در شماره نخست از مقاله حاضر بهنحوه حضور فضه نوبيه در مدينه و آشنايى وى با فضايل اهل بيت و تاثرات روحىبرگرفته از آنان پرداختيم، در اين شماره به حضور جدى فضه در كنار اهل بيت(ع) درسختترين شرايط اجتماعى سياسى پرداخته، لحظه لحظه او را با خاندان نور، بويژهحضرت فاطمه(س)، به نظاره خواهيم نشست.
مقام نيكاناندك زمانى از آشنايى فضه با خاندان طهارت مىگذشت. در اين مدت اوبا درياى زهد و عدل پيوندى مستحكم يافت. انس و الفت وى با خاندان پيامبر(ص) تاآنجا پيش رفت كه چشمه جوشان معارف را فرا رويش گشود و كام جانش را با عالىترينمعارف الهى و انسانى آشنا ساخت.
«استجابت دعا» از مراتبى است كه نصيبش شد. (1) اين كمال روحى، كه نشان ازموقعيت ممتاز روحى دارد، بارها در زمان رسول اكرم(ص) ظاهر گشت.
در مصابيح القلوب مىخوانيم «امير مومنان، فاطمه، حسن و حسين(ع) هر يك شبى ازماه رمضان رسول الله را براى افطار دعوت كردند، فضه با اينكه خانهاى جداگانهنداشت، براى شب پنجم پيامبر را دعوت كرد. هنگام افطار نگاههاى ناباورانه فضه بهديدار چهره رسول اكرم(ص) روشن شد. اهل خانه كه غافلگير شده بودند، گفتند: ما رادر جريان مىگذاشتى تا تداركى ببينيم. فضه كه آرزوى ميزبانى رسول خدا را داشت،از درگاه الهى طعام خواست و آنگاه كه غذا حاضر شد، سفره افطار را گسترد». (2)
علاوه بر اين نشانههاى زيادى از مستجاب الدعوه بودن فضه در اين دوران به چشممىخورد كه همه حكايت از يك واقعيت دارند. آرى، فضه در خانه ولايت پرورش يافتهبود، و اين امر باعثشد به مرور زمان به والاترين مقام انسانى ستيابد. اوجهمراهى و دلبستگى او به اهل بيت را در ماجراى اطعام مىيابيم كه به واسطه آن فضهبه مقام «ابرار» ستيافت. قرآن كريم اينگونه از اطعام فقير و اسير و يتيمياد مىكند:
«همانا نيكان از جامهايى مىنوشند كه آميخته به كافور است. چشمهاى كه بندگانخدا از آن مىنوشند و آن را به هر جاى كه خواهند روان مىسازند. به نذر وفامىكنند و از روزى كه شر آن فراگير است، مىترسند. و طعام را در حالى كه خود دوستدارند، به مسكين و يتيم و اسير مىخورانند و در دل چنين مىگويند. جز اين نيست كهشما را براى خدا اطعام مىكنيم و از شما نه پاداشى مىخواهيم و نه سپاسى.
ما از پروردگار خود مىترسيم در روزى كه آن روز سخت و هولناك است. خداوند آنانرا از شر آن روز نگاه داشت». (3)
فضه در خانه ولايت پرورش يافته بود. در كتب روايى و تفسيرى شان نزول اين آيات را چنين بيان مىكنند.
حسن و حسين(ع) فرزندان اميرمومنان(ع) مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب بهملاقات آنان آمد.
وقتى حالشان را نگران كننده ديد، يكى از آنان پيشنهاد كرد كه اى على اگر نذركنى براى سلامتى كودكانت اميد ستخدا شفايشان دهد. (4)
على(ع) فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه مىگيرم. دختر رسول الله(ص) وخادمش فضه نيز چنين نذر كردند. بعد از مدتى آن دو سلامتخود را بازيافتند.
اينك وقت وفا به نذر رسيده بود.اميرمومنان به نزد شمعون خيبرى رفت (5) و مقدارى پشم براى ريسيدن و سه پيمانه جوبه عنوان اجرت گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمه(س) يك سوم از جو را آرد كرد ونان پخت.
هنگام افطار فقيرى آمد و گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمد(ص) فقيرى ازمسلمانان هستم غذايى به من دهيد; خدا غذايى از بهشتبه شما دهد. همه سهمافطارشان را يكجا جمع كرده به او دادند. روز دوم يتيم و روز سوم اسيرى آمد وآنان نيز تمام غذايشان را با رضايت قلبى تقديم كردند. (6)
سه روز بود كه على، فاطمه، حسن، حسين و فضه بى هيچ غذايى روزه گرفته بودند. صبح روز چهارم پيامبر به خانه فاطمه آمد. حسن و حسين از شدت ضعف بر خودمىلرزيدند. حال رسول اكرم دگرگون شد و از اميرمومنان علت را سؤال كرد و گفتدخترم را به من نشان بده. على(ع) رسول خدا را به طرف فاطمه راهنمايى كرد. او درمحرابش نماز مىخواند در حالى كه آثار گرسنگى از سيمايش پيدا بود. ضعف به جسمفاطمه غالب شده و رنگ رخسارش به زردى گراييده بود. پيامبر تا اين منظره را ديدفرمود:
«وا غوثاه بالله! انتم هذا ثلاث فيما ارى؟» پناه بر خدا، شما سه روز به اينحال بوديد. جبرئيل نازل شد و گفت:
«خذ يا محمد هناك الله فى اهل بيتك» بگير اى محمد! خدا گواراى اهل بيت توكند. پيامبر فرمود: چه را بگيرم. جبرئيل سوره «هل اتى» تا «ان هذا كان لكمجزاء و كان سعيكم مشكورا» را خواند. (7)
حسن بن مهران معتقد است آنگاه كه پيامبر داخل خانه شد و آنها را ديد گريان شدو ... جبرئيل اين آيات را فرود آورد: «ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجهاكافورا عينا يشرب بها عبادالله يفجرونها تفجيرا». (8)
علامه طباطبايى در ذيل اين آيات تفسيرى از امام صادق(ع) آورده، مىنويسد:
«يوفون بالنذر» يعنى على، فاطمه، حسن، حسين و خادم آنها فضه (9) در اين ميانعلامه مجلسى بعد از نقل 15 روايت مختلف از شان نزول اين آيات مىنويسد: «بعد ازآنكه بر اجماع مفسرين و محدثين بر اينكه اين سوره در حق اصحاب كساء نازل شد، پىبردى هيچ كس شبهه نيندازد زيرا; اينگونه ايثار از غير ائمه برنمىآيد و نزول اينسوره به همراه غذا براى آنها دليل بر جلال و رفعت و كرامت آنها نزد خداست واختصاص آنها به اين نيكو داشتبه همراه مكارم ديگر باعث مىشود كه نسبت دادن اينفضل به غير آنها كه هيچ مكارمى ندارند، قبيح باشد». اين تعريض علامه مجلسى در حقيقت پاسخى به گروههاى ناصبى و منحرفين است كه غيراهل بيت را مستحق چنين پاداشى دانستهاند و اساسا مدنى بودن اين سوره را زيرسؤال بردهاند (10) و گرنه تعريض وى به عدم سهيم بودن فضه در اين پاداش عظيم نمىتواندصحيح باشد. استاد ذبيح الله محلاتى در رياحين الشريعه مىنويسد: «سى آيه در حق اميرمومنانبدون استثناى فضه وارد شده است كه از فوائد و علائم متابعتخلوص مودت اوست. و آنبر حسب ظاهر صبر و شكيبايى بر گرسنگى در مدت سه روز است كه در اطعام قرص نان بهمسكين و يتيم و اسير با موالى خود همراهى مىكرد.
فضه گرسنه بود زمانى كه اهل بيت گرسنه بودند و تشنه بود وقتى تشنه بودند.
نمىخوابيد وقتى نمىخوابيدند روزه مىگرفت وقتى روزه بودند...» (11) آنچه براىبانوان ما مىتواند راهكارى در عصر حاضر براى دستيابى به قلههاى معرفت و شرافتمعنوى باشد پى بردن به سر مقاماتى است كه بانوانى شايسته چون فضه به آن دستيافتهاند.
و اين راز چيزى جز همراهى با اهل بيت و محو شدن در خواسته آنان نيست. چهاراصل مقدمات همراهى فضه با اهل بيت را فراهم ساخت. اين اصول عبارتند از:
1 وفاى به نذر: بشر به هنگام گرفتارى در دام رنج و سختى روى به خدا مىآورد،اما به محض خلاصى، خدا از يادش مىرود. نذر انسان را به پروردگار توجه مىدهد تاگرفتاريش برطرف شود. وفاى به عهد و نذر انجام عملى است كه خداى تعالى به آندستورداده و عدم وفا به فراموشى سپردن خداست و به اين صورت بين دستيابى بهشرافت معنوى و وفاء به نذر رابطهاى عميق وجود دارد.
2 ترس از روز حساب: مشخصه دوم ابرار به فكر حساب و روز جزاء بودن است چهانسانهاى نيكوكار نيز نمىتوانند به طورى كه شايسته خداست او را عبادت كنند ازاين روى همواره نقص و كاستى در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهى از ايننقيصه و ترس از حساب بود كه توانستبا ميل خود به يارى مستمندان بپردازد.
3 و 4 اطعام به نيازمندان و رضايت الهى:سركوب خودخواهى و برترىجويى درسايه اطعام به ديگران خصوصا نيازمندان تحقق مىيابد. اطعام به اين معنى است كهشخص تنها غم خود را نمىبيند بلكه ديگران را نيز مستحق يارى مىداند و به آناننيز عشق مىورزد. رضايت الهى نيز اساس اعمال است تا آنجا كه هيچ درخواستى ازفقير و اسير و يتيم ندارند و در هنگام گفتگو نيز با خدا سخن مىگويند و از اوپاداش مىخواهند.
از اين روى امام صادق(ع) فرمود:
«و يقولون اذا اطعموهم «انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لا شكورا»قال والله ماقالوا هذا لهم و لكنهم اضمروه فى انفسهم فاخبر الله باضمارهميقولون:
لا نريد جزاء تكافوننا به شكورا تثنون علينا به ولكنا انما اطعمناكم لوجه اللهو طلب ثوابه». (12)
«به خاطر خدا غذا مىدهيم و از شما جزا و شكرى نمىخواهيم» امام صادق(ع)فرمود: به خدا قسم اين را نگفتند بلكه با خود چنين گفتند و خدا از باطن آنهاخبر داد...
رحلت پيامبرفضه ضمن كسب فضايل والاى انسانى، ياورى دلسوز و مهربان براىفاطمه(س) و فرزندانش بود (13) او در خدمت رسول اكرم سالهايى را سپرى كرد تا اينكهسال دهم هجرى با تمام حزن و اندوهش فرا رسيد. در اين سال حال رسول اكرم پس ازحجه الوداع رو به وخامت گذاشت و سرانجام در غروب روز دوشنبه 28 صفر سال 10 هجرتبه ديدار حق شتافت. (14)
فضه از آن روز تلخ اينگونه ياد مىكند:
وقتى پيامبر وفات يافت كوچك و بزرگ سوگوار شدند و گريه بر او زياد شد ودلدارىدهنده نبود و مصيبت وى بر نزديكان، اصحاب، اولياء، دوستان، و بيگانگان وخويشان گران بود و كسى را نديدم از زن و مرد مگر آنكه گريان بود و فرياد مىزد. (15)
دوران بعد از رحلتمحور و تكيهگاههاى اصلى انقلابى كه پيامبر اكرم(ص)بنيانگذارى كرد، از سوى عوامل خارجى مانند روم و تهديدهايى داخلى همچون منافقانو اقليتهاى دينى ناراضى كه در قالب مسلمانان وارد جامعه اسلامى شده بودند، شديدادر معرض مخاطره بود.
آنچه باعثشد فضه راه حق را برگزيند و در مقابل سيل تحريف واقعيتها و غصبحقوق مسلم مقاومت كند، معرفت عميقى بود كه در سايه اهل بيت(ع) به دست آورد. بنابراين او نمىتوانستباور كند بانويى كه در تقسيم كار خانه با خادمى تنها وبىسرپرست، عدالت را تا آخرين حد رعايت مىكند در ادعايش درغگو باشد. و يااميرمومنان به حكومت ذرهاى دلبستگى داشته باشد. همه اين عوامل موجب شد در ميان كشمكشهاى سياسى او راه صحيح را برگزيند ومانند تعداد انگشتشمارى از جامعه زنان (اسماء بنت عميس، ام ايمن و ...) در راهمستقيم ثابت قدم بماند. اين گروه از زنان هر چند اندك بودند، اما توانستند بهطور شگفتانگيزى از سيطره فكرى و تبليغى جريان حاكم خارج شوند و اين در حالى بودكه بعضى نزديكان پيامبر همچون برخى همسران وى به وضع موجود و حكومت ايجاد شدهرضايت دادند.
ارزش رويكرد فضه در اين فضاى بحرانى آنگاه آشكار مىشود كه به كنيزان هم گروهو هموطن وى نظرى بيفكنيم كه هر يك در خانهاى از خانههاى مدينه به خدمتكارىمشغول بودند و هرگز در كشمكشهاى سياسى وارد نمىشدند. از اين روى آنگاه كه ازكنيز عايشه مىپرسند از عايشه چه ديدى تنها با اين كلام (از او جز خير نديدم) خودرا خلاص مىكند اما سكوت در مكتب فضه جاى نداشت. فضه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) بهگروه اقليتى از زنان پيوست كه با مظلوميت تمام از افشاى حقيقت اباء نكردند و درصف طرفداران اميرمومنان، فاطمه زهرا(س) قرار گرفتند.
روزى كه لاله پرپر شداو به دليل قرابتبا فاطمه(س) از همان لحظات وفاتپيامبر(ص) به دقت تمام قضاياى پشت پرده براى غصب مقام ولايت را مشاهده مىكرد ودر كنار آن مظلوميت اهل بيت را به نظاره مىنشست. در حالى كه برخى از اصحاب بهشدت در پى كسب مقام حكومتبودند او فاطمه را مىديد كه با چشمانى گريان و كمرىخميده از فراق پدر مىناليد و با نالههاى جانسوز خدو از مظلوميتش شكوه مىكند.
ابنابىالحديد مىنويسد: «ابوبكر به همراه ابنخطاب و ابوعبيده و گروهى ازاصحاب سقيفه مىآمدند در حالى كه به هيچ كس برخورد نمىكردند مگر اين كه او راكتك مىزدند و جلو مىآوردند و دستش را مىگرفتند و روى دست ابوبكر مىگذاشتند وخواه نا خواه از او بيعت مىگرفتند.» (16) فضه در همين زمان از وضعيت زهرا(س) خبرمىدهد و مىگويد:
از اهل زمين، اصحاب و نزديكان و دوستان كسى به اندازه مولايم فاطمه غمگين وشديدا گريان نبود. اندوهش تجديد و زياد مىشد و گريهاش افزونتر مىشد. و مىفرمود:
پدر قوتم رفته و خويشتنداريم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش كنندهام شده و حزنو اندوه درونى مرا مىكشد.
پدر، يكه و تنها باقى مانده و در كار خود حيران و سرگردانم، صدايم خفته وپشتم شكسته و زندگيم درهم ريخته و روزگارم تيره شده است.
پدر پس از تو براى وحشتم انيسى نمىيابم و مانعى براى گريهام و ياورى براىضعفم پيدا نمىكنم.
و مىفرمود: اى پدر مردم از ما روى برگرداندهاند حال آنكه نزد مردم به بركت تومحترم بوديم و ضعيف شده نبوديم پس كدامين اشك در فراقتسرازير نشود و ... (17)
فضه كه خود شاهد تمام اين مظلوميتها بود و بارها از زبان گوياى فاطمه(س)كلماتى چون سرزنش دشمنان، تنهايى، نداشتن ياور، روى گرداندن مردم، استضعافتحميل شده و ... مىشنيد چنان ارادهاى يافت كه بتواند در كنار فاطمه بماند و بهدفاع از حريم رسول الهى اقدام كند هر چند خادمهاى بيش نيست و به راحتى عواملحكومتى مىتوانند وى را تا مرز نابودى پيش برند. او راه خود را انتخاب كرد و در مقابل صدماتش را نيز به جان خريد. او درسختترين شرايط نيز از همراهى اهل بيت دستبرنداشت و با غير اميرمومنان بيعتنكرد. خليفه دوم طى نامهاى كه به معاويه نوشته است از جرات و جسارت فضه سخنمىگويد و مىنويسد: اى پسر ابوسفيان بدان كه با خالد بنوليد، قنفذ و عدهاى ازخواص اصحابم به در خانه فاطمه آمديم و در را به شدت كوبيديم. در خانه على،فاطمه، حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و فضه بودند. پس فضه درآمد و گفت: چهمىخواهى، گفتم: على را بگو بيرون بيايد و با جانشين رسول خدا بيعت كند.
آنگاه فضه شروع به احتجاج با من كرد.
گفتم برو و به على بگو بيرون بيايد. و الا وارد خانه مىشوم و او را بيرونمىكشم.
فاطمه وقتى اين را شنيد خود پشت در آمد و گفت: اى گمراهان تكذيبكننده چهمىگوييد و چه مىخواهيد؟ از خدا نمىترسى و داخل خانه مىشوى يا با گروه شيطانىخود مرا مىترسانى حال آنكه گروه شيطان ضعيف است واى بر تو و بر جرئتى كه نسبتبه خدا و رسول او كردى. مىخواهى نسل پيامبر را از دين قطع كنى و نورش را خاموشسازى؟ و ... (18)
آخرين فريادفضه چهره فاطمه(س) را آنگاه كه بين در و ديوار ماند، در خاطرنگاه داشت. لحظهاى كه فاطمه تنها او را صدا كرده و به كمك طلبيد. خليفه دوممىگويد: هيزم جمع كرده در را آتش زدم. فاطمه پشت در مانع از ورودم شد...
وقتى كشتههاى بدر و احد را كه به دست على هلاك شده بودند به ياد آوردمبرافروختم و لگدى بر در زدم فاطمه در پشت در بود چنان در خانه را فشار دادم كهكودكش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان ناليد كه گويا مدينه زير و رو شد و داد زد:
آه اى فضه به سويم بيا و مرا درياب به خدا قسم كودكم كشته شد. (19)
محرم كوثرهمراهى فضه با حضرت فاطمه(س) در آن شرايط بحرانى تا به آنجا رسيدكه جزء معدود محرمان حرم وى شد او باب حضرت فاطمه(س) بود (20) و ارتباط زنان ديگر باحضرت توسط وى صورت مىگرفت از اين روى فضه از درونىترين اسرار اهلبيت مىتوانستمطلع شود و به اين ترتيب استوارتر از ديگران در راه حقيقت گام بنهد تا به آنجامقام محرميت وى پيش رفت كه امام صادق(ع) فرمود: اميرمومنان فرمود:
وقتى از مرقد پيامبر برگشتيم به من ناله كرد. به سويش رفتم و گفتم: چرا شكوهمىكنى؟ او از خوابى كه ديده بود مرا مطلع كرد و به خدا و رسول خدا از من عهدگرفت كه وقتى وفات كرد غير از ام سلمه (همسر رسولالله) ام ايمن، فضه و از مردانغير از دو پسرش، عبدالله بنعباس، سلمان فارسى، عمار ياسر، مقداد، ابوذر و حذيفهكسى از آن مطلع نباشد. (21)
عشق او به فاطمه تا حدى بود كه وقتى نامش را مىشنيد اشك از چشمانش بىاختيارسرازير مىشد. به اين جهت وقتى ورقه بنعبدالله نام فاطمه را برد سيلاب اشك برگونههاى فضه جارى شد و گفت اى ورقه بن عبدالله حزن ساكن مرا به هيجان آوردى ومصيبت و دردهاى دلم را كه در قلبم پوشيده بود، آشكار كردى. (22)
هميشه ميل قلبى و رضايتخاطر اين بزرگوار را بقدر امكان بر ميل و رضاى خودترجيح مىداد. (23)
شهادت حضرت فاطمهفضه كه خبر وقايع آن روز را با تلاش بسيار براى آيندگان زندهنگاه داشت مىگويد: بزرگان مدينه جمع شدند و به سوى حضرت اميرمومنان على آمدند وگفتند: به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز حضرت سخن آنان را براى فاطمه بازگفت:
فاطمه فرمود: اى اباالحسن! توقف من در بين آنها كوتاه و مرگم نزديك است. بهخدا شب و روز ساكت نخواهم شد تا اينكه به پدرم رسول خدا ملحق شوم. (24)
على(ع) خانهاى در بقيع براى او ساخت كه حسن و حسين و مادرشان به آنجا رفتهمىگريستند و اميرمومنان فاطمه را در بين دستهايش به خانه برمىگرداند. (25)
فضه در مراسم غسل حضرت نيز شركت داشت. او كه لحظه لحظه زندگى حضرت فاطمه رااز لحظه وفات پيامبر تا شهادت حضرت فاطمه بيان كرده است لحظه غسل تا دفن را اززبان على(ع) اينگونه شرح مىدهد:
«فقال على والله لقد اخذت فى امرها و غسلتها فى قميصها و لم اكشفه عنهافوالله لقد كانت ميمونه طاهره مطهره ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله و كفنتهاو ادرجتها فى اكفانها فلما هممت ان اعقد الردا ناديتيا ام كلثوم يا زينب ياسكينه يا فضه يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق و اللقا فىالجنه» (26) على(ع) فرمود: «به خدا قسم كارش را به عهده گرفتم و در لباسش غسل دادمو لباسش را جدا نكردم، به خدا او مبارك طاهر و مطهره بود. آنگاه با باقىماندهحنوط پيامبر حنوط كشيده كفنش كردم و در كفن پيچيدم. وقتى خواستم رداء را ببندماى امكلثوم اى زينب اى فضه اى حسن اى حسين بشتابيد و از مادرتان بهره بگيريد كهاين جدايى است و ديدار در بهشت است.» محمد بنهارون بنموسى تلعكبرى از پدرش ازمحمد بنهاشم فخل مىگويد: وقتى فاطمه وفات يافت اميرمومنان غسلش داد و كسى جزحسن، حسين، زينب، امكلثوم، فضه و اسماء بنت عميس و ... حاضر نبود. (27)
پىنوشت ها:
1- الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 8،ص 75، رديف 1628; معالى السبطين، ص136، نقل از لمعه البيضاء.
2- رساله هلاليه، ص317 نقل از مناقب و مصابيح القلوب. در باره استجابت دعاىفضه به معالى السبطين، شيخ محمد مهدى مازندرانى، ص136 (به نقل ازاللمعهالبيضاء) و شام سرزمين خاطرهها، ص113 رجوع كنيد.
3- انسان، آيه 5 تا 11.
4- اسدالغابه، ج 5، ص 531، در الموضوعات، ج 1، ص 390 اين واقعه جزء موضوعاتآمده است. به اصابه فى تمييز الصحابه، ج 4، ص387 نيز رجوع كنيد «كانه موضوع...»، ج 8، ص 75، رديف 11628.
5- در برخى از روايات اشاره به شمعون خيبرى يهودى شده است اما برخى ديگر ازروايات از وى نامى به ميان نيامده است.
6- در برخى روايات آمده كه اسير از فضه تقاضاى غذا كرد و او غذايش را بخشيد،به بحارالانوار، ج 35، ص237 تا 255 رجوع كنيد.
7- اسدالغابه، ج 5، ص 131، ينابيع الموده، ص93; كشفالغمه، ص49.
8- به اين منابع رجوع كنيد: بحارالانوار، ج 35، ص247 (و شان نزولهاى ديگر)،امالى صدوق، ص 155 و157 در خرايج، ص 82 نامى از فضه نيست و در كشفالغمه ص 200آمده اسير غذا را از فضه خواست.
9- الميزان فى تفسير القرآن، جزء29، سوره دهر، ص137، امالى صدوق، ص 115 و157.
10- بحارالانوار، ج 35، ص256 و مجمع البيان، ج 10، ص 405 و406 وى به اشكالبرخى از ناصبىها مبنى بر مكى بودن سوره اشاره كرده و پاسخ مىدهد.
11- رياحين الشريعه، ج 1، ص 325 و326.
12- امالى صدوق، ص 115.
13- ارشاد القلوب، ص 428.
14- سيره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 658.
15- «لما قبض رسول الله(ص) افتجع له الصغير و الكبير و كثر عليه البكاء و قلالعزاء و عظم رزوه على الاقربا و الاصحاب و الاولياء و الاحباب و الغربا و الانساب ولم نلق الا كل باك و باكيه و نادب و نادبه»، رياحين الشريعه، ج 2، ص316 تا317نقل از بحارالانوار.
16- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج 1، ص 74.
17- «لم يكن فى اهل الارض و الاصحاب و الاقرباء و الاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء وانتحابا من مولاتى فاطمه الزهرا(س) و كان حزنها يتحدد و يزيد و بكاءها يتشد».«رفعت قوتى و خاشى جلدى و شمتبىعدوى و الكمه قاتلى يا ابناه بقيت و الههوحيده و حيرانه فريده فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عيش و تكدر دهرى...»، بحارالانوار، ج43 (باب ماوقع عليها من الظلم)، ص 174 و 175، كوكب الدرى،جزء اول، ص 241; عوالم، ج 11، ص487 و ... نقل از نهج الحياه، ص 72، حرف «پ».
18- «ايها الظالون المكذبون ماذا تقولون و اى شىء تريدون؟ يا عمر اما تتقىالله؟ تدخل على بيتى؟ ابحزبك الشيطان تخوفنى؟ و كان حزب الشيطان ضعيفا و يحك ماهذه الجراه على الله و على رسوله تريد ان تقطع نسله من الدنيا و تفنيه و تطفىءنور الله؟ و الله متم نوره و انتهاره لها طفيانك يا عمر اخرجنى و الزمك الحجه وكل ضال غوتى اما و الله يابنالخطاب لولا انى اكره ان يصيب البلاء من لا ذنب لهلعلمت انى ساءقسم على الله ثم اجده سريع الاجابه.» بحارالانوار، ج53، ص 18 و ج8، ص229 و ج 28، ص 268; وافى، ج 2، ص 188; اصول كافى، ج 1، ص 460; ارشادديلمى، ص176; الامامه و السياسه، ج 1، ص 12; احتجاج طبرسى، ص83; نهجالحياه، ص137; بيت الاحزان محدث قمى، ص107.
19- «آه يا فضه الى فخذنينى و الله قتل ما فى احشايى من الحمل». بحارالانوار،ج 8، ص 230 (چاپ كمپانى).
20- ملاهاشم خراسانى از مصباح كفهمى نقل مىكند كه فضهبابحضرتفاطمهبود،منتخبالتواريخ،ص116.
21- «قال اميرالمؤمنين(ع): فلما انتبهت من مرقدها صاحتبى فاتيتها فضلت لها: ما تشتكين فخبرتنى بخبر الروياثم اخذت على عهد الله و رسوله انها اذا توفيت لااعلم احدا الا امسلمه زوج رسول الله و امايمن و فضه و من الرجال ابنيها وعبدالله بنعباس و سلمان الفارسى و عمار بنياسر و المقداد و ابوذر و حذيفه». بحارالانوار، ج43، ص 208 و ج 81، ص 310، ح 30; دلائل الامامه طبرسى، ص 44;مستدرك الوسايل، ج 2، ص186.
22- رياحين الشيعه، ج 2، ص317.
23- همان، ص 314.
24- «يا ابا الحسن ما اقل مكثى بينهم و ما اقرب مغيبى من بعد اظهرهم فوالله لااسكت ليلا و لا نهارا اذ الحق بابى رسول الله(ص»). بحارالانوار، ج43، ص 174 تا180.
25- بحارالانوار، ج43، ص 180.
26- همان، ج 81، ص 310، ح 31.