جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
شبهات وهابيت
-(1 Body) 
شبهات وهابيت
Visitor 696
Category: دنياي فن آوري

1- مقدمه

تحقيق حاضر بحثى بسيار فشرده در خصوص شبهاتى است که فرقه وهابيت طرح کرده و در ضمن آن به ساير فرقه مسلمين، خصوصاً شيعيان حمله مى کند. لذا در ابتدا لازم است مطالب کوتاهى در خصوص تاريخچه پيدايش فرقه وهابيت و وابستگى فکرى آنان توضيح داده شود.
اين فرقه توسط محمدبن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجرى قمرى پايه گذارى گرديد و پايگاه آن عربستان بود. با سقوط امپراطورى عثمانى، سرزمين حجاز به تصرف خاندان مسعود در آمد و با پيوند خانواده مسعود و محمدبن عبدالوهاب فرقه وهابيت از پايگاه و حمايت سياسى قوى برخوردار گرديد و به تدريج به نشر افکار و عقايد خويش در سرتاسر جهان اسلام پرداخت که در اين ميان امتياز برخوردارى از توليت حرمينى شريفينى موقيعت بسيار مناسبى براى اين تفکر ايجاد نمود. فرقه وهابيت ريشه در تفکر "سلفى" دارد که معتقد به بازگشت به شيوه علماى سلف و بازنگرى در اساس دين و پيراستن آن از بدعتها و مواردى است که بعدها به نام دين بر دين تحميل شد، و نشان دادن توحيد واقعى و اصيل و ناب مى باشد.
تاريخ تفکر سلفى به چند برهه تقسيم مى شود که برهه اول از آن چهره يابى چون مالک ابن انس و سفيان ثورى و برخى ديگر از محدثينى قرون اوليه مى باشد که در ادامه تجسم کامل آن را در شخصيت احمدبن حنبل مى توان يافت که پيشواى تمام وهابيون فعلى مى باشد. ارکان اساسى اين تفکر را موارد زير تشکيل مى دهند:
1- عدم دخالت عقل در نقل و اتکاء به ظواهر آيات در روايت و طرد هر گونه مباحث عقلى و کلامى به عنوان بدعت از جمله نتايج اين نحوه تفکر افتاده به دامن "تجسيم" و "تشبيه" بوده است که بر حسب ظاهر بعضى آيات براى خداوند صفات جسمانى تأمل گرديده اند.
2- اخبارگرى و حديث گرايى افراطى بدين معنى که هر گونه حديثى را معتبر دانسته و آن را ملاک عمل قرار مى دادند و توجهى به درجه اعتبار احاديث نداشتند.
3- متابعت کامل از شيوه سلف (حماسه و تابعينى) حتى در امور جارى زندگى و ردّ هر گونه مغايرت با آن سيره تحت عنوان بدعت.
اين شيوه از تفکر به تدريج با ورود اشاعره به آن و همزمان وارد کردن عناصر عقلانى و کلامى به آن کمى از مسير اوليه خويش منحرف گرديد تا مجدداً در قرن هشتم هجرى قمرى ابن تيميّه دمشقى مجدداً به احياء مکتب احمدبن حنبل قيام کرد و به تقويت اساسى آن پرداخت. پس از او شاگردش "ابن تيّم جوزى" ادامه دهنده راه او شد و از آنجا که عقايد ايشان توسط جمع کثيرى از مسلمين قابل تحمّل نبود مجدداً اين تفکر در محاِ قرار گرفت تا مجدداً محمدبن عبدالوهاب با تأسيس فرقه وهابى در قرن دوازدهم هجرى قمرى به احياء آن همت گماشت. لذا تفکر فعلى وهابيت که با پشتوانه سياسى و نظامى قابليت طرح مجدد يافته است بيش از همه متکى به آراء و نظرات "ابن تيميّه" مى باشد. اين فرقه به زعم خود به شناسايى بدعتهايى که در دين وارد شده و در اسلام ناب سابقه نداشته، پرداخت و کمر همت براى مبارزه با آنان بسته است. در ادامه بعضى از اين موارد که ابتداءً توسط امثال ابن تيميّه و سپس توسط وهابيون تحت شبهات طرح گرديده عنوان شده و سپس با تکيه بر منابع اسلامى و آيات و روايات و سيره پاسخ داده مى شود.

2- شفاعت:

طلب شفاعت از غير خداوند به اين نحو که گفته شود اى اولياء خدا در روز قيامت شفيع من در نزد خدا باشيد تا از عذاب الهى در امان باشم، صحيح نيست و فقط بايد طلب شفاعت از خود خداوند صورت گيرد و خصوصاً اگر طلب شفاعت از روح مرده اى که به برزخ منتقل شده، صورت پذيرد اين عين شرک محسوب خواهد گرديد.

پاسخ:

اولا- طلب شفاعت همان "طلب دعا" مى باشد يعنى ما از افراد موجه يا ارواح مقدّسه و يا ملائکه الهى مى خواهيم که براى ما طلب آمرزش و دعا بنمايد، و طلب دعا و آمرزش از پيامبر يا صالحان امرى پسنديده است که وهابيون نيز در هنگام زنده بودن فرد آن را جائز مى شمرند.
* نيشابورى در تفسير خويش در ذيل آيه شريفه "و من يشفع شفاعة حسنة يکن له نصيب منها..." مى گويد: شفاعت به درگاه خداوند همان دعا کردن شخصى مسلمان مى باشد.
* فخررازى در تفسير آيه شريفه "و يستغفرون للذين آمنوا ربّنا وسعت کل شى رحمةً" مى گويد: اين آيه نشان مى دهد که ملائکه انسانهاى گناهکار را شفاعت مى کنند. (تفسير مفاتيح الجنان) پس اگر ما از فرشتگان چنين تقاضايى بکنيم مرتکب خلافى نگرديده ايم.
* همچنين خداوند به پيامبر مى فرمايد: "واستغفر لذنبک و للمؤمنين و المؤمنات".
* نجارى در صحيح بابى دارد بنام "اذ استشفعوا الى الامام يستسقى لهم لم يردّهم".
ثانياً- اينکه وهابيون عنوان مى کنند طلب دعا از فرد پس از مرگ او جايز نيست و لذا نمى توان از پيامبر يا ائمه يا سايرين پس از مرگ طلب دعا نمود، نيز نادرست است چرا که براساس آيات و روايات پيامبر و ائمه و شهدا و نظاير آنان با مرگ نمى ميرند و بلکه زنده مى باشند.
* "و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه اموات بل هم احياء عند ربهم يرزقون".
* على (ع) پس از تفسيل پيامبر (ص) خطاب به ايشان فرمود:
"بابى انت و امّى اذکرنا عند ربک واجعلنا من بالک"، (نهج البلاغه- خطبه 235)
* ابوبکر نيز پس از وفات پيامبر، خطاب به جسد مطهر ايشان گفت:
"بابى انت و امّى طبت حيّاً و ميّتاً واذکرنا عند ربکً" (السيرة الجبيه- 3/392)
ثالثاً- آنچه شرک محسوب مى شود و توجيه عبادى و توحيد افعالى را مخدوش مى سازد آن است که ما وقتى طلب شفاعت از غير خدا مى کنيم او را قادر بالاستقلال بدانيم و به جاى خداوند او را قرار دهيم و حال آنکه چنين نيست و ما تنها آنان را به واسطه آبرويى که در نظر خداوند دارند واسطه بين خود و معبود قرار مى دهيم.
* "والذين لايدعون مع اله الهاً آخر..." (سوره شريفه فرقان- آيه 68)
آيه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او ديگرى را بخوانيد مشرک گشته ايد.
* "و يعبدون من دون اله ما لايفرّهم و لاينفعهم و يقولون هولاء شفعاءنا عنداله" (سوره شريفه يونس- آيه 18)
باز ملاحظه مى گردد که بحث "عبادت غير خدا" مطرح مى باشد و ملاک شرک عبادت غير او مى باشد.
* "و اذ تخلق من الطينى کهية الطير باذنى نتنفخ فيها فتکون طيراً باذنى..." (سوره شريفه مائده- آيه 110)
در اين آيه شريفه نيز ديده مى شود که اگر حضرت عيسى (ع) و يا ساير اولياء الهى قدرتى دارند همه "باذن اللّه" مى باشد و هيچ کس از خود مستقلا قدرتى ندارد، لذا اگر ما با اين ديدگاه از اولياء الهى طلب دعا و شفاعت نمائيم مشکلى ايجاد نخواهد گرديد.

3- توسل:

در زمينه توسل به ارواح طيّبه و طلب دعا از آنان به درگاه الهى نيز مشابه مسئله شفاعت وهابيون معتقد به شرک و بدعت مى باشند.

پاسخ:

اولا- پاسخى که در جواب شبه قبلى بيان شد در اينجا صادِ است که به چند مصداِ ديگر اشاره مى شود:
* "و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک ناستغفرواللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توان رحيماً"،
(سوره شريفه نساء- آيه 64)
* مرويست عثمان بن ضيف از پيامبر (ص) که به مرد نابينا که طلب دعا از ايشان نموده بود فرمود:
وضو گرفته دو رکعت نماز بخوان و سپس بگو: "اللهم انى اسالک واتوجه اليک بنبيک نبى الرحمة. يا محمد انى اتوجه بک الى ربى فى حاجتى للتغنى. اللهم ثفعه لى".
اين حديث که در سنتى ابن ماجه، صحيح ترندى، مسنداحمد، مستدرک حاکم و مسانيد ديگر ذکر گرديده است، نشان مى دهد که وقتى ما از پيامبر سؤالى مى کنيم به خاطر نزديک تر بودن او به خداوند است و همچنين ديده مى شود که مستقيماً مى توان خطاب به پيامبر نيز از او طلب دعا نمود.
ثانياً- مشروعيت توسل نه تنها در نزد علماى شيعه، بلکه در نظر علماى اهل سنت نيز معتبر مى باشد.
* قاضى عياض روايت کرده که ابوجعفرمنصور در مسجد پيامبر (ص) با مالک بن انس روبرو شد و از او پرسيد آيا رو به قبله نموده و دعا کنيم يا رو به سوى پيامبر گردانم مالک جواب داد: چرا رخسار خود را از پيامبر برمى گردانى در حالى که او وسيله تو و پدرت آدم تا روز قيامت است، رو به جانب قبر نموده و او را شفيع خود قرار ده تا نزد خداوند شفاعتت کند. (الغدير 5/135)
* اين اشعار منسوب است به محمّدبن ادريس شافعى:
آل النبى ذريعتى***و هم اليه وسيلتى
ارجوا بهم اعطى غداً***بيهدى اليمنى صحيفتى
(کشف الارتياب 318)
* عمر به عباس عموى پيامبر متوسل مى شد تا او را استسقاء نمايد. (الغدير 5/144)
ثالثاً- سيره عملى علماى اهل سنّت نيز مطلب فوِ را تأکيد مى کند:
* خطيب بغدادى در تاريخ خود مى گويد: در سمت غرب بالاى شهر، مقابر قريش است که در آن موسى بن جعفر (ع) و جمعى ديگر مدفون مى باشند. پس با واسطه از ابوعلى خلال شيخ حنابله نقل مى کند:
"ما همّنى امر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الّا نهل اله تعالى لى ما احب" (تاريخ بغداد 1/120)
ملاحظه مى شود که شيخ حنابله از قبر امام هفتم شيعيان تقاضا کرده و به ايشان متوسل مى شده است.‏
‏* همچنين خطيب در تاريخ خود از شافعى نقل مى کند: "من به مزار ابوضيفه تبرّک جسته و همه روزه آن را زيارت مى کنم و چون مرا حاجتى رسد دو رکعت نماز گزارده و در کنار قبر او آمده و از خداوند حاجتم را مى خواهم که هنوز دور نشده روا مى شود. (تاريخ بغداد 1/123)

4- تبرّک:

وهابيون مى گويند: تبرّک جستنى به آثار و يا وسائل پيامبر و يا اولياء الهى حرام و بدعت مى باشد و لذا مجاز نمى باشد، اگرچه در مورد پيامبر حالت حيات ايشان را استثنا نموده اند، زيرا که ادله بسيارى وجود دارد که در هنگام حيات ايشان به زيادى آب وضو، تار سو، آب دهان و موارد ديگر تبرّک جسته و به عنوان شفا آنها را استفاده مى کرده اند.

پاسخ:

اولا- تلقى وهابيت از "بدعت" تلقى غلطى است چرا که از نظر آنان هر آنچه که در گذشته سابقه نداشته است قابل ارتکاب در حال نمى باشد و لذا طبق همين اعتقاد بوده که مظاهر تمدن جديد نظير تلگراف و غيره از طرف سران مذهبى اين فرقه بدعت محسوب مى گرديد. امّا معنى صحيح بدعت "ادخال ما ليس من الدين فى الدين" مى باشد، يعنى چيزى را که دين در مورد آن اظهارنظر کرده و مردود شمرده آن را بدين اضافه بنماييم امّا در مورد امور مباح که دين در آن مورد نظر خاصى ندارد چنانچه مورد ارتکاب قرار گيرد از مصاديق بدعت نمى تواند شمرده شود.
ثانياً- در مورد تبرّک دلائل بسيارى وجود دارد که اين کار از امور مستحب مى باشد و قطعاً جايز است به شرط اينکه نيت در تبرّک، استمداد از روح بزرگ اولياء الهى باشد نه اينکه بالاستقلال براى آنها قدرتى قائل شويم و به شرط اينکه با تبرّک به اشياء مختلف خود آن اشياء چنانچه بت پرستان مى کنند مدّنظر نباشد.
حال به مواردى که حاکى از جواز تبرّک از نظر شرعى و اسلامى مى باشد اشاره مى کنيم:
* "اذهبوا بقميصى هذا فالقوه على وجه ابى يأت بصيراً" (سوره شريفه يوسف- آيه 91)
مى بينيد که پيراهن يوسف (ع) مى تواند چشم يعقوب (ع) را شفا بخشد و تبرّک به آن مجاز مى باشد.
* عبداللّه بن احمدبن حنبل مى گويد: از پدرم درباره مردى که منبر پيامبر خدا را لمس نموده و بوسيده و به آن تبرّک مى جويد و همين کار را با قبر ايشان هم مى کند پرسيدم، وى گفت: اشکالى ندارد. (وناءالوفاء 2/433)
* ابراهيم بن عبدالرحمن بن عبدالقارى روايت مى کند که ديدم عبداللّه بن عمر دست خود را بر منبر پيامبر مى کشد و سپس بر روى خود مى مالد. (طبقات ابن سعد 2/13)
* از داوودبن ابى صالح روايت شده که روزى مروان بن حکم مردى را يافت که جبينى خود را بر قبر پيامبر (ص) نهاده بود. مروان گريبان او را گرفته و پرسيد: مى دانى چه مى کنى آن مرد که ابوايوب انصارى بود روى خود را برگردانده پاسخ داد: آرى، ولى من کنار سنگ نيامده بلکه نزد پيامبر خدا آمده ام و شنيدم که آن حضرت مى گفت: بر دين من مگرييد آنگاه که شايستگان آن را رهبرى نمايند، بلکه آنگاه بگرييد که نااهلان آن را رهبرى مى کنند. (الغدير 5/149)
ثالثاً- اينکه استدلال گرديده که در حيات پيامبر تبرّک جايز، امّا در ممات ايشان جايز نيست. چه وجهى مى تواند داشته باشد، مگر اينکه العياذباللّه پس از مرگ پيامبر ما ايشان را فوت شده تلقى کنيم، حال آنکه چنين نيست و حتى پس از موت ايشان نيز بنابر آيات قرآن ايشان زنده مى باشند و مانند زمان حيات منشأ برکات خواهند بود.
رابعاً- خود وهابيون عامل به گفته هاى خويش نيستند از جمله اينکه به نقل از حضرت آيت اللّه جعفرالهادى در مجلس نهارى که ماى بن باز (از رهبران مذهبى وهابيت) نيز حضور داشت، پس از صرف ناهار حاضرين به تبرّک غذاى باقى مانده ماى بن باز پرداختند و مورد نهى و نکوهشى نيز قرار نگرفتند.

5- زيارت قبر پيامبر (ص) و ساير قبور اولياء:

ابن تيّمه و وهابيون معتقدند سفر به قصد حتى زيارت مرقد پيامبر (ص) و کلّاً هر زيارتى حرام است و مجاز نمى باشد و احتمالا آن را نوعى تقرب به غير خدا و از مقوله شرک به حساب مى آورند و ضمناً ابن تيّمه ادعا نموده است کليه روايات وارده در اين موضوع نيز بوده و در صماح و سنن و مسانيد ذکر نگرديده است.

پاسخ:

اولا- ظاهراً در ابتداى اسلام پيامبر از زيارت قبور نهى مى کرده، امّا بعداً آن را مجاز شمرده و به آن ترغيب نموده است. البته احتمالا دليل نهى اوليه آن بوده که قبور آن زمان مربوط به مشرکين و بت پرستان بوده است. از جمله ايشان فرموده اند:
* "زور القبور فانّها تذکرکم الاخره" (سنن ابن ماجه- 1/113)
* "...فزدروها فانّها تزهد فى الدنيا..." (سنن ابن ماجه- 1/114)
* "...فانّه يرِّ القلب و يدمع القينى..." (سنن نسايى- 4/89)
که تمامى اينها حاکى از آن است که زيارت قبور موجب کاهش دلبستگى به دنيا و عبرت آموزى و توجه به آخرت مى شود.
* محمّدابوزهره از معتقدانهاى معاصر مصر در کتابى راجع به ابن تيميّه در اين مورد او را مورد استناد قرار مى دهد و مى گويد: ما مخالف ابن تيميّه هستيم که تبرّک به زيارت قبر پيامبر را منع کرده، زيرا منظور ما از تبرّک عبادت و تقرّب به خدا به واسطه مکان مشخص نيست بلکه مقصود يادآورى و کسب عبرت و بصيرت است و کدامين مسلمان است که زندگى پيامبر و سيره هدايت و جنگ ما و جهاد آن بزرگوار را دانسته و سپس به مدينه رفته و احساس نکند که در همين مکان پيامبر آمد و کرده و مردم را به راه حق مى خواند و يا اينکه عبرت نگرفته و روحانيت اسلام و عظمت پيامبر را در نيابد. مگر آنکه چنين انسانى از ياد خدا اعراض نموده و کوردل شده باشد. (المللوالنحل 4/58)
* "لايشد الرحال الّا الى ثلاثة مساجد، المسجدالحرام و المسجدالاقصى و مسجدى هذا"
(صحيح مسلم کتاب الحج 2/1014)
ثانياً- علامه امينى اين احاديث خصوصى را جمع آورى نموده که به بعضى آنها اشاره مى گردد:
* "من زار قبرى وجبت له شفاعتى" (بروايت عبداللّه بن عمر)
اين حديث را 41 تن از حفاظ حديث اهل سنت از جمله ابن خزيم، دارقطنى، سيوطى و ابن عساکر نقل نموده اند.
* "من جاءنى زائراً لاتحمله الّا زيارتى کان حقّاً على ان اکون له شفيعاً يوم القيامة" (بروايت عبدابن عمر)
اين حديث را 16 تن از جمله ابوحامدغزالى، سبکى، سيوطى و سمهودى نقل کرده اند.
* "من حج البيت و لم يزرنى فقد جفانى" (بروايت عبداله بن عمر)
اين حديث را 19 تن از جمله سبکى و سمهودى نقل کرده اند.
* "من زار قبرى کنت له شفيعاً و من مات فى احد الحرمينى بعث اله عزّوجّل فى الامنينى يوم القيامه"
(بروايت عمر)
اين حديث را يازده تن از جمله بيهقى، ابن عساکر، سبکى و سمهودى نقل نموده اند.
* "من زارنى بعد مدتى فکانمّا زارنى فى حياتى..." (روايت حاطب بن ابى بلتمه)
اين حديث را 13 تن از جمله دارقطنى، بيهقى و ابن عساکر و ديگران بيان نموده اند.
* "من زارنى بالمدينه محتسباً کنت له شفيعاً" (روايت انس بن مالک)
اين حديث را 21 تن از جمله حاکم نيشابورى، ابن عساکر، سبکى و ديگران نقل نموده اند.
ثالثاً- بسيارى از فقهاء اهل سنت نيز نظر ابن تيميّه در اين خصوص را رد نموده اند از جمله:
* "تقى الدين شافعى" که کتابى بنام "شفاء السقام فى زياده خير الانام" در ردّ اين نظر نگاشته است.
همچنين در باب استحباب زيارت پيامبر، مسئله را اجتماعى دانسته است.
* "عبداللّه بن احمدبن تداله" از فقهاى مشهور حنبلى در کتاب خود المخنى زيارت قبر پيامبر را مستحب دانسته است.
* "نورالدين سمهودى در وناءالوفاء نه تنها زيارت قبر نبى بلکه قصد انجام آن را نيز قرب دانسته است.
* "ابن حجرهيتمى شافعى" کتابى در رد نظر ابن تيميّه بنام "الجوهر المنظم فى زيارة قبر المکرم" نوشته است.
* "محمّدبن على شوکانى" در نيل الاوطار معتقد است که تمام علماء زيارت قبر نبى (ص) را مستحب مى دانند و حتى بعضى از مالکيه و ظاهريه آن را واجب شمرده اند.
* "فقهاى مذاهب اربقه نيز به استحباب زيارت قبر نبى (ص) فتوا داده اند. (الفقه على المذهب الاربقه 1/505)

6- گريه بر اموات و اقامه مجلس عزا:

وهابى ها معتقدند گريه بر اموات و اقامه مجلس عزا، بدعت بوده و لذا حرام مى باشد.

پاسخ:

اولّاً- شواهد بسيارى وجود دارد که اولياء الهى به اين کار اقدام نموده اند از جمله:
* پيامبر (ص) هنگام زيارت قبر ما در خود گريست. (سنن بيهقى 4/70)
* پيامبر (ص) پس از فوت پسرش ابراهيم بشدت گريست. عبدالرحمان بن عوف پرسيد: تو نيز مى گريى اى رسول خدا حضرت پاسخ داد: "انّ العين تدمع و القلب يحزن و لانقول الا ما يرضى ربّنا و انّا بفراقک يا ابراهيم لمحزونون" (الفصول المهّم)
* پيامبر (ص) بر مرگ يکى از نوادگان خود گريست. سعد به ايشان گفت: اين چه حالى است ايشان جواب فرمود: "هذه رحمة جعلها الله فى قلوب عباده و انّا يرحم اللّه فى عباده الرحماًء. (الفصول المهّم)
* احمدبن حنبل مى گويد: وقتى پيامبر از جنگ احد برگشت و ديد که زنان در فقدان شوهران مقتول خويش گريه مى کنند فرمود: "لکن حمزة لابواکى له" که زنان چون اين سخن شنيدند بر حمزه گريستند. (الفصول المهّم)
* وقتى خبر شهادت جعفر (ع) به پيامبر (ص) رسيد، همسرش اسماء بنت عميس پيش ايشان آمد و پيامبر به او تسليت گفت. بار ديگر فاطمه در حالى که مى گريست وارد شد و فرياد يا عموجان سر داد و پيامبر (ص) فرمود: بر همچون جعفرى سزاوار است همه بگريند. (الفصول المهّم)
* پس از مرگ پيامبر (ص) حضرت زهرا (س) بر سر قبر پدر مى گريست. (النص و الاجتهاد)
* على (ع) نيز در مرگ فاطمه (س) گريست. (النص و الاجتهاد)‏
‏* وقتى رقيه دختر پيامبر فوت کرد زنان بر او گريستند و عمر کوشيد تا با تازيانه آنان را نهى کند.
در اين هنگام پيامبر (ص) فرمود: آنان را به حال خود واگذار تا بگريند... (مسنداحمد 1/335)
* همچنين يعقوب پيامبر (ص) در فقدان يوسف (ع) چنان گريست که بينايى خود را از دست داد.
ثانياً- گريستن و اقامه مراسم عزا و ماتم نه تنها نشانه رحمت و عاطفه مى باشد بلکه گراميداشت فضائل و کمالات و تجليل از عظمت و بزرگى است.

7- بزرگداشت مواعيد و اقامه جشن:

از نظر وهابيون بزرگداشت مواعيد نيز مانند مراسم عزا و ماتم بدعت و غيرمجاز مى باشد.

پاسخ:

اولا- همانگونه که قبلا گفته شد نشانه اى از بدعت در اين عمل مشاهده نمى شود و بلکه شواهدى بر آن نيز در تاريخ اسلام موجود مى باشد.
ثانياً- باز همانطور که گفته شد، اين مراسم در جهت تبليغ فضائل انسانى و ترغيب سايرين به آن و براى تعظيم شعائر الهى است.
"و من يعظم شعائر اله فانها من تقوى القلوب" (سوره شريفه حج- آيه 32)

8- سوگند به غير خدا:

وهابيون همچنين سوگند به غير خدا را يا شرک و حرام مى شمرند.

پاسخ:

اوّلا- همانطور که گفته شد اگر سوگند به غير خدا، با اين نيت باشد که غير خدا قادر بالاستقلال است شرک مى باشد و گرنه حرام نمى باشد.
ثانياً- در مواضع مختلف در قرآن و روايات نمونه هاى سوگند به غير خدا مشاهده مى شود که بهترين نمونه آن آيات فراوانى است که به شمس، قمر، نجم و...توسط خود حضرت حق قسم خورده شده است.

9- نتيجه گيرى:

نتيجه نهايى اين تحقيق آن است که وهابيون با درک نادرست از مفهوم بدعت و شرک ساير فرقه مسلمين را مطرود دانسته و اعمال آنها را تخطئه مى کنند و حال آنکه خود به اعمالى روى آورده اند که مورد آن کامل بدعت محسوب شده و تخلف از سيره قطعى پيامبر (ص) و اولياء الهى مى باشد و همانطور که در طول تاريخ نيز نشان داده شده، اگر نبود پشتوانه سياسى اين فرقه، اين تفکرات در ميان جوامع اسلامى هيچگونه جايگاهى نداشتند.
مراجع:
1- قرآن کريم
2- نهج البلاغه، تحقيق دکترصحبى صالح، دارالحجر، قم
3- بحوث فى المللوالنحل، جعفرسبحانى، مؤسسه نشر اسلامى، قم
4- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، -، مصر
5- سنن ابن ماجه، ابن ماجه، دارالکتب العلميّه، بيروت
6- سنن کبرى، بيهقى، دارالمونة، بيروت
7- سنن سنايى، سنائى، دارالمونة، بيروت
8- صحيح نجارى، نجارى، درالمونة، مصر
9- صحيح مسلم، مسلم، دارالمونة، بيروت
10- الغدير، علامه امينى، دارالکتب الاسلاميه، تهران
11- الفصول المهمّه فى تأليف الامّه، شرف الدين عاملى،مطبعة عرفان، صيدا
12- مسند، احمدبن صنبل، مطبعة عرفان، صيدا
13- النص و الاجتهاد، شرف الدين عاملى، سيدالشهدا، قم
14- الطبقات، ابن سعد، -، -
15- وناء الوفا، سمهودى، -، -
16- شهيد پاسخ مى دهد، سيدرضاحسينى نسا، انتشارات سازمان حج، تهران
17- پيام حکمت، محمّدتقى فخعلى، بعث مقام معظم رهبرى، تهران
18- کشف الارتياب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، امين عاملى، -، -
19- سننى، ترفدى،

منبع:درگاه پاسخگويي به مسايل ديني
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image