مي گفت: «شوهرم از صبح ساعت هفت مي ره سركار تا سه بعدازظهر، دو ساعتي توي خونه اس و باز پنج عصر مي ره تدريس خصوصي تا 9 شب. راستش من و بچه ها اصلاً نمي بينيمش - خب چه مي شه كرد. خرج خونه و تحصيل بچه ها كه تمام شدني نيست. منم كه علي رغم تحصيل دانشگاهي، كار مشخصي ندارم و همه وقتم رو صرف خونه و بچه ها مي كنم. پس شوهرم مجبوره به جاي منم كار كنه.
فقط نگرانم كه حسابي به اون فشار بياد و سلامتيش به خطر بيفته. البته كارهاي منم تمامي نداره. از خريد كردن و سرزدن به مدرسه و مهد كودك بچه ها گرفته تا پرداخت قبضهاي برق و آب و تلفن و رفتن به شهرداري و گرفتن مجوز براي تعمير خونه تا آوردن لوله كش و تعميركار تلويزيون... خلاصه شب كه مي شه حسابي كسل و بي حوصله ام. تازه مي يام كمي استراحت كنم كه وقت ديكته گفتن به دخترم و غذا دادن به پسر كوچيكم مي رسه... پس مي بينين كه ديگه حوصله اي براي شوهرم باقي نمي مونه... .
زن جوان كه حدود 30 سال داشت، اين حرفها را در يك محفل زنانه كه به خاطر جشن تولد دختر يكي از همكلاسيهاي دوران دانشگاهش تشكيل شده بود، بيان مي كرد. در اين مهماني دوستانه، خانم ديگري هم حضور داشت كه معتقد بود وقتي خانمي ازدواج كرد و بچه دار شد، بايد پاي همه اين مسايل بايستد و با قبول همه اين مسايل، بار مهمي از مشكلات زندگي مشترك را به دوش بكشد. او كه در سن پايين ازدواج كرده بود و اكنون دو فرزند 14 و 9 ساله داشت، مي گفت: «وقتي پاي سفره عقد نشستم، همه اش 16 سال داشتم. ولي در اين مدت هم ديپلم خودم رو گرفتم و هم دوره كامل آرايشگري و خياطي رو گذروندم. ولي از اين دانشي كه كسب كردم براي خودم و خانواده ام استفاده نكردم، در حالي كه مي تونستم آرايشگاه باز كنم يا خياط خونه راه بندازم. ولي ترجيح دادم به بچه ها و شوهرم برسم. الان هم اصلاً احساس پشيموني نمي كنم.»
خانم ميانسالي كه ظاهراً از اقوام صاحبخانه بود و تا آن لحظه ساكت نشسته بود، وارد بحث شد و گفت: به نظر من در شرايط فعلي كه اكثر خانمها تحصيلات دانشگاهي دارن و به اميد پيدا كردن كار و مشاركت اجتماعي ليسانس و فوق ليسانس مي گيرن، شيوه زندگي خانواده ها با گذشته خيلي فرق كرده. البته اين هم خوبه و هم بد. چون اگه خانمي نتونه خودش رو با شرايط متفاوت كار بيرون و داخل خونه هماهنگ كنه و به اصطلاح از پس انجام هر دو وظيفه به خوبي بر بياد، نه مي تونه مادر و همسر خوبي باشه و نه كارمند و متخصص كارآمدي و اين جاست كه دچار انواع ناراحتيهاي جسمي و روحي مي شه و فشار مضاعفي رو بايد تحمل كنه. پس به نظر من وقتي زني تشكيل خانواده مي ده و وارد زندگي مشترك مي شه. در واقع مسؤوليتي رو پذيرفته كه بايد از اون لحظه به بعد اولويت اول زندگي اش باشه. در غير اين صورت هميشه از همه چيز احساس نارضايتي مي كنه. هم از زندگي خانوادگي، هم از كار اداري و مسؤوليت اجتماعي كه قبول كرده. نه شوهر و بچه هاش از زندگي راضي هستن، نه اون از خانه داريش لذت مي بره. مي دونين چرا؟ چون نتونسته براي دقايق و ساعتهاي زندگي اش درست برنامه ريزي كنه و به عبارتي اون رو مديريت كنه... .
صحبت كه به اين جا كشيد، يكي از همكلاسيهاي خانم صاحبخانه كه دانش آموخته روانشناسي بود، وارد بحث شد و اين طور ادامه داد: «من با وجود اينكه فقط يك پسر 6 ساله دارم، ولي ترجيح دادم توي خونه بمونم و از دانش و اطلاعاتم براي خانواده ام استفاده كنم. چون شغل همسرم طوريه كه بايد در هفته سه روز در مأموريت باشه. پس اگه منم در بيرون شاغل مي شدم، پسر كوچولوم از نظر روحي خيلي صدمه مي ديد. چون يا بايد مي فرستادمش مهد كودك يا خونه مادربزرگ و خاله. به همين دليل ترجيح دادم توي خونه بمونم و خودم روي تربيت و رسيدگي به فرزندم نظارت داشته باشم. البته اين رو هم بگم كه من اصلاً خودم رو در كارهاي خونه محدود و محصور نكردم. مرتب با پسرم به پارك و سينما مي رم. برايش كتاب مي خرم. عضو يك كتابخونه هستم و دايم مطالعه مي كنم. از اينترنت استفاده و مقاله هاي تربيتي رو ترجمه مي كنم. تنيس روي ميز بازي مي كنم. به اين ترتيب روزهاي هفته رو بين كارهاي مختلف تقسيم كردم. خلاصه مي خوام بگم كه ما خانمها بايد تلاش كنيم و به راه مناسبي در زندگيمون برسيم تا عمرمون تلف نشه. به نظر من درس خوندن كه هميشه مترادف با اشتغال رسمي در بيرون از خونه نيست.
مديريت زمان
نسرين جهانشاهي، كارشناس ارشد علوم اجتماعي، معتقد است: بخشي از مشكلات زنان و دختران جامعه ما مربوط به عدم موفقيت آنها در «مديريت زمان» است. به اين معني كه آنها تا وقتي سرگرم درس خواندن يا امور معمول و روزمره زندگي هستند به شدت فعالند، اما وقتي درس يا كار به خصوصي ندارند، نمي توانند اوقات فراغت خود را به طور منطقي و درستي مديريت كنند پس بسياري از آنها از توانمنديها، استعدادها و علايق واقعي خود آگاهي كافي ندارند واگر هم داشته باشند، راههاي شكوفايي اين استعدادها و توانمنديها را به درستي نمي دانند. به نظر مي رسد كه يكي از دلايل سرخوردگي، بي حوصلگي و افسردگي دخترهاي جوان و زنان خانه دار تحصيلكرده ما هم همين مسأله باشد. وي مي افزايد: اخيراً آماري توجهم را جلب كرد كه از بروز افسردگي در ميان 2 تا 3 ميليون زن ايراني حكايت داشت.
تحصيلكرده هاي «خانه نشين»
مژده- ب، دانش آموخته رشته مديريت بازرگاني كه مدت سه سال است به دنبال كار مناسب مي گردد، ولي تاكنون موفق نشده، مي گويد: اين كاملاً منطقي است، هر خانمي كه ادامه تحصيل مي دهد و مدرك دانشگاهي مي گيرد، دوست دارد از سرمايه گذاري كه به لحاظ مالي و معنوي كرده، بهره كافي ببرد و از طرفي چون پذيرش دانشگاهها زياد است و شرايط كار مناسب براي خيلي از دانش آموختگان فراهم نمي شود، به طور طبيعي خيلي از آنها «خانه نشين» مي شوند كه اين امر آثار و عواقب نامطلوبي بر بسياري از خانواده ها مي گذارد. به اعتقاد وي، وضع دختران در اين ميان به مراتب حساس تر و بدتر از پسرهاست. چون خيلي از آنها نمي توانند و نمي خواهند در هر جايي كار كنند و از همين رو، اگر موقعيت مناسب ازدواج برايشان دست دهد كه تشكيل خانواده مي دهند، در غير اين صورت همچنان به دنبال كار مورد علاقه شان مي گردند تا به استقلال مالي دست پيدا كنند.
عدم ثبات شغلي
جهانشاهي، در ارتباط با حس استقلال طلبي مالي دختران تحصيلكرده مي گويد: يكي از دلايلي كه امروز دختران را به سوي تحصيلات عاليه مي كشاند، دستيابي به وضعيت اقتصادي مناسب و استقلال مالي است. البته از اين واقعيت هم نبايد گذشت كه در بسياري از موارد به دليل تورم و گراني موجود، بسياري از مردان هم به دنبال همسران شاغل مي گردند تا بار مشكلات اقتصادي خانواده بين آن دو نفر تقسيم شود، اين در حالي است كه بسياري از پسرها و دخترهاي جوان داراي شغل ثابت يا درآمد مكفي نيستند و عده اي از آنها در همان ماههاي اوليه پس از ازدواج به دليل عدم ثبات شغلي دچار مشكلات اقتصادي مي شوند. پس اگر يكي از آنها بتواند در چنين شرايطي بار مخارج زندگي مشترك را به دوش بكشد تا ديگري شغل با ثبات تري پيدا كند، تعادل مالي خانواده كوچكشان تا حدودي حفظ خواهد شد.
به اعتقاد همين كارشناس ارشد علوم اجتماعي، مسؤوليت دولتمردان و برنامه ريزان جامعه اين است كه براي زوجهاي جوان تسهيلات كافي از طريق بانكها و سازمانهاي ذيربط، به ويژه در مورد مسكن فراهم كنند، تا آنها بتوانند در سالهاي نخستين ازدواج خود را از زير بار مشكلات و مسؤوليتها به سلامت بيرون بكشند.ژاله بنان كردي، كارشناس علوم سياسي نيز به گزارشگر ما مي گويد: اصلاً قرار نيست هركس به دانشگاه رفته و درس خوانده حتماً در بيرون شاغل باشد، خود من درس خواندم براي اينكه اطلاعاتم را افزايش دهم و در آينده بتوانم به عنوان همسر و مادر بهتر نيازهاي معنوي و تربيتي فرزندانم را پاسخ بگويم. ما سه خواهر هستيم كه همه تحصيلات دانشگاهي داريم ولي هيچ كدام از ما در جايي به طور رسمي اشتغال به كار نداريم. خواهر بزرگترم كه دانش آموخته رشته معماري است، از هنر و اطلاعاتش در محيط منزل بهره گرفته است و از آن براي زيبايي بيشتر خانه اش استفاده مي كند. خواهر ديگرم نيز كه مترجمي خوانده، داراي سه فرزند است و در كنار تربيت فرزندان در اوقات فراغت به كار ترجمه كتابهاي تربيتي مشغول است.
جايگاه زنان خانه دار در جامعه
دكتر عبدالمجيد وهابي، روانشناس نيز در گفتگو با گزارشگر ما مي گويد: يكي از عللي كه زنان جوان و تحصيلكرده ما امروزه به دنبال كسب علم و دانش از هر نوعش هستند، اين است كه گمان مي كنند جامعه و حتي خود خانواده ها برداشت درست و منصفانه اي از «خانه داري» ندارند و ارزش كافي براي زحمات خانمها قايل نيستند. البته نسل قبل از آنها، يعني مادران و پدران، هم در دامن زدن به اين طرز تفكر سهم دارند. به ويژه اين موضوع درخانواده هايي بيشتر مشاهده مي شود كه پدر و مادر در ادامه تحصيلات دانشگاهي با موفقيت روبه رو نبوده اند و به طور طبيعي اكنون مي خواهند فرزندانشان شرايط و موقعيت بهتري از آنها در جامعه پيدا كنند.
به گفته دكتر وهابي، گرچه اين طرز فكر كه هر نسل بايد نسبت به نسل قبلي اش از توانمنديها و موفقيتهاي بيشتري برخوردار باشد، به خودي خود قابل درك است، ولي براي تحقق اين مسأله نبايد به هر وسيله اي متوسل شد و فشار زيادتر از حد توان به جوانها وارد كرد.
به اعتقاد همين روانشناس، قبول اين موضوع كه شرايط فعلي جامعه به نحوي است كه نمي توان انتظار داشت تمامي دانش آموختگان دختر و پسر به يك نسبت وارد بازار كار شوند، موجب خواهد شد تا دختران از امنيت رواني بيشتري در محيط خانواده و جامعه برخوردار شوند و به همان نسبت هم از آسيبهاي رواني و اجتماعي كاسته شود.
كلام آخر
در خبرها آمده بود كه مشاور استاندار تهران، در جلسه كارگروه بانوان و جوانان استان، از مصوبات هيأت دولت درخصوص بهبود وضعيت زنان و دختران اين استان خبر داده و گفته است: دولت براي ايجاد 8905 فرصت شغلي با اولويت اشتغال دانش آموختگان دختر دانشگاهي در استان تهران، مجوز تأسيس 555 شركت تعاوني بانوان را صادر كرده است.
به گفته فرحناز قندفروش، مبلغ يك ميليارد ريال نيز به سازمانهاي غيردولتي و مردمي فعال در حوزه زنان در سطح استان تهران اختصاص يافته است. وي از تمام دستگاههاي اجرايي خواسته است تا طرحهاي اشتغالزايي براي بانوان در حوزه هاي كاري خود را به كارگروه بانوان و جوانان استان تهران ارايه دهند.
به گفته دبير كارگروه بانوان و جوانان استان تهران، 200 ميليون تومان اعتبار به طرحهاي پژوهشي زنان اختصاص يافته است و همچنين «طرح صندوق راهگشا» كه به نيازهاي آتي زنان و دختران استان تهران اختصاص مي يابد، در شوراي برنامه ريزي و توسعه اين استان مورد استقبال قرار گرفته و قرار است از طريق صندوق مهر امام رضا(ع) دنبال شود.
به اين ترتيب، بايد ديد آيا اجراي طرحهايي از اين نوع خواهد توانست در استان تهران مشكل اشتغال دختران دانش آموخته را رفع كند و در صورت موفقيت، چه وقت شاهد اجراي اين قبيل طرحها در شهرستانها و مناطق محروم خواهيم بود؟