مقدمه
عواطف انسانها مانند هر يک از جنبههاي شخصيتيش در نتيجه رشد و نمو ظاهر ميشوند و از همان صورت کامل و ساخته و پرداخته در او وجود ندارند. بر اثر رشد بدني و تکامل ذهني و پاسخهاي عاطفي طفل دگرگون ميشود و پيچيدگي بيشتري پيدا ميکند. تاثير و ارزش محرکهاي عواطف گوناگون کودک هميشه يکسان نميماند. به اين معنا که چيزي که زماني بچه را ميترسانده است، ممکن است بعدا کنجکاوي او را برانگيزد و در مرحله ديگري از زندگي اصلا تاثيري در او نکند.
در رشد و تکامل عواطف آثار رشد بدني و يادگيري چنان درهم ميآميزند که گاهي نميتوان آنها را از هم تميز داد. کار غدد داخلي نقش مهمي در عواطف دارند. در واقع رفتار عاطفي خاص نوزادان و بچهها از کورتکس سرچشمه گرفته و ثانيا رفتار عاطفي پخته و منظم تابع رشد مراکز کورتکس است. بچه در اثر رشد و تکامل حرکتي- حسي چيزهايي را درمييابد که قبلا درک نميکرد. بچهاي که از لحاظ ذهني و دستگاه عصبي رشد کرده باشد، مدت درازتري به چيزي دقيق ميشود. عواطف از يک شخص به شخص ديگر سرايت ميکنند و اين حقيقت در مورد نوزادان و بچههاي بزرگتر هر دو صحيح است.
بچهاي که ممکن است به دليل واهي از معلم يا شخص ديگري بدش بيايد، بزودي همه دوستان طفل نيز با آن شخص بد ميشوند. کج خلقي معلم سرکلاس در بچهها تاثير ميکند و ممکن است آنها تا وقت خانه رفتن کج خلق باشند. از طرف ديگر بچه مضطرب و بيمزده ممکن است آرامش را از معلم يا دوستي که آرامش دارد، ياد بگيرد.
خصايص حالات عاطفي کودک
عواطف کودکان خردسال با عواطف بزرگسالان تفاوت برجستهاي دارند:
عواطف کودک زودگذرند.
کودک برخلاف بزرگسالان ميتواند يک باره و بي پرده هيجانات عاطفي خود را بيرون بريزد. به همين علت ، حالات عاطفي او زود سپري ميشوند. اما با افزايش سن چون رفتارش زير کنترل عادات و قواعد اجتماعي درميآيد، ديگر نميتواند با آزادي و سرعت پيشين در مقابل محرکهاي عاطفي عکسالعمل نشان دهد.
عواطف کودکان شديدند
ظهور ناگهاني عواطف بچه با شدتي همراه است که در بزرگسالان بندرت ديده ميشود. پاسخ عاطفي کودک درجات شدت و ضعف نميشناسد. يعني واکنش او در مقابل يک امر ناچيز به همان شدت است که در برابر يک امر جدي و مهم. مشاهده اين وضع در خردسالان براي بزرگترها که به طبيعت آنها آشنا نيستند، اسباب شگفتي ميشود.
عواطف کودک فراوانند
عواطف کودکان بطور متوسط بيش از بزرگسالان هستند. زيرا کودک بتدريج ياد ميگيرد که ابزار بيباکانه و بيکنترل عواطف با تنبيه و تتبيح ديگران مواجه ميشود و در نتيجه در مقابل آنچه قبلا فقط پاسخ عاطفي نشان ميداد، راههاي ديگري ميگزيند و از فراواني پاسخهاي عاطفي کاسته ميشود.
پاسخهاي عاطفي کودک متفاوتند
مشاهده رفتار کودکان معلوم کرده است که افراد يک گروه وقتي با يک محرک ترسآور يا ناراحت کننده مواجه ميشوند، هر يک به نحوي ديگر پاسخ نشان ميدهد. اين امر نه تنها درباره محرکهاي ترسآور بلکه در مورد همه عواطف صدق ميکند. هنگام ترس يک بچه از اتاق ميگريزد، ديگري پشت مادر پنهان ميشود و سومي شايد همان جا ميماند و گريه ميکند. اين تنوع در رفتار عاطفي نتيجه يادگيريها و محيط بچههاست و گرنه نوزادان که از تجارب عاري هستند در برابر يک محرک همه يکسان واکنش نشان ميدهند.
عواطف کودکان را ميتوان با علائم رفتار تشخيص داد
يک بزرگسال ميتواند احساسات و عواطف خود را پنهان کند و پي بردن به حالات دروني آنها مشکل است. در حالي که در بچهها چنين نيست. گرفتگي ، بيقراري ، خيالبافي ، خيس کردن پي در پي خود ، ناخن گزيدن ، انگشت مکيدن، برهم زدن جشن ، بياشتهايي ، حرکات بچگانه ، پي در پي گريستن، لجبازي و عارضه حمله علائمي هستند که بر عواطف افشا نشده کودک دلالت ميکنند. هيجانات دروني عموما در پسران بيشتر از دختران است.
نيروي عواطف در کودکان تغيير ميکند
برخي از عواطف در برخي از مراحل زندگي کودک قوي هستند و بعد قدرت اوليه خود را از دست ميدهند. بعضي از آنها نيز عکس اين هستند. مثلا بچههاي کوچک در حضور اشخاص و جاهاي ناشناس کمرويي و ترس نشان ميدهند، بعد که ميفهمند در اينجا هيچ چيز ترس آوري وجود ندارد، ترسشان از ميان ميرود. ترس در بچههايي که به سن مدرسه نرسيدهاند، به منتهاي درجه ميرسد. ولي در دورههاي بعد هم از شدت ترس و هم از تکرارش کاسته ميشود. شدت و ضعف عواطف در مراحل مختلف زندگي تابع تغيير اهميت محرکها ، رشد و تکامل ذهني کودک و تغيير علايق اوست.
شيوههاي تغيير و بيان عواطف تغيير مييابند
طفل خردسال در ابراز عواطف خود نه به قضاوت و عيبجويي ديگران ميانديشد و نه به عوافب رفتار خود. رفتار عاطفي کودک فقط از محرکات دروني پيروي ميکند و نه چيز ديگر. کودک بعدها در مواجه با گروه هاي اجتماعي خارج از خانواده درمييابد که عملي که زماني وسيله موثري براي مقصودش بود، اکنون آن را بچه گانه ميخوانند. به اين ترتيب تمايل شديد به مقبول واقع شدن در منزل و مدرسه رفتارش را هدايت ميکند.
عوامل موثر در عواطف
وضع عاطفي انسان چه بزرگسال و چه خردسال از يک زمان به زمان ديگر و برحسب عواملي چون کيفيت مزاجي ، موقع روز و تاثيرات محيطي تغيير مييابد. در پرورش عواطف بايد عواملي را که زمينه را براي هيجانات فراهم ميسازند، در نظر گرفت و در رفع آنها کوشيد.
خستگي
خستگي که نتيجه استراحت کم ، هيجانات زياد ، غذاي ناکافي و علل درجه دوم ديگري ميباشد. طفل و کودک را براي کج خلقي و تندخويي آماده ميسازد. گرچه اين در تمام مراحل کودکي صادق ميباشد، ولي در اوايل زندگي ، يعني وقتي که طفل خستگي را نميتواند تشخيص دهد و با آنکه خسته است، بياعتنا به بازي ادامه ميدهد، مخصوصا مهم و قابل توجه است.
عدم تندرستي يا فقر بهداشتي
ضعف و ناراحتي حاصله از تغذيه بد اختلالات گوارشي ، نقص بينايي ، دنداني ناسالم و هر چيز ديگر که به سلامت مزاج محققا لطمه زند، زمينه را براي تحريکات عاطفي منفي بخصوص خشم آماده ميسازد. ناراحتيهاي عاطفي در ميان کودکي تندرست 7 و 11 سال کمتر است تا در ميان کودکان ناتندرست همان سنين و کودکان سالم کوچکتر.
موقع روز
از آنجا که خستگي در برخي از ساعات روز بيشتر از ساعات ديگر است، جاي تعجب نيست اگر در آن ساعات تحريکات عاطفي آشکارتر دست دهند. در مورد اطفال و کودکان خردسال موقع قبل از غذا و خواب تظاهرات عاطفي شدت مييابند. به هم خوردن برنامه غذا و خواب نيز باعث بهم خوردن اعتدال عاطفي ميشود.
هوش
روي هم رفته کودکان کمهوش ، کمتر به کنترل عواطف خود قادرند، در صورتي که کودکان باهوش داراي عواطف وسيعتر و علايق متنوعتر ميباشند. و طبعا بيش از کودکان کمهوش دستخوش عواطف گوناگون ميشوند. اينها بهتر ميتوانند نکات غمانگيز و مضحک زندگي را دريابند، پيشامدهاي نامطبوع آينده را احساس کنند و دچار ترس شوند، علايق وسيعتري به هم رسانند که تجاربشان ممکن است براي رسيدن به آنها کافي باشد يا نباشد. خلاصه آنکه تفاوت ميزان حساسيت برحسب درجه هوش حتي درباره بچههاي خردسال نيز صادق است.
محيط اجتماعي
محيط زندگي طفل و کودک اگر پرهيجان و جارو جنجال باشد، اگر والدين آنها غالب اوقات به دعوا و مرافه سرگرم باشند و همچنين تفريحات و سرگرميهايي که بيش از ظرفيت آنها هيجان انگيز باشد، مانند سينما و راديو و غيره آرامش عاطفي آنها را به هم ميزنند. در خانههايي که آمد و رفت مهمان زياد بوده و بيش از دو نفر عضو بزرگسال داشتهاند، خشم در اطفال مکررتر ديده ميشود. طرز رفتار بزرگسالان و نوع انظباط و موانعي که براي کنترل رفتار کودکان به کار برده ميشود و ميزان اشکالي که آنها در کسب خواستههاي خود دارند، همگي در وضع عاطفي اطفال موثرند.
روابط خانوادگي
يکي از علل اساسي ناراحتيهاي عاطفي اطفال را بايد در طرز رفتار والدين جستجو کرد. در خانوادههايي که پدر و مادر بيشتر اوقات را در خارج خانه و دور از فرزندان به سر ميبرند. درباره بچهها بيش از حد نگراني نشان ميدهند، پيوسته راجع به وضع مزاجي و رفتار فرزندان حرف ميزنند، بيش از اندازه به اطفال کمک ميکنند، مطيع اراده آنها ميشوند و يا اينکه آنها را محور حيات خانوادگي قرار ميدهند. چنين پدران و مادراني مقدمه را براي انواع فشارهاي عاطفي فرزندان خود آماده ميسازند.
سطح آرزوها و انتظارات
گاهي فشار عاطفي کودک نتيجه آن است که پدر و مادر از او انتظاراتي دارند که بيش از توانايي او ميباشند و کودک چون از برآوردن اين انتظارات عاجز ميماند، خود را گناهکار و نالايق پندارد و گاهي نيز اين امر نتيجه آروزها و هدفهايي است که خود طفل دارد. اگر نتواند به آروزها و هدفهاي خود برسد، خود را بيکفايت تصور کرده و دچار ترس و اندوه و دلواپسي ميشود.
منبع:www.roshd.ir/س