«جوان» و تکريم شخصيت و رشد جوانان از دغدغههايي بود کهپيوسته مورد تاکيد امام راحل(رحمت الله عليه) قرار ميگرفت. امام عزيز، ازآغاز علاقهمند به دريافتن جوانان اين سرمايهها و ذخائرارزشمند جامعه اسلامي بود و اين فرياد امام عزيز در ساليانظلمتستمشاهي است که: «آقا جوانهاي ما را دارند ميبرند. خداميداند جوانهاي دول اسلامي را دارند ميبرند... آقا اين ذخائرما اين جوانها هستند اين جوانهاي ما را دارند اغفال ميکننددارند به آنها تزريق ميکنند که هر بدبختي شما داريد از اسلاماست».
امام(رحمت الله عليه) اين تربيتيافته مکتب قرآن و عترت، با الهام از اسلامعزيز، بهاي شايسته به جوانان ميداد و با تکريم شخصيت آنان،جوانان را به ميدان مبارزه با طاغوت و دفاع از ارزشهاي مکتبيفرا ميخواند.
بهاء دادن به جوانان، سنت و سيره نبوي(صلي الله عليه و آله و سلم) است. سفارش پيامبراکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به جوانان اين است که: «اوصيکم بالشبان خيرا فانالله بعثني بشيرا و نذيرا فحالفني الشبان و خالفني الشيوخ; بهشما سفارش ميکنم، با جوانان برخورد شايسته داشته باشيد هماناخداوند مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاد ، پس جوانان بامن هم پيمان شده(ياريام کردند) و پيرمردها مخالفت کردند.»
پر واضح است در اين جا سخن بر سر «نوع» است; يعني نوع جوانانهمراهي کردند، گرچه اندکي هم ناهمراه ماندند و نوع پيرمردهامخالفت کرده، گرچه روشن ضميراني از آنان نيز با حضرت همراهشدند.
و در سيره حضرت ميخوانيم حضرت حساسترين پستهاي سياسي فرهنگي،نظامي را به جوانان واگذار کرده است.
جوان بيست و چهار ساله اولين سفير
اولين پيام آور سياستخارجي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) «جعفر بن ابيطالب»است. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) او را در سال پنجم هجرت در حالي که بيست وچهار سال داشتبه سرپرستي هيئت مهاجران به حبشه فرستاد. او بهحق رسالتخود را به زيباترين وجه به انجام رسانيد و دربارحبشه را با بيانات فصيح و بليغ خود و با منش انساني خويش بهتسخير اسلام درآورد. او وقتي پس از دوازده سال اقامت در حبشهبه مدينه بازگشت، همزمان با نبرد پيروزمند خيبر بود. پيامبردوازده قدم به استقبال او رفت دستبه گردن او انداخت و گريستسپس فرمود: نميدانم از کداميک بيشتر خوشحال باشم; آمدن جعفريا فتح خيبر.
جوان بيستساله اولين نماينده پيامبر
اولين نماينده پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه و امام جمعه اين شهر جوانياستحدودا بيستساله به نام «مصعب بن عمير». او جواني بوداز خانوادهاي فوق العاده مرفه، به سبب محبت زيادي که پدر ومادرش به وي داشتند پيوسته در ناز و نعمتبوده لباس فاخرميپوشيد و پيوسته معطر بود. ولي او با اين همه رفاه، اسير آننشد و به نداي فطرت خويش لبيک گفت و به پيامبر گرامي اسلام(ص)ايمان آورد.
پدر و مادرش، او را حبس کردند، ولي او گريخت و سپس به حبشهرفت. مصعب بن عمير، بعد از مراجعت آن گاه که تعدادي ازمحترمين مدينه، پيش از هجرت، به حضرت ايمان آوردند، از حضرتدرخواست نمايندهاي کردند که: «يعلمنا القرآن و يدعوا الناس الي امرک; به ما قرآن آموزد ومردم را دعوت به مکتبتان نمايد.» حضرت «مصعب بن عمير» رابه همراه «اسعد بن زراره» (بزرگ مدنيها) به مدينه فرستاد: «و کان فتي حدثا»; او در آن هنگام جوان نورسي بود. » مصعببن عمير، اولين کسي است که در مدينه اقامه جمعه و جماعت کرد وبه دست او اسيد بن خضير و سعد بن معاذ قبول اسلام کردند و اينافتخار بزرگي بود که نصيبش شد.
جوان بيستساله فرماندار مکه
پس از آن که مکه اين شهر مهم و استراتژيک فتح شد، پيامبر عازمجنگ حنين شد. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بايد براي مکه فرماندار و برايمسجد الحرام ، امام جمعه نصب ميکرد براي اين کار جوان بيست ويک سالهاي به نام «عتاب بن اسيد» را برگزيد.
انتصاب اين جوان به چنين مقام بزرگي، باعث رنجش خاطر و آزردگيشديد رجال عرب و بزرگان مکه شد و زبان به شکايت و اعتراضگشودند.
حضرت فرمود: «لا يحتج محتج منکم في مخالفته بصغر سنه فليسالاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر; هيچ يک از شما جواني عتابرا اساس اعتراض قرار ندهد، زيرا ملاک فضيلت انسان کبر سن وبزرگي نيست، بلکه بر عکس ميزان بزرگي انسان فضيلت و لياقتاست.»
جوان بيستساله فرمانده لشکر
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) در واپسين لحظات عمر مبارکش يک جوان رابه فرماندهي لشگري که ماموريت آن نبرد با امپراطور روم بودمنصوب کرد.
نام اين جوان «اسامة بن زيد» است.
سن اسامه در آن هنگام 17 يا 18 يا 19 سال نوشتهاند و در هيچيک از منابع تاريخي بيش از بيستسال ضبط نشده است.
برخي اين انتصاب را زير سوال بردند که: «يستعمل هذا الغلام علي المهاجرين الاولين; چه شده است که اينجوان نورس به فرماندهي مهاجرين سابقهدار و پيش قدمان اسلامبرگزيده شده است؟» نبي گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) از شنيدن اين سخنان طعنآميز به سختي خشمگين شد، به منبر رفت و پس از حمد و ثنايخداوند فرمود: مردم! اين چه سخني است که درباره فرماندهي«اسامه» از بعضي شما به من رسيده است طعنه امروز شما تازگيندارد، چند سال قبل که زيد بن حارثه، پدر اسامه را بهفرماندهي لشگر در جنگ «موته» تعيين کردم، زبان به طعن وملامت گشوديد به خداوند بزرگ سوگند ياد ميکنم که ديروز، زيد بنحارثه براي امارت لشگر شايسته بود و امروز نيز فرزندش اسامهشايستگي دارد. بايد همه شما از وي اطاعت نمائيد. سپس حضرتمردم را دعوت کرد که هر چه زودتر به لشکرگاه اسامه بروند وبدون درنگ حرکت کنند، حضرت در حالي که سخت در تب و تاب بود،چندين بار فرمود: «انفذوا بعث اسامه، جهزوا جيش اسامه; سپاهاسامه را روانه کنيد سپاه اسامه را حرکت دهيد.» وليمتاسفانه با اين همه تاکيدهاي مکرر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در تمام مدتبيماري آن حضرت سران مدينه و رجال سياسي از حرکتسپاه اسامهخودداري ورزيدند و دستورهاي صريح پيشواي بزرگ اسلام را زير پاگذاشتند تا آن که پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) ديده از جهان فروبست.
اين چهار نمونه از بهائي بود که پيامبر گرامي اسلام برايجوانان قائل بود و البته محدود به اينها نيست.
امام و تکريم جوانان
امام راحل(رحمت الله عليه) با تاسي به جد بزرگوارش، همين تاکيد را درزمينه تکريم شخصيت جوانان و بهاء دادن به آنان داشت: «جوانانمتعهد در طول تاريخ و خصوص دانشجويان مسلمان در نسل حاضر ونسلهاي آينده سرمايههاي اميدبخش اسلام و کشورهاي اسلامي هستنداينانند که با سلاح و استقامت و پايداري ميتوانند کشتي نجاتامت اسلامي و کشورهاي خود باشند و اين عزيزانند که استقلال وآزادي و ترقي ملتها مرهون زحمات آنان است و اينانند که هدفاصلي استعمار و استثمارگران جهانند و هر قطبي درصدد صيد آناناست و با صيد آنان است که ملتها و کشورها به تباهي و استضعافکشيده ميشوند.» تعبيرات زيباي عميق و عاطفي حضرت امام(رحمت الله عليه) درمورد جوانان، گوياي جايگاه والاي اين قشر شاداب و پر نشاط جامعهدر بينش الهي او است: «جوانان عزيز کشورمان اين سرمايهها وذخيرههاي عظيم الهي، اين گلهاي معطر و نو شکفته جهاناسلام...» «اميدم به شما جوانها است...» «شما جوانها، شماجوانهاي محصل، ساير جوانها اميد من هستيد، نويد من هستيد،اميد من شما توده جوان استبه شما توده محصل است...» «ما ازاول هم اميدمان به ملت و جوانهاي برومند بوده است...»«جوانان عزيزم که چشم اميد به شما است...» اين تعابير کهاميد و احساس و عاطفه در آن موج ميزند، برگرفته از رفتارپيامبر گرامي اسلام در مورد جوانان است.
ميوه تکريم شخصيت
از رهگذر تکريم شخصيت جوانان از سوي پيامبر گرامي اسلام است کهميبينيم فوج فوج جوانان به حضرت گرويدند تا جايي که اين امرسبب نگراني سران قريش شد. به حضرت ابوطالب گفتند: «يا ابا طالب ان ابن اخيک قد سب الهتنا و افسد شبابنا و فرقجماعتنا; برادرزادهات خدايان ما را به بدي ياد کرده و جوانانما را فاسد نموده و مايه اختلاف و تفرق ما شده است.» مصعب بنعمير، نيز در مدينه با استقبال جوانان مواجه شد: «و کان مصعب نازلا علي اسعد بن زراره و کان يخرج في کل يوم ويطوف علي مجالس الخزرج يدعوهم الي الاسلام فيجيبه الاحداث; مصعب، در مدينه در منزل «اسعد بن زراره» سکنا داشت، روزها بهمجالس قبيله خزرج ميرفت و آنان را به آيين اسلام دعوت مينمود ونوجوانان دعوتش را ميپذيرفتند.
سفارش موکد ائمه سلام الله عليهم اجمعين به مبلغان دين،نيز سرمايه گذاري روي جوانان است. محمد بن علي «احول» گويد: امام صادق(عليه السّلام) از من پرسيد به بصره رفتي؟! گفتم: بلي. حضرتفرمود:استقبال مردم از تشيع چگونه بود؟ گفتم: «و الله انهم لقليل; به خدا قسم بسيار کم بود. «حضرت فرمود: «عليک بالاحداث فانهم اسرع الي کل خير; بر تو باد به جوانانکه به هر خيري آنان سرعتبيشتري دارند.
در انقلاب بزرگ اسلامي ما هم، جوانان عزيز بيشترين نقش را داشتهو در تداوم آن، به ويژه در دوره هشتساله دفاع مقدس اينجوانان عزيز بودند که براي نظام مقدس اسلامي ما افتخاراتفراواني را به ارمغان آوردند و اين تحقق همان است که امامراحل در سال 42 فرموده است که: سربازان من اينک در گهوارههستند!! آري، اينک آنان جوانان برومندي شدند که در جبهه و دردوره سازندگي افتخار آفريده و ميآفرينند.
نصايح امام راحل به جوانان
امام راحل(رحمت الله عليه) در کنار تکريم شخصيت جوانان به سازندگي و رشدمذهبي، سياسي، اجتماعي و... جوانان سخت اهتمام داشت و بر سهنکته تاکيد ويژه و خاص داشت:
الف) تهذيب و سازندگيدر موارد متعددي حضرت امام(رحمت الله عليه) جوانان را سفارش ميکنند تاجوانيد به فکر تهذيب نفس باشيد که بهترين فصل براي اين کار،جواني است: «تا جواني در دست توست کوشش کن در عمل و در تهذيب قلب و درشکستن اقفال و رفع حجب که هزاران جوان که به افق ملکوتنزديکترند موفق ميشوند و يک پير موفق نميشود. قيد و بندها واقفال شيطاني اگر در جواني غفلت از آنها شود هر روز که از عمربگذرد ريشهدارتر و قويتر شوند: درختي که اکنون گرفته است پاي به نيروي شخصي برآيد زجاي گرش همچنان روزگاري هلي به گردونش از بيخ برنگسلي
«عزيزم! از جواني به اندازهاي که باقي است استفاده کن که درپيري همه چيز از دست ميرود حتي توجه به آخرت و خداي تعالي. ازمکايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح واصلاح در زمان پيري ميدهد تا جواني با غفلت از دستبرود و بهپيران وعده طول عمر ميدهد و تا لحظه آخر با وعدههاي پوچ انسانرا از ذکر خدا و اخلاص براي او باز ميدارد تا مرگ رسد و در آنحال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد ميگيرد. پس در جوانيکه قدرت بيشتر داري به مجاهدت برخيز و از غير دوست جل و علابگريز و پيوند خود را هرچه بيشتر اگر پيوند داري محکمتر کن واگر خداي نخواسته، نداري تحصيل کن و در تقويتش همت گمار.»
«تا جوان هستيد ميتوانيد يک کاري انجام بدهيد ريشه فساد درقلب جوان ضعيف است.» «جوانها متوجه باشند که در جواني ميشوداصلاح کرد انسان خودش را. هر مقدار انسان سنش زيادتر ميشوداقبالش به دنيا بيشتر ميشود جوانها نزديکترند به ملکوت.» اينها بخشي از کلمات حضرت امام(رحمت الله عليه) در اين زمينه است و در رواياتما نيز تاکيد خاصي بر بندگي در جواني است:
نبي گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ما من شاب يدع الله الدنيا و لهوها و اهرم شبابه في طاعةالله الا اعطاه الله اجر اثنين و سبعين صديقا; جواني که درمسير اطاعت و بندگي خداوند از دنيا و لهو (دنياي حرام) اجتنابکند و با همين حال به پيري برسد، خداوند اجر هفتاد صديق را بهاو عنايت ميکند مقام صديقين بعد از مرتبه انبيا است.» درروايت ديگري از حضرت(صلي الله عليه و آله و سلم) ميخوانيم: «ان احب الخلائق الي الله عز و جل شاب حدث السن في صورة حسنةجعل شبابه و جماله لله و في طاعته ذلک يباهي به الرحمن ملائکتهيقول هذا عبدي حقا; محبوبترين بندگان نزد خداوند، جواننوخاسته زيبارويي است که جواني و زيبائيش را در راه خدا وبندگياش به کار گيرد، به چنين جوان خداوند ميبالد و ميگويد: به حق، اين جوان بنده من است! جوانا ره طاعت امروز گير که فردا نيايد جواني زپير قضا روزگاري زمن در ربود که هر روزش از پي شب قدر بود من اين روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که درباختم
در روايتي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ان الله يحب الشاب الذي يفني شبابه في طاعة الله تعالي;خداوند جواني که جوانياش را در مسير اطاعتخداوند به کار گيرددوست دارد. در اين زمينه روايات فراوان است.
در اين جا ناسپاسي است که ذکر خير از جوانان پرشور جبهههانداشته باشيم. جواناني که به حق فخر اسلام و تشيع و مکتب اهلبيت(عليهم السلام) شدند.
جواناني که ره صد ساله عارفان را در کوتاه مدت طي کردند ومايه غبطه اولياي الهي شدند.
هم اينک که اين سطور را مينويسم پيش روي من وصيتنامه شهيديمخلص است که سطر سطر آن درس اخلاق است: «ديدم که محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) حق دارد، تا صبح بيدار باشد; علي(عليه السّلام) حقدارد، در چاه از عظمت تو گريه کند; حسين(عليه السّلام) حق دارد، در راهتترک سر کند; خدايا همه حق دارند که در برابر درگاهتسر فروبرند; ديدم رزمندگان حق دارند براي لقائت زار زار گريه کنند.
خدايا همه را ديدم و ديدم که تاکنون نديدهام! ديدم که چقدرخوار و ذليلم در برابر آن همه بزرگواري مولا. خدايا اينک کهديدم توفيقي عنايت فرما، عبرت گيرم و عمل به حق کنم...
قبرم را ساده و هم سطح زمين درست کنيد و با اندکي سيمان رويآن را بپوشانيد و فقط با انگشت روي آن بنويسيد «پر کاهي،تقديم به آستان قدس الهي.» آري اينانند که خداي به آنهاميبالد، فرشتگان به آنها ميبالند و... .
و اين همان تحول عظيم الهي استکه امام راحل(رحمت الله عليه) از آن ياد ميکنند: «از آن جمله اين جوانان بسيار عزيز در سطح کشورند که ناگهانبا يک جهش برق آساي معنوي و روحي با دست حمتحق تعالي ازمنجلابي که براي آنان با دست پليد استکبار جهاني که از آستينامثال رضاخان و محمدرضاخان و ديگر سرسپردگان غرب يا شرق تهيهديده بودند، نجات يافته و يک شبه ره صد ساله را پيمودند و هرآنچه عارفان و شاعران عارف پيشه در ساليان دراز آرزوي آن راميکردند اينان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاء الله را ازحد شعار به عمل رسانده و آرزوي شهادت را با کردار در جبهههايدفاع از اسلام عزيز به ثبت رساندند و اين تحول عظيم معنوي بااين سرعتبيسابقه را جز به عنايت پروردگار مهربان و عاشقپرورنتوان توجيه کرد.
اينجانب هنگامي که اين جوانان عزيز در عنفوان شباب را که باگريه از من عقب افتاده تقاضاي دعا براي شهادت ميکنند، مشاهدهميکنم از خود مايوس و از آنان شرمنده ميشوم.»
پرهيز از التقاط و التقاطيها
از وصايا و سفارشهاي موکد امامان(عليهم السلام) اين بوده است که پيش ازآنکه دزدان فکر و عقيده و اخلاق جوانانتان را بربايند آنان رامسلح به سلاح ايمان سازيد تا از دستبرد در امان بمانند.
امام صادق(عليه السّلام) فرمود: «بادروا احداثکم بالحديث قبل ان يسبقکماليهم المرجئة. » احاديث اسلامي را به نوجوانان خود بياموزيدو در انجام اين وظيفه تربيتي تسريع نمائيد پيش از آن که فرقهمنحرف «مرجئه» بر شما پيشي گيرند و سخنان نادرستخويش را درضمير پاک آنان جاي دهند و گمراهشان سازند.» فرقه مرجئه، درحقيقت مروج نوعي اباحيگري در دين بوده و ميگفتند هيچ معصيتيبا وجود ايمان به انسان ضرر نرسانده و ايمان در حقيقت قول استو عمل در آن نقشي ندارد و معتقدند حتي بدون انجام واجبات الهيهمانند نماز و روزه هم ميتوان بهشتي شد!! پيدا است که چنينمکتبي و مشابه آن هميشه براي آنان که ميخواهند پيش روي خود راباز ببينند و هم رگه رقيقي از دين داشته و هم مرتکب انواعگناهان بشوند جاذبه خواهد داشت. همانند سخني که امروز برخيميگويند که عشق گناه نيست! و به هنگامي که از آنان پرسيدهميشود عشق مقدس آسماني و محبتبه حضرت حق را ميگوئيد، ميگويدعشق مقدس است، زميني و آسماني ندارد!! معناي اين حرف هماناباحيگري است. امامان عليهم السلام به تمام والدين هشدارميدهند، پيش از آن که اين رهزنان انديشه و اخلاق سرمايهارزشمند جوانانتان را بربايند آنها را دريابيد.
در سخني ديگر امام صادق(عليه السلام) فرمود: «احذروا علي شبابکم الغلاه لا يفسدوهم; مراقب جوانانتان باشيدمبادا غلات آنها را به فساد بکشند.
«غلاه» منحرفيني بودند که با سوء استفاده از محبتبيريا وخالصانه مردم به اهل بيت(عليهم السلام)، ادعاء ميکردند که امامان، خداهستند. امامان، شديدترين برخوردها را با اين منحرفان داشتندتا آنجا که در فقه ما به کفر نواصب (دشنام دهندگان به اهلبيت«عليهم السلام») و غلات حکم شده است.
امروز نيز بايد همه مراقب باشيم، مبادا کساني که با سوءاستفاده از محبت اهل بيت و با طرح عرفان منفي، عرفان انزوا، عرفان جامعه گريز، عرفان مسئوليت گريز (نه عرفان مثبت) جوانانعزيز ما را به انحراف نکشند. برخي از اين کژانديشان که گاهخود را عاشق دو آتشه اهل بيت! هم ميدانند ورود در مسائل انقلابو حمايت از ولايت فقيه را در مجالس عزاداري خود ممنوع دانسته وميگويند ما کاري به اين مسائل نداشته و فقط ميخواهيم گريهکنيم!! معناي اين سخن اين است که ما کاري به آرمان بلندامامان(عليهم السلام) نداريم!! مگر نه اين است که امروز علم اهل بيت(عليهم السّلام)با در اهتزاز بودن پرچم نظام جمهوري اسلامي ايران، برافراشتهاست؟! مگر نه اين است که امروز مدافع و حامي همه پيروان اهلبيت(عليهم السلام در کل دنيا نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران است؟! با اينحساب آيا کشاندن مردم به کنارهگيري از انقلاب و ولايت فقيه، دربرخي مجالس عزاداري، به معناي کناره گرفتن از آرمان بلندامامان نيست؟! گريه، در عزاي مظلومان اهل بيت(عليهم السلام از اعظمقربات است، لکن گريهاي همراه با معرفت! آن چنان که زيارتاولياي خداوند، امامان معصوم(عليهم السلام جايگاه بلند و ارزشمندي دارد،لکن زيارت با معرفت.
در يک کلام اين سفارش پيوسته امامان(عليهم السلام است که با آموزشهايديني مبنايي و مستحکم، جوانانتان را بيمه کنيد
خطر التقاط
از خطرهايي که هميشه اسلام عزيز را مورد تهاجم قرار داده و بهويژه در آستان پيروزي انقلاب جلوه بيشتري اشتخطر التقاط والتقاطيها بود.
«التقاط»، در لغتبه معناي جمع و جور کردن و برچيدن است ودر اصطلاح به مکتبي گفته ميشود که يک پارچه و يک دست نيست،بلکه هر بخش از ايدئولوژي ويژه خود را از مکتبي گرفته البتهاز مکتبهاي متضاد که در ميدان مبارزه در برابر هم و روياروييکديگر قرار دارند; مثلا توحيد و شرک دو مکتبند که کاملا درمقابل هم قرار دارند، حال اگر کساني پيدا شدند که نيمي ازمکتب توحيد و بقيه را از مکتب شرک و به هم آميختند نتيجه آنيک مکتب التقاطي خواهد بود.
و نمونه بارز آن در عصر ما سازمان منافقين، گروهک فرقان و...
که براساس اين ايدئولوژي التقاطي جنايتها مرتکب شدند و اينکدر دامان اربابان استکباري خويش عليه نظام مقدس اسلامي مشغولتوطئه و جنايتند. و سردمدار اين جريان انحرافي، معمولا افرادبيمايه و تهي از معارف اسلامي بودند و هستند که با اطلاع سطحي وناچيز از اسلام، خود را در مسند «اسلام شناس» قالب زده و باتمسک به «قراءات مختلف از اسلام» به انحراف التقاط دامنميزنند. اصولا در اصول دين و اصول اخلاق قراءات مختلف نيست.
توحيد صدر اسلام با توحيد امروز تفاوتي ندارد. مکارم اخلاق درصدر اسلام با مکارم اخلاق در زمان ما متفاوت نيست و...
و در فروع، گرچه قرائتهاي مختلف هست که از آن به «اجتهاد»تعبير ميکنيم، ليکن هر کسي توانايي و لياقت اين قرائت راندارد کساني توانايي دارند که متخصص در صرف و نحو، فقه و اصولو رجال و تفسير و... باشند که اين حداقل يستسال تحصيل ممحضو شبانهروزي در حوزههاي علميه را ميطلبد!! به هر حال کساني ،ديروز و امروز ، با بيمايهگي و با تمسکات واهي خود التقاطيشده و کساني را به همراه خود به اين ويل جهنمي افکندند.
از سفارشها و نصايح امام راحل، به جوانان عزيز اين است کهمراقب باشند به اين دام نيفتند: «جوانان عزيز دبيرستاني و دانشگاهي توجه کنند که سران وسردمداران گروهکها که ميخواهند با اسم اسلام پايههاي آن را سستکنند و جوانان را به دام اندازند، هيچ اطلاعي از اسلام و اهدافو قوانين آن ندارند و با خواندن چند آيه از قرآن و چند جملهاز نهجالبلاغه و تفسيرهاي جاهلانه و غلط نميشود، اسلام شناس شد.
اينان با تفسير انحرافي چند جمله و چند آيه، آيات و جملات صريحرا که مخالفت واضح با مرام انحرافي و التقاطي آنان دارد انکارمينمايند و در حقيقت تمسک به قرآن و نهج البلاغه، براي کوبيدناسلام و قرآن است تا راه را براي رهبران غربي و شرقي خود بازکنند و شما جوانان عزيز و سرمايههاي کشور را بر ضد مصالح کشورخودتان بسيج نمايند.» در اين جا مناسب استيادي از شهيدمتفکر علامه آيه الله مطهري ، داشته باشيم که بيشترين مبارزهبا التقاط را سامان داد و سرانجام به دست همانها به شهادترسيد مطالعه و انس با کتابهاي اين استاد شهيد جوانان عزيز رااز افتادن به دام التقاط ميرهاند. بر همين اساس بود که امامعزيز سفارش به مطالعه کتابهاي اين استاد داشت: «اکنون شنيده ميشود که مخالفين اسلام و گروههاي ضد انقلابدرصدد هستند که با تبليغات اسلام شکن خود دست جوانان عزيزدانشگاهي ما را از استفاده از کتب اين استاد فقيد کوتاه کنند.
من به دانشجويان و طبقه روشنفکران توصيه ميکنم که کتابهاي ايناستاد عزيز را نگذارند با دسيسههاي غير اسلامي فراموش شود ازخداوند متعال توفيق همگان را خواهانم.» اين شهيد عزيز، درسراسر عمر فرهنگي خود حساسيت ويژهاي بر خطر التقاط داشت. اودر اولين کتابهاي خود (اصول فلسفه و روش رئاليسم جلد پنجم) تاآخرين کتابهايش (مقدمه علل گرايش به ماديگري، دوره جهان بينيو...) از خطر التقاط گفته است. او هم در جبهه مبارزه باالتقاط غربي و هم در جبهه مبارزه با التقاط شرقي قهرمانانهايستاد. سلام و درود و رضوان خداوند بر روح بلندش باد!
جدانشدن از روحانيت
از نصايح حضرت امام به جوانان ارتباط پيوسته با روحانيت اصيلو جدا نشدن از اين قشر خدمتگزار جامعه است. «روحانيت» در طول تاريخ پرافتخار خويش مرزبان اسلام بودهاست: که امام عسکري(عليه السلام) فرمودند: «علماء شيعتنا مرابطون...;علماي شيعه ما مرزبانند». اين عالمان دين بودند که از تماميمرزهاي اسلام مرزهاي عقيدتي، اخلاقي، سياسي و. .. نگهبانيکردند. اگر تلاش خستگيناپذير آنان نبود امروز معلوم نبود که ازاسلام ناب محمدي(صلي الله عليه و آله و سلم) با خبر ميشديم. در بعد عقيدتي ، فرهنگيعالمان بزرگي، همچون کليني، شيخ صدوق، شيخ مفيد،شيخ طوسي،سيدمرتضي، محقق حلي، علامه حلي و...
حق حيات بر گردن همه متفکران اسلام دارند و بحق مرزباني دقيقيانجام دادند. و در بعد سياسي، در هر مقطعي که کيان اسلام درخطر بوده است، اين عالمان دين بودند که با هر وسيله ممکن حتيبا فدا کردن جان خويش از آن رفع خطر کردهاند. در انقلاب اسلاميعراق، در نهضت تنباکو در انقلاب بزرگ اسلامي ايران قدم به قدمجاي پاي عالمان سختکوشي را ميبينيم که در سنگر دفاع از کياناسلام و تشيع قرار گرفتند و همچون رزمندهاي خستگيناپذير مقاومتکرده ايستادند! سخن در اين زمينه بسيار است، در اين مجال بهجز اين اشارت مجال نيست.
امام عزيز به جوانان توصيه کردند که خود را از اين مرزباناندين جدا نکنند: «... و نکته ديگري که از باب نهايت ارادت وعلاقهام به جوانان عرض ميکنم اين است که در مسير ارزشها ومعنويات از وجود روحانيت و علماي متعهد اسلام استفاده کنيد وهيچگاه و تحت هيچ شرايطي خود را بينياز از هدايت و همکاريآنان ندانيد. روحانيون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاريخ ودر سختترين شرائط همواره با دلي پر از اميد و قلبي سرشار ازعشق و محبتبه تعليم و تربيت و هدايت نسلها همت گماشتهاند وهميشه پيشتاز و سپر بلاي مردم بودهاند بر بالاي دار رفته ومحروميتها چشيدهاند، زندانها رفتهاند و اسارت و تبعيدهاديدهاند و بالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بودهاند و درشرايطي که بسياري از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به ياس ونااميدي رسيده بودند، روح اميد و حيات را به مردم برگرداندندو از حيثيت و اعتبار واقعي مردم دفاع نمودهاند. هم اکنون نيزدر هر سنگري از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع ديگر در کنارمردمند و در هر حادثه غمبار و مصيبت آفريني شهداء بزرگواري راتقديم نمودهاند.» در اين باره امام عزيز مطالب فراواني دارندکه به علت ضيق مجال، از نقل آنها صرف نظر ميکنيم.
گرچه بحث «امام و جوانان» هم چنان گفتنيهاي فراوان ديگريدارد ولکن به نظر ميرسد يک مقاله محدود بيش از آنچه آمدگنجايش نداشته باشد.
جوانان حزب اللهي
سخن را با کلامي از امام عزيز در رابطه با جوانان حزباللهي بهپايان ميبرم: «و اينک به تمام متصديان امور و دست اندرکارانکشور هشدار ميدهم که قدر اين جوانان حزب اللهي را بدانيد و ازآنان قدرداني کنيد و آنان را تشويق نمائيد و در آغوش محبتخودحفظ کنيد اينان بودند که ايران را نجات دادند و از اين پس همهمينها هستند که انقلاب را پاسداري ميکنند و همينها هستند کهبا صرف هزينهاي کم در ظرف مدت کوتاهي با روشنبينيهاي خاص خويشکارهاي تعجبآوري نمودند که گمان نميشد در ايران بتوان انجامداد اين مغزهاي متعهد بايد تشويق گردند تا شکوفا گردند.»و وآخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين.
منبع: پايگاه حوزه/س