20) آنچه زداينده محبت است 1
آنـچه در صفحات پيش مورد بحث قرار گرفت همگى درباره مقدمات دوستى و موجباتى بود كه انـسـان را در بـه دسـت آوردن دوسـتان و كسب محبوبيت در ميان آنان يارى مى دهد.اكنون در مباحثى كه بزودى خواهد آمد از آنچه اين پيوند روحى را مى گسلد و اين رابطه مقدس را مى برد سخن گفته خواهد شد.
پـيـامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) كه اين كتاب ما بر پايه راهنماييهاى درست وآموزشهاى صـحـيـح آنها استوار است به هر چيزى كه بر دوستى و وداد بيفزايد و نهال محبت و برادرى را در سرزمين دلها بنشاند دعوت و بدان مردم را ارشاد و تشويق كرده اند و به همين گونه از هر چيزى كه در نفوس كينه و دشمنى پديد آورد مردم را برحذر داشته و به زيانها و خطرهايى كه در اين راه اسـت هـشـدار داده انـد, خطرهايى كه به هر خردمندى واجب است از آنها دورى جويد تا بتواند با دوسـتانش در زندگى سراسرتوام با رفاه و سرور كه شاديها آن را احاطه كرده دوستى و وفادارى آن را فرا گرفته باشدبه سر برد.
1- چاپلوسى
تملق و چاپلوسى جرثومه مرگبارى است كه پيوسته پيكره دوستى را مى پوساند تا آنگاه كه آن را از بن براندازد و پايه هاى آن را منهدم سازد, چه دوستى اگر بر اخلاص صحيح قلبى و مودت روحى صـادقـانه و بى شايبه تكيه نداشته باشد چيزى جز يك نوع دوستى ظاهرى نيست كه نه اميدى به سود آن است و نه فايده اى از آن به دست مى آيد. از اين روپيامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) ما را بـه اخـلاص در دوسـتى امر كرده و از تملق وچاپلوسى پرهيز داده و از عواقب وخيم آن برحذر داشته اند.
پيامبر خدا(ص ) فرموده است : هنگامى كه مردم اظهار علم و دانش كنند در حالى كه عمل به آن را ضـايع سازند و به زبان دوستى كنند در صورتى كه به دل , با يكديگر دشمن باشند, و قطع رحم مى كنند خداوند آنها را لعن مى كند و كر و كورشان مى گرداند. امام باقر(ع ) فرموده است : چاپلوسى از اخلاق مؤمن نيست.
امـام هـادى (ع ) فـرمـوده اسـت : چاپلوسى زياد موجب بدگمانى است , هنگامى كه مورداعتماد دوست خود قرار گرفتى از تملق به حسن نيت باز گرد.
امام عسكرى (ع ) فرموده است : بد بنده اى است آن كه داراى دو چهره و دو زبان است دوستش را در حـضـور مـى سـتايد و در غياب از او بد مى گويد, اگر چيزى به دوستش عطاشود به او رشك مى برد, و اگر گرفتار شود او را يارى نكرده و خوار مى كند.
2- خيانت به دوستان
خـيـانـت از زشت ترين گناهها و ناپسندترين رذيله ها و نشانه پليدى باطن و پستى اخلاق است , و هرگاه خيانت نسبت به دوستان صورت گيرد جرمى سخت تر و گناهى بزرگتراست چه علاوه بـر قـبـح ذاتى موجب از ميان رفتن حرمت دوستى و تعدى به حقوق آن وسبب گسيختن پيوند رفاقت و بريدن رشته مودت و برادرى است .
از ايـن رو ائمـه اهـل بـيت (ع ) اهتمام بسيار به اين امر داشته و جامعه اسلامى را از آلودگى به اين خوى زشت هشدار داده و بر حذر داشته اند. امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده است : مؤمن برادر (دينى ) خود را سرزنش نمى كند, و به اوخيانت نمى ورزد, و او را متهم نمى سازد, و وى را خوار نمى كند, و از او بيزارى نمى جويد.
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : مـسـلـمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند و او راخوار نمى سازد, و به او خيانت نمى كند. نـيـز: مـؤمـن برادر مؤمن است به او ستم نمى كند, خوارش نمى گرداند, فريبش نمى دهد,از او بدگويى نمى كند, به او خيانت نمى ورزد, و به وى دروغ نمى گويد. نيز: با مردم غش به كار مبر كه بى دوست مى مانى و غش شعبه اى از خيانت است . نيز: مسلمان برادر مسلمان است به او خيانت نمى كند و فريبش نمى دهد, و ستم به اونمى كند, و به وى دروغ نمى گويد, و از او بدگويى نمى كند. هـرگـاه نـسبت به برادر دينى خود قصد بدى در دل داشته باشى به او خيانت كرده اى , چنان كه امـام بـاقـر(ع ) فـرمـوده است : بر شما باد تقواى الهى و اين كه در دل خود نسبت به برادر مؤمن خـويـش چـيـزى را پنهان نكنيد كه آن را براى خود دوست نداريد چه هربنده اى چيزى را درباره بـرادر مـؤمـنـش در دل پنهان بدارد كه آن را براى خود دوست نمى دارد خداوند آن را سبب بروز نفاق در دلش قرار مى دهد.
هرگاه برادر دينيت تو را بر رازى امين دانست چنانچه آن را افشا كنى به او خيانت كرده اى , چنان كه امام باقر(ع ) فرموده است : از خيانت است كه از راز برادر دينى خودسخن گويى .
هـرگاه برادر دينيت با تو مشورت كند و تو او را به راهى راهنمايى كنى كه در آن زيان اوست به او خـيـانـت كـرده اى , چـنان كه پيامبر خدا(ع ) فرموده است : كسى كه برادر دينى خود را به امرى راهنمايى كند و بداند صلاح او در غير آن است به وى خيانت كرده است .
از خـيانت به دوست آن است كه برخى از لغزشهايش را در خاطر نگهدارى كنى تا او راميان مردم رسـوا گـردانـى بـلـكـه ايـن عمل به كفر نزديكتر است , چنان كه پيامبر خدا(ص )فرموده است : كـمـتـريـن كـفر آن است كه انسان از برادر دينى خود سخنى بشنود و آن رادر خاطر نگهدارد و بخواهد به وسيله آن او را مفتضح سازد, آنان (در آخرت ) بهره اى نخواهند داشت .
نـيز از خيانت است كه چيزى درباره او بگويى كه از قدرش بكاهد و به حرمت او زيان رساند,
چنان كه پيامبر گرامى (ص ) فرموده است : هر كس از برادر (دينى ) خود چيزى نقل كند و منظورش از مـيـان بـردن عـدالـت و مروت او باشد و از او عيبجويى كند خداوندبه كيفر گناهش او را هلاك خـواهـد كـرد تـا آنـگـاه كـه از عهده آنچه گفته است برآيد و هرگزنخواهد توانست از عهده آن برآيد. از خـيـانـت اسـت آن كـه بـه او دروغ بگويى در حالى كه او تو را راستگو مى پندارد, چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : خيانت بزرگى است كه تو به برادر (دينى ) خود مطلبى بگويى كه او تو را در آن صادق مى داند در حالى كه تو در آن به او دروغ مى گويى .
از خـيانت است آن كه مشاهده كنى كه برادر دينى تو كار زشتى انجام مى دهد و تو او را بازندارى , چـنـان كـه امام صادق (ع ) فرموده است : كسى كه ببيند برادر (دينى ) وى مرتكب كارى است كه ناخوشايند اوست و وى را از آن باز ندارد به او خيانت كرده است . از خـيـانـت اسـت اين كه در دل برادر (دينى ) خود را دوست بدارى ليكن او را از آن خبرندهى و آگاهش نكنى , چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : كسى كه نسبت به برادرمسلمانش در دل خود احساس دوستى كند و او را بدان آگاه نسازد به وى خيانت ورزيده است . از خيانت آن است كه برادر دينى تو در حاجتى از تو كمك بخواهد و تو در برآوردن حاجتش با تمام تـوان خـود نـكـوشـى , چـنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : هر مردى ازاصحاب ما كه يكى از بـرادرانش در حاجت خود از او كمك بخواهد و او با تمام توان خوددر برآوردن حاجتش نكوشد به خدا و پيامبرش و مؤمنان خيانت كرده است .
كـسـى كه دلش را پاك و درونش را نسبت به برادران مؤمن خود اصلاح كند و كينه و نيت بدى از آنها به دل نداشته و در دوستى و محبت خود اخلاص داشته باشد زندگانى خودرا به اتفاق آنان با سعادت و خوشبختى سپرى خواهد كرد و پس از مرگ به مقامات عالى دست خواهد يافت چنان كه از حديث زير روشن خواهد شد.
انـس بـن مـالك نقل كرده كه : نزد پيامبر خدا(ص ) نشسته بوديم , آن حضرت فرمود: همين حالا مـردى از اهـل بـهـشـت بر شما وارد مى شود پس از آن مردى از انصار در حالى كه قطره هاى آب وضويش از محاسنش مى چكيد و نعلين خود را به دست چپش آويزان كرده بود وارد شد . فرداى آن روز نـيز پيامبر(ص ) همان سخن را تكرار فرمود, و همان مردمانند بار نخست ظاهر گرديد . چون روز سـوم شـد پيامبر(ص ) همان كلمات را تكرار كرد, وآن مرد مانند بار نخست وارد شد .
هنگامى كه پيامبر خدا(ص ) از جا برخاست عبداللّه بن عمر به دنبال آن مرد رفت و به او گفت : من با پدرم كـشمكش داشتم به همين سبب سوگند ياد كردم كه تا سه روز بر او وارد نشوم اگر صلاح بدانى مرا نزد خود سكنا ده تااين سه روز بگذرد .
آن مرد گفت : آرى .
انس گفته است : عبدااله نقل مى كرد كه اين سه شب را نزد او به سر بردم و نديدم كه درساعتى از شب براى عبادت برخيزد و تنها هنگامى كه در بستر خود تغيير وضع مى دادذكر خدا مى گفت تا آنگاه كه براى اداى نماز صبح بر مى خاست . عبداللّه گفته است : اما من در اين مدت جز خوبى از او نشيندم .
هنگامى كه آن سه شب سپرى شد و نـزديـك بـود عـمـل او را حقير بشمارم به او گفتم : اى بنده خدا! ميان من و پدرم درگيرى و هجرتى واقع نشده است ليكن از پيامبر خدا(ص ) شنيدم كه سه بار مى فرمود:همين الان مردى از اهل بهشت بر شما وارد مى شود و در هر سه بار تو وارد مى شدى ازاين رو خواستم نزد تو به سر برم تـا بنگرم عملت چيست تا به تو اقتدا كنم , و نديدم عمل بزرگى انجام دهى پس چه چيزى تو را به آن جـا رسانده كه پيامبر خدا(ص ) درباره ات چنين فرموده است ؟ پاسخ داد: جز آنچه ديدى عملى ندارم .
عبداللّه گفته است : هنگامى كه بر مى گشتم مرا صدا كرده و گفت : من غير از آنچه ديدى نـيـسـتم جز اين كه دردرون خود نسبت به احدى از مسلمانان كينه ندارم , و به كسى كه خداوند خـيـرى را به او عطاكرده است حسد نمى ورزم . عبداللّه گفت : اين همان چيزى است كه تو را به اين مرتبه رسانده است .
شـايـسـتـه ذكر است كه انسان خردمند تنها با كسى دوستى مى وزد كه در محبت با اخلاص و در بـرادرى وفـادار بـاشـد و هـرگـز دوسـتى و محبت را در غير مورد خود به كار نمى برد. چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : با كسى كه وفا ندارد دوستى مكن .
3- جدال و ستيز
گـمـان مكن براى ويران كردن پايه هاى دوستى و تيره كردن صفاى برادرى ميان مردم چيزى از جدال و كشمكش مؤثرتر باشد هر چند جدال كننده در عمل خود بر حق باشد.اين امرى ملموس و براى هر كسى كه با مردم آميختگى و معاشرت دارد و به امور آنهاآگاه است محسوس مى باشد, از ايـن رو احـاديـث متواترى از پيامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) وارد شده كه مردم را به ترك جدال و كشمكش تشويق مى كند و نتايج بد وعواقب وخيم آن را كه موجب زيانهاى بزرگ و ايجاد كينه و دشمنى در دلهاست توضيح مى دهد.
از ابى امامه باهلى نقل شده كه گفته است : پيامبر خدا(ص ) بر ما وارد شد در حالى كه ما بايكديگر در مـجـادله بوديم , آن حضرت در خشم شد و فرمود: جدال را كه خيرش اندك است رها سازيد و كـشـمـكـش را كـه سـودش نـاچيز است ترك كنيد چه آن دشمنى را درميان برادران و دوستان برمى انگيزد.
نـيـز: بـا بـرادر (ديـنـى ) خـود مـجـادلـه و شـوخـى مـكـن و بـه او وعـده اى مـده كـه در آن تخلف كنى .
نيز: جدال راترك كنيد چه حكمتى از آن فهميده نمى شود و از فتنه آن ايمنى نيست .
نيز: هيچ بنده اى حقيقت ايمانش را كامل نمى گرداند مگر آنگاه كه جدال را ترك كند هرچند بر حق باشد.
نـيـز: از جـدال و دشـمنى بپرهيزيد چه آن دلها را نسبت به دوستان بيمار مى كند و نفاق درآنها مى روياند.
امـيـرمـؤمـنـان (ع ) در وصـيت خود به كميل بن زياد نخعى فرموده است : اى كميل از مجادله و كشمكش بپرهيز چه تو با اين عمل بى خردان را بر خود مى شورانى .
امام حسين (ع ) فرموده است : با افراد بردبار و اشخاص بى خرد مجادله مكن چه بردبار باتو دشمن مى شود و بى خرد تو را نابود مى كند. امـام صـادق (ع ) فـرموده است : با افراد بربار و اشخاص بى خرد جدال مكن چه بردبار با تودشمن مى شود و بى خرد به تو آزار مى رساند. بـه مؤمن طاق وصيت فرمود كه : اى پسر نعمان اگر مى خواهى دوستى تو با برادر دينيت صاف و پيوسته از تيرگى مصون باشد با او شوخى و جدال و مخاصمه و فخر فروشى مكن .
نـيـز: از دشمنى بپرهيزيد چه دل را به خود مشغول مى سازد و نفاق ايجاد مى كند و كينه هاپديد مى آورد.
امـام هـادى (ع ) فـرمـوده اسـت : جـدال دوسـتـيـهـاى كهن را تباه مى كند, و پيوندهاى محكم رامـى گـسـلـد, و كـمـتـريـن چـيـزى كـه در آن اسـت غـلـبـه جـويى است و آن اساس از هم گسيختگى است .
امام عسكرى (ع ) فرموده است : ستيز مكن تا شكوه تو از ميان برود. ديل كارنگى بخشى از آن را زير عنوان مجادله مكن به اين موضوع اختصاص داده كه از جمله در آن آمده است : من در آن هنگام كه كودك بودم آماده بودم كه در هر چيزى به كشمكش و مباحثه پردازم و چون وارد دانشگاه شدم منطق را فرا گرفتم تا به كمك آن بربحث و مجادله توانايى يابم و سرانجام در مناظراتى كه تشكيل مى شد در هر موضوعى كه بود شركت مى كردم .
بر من لازم بود ميل به خود نمايى و اظهار وجود را كه در من بود به هر قيمتى كه باشداشباع كنم و سرانجام در نيويورك به فرا گرفتن دانش مناظره و طرق مجادله پرداختم وروزى فرا رسيد - و از گفتن آن بسيار شرمنده ام - كه كتابى در اين موضوع فراهم كردم من از همه اين كار و كوششها يك نتيجه به دست آوردم و آن اين كه براى پيروزى درمجادله تنها يك راه وجود دارد و آن دورى جستن از آن است به همان گونه كه از مارخوش خط و خال يا زلزله ويرانگر دورى مى شود. سـپـس بـحث خود را با اين گفتار پايان مى دهد: براى آن كه مردم را به سمت ديدگاههاى خود جلب كنى از قاعده شماره 1 پيروى كن : مجادله مكن و بدان كه بهترين راه براى پيروزى در مجادله دوى جستن از آن است .
****
) آنچه زداينده محبت است 2 (تكلف با دوستان)
4- تكلف با دوستان
انسان خوش دارد كه در رفتار با دوستش از آزادى خويش برخوردار باشد خواه درنشستن يا لباس پـوشـيدن و يا سخن گفتن و اين كه پايبند قيدها و رسمهايى نباشد كه جامعه بر او تحميل كرده است , چه آزادى از اين قيود از حفظ آداب و شرم , در دوستى گوياتر و به محبت نزديكتر است .
امـا هرگاه از دوستش رودربايستى داشته باشد به همان گونه كه نسبت به ديگر مردم داردو در بـرابر او پايبند آداب و رسوم باشد همان طور كه در برابر جامعه پايبند است هرگز دراين دوستى لـذت و حـلاوتـى نخواهد يافت بلكه سنگينى بار آن را بر دوش خود احساس خواهد كرد و بسا اين احـسـاس او را به انصراف از دوستى و قطع آن بكشاند. از اين روپيامبر گرامى (ص ) فرموده است : بدترين دوستان كسى است كه براى او به رنج بيفتى .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : شرط همدمى ترك تعارفات است . نيز: هرگاه مؤمن با دوستش كمرويى كند از او جدا شده است . نـيـز: بـدتـريـن دوستان كسى است كه براى او به رنج افتد و بهترين آنها كسى است كه ديدارش برايت اطمينان آور و غيبت او برايت آرامش بخش باشد. امـام صـادق (ع ) فـرموده است : سنگين ترين دوستان بر من كسى است كه به خاطر من خودرا به رنج اندازد و سبكترين آنها بر دل من كسى است كه با او چنان باشم كه در تنهايى هستم . مـتـكـلـف و تعارفى را با نشانه هايى كه پيامبر خدا(ص ) ذكر كرده است مى توان شناخت ,فرموده اسـت : انـسـان متكلف را سه نشانه است : در حضور تملق مى گويد, در غياب غيبت مى كند, و در هنگام مصيبت شماتت و شادكامى مى كند. يكى از حكيمان گفته است : بريدن مردم از همديگر به سبب تكلفات و تعارفات است .
5 - دورى گزيدن از دوستان
از آنچه گذشت اهميت دوستى و آثار گسترده آن در زندگى انسان و شدت اهتمام پيامبر(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) در اين باره بخوبى دانسته شد تا آن جا كه آنان برقرارى رابطه دوستى را از برترين اعمال و مقرب كننده ترين آنها به خداوند شمرده اند, به همين سبب دورى از دوست گناهى است كه عقل سالم آن را زشت مى شمارد, و وجدان زنده و بيدار از آن سرباز مى زند, و پيامبر(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) مردم را از آن برحذرداشته اند, چه اين عمل به بروز كينه منجر مى شود و رشته مودت و پيوند برادرى ودوستى را در معرض قطع و گسيختگى قرار مى دهد.
پـيـامبر خدا(ص ) در وصيت خود به اباذر فرموده است : اى اباذر از دورى جستن از برادر(دينى ) خـود بپرهيز چه با دورى جستن (از برادر دينى ) عمل مورد قبول واقع نمى شود.اى اباذر من تو را از هـجران نهى مى كنم و اگر از آن ناگزيرى بيش از سه روز دورى مجوى زيرا كسى كه در حال هجران ازبرادر دينى خود بميرد دوزخ برايش سزاوارتراست . نيز: هر كس بيش از سه روز از برادر (دينى ) خود دورى كند وارد دوزخ مى شود. نـيـز: اعـمال انسان در هر دوشنبه و پنجشنبه به پيشگاه خداوند عرضه مى شود و حق تعالى همه كـسـانـى را كـه به او شرك نورزيده اند مى آمرزد جز كسى كه ميان او و برادر(دينى ) وى دشمنى باشد, خداوند مى فرمايد: اين دو را ترك كنيد تا آشتى كنند. امـام باقر(ع ) فرموده است : دو تن مؤمن كه بيش از سه روز از همديگر جدايى گزينند من از آنها بيزارى مى جويم . امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : دو تن از همديگر دورى اختيار نمى كنند جز اين كه يكى ازآنها سـزاوار بيزارى و لعنت است و بسا هر دو سزاوار آن باشند . يكى از اصحاب آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم , ستمكار مستحق آن است ليكن ستمديده چرا؟فرمود:براى آن كه ستمديده برادرش را بـه حـفـظ پـيـونـد بـا خود دعوت نكرده و از گفتار اوچشم نپوشيده است از پدرم شنيدم كه مـى فـرمـود: هرگاه دو تن با همديگر نزاع كنند ويكى ديگرى را ترك كند بايد مظلوم به رفيقش مـراجـعه كند و به او بگويد: اى برادر! من ستمكارم , تا بدين گونه جدايى ميان آنها بر طرف شود, چه خداوند متعال داورى دادگراست و حق ستمديده را از ستمكار مى گيرد.
ائمـه اهل بيت (ع ) به ما دستور داده اند كه با برادران دينى خود پيوند و ارتباط برقرار كنيم هر چند بـه وسيله سخنانى خوش باشد . امام صادق (ع ) فرموده است : با برادران (دينى )خود بپيونديد و به آنها نيكى و احسان كنيد هر چند منحصر به سخنانى خوش و اداى پاسخ باشد. بازگشت دو برادر مؤمن كه از همديگر جدا شده اند به حالت صفا و يكدلى كار دشوارى نيست بلكه بسيار آسان است و تنها به اندگى شيرين زبانى و گشاده رويى و چشمپوشى از بديها و گذشت از گـنـاهـهـا نـياز دارد, در اين صورت رجوع پس از مفارقت و وصل پس ازهجران براى آنان آسان مى شود, چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : سرعت الفت دلهاى نيكان به هنگامى كه همديگر را ديدار مى كنند - هر چند دوستى خود را به زبان اظهار نكنند - مانند سرعت آميختگى آب باران با آب رودخانه هاست , و دورى الفت دلهاى فاجران و بدكاران در وقتى كه يكديگر را ديدار مى كنند - هر چند به زبان اظهاردوستى كنند - مانند دورى حيوانات از عواطف و مهربانى به يكديگر است اگر چه مدتهاى طولانى از يك آخور علوفه خورده باشند.
اگر ميان دو برادر دينى جدايى و قطع رشته دوستى اتفاق افتد آن كه برتر و محبوبتر نزدخداوند اسـت يـكى از آن دو تن است كه در برقرارى رابطه برادرى و گشودن باب گفتگوسبقت گيرد, چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است :
هر دو تن مسلمان كه از يكديگردورى گزينند تا سه روز بـگـذرد و آشـتى نكنند از اسلام خارج مى شوند و ميان آنهادوستى و پيوندى نيست اما هر كدام از آنـهـا در گفت و شنود با برادر خود سبقت گيرد درروز حساب در رفتن به بهشت پيشى خواهد گرفت . هـر قـدر جدايى و دورى از يكديگر طولانيتر باشد گناه آنها بزرگتر خواهد بود, پيامبرخدا(ص ) فـرموده است : دورى گرفتن انسان از برادر (دينى ) خود تا مدت يك سال به منزله ريختن خون اوست .
يكى از شاعران گفته است :
و لاتقطع اخا من اجل ذنب ----- فان الذنب يغفره الكريم
و به سبب آن كه دورى گزيدن دوستان از يكديگر و بريدن رشته دوستى آنها موجب بروز زيانهاى بـزرگ بـراى آنـان اسـت . پـيـامـبـر خـدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) تفرقه اند از آن ميان دوستان را گـنهكارترين مردم در پيشگاه خداوند به شمار آورده اند, چنان كه پيامبرخدا(ص ) فرموده است : آيا شما را به بدترين مردم آگاه نكنم ؟ عرض كردند: چرا اى پيامبر خدا, فرمود: آنها كسانى هستند كـه در راه سـخـن چـيـنـى و تـفرقه افكنى ميان دوستان گام برمى دارند و در جستجوى معايب پاكانند. همچنين ايجاد الفت ميان برادران دينى را در صورت نفرت از يكديگر و فراهم كردن نزديكى ميان دوستان را به هنگام دورى از هم از بزرگترين و بافضيلت ترين اعمال شمرده اند. پيامبر خدا(ص ) به ابى ايوب انصارى فرموده است : اى ابا ايوب ! آيا تو را راهنمايى نكنم به عملى كه خـدا را خـشـنـود مـى كند . عرض كرد: چرا اى پيامبر خدا, فرمود: مردم را بايكديگر آشتى ده به هـنـگـامـى كـه رابـطـه آنـها تباه شود و آنها را دوست يكديگر گردان دروقتى كه با هم دشمن شوند.
نـيز: كسى كه در راه اصلاح ميان دو تن گام بردارد تا زمانى كه باز مى گردد فرشتگان خدابر او درود مى فرستند و پاداش شب قدر به او داده مى شود. امـام باقر(ع ) فرموده است : خدا رحمت كند كسى را كه ميان دو تن از دوستان ما الفت ودوستى ايجاد كند اى گروه مؤمنان با هم الفت گيريد و نسبت به همديگر مهربان باشيد. شـارع مقدس به سبب كثرت اهتمام نسبت به الفت دادن دلهاى متنفر از همديگر دروغ گفتن را در اين راه مباح كرده است چه زيانى كه از پراكندگى و جدايى برادران دينى از هم ناشى مى شود و آثار نامطلوب آن از دروغ بيشتر و خطر آن بزرگتر است از اين رو در اين مورد دروغ جايز شمرده شده است . پيامبر خدا(ص ) فرموده است : كسى كه ميان دو تن آشتى برقرار مى كند دروغگونيست . نيز: هر دروغى بر فرزند آدم نوشته مى شود جز كسى كه دروغى مى گويد تا ميان دو تن را اصلاح اصلاح كند. امـام صادق (ع ) فرموده است : هر دروغى مورد باز خواست قرار مى گيرد جز در سه جا : مردى كه در جـنـگـهايش حيله به كار مى برد, اين گناه از او برداشته شده است , و كسى كه ميان دو تن را آشـتى مى دهد و ديدار او با يكى غير از ديدار او با ديگرى است ومنظورش اصلاح ميان آنهاست , و كسى كه به همسرش وعده اى مى دهد و نمى خواهدآن را انجام دهد.
****
22) آنچه زداينده محبت است 3 (دشمنى دوست و دوستى دشمن)
6- دشمنى دوست و دوستى دشمن
از جمله چيزهايى كه تحمل آن بسيار دشوار و وقوع آن براى انسان مشقت بار مى باشدآن است كه مشاهده كند دوست او با دشمنش همگام است و وى را ديدار و با او دوستى و برادرى مى ورزد, اين امر در انسان ايجاد درد و اندوه مى كند, و گاهى اين درد و اندوه به نفرت و دشمنى تبديل , و پس از آن بـه قـطـع رشـتـه دوسـتى و كناره گيرى از هم منجرمى گردد, و سرانجام به برخوردها و درگـيـريـهـايـى مى رسد كه عواقب آنهاپسنديده نيست ,چه دوستى با دشمن عواطف دوست را جريحه دار مى كند و دلش را به درد مى آورد و به دوستى و برادرى آسيب مى رساند. هـمچنين اگر مشاهده كنى كسى با دوست وفادار و عزيز تو دشمنى مى كند و يا حيله ومكرى را نسبت به او در ضمير خود مى پروراند بى شك تو رنجيده و بيگانه وار با اوروبرو مى شوى و دلت را دربـاره او پـر از خـشم مى يابى , زيرا كسى كه نسبت به دوست توبدى كند مانند آن است كه به تو بدى كرده , و آن كه با او دشمنى كند چنان است كه با تودشمنى ورزيده است , چه تو و او در درك و احـساس يك روح هستيد هر چند كالبدتان اختلاف دارد . از اين رو بر همه دوستان لازم است كه هـر يـك از آنـها دوست دوست خودرا دوست بدارد و با او دشمنى نكند, همچنين دشمن دوست خـود را دشـمـن خـويـش بشمارد و با او دوستى نكند . ائمه اهل بيت (ع ) از اين امر كه در زندگى دوستان داراى اهميت بسيار است غفلت نورزيده بلكه نسبت به آن هشدار داده اند تا مردم در امور خودروشن و آگاه شوند و در زندگى خويش داراى بصيرت و بينايى باشند. اميرمؤمنان (ص ) به فرزندش امام حسن (ع ) فرموده است : دشمن دوستت را به دوستى مگير كه با دوستت دشمنى مى كنى . نـيـز: هـرگـاه بـه دوست خود وثوق و اطمينان دارى مال و توان خود را در راه او صرف كن وبا دوست او دوست و با دشمنش دشمن باش .
نـيز: دوستان و دشمنان تو هر كدام سه دسته اند, دوستانت عبارتند از: دوست و دوست دوست , و دشمن دشمن , اما دشمنانت عبارتند از: دشمن , و دشمن دوست , و دوست دشمن
يكى از شاعران اين معنا را گرفته و گفته است :
صديق عدوى داخل فى عداوتى ----- و انى لمن ود الصديق ودود
ديگرى گفته است :
تود عدوى ثم تزعم اننى ----- صديقك ان الراى عنك لعازب
7- شماتت (سركوفت زدن ) به دوست
از سـتـمـهاى بزرگ است كه تو كسى را كه به دوستش شماتت و در رنج او شادى مى كنددوست بـنـامى بلكه او دشمنى است كه لباس دوست را به تن كرده است .
و اين براى انسان از دشمنى كه متظاهر به دشمنى است بسيار زيانبارتر است , چه انسان مى تواند ازدشمن خود دورى گزيند و از او بـگـريزد تا از آزار او مصون بماند ليكن دشوار است كه انسان بتواند از اين دشمن پنهان شده در لـبـاس دوست احتراز كند و خود را از شر اومحفوظ بدارد, زيرا وى , مانند دوستان در كنار او قرار مـى گيرد و همچون اخلاصمندان وفادار با او معاشرت مى كند اما در درون خود مكر و خشمى را نسبت به او پنهان كرده كه اگر وى بر آن آگاه شود بى درنگ به او پشت مى كند و از او مى گريزد و سراسر وجود او پراز ترس و بيم مى شود .
به همين مناسبت شاعر گفته است :
و من نكد الدنيا على الحر ان يرى ----- عدوا له ما من صداقته بد
بـراسـتى دوست هرگز دوست نمى شود جز آنگاه كه هر چه را براى خود مى خواهد براى دوستش بخواهد و در دل خود هرگز نيت بدى نسبت به او نداشته باشد و گرنه از مرزدوستى بيرون رفته بلكه وى دشمنى پليد است .
امـام باقر(ع ) فرموده است : بر شما باد به تقواى الهى مبادا كسى از شما نسبت به برادردينى خود چـيـزى را در دل پنهان كند كه آن را براى خود دوست نمى دارد چه هر بنده اى كه چيزى درباره برادر دينى خود در دل پنهان كند كه آن را براى خود نمى پسندد خداوندهمان را سببى براى بروز نفاق در قلب او قرار مى دهد.
مـعـنـاى شـمـاتـت اين است كه انسان از بلا و مصيبتى كه بر دوستش وارد شده است شادمانى يا وانـمـود كند كه دوستش به سبب عمل و كردار بدش سزاوار چنين رويدادى است در اين صورت هنگامى كه دوستش بر اين شماتت او آگاه شود گمان مى كنى چه برداشتى از آن خواهد كرد؟ آيا بر دوستى و اخلاص خود باقى خواهد ماند؟ هرگز و هرگز.. . بلكه دلش از خشم وكينه او لبريز خـواهـد شـد از ايـن رو ائمـه اهل بيت (ع ) ما را از داشتن اين خوى زشت پرهيزداده و به ما دستور داده اند كه داراى قلب سليم باشيم . امـام صـادق (ع ) فـرموده است : سه چيز مايه جلب دوستى است : انصاف در معاشرت ,مواسات در سختى , و داشتن قلب سليم .
نـيـز: بـه بـرادر ديـنـى خـود شـمـاتـت مـكـن كـه خـدا او را مـى آمـرزد و شـمـاتـت را بـر تو واردمى كند.
نـيـز: كـسى كه برادر دينى خود را به سبب مصيبتى كه بر او وارد شده شماتت كند از دنيابيرون نمى رود تا آنگاه كه عذاب شود.
8- آزار رسانيدن به دوست
بسيارى از مردم به خود اجازه مى دهند كه دوستانشان را به دست يا به زبان بيازارند ومى پندارند كـه كـار خوبى انجام مى دهند . گاهى ديده مى شود كه شخصى سخت ترين واژه ها و گزيده ترين آنها را متوجه دوست خود مى كند و به او مى نگرد كه چگونه ازسخنان او به خود مى پيچد و او هيچ اعتنايى به حال او ندارد بلكه اين كار را مايه تفريح وخوشحالى خود قرار داده است . ديـگـرى رامى بينى كه گاهى دوستش را با ضرباتى دردناك مى زند و هنگامى كه دوستش اظهار ناراحتى مى كند از او پوزش مى طلبد به اين كه شوخى و مزاح مى كند.
كسان ديگرى ديده مى شوند كه گاهى از دوستشان بدون آگاهى او چيزى را برمى دارند ووى را رها مى كنند كه براى يافتن آن همه جا را جستجو كند, و اين جا و آن جا را بكاود درحالى كه آن چيز مـمـكـن اسـت گـرانـقيمت و يا نزد او امانت باشد و در نتيجه فقدان آن بشدت دچار اضطراب و آزردگـى شـود, و بـراى يـافـتن آن تلاش و وقت وسيعى را صرف كند . و در همين حال دوستان سـخت دل و بدرفتار او به وى مى نگرند و به او مى خندند تاآنگاه كه خوشمزگى و خوشحالى خود را به پايان برسانند, در اين هنگام گمشده اش را به او مى دهند واو آن را مى گيرد درحالى كه او با انـدوه فـراوان ازايـن كه گرفتار اين گونه دوستان شده است دلش دچار سوزش است , و هرگاه نـاخـشـنـودى و رنـجـيدگى خود را به آنها اظهار كند پاسخ خواهند داد كه ما با تو قصد شوخى داشته ايم و جز خير و خوبى تورا نمى خواهيم .
براستى در اين روزگار و در جامعه ما اين قبيل دوستان فراوانند و در ميان آنها دارندگان انصاف بسيار اندكند,
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : اندكى ازدوستان داراى انصافند. به همين سبب است كه در ميان مردم اثرى از برادرى صحيح و دوستى صادقانه نمى يابيم زيرا مردم از حقيقت اسلام و تعاليم آن دور و بيگانه اند.
اينك قرآن كه قانون اساسى اسلام است فرياد مى زند: ولاتعتدوا ان اللّه لايحب المعتدين
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) تـصـريـح مـى كـنـد كـه : مـسلمان كسى است كه مردم از دست و زبان او ايمن باشند.
اميرمؤمنان على (ع ) دوستى را مشروط به خالى بودن آن از اذيت و آزار دانسته و فرموده است : به دوستى كسى كه از آزار او ايمن هستى راغب باش . بـراى آن كه دوستان دچار اين گونه نتايج بد و عواقب وخيم دوستى نشوند پيامبر خدا(ص )و ائمه اهـل بـيت (ع ) ما را از آزار و تعدى به دوست نهى فرموده و آن را تجاوز به حقوق دوستى و از ميان بردن حرمت آن به شمار آورده اند. پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : براى مسلمان روا نيست كه به برادر دينى خود نگاهى اندازد كه موجب آزار او شود. نيز: هركس از برادر (دينى ) خود چيزى نقل كند و منظورش از ميان بردن عدالت ومروت او باشد و از او عـيـبـجـويى كند خداوند به كيفر گناهش او را هلاك خواهد كرد تاآنگاه كه از عهده آنچه گفته است برآيد و هرگز نخواهد توانست از عهده آن برآيد.
امـيـرمـؤمنان (ع ) فرموده است : هركس براى برادر (دينى ) خود چاهى كند خودش در آن خواهد افتاد.
نـيـز: در كـمـال آدمـى تـو را همين بس كه آنچه را بدان ستوده نمى شود ترك كند . تا آن جاكه مـى فـرمـايد:
و از حسن مصاحبت اوست كه زحمت آزارش را از دوستش بردارد, و ازدوستى وى كثرت موافقت و سازگارى اوست .
امـام صادق (ع ) فرموده است : براى برادر (دينى ) خويش چاه مكن تا در آن بيفتى زيراهمان گونه كه مى دهى داده مى شوى. نيز: هرگاه انسان به برادر (دينى ) خود اف بگويد پيوند ولايت آنها منقطع مى شود, وهرگاه به او بـگـويـد: تـو دشمن منى يكى از آن دو كافر مى شودو و هرگاه او رامتهم كندايمان در دل او مانند نمك در آب حل مى گردد. نيز: هركس برادر (دينى ) خود رابا سرزنش ديدار كند خداوند او را در دنيا و آخرت سرزنش خواهد كرد.
اسـلام به سبب كثرت اهتمام خود به اين كه دوستان به يكديگر بدى و آزار نرسانند كسى را كه به برادر دينى , خود آزار رساند در دوستى دروغگو شمرده و كسى را كه با دروغ خود به برادر (دينى ) خويش سود رساند راستگو دانسته است و همين دليل تو را بس است . امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : انسانى كه به دوستش راست مى گويد ليكن دوستش ازسخن راسـت او دچار زيان و مشقت مى شود در نزد خداوند دروغگو به شمار مى آيد,همچنين انسانى كه بـه دوسـتـش دروغ مـى گويد و مى خواهد به او منفعتى برساند در نزدخداوند راستگو به حساب مى آيد. نـيز سختگيرى در احقاق تمام حق خود ازبرادر دينى خويش آزار رسانيدن و بدى كردن به اوست ,
چـنـان كـه امـام صـادق (ع ) بـه يكى از اصحابش فرموده است : چرا برادر (دينى )تو از تو شكايت مـى كند؟
عرض كرد: از اين كه حق خود را به تمامى از او بگيرم از من شكايت مى كند . امام (ع ) در حالى كه خشمگين بود نشست و سپس فرمود: گويا تصورمى كنى هرگاه حق خود را به تمامى از او بـگـيـرى به او بدى نكرده اى ؟
به من خبر ده آنچه را خداوند درباره گروهى نقل مى كند كه از بـدى حـسـاب در روز قيامت مى ترسند آيا ازاين حيث مى ترسند كه خداوند به آنان ستم كند؟ نه هـرگـز لـيكن از آن مى ترسند كه خداوند در حساب سختگيرى و موشكافى كند, و خداوند آن را سـوءالـحـسـاب نـامـيـده اسـت .
بـنـابراين هر كس در حساب تعمق و سختگيرى كند بدى كرده است . آرى ائمـه اهـل بـيت (ع ) دستور مى دهند كه زندگى دوستان بر پايه انصاف و احسان و ترحم قرار داده شود و هيچ كس به ديگرى بدى نكند و به يكديگر حسد نورزند. امـام صـادق (ع ) فرموده است : دوستى به سه چيز نياز دارد اگر آنها به كار گرفته شونددوستى بـرقـرار خـواهـد بـود و گـرنـه مـنـجر به جدايى و دشمنى خواهد شد: انصاف , ترحم ,و نداشتن حسد.
نيز: سه چيز دوستى را جلب مى كند: انصاف در معاشرت , مواسات و هميارى درسختيها و داشتن قلب سليم .
9- خودپسندى
خـودپـسندى صفت نفرت انگيزى است كه هر انسانى آن را زشت مى شمارد ليكن انسانهايى كه از ايـن خـوى تهى باشند اندكند . در تعريف آن گفته اند انسان خودپسندپيوسته براى وجود خودش كـوشـش واهتمام دارد نه ديگران و درباره مصالح جز خودش نمى انديشد .
عاليترين چيزى كه در زندگى مورد نظر اوست وجود خود و بلندترين آرزوى وى در دنيا حفظ مصالح خويش است .
اسلام با اين خوى زشت نبردى آشتى ناپذير دارد, چه اين آيين آسمانى مبادى عالى وتعليمات الهى خـود را بـر پـايـه مصالح عامه و منافع متبادل ميان مردم قرار داده و بنيان خودرا براساس قاعده بـزرگـى كه پيامبر اكرم (ص ) آن را بيان داشته متمركز ساخته كه فرموده است : هيچ يك از شما ايـمـان نـمـى آورد مـگـر آنگاه كه آنچه را براى خودش دوست مى دارد براى براد مؤمنش دوست بدارد. همنشينى با انسان خودخواه قابل تحمل نيست و معاشرت با او گوارا نمى باشد, چه اوآن گونه كه درباره خود فكر مى كند نسبت به دوست خود نمى انديشد و آنچه را براى خود دوست مى دارد براى او نـمـى خـواهـد, و آنچه را براى خودش ناپسند مى داند براى اوناپسند نمى شمارد . آنچه شايسته ايـن گـونه انسانهاست بريدن و دورى گرفتن از آنهاست . از اين رو پيامبر خدا(ص ) فرموده است : در مـصـاحـبـت آن كـس سـودى نـيـسـت كـه بـراى تـونـمـى خـواهـد آنـچه را براى خودش مى خواهد. ائمـه اهـل بيت (ع ) دوستان را به منزله روح واحد مى شمرده اند كه هر كدام از آنان به همان گونه كه در راه مصالح خود مى كوشد در راه مصلحت دوستان تلاش مى كند و همان طوركه براى حفظ مـنـافـع خود حرص مى ورزد در حفظ منافع دوست خويش حريص است بلكه علاوه بر اين دستور داده انـد كـه انـسان برادر دينى خود را بر خودش ترجيح دهد ومنافع او را بر مصالح خويش مقدم بـدارد تـا مـيـان دوستان همدلى و همفكرى و هماهنگى روحى پديد آيد . و اين معانى بلند ضمن بحثهاى گذشته بخوبى روشن شده و شايدبرجسته ترين چيزى كه اين همدلى و نزديكى را ميان دوسـتـان مـجـسم مى سازد همان است . كه امام زين العابدين (ع ) ما را بدان فراخوانده است در آن هنگام كه به مردى فرمود: آيا كسى از شما دستش را در جيب يا كيسه برادر (دينى ) خود مى كند و بـى اجـازه او آنـچـه را مـى خـواهـد از آن بـرمـى دارد؟ عـرض كـرد: نـه , فـرمـود: شما برادر نيستيد. از امام صادق (ع ) پرسيدند: كمترين حق مؤمن بر برادر (مؤمن ) او چيست ؟ فرمود: اين كه چيزى را كه برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزيند. از داسـتـانـهاى لطيفى كه نقل شده اين است كه اباسليمان دارانى گفته است : در عراق دوستى داشـتـم كـه در سـخـتيها نزد او مى رفتم و به او مى گفتم : از دارايى خود چيزى به من بده , و او كـيـسـه اش را به سوى من مى انداخت و من آنچه را مى خواستم از آن برمى داشتم . يك روز نزد او رفـتـم و گفتم : به چيزى نيازمندم , گفت : چه مقدارمى خواهى ؟ پس از آن شيرينى برادرى او از دلم بيرون رفت .
10- فراموش كردن دوست
شـايد از بزرگترين جفاها و بدرفتاريها نسبت به دوست آن است كه او را به هنگامى كه غايب شود فـرامـوش كـنـى , زيـرا فـراموشى تو نشانه عدم استحكام پيوند ميان تو و اوست ,چه اگر دوستى مـستحكم و برادرى راسخ و استوار و محبت پابرجا بود مى بايد صورت دوست در هر جا كه باشى و به هر سو روآورى در پيش روى تو مجسم و نصب العين توباشد, نه تو او را فراموش كنى و نه او تو را از ياد برد هر چند زمانه ميان شما جدايى انداخته و يكى از شما را از ديگرى دور كرده باشد. از ايـن رو حكيمان فراموش كردن دوست را جفاى به او شمرده اند, و جفا بزرگترين ويران كننده بـنـاى دوسـتى و مهمترين عامل جدايى افكن ميان دوستان است . از اين رو ائمه اهل بيت (ع ) به ما دستور داده اند به اين كه دوست پيوسته جوياى حال دوست خود باشدو او را فراموش نكند.
امـام صادق (ع ) فرموده است : سزاوارترين دوست تو كه بايد او را به ياد داشته باشى كسى است كه تو را فراموش نمى كند و شايسته ترين كس براى آن كه به او توجه كنى كسى است كه سودش براى تـو و زيـانـش متوجه دشمن توست , و سزاوارترين كس به اين كه دربرابر او شكيبايى ورزى كسى است كه نسبت به وى چاره اى جز كنار آمدن با او ندارى . تـرك رسـيـدگـى بـه حال دوست به سبب دورى از او موجب قطع پيوند برادرى است ,
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : ترك رسيدگى به احوال دوست انگيزه بريدن ازاوست .
از آن حـضرت درباره مروت و جوانمردى پرسيدند فرمود عبارت است از اطعام طعام ,رسيدگى به حال دوستان و خوددارى از آزار رسانيدن به همسايگان .
****
23) آنچه زداينده محبت است 4 (طبقه بندى دوستان)
11- طبقه بندى دوستان
مـردم از حـيـث آغـاز و پايان با همديگر برابر و همچون دندانه هاى شانه اند همه از آدم (ع ) وآدم از خـاك آفـريـده شده است . ليكن از نظر مواهب و ويژگيها و ملكات درجات و طبقات آنها مختلف است .
دسته اى از عالمان و حكيمان و پرهيزگارانند كه بالاترين طبقاتند. دسته ديگر نادانان و فاسقان و اشرارند كه در پايين ترين طبقات جاى دارند. ميان اين دو طبقه درجات متعدد و مراتب بسيارى است . قـرآن كـريـم بر اين تفاوت و اختلاف تصريح فرموده است : يرفع اللّه الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات نيز: انظر كيف فضلنا بعضهم على بعض وللاخرة اكبر درجات واكبر تفضيلا نيز: ام نجعل المتقين كالفجار نيز: هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون نيز: افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لايستوون . اكنون درباره آنچه در برابر دوستان بر انسان واجب است گمان تو چيست ؟ آيـا بـه طور برابر با آنها رفتار كند يا اختلاف را در نظر گيرد . اگر به طور برابر رفتار كندبى شك حق بلندپايه را انكار كرده يا به فرومايه چيزى را كه استحقاق ندارد بخشيده است . و اگراختلاف را در نظر گيرد كينه هايى بر ضد خود در دل ياران و دوستانش برانگيخته است . بنابراين براى اصلاح اين امر راه حل صحيح و راى درست چيست ؟ بـى شـك راى درسـت آن اسـت كـه ميان دوستان از حيث محبت قلبى تفاوت قايل شود, چه اين تفاوت برحسب صفات محبوب و ويژگيها و خصايص او امرى اجتناب ناپذير است همچنين از حيث ارزش و بزرگوارى و احترام شخصى بايد اختلاف ميان آنها را در نظرگرفت و هر كدام را در حد استحقاقى كه دارد مورد اكرام و احترام قرار داد. آرى اگـر دوسـتـان همه در يك جا گرد هم آمده باشند شايسته است در حفظ مظاهردوستى و روكـردن و خـوشامدگويى به آنها و سخن گفتن با آنان و شنيدن گفتارشان و امثال اينها كه از لوازم دوستى و حقوق برادرى است ميان آنها تساوى را برقرار كرد . اما اگر باهر يك از دوستان به طور جداگانه ديدار كند بايد آنچه را در خور است بى كم و كاست رعايت و حق او را ادا كند. امام صادق (ع ) در اين حديث به همين نكته دقيق اشاره كرده و فرموده است : هرگاه افرادحاضر سـه تن از مؤمنان باشند دو نفر از آنها به سخنگويى بيخ گوشى نپردازند چه اين امردوست آن دو را غمگين مى سازد. نيز فرموده است : پيامبر خدا (ص ) نگاههاى خود را ميان اصحابش تقسيم مى فرمود, وبه اين و آن به تساوى نظر مى كرد. امـام مـوسـى بن جعفر(ع ) فرموده است : هر گاه سه نفر در خانه اى باشند دو نفر از آنهابتنهايى سخن بيخ گوشى نگويند چه اين امر رفيق آنها را غمگين مى كند. وصيت اميرمؤمنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع )درباره معاشرت با دوستان سـزاوار اسـت مـا اين را به بخشى از وصيت جاويد اميرمؤمنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) پايان دهـيـم .
بـه خدا سوگند كه آن بزرگترين دستور اجتماعى و برترين قانون اخلاقى است كه همه مـبـانـى عـاليترين نمونه دوستى را در برگرفته و براى برقرارى برادرى و دوستى صادقانه راهى روشـن ترسيم كرده به طورى كه هر كس خواهان زندگى اجتماعى سعادتمندانه است از تدبر در معانى و عمل به محتواى آن بى نياز نيست .
فـرمـوده اسـت : خود را وادار كن بر پيوستن به دوست خويش به هنگام جدايى او, و برمهربانى و دوسـتـى بـه هنگام روى گردانيدن او, و بر بخشش در وقت بخل ورزى او, و برنزديكى به هنگام دورى جـسـتـن او, و بـر نرمى هنگام درشتى كردن او, و بر عذر در وقت بدكردارى او تا آن جا كه گويا تو او را بنده اى و او را بر تو نعمتى است .
و زنهار از اين كه اين روش را در غير جاى خود به كار برى يا نسبت به كسى كه شايستگى آن را ندارد به جا آورى .
دشمن دوستت را به دوستى مگير تا به دوسـت خـود دشـمـنى كرده باشى . خدعه و فريب به كار مبر كه اين خوى فرومايگان است . براى دوسـتت پند را خالص وبى آلايش كن خواه (اندرز تو نزد او) نيكو باشد يا زشت .
و در همه احوال به او كـمـك كـن . و بـا او بـاش در هـر جـا كـه باشد . خواهان مجازات دوست خود مباش هر چند بر دهـنت خاك بپاشد . به دشمنت احسان و نيكى كن كه آن شيرين تر از پيروزى است . خشم راكم كم فرو ده چه من آشاميدنى شيرينتر و گواراتر از آن در پايان نديدم . با شك از دوستت مبر و پيوندت را با او بى آن كه خشنودى او را بخواهى قطع مكن . در برابر كسى كه با تودرشتى مى كند نرم باش چـه زود بـاشد كه با تو از در نرمى درآيد . چقدر زشت است بريدن پس از پيوند, و جفا و بدرفتارى پس از رفاقت و برادرى , و دشمنى پس از دوستى ,و خيانت نسبت به كسى كه تو را امين دانسته , و عـمـل بـر خلاف گمان كسى كه به تواميدوار بوده است , و خيانت به كسى كه به تو اعتماد كرده اسـت .
و اگر خواستى ازدوست خود ببرى جاى مقدارى از دوستيت را باقى گذار كه اگر روزى مـايـل شـود بـدان بازگردد و كسى كه به تو گمان نيكى دارد گمان نيك او را تحقق ده . و حق دوسـت خود رابه اطمينان دوستى ميان تو و او تباه مكن زيرا آن كه حقش را تباه كرده اى دوست تونيست . و نبايد خانواده ات به سبب تو بدبخت ترين مردم باشند, و به كسى كه از تو دورى مى جويد رغـبـت مـكـن , و از آن كـه به تو رغبت دارد در صورت امكان معاشرت از اودورى مجوى , و نبايد دوسـتـت بـر بـريـدن از تـو و بـدى كـردن به تو و بخل ورزيدن نسبت به تو و كوتاهى در فضل و بخششش از تو تواناتر باشد به اين كه به او بپيوندى و به وى احسان كنى و درباره او بذل و بخشش روا دارى . نـبـايـد ستم ستمكار بر تو گران آيد چه او به زيان خود و سود تو مى كوشد و پاداش كسى كه تو را خشنود مى كند بدى كردن به او نيست . در اين جا زمام قلم را مى كشيم چه گمان مى كنيم ما خواننده عزيز را به گنجينه علمى وثروت اخـلاقـى بـى مـانندى آگاه كرده ايم كه پيش از اين در لابه لاى كتابها پراكنده و بر روى صفحات كـتـب دسـتـخوش تباهى بوده است . اين سرمايه بزرگ يكى از آثار خير خاندان پاك پيامبر(ص ) و احـسـان آنها بر امت اسلامى بلكه همه جوامع بشرى است , و چقدر آثارخير آنها زياد و احسان آنها بسيار و حق آنها بزرگ است , اما بيشتر مردم ناسپاسند, و اگربه حق آنها ايمان آورند و از مخالفت بـا آنـان بپرهيزند خداوند ابواب بركات خود را ازآسمان و زمين به روى آنها خواهد گشود, ليكن آنها را تكذيب كردند و خداوند آنها را به كيفر اعمالشان مجازات كرد. و آخر دعوانا ان الحمد للّه رب العالمين
منابع :
قرآن كريم , كتاب جاويد خداوند.
نهج البلاغه , امام اميرالمؤمنين (ع ).
رساله حقوق , امام زين العابدين (ع ) عيون اخبارالرضا(ع ), شيخ صدوق .
مصادقة الاخوان , شيخ صدوق .
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال , شيخ صدوق .
بحارالانوار, مجلسى .
مكارم الاخلاق , ابى نصرحسن طوسى .
مشكاة الانوار, ابى الفضل على طبرسى .
كنز الفوائد, كراجكى .جامع السعادات , نراقى .
احياء العلوم , غزالى .
ارشاد القلوب , ديلمى .
جامع الاحاديث , ابى محمد قمى .
وافى , ملامحسن فيض .
تحف العقول , ابى محمد حسن حرانى الصداقة والصديق , ابى حيان توحيدى .
كشف الغمة , ابى الفتح اربلى .
مجمع البحرين , شيخ فخرالدين طريحى .
المواعظ العددية , سيد محمد حسينى عاملى .
الدرر اللامعه , سيد محمد باقر موحدابطحى .
الاصول الستة عشر, گروهى از دانشمندان .
خصائص الشيعة , سيد محمد مهدى قزوينى .
اعيان الشيعة , سيد محمد امين .
انيس النفس , شيخ نظرعلى حائرى .
جوامع الاداب , شيخ جمال الدين دمشقى .
لباب الاداب , اسامة بن منقذ.
الاخلاق والواجبات , شيخ عبدالقادر غربى .
الامام الصادق (ع ), شيخ محمد حسين مظفر الحسن بن على (ع ) كامل سليمان .
الخلق الكامل , محمداحد جادالمولى .
اخلاق آل محمد(ص ) شيخ موسى سبتى .
خلق المسلم , محمد غزالى .
حكم الامام على (ع ), لكورينلوس .
السعادة والسلام , لرد افبرى .
آئين دوست يابى , ديل كارنگى .
منبع: www.lailatolgadr.ir/خ