5) حقوق دوستى و حدود آن
پـس از آن كـه دانستى دوستى را كه براى خود انتخاب مى كنى , و رفيقى را كه براى همنشينى و هـمـدمى برمى گزينى بايد از چه صفاتى برخوردار باشد, و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن انسان شايسته وپرهيزگارى است كه از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به كار بندد و به اخلاق پسنديده و اعمال نيك آراسته باشد - و چـقـدر ايـن گـونـه افراد در اين روزگار اندكند - ازاين رو بر توست كه در يافتن چنين دوستى حـريـص بـاشـى و هـنگامى كه او را به دست آوردى آغوش خود را برايش بگشايى و او را نسبت به خـودت در بـرترين موقعيتها قراردهى . روايت شده كه مردى در بصره نزد اميرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـيرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه كن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فريبند. امـا دسـتـه اى كـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند . بارى , اگر به اين دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف كن , با هركس دوست است دوست و با هـركس دشمن است دشمن باش , راز او را مكتوم بدار, او را يارى وخوبيهايش را ظاهر كن .
و بدان اى پرسش كننده كه اين گونه دوستان از كبريت احمر كمياب ترند. امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنها چيزى مخواه , و به مقدارى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن.
شاعر ابيات جالب زير را در اين باره گفته است :
الاخلاء في الرخاء كثير ----- و اذاما بلوت كانوا قليلا
فاذا ما صحبت خلاحفيظا ----- راعيا للاخاء برا وصولا
فتمسك بحبله ابدالدهر ----- و اكرم به اخا و خليلا
هر گاه به چنين دوست راستينى دست يافتى سعادت و نيكبختى تو تحقق يافته است زيرا اين امر از مـهمترين اسباب و بزرگترين عوامل خوشبختى است . ابوعبداللّه امام صادق (ع ) به اين موضوع تـصـريح كرده و فرموده است : از نيكبختى آدمى است كه محل كار و تجارتش در شهرش باشد . و فرزندانى داشته باشد كه از آنها كمك بگيرد, و داراى دوستانى شايسته و خانه اى وسيع و گشاده و همسرى زيبا و صالحه باشد كه هر موقع به او بنگرد شاد شود. اى بـرادر مـسـلـمان بايد بدانى كه دوستانت را حقوقى است كه بايد مراعات و دوستى راحدودى اسـت كـه بـايـد از آن تجاوز نكنى و گرنه رشته دوستى را در معرض بريدن و پيوندبرادرى را در آستانه گسستن قرار داده اى و اين گناهى بزرگ است كه عقل سليم آن رااجازه نمى دهد, و شرع مـقدس آن را تاييد نمى كند. تا آن جا كه امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر زشت است براى آدمى كـه دوستش حق او را رعايت كند و وى حق دوستش را مراعات نكند ونيز فرموده است : كـسـى كـه دين خدا را بزرگ مى شمارد حقوق برادران را بزرگ مى داند. امام كاظم (ع ) فـرموده است : حق دوست خود را به اطمينان رابطه اى كه ميان تو و اوست ضايع مكن چه آن كه حـقـش راضـايـع كـرده اى دوست تو نيست , و نبايد دوست تو بر بريدن از تو قويتر از تو بر پيوند با اوباشد.
اوامـر مـتـواتر و مؤكدى از پيامبر خدا(ص ) وائمه اهل بيت (ع ) در دست است كه انسان را به حسن مـعـاشـرت و پـرهيز از كوتاهى در اداى حقوق آن و اظهار دوستى با مردم و نيكى واحسان به آنها تشويق مى كند. پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : رفتار خود را با كسى كه با تو معاشرت دارد نيكو كن تامسلمان باشى. نـيـز: پـروردگـارم مـرا بـه مـدارا بـا مـردم امـر كـرد, هـمان گونه كه به اداى واجبات مامور فرموده است. امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـمـان حـقـى را كـه تـو بر دوست خوددارى دوستت بر تودارد. ونـيـز: بـا مـردم هـمـان گـونـه مـعـاشـرت كـن كـه دوسـت دارى بـا تـو مـعـاشرت كنند تا عادل باشى. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه مـصاحبتش با همنشينش و رفاقتش با همسفرش ومـعـاشـرتـش بـا مـعـاشـرش , و هـمـسـايـگيش با همسايه اش , و رفتارش با كسى كه نسبت به اوخـوشـرفـتـارى كـرده , و كـردارش بـا كـسـى كـه بـا او نان و نمك خورده است نيكو نباشد از مانيست. از امام رضا(ع ) پرسيدند: عقل چيست ؟ فرمود: تحمل غم , مدارا با دشمنان و سازگارى با دوستان است . اهـل بـيـت (ع ) بـه ايـن كـه مـردم را تـنـهـا بـه حـسـن معاشرت و حفظ حقوق آن تشويق كنند بسنده نكرده اند بلكه اين حقوق را بيان و حدود آن را روشن ساخته اند,و ما اى خواننده عزيزبرخى از اين احاديث را در پيش روى شما مى گذاريم آنها را بخوبى ملاحظه و با دقت وامعان نظر يكايك آنـهـا را بـررسـى كـن سپس بر آن شو كه خود به اتفاق ياران و دوستانت آنها را به طور درست به مـرحـلـه عـمل درآوريد . تو بزودى چيزهايى شگفت انگيز خواهى ديد, و خواهى دانست كه تعاليم اهل بيت (ع ) داراى مقاصد بلند و معانى سترگ وهدفهاى بزرگ است : 1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان بر عهده برادر دينى خود سى حق دارد كه ازآنها پاك نـمـى شـود مگر آن كه آنها را ادا كند يا عفو شود . اين كه : از لغزش او بگذرد, براشك او ترحم كند, عورتش را بپوشاند, از تقصيرش چشم پوشد, پوزش او را بپذيرد,بدگويى از او را رد كند, پيوسته او را انـدرز دهد, دوستى او را حفظ كند, ميثاق او رارعايت كند, در صورت بيمارى عيادتش كند, بر جنازه اش حاضر شود, دعوتش رااجابت كند, هديه اش را بپذيرد, بخشش او را تلافى كند, نعمتش را شـكـر گزارد, بخوبى ياريش كند, ناموسش را حفظ كند, حاجتش را انجام دهد, درخواستش را بـرآورد,عـطـسـه اش را يـرحـمـك اللّه بـگـويـد, گمشده اش را راهنمايى كند, سلامش را پاسخ گـويـد,گـفـتـارش را بـا او نـيـكو كند, دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نكند, او را چه مـظلوم باشد و چه ظالم يارى كند, يارى او در صورتى كه ظالم باشد اين است كه او را ازستمگرى بـازدارد, ويـارى او درصـورت مـظـلوميت آن است كه در گرفتن حقش به او كمك كند, او را به دشمن تسليم نكند,او را خوار نسازد آنچه را براى خود مى خواهد براى اوبخواهد, آنچه را براى خود نـاخـوش مى دارد براى او ناخوش بدارد .
سپس فرمود: اگريكى از شما از حقوق برادر دينى خود چيزى فروگذارد در روز قيامت از او مطالبه و به زيان وى درخواست او برآورده مى شود. 2- نـيـز فرموده است : از براى مؤمن بر مؤمن هفت حق است كه خداوند آنها را واجب كرده است : در رويـاروى او را بزرگ بدارد, محبتش را در دل داشته باشد, در مالش با اومواسات كند, غيبتش را برخود حرام بداند, در بيمارى از او عيادت كند, جنازه اش راتشييع كند و پس از مردن جز نيكى درباره اش نگويد.
3- امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست آدمى دوست نخواهد بود مگر آنگاه كه در سه چيز او را حفظ كند:
در غياب او, در بدبختى او و ديگر در مرگ او. 4- از امـام صـادق (ع ) از پـدرانش روايت شده است كه : اميرمؤمنان (ع ) با مردى ذمى همراه شد, ذمـى بـه آن حـضـرت گـفت : اى بنده خدا! قصد كجا دارى ؟ امام (ع ) پاسخ داد:قصد كوفه دارم . هـنـگامى كه ذمى راه خود را كج كرد اميرمؤمنان (ع ) نيز راه را كج و او راهمراهى فرمود, ذمى به آن حضرت عرض كرد: آيا نگفتى كه اراده كوفه دارم ؟ امام (ع )فرمود: چرا, ذمى گفت : راه كوفه را رها كردى , امام (ع ) فرمود: مى دانم , ذمى گفت : با اين كه مى دانستى چرا با من راه را كج كردى ؟ امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمود: اين از كمال رفاقت است كه انسان رفيقش را به هنگامى كه از او جدا مـى شـود اندكى مشايعت كند, پيامبر ما(ص )همين گونه به ما دستور داده است , ذمى گفت : به هـمـيـن گـونـه ؟ امـيرمؤمنان (ع ) فرمود: آرى ,ذمى گفت : جز اين نيست آنهايى كه او را پيروى كـرده انـد به خاطر همين كردار كريمانه اوست , و من تو را گواه مى گيرم كه بر كيش تو هستم , ذمى به همراه اميرمؤمنان (ع )بازگشت و وقتى آن حضرت را شناخت اسلام آورد.
5- امام زين العابدين (ع ) در بيان حقوق ياران فرموده است : اما حق دوست آن است كه تاجايى كه بـرايـت مـمـكـن اسـت بـه فـضـل و بـخـشش با او رفتار وگرنه دست كم حد انصاف رامراعات كنى ,همچنين او را گرامى بدارى چنان كه تو را گرامى مى دارد و پاس او را بدارى چنان كه پاس تو را دارد, و نبايد در ميان خودتان به انجام دادن كار نيكى او بر تو سبقت گيرد, و اگر پيشدستى كرد آن را تلافى كن , و نبايد در رعايت دوستى و مودت او به حدى كه شايستگى آن را دارد كوتاهى كـنى , و بايد خير خواهى و نگهدارى و كمك به او را دراداى طاعات الهى بر خود واجب بدانى و او را در مـجـاهـده بـا نفس خويش در مواقعى كه اراده معصيت پروردگار كند يارى دهى و براى او رحمت باشى و عذاب نباشى . ولاقوة الاباللّه.
امـام بـاقـر(ع ) فرموده است : برادر مسلمان خود را دوست بدار, و آنچه را براى خوددوست دارى بـراى او دوسـت بدار و هر چه را براى خودت ناخوش و مكروه مى شمارى براى او ناخوش و مكروه بشمار, هرگاه نياز پيدا كردى از او بخواه , و اگر از تو خواست به او بده , و هيچ خير و خوبى را از او باز مدار پس او نيز از تو باز نمى دارد, اگر حضور يافت او را ديدار كن و وى را بزرگ و گرامى بدار چـه او از تـو و تـو از اويى , و اگر بر تو خشم گيردو سرزنش كند از او جدا مشو و بگذار تا كينه او تـسلى يابد, و هرگاه خيرى به او برسدخداوند را بر آن سپاس گوى , و اگر دچار گفتار مى شود او را يارى و با وى همكارى كن.
7- و نـيـز فـرمـوده است : دوست خود را به هنگامى كه از تو غايب شود ياد كن به همان گونه كه دوسـت دارى در وقـتـى كـه از او غايب شوى تو را ياد كند, و از هر چه دوست دارى تو را در آن به خودت واگذارد او را در آن واگذار, چه كار درست همين است .
8- و نيز: از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش آن است كه او را سير كند, عورتش رابپوشاند, اندوهش را برطرف كند, وامش را بپردازد, و هنگامى كه بميرد زن و فرزندش را سرپرستى كند.
9- امـام صادق (ع ) فرموده است : دوستى حدودى دارد كسى كه اين حدود را رعايت نكند نبايد او را كامل دانست:
اول - آن كه درون و برون او يكى باشد.
دوم - آراستگى تو را آراستگى خود و بدنامى تو را بدنامى خود بداند.
سوم - داشتن مال و فرزند او را دگرگون نكند.
چهارم - چيزى را كه تواناييش بدان مى رسد از تو دريغ نكند.
پنجم - در هنگام بدبختى تو را رها نكند.
10- و نـيـز فـرموده است : از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش رعايت چهار خصلت است : هنگامى كه عطسه كند با گفتن يرحمك اللّه و امثال آن براى او دعا كند, دعوتش را اجابت كند, هر گاه بيمار شود او را عيادت كند, و چون بميرد جنازه اش را مشايعت كند.
11- از ابـان بـن تـغـلـب روايـت شـده كـه گـفـتـه اسـت : بـه همراه ابى عبداللّه امام صادق (ع ) طواف مى كردم ناگهان مردى از ياران , با من روبرو شد و خواست براى انجام دادن حاجت خوداو را هـمراهى كنم و اشاره كرد كه ابا ابى عبداللّه (ع ) وداع كرده به سوى او روم . و در اين ميان كه به طـواف ادامه مى دادم دوباره به من اشاره كرد, در اين هنگام امام صادق (ع ) او راديد و فرمود: اى ابـان ايـن تو را مى خواهد . عرض كردم : آرى , فرمود: او كيست ؟ گفتم :مردى از اصحاب ماست , فـرمود: او با تو همعقيده است ؟ گفتم : آرى , فرمود: به سوى او برو و طواف را قطع كن , عرض كردم : اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى ,گفته است : به همراه او رفتم و چون پس از آن بـر امـام (ع ) وارد شـدم عـرض كـردم : مرا از حق مؤمن بر مؤمن آگاه فرما, پاسخ داد: اى ابان اين مـوضـوع را رها كن .
گفتم : فدايت شوم , ومن درخواست خود را پيوسته تكرار كردم , فرمود: اى ابان ! اموالت را با او نصف كن.
12- مـعـلـى روايـت كـرده است : به ابى عبداللّه (ع ) عرض كردم : حق مسلمان بر برادرمسلمانش چـيـست ؟
فرمود: براى او هفت حق واجب است , و براستى هر يك از آنها بربرادر مسلمانش واجب مـى بـاشـد كـه اگـر چيزى از آنها را ضايع گذارد از ولايت الهى وطاعت او بيرون رفته و خدا را بندگى نكرده است . عرض كردم : قربانت شوم , اين حقوق چيست ؟ فـرمـود: اى مـعلى من نسبت به تو مهربانم , بيم دارم آنها را ضايع كنى و نگه ندارى و درحالى كه مى دانى عمل نكنى . گفتم : لا قوة الا باللّه . فرمود: ساده ترين حق او آن است كه آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى اودوست بدارى و هر چه را براى خودت ناخوش است براى او ناخوش بدانى. حق دوم : آن كه از خشمش بپرهيزى و خشنوديش را بخواهى و دستورش را اطاعت كنى . حق سوم : با جان و مال و زبان و بدن و پايت او را يارى كنى . حق چهارم : ديده بان و راهنما و به منزله آيينه و جامه تنش باشى . حق پنجم : در حالى كه او گرسنه است تو سير, و در صورتى كه او تشنه است تو سيرآب وچنانچه او لخت است تو داراى پوشاك نباشى .
حـق شـشـم : ايـن كـه اگـر تـو و بـرادر ديـنـيـت فـاقد همسر هستيد و تو داراى خدمتكارى و اوخـدمـتـگـزارى نـدارد خـدمتگزارت را بفرستى تا جامه اش را بشويد و خوراكش را آماده كند و بسترش را بگسترد.
حق هفتم : سوگند او را راست بدانى . دعوتش را اجابت كنى و بيمار او را عيادت كنى , برجنازه اش حاضر شوى و چون آگاه شوى او را حاجتى است پيش از آن كه ناچار شود آن را از تو بخواهد فورى نسبت به برآوردن آن مبادرت كن . اگـر حـقـوق مذكور را به جا آوردى دوستى خود را با دوستى او و دوستى او را با دوستى خودت پيوند داده اى
13- از آن حضرت پرسيدند: كمترين حق مؤمن بر برادر مؤمنش چيست ؟ فرمود: چيزى را كه برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزيند.
14- و نيز فرموده است : دوستان در ميان خود به سه چيز نياز دارند: اگر آنها را به كارنگيرند بايد از هـم جـدا شـونـد و راه دشـمـنـى در پـيـش گـيـرنـد, و آنها عبارتند از: انصاف ,ترحم و ترك حسد. هـرگاه انسان شرايط مذكور را انجام دهد و اندرزهاى مزبور را به كار بندد بى ترديد واژه صديق يا دوست با تمام معانى بلند و پرفضيلت آن بر او صادق است و به هدف مطلوب دست يافته است . زيرا غـرض از انـتـخـاب دوسـت در دوران زنـدگى بهره گيرى از چهره ورخسارش يا لذت بردن از گـفـتـارش نيست بلكه دوستى پيوندى روحى است كه از نظرعمل و تفكر و گرايش از دو كس انـسـان واحـدى مى سازد تا مراحل زندگى را با تبادل كمك و يارى مشترك بپيمايند و به هنگام بروز حوادث و شدايد يكى از ديگرى كمك گيرد و در مشكلات امور با او مشورت كند.
****
6) مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است
هـرگـاه ميان دو دوست قرب روحى تام و هماهنگى قلبى كامل برقرار شود هريك از آن دو الگو و نـشـان دهنده ديگرى است و هر كدام در ديگرى جلوه گر و نمايان است و غرايزو اميال وى در او جـريـان دارد بـه طورى كه مشاهده يكى موجب بى نيازى از مشاهده ديگرى , و روش و معتقدات يـكى نمايانگر طريقه و عقيده ديگرى است ,
چنان كه پيامبرخدا(ص ) فرموده است : آدمى بر آيين دوست خويش است پس بايد هر يك از شمابنگرد با چه كسى دوستى مى كند. براستى دوست راستين نسبت به دوستش مانند آيينه صاف و بى زنگار است كه محاسن و عيوب او بـه طـور بـرابـر در آن ديـده مـى شـود . چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است و هرگونه اذيت و آزار را ازاو دور مى كند. نيز فرموده است : مسلمان آيينه برادر (دينى ) خويش است. امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : مسلمان آيينه برادر مسلمانش مى باشد پس هر گاه از برادرخود لغزشى ديديد درصدد ضديت با او نباشيد بلكه خود را مانند او قرار دهيد و به ارشاد و اندرز او اقدام و با وى مدارا كنيد. نـيـز فـرموده است : مؤمن آيينه مؤمن است زيرا درباره او مى انديشد و فقر را از او دورمى سازد و وضع او را آراسته مى كند. از ايـن رو دوسـت بـراى دوسـتش راهنماى امينى است كه او را به آنچه خير و خوبى و سودحال و آيـنـده او در آن اسـت راهـنـمـايـى مـى كند, لذا از اميرمؤمنان (ع ) روايت شده كه فرموده است : همنشين آدمى نشانه دين اوست . امـام صـادق (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن و ديده بان و راهنماى اوست . به اوخيانت و ستم نمى كند و او را فريب نمى دهد, و به او وعده اى نمى دهد كه در آن تخلف كند. نـيـز فـرمـوده اسـت :
مـسـلمان برادر مسلمان و ديده بان و آيينه و راهنماى اوست , به اوخيانت نـمـى كـنـد و او را فريب نمى دهد و به وى ستم نمى كند و به او دروغ نمى گويد و ازاو بدگويى نمى كند. به معلى در آن هنگام كه از آن حضرت پرسيد حق مسلمان بر برادر مسلمانش چيست ,فرمود: حق چهارم آن كه ديده بان و راهنما و آيينه و جامه تن او باشد.
مـفضل بن يسار گفته است : از ابا جعفر(ع ) شنيدم كه مى فرمود: دسته اى از مسلمانان براى سفر بـيـرون آمـدنـد لـيكن راه را گم كردند و بسختى دچار تشنگى شدند ناچار گردهمديگر جمع گرديده و به ريشه هاى درختان چسبيدند, در اين ميان پيرمردى كه جامه سپيدى بر تن داشت بر آنها وارد شد و گفت : برخيزيد كه بر شما باكى نيست و اين آب است كه در دسترس شماست . پس بـرخـاسـتـنـد و آب نوشيدند و چون سيرآب شدندگفتند: خداوند تو را رحمت كند تو كيستى ؟گـفـت : من از جنيانى هستم كه با پيامبرخدا(ص ) بيعت كرده اند, و من از آن حضرت شنيدم كه مـى فـرمـود: مـؤمـن بـرادر مـؤمـن وديده بان و راهنماى اوست , در حضور من حق آنها را ضايع نكنيد.
بـنـابـر ايـن هـرگاه دو دوست را مشاهد كردى كه همفكرى كامل و همگونى قوى در طبيعت و سـرشت و نزديكى زياد در گرايشها و خواستها ميان آنها وجود ندارد بايد بدانى كه دوستى آنها در مـعرض زوال و انقطاع است هر چند مدت درازى بر دوستى آنها گذشته باشد, زيرا روابط برادرى در مـيـان آنها مستحكم نبوده و شرايط دوستى در آنها وجودنيافته است . هر زمان اين همگونى و مـشـابـهـت در آنها حاصل شود اين دو دوست به منزله يك روح , و يك جسم خواهند بود كه اگر عضوى از آن به درد آيد دگر عضوها را نماندقرار, چنان كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) آن را بيان كـرده و فرموده است : داستان مؤمنان در دوستى و ترحم و مهربانى نسبت به يكديگر داستان تن اسـت كـه اگـر عـضـوى از آن بـه درد آيـد ديـگـر اعـضا دچار ناآرامى و بى خوابى و تب خواهند شد.
جـابـر جـعـفـى گـفته است : غمگين در حضور ابى جعفر امام باقر(ع ) نشسته بودم , عرض كردم : قـربـانـت شـوم بـسا بى آن كه مصيبتى به من برسد يا حادثه اى برايم رخ دهد احساس غم و اندوه مـى كـنم به طورى كه خانواده و دوستانم آثار حزن و گرفتگى را در چهره ام مى بينند .
فرمود: اى جابر خداوند مؤمنان را از طينت بهشت آفريده و نسيم خوش آن رادر ميان آنان به وزش درآورده اسـت , از ايـن رو مـؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است چنانچه در يكى از شهرها به روحى از ارواح مؤمنان اندوهى برسد ارواح ديگر محزون واندوهگين مى شوند چه او از همين ارواح است.
از ابى بصير نقل شده كه گفته است :
شنيدم ابى عبداللّه (ع ) مى فرمود: مؤمن برادر مؤمن است آنها مانند يك تن اند كه اگر چيزى از آن به درد آيد آن درد در ديگر اعضاى بدن نيزوجود مى يابد چه ارواح آنـهـا از يـك روح پديد آمده است . همانا پيوستگى روح مؤمن به رحمت خداوند از پيوستگى شعاع خورشيد به آن شديدتر است.
****
7) ميانه روى در دوستى و دشمنى
اين امرى مهم است كه اهل بيت (ع ) ما را بدان متوجه و آگاه كرده اند و سزاوار هر انسانى است كه آن را در دوران زنـدگـى اجـتماعى خود نصب العين خويش قرار دهد و درمعاشرت با مردم آن را چـراغ راه خـود سـازد . اين امر همان ميانه روى در دوستى و دشمنى و خوددارى از زياده روى در آنهاست . آرى هرگاه كسى را دوست مى دارى در دوستى وى زياده روى مكن و همه آن چيزهايى را كه در دل دارى و در انديشه ات مى گذرد براى او مكشوف مساز, چه ممكن است كه در آينده اين دوست با تو دشمن گردد . همچنين هرگاه با كسى دشمنى داشتى در آن زياده روى مكن و در عداوت با او تلاش و كوشش بسيار به كار مبر چه ممكن است درآينده همو دوست تو گردد.
جـامـعـه مـا بـزرگترين گواه بر اين مطلب است چه بسيار دوستانى كه دشمن شدند, و چه بسا دشمنانى كه دوست گرديدند. سرور اوصياء امام على بن ابى طالب (ع ) به اين امر دقيق تصريح كرده و فرموده است : دوست خود را بـه آهستگى دوست بدار شايد روزى دشمن تو شود, و دشمنت را به آرامى دشمن بدار شايد روزى دوست تو شود.
نيز فرموده است : همه محبت خود را براى دوستت به كار گير ليكن همه اطمينان خويش را به او نـداشته باش , و همه مواسات و هميارى را براى او به كار بر اما همه اسرارت را به او وامگذار . با اين روش شرط حكمت و حق واجب دوست خود را اداكرده اى. امـام صـادق (ع ) فـرموده است : دوستت را از راز خود آگاه مكن جز آنگاه كه اگر دشمنت بر آن آگاه شود برايت زيانى نداشته باشد چه دوست ممكن است روزى دشمن شود. نـيز فرموده است : به دوست خود به طور كامل اعتماد مكن , چه گفتار شتابزده هرگزبخشوده نمى شود.
يكى از شاعران اين معنا را به نظم درآورده و گفته است :
احذر عدوك مرة ----- واحذر صديقك الف مرة
فلر بما انقلب الصديق ----- فكان اعرف بالمضرة
****
8) انواع دوستان
در بـيـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روايـات چندى از اهل بيت (ع ) وارد شده كه صفات وويژگيهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در اين راه با آگاهى گام بردارد. چـه كـسـى اسـت كـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را نديده و انواعى از ياران رامشاهده نكرده باشد؟ در مـيان آنها كسانى وجود داشته اند كه بر آنها اعتماد كرده و به آنها اطمينان يافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از ديدار آنها چشمش روشن گرديده است . نـيـز در جرگه آنها افرادى بوده اند كه جز بر غم و اندوه همنشين خود نيفزوده اند, اينان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مكر و كيد خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند . از اين رو بايد بسيار برحذر بود كه مباداآدمى در دام اين چاپلوسان گـرفـتار شود چه اينان براى انسان از دشمنانى كه آشكارا اظهارخصومت مى كنند خطرناكترند. اولئك شر مكانا واضل سبيلا.
شاعر گفته است :
و صاحب لى كداء البطن صحبته ----- يودنى كوداد الذئب للراعي
يثنى على جزاه اللّه مكرمة ----- ثناء هند على روح بن زنباع
اكـنـون بـراى آن كـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بيت (ع ) روشن كرده اند آگاه شويم توجه خواننده را به احاديث زير معطوف مى داريم : اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو. اما دوستان مورد اعتماد : مانند كف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف كن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشيده بدار و ياور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش كننده بدان وجود اين گونه دوستان نايابتر از كبريت احمر است .
امـا دوسـتـان خنده رو : از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن . سرور شهيدان حسين بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى كه براى توست و تو براى اويى برادرى كه براى توست , برادرى كه ضد توست و برادرى كه نه براى اويى و نه او براى تـوسـت . از آن حـضـرت دربـاره معناى اين سخن پرسش شدفرمود : برادرى كه براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت كـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نيست . و اين براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى كامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى يك طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود. بـرادرى كـه او بـراى تـوسـت كـسى است كه نفس خويش را از طمع رهايى داده و به حال رغبت درآورده است از اين رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنيا طمع ندارد, و اين به طور كامل و با تمام وجود براى توست . برادرى كه بر ضد توست برادرى است كه پيشامدهاى ناگوار را برايت انتظار مى كشد واسرارت را فـاش مـى كـنـد و در ميان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند يگانه بر او باد. برادرى كه نه براى توست و نه تو براى اويى , كسى است كه خداوند او را پر از حماقت كرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بينى كه خودش را بر تو ترجيح مى دهد و به سبب حرصى كه دارد آنچه را در اختيار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: يكى مانند غذاست كه در هر زمـان بدان نياز دارى و آن دوست خردمند است . دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است . سوم در حكم داروست و آن دوست هشيار و زيرك است . نيز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى كه با جان خويش با تو مواسات و هميارى مى كند, ديگر دوستى است كه با مال خويش با تو مواسات و هميارى دارد, سومى كسى است كه كفاف خود را از تـو مى گيرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراين نبايد اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى .
****
9) آزمايش دوستان
براى هر انسانى در زندگى دوستانى است كه در هنگام وحشت و تنهايى با آنها انس مى گيرد و در زمـان شـدت و سختى به آنان پناه مى برد, و در برابر حوادث روزگار وپيشامدهاى ناگوار از آنها كـمـك مـى گـيـرد, اسـرار خـود را به آنها مى سپارد و اخبار وانديشه هاى خود را با آنها در ميان مى گذارد . ليكن بسيار است كه انسان به يارانى دست مى يابد كه در صداقت و اخلاص آنها شك و ترديد دارد . با آنها چه بايد بكند؟ آيا به محض شك و ترديد از آنها دورى كند و خود را در معرض زيانها و خطرهاى ناشى از جدايى از آنان قرار دهد؟ بى شك اين كارى نادرست و اشتباه است . يـا آن كـه بر آنها اعتماد كند, و به آنها گرايش و وثوق داشته باشد؟ اما اين عمل نيز سستى راى و قلت و حزم و دورانديشى است . پس به گمان تو چه بايد بكند؟ آيا راههايى وجود دارد كه آنها را بيازمايد و حقيقت حال آنان را مكشوف سازد تا درست از نادرست و پاك از ناپاك شناخته و راستگو از دروغگو دانسته شود؟ آرى در ايـن جـا راهـهـا و نشانه هايى وجود دارد كه اهل بيت (ع ) آنها را براى آزمايش دوستان قرار داده اند و ما آنها را از لحاظ تو اى خواننده عزيز مى گذرانيم تا در معانى آنهاتدبر كنى و در مقاصد آنـهـا بينديشى و بكوشى آنها را در مورد دوستى كه در صداقت واخلاص او شك دارى پياده كنى بهترين نتايج و پاكيزه ترين ثمرات را از آنها به دست آورى , زيرا براى انسان پسنديده نيست كه با هر كـسى مصاحبت دارد به او اعتماد كندمگر آن پيش از اين او را بيازمايد و حقيقت او را بداند . چنان كه اميرمؤمنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) وصيت كرده : اى فرزندم ! با احدى دوستى مكن مگر آنگاه كه بخوبى او رابشناسى . نيز فرموده است : پيش از آزمايش دوست به او اعتماد مكن . نيز: به دوستى كسى كه وضع او را روشن نكرده اى رغبت مكن . نيز: كسى كه دوستان را آزموده حقيقت مردم را شناخته است . انـسـان اگر با ديده دقت و تفحص به مردم بنگرد و افكار و ضماير آنها را بيازمايد و نيات ومقاصد آنـهـا را كـشـف كـنـد بـى شـك از اكثر آنها گريزان و دلش پر از ترس و بيم خواهد شد, از اين رو اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : او را بيازماى آنگاه دشمن دار. امام صادق (ع ) فرموده است : با مردم معاشرت كن تا آنها را بيازمايى و كسى كه مردم راآزمود آنان را دشمن داشت . امـام كـاظـم (ع ) فـرمـوده است : از آميزش با مردم و انس با آنان بپرهيز مگر آن كه در ميان آنان خـردمـنـد امينى بيابى كه در اين صورت با او انس بگير و از ديگران بگريز همچنان كه از جانوران درنده مى گريزى .
يكى از شاعران گفته است :
وزهدني في الناس معرفتي بهم ----- وطول اختبارى صاحبا بعد صاحب
فلم ترني الايام خلا تسرني ----- مباديه الا ساءني في العواقب
وما صرت ادعوه لدفع ملمة ----- من الدهر الا كان احدى النوائب
اكـنـون ما راههاى آزمايش دوستان را به همان گونه كه پيامبر خدا(ص ) و اهل بيت او(ع ) براى ما ترسيم كرده اند ذكر مى كنيم :
1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : دوستى صادقانه در سه چيز است : اين كه گفتاردوستش را بر گفتار ديگران , و همنشينى دوستش را بر همنشينى ديگران , و خشنودى دوستش را بر خشنودى ديگران ترجيح دهد.
2- امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است : محبت خود را در دل دوستت به آنچه نسبت به او در دل توست بشناس .
3- امـام صـادق (ع ) فـرموده است : به دلت بنگر اگر دوستت را انكار كرد قطعا يكى از شماعمل (ناخوشايندى ) را مرتكب شده است .
4- و نيز: سه نفرند كه تنها در سه جا شناخته مى شوند: بردبار در وقت خشم , دلير به هنگام جنگ , و دوست در موقع نياز.
5- و نـيـز: دوسـت بـه سه چيز آزمايش مى شود اگر در آنها رغبت و توافق داشت دوستى پاك و راسـتـيـن اسـت و گـرنـه دوست زمان رفاه و آسايش است نه دوست روزگار سختى : ازاو مالى بخواهى , او را بر مالى امين گردانى , از او بخواهى در ناراحتى تو مشاركت كند.
6- و نـيـز: هـرگـاه بـخـواهى صحت ادعاى دوستت را درباره خودت بدانى او را خشمگين كن , چنانچه بر دوستى تو پايدار ماند او دوست توست و در غير اين صورت نه .
7- و نـيـز: هـر كـس سـه بـار بـر تـو خـشـم گـرفـت و بـدى بـه تـو نـگـفـت او را به دوستى خودبرگزين .
8- و نيز: هر كس سه بار بر تو خشمگين شد و سخن ناپسندى به تو نگفت او را براى خود اندوخته كن.
9- و نيز: به محبت دوستت اعتماد مكن , تا آنگاه كه سه بار او را به خشم درآوردى .
10- و نـيـز: كـسى را دوست مگو, و او را آشنا بگو مگر آنگاه كه در سه صفت او رابيازمايى : او را به خـشـم درآورى و بـنگرى كه خشم او را از مرز حق بيرون مى برد يا نه ؟ وبا او سفر كنى , و ديگر با دينار و درهم وى را بيازمايى .
11- و نـيـز: دوسـت خـود را بـر هـنـگـامـى كه نعمت تازه اى روزيت شود يا مصيبتى به تورسد بيازماى .
12- و نيز: دوستان خود را به دو صفت بيازماييد اگر در آنها وجود داشت به دوستى ادامه دهيد و گرنه بكلى از آنها دورى جوييد: مراقبت بر اداى نمازها در اوقات خود,نيكى نسبت به دوستان در حال رفاه و سختى .
13- و نـيـز: مـردم جـز از راه آزمـايش شناخته نمى شوند و از اين رو زن و فرزندت را درغيبت , و دوسـتـت را در مصيبت , خويشاوندان را به هنگام نادارى و فقر, و دوستان وچاپلوسان را در زمان بيكارى بيازماى تا منزلت خود را در نزد آنان بدانى .
14- مـسـعـدة بـن يـسـع نقل كرده كه به ابى عبداللّه جعفربن محمد(ع ) عرض كردم : من به خدا سوگند تو را دوست مى دارم , آن حضرت سرش را به زير انداخت و پس از آن سربلند كرد و فرمود: راسـت گفتى اى ابا بشر از محبت خود در دل من از دلت بپرس ,دلم از محبتى كه نسبت به من در دل خود دارى مرا آگاه ساخت .
15- مردى از آن حضرت پرسيد كه شخصى به من مى گويد تو را دوست مى دارم , من چگونه بدانم كـه او مـرا دوسـت مـى دارد؟فرمود: دلت را بيازماى اگر تو او را دوست دارى او هم تو را دوست مى دارد.
16- مـردى بـه امـام مـوسـى بـى جعفر(ع ) عرض كرد: مردى است از عوام مرا ديدار مى كندو به خداوند سوگند مى خورد كه مرا دوست مى دارد, آيا من سوگند بخورم كه اوراستگوست ؟ فرمود: دلت را بيازماى اگر دوستش مى دارى سوگند بخور و در غير اين صورت نه .
17- آن حضرت به حسن بن جهم فرمود: اگر مى خواهى بدانى چه منزلتى در نزد من دارى بنگر من در نزد تو چه جايگاهى دارم .
18- امـام جـواد(ع ) فـرمـوده اسـت : كـثـرت مـوافـقـت و قـلـت مـخـالـفـت از نـشـانـه هـاى محبت است .
19- امام هادى (ع ) فرموده است : از كسى كه او را مكدر ساخته اى جوياى صفا و از آن كه به او عذر كرده اى توقع وفا, و از آن كه نسبت به او بدگمانى انتظار خيرخواهى نداشته باش چه دل ديگران هم مانند دل توست .
10) پايه هاى دوستى 1
پيامبر گرامى اسلام (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) در بيان آنچه برادرى بر اساس آن قرار دارد ودوستى بـر پـايـه هـاى آن اسـتـوار اسـت بـه هيچ روى فروگذارى نكرده و مردم را بدانها آگاه وتشويق فـرموده اند . چه رعايت آنها موجب مزيد استحكام روابط برادرى و پيوندهاى دوستى در ميان افراد اجتماع است . مـا بـزودى برخى از اين مقومات و اركان دوستى را كه پيامبر(ص ) امامان اهل بيت (ع ) درسخنان جاويد خود بدانها تصريح كرده اند از نظر خوانندگان مى گذرانيم .
1- ديد و بازديد
شايد زيباترين و دلپسندترين مظاهر وفادارى و دوستى ديدار دوستان از يكديگر و جوياشدن حال ايشان در خانه آنها مى باشد و اين امر در دل دوستى كه به ديدارش مى روندبزرگترين اثر را به جا مـى گـذارد چـه اين عمل نشانه دوستى صادقانه و گواه گرايش وهماهنگى و موجب استحكام پـيوندهاى برادرى و دوستى است . از اين رو پيامبر(ص )بزرگوار فرموده است : ديدارها دوستى را مى روياند. آن حضرت و ائمه (ع ) برديدو بازديد و مراوده تشويق فرموده و آن را از اعمالى شمرده اند كه انسان را به خداوندنزديك مى گرداند. پيامبر خدا(ص ) فرموده است : فرشته اى مردى را ديد كه بر در خانه اى ايستاده است به او گفت : اى بنده خدا در اين خانه چه حاجت دارى ؟ پاسخ داد: در آن دوستى دارم كه مى خواهم به او سلام كنم , فرشته به او گفت : ميان تو و او پيوند خويشى نزديكى است يانيازمندى تو را به اين كار وادار كرده است ؟ پاسخ داد: من هيچ نيازى به او ندارم جز اين كه من در برابر پروردگار جهانيان نسبت به او متعهدم , و ميان من و او خويشى و قرابتى نزديكتر از اسلام نيست , فرشته گفت : من فرستاده خـداونـد بـه سـوى تو هستم او به توسلام مى رساند و مى فرمايد: مرا ديدار كردى و من بهشت را بـرايت واجب ساختم , و ازخشم خود و آتش دوزخ تو را معاف كردم و اين به سبب آن است كه او را به خاطر من دوست داشتى
نيز فرموده است : كسى كه برادر مؤمن خود را در خانه اش ديدار كند خداوند مى فرمايد : تو مهمان و ديـدار كـننده منى و پذيرايى تو بر عهده من است و به سبب آن كه او را دوست داشتى بهشت را برايت واجب كردم.
عـلى بن الحسين (ع ) فرموده است : كسى كه به خاطر خدا و رسيدن به وعده لقاى اودوستش را ديـدار كـنـد هـفـتـاد هزار فرشته او را مشايعت مى كنند و ندا كننده اى از پشت سراو را مشايعت مـى كـنـد و نـدا كننده اى از پشت سر او را ندا مى دهد: هان خوش باش وبهشت بر تو گوارا باد, و هنگامى كه دوستش مصافحه مى كند رحمت الهى سر تا پاى اورا فرا مى گيرد. امام باقر(ع ) فرموده است : هر مؤمنى براى ديدار برادر مؤمنش از خانه بيرون آيد درحالى كه دانا به حق او باشد خداوند براى هر گام او حسنه اى ثبت , و سيئه اى محو مى كندو يك درجه او را بالا مـى بـرد . هـنگامى كه در خانه را مى كوبد درهاى آسمان به رويش بازمى شود, و وقتى همديگر را ديـدار و مـصافحه و معانقه مى كنند خداوند به آنها نظررحمت مى كند و در برابر فرشتگان به آنها مباهات فرموده مى گويد: به اين دو بنده ام بنگريد كه به خاطر من يكديگر را ديدار و با هم دوستى مـى كنند, حق است بر من كه پس از اين آنها را به آتش عذاب نكنم . و هنگامى كه او به خانه اش باز مـى گـردد فـرشـتگانى به عدد نفسها و گامها و سخنانش او را بدرقه مى نمايند و پيوسته او را از بلاهاى دنيا وشدايد هولناك آخرت محافظت مى كنند. نـيز فرموده است : كسى كه به خاطر خدا برادر مؤمنش را از روى محبت و شوق ديداركند خدا را زيـارت كرده و هنگامى كه با او مصافحه مى كند هر حاجتى را در امر دين ودنيا از خداوند بخواهد حق تعالى حاجتش را برآورده مى گرداند.
امام صادق (ع ) فرموده است : مراوده ميان دوستان در حضر, ديد و بازديد و در سفر, نامه نوشتن به يكديگر است .
نـيـز فـرمـوده اسـت : انـسـان به قصد برادر مؤمنش از خانه بيرون مى آيد تا او را ديدار كند, وباز نمى گردد جز اين كه خداوند حوايج دنيا و آخرت او را برآورده مى كند. نـيـز فـرمـوده است : هر كس دوستش را تنها به خاطر خدا نه غير او و طلب وعده هاى خداوند و تـحقق ثوابهاى او ديدار كند خداوند هفتاد هزار فرشته را مامور مى كند كه او راندا مى دهند: هان خوش باش و بهشت بر تو گوارا باد. نـيـز: كـسـى كه برادر مؤمنش را به خاطر خداوند ديدار كند خدا مى فرمايد: مرا زيارت كردى , و پاداش تو بر عهده من است و من به پاداشى براى تو جز بهشت راضى نيستم . نـيز: سه چيزند كه روز قيامت خالص براى خداوندند: مردى كه برادر مؤمنش را به خاطر خداوند ديـدار كـنـد, او از زايران خداست و بر خداوند است كه زايرانش را گرامى بدارد و آنچه را آن مرد بخواهد به او بدهد . ديگر مردى است كه وارد مسجد مى شود تانماز بگزارد و او به انتظار نماز ديگر در مسجد مى ماند و او مهمان خداوند است و براوست كه مهمان خود را گرامى بدارد . و ديگر حج كننده و عمره گزار است , اينان واردشوندگان بر خدايند, و حق است بر او كه وارد شوندگانش را گرامى بدارد. نيز: هر كس دوستش را به خاطر خداوند ديدار كند, روز قيامت در حالى وارد مى شودكه بر او دو جامه سپيد نازك از نور است و از كنار هر چيزى كه بگذرد بر آن مى تابد تاآنگاه كه در پيشگاه حق تـعـالـى بـايستد, خداوند به او مى فرمايد: مرحبا و با گفتن اين كلمه عطاياى فراوان به او داده مى شود. ايـن درجـات عـالى و مقامات بلند بهره كسانى است كه برادران نيك و مؤمن و ياران پرهيزگار و نـيكوكار خود را ديدار مى كنند . چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : اى فرزند! هر گاه به ديدار كـسـى مـى روى نـيكان را ديدار كن و فاجران و بدكاران را ملاقات مكن زيرا اينان همچون تخته سـنـگـى هـسـتـنـد كـه آب از آن جـارى نمى شود, و مانند درختى هستند كه برگهاى آن سبز نمى گردد, و چون سرزمينى هستند كه گياه از آن نمى رويد.
2- سلام و مصافحه و معانقه
شك نيست هنگامى كه برادر دينى تو دوستانه به تو سلام مى كند و با گرمى دستت رامى فشارد و برادرانه با تو معانقه و روبوسى مى كند احساس مى كنى وجودت را ميل وگرايش به او فراگرفته است چه سلام و مصافحه و معانقه نشانه دوستى و رمز برادرى است از اين رو به انجام دادن آنها امر و بدانها تشويق شده است . پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : سوگند به آن كه جانم در دست اوست به بهشت داخل نمى شويد مـگر آنگاه كه ايمان آوريد, و ايمان نمى آوريد مگر زمانى كه با يكديگردوستى كنيد . هان شما را به چـيـزى دلالـت مى كنم كه اگر آن را انجام دهيد با يكديگردوستى كرده ايد و آن به ديگران سلام كردن است . نـيـز فرموده است : هنگامى كه يكديگر را ملاقات مى كنيد با سلام و مصافحه (دست دادن ) ديدار كنيد و زمانى كه پراكنده مى شويد با استغفار و (طلب آمرزش ) از هم جداشويد. نيز: مصافحه كنيد چه آن كينه را از ميان مى برد. نيز فرموده است : هنگامى كه يكى از شما برادر مؤمنش را ديدار مى كند بر او سلام و بااو مصافحه كـنـد چـه خداوند فرشتگان را به همين امر گرامى داشته است , پس همان كارى را كه فرشتگان مى كنند انجام دهيد. امـام باقر(ع ) فرموده است : وقتى مؤمنان يكديگر را ديدار و مصافحه مى كنند خداوند به آنها نظر رحمت مى كند و گناهانشان مانند برگ درختان از آنها فرو مى ريزد. ابـوحـمـزه نـقل كرده كه با ابى جعفر امام باقر(ع ) همسفر بودم . در محلى فرود آمديم تااستراحت كـنـيـم , آن حـضرت گامى چند برداشت و سپس برگشت و دست مرا گرفت وبسختى فشرد, عرض كردم : فدايت شوم , مگر من در كجاوه در خدمت شما نبودم ؟ فرمود: آيا نمى دانى مؤمن هر گـاه گـشـتـى بـزند و سپس دست برادر مؤمنش را بگيردخداوند به آنها نظر رحمت مى كند و پيوسته آنها را زير نظر خود دارد و به گناهان مى گويد از اين دو تن دور و پراكنده شويد. اى ابـا حمزه گناهان آنها مانند برگ درختان فرو مى ريزد, و آنان در حالى از هم جدامى شوند كه گناهى بر آنها نيست . نـيـز: هـنـگـامـى كه انسان با دوستش مصافحه مى كند پاداش كسى كه دستش را همچنان نگه مـى دارد بـيـشتر از كسى است كه دستش را رها مى كند و بدانيد گناهانشان در پيش پايشان فرو مى ريزد به طورى كه گناهى بر آنها باقى نمى ماند. از ايـن رو دربـاره صـفـات پـيامبر خدا(ص ) نقل كرده اند : كه آن حضرت خود سلام و مصافحه را با اصـحـابـش آغـاز مى كرد و هنگامى كه با يكى از آنان مصافحه مى كرد دستش را پيش ازاو بيرون نمى كشيد. امام صادق (ع ) فرموده است : مصافحه مؤمن برابر هزار حسنه است .
نـيـز: مـؤمـن برادر مؤمنش را ديدار و با او مصافحه مى كند در نتيجه خداوند به آنها نظررحمت مـى فرمايد و گناهان آنها تا آنگاه كه از هم جدا مى شوند از وجود آنها فرو مى ريزدهمان گونه كه بادهاى سخت برگ را از درختان فرو مى ريزد. نيز: مصافحه مؤمن از مصافحه فرشتگان افضل است نـيز: به اسحاق بن عمار فرمود: اى اسحاق آيا مى دانى مؤمنان هنگامى كه يكديگر راديدار و با هم مـصافحه مى كنند خداوند صد رحمت بر آنها نازل مى كند كه نود و نه رحمت شامل آن يكى است كـه رفـيـقـش را بـيـشـتـر دوسـت مى دارد و وقتى با هم معانقه مى كنند رحمت الهى آنها را فرا مى گيرد. مـردى از ابـى عـبداللّه (ع ) درباره پاداش مؤمنان به هنگامى كه با يكديگر ديدار و معانقه مى كنند پـرسش كرد . به او فرمود: وقتى با هم معانقه مى كنند رحمت خداوند آنها را فراميگيرد و هنگامى كـه يـكـديگر را در آغوش مى كشند چنانچه در اين امر جز رضاى خدارا نخواهند و هيچ غرضى از اغراض دنيوى را طالب نباشند به آنها گفته مى شود : گناهانتان آمرزيده است اعمال خود را از سر بگيريد . و زمانى كه احوالپرسى را آغازمى كنند فرشتگان به يكديگر مى گويند از آنها دور شويد آنها رازى را در ميان خود دارندكه خداوند آن را پوشيده داشته است اسحاق گفته است : عرض كردم : فدايت شوم آيا الفاظ آنان بر آنان نوشته نمى شود؟ چه خداوند فرموده است : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد. در اين هنگام فرزند پيامبر خدا نفسى كشيد سپس گريست بـه قـدرى كـه مـحاسن آن حضرت تر شد, و فرمود: اى اسحاق خداوند براى تجليل از مؤمنان به فـرشـتـگـان امـر مـى كـنـد به هنگامى كه همديگر را ديدارمى كنند از آنها دور شوند, و اگر چه فـرشـتـگـان سـخـنـان آنـها را نمى نويسند و گفتار آنها رانمى دانند, ليكن آن كسى كه اسرار و پوشيده ها را مى داند به آنها داناست .
3- دادن هديه به يكديگر
به يكديگر هديه دادن نيز از عوامل مهم ايجاد دوستى و نزديكى است , و به وسيله آن دلها از آلايش كينه ها پاك مى شود . بسا كسى كه در دل نسبت به دوست خود خشمگين است و نمى تواند آن را از درون خـود بـزدايـد و كينه اش را از دل بيرون كند ليكن با تقديم هديه اى به او همه ناسازگاريها بـرطـرف مـى شـود, و امـور بـه روند طبيعى خود باز مى گرددو ابرهاى تيره كدورت از دل آنها برداشته مى شود, و خداوند دلهاى آنها را از كينه ها پاك مى كند و در پرتو نعمت و احسان او دوست و بـرادر مـى شوند . از اين رو مشاهده مى كنيم پيامبر خدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) اين امر را از نظر دور نداشته بلكه توجه مردم را به اهميت آن جلب كرده و فوايد آن را براى آنان توضيح داده اند. پيامبر خدا(ص ) فرموده است : از جمله گراميداشت انسان نسبت به برادر مسلمانش آن است كه هـديـه او را بـپـذيـرد . و آنچه را برايش ميسر است به او هديه كند, و به خاطر اوخود را به زحمت نيندازد.
نيز: به همديگر هديه بدهيد چه هديه خشم و كينه را از دل بيرون مى برد. نـيـز: هديه موجب دوستى و تجديد برادرى و زدودن كينه است , دوستى كنيد و به يكديگر هديه بدهيد, به هنگام نياز هديه بهترين چيز است .
نـيز: به همديگر هديه بدهيد چه هديه كينه ها را از دل بيرون مى كشد و دل را از دشمنى و حسد تهى مى سازد.
امام صادق (ع ) فرموده است : با صله و بخشش به دوستانت اظهار محبت كن . هـديـه هـمـان گونه كه چيزى مادى است ممكن است گاهى امرى معنوى باشد در اين صورت ارزش آن بـيـشـتر و اثر آن بزرگتر است مانند اين كه به او سخن خوبى بگويد كه انديشه اش از آن روشـنـى گيرد, يا يكى از مسائل علمى را كه مورد نياز اوست در دسترس او بگذارد, يا به او پند و انـدرزى دهد كه او را به صراط مستقيم و راه بهتر رهنمون شود, از اين رو پيامبر خدا(ص ) فرموده اسـت : برترين هديه مسلمان به برادر مسلمانش سخن حكمت آميزى است كه مايه مزيد هدايت او شود و يا او را از طريق هلاكت بازگرداند.
4- گشاده رويى و لبخندگـشاده رويى و لبخند در ايجاد دوستى نقش اساسى دارد
بلكه برترين عامل محبوبيت انسان در مـيان مردم و بزرگترين وسيله نزديكى دلهاى جهانيان به يكديگر است چه يك لبخند تو در برابر دوسـتـت مـى تـوانـد ضـامن آن باشد كه دلش را به سوى تو جذب كند و برمحبت او نسبت به تو بـيفزايد .
و اگر در قلب او كينه اى از تو وجود دارد او را با خنده اى برلب و چهره اى گشاده ديدار كـن زيـرا ايـن رفـتـار دلش را پاك مى كند و زنگار كينه را از قلبش مى زدايد . و هر گاه در كسى احـسـاس شـر و بدى كردى او را با مهربانى و گشاده رويى ولبخند ديدار كن كه خداوند فرموده اسـت : فـاذا الـذي بـيـنك وبينه عداوة كاءنه ولى حميم . از اين رو پيامبر بزرگوار(ص ) فـرمـوده اسـت : خـوشـخـويـى دوسـتـى را پـايـدارمـى كـنـد و گـشـاده رويـى كينه را از دل مى زدايد. نـيز: سه چيز است كه محبت انسان را نسبت به برادر مسلمانش صفا و روشنى مى دهد,اين كه با گشاده رويى او را ديدار كندو هر گاه در كنار وى بنشيند جا برايش باز كند و او رابا نامى كه نزد او محبوبتر است بخواند. مردى به پيامبر خدا(ص ) عرض كرد: مرا وصيتى فرما, آن حضرت وصاياى بسيارى به اوفرمود, از جـمـلـه آنـهـا اين كه : به مردم اظهار محبت كن تا تو را دوست بدارند, اگر دوستت از دلو تو آب بخواهد آن را برايش خالى كن , دوستت را باروى گشاده ديدار كن .
نـيـز: شـمـا هرگز نمى توانيد با اموالتان مردم را به سوى خود جذب كنيد پس با گشاده رويى و خوشخويى آنها را ديدار كنيد. نيز: هر بنده اى از امت من به خاطر خدا دوستش را مورد لطف و مهربانى قرار دهدخداوند يكى از خدمتكاران بهشت را به خدمت او مى گمارد. نـيز: لبخند مؤمن به روى مؤمن حسنه است . از اين رو از عبداللّه بن حارث نقل شده كه گفته است : من كسى را نديدم كه بيش از پيامبر خدا(ص ) تبسم بر لب داشته باشد. اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : خوشرويى دام محبت است . نيز: خوشرويى كمند محبت است . نـيـز: بـهـتـريـن چـيـزى كـه انـسـانها مى توانند دل دوستانشان را به دست آورند و كينه را از دل دشـمـنـانـشان بزدايند خوشرويى به هنگام ديدار, احوالپرسى در غياب و لبخند زدن دروقت حضور آنهاست . امـام زيـن الـعـابـديـن (ع ) فرموده است : كسى كه به برادر دينيش مرحبا (خوش آمديد)بگويد خداوند تا روز قيامت برايش مرحبا مى نويسد. امـام محمد باقر(ع ) فرموده است : خوشرويى و گشاده رويى سبب ايجاد محبت و موجب تقرب به خداوند است . و ترشرويى و گرفتگى باعث دشمنى و دورى ازخداست .
نـيـز: لـبـخـنـد انـسـان بـه صـورت دوسـتـش حـسـنـه و زدودن گرد و غبار از او نيز حسنه است ,ومحبوبترين عبادتها نزد خداوند وارد كردن سرور و خوشحالى بر مؤمن است . امـام صـادق (ع ) فـرمـوده است : با كسى كه بدرفتارى مى كند نرم باش و آنانى كه داراى صفايند اندكند. مـردى بـه آن حـضرت عرض كرد: حد حسن خلق چيست ؟ فرمود: اين كه رفتارت نرم وسخنت خوش باشد و دوستت را با خوشرويى ديدار كنى .
نـيـز: سـه چيز است كه اگر انسان يكى از آنها را به پيشگاه خداوند بياورد خداوند بهشت را بر او واجـب مـى كند, انفاق در حال تنگدستى , خوشرويى در برابر همه , انصاف دادن هر چند به زيانش باشد. امـام عـلـى بن موسى الرضا(ع ) فرموده است : كسى كه به چهره برادر مؤمنش لبخند زندخداوند حـسـنـه اى بـرايـش مـى نـويـسـد, و كـسـى را كـه خـدا بـرايـش حـسـنه اى نوشته است عذاب نمى كند. به همان اندازه كه گشاده رويى و لبخند و خوشرويى در كسب مودت و تحكيم محبت تاثير عميق دارد گـرفـتگى و ترشرويى و بداخلاقى در دورى دلها از يكديگر و نفرت نفوس و قطع پيوندهاى دوسـتـى و بـرادرى بى نهايت مؤثر است .
از اين رو از پيامبرخدا(ص ) روايت شده كه فرموده است : خداوند كسى را كه در برابر برادر دينى خودترشروست دشمن مى دارد. از امام صادق (ع ) نقل شده كه فرموده است : گرفتگى در برابر مردم سبب دشمنى است .
همچنين پيش از اين ذكر شد كه امام باقر(ع ) فرموده است : ترشرويى و گرفتگى سبب دشمنى و دورى از خداست
اين شاعر چه خوب گفته است :
و انى لمشتاق الى ظل صاحب ----- يرق و يصفو ان كدرت عليه
عذيرى من الانسان لا ان جفوته ----- صفالى و لا ان صرت طوع يديه
استاد ديل كارنگى در كتاب خود به نام كيف تكسب الاصدقاء فصلى تحت عنوان اهميت لبخند و خوشرويى در به دست آوردن دوستان و تاثير در مردم باز كرده و در آن به ذكر رويدادها و تجربه هاى بسيارى پرداخته و گفتار خود را به اين سخن كوتاه پايان داده است كه : اگر مى خواهى مردم تو را دوست بدارند لبخند بزن .
از جـمـله سخنانى كه در اين فصل آمده اين است كه : تغييرات چهره آدمى زبان گويايى است كه آوازش عميقتر و اثرش شديدتر از آواز زبان است چه مانند آن است كه لبخند ازسوى صاحب خود مى گويد: من تو را دوست مى دارم , تو به من سعادت بخشيده اى , من به ديدار تو سعادتمند شدم .
5- فروتنى با دوستان
هـيـچ چيزى مانند تكبر و خودبرتربينى دوستى را تباه نمى كند, چه انسان متكبر همواره عبوس و اخـمـو بدمعاشرت است . همچنين هيچ چيزى مانند تواضع و فروتنى نهال دوستى و برادرى را در دلـهـا نـمـى نشاند, زيرا انسان فروتن محبوب دلها و مقرب مردم است , همنشينى با او پسنديده و رفـاقت با او لذت بخش و گفتگوى با او دلنشين است . چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : سه چيز ايجاد محبت مى كند: ديندارى , فروتنى وبخشش . فروتنى منزلت انسان را در ميان مردم بالا مى برد, پيامبر خدا(ص ) فرموده است : تواضع بر منزلت انسان مى افزايد.
و موجب مزيد شرافت او در ميان آنهاست .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : كليد شرف فروتنى است . نـيـز امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـر كـس بـخـواهـد شـرافتمند باشد بايد فروتنى را پيشه كند. امام زين العابدين (ع ) فرموده است : شرافت و برترى در فروتنى است. امـا تـكـبـر و خـودبـرتـربينى جز اين كه انسان را در ميان مردم مبغوض و منفور كند چيزى براو نمى افزايد, چنان كه پيامبر(ص ) فرموده است : متكبر منفورترين مردم است . نـيـز فـرمـوده است : خداوند به من وحى فرمود: فروتنى كنيد تا يكى بر ديگرى سركشى نكند, و كسى بر ديگرى فخر نفروشد و شما بندگان خدا باهمديگر برادرباشيد. امـام حـسـن (ع ) فرموده است : كسى كه در دنيا براى برادران خود فروتنى كند در نزدخداوند از صديقان به شمار است . امام موسى بن جعفر(ع ) فرموده است : پادشاه را با پرهيز, دوست را با فروتنى , دشمن رابا احتياط و عموم مردم را با خوشرويى مصاحبت كن.
6- خوش گمانى به دوست
هـر كـدام از مـا تاثير فوق العاده اى را از شنيدن اين كه دوستش به وى حسن ظن دارد و او راابدا مـتـهـم نـمى كند در نفس خود بخوبى احساس مى كند, و در اين موقع لذت برادرى ودوستى را درك , و آمـيختگى دو روح و نزديكى دو قلب را به همديگر لمس مى كند,
ازاين رو اميرمؤمنان (ع ) فـرمـوده اسـت : عـمـل دوست خود را به نيكوترين وجه آن توجيه كن تا آنگاه كه آنچه تو را به او دگرگون مى كند به تو برسد, و نسبت به سخنى كه از دوستت صادر شده چنانچه راهى مى يابى كه آن را خوب بدانى بدگمان مباش . نيز: بدگمانى روش تو را نسبت به دوستى كه به صلاحيت او يقين داشته اى تباه نكند.
امـام على بن الحسين (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن است هرگز به او دشنام نمى دهد, او را محروم نمى كند, و به او بدگمان نمى شود. امـام صادق (ع ) فرموده است : هر گاه انسان به برادر دينى خوداف بگويد رشته برادرى آنها پاره مى شود, و اگر به او بگويد: تو دشمن منى يكى از آن دو تن كافر شده وچنانچه او را متهم بدارد ايمان در دلش مانند نمك در آب منحل مى شود. نيز: هر كس برادر دينى خويش را متهم كند حرمت ميان آن دو برداشته مى شود. از ائمه (ع ) روايت شده كه فرموده اند: مؤمن برادر دينى خود را متهم نمى كند. هنگامى كه دوستت نسبت به تو حسن ظن دارد تو نسبت به او بدگمان مباش چه اين امركينه و تنفر او را از تو در دلش جاى مى دهد. به همين سبب قرآن كريم از آن نهى كرده وفرموده است : يا اءيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم . بـر تـوست كه درباره دوست خود همان گمان را داشته باشى كه او نسبت به تو دارد تا درگمان خـود دچـار نوميدى نشود و احساس وى نسبت به تو دگرگون نگردد و محبت تو ازدلش بيرون نـرود, از اين رو اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : كسى كه گمان نيكى نسبت به تودارد گمانش را تحقق ده .
سـزاوار است انسان دورانديش خود را در وضعى قرار ندهد كه موجب برانگيختن بدگمانى مردم شـود و اگـر چـنـيـن كـند بايد تنها خودش را مورد سرزنش قرار دهد, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فـرمـوده است :
كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد نبايد كسى راكه به او بدگمان شده مورد سرزنش قرار دهد.
منابع :
قرآن كريم , كتاب جاويد خداوند.
نهج البلاغه , امام اميرالمؤمنين (ع ).
رساله حقوق , امام زين العابدين (ع ) عيون اخبارالرضا(ع ), شيخ صدوق .
مصادقة الاخوان , شيخ صدوق .
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال , شيخ صدوق .
بحارالانوار, مجلسى .
مكارم الاخلاق , ابى نصرحسن طوسى .
مشكاة الانوار, ابى الفضل على طبرسى .
كنز الفوائد, كراجكى .جامع السعادات , نراقى .
احياء العلوم , غزالى .
ارشاد القلوب , ديلمى .
جامع الاحاديث , ابى محمد قمى .
وافى , ملامحسن فيض .
تحف العقول , ابى محمد حسن حرانى الصداقة والصديق , ابى حيان توحيدى .
كشف الغمة , ابى الفتح اربلى .
مجمع البحرين , شيخ فخرالدين طريحى .
المواعظ العددية , سيد محمد حسينى عاملى .
الدرر اللامعه , سيد محمد باقر موحدابطحى .
الاصول الستة عشر, گروهى از دانشمندان .
خصائص الشيعة , سيد محمد مهدى قزوينى .
اعيان الشيعة , سيد محمد امين .
انيس النفس , شيخ نظرعلى حائرى .
جوامع الاداب , شيخ جمال الدين دمشقى .
لباب الاداب , اسامة بن منقذ.
الاخلاق والواجبات , شيخ عبدالقادر غربى .
الامام الصادق (ع ), شيخ محمد حسين مظفر الحسن بن على (ع ) كامل سليمان .
الخلق الكامل , محمداحد جادالمولى .
اخلاق آل محمد(ص ) شيخ موسى سبتى .
خلق المسلم , محمد غزالى .
حكم الامام على (ع ), لكورينلوس .
السعادة والسلام , لرد افبرى .
آئين دوست يابى , ديل كارنگى .
منبع: www.lailatolgadr.ir/خ