جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نگاهى اجمالى برشبهات وهابيت
-(2 Body) 
نگاهى اجمالى برشبهات وهابيت
Visitor 498
Category: دنياي فن آوري

مقدمه

شيخ محمدبن عبدالوهاب متولد 1115 هِ شهر عينيه از شهرهاى منطقه نجدحجار مى باشد که در پى هم دستى با اميردرعيه، محمدبن مسعود در سال 1160 به مرور تمام حجاز و سپس سرزمينهاى از يمن، سوريه، عراِ و... را تحت سيطره خود درآوردند و پايه گذارى حکومت آل صعود و فرقه وهابيت را با خونريزيهاى فراوان و جنگهاى پياپى محقق کردند. فرقه هاى وهابيت اگر چه نام پدر شيخ محمد ناميده شد که مبادا پيروان او آنرا محمديه بنامند و از آن سوء استفاده کنند، اما نگاهى خاص و انحرافى از عقايد اسلامى بويژه مباحث توحيدى آن است که محمدبن عبدالوهاب به پيروى از آراء ابن تميمه و سلفى هاى قبل از وى مروج آن به شمار مى رود.
پدرش از علماى حنبلى بود که با وى مخالفتهايى داشت اما مخالفتهاى برادر شيخ محمد يعنى سليمان بن عبدالوهاب با او شديدتر بود و او نخستين کسى بود که کتابى تحت عنوان "الصواِ الهيه فى الرد على الوهابيه" تاليف کرد و عقايد برادرش را مردود دانست
طرح افکار محمدبن عبدالوهاب در شرايط بسيار سخت و ناگوار مسلمانان انجام گرفت و در زمانى که امت اسلام از سوى انگليسيها، فرانسويها،روسهاى تزارى و حتى امريکاييها تحت فشار بود. شعله اختلاف و تفرقه را به نحوى برافروخت که برخى آنرا از اساس براى ايجاد چنين شکافى قلمداد نمودند
بسيارى از علما در رد وهابيت و افکار ابن تميمه و نيز رد و تکفير و تفسيق محمدبن عبدالوهاب کتابها و رسالات متعددى نگاشته اند. علامه متحبرامينى اعلى الله مقامه در جلد پنجم صفحات 87 تا 89 و نيز آية الله سبحانى در کتاب بحوث فى الملل والنحل. جلد چهارم صفحات 355 تا 359 اسامى برخى از دانشمندان اهل سنت که در کتاب نقد و رد وهابيت کتاب و رساله نگاشته اند را ذکر کرده اند. از اين ميان مى توان به کتابهاى گرانقدر "شفاء السقام فى زيادة خير الانام" و "الدرة المضئية فى الرد على التميمة" از تقى الدين مشبکى شافعى."المقالة المرضيه اثر القضات مالکيه به نام تقى الدين اِخنايى" "الجواهر المنظمه فى زيارة قبرنبى اکرم" اثر ابن حجرمکى در رد عقايد ابن تميمه و نيز کتابهاى "تجريد سيف الجهاد المدعى الاجتهاد" اثر عبدالله بن لطيف شافعى، "الصواعق و والردود" اثر عفيف الدين عبدالله داوود حنبلى، "تحکم المقلدين بمن ادعى تجديد الدين" اثر محمدبن عبدالرحمان بن عفالق حنبلى و "الهارم المهندى فى عنق النجدى" اثر شيخ عطاءالله مکى در رد بر عقايد محمدبن عبدالوهاب اشاره نمود
در بين شيعيان نخستين رديه توسط مرحوم شيخ جعفرکاشف الفطاء با عنوان "منهج الرشاد لمن اراد السداد" و گسترده ترين کتاب از کتاب از جانب علامه آية الله سيدمحسن عاملى تحت عنوان "کشف الارتياب عن اتباع محمدبن عبدالوهاب" نگاشته شده است. براى آگاهى ديگر علماى شيعه مى توان جلد چهارم کتاب بحوث فى الملل و النحل آية الله سبحانى صفحات 359و360 مراجعه نمود از آنجا که مکتب وهابيت ادامه و استمرار سلفيت مى باشد مناسب است با ويژگيهاى اين مکتب، علل شکل گيرى آن و نيز اطوار سلفيت تا رسيدن به وهابيت به اجمال اشاراتى داشته باشيم .

سلفيت و مراحل سه گانه تاريخى آن

سلفيت مکتبى است مبتنى بر بازگشت به سيره و انديشه که به حديث گرايى شناخته مى شود. عمده ويژگيهايى اين مکتب اخذ به ظواهرآيات و روايات و نفى هر گونه تفسير و تاويل، حديث گرايى افراطى، تقليد محض از رفتار و اعمال سلف، گريز از نوآورى و اجتهاد مى باشد. اين جريان فکرى در پى علل و عواملى شکل گرفت که مهمترين آنها ضايعه جبران ناپذير از دست رفتن گنجينه احاديث پس از منع کتابت حديث در زمان عمر.
تلاشهاى معاندان و مخالفان در ترويج اسرائيليات و خرافات، امکان بودن تمسک به ظواهر احاديث، آشنا نبودن بسيارى از سلف با علوم عقلى و حقايق عميق اسلامى، در نگهداشته شدن مردم از معارف اهل بيت، جدالهاى مکاتب کلامى و ظهور افکار گوناگون و نيز پيدايش مکاتب راى و قياس و اجتهادات عقلى است.
الف: سلفيت نخستين.پيشگامان سلفيت نخستين مالک بن انس، سفيان بن ثورى، ابن ابى ليلى، داوودبن اصفهانى، ابن مبارک اسحاِ بن راهوى و حسين بن على کرابيى بودند. اين دوره که همان ويژگيهاى فوِ الذکر سلفيت را داشتند در مکتب حديثى احمدبن حنبل به عنوان يک انديشه و روش سامان يافته تجسم يافت. عقايد اشعرى که بعدها انجام يافت تلفيقى بود از عقايد و مکتب احمد که با نوعى عقلانيت آنرا تعديل کرده بودند. اگر چه چالشهاى بين متکلمان اشاعره و اهل بيت حديث به مرور تشديد شد و به انزواى اهل حديث و سلفيت نخستين و غلبه اشاعره منجر شد.
ب: سلفيت قرن هشتم.با ظهور ابوالعباس احمدبن عبدالحليم معروف به ابن تميمه و شاگردش ابن القيم جوزى در اين قرن سلفيت احياء مجدد گرديد و در غالبى ضد علوى و با گرايشات عثمانى، علاوه بر عقايد و افکارات سلفيت اول، بدعت شمردن و شرک دانستن تبرک، توسل، شفاعت، زيادت قبور اولياء، بزرگداشت مواليد و وفايات، در حوزه توحيد و بدعت،و... رانيز به سلفيت افزود.
ج: سلفيت جديد. سلفيت قرن هشتم که با تبعيد و زندانى شدن ابن تميم و مردود شدن افکارش به حاشيه رانده شده بود با بروز محمدبن عبدالوهاب نجدى در قرن دوازدهم جان دوباره اى گرفت و اين باره نيز بر گستره عقايد خود با حرام دانستن مظاهر تمدن جديد از قبيل راديو، تلفن، قهوه، کتب منطق و بدعت شمرده آن افزود. در اين دوره سلفيت با شدت بيشترى به ميدان آمد و با همکارى جانب حکومت آل سعود به ترويج و تبليغ خود همت گمارد. اين تلاشها بويژه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و به جهت تقابل با افکار انقلابى حضرت امام و انديشه اسلام ناب محمدى (ص) و با حمايتهاى سياسى بين المللى و نيز ذخاير سرشار منابع نفتى، امروزه گستره اى بين المللى يافته و سالانه ميلياردها دلار و ريال سعودى را به خود مصروف مى سازد

عقايد وهابيت

حافظ وهبه از نويسندگان معروف وهابى، آراء و عقايد وهابيت را در امور کلى زير خلاصه نموده است:
1- بازگشت به کتاب خدا و سنت پيغمبرى و پيروى راه سلف صالح (صحابه پيامبر و تابعين) در فهميدن آيات و احاديث و نرفتن به راه فلاسفه و متکلمان و صوفيه که همه آنها مخالف طريق سلف صالح است.
(از قبيل آيات و روايات مربوط به اعتقاد به رويت و اثبات جهت و جسم براى خدا و يا معصوم نبودن پيامبران قبل از بعثت و...). نقد اين دسته افکار را مى توان در کتاب "الوهابية والتوحيد" آقاى کورانى ملاحظه نمود.
2- مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چيزهايى که موجب شرک مى باشد از قبيل زيارت ،توسل، تبرک به آثار اولياء، نمازگزاردن نزديک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زيارت بناى قبور و تعمير ساختمانهابراى قبور نذر و ذجه و گريه بر آنها، قسم به غير خدا، استمداد و استشفاء از غيرخدا و شفاعت طلبيدن از آنان و...
3- مبالغه نکردن و غلو ننمودن درباره پيغمبر و اولياء بويژه پس از مرگ و در نظر نگرفتن نيروهاى و امداهاى غيبى و فوِ العاده براى آنان و موثر نبودن و يا فقدان ارتباط ارواح آنان با اين دنيا
آنچه در فوِ اشاره گرديد خلاصه اى بود از افکار و عقايد وهابيت که با توجه به بناى نوشتار بر اختصار نگاشته شده و براى آشنايى بيشتر مى توان به کتابهاى "منهاج السنت"، "مجموعه الرسائل الکبرى" "الفتادى الکبرى"، "الجواب الباهر فى زوار المقابر" و "الرد على الاختايى" از ابن تميمه، کتابهاى "التوحيد" "المهدية النسيّه"، "خلاصة الکلام"، "کشف الشبهات عن خالق الارض و السموات" و رساله "اربع قواعد" از محمدبن عبدالوهاب، کتاب "تطهير الاعتقاد" محمدبن على شوکانى صنعانى و يا" ابن تميمه حياته و عصره و ارائه و فقه" از محمدابوزهره و بالاخره "حيات شيخ الاسلام ابن تميمه" از محمدالبيطار مراجعه نمود.

نقد آراء و شبهات وهابيت

عمده افکار وهابيت در پشت ديوار دفاع از توحيد و مبارزه با شرک و بدعت و بازگشت به سيره و گفتار سلف پنهان شده است به نحوى که خود را مدافع توحيد دانسته و ديگران را مشرک مى خواند. از اين حيث قبل از پرداختن به خصوص شبهات مطرح شده، مناسب است مرز دقيق توحيد و شرک مشخص گرديده و نيز تعريف و ملاک بدعت مشخص گردد. پرداختن به اين 2 مبحث پاسخ بسيارى از شبهات را به صورت مبنايى معلوم مى گرداند بدون آن بسيارى از مباحث بى نتيجه باقى خواهد ماند.

1- نقد آراي وهابيت

1-1 مرز توحيد و شرک

وهابيت بدون ارائه تعريف دقيقى از عبارات، آنرا فى الجمله خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود ديگر دانسته اند در حاليکه عبارات خضوع و تذللى است که جوشيده از اعتقادى خاص درباره معبود باشد خواه اين معبود خداباشد و خواه غيرخدا و انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبى آنها به مقامات خاصى بوده که معبودها و خدايان کوچکى وجود دارند که بخشى از افعال الهى به آنها تفويض شده و در ربوبيت تصرف مى کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر مى کردند عزت و ذلت و پيروزى و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست. بديهى است در اعتقاد به جواز و مشروعيت برخى افعال نظير شفاعت و توسل خواهى، زيارت و... هيچکدام از ذهنيت هاى فوِ وجود ندارند. به نظر شيعه مقومات عبادت 2 امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اينکه او رب، مدبر کارگردان هستى به صورت کلى ياجزئى است. لذا هر گونه خضوع و فروتنى را نمى توان مادام که همراه امر ملائک به سجده بر آدم، سجده فرزندان يعقوب در برابر يوسف و...
بنابراين پذيرفتن مرز توحيد و شرک با ملاک هر گونه تعلق و وابستگى به غيرخدا يا هر گونه تضرع و فروتنى شديد به غيرخدا ناصواب مى باشد. هم چنين بايد گفت هر گونه انتساب و وابستگى به غيرخدا نمى تواند نادرست باشد و با دو قيد است که اين انتساب يا اشکال مى گردد يکى اينکه انتساب بالاصالة (با قدرت ذاتى) و ديگر باشد و ديگر اينکه انتساب بالاستقلال (بدون اذن گرفتن از ديگرى) گردد.
بعضاً فروتنى و تذلل در برابر غيرخدا که در قرآن کريم مشروع دانسته شده است (از قبيل امر به ملائکه براى سجده بر آدم و...) را موجه و مدلل به علت فرمان خدا مى دانند غافل از اينکه خداوند به عملى که واقعاً شرک است فرمان نمى دهد "ان الله لايامر بالفحشاء و اتقولون على الله مالاتعلمون" و امر به شى ء نمى تواند ماهيت شى ء را دگرگون سازد.
ناگفته نماند که وهابيون توحيد را به 2 شاخه تقسيم مى کنند توحيد الوهى و توحيد ربوبى، توحيد ربوبى را همان توحيد در خالقيت و توحيد الوهى را همان توحيد در عبادت مى دانند و عنوان مى کنند که مشرکين توحيد ربوبى داشتند ولى توحيد الوهى نداشتند يعنى اينکه در عبادت مشرک بودند. لازم است توضيح داده شود که توحيد الوهى به معناى عبودى نيست، اله يعنى الوجود الاعلى و المطلق الذى من شوونه ان يکون معبودا، معبوديت لازمه الوهيت است نه مساوى با آن و تفسير اله به معبود تفسير شى به لازمه آن است نه تفسير شى به نفس. از سوى ديگر رب نيز به معناى خالق نيست بلکه به معناى مدبر است و مشرکانى که ماه و ستاره را مدبر مى دانستند نمى توانستند توحيد ربوبى داشته باشند بلکه مشرکين در خالقيت موحد بودند ولى نه در توحيد الوهى داشتند و نه ربوبى.

2-1- تعريف و ملاک بدعت

دانشمند بزرگ شيعه سيدمحسن امين عاملى در تعريف بدعت مى گويد "البدعة ادخال ماليس فى الدين فى الدين" بدعت عبارت است از داخل گرداندن چيزى که جزو دين نيست در آن. همچون مباح کردن حرام و حرام کردن مباح کردن، واجب گرداندن غيرواجب، مستحب شمردن غيرمستحب. به عبارت ديگر تصرف در قانون الهى خواه به صورت افزايش باشد و خواه کاهش بدعت ناميده شده و بدعت گزار از توحيد و تشريع روى گردان است.
عناصر و ملاکهاى بدعت ناميده شدن يک عمل عبارتنداز:
1- تصرف در دين. بنابراين اگر نوآورى به دين منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقى نمى کند که نوآورى مزبور جايز باشد (مثل فوتبال)و يا حرام باشد (مثل آميزش و اختلاط زن و مرد اجنبى).
2- فقدان دليل خاص يا عام شرعى. اعمال شرعى، مشروعيت خود را از دليل خاص و يا از دليل عام شرعى مى گيرند، برخى از اين ادله عام عبارتند از: قاعده نفى سبيل، حرمت اکل باطل، قاعده نفى حرج، نفى اضرار. بنابراين مسائلى از قبيل بزرگداشت مواليد و وفيات پيامبر از ادله کلى و عام وجوب رعايت اموات اهل بيت و احترام خاندان و ى و تعظيم شعائر الهى قابل استفاده مى باشند و لذا ادعاى بدعت بودن پذيرفته نيست و گرنه برخوردارى از تجهيزات و سلاحهاى جديد نظامى از قاعده کلى واعدوالهم مااستطعتم من قوة قابل بهره بردارى نبوده و بدعت به شمار مى رود.
3- قصد رواج در ميان مردم. انديشه تصرف مادامى که جنبه عملى به خود نگيرد اگر چه حرام مى باشد ولى بدعت به شمارنمى رود.
با توجه مطالب فوِ بدعت در بسيارى از موارد که وهابيان ادعا مى کنند جارى نمى شود از جمله الف: امورى که در راستاى تحول و تکامل زندگى دنيوى و اجتماعى و معيشتى است از قبيل دستاوردهاى صنعتى و دنياى مدرن.
ب: آداب و رسوم و عرفيات خاص جوامع مختلف که با توجه به فرهنگهاى مختلف گونه هاى بسيارى دارد قابل ذکراست که اهل سنت بدعت را به دو بخش بدعت حسن و بدعت تقسيم مى کنند. اين تقسيم که مبناى تعريف مشخص ندارد به خليفه دوم برمى گردد که اقامه نمازهاى مستحب شبهاى رمضان به جماعت را نعم البدعة خواند

2- نقد شبهات وهابيت

1-2 تعمير قبوراولياء

الف - نخستين بار ابن تميمه و شاگردش ابن القيم بر تحريم ساختن بناء و لزوم ويرانى آن فتوى دادند. "يحب هوم المشاهد التى نبيت القبور على القبور ولا يجوز ابقاءهابعدالقدرة على هدمهاو ابطالها يوماً واحداً" وباهمين طرز تفکر وهابيان در هشتم شوال 1344 ه ِ (80 سال قبل) قبور ائمه بقيع و صحابه را ويران کردند.
ب- قرآن در اين خصوص: حکم خاص ندارد ولى از برخى از کليات مى توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظيم شعائر از تقواى قلوب دانسته شده (ومن يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب) و در جايى ديگر صفاومروه يا شتر تعيين شده براى ذبح از شعائر قلمداد مى شوند (والبدان جعلناها لکم من شعائرالله)حالى که يک شتر مى تواند از شعائر گردد چگونه پيامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِ تعظيم و احترام نداشته باشند.
ج- قرآن تعمير قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر مى کند.
د- نقطه اى از بلاد اسلامى نيست که در آنجا قبر و مشهدى نباشد و لذا تعمير قبور در فرهنگ اسلامى و سيره مسلمانان کاملا جارى و سارى بوده است.
ه- حتى قبر پيامبر و قبور شيخين که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمير و تجديد شده است. در اين زمينه مى توان مشروح تاريخ ادوار قبر پيامبر را در کتاب دفاء الوفاءسمهودى (383-390) يا کتابهاى تاريخ مدينه مطالعه نمود.
و- استناد به حديث ابى الهيّاج:
ابى الهياج روايت مى کند که حضرت على بن ابيطالب به وى فرمود: الا ابعثک على ما بعثنى عليه رسول الله صلى الله عليه آله ان لاتدع تمثال الاطمته و لاقبرا مشرفاً الاسوتيه از نظر شکل 1- در تمام صحاح شش گانه از ابى الهياج فقط همين يک حديث نقل شده و وى اهل حديث نبوده است.
2- برديگر راويان اين حديث از جمله ، شفيان ثورى، ابى اسدى خدشه وارد شده است.
از نظر دلالت 1- احدى از علماء، طبق آن فتوا نداده است و بلکه اتفاِ علماء بلندى به مقدار يک وجب را از سنت دانسته اند. 2- مقصود از روايت صاف کردن سطح قبر است در برابر تسنيم (مثل سنام و کوهان شتر، کوژ ساختن قبر). ائمه مذاهب اربعه جز شافعى که به تسويه قبر فتوا داده است،به تسنيم آن فتوا داده اند که در اين صورت اين حديث مؤيد فتواى علماى شيعه را تسويه سطح قبر دارد.مؤيد اين مطلب آنکه عنوان باب اين حديث "الامر بتسوية القبر" آمده است نه "الامر بتخريب القبر و هدمها"
3- نووى شارح صحيح مسلم در ذيل حديث مى گويد"ان السنة ان القبر لا يرفع عن الارض رفعاً کثيراً و لا يسنم بل يرفع نحو بشر و يسطح". ابن حجر در شرح صحيح بخارى نيز همين قول را آورده است.
ه- استدلال با حديث جابر
"نهى رسول الله ان يحصص القبر و ان يقعد عليه و ان يبنى عليه" يا "نهى رسول الله ان يکتب على القبر شىء" .با فرض قبول اشکالات سندى ى و اضطرابات متن، به اتفاِ علماء مذاهب اسلامى برکراهت دلالت دارد و نبايد فراموش کرد که قبر پيامبر در تاريخ همواره داراى بنابوده است.

2-2 مسجدسازى در کنار قبور صالحان

الف- به اتفاِ مفسران پيشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب کهف مربوط به موحدان و خداپرستان بوده است (تفاسير کشاف، حلابين، الميزان، مجمع و...). خالى بودن آيات قرآن و نيز مفسران و مورخان از هر گونه نقد و اعتراض در اين خصوص نشان دهنده نوعى تقرير مى باشد.
ب: دليل وهابيت در اين خصوص احاديثى است از قبيل "لعن الله اليمود و النصارى اتخذوا قبورانبياءهم مسجداً، قالت (عايشه) و لولا ذلک لابرزوا قبره غير انى اخشى ان يتخذ مسجداً" و در جايى ديگر "ان اولئک اذاکان فيهم الرجال الصالح فمات بنوا على قبره مسجدا و صورا فيه تلک الصور اولئک شرار الخلق عندالله يوم القيامة" ويا"الهم لاتجعل قبرى وثناً يعبد( مسنداحمد 3/248).
ج -احاديث با ملاحضه قبل و بعد عبارات آن نشان مى دهد که با قبر و تصوير روى آن به سان بت رفتار کرده و يا آنرا قبله خود قرار مى دادند. د-بسيارى از شارحان صحيح مسلم و بخارى اينگونه تفسير کرده اند که اقوام گذشته صورت هاى صالحان خود را روى قبر نصب يا حک مى کردند و در کنار قبر خدا را مى پرستيدند اما به مرور زمان به جاى پرستش خدا در کنار اين قبور خودِ اين صورتها پرستيده مى شد. ه-مورد حديث در خصوص ساختن مسجد برروى قبر است در حاليکه در مشاهده مشرفه محدوده حرم و محدوده مسجد از هم جداست مسجدى وجود داردبراى عبادت و پرستش خداوند و حرمى وجود دارد براى خواندن زيارت و توسل.
و-مسجدسازى در کنار و يا برروى قبور صلحاء در جاى جاى کشورهاى اسلامى رايج بوده و نيز در صدور اسلام نيز متعارف بوده است مثل مسجد روى قبر حمزه، يا مسجد روى قبر فاطمه بنت اسد. ز-اگر مسجدسازى کنار قبور نامشروع بود چرا مسلمانان مسجد نبوى را توسعه دادند و قبر پيامبر را در وسط مسجد قرار دادند.

3-2 زيارت قبور مومنان

الف-وهابيان اصل زيارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زيارت را نامشروع مى دانند، اگر چه در عمل از آن نهى مى کنند و آنرا مکروه مى شمرند.
قرآن قيام و وقوف بر قبر و طلب رحمت رافقط براى منافق و مشرک مى داند (و لاتصل على احد منهم مات ولاتقهم على قبره)
ج-اصل زيارت مورد سفارش پيامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرة) و خود حضرت نيز به زيارت قبور مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنين پيامبر به زيارت قبر مادر گراميشان مى رفتند و مى گريستند (زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله)، استاذنت ربى فى ان ازور قبرها فاذن لى فزور والقبور فانها تذکر کم الموت) .
د- از برخى احاديث استفاده مى شود که پيامبر براى مدتى زيارت قبور را که عمدتاً قبور مشرکان و بت پرستان بوده اند به ملاحظات تربيتى، نهى کرده بودند ولى اين امر موقت بوده و سپس مردم به اين امر تشويق مى شدند ( کنت نهيتکمع زيارة القبور قرورها فانها تزهد فى الدنيا و تذکر فى الاخرة) .ه-زيارت قبور آثار فراوان تربيتى و اخلاقى به همراه دارد.
ز- حضور برتربت عزيزان از رسوم عام و فراگير بوده، به نحوى ريشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفى و روحى مردگان خود را از ياد نمى برند. براستى چگونه مى توان مادر مومنى را از زيارت قبر فرزند رشيدش محروم کرد که شايد تنها طريق تخليه و تسلى بخشى وى همين زيارت باشد.

4-2 زنان و زيارت قبور

الف-استناد مخالفان به احاديثى همچون "لعن رسول الله زواّرات القبور" مى باشد.
ب-ترندى حديث را نسوخ دانسته مى گويد حديث مربوط به دوران پيش از تجويز زيارات قبور بوده و وقتى پيامبر زيارت را تجويز کرد مرد و زن در آن يکسان هستند. ج-در برخى روايات مقصود از اين زنان را کسانى دانسته است که براى تماشاى جنازه بيرون مى آيند و ارتباط و مسئوليتى در مورد با ميت ندارند. حداقل مطلب اينکه کسانى که بسيار به زيارت مى آيند و اين بيرون آمدن موجب مفسده و يا تضييع حقى مى شود مورد نظر مى باشند.
د-بسيارى از علماء نهى را کراهتى مى دانند.
ه-حضرت زهراسلام الله عليه هر جمعه به زيارت قبر عموى خود مى رفت، نماز مى خواند و گريه مى کرد.
و-در برخى روايات پيامبر به عايشه نحوه زيارت قبور را تعليم داد و عايشه نيز به زيارت قبور مى رفت .
ز-فوايد و مصالح زيارت قبور، براى زنان نيز باقى است.

5-2 زيارت قبر پيامبر اکرم

الف-کتاب "شفاءالسقام فى زيارة خيرالانام" از تقى الدين مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترين کتابهاى نويسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تميمه پيرامون تحريم زيارت قبر پيامبر است.
ب-از ديگر کتابهاى معتبر که در اين زمينه از ميان علماى اهل سنت برآمده است مى توان به الوفاءفى فضائل المصطفى اثر ابن جوزى (597 ه ِ)، مصباح الظلام فى المستغيثين بخيرالانام اثر محمدبن نعمان مالکى (673 ه ِ)، وفاء الوفاء اثر نورالدين سهمودى، المواهب الدنيه اثر ابوالعباس قسطلانى و صلح الاخوان خالدى بغدادى، الجواهر المنظم فى زيارة القبر المکرم اثر ابن حجرهتيمى شافعى (937 ه ِ) و از نويسندگان معاصر مى توان به کتاب التوسل و الزيارة فى الشريعة الاسلامية از محمدنقّى از علماى الازهر نام برد.
ج-علامه امينى (ره) حديث "من زار قبرى و جبت له الجنة" را از 41 طريق از کتابهايى از قبيل دار قطنى درالسنن و ابوبکر بيهقى در سنن، سيوطى در الجامع الکبير و حديث من جاءنى زائراً لاتحمله حاجة الازيارتى کان حقاً علىّ ان اکون له شفيعا يوم القيامة را از 16 طريق از کتابهايى از قبيل غزالى در احياء علوم، طبرانى در معجم الکبير و... و 20 حديث ديگر از دهها طريق را در الغدير آورده است.
د-علامه امينى کلمات 40 تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنى بر استجاب و سنت بودن زيارت پيامبر به همراه 9 زيارتنامه مختلف جهت زيارت پيامبر از کتابهاى اهل سنت ذکر کرده است.
ه-و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحيماً(نساء/64) از آراء مفسرين و نيز سيره مسلمانان انحصار آيه در زمان حضور حضرت فهميده نمى شود.
و-حديث شکايت پيامبر به بلال در عالم رؤيا مبنى بر اينکه چرا بلال به زيارت حضرت نمى رود، (ما هذه الجفة يا بلال امالک ان تزرنى يا بلال...فاتى قبرالنبى فجعل يبکى عنده فاقبل الحسن و الحسين رضى الله عنهما فجعل و يقبلهما.
ز- علامه امينى 50 نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهاى اسلامى که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر مى کند فضلا عن قبر پيامبر اکرم(ص).
ح-در کتابهاى متعددى بابى تحت عنوان ادب زيارت پيامبر اکرم وجود دارد از جمله در کتاب حق التوسل فى اداب زيارة افضل الرسل، اثر جمال الدين عبدالله الفاکهى الملکى، 49 ادب زيارت ذکر شده است .
ط-از جمله احاديث اين باب مى توان به "من حج البيت ولم يزرنى جفانى، من زارنى بعد موتى فکانما زارنى فى حياتى ومن زار قبرى کنت له شفيعا" اشاره نمود.
ى-مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زيارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسى نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است.

6-2 تحريم سفر براى زيارت قبور

الف-وهابيها معتقدندتسنن زيارة النبى الا انه لايشد الرحل الا الزيارة المسجد والصلاة فيه . ب- حديث شد رحال مستند اعتقاد وهابيهااست. لاتشد الرحال الا الى ثلاثة مساجد، مسجدى هذا، مسجدالحرام و مسجدالاقصى . اگر تقدير و معنى جمله اين باشد که براى هيچ مسجدى غير از 3 مسجد مذکور شد و حال نشود، بدين منظور مى گردد که براى اقامه نماز ضرورتى ندارد رنج سفر تحمل گردد جز براى 3 مسجد مذکور. که اين در صورت تعارض و تنافرى با سفرهاى زيارتى ندارد چون سفر براى مسجد نشده است مضاف بر اينکه با مضمون برخى از احاديث تعارض دارد از جمله اينکه پيامبر روزهاى شنبه به مسجد قبا مى آمدند و نماز مى گزاردند (ان النبى کان ياتى مسجد قبا سبت ماشيا وراکبا و ان ابن عمرکان يفعل کذلک). و در صورتى که تقدير و معنى آنرا اين بدانيم که براى هيچ مکانى غير از اين 3 مسجد شد و حال نشود، مضايقى بى توجيه مى بابد چرا که با آن تمام سفرهاى معنوى منتفى خواهد شد مثل شد و حال براى مشعر، عرفات، منى، مسافرت براى تحصيل علم، جهاد در راه خدا، صله رحم، زيارت والدين در حاليکه بسيارى از اين سفرها مندوب اند.

7-2-برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولياء و احترام به قبور آنان

الف- ابن تميمه مى گويد: "لم يذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فى مشاهدها مستحبه ولاان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم على ان الصلاة فى المساجد و البيوت افضل منها عند قبور الاولياء و الصالحين"که به مرور از مرجوحيت به ممنوعيت و سپس به شرک توسعه يافت.
ب- نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و يا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حاليکه انگيزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.
ج- حضرت زهرا به حکم احاديث صحيح هر جمعه به زيارت قبر عموى خود مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.
د- قيام حضرت ابراهيم به آنجا شرافتى مى دهد که مصلى مى گردد و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى (بقره/ 125)
ه- مدفن و مشاهد اوليا در قرآن مسجد مى شود لنتخذن عليهم مسجدا (کهف/ 21)
و- هاجر و اسماعيل به خاطر صبر و تحمل سختى در راه خدا، محل گامهاى آنها جايگاه عبادت مى شود (صفاو مروه)
ز- پيامبر در قضيه معراج در مکانهايى هم چون طيبه، طور سينا، بيت الحم نماز مى گزارد.
ح- قبور پيشوايان گواه اصالت تاريخى اسلام و بخشى از هدايت و تمدن و فرهنگ اسلامى است.
ط- بايد از اينکه جوان امروز مسيحى که به علت نداشتن اثرى ملموس از حضرت مسيح، مادر وى و حواريين دچار شک و ترديد گشته است درس عبرت بگيريم.
س- در همه اقوام و ملل زنده نگهداشتن نام و ياد شخصيت هاى ملى و مذهبى، ارزشمند و مرسوم است.
ک- بررسى کتب تاريخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمين وحى و ديگر ممالک اسلامى بوده، باتوجه و احترام مردم به اين مقابر را در همه دوره ها حکايت مى کند.
ل- وقتى بنى اسرائيل صندوقى را که مواريث خاندان موسى و هارون بوده است را تا مدتها بعد حفظ و حفاظت مى کردند و قرآن آن را مايه آرامش و تقويت روحى و روانى مى داند چگونه ما مسلمانها به ذخاير و مواريث انسانى خود مى توانيم بى توجه باشيم.

8-2 تبرک و استشفاء به آثار اوليا

الف- وهابيان هر گونه تبرک به آثار اولياء را شرک مى دانند.
ب- تبرک به پيراهن يوسف چشم نابينا يعقوب را شفا بخشيد اذهبوا بقميصى هذا فلقوه على وجه ابى يات بصيرا (يوسف/ 92) فلما ان جاء البشير القاه على وجه فارتد بصيرا(يوسف/ 96).
ج- بخارى در نقل سرگذشت صلح حديبيه: هر گاه پيامبر وضو مى گرفت ياران او براى ربودن قطرات آب وضوى آن حضرت بريکديگر سبقت مى گرفتند.
د- تبرک به زره، عصا، شمشير، ظروف، مهر، انگشتر، مو و کفن پيامبر در کتاب جهاد بخارى و تبرک به آب وضو و موى تراشيده حضرت در باب صفات پيامبر صحيح بخارى.
مناسب است در اين زمينه به کتاب تبرک الصحابه باثارالرسول نوشته علامه محمدبن طاهرمکى و نيز التبرک نوشته آية الله على احمدى ميانجى مراجعه نمود.
ه- حضرت زهرا سلام الله عليها پس از دفن پدر کنار قبر ايستاد و خاک قبر را بر سر خود ريخت و گريست و سرود:
ماذا على شم تربة احمدا***ان لا يشم مدى الزمان غوايا
صبت على مصائب لو انها***صبت على الايام صرن لياليا
و-قرآن تبرک صندوِ حمل خاندان موسى و هارون را مايه آرامش و پيروزى مى داند "وقال لهم نبيّهم ان آية ملک ان ياتيکم التابوت فيه سکينة من ربکم و بقية مما ترک ال موسى و ال هارون تحمله المئکه (بقره/ 218).
ز-عبدالله پسر احمدبن حنبلى از پدر پرسيد حکم کسى که دست بر منبر رسول خدا مى زند و تبرک مى جويد و مى بوسد چيست. احمد گفت اشکالى ندارد.
ح- شفاعت و تبرک به از فاعلى که در عين بندگى خدا، در فعل خود متکى به قدرت برتر باشد شرک نيست.
ط- اهتمام و اصرار صحابه بر کام بردارى کودکانشان توسط پيامبر.
ى- ابوايوب انصارى از قبر پيامبر تبرک نمود آنرا بوسيد و موجب اعتراض مردان بن حکم شد. ابوايوب در پاسخ گفت که من به سوى سنگ نيامده ام بلکه من آهنگ و قصد خود پيامبر را نموده ام و اين سنگ بهانه است.

9-2 نذر براى اهل قبور

الف-عبدالله قميصى از نويسندگان معاصر وهابى در کتاب الصراع بين الاسلام و الوثينه در رد کشف الارتياب علامه سيدمحسن امين مى نويسد: شيعيان به خاطر اعتقاد به الوهيت على و فرزندانشان قبرهاى آنانرا آباد مى کنند و نذر و قربانى تقديم آنها مى کنند، حکم نذرها و قربانيها همان حکم ذبيحه هاى بت پرستان براى بت هايشان مى باشد.
ب-مولف سنى صلح الاخوان که در نقد وهابيت آنرا نگاشته است مى گويد: ان المسألة تدور مدار نيات الناذرين و انما الاعمال بالنيات فان کان قصد الناذر الميت و التقرب اليه بذلک لم يجز قولا واحداً وان کان قصده وجه الله تعالى و انتفاع الاحياء بوجه من الوجوه وثوابه لذلک المنذور له الميت فيجب الوفاء بالنذر
ج- در احاديثى که نهى از نذر و ذبح شده است، وجود بت در گذشته يا حال و يا وقوع آن براى اعياد جاهلى مطرح شده است.

10-2 نداى اولياء

الف- نداء و دعا اولياء خلاف آيات و روايات محکم مى باشد از قبيل "و ان المساجد لله فلا تدعو مع الله احدا"(جن18/)يا "ان الذين تدعون من دون الله عباداً امثالکم" (اعراف194/)
ب- هر ندا و دعائى به غير خدا، عبادت و پرستش نيست. "قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهاراً"(نوح/5)
ج- مقصود از دعا در آيات مورد استناد، مطلق خواندن و نداء نيست و بلکه دعوت خاصى است که با لفظ و قصد پرستش همراه باشد.به عنوان مثال "فما اغنت عنهم الهتهم التى يدعون من دون الله من شىء"(هود/101) که در آن دعوت بت پرستان با تعبيراتى همراه است که اطلاِ پرستش بر آن صحيح است که ربطى به نداى اولياء از سوى مسلمانان ندارد.
د-دعوت و نداى مورد بحث، درخواست و خواندن بنده اى از بنده اى ديگر است که نه او را رب مى داند و نه مالک و متصرف تام الاختيار، بلکه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد که او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است که دعاى او را بپذيرد.(و لو انهم اذ ظلموا انفسهم...نساء/64)

11-2 شفاعت

الف- وهابيان معتقدند شفاعت از سوى افراد مأذون من عندالله پذيرفته مى شود اما نمى توان از خود آنها خواست تلکه بايد از خدا خواست تا خدا شفاعت وى را به انسان عطا کند يا او را شافع انسان قرار دهد.ابن تميمه مى گويد:"اللهم شفع نبينامحمداً فينا يوم القيامة او اللهم شفّع فينا عبادک الصالحين او ملائکتک او نحو ذلک مما يطلب من الله لا اشکال فيه فلا يقال يا رسول الله او يا ولى الله اسألک الشفاعة او غيرهامما لايقدر عليه الا الله فاذا طلبت فى ايام البرزخ کان من اقسام الشرک"
ب- درخواست شفاعت به نحوى درخواست دعا است و دعا از افراد شايسته امرى پسنديده است "يا وجيهاًعندالله اشفع لنا عندالله" و لذادر صحيح بخارى نيز اين کلمه به معناى دعا به کار رفته است از قبيل باب اذااستشفعوا الى الامام ليستسقى لهم لم يردهم يا باب اذا استشفع المشرکون بالمسلمين عندالقحط.نيشابورى در تفسير خود در ذيل آيه "مومن شفيع شفاعة حسنة يکن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة يکن له کفل منها" (نسا/ء85) مى گويد شفاعت به درگاه خداوند همان دعا کردن براى شخص مومن مى باشد.
ج-طلب دعا از مومن نه در حيات وى شرک است (ولوانهم اذظلمواالقسم...نساء/ 64) ونه درخواست شفاعت آخرت پيامبر در زمان حيات همانگونه که ترندى در صحيح خود از انس بن مالک روايت مى کند:" سألت النبى ان يشفع لى يوم القيامة فقال انا فاعل قلت فاين اطلبک قال على الصراط" ونه شفاعت وطلب دعا از ارواح انبياء و اولياء شرک آميز مى باشد چرا که ارتباط ارواح پس از مرگ با دنيا قطع نگرديده و امکان آن موجود است. شاهدآنکه ابن عباس مى گويد: حضرت امير پس از تفسيل پيامبر مى فرمايد: بابى انت و امى اذکرنا عند ربک و جعلنا من ربک يا ابوبکر پس از وفات پيامبر پارچه از صورت آن حضرت کنار مى زند و مى گويد بابى انت و امى طلبت حيا و صيتا واذکرنا عند ربک
د-صرف اينکه شفاعت فعل خداست و انتساب آن به غيرخدا موجب شرک مى شود دليل محکمى نيست چراکه انتساب افعال و اعمالى از اين دست به غيرخدا در خود قرآن وجود دارد افعالى از قبيل اماته، احياء، توفى، اعانه و...
ه-روشن است که شفاعت در آخرت به دست خداست منتهى رحمت و مغفرت از مجراى بندگان کمال يافته جارى مى شود که به فرمان و اذن خداوند، گناهکاران از مجراى متعددبه رحمت ايزدى مرتبط مى شوند.
و-اگر از پيامبر در زمان حياتش مى توان طلب شفاعت نمود و موجب شرک نمى شود، بعد از وفاتش نيز نمى تواند موجب شرک گردد چون اصل عمل تفاوتى نيافته است.
ز-زرقانى در المواهب مى گويد: اگر کسى بگويد اللهم انى استشفع اليک بنبيک يا نبى الرحمة اشفع لى عند ربک استجيب له.
ح-اين چنين نيست که اولياء درباره هر کس و بدون دليل شفاعت نکنند بلکه آنرا به کسى متوجه مى سازند که رابطه ايمانى او قطع نشده و به واسطه برخى کارهاى خوب استحقاِ تعلق چنين دعايى و تبديل شدن به يک انسان پاک را مى يابد.
ط-براى توضيح بيشتر مى توان به کتاب شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حديث مراجعه نمود.

12-2 اعتقاد به سلطه غيبى و قدرتهاى فوِ العاده اولياء

الف-اولياء در برخوردارى از قدرت هاى خارِ العاده، بالاصاله و بالاستقلال قادر نمى باشند.
ب-سلطه غيبى و تصرف حضرت مسيح در قرآن (و تبرى الاکمه و الابرص باذنى واذتخرج الموتى باذنى) مائده /110.
ج-قدرت نمائى ياران سليمان قال الذى علم من الکتاب انا اتيک به قبل يرتد اليک طرفک نمل/ 39
د-تصرف سليمان، و سليمان الريح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى بارکنا فيها انبياء/ 81
ه-سلطه غيبى موسى، اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتاعشرة عينا بقره/ 60
و-قرآن در جاى جاى برخى افعال رابه غير خدا منتسب کرده است مثل ارزاِ (فارز قدهم منه)، خلق کردن (انى اخلق لکم من الطين کهيئة الطير...)ابراء اکمه و ابراص، احياء موتى، اعتاء(و مانقموا منهم الا ان اعتاهم الله و رسوله) يا شفاى مريض و... همه اين شواهد نشان مى دهد که نسبت دادن افعال الهى به غير خدا نمى تواند شرک باشد مگر اينکه انجام اين امور رابالصالة يا بالاستقلال بدانيم.

13-2 گريه بر قبور در فراِ عزيزان

الف- استناد وهابيان به حديث "ان الميت يهذب بيکاء اهله" مى باشد.اين حديث از عبدالله بن عمر در صحيح مسلم نقل شده است.
ب- در همان باب از عايشه کلامى نقل شده است تبادر وهابيان را مخدوش مى سازد.هشام بن عروة در صحيح مسلم نقل مى کند که وقتى نزد عايشه حديث ابن عمر نقل شداو گفت: جنازه يهودى از کنار رسول خدا عبور داده شد که بر او گريه مى کردند که پيامبر در اين حال فرمود:شما بر او گريانيد در حاليکه او در عذاب است
ج- گريه بر فراِ عزيزان امرى فطرى است و گريه مصيبت زده تسلى خاطر وى است.
د- پيامبر در وفات ابراهيم، فرزندش فرمود: العين تدمع والقلب يحزن و لا نقول الا بما يرضى ربنا و انا بک ياابراهيم لمحزنون
ه- هنگامى که خبر شهادت جعفربن ابيطالب، زيدبن حارثه و عبدالله بن رواحه به پيامبر رسيد اشک آن حضرت جارى شد
و- پيامبر بر قبر مادرش حاضر مى شد و مى گريست
ز- پيامبر در وفات يکى از دختران خود گريست
ح- پيامبر پس از وفات عثمان بن مظعون
گريست.
ط- گريه شيعيان بر امام حسين از اين باب است که "حسين منى و انا من حسين احب الله من احب حسيناً و ابغض الله من ابغض حسيناً"

14-2 توسل به اولياء

الف- حديث عثمان بن حنيف در خصوص تعليم شخص نابينا از سوى پيامبر براى طلب شفاعت، اللهم انى اسألک و اتوجه اليک نبيک محمدنبى الرحمة يا محمد انى اتوجه بک الى ربى فى حاجتى لتقضى، اللهم شفعه فى ّ
ب- حتى ابن تميمه و نيز نويسنده معاصر وهابى، رفاعى در کتاب التوصلى الى الحقيقة التوسل اين حديث را صحيح مى شمارد و حاکم نيز در مستدرک مى گويد اين حديث به شرط صحيحين، صحيح مى باشد که آنرا ذکر نکرده اند
ج- حديث عطيه عوفى از ابو سعيد خدرى: توسل به حق سائلان اللهم انى اسألک بحق السائلين عليک...ان تعيذنى من النار
د- توسل پيامبر به مقام خود و نيز پيامبران پيشين براى مغفرت فاطمه بنت اسد،اغفر لامى فاطمة بنت اسد و وسع عليهامدخلها بحق نبيک و الانبياء الذين من قبلى
ه- توسل در سيره مسلمانان نيز وجود داشته است مثل توسل عمربن عباس عموى پيغمبر و استسقى عمربن الخطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهم الله تعالى يادر جايى ديگر از عمر روايات شده است که "اللهم اناکنانتوسل اليک نبينا فتسقينا وانا نتوسل اليک بهم بنبينا فاسقنا فيسقون" که ابن اثير در اين زمينه مى گويد:"هذا والله الوسيلة الى الله و امکان منه. ابن حجرقسطلانى نيز همين برداشت را مطرح مى کند
و-وقتى منصور نحوه زيارت پيامبر را از مفتى مدينه پرسيد، پاسخ داد: لم تصرف وجهک عنه و هو وسيلتک و وسيلة ابيک آدم عليه السلام الى الله يوم القيامة بل استقبله و استشفع به استشفعک الله، قال الله ولوانهم اذظلمو انفسهم
ز-برخى کتابها در خصوص توسل
-کتاب الوفاء فى فضائل المصطفى اثر ابن جوزى بابى مربوط به توسل
-شفاء القسام اثر تقى الدين مشبکى شافعى
-مصباح الظلام فى المستغيثين بخير الانام اثر محمدبن نعمان مالکى
-وفاء الوفاء اثر سمهودى
-المواهب اثر ابولعباس قسطلانى و شرح المواهب اثر مصرى زرقانى مالکى
ح- کتاب "عقيده اهل سنت و جماعت در رد وهابيت و بدعت از شيخ خليل احمدسهانپورى فتاواى 75 نفر از علماء در جواز توسل ذکر شده است
ط- غزالى در احياءالعلوم، ابن قدامه حنبلى در مغنى 3/ 588، وفاء الوفاء سمهودى 4/1376 در زيارتنامه حضرت پيامبر آيه و لوانهم اذ ظلموا را ذکر کرده اند.
س -ابن حجر در الصواعق المحرقة، شعر منتسب به شافعى امام شافعيه را ذکر مى کند.
ال النبى ذريعتى وهم اليه وسيلتى ارجوا بهم اعطى غدا بيدى اليمين صحيفتى

15-2 بزرگداشت مواليد و وفيات

الف - بن بارز هر گونه بزرگداشت ميلاد پيامبر را حرام و بدعت مى داند و محمد حامد فقى رئيس انصار السنة المحمدية نيز مى گويد :الذکريات التى ملات البلاد باسم الاولياء هى نوع من العبادة لهم و تعظيمهم
قرآن برخى پيشينيان مثل پيامبران را تجليل کرده و ستوده است. حال چگونه است که اگر همين توضيحات و تجليلها از جانب مسلمانان صورت پذيرد شرک مى شود.
ج- آيا ابراز مودت ذوى القربى نمى توان در شادى آنان خوشحال و روزهاى غم و اندوه آنان اندوهناک بود.
د- آيا ارزش وجود پيامبر اکرم و اولياء الهى از يک مائده آسمانى کمتر است که حضرت عيسى (ع) روز نزول آنرا عيد دانستند و قران بدون اشاره مى نمايد (مائده /114)
ه- بزرگداشت ميلاد پيامبر و ديگر مناسبتهاى مربوط از مصاديق و رفعنا لک ذکرک است.
و- جشن و خوشحالى در روز ميلاد پيامبر از سنت مسلمانان بوده است و مولود متعددى در توايخ شاهد آن است
ز- برقرارى بزرگداشت و تعظيم مواليد و وفيات بزرگان، اگر چه دليل استحباب خاص ممکن است نداشته باشد اما از ادله کلى وجوب احترام و مودت اهل بيت و تعظيم شعائر الهى قابل استفاده بوده، رابطه عاطفى و روحى ميان مسلمان و پيامبرشان را تعميق مى کند.

16-2 قسم دادن به حق و مقام اولياء

الف - ابن تميمه: در ميان علماء اجماع وجود دارد که نمى توان به حق غيرخدا قسم ياد کرد. الغّر بن عبدالسلام نيز همين نظر را دارد .
ب - فتواى اين در برابر روايات استوار پيامبر و اهل بيت و ديگر امارات موجود در احاديث تاب مقاومت ندارد، مضاف بر اينکه ادعاى اجماع بى اساس مى باشد.
ج- در تعليم پيامبر به نابينا در حديث عثمان بن حنيف آمده است اللهم انى اسئلک و اتوجه اليک بنبيک محمدنبى الرحمة
د- در حديث عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى اللهم انى اسئلک بحق السائلين عليک و اسئلک بحق هذا...
ه- علامه سيد محسن امين نقل مى کند که تدورى مى گويد: بنده برخدا حقى ندارد تا از خدا به حق مخلوِ درخواست شود
اولا اگر چنين است چرا پيامبر خدا تعليم قسم دادن به چنين حقوقى فرموده اند
- يارب اسألک بحق محمد لما غفرت لى
ثانياً قران در مواردى بندگان را صاحب حق مى دانند "وکان حقاً عليناننج المومنين"(يونس/ 103)
"وکان حقاً عليا نصر المومنين" روم/ 47 "و عداً عليه حقاً فى التوراة والانجيل "توبه/ 11
ثالثاً در برخى احاديث بدين حقوِ تصريح شده است از جمله حق على الله عون من نکح التماس العفاف لما حرم الله

17-2 سوگند به غيرخدا

الف - ابن تميمه سوگند به غيرخدا را موجب شرک صغير دانسته و صنعانى در نظير الاعتقاد نيز آنرا مابه شرک مطرح نموده است
ب - خداوند در قران به غيرخدا سوگند ياد کرده و اگر حرام مى بود بايد متذکر مى شد در حاليکه هدف از آن تحريک براى انديشيدن در آيات الهى بوده است و مقصودى حکيمانه داشته است.
ج- مسنداحمد، فلعمرى لان تکلم بمعروف او تنهى عن منکر خير من ان تسکت
د- اينکه در برخى احاديث از قسم خوردن به پدر نهى شده است. متوجه آن بوده که غالباً پدران مسلمان مشرک بوده و سوگند به آنها که ارزش و احترام خاصى نداشتند توجيهى نداشت و يا اينکه مقصود سوگند در مقام شهادت و اثبات حق است که به اتفاِ علما بايد منحصر در سوگند به خدا و صفات خاص باريتعالى باشد.
ز- در سنت پيامبر هم قسم به غيرخدا و حتى به پدر مخاطب نقل شده است از جمله در پاسخ به مسائلى که پرسيده بود.اى الصدقة اغظم اجرا فرمودند اما و ابيک تنبأنه ، ان تصدِ و انت صحيح شيخ تخشى الفقر و تامل البقاء

18-2 نامگذارى فرزندان باپيشوند عبد و غلام

الف - وهابيان مى گويند بر مبناى ان کل من فى السموات و الارض الا اتى الرحمن عبدا مريم /93، اين نامگذارى درست نمى باشد.
ب- بندگى و عبد بودن اگر به معناى غير از پرستش خداوند باشد مى تواند به غير خدا منتسب گردد. مثل عبد در معناى اصطلاحى و فقهى آن و انکحوا الايامى منکم والصالحين من عبادکم و امائکم.
ج - هدف از اين نام گذارى ها نوعى تشبيه به بندگان قانونى و حکايت از نوعى حقيقت رمزآلود است.
د- عبد در اينجابه معناى مطيع بوده و بندگان و مومنان هم مطيعان خدا و رسول خدا و اولى الامرند. واطيعوالله واطيعوا الرسول واولى الامرمنکم نساء/ 59
ماخذ:
ا- قران کريم
2- کشف الارتياب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب تاليف سيدمحسن الامين، منشورات مکتبة الامين
3- الغدير فى کتاب و السنة تاليف عبدالحسين احمدالامينى النجفى، دارالکتب الاسلامية
4- آيين وهابيت تاليف استاد جعفرسبحانى. دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
5- وهابيان بررسى و تحقيق گونه اى درباره عقايد و تاريخ وهابى تاليف على اصغر فقيهى، انتشارات صبا
6- وهابيت مبانى فکرى وکارنامه عملى، آية الله سبحانى، موسسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادِ (ع)
7- الوهابية والتوحيد تاليف على الکورانى العاملى، دارالسيرة بيروت
8- الدعوة فى کلمة التوحيد تاليف شيخ محمدصادِ آل شيخ مبارک الخطى الصفوانى، دار المصطفى لاحياء تراث
9- پيام حکمت و تدوين محمدتقى فخلعى، آموزش اداره کل مبلغان
منبع: درگاه پاسخگويي به مسايل ديني

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image