با مرگ عبد الناصر در سال 1970 انديشه اتحاد عربي و عرب گرايي در حال از بين رفتن قرار گرفت ولي پيروزي انقلاب اسلامي ايران و جنگ عراق با ايران، عرب گرايي را از نو متبلور ساخت: عرب گرايي صدام حسين با طرح شعارهايي چون لزوم بازگشت خليج فارس و خوزستان ايران به دامان جهان عرب و طرح گرفتن ثروت ثروت مندان منطقه و تقسيم آن بين فقراء، انديشه رو به خاموشي عرب گرايي را مجددا شکوفا ساخت ولي با شکست عراق در جريان جمله به کويت، اين انديشه دوباره خاموش شد.
بسترهاي اجتماعي انديشه سياسي معاصر
تحولاتي در سطح جهاني و منطقه اي روي داد که جريان هاي فکري جهان اسلام را متأثر ساخت، به گونه ايي که گاه اين جريان هاي فکري تقويت يا تضعيف شدند يا حتي گاه اين تحولات سبب ايجاد جريان هاي فکري جديدي شدند که در بخش بعدي به آن مي پردازيم: اما اين تحولات جهاني چه بودند؟
1- جنگ شش روزه ژوئن در سال 1967 ميان اعراب و اسرائيل که نشان داد که هيچ يک از جريان هاي فکري موثر نتوانسته اند در عمل و در جهت جلوگيري از انحطاط بيشتر جهان اسلام مفيد واقع شوند. آن ها حتي براي تبرئه خود از عبارتي چون: ما شکست خورديم، بهره مي جستند. حتي متفکراني همچون صادق العظم سوري علت شکست اعراب مسلمان در مواجهه با اسرائيل و عقب ماندن جامعه اسلامي را در روند غلط غربي شدن از جمله توليد کننده نشدن و تاسيس دانشگاه نه به درخواست مردم بلکه به خواست دولت ها ذکر مي کردند.
2- جنگ رمضان در سال 1973 که نخست به پيروزي اعراب ختم شد ولي سرانجام به علت حمايت آمريکا از اسرائيل، اعراب شکست خوردند.
3- مهم تر از همه، انقلاب اسلامي در سال 1979 به پيروزي رسيد.
همه حوادث مذکور، سبب تقويت جريان اسلام گرايي گرديد ولي جنگ عراق عليه ايران به تقويت جريان فکري عرب گرايي انجاميد.
در باره تحولات ديگري که در سطح منطقه ايي روي داد و در جريان هاي انديشه ايي موثر افتاد، بايد گفت:
تحولات سياسي جديد جهان اسلام با فروپاشي دولت عثماني و شکل گيري دولت ترکان جوان با انديشه دولت مداري (دولت – کشور) آغاز شد. پس از قرارداد ورساي، انديشه دولت مداري توسعه يافت و تلاش هاي بسياري براي ايجاد دولت هاي جديد با دست زدن به کودتا صورت گرفت. پس از هويدا شدن ناتواني ايده جا به جايي دولت ها توسط کودتا براي رونق تمدني، ايده تحقق بخشيدن به انديشه هاي مبتني بر دولت – ملت تقويت شد. با مقبوليت و جهاني شدن ساختار دولت – ملت و در کنار آن کشف نفت در جهان مسلمانان، زمينه براي ايجاد تحولات اجتماعي فراهم آمد از قبيل:
الف- 20 برابر شدن جمعيت منطقه بين سال هاي (1991 – 1970) که خود سبب افزايش نياز افراد در جنبه هاي مختلف شد.
ب- الگوي زندگي از روستايي به شهرنشيني تغيير يافت، در حالي که اين بار شهرنشيني به معناي برخوردار شدن از رفاه و مزاياي بيشتر بود.
ح- نظام آموزشي و مدارس به دست دولت ها افتاد که حاصل آن، افزايش اطلاعات افراد در سطوح مختلف آموزشي ( ابتدايي – عالي به بالا ) گرديد.
همه اين مسائل و مسائل ديگري که به دليل رعايت اختصار در اين مقاله به آن ها پرداخته نشد، از دلايل ايجاد جريان هاي فکري جديد در کشورهاي اسلامي است.
نحله هاي فکري و انديشه هاي سياسي جديد
با توجه به تحولات اشاره شده در سطح جهاني و منطقه اي، لااقل جريان هاي فکري و انديشه هاي سياسي موجود بايد تغييراتي به خود مي ديدند تا کارآمدي خويش را نشان دهند. برخي از اين تغييرات را مورد بررسي قرار مي دهيم:
1) نحله فکري دولت سازي و تمدن گرايي
به دنبال وقايع جنگ 6 روزه 1967 براي جهان عرب ثابت شده بود که غربي شدن در ابزار و آلات جنگي، موجب پيروزي نمي گردد بلکه اين مدرن شدن است که آنها را به پيروزي خواهد رساند، مشابه آنچه که در ارتش اسرائيل روي داده بود. در واقع، پيروزي ارتش اسرائل به دليل انگيزه و تربيت نظامي و رهبري عالي بود و اين ها هيچ کدام به معناي غربي شدن نبود بلکه معناي مدرن شدن را مي داد. پس توصيه انديشمندان آن بود که: جهان اسلام چون جهان غرب بايد براي ساختن جامعه مدرن به احداث مراکز تحقيقاتي براي شناختن جامعه، برگزاري همايش ها و نشست هايي در جهت شناسايي مشکل و ارائه راه حل اين مشکلات و... بپردازد. حاصل اين تلاش هاي مطالعاتي چيزهاي ديگري هم بود مثلا مساله بي قدرتي و بازيگر نبودن در جهان از عوامل عقب افتادن است به علاوه از نتايج اين بررسي ها آن بود که، مدرن سازي دو بعد اصلي دارد که نيازمند بازسازي اند.
اول- عنصر هويت که تا آن زمان، تنها در عرصه سياست معنا مي شد،و داراي اين مفاهيم متفاوت بود: زواياي صوري مسلمانان اعم از رنگ و دين و قوميت؛ انديشه هاي جهان اسلام در ادوار مختلف تاريخ از قبيل فکر مولد؛ بازسازي سنت اسلامي و عربي به موقعيت مناسب با رجوع به گذشته مسلمانان؛ گذشته به هر گونه اي که باشد اهميت ندارد و نيز، جدا کردن عنصر گذشته از هويت؛ عقل به معناي شکوفايي حاصل از خلق، ابداع و نوآوري است نه حاصل تقليد از گذشته و آينده.
دوم- آمريت و جهان داري: شکست اعراب در سال 1967 نشان داد نظام حکومتي آن ها از کارايي لازم برخوردار نمي باشد و در نتيجه کم کم انديشه هاي ايجاد يک نظام سياسي مطلوب در اذهان انديشمندان شکل گرفت و رشد کرد. آنها ابتداء سئوالاتي مطرح کردند از جمله: 1) وضعيت سياسي مسلمانان در داخل و در سطح جهاني چگونه است؟ 2) چه جنبه هايي بايد در اصول و ساختار حکومت ها طرح ريزي شود؟ در مورد پاسخ به سوال اول متفکراني همچون هشام شرابي از عبارت پدرسالاري جديد براي تبيين وضعيت سياسي جهان مسلمان استفاده مي کند. انور عبدالملک از عبارت ارزش اضافه تاريخي يعني تحت فشار قرار گرفتن و استثمار جهان اسلام توسط غرب بهره مي گيرد و مستقل شدن جهان اسلام را، راه حل بيرون رفت از عقب ماندگي ها معرفي مي کند و جلال اميني از عنوان تجاوز تمدني غرب و عبدالکبير خطيبي از ناتواني جهان اسلام در جذب دستاوردهاي تمدني از سوي مسلمانان سود مي جويد.
در پاسخ به سوال دوم انديشمندان مختلف، به کاربست جنبه هاي متعدد حکومت هاي جديد از قبيل: جامعه مدني، کثرت گرايي، حقوق بشر، آزادي، حقوق زنان، عدالت اجتماعي، شورا و... مي پردازند. البته بيشتر اين انديشمندان، کاربست مفهوم غربي اين مفاهيم را مطرح مي کردند.
2) اسلام گرايي جديد
اين جريان هم به دنبال شکست در سال 1967 قوام تازه ايي يافت ولي به دلايلي چون آموزش غلط آموزه هاي اسلامي، تهاجم فرهنگي غرب بر فرهنگ و روح جهان اسلام و... نتوانست کارآمدي خود را به ظهور برساند.به همين سبب، از آن سال تا سال 1995، طرح هاي جديدي از اسلام گرايي به خصوص توسط اعضاي گروه اخوان مسلمين ريخته شد که عبارتند از: مسلمانان مبارز: بنيادگران و اصول گرايان مسلمانان مبارز خوانده مي شوند. آنها انديشه هاي خود را از انديشمنداني چون سيد قطب مي گيرند لذا همانند سيد قطب معتقدند: جهان امروز جهان جاهلي است يعني مادي گراست و گردن به غير خدا نهاده است. براي رهايي از اين معضل و رسيدن به يک جهان مطلوب- جهاني که اسلام حکم مي راند و اداره و قاهريت خداوند موج مي زند - بايد از مجراي تربيت افراد خود ساخته و گسترش آن يعني دعوت مردم به اين امر پيش رفت، اما اگر اين راه کارساز نيفتد بايد از راه جهاد به حاکميت اسلام رسيد و آن را سرلوحه کار خود ساخت. عرب گرايي جديد: با مرگ عبد الناصر در سل 1970 انديشه اتحاد عربي و عرب گرايي در حال از بين رفتن قرار گرفت ولي پيروزي انقلاب اسلامي ايران و جنگ عراق با ايران، عرب گرايي را از نو متبلور ساخت: عرب گرايي صدام حسين با طرح شعارهايي چون لزوم بازگشت خليج فارس و خوزستان ايران به دامان جهان عرب و طرح گرفتن ثروت ثروت مندان منطقه و تقسيم آن بين فقراء، انديشه رو به خاموشي عرب گرايي را مجددا شکوفا ساخت ولي با شکست عراق در جريان جمله به کويت، اين انديشه دوباره خاموش شد. مسلمانان اصلاح گرا: اين دسته هم با ايجاد جامعه مطلوب موافق اند ولي تحقق آن را از طريق تبليغات و هجرت مي دانند نه از جهاد و يا از طريق ترور سياسي. بسياري از متفکران اين دسته طرح ايجاد دولت از مجراي شريعت حاکميت اسلامي و آزادي را مورد تأکيد قرار داده اند. غير از اين دو انديشه، انديشه شيعي هم وجود دارد که در ايران جاري است و مي رود که بر جهان اسلام غلبه کند. منبع: سايت باشگاه انديشه
/س