جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
زندگي تان را تغيير دهيد
-(0 Body) 
زندگي تان را تغيير دهيد
Visitor 705
Category: دنياي فن آوري
اگر در ذهن خود انتظارات شفاف و شاد را نقاشي کنيد، خود را در شرايطي مناسب هدفتان قرار مي دهيد.
-نورمن وينسنت پيل
آن طور که درباره خود مي انديشيد و احساس مي کنيد، آن طور که از خود انتظار داريد و امکان پذير مي دانيد، کاري را که مي کنيد، مشخص مي سازد. وقتي کيفيت انديشه خود را تغيير مي دهيد، کيفيت زندگي تان تغيير مي کند، و گاه بلافاصله اين اتفاق مي افتد.
درعالم هستي شما تنها کنترل کامل يک چيز را در توان خود داريد و آن چيزي جز انديشه خود نيست. مي توانيد در هر لحظه اي تصميم بگيريد که به چه موضوعي فکر کنيد. انديشه شما و آن طور که حوادث را تفسير مي کنيد، احساساتتان را سبب مي گردد -که اين احساسات مي توانند مثبت يا منفي باشند.انديشه و احساس شما، اقدامات شما را سبب مي گردد و نتايجي را که به دست مي آوريد، مشخص مي سازد. همه چيز با انديشه شما شروع مي شود.

انديشه مثبت

انديشه هاي مثبت بر غناي زندگي مي افزايند، به شما امکان و قدرت مي دهند
تا احساس قدرت بيشتري بکنيد و به اطمينان خاطر بيشتري برسيد. مثبت انديشي صرفاً يک موضوع انگيزه بخشي نيست. بلکه تأثيري سازنده و قابل اندازه گيري بر شخصيت، سلامتي و ميزان انرژي و خلاقيت شما دارد.هر چه مثبت تر و خوش بين تر بشويد، در تمامي شئونات زندگي تان شادتر خواهيد بود. اما انديشه هاي منفي برعکس اين موقعيت را ايجاد مي کنند. انديشه هاي منفي شما را از قدرت محروم مي سازند تا احساس ضعف بکنيد و اطمينان خود را از دست بدهيد.هرگاه به يک مورد منفي بينديشيد يا حرف منفي بزنيد، قدرتتان را از دست مي دهيد. احساس خشم و تدافعي به شما دست مي دهد.احساس ناراحتي و مرارت مي کنيد. به مرور، انديشه منفي مي تواند به لحاظ فيزيکي شما را بيمار کند و حتي روابطتان را مسموم سازد.
مثبت انديشي منجر به سلامتي ذهني مي شود و عملکرد شما را به اوج مي رساند.انديشه منفي سبب بيماري ذهني مي شود و اثربخشي شما را کاهش مي دهد. بنابراين اگر مي خواهيد يک زندگي عالي داشته باشيد، هدفتان بايد اين باشد که در خود احساسات مثبت ايجاد کنيد و از شر احساسات منفي خلاص شويد.
از بين بردن احساسات منفي مهم ترين قدمي است که مي توانيد به سوي سلامتي، خوشبختي و حال خوش برداريد. هر بار که بر انديشه ها و احساسات خود مسلط شويد و بخواهيد روحيه مثبت داشته باشيد، کيفيت زندگي دروني و بيروني شما بهبود پيدا مي کند. در غياب احساسات منفي، ذهن شما خود به خود با احساسات مثبت پر مي شود و اين توليد خوشبختي، شادي و احساس موفقيت مي کند.

مي توانيد انديشه هاي خود را انتخاب کنيد

قانون جايگزيني مي گويد:«ذهن شما در هر لحظه تنها مي تواندبه يک انديشه بپردازد ـ مثبت يا منفي. مي توانيد هرگاه دلتان خواست جاي
انديشه هاي منفي را با انديشه هاي مثبت عوض کنيد.»مي توانيد با مثبت انديشي به عمد، انديشه هاي مزاحم را از ذهن خود بيرون کنيد.
قانون عادت مي گويد:«هر انديشه يا عملي که آن را بارها و بارها تکرار کنيد، به يک عادت جديد تبديل مي گردد.»وقتي به تکرار به طرزي مثبت واکنش نشان بدهيد، کنترل کامل ذهن هشيار خود را به دست مي آوريد. ديري نمي گذرد که به مثبت انديشي عادت مي کنيد و مي توانيد به آساني مثبت بينديشيد.با استفاده از قدرت اراده و تکرار، به عادات جديد فکري و اقدامي مي رسيد. با به کار بردن اين قانون، مي توانيد تبديل به يک انسان مثبت شويد و زندگي خود را تغيير بدهيد.

احساسات منفي خود را تغذيه نکنيد

احساسات منفي جملگي فرا گرفتني هستند.شروع فراگرفتن آنها از دوران کودکي است. اما آنچه را که آموخته ايد، مي توانيد با نوآموختگي تغيير بدهيد.اين نوآموختگي در مواقعي به سرعت اتفاق مي افتد. مي توانيد هر عادت يا مهارتي را که مطلوب مي دانيد، بياموزيد.به ويژه مي توانيد احساسات مثبت و سازنده را درباره اشخاص، پول و عوامل ديگر بياموزيد تا ايده هاي منفي را از ذهن خود بزداييد.
بسياري از ايده ها يا نگرشهاي منفي مبتني بر باورهاي کاذب و دروغين است. گاه يک ايده منفي درباره يک موضوع يا داشتن يک نگرش منفي در قبال يک شخص، با يک اطلاعات جديد به کلي تغيير مي کند. مي توانيد ناگهان بياموزيد ايده اي که درباره خود و يا شخص ديگري داشتيد حقيقت ندارد. در نتيجه مي توانيد در يک لحظه انديشه خود را تغيير دهيد. اين امکان را باور داشته باشيد.
احساسات منفي از آن دو وجود دارند که ما به آنها ميدان و حيات مي دهيم. آنها را پيوسته با انديشه هاي منفي تغذيه و تقويت مي کنيم. خوشبختانه، مي توانيد
به کمک قانون احساسات از گرفتاري اين شرايط خارج شويد.اين قانون مي گويد:«احساس قدرتمندتر بر احساس ضعيف تر حاکم مي شود و اينکه روي هر احساسي که بيشتر تمرکز کنيد رشد مي کند و قوي تر مي شود.»
معناي اين حرف اين است که به هر احساسي که بپردازيد رشد مي کند و سرانجام روي انديشه شما در آن زمينه تأثير مي گذارد. اگر انرژي خود را از روي کسي يا موقعيتي که شما را اندوهگين يا عصباني مي کند منحرف سازيد و نخواهيد که به آن فکر کنيد، احساس مرتبط با آن سرانجام از بين مي رود.مانند آتشي است که سوختش تمام مي شود. فرو مي نشيند و خاموش مي گردد.
اين را بارها و بارها تجربه کرده ايد.براي مثال، وقتي ما رشد مي کنيم، با جنس مخالف خود ايجاد رابطه مي کنيم. بسياري از اين روابط به جايي نمي رسند.وقتي اين روابط به انتها مي رسند، احساس رنجش و پريشاني مي کنيم.اغلب غمگين، عصباني، افسرده و ناخشنود مي شويم. اين احساسات مدتي دوام مي آورند، بعد حالمان بهتر مي شود. با شخص جديدي آشنا مي شويم و ديري نمي گذرد که تجربيات قبلي را فراموش مي کنيم. ممکن است سالها بعد شخصي را که با او به نتيجه نرسيده ايم، ملاقات کنيم، اما نمي توانيم تصور کنيم که تا چه اندازه به او علاقه داشتيم. به اين دليل که ما اين رابطه را تغذيه نکرده ايم، احساساتمان به کلي مرده و نابود شده اند. اين نمونه اي از قانون جايگزيني در عمل و زندگي ماست.

منابع احساسات منفي

احساسات منفي چهار سبب و علت اساسي دارند.به گفته پيتراسپنسکي، فيلسوف روسي، در کتاب در جست و جوي معجزه، اين چهار مورد عبارت اند از:(1)توجيه کردن، (2)دلبستگي، (3)توجه به درون، (4)سرزنش کردن.
قدم بلند به جلو را زماني برمي داريد که خود را از شر اين چهار مورد خلاص کنيد.

توجيه نکنيد

زماني توجيه مي کنيد که مي خواهيد دليلي براي خشم و ناراحتي خودساز کنيد.به هر کس که گوش شنوا دارد، مي گوييد که با شما چه رفتار بدي کردند و طرف ديگر با شما چه رفتار ناپسندي را به نمايش گذاشته است. شما پيوسته در ذهن خود به اين توجيه سازي توجه مي کنيد. براي خود دليل مي آوريد که چرا بايد ناخشنود باشيد. هر بار به آن شخص يا آن موقعيت فکر مي کنيد عصباني مي شويد. خود را محق مي دانيد که عصباني شويد. انگار که بهاي سنگيني براي آن پرداخته ايد. به ويژه اينکه در برآورد خود شما شخصي خوب و با فضيلت بوده ايد.
راه توجيه نکردن اين است که نخواهيد در اين دام گرفتار شويد. نبايد توجيه کنيد. بايد از ذهن عالي خود استفاده کنيد و دلايلي ساز کنيد تا احساسات منفي خود را توجيه نکنيد. توجه داشته باشيد که احساسات منفي به شما هيچ کمکي نمي کنند.

ديگران را مقصر قلمداد نکنيد

از آنجايي که ذهن شما در هر لحظه مي تواند تنها به يک انديشه فکر کند، به محض اينکه ديگران را مقصر اعلام نکنيد انرژي خود را که به احساسات منفي سوخت مي رساند، آزاد مي کنيد و در نتيجه از شرايط خشم و ناراحتي بيرون مي آييد.اين گونه آرام و مثبت باقي مي مانيد. ديري نمي گذرد که موقعيت تغيير مي کند و شما همه چيز را فراموش مي کنيد. با جايگزين کردن يک انديشه مثبت به جاي يک انديشه منفي، از شر احساسات منفي خلاص مي شويد.
اگر با مسئله جدي در زندگي خود مواجه هستيد، مثلاً اگر طلاق گرفته ايد، شغلتان را از دست داده ايد و يا سرمايه گذاري تان با شکست رو به رو شده است، همين قانون مصداق دارد. به خودتان نگوييد که حق داريد عصباني باشيد. به جاي آن، براي طرف مقابل دليل و توجيه بسازيد. وقتي آتش احساسات منفي
خاموش مي شود، مي توانيد توجه خودتان را به چيزي مثبت بدهيد.
يکي از توصيه هاي مهم اين است که به خاطر چيزي که کاري درباره اش نمي توانيد بکنيد عصباني نشويد. وقتي کسي نمي تواند چيزي را تغيير بدهد، او را سرزنش نکنيد. و به اين نکته هم توجه داشته باشيد، اگر راه حلي وجود نداشته باشد، مسئله اي وجود ندارد.

دو دوره زماني

در زندگي به دو دوره زماني برمي خوريم. يکي گذشته، و ديگري آينده. لحظه حال، لحظه کوتاه و خلاصه شده اي است. مي توانيد به اتفاقي که افتاده توجه کنيد، که البته قابل تغيير نيست.مي توانيد به آينده توجه کنيد، که هنوز اتفاقي نيفتاده و بر آن کنترلي نداريد.
بسياري از مردم به موضوعات و حوادث مربوط به گذشته فکر مي کنند. متأسفانه، اين انرژي به کلي تلف مي شود. شکايت دائم از گذشته هيچ کمکي به شما نمي کند. برعکس، احساسات منفي با حيات بخشيدن به حوادث گذشته همچنان زنده باقي مي مانند تا شما را ناراحت کنند.

دست بکشيد و فراموش کنيد

يک روانشناس با بيش از 25 سال تجربه کار با اشخاص ناخشنود به اين نتيجه رسيد که دو کلمه اي که بيش از هر کلام ديگري در زندگي اش از بيماران شنيده «تنها اگر»بوده است. به نظر مي رسيد که اغلب اشخاص ناخشنود تحت تأثير حادثه اي که در گذشته اتفاق افتاده است ناخشنودند و نمي توانند اين حادثه را فراموش کنند. هنوز تکدر خاطر دارند، عصباني هستند و به خاطر کاري که کسي کرده يا نکرده و حرفي که زده يا نزده رنجش به دل دارند. يا از يکي از والدين، خواهران يا برادران، از يک رابطه که در گذشته داشته اند، از ازدواجشان، يا از رابطه تجاري يا رابطه با رئيسشان، از يک سرمايه گذاري ناموفق که داشته اند
ناراحت هستند و رنجش به دل دارند.
واقعيت اين است که زندگي پر از مسائل و مشکلات و شکستهاي موقتي است. اما اينها، اين حوادث ناخواسته و نوميد شدنها، امري طبيعي و نرمال و در ضمن اجتناب ناپذير هستند. براي اينکه فکرتان را عوض کنيد تا زندگي تان تغيير کند، بايد تصميم بگيريد اين حوادث ناخوشايند را از ذهن خود بيرون بريزيد، به استقبال زندگي برويد. مهم نيست که در گذشته چه اتفاقي افتاده است. تا زماني که اين کار را نکنيد برده گذشته باقي مي مانيد که به هيچ وجه قابل تغيير نيست.از همين امروز تصميم بگيريد که همه «تنها اگر» ها را از ذهن خود خارج کنيد.

حوادث را به شکل متفاوتي تفسير کنيد

وين داير، نويسنده و سخنران، مي گويد:«هرگز براي داشتن ايام خوشايند دوران کودکي دير نيست.» منظور او اين است که هميشه مي توانيد حوادث ناخوشانيد مربوط به دوران کودکي خود را از نو تفسير کنيد و با آن برخوردي مثبت داشته باشيد. مي توانيد از قانون جايگزيني استفاده کنيد و در آن حوادث ناخوشايند دنبال چيزهاي جديد بگرديد. مي توانيد به اين موضوع توجه کنيد که چگونه تجربيات ناخوشايند گذشته از شما انساني بهتر ساخته اند. حتي مي توانيد از کساني که شما را رنجانيده اند متشکر باشيد زيرا سبب شده اند که در حال حاضر بسيار قدرتمندتر ظاهر شويد. و به هر صورت، اين اتفاق جز آن طور که روي داده به طريق ديگري نمي توانست روي دهد.
پدر و مادرتان تجربه اي در بزرگ کردن فرزندان خود نداشتند. آنها خود محصول طرز تربيت خود بودند. آنها هم مانند بسياري ديگر که با مسائل و نقطه ضعفهاي خود دست به کار تربيت فرزندان زدند درست شرايط امروز شما را داشتند. با اين حال، بهترين تلاش خود را کردند. آنها جز اين کاري که کردند کار ديگري بلد نبودند. نمي توانستند شما را به شکل ديگري بزرگ کنند. شرط
عقل نيست که به خاطر کارهايي که آنها کردند و يا نکردند امروز ناراحت باشيد. از اين ناراحتيها دست بکشيد و به دنبال زندگي تان برويد.

شخصي به دل نگيريد

دومن علت احساسات منفي، به گفته اسپنسکي، دلبستگي است. و اين زماني اتفاق مي افتد که موضوعي را شخصي به دل مي گيريد يا به شخص يا چيزي دلبسته مي شويد. يک نتيجه ناخوشايند را حمله به خود ارزيابي مي کنيد. به لحاظ احساسي و عاطفي درگير موقعيتي مي شويد و خود را چنان با آن شناسايي مي کنيد که روي احساسات و عواطف شما تأثير مي گذارد.
شخصيتهاي بزرگ معنوي هميشه به اهميت جدا کردن عاطفي خود از موقعيت يا حادثه تأکيد ورزيده اند تا به آرامش برسيد. روانشناس و فيلسوف بزرگ ويليام جيمز در جايي نوشت:«اولين قدم براي برخورد با هر مسئله اي اين است که بخواهيد آن مسئله را بپذيريد.» او اشخاص را به اين باور سوق مي داد:«آنچه را نتوان درمان کرد، بايد تحمل کرد.» از اين رو، از هر شخص يا حادثه اي که سبب مي شوند عصباني شويد دل بِکَنيد و فاصله بگيريد. انرژي خود را از آن بيرون بکشيد تا بتوانيد به آرامش دست پيدا کنيد.
اين بدان معنا نيست که به طرزي انفعالي هر حادثه اي را که برايتان اتفاق مي افتد، بپذيريد. به جاي آن، منظور اين است که به کمک نيروي اراده ذهن و احساسات خود را تحت کنترل درآوريد.
تا زماني که از کسي چيزي نخواهيد، نمي تواند شما را کنترل کند. تا از آنها فاصله عاطفي نگيريد و انتظار و توقعي نداشته باشيد، آزاد نمي شويد. اين از ميان برداشتن دلبستگي نيازمند تمرين است.
يکي از بزرگ ترين لطفهايي که مي توانيد به ديگران بکنيد اين است که به آنها کمک کنيد تا قدمي از حادثه ناخوشايند فاصله بگيرند و با آن برخوردي عيني و منطقي بکنند.آنها را تشويق کنيد تا حادثه ناخوشايند را اتفاقي ارزيابي کنند که
براي ديگران افتاده است.با فاصله گرفتن از حادثه ناخوشايند، شما و ديگران در شرايطي قرار مي گيريد که بهتر با مشکلات برخورد کنيد.

عقايد ديگران

سومين سبب احساسات منفي، آن طور که اسپنسکي مي گويد، موقعيتي است که به طرز برخورد ديگران با خودتان بهاي بيش از اندازه مي دهيد. اگر برداشتتان اين باشد که ديگران احترامي را که شما خود را شايسته آن مي دانيد به شما نمي گذارند، احساس خشم مي کنيد و به اين باور مي رسيد که به شما توهين شده است.اگر اشخاص با شما بي ادبانه برخورد کردند يا بي تفاوت بودند، ممکن است رفتار آنها را حمله اي به شخصيت و منش خود ارزيابي کنيد.تفسير بدين شکل نگرش و رفتار آنها مي تواند شما را خشمگين يا افسرده سازد.
روانشناسان مي گويند هر کاري که ما مي کنيم براي آن است که بر عزت نفس و احساس ارزشمند بودن خود بيفزاييم.اگر عزت نفس شما به آن اندازه که لازم است بالا نباشد، نسبت به اعمال و واکنشهاي آنها نسبت به خود حساس مي شويد.همه چيز را شخصي به دل مي گيريد. انگار هر حرفي که آنها زدند يا هر عملي که کردند متوجه شما بوده است. و اين در حالي است که به ندرت اين اتفاق مي افتد.
واقعيت اين است که اغلب اشخاص مشغله ذهني خود را دارند و درگير مسائل خودشان هستند. در 99 درصد اوقات و لحظات، اشخاص به مسائل و مشکلات خودشان فکر مي کنند. و بعد آن 1 درصد باقي مانده را صرف ساير مردم دنيا مي کنند، که از جمله آنها يکي هم شما هستيد. کسي که در ترافيک جلوي شما مي پيچد، به قدري درگير افکار خود است که حتي از وجود شما آگاه نيست. در اين شرايط، احمقانه است که از اين رفتار آنها ناراحت بشويد.

به کار خوتان برسيد

من به تجربه با قاعده اي آشنا شده ام و آن اينکه:هرگز براي انجام دادن کاري
نگران حرف مردم نباشيد. واقعيت اين است که کسي به شما توجه ندارد.
البته من اشاره ام به رفتارهاي ضداجتماعي و جنايت کارانه نيست. اما عجيب است که چه بسيار مردمي که تن به يک رابطه، معامله تجاري، تلاش جديد، ماجرا و مقولات ديگر مي دهند يا نمي دهند زيرا نگرانند که ديگران کار آنها را تصديق نکنند. در ازدواجي که از آن متنفرند باقي مي مانند، کاري را که دوست ندارند انجام مي دهند و يا از پرداختن به فرصتهاي مطلوب تجارتي و بازرگاني خودداري مي ورزند، به اين دليل که مي ترسند کسي از آنها انتقاد کند.
آبراهام مازلو در مطالعات خود درباره اشخاص موفق و خودشکوفا به اين نتيجه رسيد آن 1 يا 2 درصدي که بالغهاي کاملاً موفق هستند از يک کيفيت مشترک بهره دارند:آنها با خودشان صادق هستند. درباره توانمنديها و نقاط ضعف خود اطلاعات موثق دارند. آنها تظاهر نمي کردند و يا اميدوار نبودند به کسي جز آنچه هستند تبديل شوند. اين خود پذيري سنگ زيربنايي بود که به آنها عزت نفس و احترام به خود مي داد.
از آنجايي که مي دانستند چه کسي هستند و چه کسي نيستند، احساس نمي کردند که پيوسته بايد تأييد و تصديق ديگران را داشته باشند. آنها نقطه نظرهاي ديگران را به حساب مي آوردند، اما بعد خودشان تصميم مي گرفتند. آنها بيش از اندازه تحت تأثير تأييد و تصديق شدن از سوي ديگران نبودند. شما هم بايد کار آنها را بکنيد.

احترام ديگران

وقتي از سامورست موام، نويسنده بزرگ انگليسي، پرسيدند چه انگيزه اي در نوشتن دارد، جواب داد:«براي آن مي نويسم که احترام کساني را که خود من به آنها احترام مي گذارم، به دست آورم.»
واقعيت اين است که بخش اعظم کارهايي که مي کنيد يا نمي کنيد تحت تأثير اين ذهنيت است. شما در زندگي اجتماعي خود کارهاي زيادي مي کنيد تا احترام
اشخاصي را که شما به آنها احترام مي گذاريد، جلب کنيد و يا احترام آنها را از دست ندهيد. در واقع، اشخاصي که احترامشان براي شما بيشترين اهميت را دارد تعيين مي کنند که شما درباره خود چه احساسي داريد. احترام ديگران تأثير فراواني روي عزت نفس شما دارد زيرا با خود آرماني و تصوير ذهني شما در رابطه است.
مردان و زنان استثنايي خواهان احترام مردان و زنان با منش و موفق هستند. آنها در سطح ذهن ناخودآگاه خود طوري تلاش مي کنند تا مطابق يک انسان عالي رفتار کنند.

براي خود معيارهاي سطح بالا در نظر بگيريد

چارلز ام.شلدون در کتاب خود به موضوعي اشاره مي کند که تمام مردم شهري متعهد مي شوند قبل از هر اقدام يا تصميم گيري سؤالي را مطرح سازند.اين سؤال از اين قرار است:«اگر مسيح بود، چه مي کرد؟» و بعد براساس آن اقدام کنند.حاصل اين طرز برخورد اين بود که مردم اختلافات و مسائلشان را تمام کردند و به شادي و موفقيت رسيدند. آنها ايده آلي براي خود در نظر گرفتند و براساس آن تلاش کردند تا آن گونه زندگي کنند.
پژوهشگران در يک بررسي که روي مردان و زنان موفقي انجام دادند که از سطح پايين شروع کرده بودند،؟ به اين نتيجه رسيدند آنها از جمله خوانندگان پر و پا قرص زندگي نامه ها و شرح حالهاي اشخاص موفق در دوران جواني خود بوده اند. وقتي آنها سرگذشت مردان و زنان موفق را مي خوانند، تصور مي کنند که داراي همان خصوصيات هستند. و بعد وقتي خود بزرگ مي شوند، سعي مي کنند فضايل آنها را به نمايش بگذارند.
الگوسازي روش قدرتمندي براي ايجاد شخصيت و منش در تمام تاريخ بوده است. جوانها تشويق شده اند که سرگذشت مردان و زنان بزرگ را مطالعه کنند و تا جايي که امکانش وجود دارد از آنها الگو بگيرند. راستي الگوهاي شما
چه اشخاصي هستند؟

الگوهاي خود را با دقت انتخاب کنيد

اشکالي ندارد اگر به اين فکر کنيد که ديگران در قبال انتخابهاي شما چه واکنشي نشان خواهند داد. اگر اشخاص تحسين برانگيزي را به عنوان الگوي خود انتخاب کنيد، به يک راهنماي درون مي رسيد تا رفتاري پسنديده را به نمايش بگذاريد.
اما رفتاري عليه خود اشتباه است که تحت تأثير نقطه نظرهايي قرار بگيريد که برايتان کمترين ارزش و احترامي ندارند. اگر در شرايط انتقادهاي مخرب بزرگ شده ايد، ممکن است بخواهيد براي تأييد شدن از سوي ديگران به هر اقدامي دست بزنيد. ممکن است بخواهيد از تأييد نشدن از سوي کساني که حتي آنها را نمي شناسيد و يا برايتان مهم نيستند، بگريزيد.
براي فاصله گرفتن از اين شرايط، به مردان و زناني فکر کنيد که آنها را تحسين مي کنيد. از حالا به بعد، وقتي بايد تصميم بگيريد، به کسي فکر کنيد که او را تحسين مي کنيد. از خود بپرسيد:«اگر او جاي من مي بود، چه تصميمي مي گرفت؟»
وقتي اين سؤال را مطرح مي کنيد، در عمل و سطح ذهن ناهشيار خود با قدرت رفيع تري در تماس مي شويد که به شما بينش و فراست مي دهد. به شرايطي مي رسيد که مي توانيد کار درستي انجام بدهيد. اين روشي است که بسياري از مردان و زنان موفق آن را اجرا کرده اند. شما هم آن را بيازماييد.

بدترين تأثير منفي

چهارمين سبب احساسات منفي، آن طور که اسپنسکي مي گويد، سرزنش کردن است که باعث خشم، رنجش، غبطه، حسادت و ناراحتي مي شود. اين سرزنش کردن است که توليد خشم مي کند و بدترين احساس منفي است. در
دنياي انسانها چيزي بدتر از خشم نيست. خشم کنترل نشده سلامتي را از بين مي برد، و روي روابط، خانواده، فعاليت تجاري و جوامع تأثير بد بر جاي مي گذارد.خشم علت اصلي جنگها، انقلابات و تعارضهاي اجتماعي است.
علت اصلي خشم انتقادهاي مخرب دوران اوايل کودکي است. وقتي کسي مورد انتقاد قرار مي گيرد، به گونه اي واکنش نشان مي دهد که انگار مورد حمله واقع شده است.حالت تدافع و رنجش به خود نمي گيرد. از آنجايي که هر رفتاري را که بارها و بارها تکرار کنيد تبديل به عادت مي شود، بسياري از اشخاص واکنش توأم با خشم را در برخورد با هر مسئله، نوميد يا ناراحتي بروز مي دهند. بعد به جايي مي رسند که در هر زمينه اي خشم به دل مي گيرند.
براي عصباني شدن شخص بايد کسي را به خاطر اتفاقي که افتاده يا نيفتاده سرزنش کند.بسياري از اشخاص به قدري در سرزنش کردن ديگران مشغله فکري دارند که تماس خود با واقعيتها را از دست مي دهند. آنها همه دنيا را با عينک سرزنش نگاه مي کنند.

کسي مقصر نيست

اجازه بدهيد مثالي بزنم. دو نفر که عاشق يکديگرند با هم ازدواج مي کنند. هر دو قصد خير دارند، انتظار آينده اي تابناک را مي کشند. اگر غير از اين باشد، اصولاً ازدواجي صورت نمي پذيرد. متأسفانه، اشخاص و شرايط با گذشت زمان تغيير مي کنند. زن و شوهري که به آنها اشاره کرديم به اين نتيجه مي رسند که ديگر مناسب يکديگر نيستند و تصميم به طلاق مي گيرند و بعد مسئله به واقع شروع مي شود.
به جاي اينکه بالغانه فکر کنند، به جايي رسيده اند که با هم ناسازگار هستند و ديگر نمي خواهند با هم زندگي کنند و يکديگر را سرزنش مي کنند. کسي بايد مقصر باشد. او که تقصير دارد بايد مجازات شود.حالا بايد پاي وکلا و قضات به ميان کشيده شود.کارآگاه و حسابدار استخدام مي شوند. شرايط بد و بدتر مي شود.
و کار را به خشم، مرارت، تلخي، متهم کردن و حتي تنفر مي کشاند.
بهترين طرز برخورد با ازدواج يا رابطه اي که سازگار نيست اين است که آن را به عنوان يک واقعيت ناخوشايند بپذ يريم، رفتاري منطقي بروز دهيم و بعد هر کدام به سر وقت زندگي خودمان برويم.بسياري از زوجها از طريق يک ميانجي اين کار را مي کنند. همه اين گونه در شرايط بهتري قرار مي گيرند.
اين واقعيتي است که اغلب اشخاص تصور مي کنند در هر کاري که مي کنند رفتارشان درست است. اما به محض اينکه يکي از طرفين ديگري را متهم مي سازد و در مقام سرزنش او حرف مي زند، و يا از اين هم بدتر، مي خواهد او بپذيرد که مقصر است، جنگ احساسي و حقوقي شروع مي شود. اشکال اين طرز برخورد اين است که هيچ کدام از طرفين سودي عايد نمي برند.

قبول مسئوليت

بهترين روش براي از ميان برداشتن انواع خشم قبول مسئوليت است. با قبول مسئوليت، بلافاصله از شدت خشم شما کاسته مي شود. تمام انرژي اي که خشم براي حالت وجودي خود به آن نياز دارد قطع مي شود. به محض آنکه مي گوييد:«من مسئول هستم!»خشمتان فرو مي نشيند. به خاطر قانون جايگزيني و اين حقيقت که ذهن شما در آن واحد تنها به يک موضوع مي تواند فکر کند، نمي توانيد هم زمان هم موقعيت را بپذيريد و هم خشمگين باشيد.

چشم اندازهاي مثبت در برابر نگرشهاي منفي

به دو طريق مي توانيد به دنيايتان نگاه کنيد. مي توانيد از دنيا برداشت مثبت و در غير اين صورت برداشت منفي داشته باشيد. با قبول مسئوليت در قبال خود و آنچه براي شما اتفاق مي افتد، به انسان مثبت تبديل مي شويد. دنيا را به ديده تحسين نگاه مي کنيد.در قبال خود و امکانات خود خوش بين تر مي شويد. به انساني شادتر و مؤثرتر تبديل مي گرديد.
برعکس، وقتي به دنيا به ديده منفي نگاه مي کنيد، در همه جا بي عدالتي و مشکل مي بينيد.ظلم و بدي مي بينيد. در اطراف خود و به هر جا که نگاه مي کنيد اشخاص مقصر و خطاکار مي يابيد.به جاي فرصت مناسب و اميد، محدوديت و بي انصافي را مشاهده مي کنيد.

تفاوت در نتيجه

در هر کشوري بعضي ها در رفاه بيشتري به سر مي برند. اين مسئله در تمام طول تاريخ براي انواع جوامع مصداق داشته است. مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد. ممکن است علتش اين باشد که اشخاص استعداهاي متفاوت و آرزوهاي جورواجور دارند. ممکن است دليلش اين باشد که بعضيها سخت کوش تر هستند.با استعداد بهتري تولد يافته اند و يا خيلي ساده در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفته اند.
اما به هر صورت نبايد اشخاص با رفاه بيشتر را مسبب اشخاص با رفاه کمتر معرفي کرد. به همين شکل که سالمها را نمي توان مسبب بيماري ديگران معرفي نمود. اشخاص موفق و شاد را نبايد سبب عدم موفقيت و ناخشنودي ديگران دانست. کساني که زندگي خوبي براي خود و خانواده شان تدارک ديده اند، مسئول زندگي ناخوشايند جمعي ناموفق نيستند.
موفقيت توليد شکست و ناکامي نمي کند.وقتي صادقانه اين واقعيت را بپذيريم، بسياري از مشاجرات و ناسازگاريها در سطح فلسفي و سياسي از بين مي روند.

قدرت بخشودن

ريشه احساسات منفي که سبب مي شود کسي متوسل به سرزنش کردن ديگران و گرفتار خشم و رنجش گردد، بترسد و دچار ترديد و غبطه و حسادت شود، ناتواني در بخشودن ديگران است که به شيوه هاي مختلف به ما آسيب مي رساند.
وقتي کودک هستيم و بزرگ مي شويم، از مرحله اي عبور مي کنيم که در آن عدالت براي ما بسيار مهم است. به مفهوم «انصاف» بهاي فراوان مي دهيم.از هر حادثه و صحنه اي در زندگي مان که منصفانه به نظر نمي رسد ناراحت مي شويم، بخصوص اگر اين موضوع مربوط به خود ما باشد. هرگاه احساس کنيم که با ما يا با ديگران غيرمنصفانه برخورد شده است، آن را حمله اي متوجه خود مي بينيم. عزت نفس شکستني ما تهديد مي شود. با خشم و رنجش واکنش نشان مي دهيم. اين مرحله نرمال از رشد ماست تا دوران کودکي را پشت سر بگذاريم و به بلوغ برسيم.
اما بعضيها در اين مرحله متوقف مي شوند و هرگز به فراسوي آن رشد نمي کنند.اگر به ما اهميت دست کشيدن و بخشودن را آموزش نداده باشند، تجربه بخشودن را پيدا نمي کنيم. اگر دقيق و مواظب نباشيم، زندگي مان را براساس خشم در قبال ديگران تدوين مي کنيم. بسياري از روانشناسان و روانپزشکان همه مدت فعاليت خود را صرف کمک به اشخاص مي کنند تا با گذشته هاي ناخوشايند خود کنار بيايند.
قدرتمندترين و رهايي بخش ترين تصميماتي که مي توانيد بگيريد اين است کساني را که به هر طريق شما را رنجانيده اند، ببخشاييد. تنها با بخشودن ديگران مي توانيد خودتان را آزاد کنيد. به همين دليل است که اغلب اديان بخشودن و عفو کردن را مورد تأييد قرار داده اند و آن را قدم اول به سوي آرامش ذهن ارزيابي مي کنند.
تصورش را بکنيد اگر از کسي يا موضوعي در اين دنيا خشمگين نبوديد، چه اتفاقي مي افتاد. تصور کنيد که کاملاً مثبت، خوش بين، بشاش، با عزت نفس فراوان و اعتماد به نفس نامحدود هستيد. تصور کنيد انساني گرم، دوستانه و مهربان هستيد و از آرامش دروني برخوردار مي باشيد. همه اينها در صورتي ميسر مي شوند که بتوانيد ديگران را ببخشاييد.

دو نفر مي خواهد

بعضيها با يک فرض اشتباه از بخشودن و گذشتن خود داري مي ورزند. آنها فکر مي کنند که با بخشودن رفتار کسي را که از آن رنجيده اند، تأييد مي کنند.فکر مي کنند اگر طرف ديگر را ببخشند، به او لطفي کرده اند. حتي فکر مي کنند که او را رها کرده اند و حال آنکه مصمم اند اين کار را نکنند.
و اين در حالي است که براي ساختن يک زندان به دو نفر احتياج است، يکي زنداني و يکي زندانبان. هر دوي اينها در زندان هستند. وقتي شما طرف مقابل را آزاد مي کنيد، خودتان را آزاد کرده ايد. مجبور نيستيد که رفتار او را تأييد کنيد. شما او را مي بخشاييد براي اينکه در باقي مانده عمرتان راحت شويد. بنابراين بخشودن اقدامي به سود خود و نوعي خودخواهي است. هيچ رابطه اي با طرف مقابل ندارد.
وقتي از کسي عصباني باقي مي مانيد، کنترل عاطفي خود را به او واگذار مي کنيد. به او امکان مي دهيد که از فاصله دور شما را کنترل کند. با نبخشودن، به آن شخص امکان مي دهيد که بر زندگي احساسي و عاطفي شما مسلط شود.

راه بخشودن

راه بخشودن بسيار ساده است. هرگاه به آن شخص مي انديشيد از قانون جايگزيني استفاده مي کنيد و مي گوييد:«خداوند او را ببخشايد. من او را مي بخشم و برايش روزگار خوشي را از خداوند مسئلت دارم.» نمي توان کسي را بخشيد، براي او آرزوي موفقيت کرد و در ضمن از او عصباني بود. انديشه مثبت انديشه منفي را لغو مي کند.
مي توانيد با قبول مسئوليت سهم خود در ماجرا بر سرعت آزادسازي شخص طرف ديگر بيفزاييد. به ندرت اتفاق مي افتد که حادثه اي در خلاً انجام پذيرد. تقريباً بدون استثنا شما هم کاري کرديد که به اين اتفاق کمک کرد. بنابراين بايد

سهم خود را هم در نظر بگيريد.

مي توانيد بگوييد:«من مسئول هستم. نبايد خودم را درگير آن حادثه مي کردم.نبايد آن کار را مي کردم.من او را به طور کامل مي بخشايم و از کاري که کرده صرفنظر مي کنم.»
ممکن است در شروع، بخشودن براي شما دشوار باشد. گفتن اين کلمات ممکن است برايتان دشوار باشد. بسياري از مردم تمام زندگي شان حول اين موضوع مي گردد.نگران آنند اگر از کسي يا موضوعي شکايت نکنند، حرفي براي گفتن نخواهند داشت.
وقتي ديگران را مي بخشاييد، احساس مي کنيد که سبک تر شده ايد. وقتي انديشه هاي خشم و رنجش از بين مي روند، انديشه هاي مثبت ذهن شما را پر مي کنند و انرژي و اشتياق بيشتري پيدا مي کنيد. احساس مي کنيد قوي تر شده ايد و از اطمينان بيشتري برخورداريد. آينده به رويتان باز مي شود.
وقتي تصميم به بخشودن مي گيريد، به اين فکر نکنيد که دوستان و ديگران در باره تان چه مي گويند. احتمالاً آنها هم از شنيدن گله ها و شکايات شما خسته شده اند. در واقع، وقتي شروع به بخشودن مي کنيد، اغلب به اين نتيجه مي رسيد که تنها پيوند و اتصال شما با بعضيها همين جلسات گله گزاري است. وقتي تصميم مي گيريد ديگران را ببخشاييد، ممکن است به اين نتيجه برسيد که آنها اشخاص آن قدرها مناسبي نيستند که با آنها صحبت کنيد.

اشخاصي که بايد آنها را ببخشاييد

اگر در کار تغيير دادن انديشه و زندگي خود جدي باشيد، بايد چهار گروه را ببخشاييد.
اول پدر و مادر، خواه در قيد حيات باشند يا نباشند. بايد قطعاً آنها را به خاطر اعمال و رفتارشان ببخشاييد. بايد از آنها متشکر باشيد که به شما امکان حيات دادند. آنها بودند که شما را به اين دنيا آوردند. اگر از زنده بودن خوشحاليد،
مي توانيد آنها را به خاطر هر چيز ديگري مورد عفو قرار بدهيد. ديگر از آنها شکايت نکنيد.
بسياري از کساني که در همايشهاي من شرکت کرده اند با پدر و مادرشان ملاقات کرده و به آنها گفته اند که آنها را بخشوده اند. اغلب اين اقدام شجاعانه روي رابطه آنها تأثير قدرتمندي برجاي گذاشته است. و از آن روز به بعد، دوستان خوب يکديگر شده اند که تا پايان عمر ادامه پيدا کرده است.

روابط شخصي نزديک

گروه دومي که بايد آنها را ببخشاييد اشخاصي هستند که با آنها روابط شخصي نزديک داريد. ازدواج و ساير روابط نزديک مي توانند بسيار شديد باشند و بنابراين روي عزت نفس و احساس خود ارزشمندي شما تأثير بگذارند. اما توجه داشته باشيد که در اغلب موارد شما تا اندازه اي در مشکلي که پيش آمده مسئوليت داشته ايد. از استحکام اخلاقي لازم بهره داشته باشيد و بگوييد: «من مسئول هستم.»و بعد آنها را مورد عفو قرار بدهيد.بگوييد: «من او را به خاطر هر کاري که کرده است، مي بخشم.»هر بار که اين حرف را بزنيد قدمي به جلو برمي داريد و ديري نمي گذرد که ديگر مشکلي در ميان نخواهد بود.

نامه

بسياري از کساني که در همايشهاي من شرکت کرده اند به اين نتيجه رسيده اند که «نوشتن نامه»وسيله مناسبي است که آنها را براي هميشه از ناراحتي رابطه شان دور مي کند. اين روش قدرتمندي است که مي تواند شما را از خشم و رنجش برهاند.
به چگونگي کار توجه کنيد: مي نشينيد و براي طرف مقابل نامه اي مي نويسيد و او را مي بخشاييد. اين نامه از سه بخش تشکيل مي شود.
اول، مي گوييد:«تو را به خاطر همه کارهايي که کردي تا من ناراحت شوم،
مي بخشايم.»
دوم، فهرستي از همه کارهايي که هنوز از آن آگاه هستيد تهيه مي کنيد. بعضيها چندين صفحه در اين مورد مي نويسند.
سوم، نامه را با نوشتن «برايت آرزوي موفقيت مي کنم» به انتها مي بريد.
نگران واکنش طرف مقابل نباشيد. اين به شما ارتباطي ندارد. هدف شما اين است که خودتان را آزاد کنيد، به آرامش ذهني برسيد و به سمت زندگي عالي اي که در پيش داريد حرکت نماييد.

فهرست خود را پاکسازي کنيد

سومين گروهي که بايد آنها را ببخشاييد همه کساني هستند که به شکلي شما را در زندگي رنج داده اند. آنها را رها کنيد. رؤسا، شرکاي تجاري، دوستان، کساني که به شما خيانت کردند و همه کساني که برايتان توليد اندوه نمودند را ببخشاييد. فهرست خود را پاکسازي کنيد.

خودتان را رها کنيد

شخص چهارم و شخص آخري که بايد او را ببخشاييد خود شما هستيد. بايد خود را قطعاً به خاطر کار احمقانه، بي معني، شرورانه، بي فکرانه و يا ظالمانه اي که صورت داديد، ببخشاييد.اين اشتباهات گذشته را با خود حمل نکنيد. اين مربوط به آن زمان بود و حالا زمان تغيير کرده است.
اين گونه به موضوع بينديشيد:وقتي در گذشته کاري کرديد که هنوز نسبت به آن احساس بدي داريد، همان شخصي که امروز هستيد نبوديد. در آن زمان، آدم متفاوتي بوديد، جوان تر بوديد، تجربه کمتري داشتيد. خويش واقعي خود نبوديد. شما شکل نابالغ شرايط بالغانه امروز خود بوديد. از کوبيدن و سرزنش کردن خود به خاطر کاري که مربوط به مدتها قبل است خودداري ورزيد.
در روان درماني، وقتي کسي به خاطر اتفاقي که در دوران کودکي براي او
افتاده عميقاً ناراحت است، لحظه اي فرا مي رسد که مي گويد:«تقصير من نيست.» گاه شما کاري کرديد يا کاري را با شما کردند که بيش از حد جوان و کم تجربه بوديد و نمي دانستيد که چه مي گذرد و يا نمي توانستيد آن موقعيت را تغيير بدهيد. اين تقصير شما نبود.شما بهترين کاري را که مي توانستيد، انجام داديد. اشکالي متوجه شما نيست. خود را ببخشاييد و از قلاب آزاد کنيد.
بگوييد: «خودم را به خاطر همه اشتباهاتي که مرتکب شدم، مي بخشايم. من آدم خوبي هستم و آينده اي بزرگ در انتظارم است.» هرگاه به ياد آن حادثه مي افتيد، بگوييد:خودم را کاملاً مي بخشايم.» و بعد به زندگي خود برسيد.

هشدار نهايي

اغلب اشخاص با موضوع بخشودن آشنا هستند. در اغلب اديان به اين موضوع اشاره شده است، و در روانشناسي و متافيزيک تدريس مي گردد. شما مي دانيد که بايد کساني را که در زندگي شما را ناراحت کرده اند، مورد عفو قرار دهيد. اما در اين ميان خطر بزرگي وجود دارد.
اين خطر وجود دارد که اگريک حادثه ناراحت کننده مربوط به گذشته را مورد عفو قرار ندهيد، تمام زندگي تان مختل مي شود. اينکه نخواهيد تنها يک شخص يا يک موقعيت را مورد عفو قرار دهيد، در حکم ترمزي است که پيشرفتهاي لحظه اي شما را مختل مي سازد. شمار کثيري از مردان و زنان وجود دارند که به سبب خشم و رنجشي که در قبال ديگران دارند از بخشودن آنها خودداري مي ورزند و بنابراين هرگز به رهايي و آزادي نمي رسند.
اجازه ندهيد اين اتفاق براي شما بيفتد. بايد از شجاعتي برخوردار باشيد که همه را مورد عفو قرار بدهيد. استثنايي قائل نشويد. نبايد کسي در زندگي شما وجود داشته باشد که هنوز از او ناراحت باشيد. ذهن شما بايد در آرامش قرار داشته باشد.

کنترل عواطف خود را به دست بگيريد

نقطه شروع برطرف کردن احساسات و عواطف منفي اين است که کنترل انديشه ها و اعمال زندگي خود را به دست بگيريد، و به خود عادتي بدهيد که احساسات منفي خود را ابراز ننماييد.ممکن است نتوانيد واکنشهاي اوليه خود را ناديده بگيريد، اما مي توانيد از ابراز کردن آنها خودداري ورزيد.
بعضيها معتقدند که تخليه احساسات منفي اقدامي سالم و درست است. اما واقعيت اين است که درباره آنچه حرف بزنيد و به آن بينديشيد در شما رشد مي کند. يک تجربه منفي در حکم جرقه اي است که وقتي در معرض هوا قرار مي گيرد، شعله ور مي شود.

خدايان راستين وارد مي شوند

يک شاعر انگليسي زماني نوشت:«وقتي خدايان دروغين بيرون مي روند، خدايان راستين وارد مي شوند.» (ديو چو بيرون رود فرشته درآيد.) وقتي به حوادث منفي فکر نکنيد و درباره شان حرف نزنيد، خدايان راستين احساسات مثبت وارد مي شوند و ذهن و دل شما را تسخير مي کنند. وقتي از انديشه ها، نقطه نظرها، تعصبات و نگرشهايي که شما را ناخشنود مي کنند دست مي کشيد، انديشه ها و احساساتي را تجربه مي کنيد که به شما درباره خود و زندگي تان احساس خوبي مي دهند.
طبيعت در جانب شماست.طبيعت مي خواهد که شاد، سالم، موفق و کامروا باشيد. تقدير شماست که شادي، هماهنگي، عشق و بزرگ ترين دستمايه سعادت انساني يعني آرامش خيال را تجربه کنيد.
از همين رو تصميم بگيريد که احساسات منفي را از خود دور کنيد. از همين لحظه مصمم شويد تا مثبت، خوش بين، شاد و پراشتياق شويد. فکرتان را در باره خودتان عوض کنيد تا زندگي تان تغيير کند.

تمرينات عملي

01 از امروز تصميم بگيريد و مصمم شويد که انساني شاد باشيد. از خود بپرسيد:«در زندگي من چه چيزي است که مرا ناخشنود مي کند و اسباب استرس مرا فراهم مي سازد؟» جوابتان هر چه باشد، تصميم بگيريد با آن برخورد کنيد و آن را از ميان برداريد.
02 به ياد ماجرايي درباره کودکي خود بيفتيد که هنوز از آن عصباني هستيد. حالا آن حادثه را به طور مثبت تفسير مجدد کنيد و آن را يک تجربه يادگيري ارزشمند در نظر بگيريد.
03 در کدام زمينه هاي زندگي خود خشمگين و رنجيده هستيد، آن هم به اين دليل که هنوز کسي يا حادثه اي را مسبب اقدامي که صورت گرفته يا نگرفته مي دانيد؟ هر چه باشد، مسئوليت را بپذيريد و به زندگي خود بپردازيد.
04 چه کسي در گذشته شما وجود دارد که هنوز او را نبخشوده ايد؟ کدام تجربه مربوط به گذشته بيشترين خشم امروز شما را سبب مي شود؟ هر چه و هر که مسبب آن است، او را مورد عفو قرار دهيد.
05 ديگر مسائل را شخصي ارزيابي نکنيد. از حالا به بعد، وقتي اشخاص به شما احترام نمي گذارند و يا با شما به شکلي که مي خواهيد رفتار نمي کنند، به فراسوي آن برويد و بي اعتنا به آن به زندگي خود بپردازيد.
06 از امروز تصميم بگيريد هر که را نسبت به او خشمگين هستيد، ببخشاييد. آنها و هم زمان با آنها خودتان را رها سازيد.
07 خود را به خاطر اشتباهاتي که مرتکب شده ايد مورد عفو قرار دهيد. اگر امکانش وجود دارد، به سر وقت کسي که از خطاي شما آسيب ديده برويد و از او تقاضاي بخشش کنيد. خودتان را رها سازيد.
منبع:کتاب فکرتان را عوض کنيد تا زندگيتان تغيير کند
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image