاد مثبت و منفي آن را بشناسند و ميزان موافقت و مخالفت آن را با شرع بسنجند
و آنگاه بر مبناي اين بررسيها، حکم صادر کنند.
گاه نياز به آن است که فتوا به مثبت يا منفي بودن چيزي به صورت جزئي و موردي و مقيد باشد و حکم و فتوا به صورت مطلق ندهيم تا در صورت تغيير شرايط و اوضاع، ناچار به تغيير فتوا نشويم و براي تغيير فتوا دچار مشکل نباشيم. من معتقدم رجالي در حوزه‏هاي علميه هستند که به اين شيوه فکر و عمل مي‏کنند.
نظر شما در باره ماهواره چيست؟
ما معتقديم که ماهيت ماهواره از ديگر امواج سرگردان در فضا (امواج تلويزيوني) که در بيشتر کشورهاي عربي و اسلامي وجود دارد، تفاوتي ندارد. زيرا در همه آنها پخش برنامه‏هاي حلال و حرام امکان دارد. در همه اين شبکه‏هاي فضايي، برنامه‏هاي سودمند و زيان‏بار هست. البته برخي از شبکه‏هاي ماهواره‏اي اختصاص به برنامه‏هاي مبتذل جنسي دارد که زيان‏بار است، اما در همين شبکه‏ها برنامه‏هاي علمي، فرهنگي و ورزشي سودمندي ارائه مي‏شود.
بنابراين بسيار دشوار و بلکه غير واقعي است که ماهواره را ممنوع کنيم. فتاوايي هم که در ممنوعيت و تحريم ماهواره صادر شده چندان عملي نيست. بايد مردم را نسبت به سود و زيان ماهواره آگاه کرد تا خودشان با تشخيص درست، از برنامه‏هاي زيان‏بار اجتناب ورزند و به لحاظ رواني و شرعي اين برنامه‏ها را بر خود ممنوع کنند.
امروزه در اجتماعات و جشنها، کف و سوت‏زدن نوعي ابراز احساسات است. اما برخي از متدينان، جوانان را بر اين کار ملامت مي‏کنند. نظر شما چيست؟
من مي‏گويم که برخي افراد دوست ندارند که مردم خوشحال و شادمان باشند. کف و سوت‏زدن، امروزه روشي براي ابراز خوشحالي و خوشامدي از سخن يا شعر و يا موفقيت ورزشي است و تحت هيچ عنوان حرامي نمي‏گنجد و ما جوانان را نه تنها بر اين کار سرزنش نمي‏کنيم بلکه تشويق هم مي‏کنيم.
منبع: پايگاه حوزه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image