پيرامون اخلاق و سير و سلوک
خدا کند گرمي باطني و اُنس باطني به قرآن و دين و مقدمات و لوازم دينداري داشته باشيم و کتاب و عترت، ما را کافي باشد، تا حقّانيّت دين نزد ما يقيني گردد. [در محضر بهجت:1/10]
برخي از مقربين، از شوق لقاي بهشت مرده اند؛ زيرا شنيدن آيات رحمت و نعمت و يا عذاب و نقمت، در انسان موحّد تکويناً اثر مي گذارد... [در محضر بهجت:1/11]
خدا مي داند که صاحبان مقامات معنوي در اوقات خلوت و مناجات، چه حالي دارند؛ و خاموشي فکر، چگونه آنها را در اثر مشاهد? انوار الهي مي سوزاند ولو در مدت کوتاه! [در محضر بهجت:1/11]
در اطاعت اوامر الهي و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن، امر داير است بين اين که: با کسي که حيات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحّت و مريض خانه و دکتر و خزانه و ثروت... به دست او است مجالست کنيم، يا با کسي که هيچ ندارد؟[در محضر بهجت:1/13]
ما در عزم به طاعت، عازم به رفاقت و دوستي و همنشيني با غنيّ قادر و داناي کريم هستيم؛ و در عزم بر معصيت، عازم به رفاقت و همنشيني با فقير عاجز جاهل و لئيم. [در محضر بهجت:1/13]
براي تسهيل طاعت، و اجتناب از معصيت، راهي جز اين نداريم که متوجه شويم و يقين کنيم که: طاعت، نزديکي به تمام نعمت ها و خوشي ها و دارايي ها و عزّت ها است. و معصيت، عبارت است از محروميّت و ناخوشي و نداري و ذلّت... [در محضر بهجت:1/14]
حزن، دعا و توسل، با تسليم و رضا به قضاي الهي منافات ندارد. [در محضر بهجت:1/21]
اگر کسي اهليّت داشته باشد يعني طالب معرفت باشد و در طلب، جديّت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن الله معلّمش خواهند بود! [در محضر بهجت:1/22]
ائم? ما (عليهم السلام) به ما ياد داده اند که: به يقينيّات عمل کنيم و هر جا يقين نداشتيم، توقّف و احتياط نماييم. [در محضر بهجت:1/23]
خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خير بنويسد و خود را شريک گرداند؛ زيرا فرداي قيامت معلوم نيست کدام قبول و کدام ردّ مي شود! [در محضر بهجت:1/28]
انسان بايد در کار خير و نحو? انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاري باشد که براي رسيدن به هدف، مفيد باشد. [در محضر بهجت:1/28]
انسان چه قدر به مرگ نزديک است و در عين حال، چه قدر آن را دور مي پندار و از آن غافل است! [در محضر بهجت:1/28]
هر شب، در عوالمي از بزرخ مي رويم که هيچ اختيارش دست ما نيست... با اين همه، اين گونه از مرگ غافل هستيم! [در محضر بهجت:1/29]
خوشا به سعادت کسي که با حال خوب از دنيا برود و در آخرت، خوب مورد استقبال قرار گيرد! [در محضر بهجت:1/30]
هم جنسي و هم شکلي و اختلاط با کفّار، تسلط و حکومت آنها را بر مسلمانان آسانتر مي سازد. [در محضر بهجت:1/32]
خدا کند در ما عشقي پيدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اوّلاً بتوانيم يگانگي قرآن و عترت و معجون مرکّب از آن دو را بيابيم؛ و ثانياً در مقام پيروي و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماييم و بدانيم که آنها از هر معشوقي بيشتر شايست? عشق ورزي هستند. [در محضر بهجت:1/33]
انسان مي تواند مقامات مطلق انبيا (عليهم السلام) غير از مقامات مختصّ? انبياي خاص (عليهم السلام) را حايز گردد. [در محضر بهجت:1/35]
تمام نقص بشر، در اثر پيروي نفس و دوري از تعاليم و متابعت انبياء (عليهم السلام) است. [در محضر بهجت:1/38]
محال است کسي راه قناعت را پيشه نکند، و به آن چه دارد راضي گردد! برعکس اگر کسي قناعت کند، مايحتاجش به او مي رسد، هر چند زياد باشد! [در محضر بهجت:1/40]
آيا مي شود همان گونه که به هنگام گرسنگي و تشنگي، به آب و نان احساس احتياج مي کنيم بلکه بيشتر از آن، براي رفع گرفتاريهاي اهل ايمان احساسِ احتياج به دعا براي آنان بکنيم؟![در محضر بهجت:1/50]
آيا مي توانيم سالم بار به منزل ببريم و در عين حال به امور مسلمانان و مؤمنين بي تفاوت باشيم؟! آيا امکان دارد بدون اهتمام به امور مسلمانان، به مقصود برسيم؟![در محضر بهجت:1/51]
هيچ کاري نيست که احتياط در آن، پشيماني در پي داشته باشد. [در محضر بهجت:1/59]
فقرا در کمبودها و فقر و ناداري، بايد صبر و شکيبايي داشته باشند؛ و بدانند که آنها هم از نعمت هاي ديگري برخوردارند که اغنيا برخوردار نيستند. و ثروتمندان، بلاها و ابتلائات و گرفتاريهايي دارند که مستضعفان و محرومان ندارند! [در محضر بهجت:1/68]
خوبي و خوشي عيش، تنها به زيادي وسايل راحتي نيست؛ راحتي دروني و رفاه و خوشي و آرامش دل، به داشتن وسايل رفاه و راحتي نيست؛ بلکه چه بسا وسايل رفاه، اسباب نگراني و ناراحتي و اضطراب دروني را فراهم کنند! [در محضر بهجت:1/68]
خدا کند که ماديات براي ما وسيله باشند، به گونه اي که وقتي امور دنيويه به ما اقبال کردند، سبب تأکيد و اقبال ما به امور معنويه و آخرت گردند. [در محضر بهجت:1/82]
بعضي از علما با سفارش به نماز اول وقت و يا نماز شب، زندگي آيند? فرزندانشان را تأمين کردند. [در محضر بهجت:1/85]
داشتن وسايل راحتي و رفاه، غير از راحتي و رفاه و آرامش دل است: (اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ...: تنها وسيل? آرامش دل، ذکرُ الله است) ولي ما بر اسباب تکيه مي کنيم و از مسبّبُ الاسباب غافل هستيم. [در محضر بهجت:1/86]
اگر بي تفاوت باشيم و براي رفع گرفتاريها و بلاهايي که اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نکنيم، آن بلاها به ما هم نزديک خواهد بود. [در محضر بهجت:1/97]
خدا مي داند همين عبادتهاي ساده و مختصر اگر از اهلش صادر شود، چه اثرها دارد. [در محضر بهجت:1/108]
مراجعه به تراجم علماي سلف [زندگينام? علماي گذشته]، به منزل? مراجعه به کتابهاي معتبر اخلاقي است. [در محضر بهجت:1/109]
خدا به ما توفيق تنبّه دهد که اگر در ابتلا و آزمايش قرار گرفتيم، بد را خوب و خوب را بد نبينيم... ما خرابيم، خدا کند بفهميم که خرابيم تا به فکر اصلاح و درمان برآييم! [در محضر بهجت:1/121]
حال توجه و دعا، راحتي و روح است که: (وَفي مُناجاتِکَ اُنسي وَ راحتي: و در مناجات تو، آرامش و راحتي من است.) [در محضر بهجت:1/136]
کمال انسان، به تقوا است (لا اقلّ مِن ذلکَ وَ لا اَکثَر: نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر.) [در محضر بهجت:1/183]
چه قدر رحمت خداوند شامل حال کساني است که بي تفاوت نباشند و براي رفع اين همه ابتلائات و بلاهايي که مسلمانان و بر اهل ايمان وارد مي شود، گريه و تضرع و ابتهال کنند! [در محضر بهجت:1/187]
اگر انسان تکاليفش را رعايت کند، از فرشته بالاتر است، و ديگر غصه نبايد بخورد. [در محضر بهجت:1/188]
ائم? ما (عليهم السلام) دعاها را در اختيار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببينند. [در محضر بهجت:1/189]
انبيا (عليهم السلام) آمده اند که ما را از دنيا و توجه به آن دور سازند. [در محضر بهجت:1/189]
شيطان با شش هزار سال عبادت، عاقبتش آن طور شد، آيا ما مي توانيم به خود مغرور شويم؟! به خدا پناه مي بريم! [در محضر بهجت:1/198]
اي کاش مي فهميديم که چار? کار ما در يک چيز منحصر است و آن اين است که: تکليف الهي را تشخيص بدهيم و بدانيم که چه کار را بايد بکنيم و چه کار را نبايد بکنيم! [در محضر بهجت:1/203]
عُجب، کبر و حسد، مانع قبولي اعمال است؛ زيرا خداوند سبحان مي فرمايد: (اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقينَ). [در محضر بهجت:1/207]
فحش و توهينِ نااهل نبايد ما را ناراحت کند و از راه و مقصد، سست و دل سرد نمايد. [در محضر بهجت:1/211]
خدا مي خواهد ما هميشه با او بوده و به سرچشمه متّصل باشيم و اين به نفع ما است. [در محضر بهجت:1/213]
وظيف? ما همين است که در صورت امکان، امر به معروف و نهي از منکر کنيم. اما اين که چه طور نتيجه بدهد، مقدّرات دست ما نيست. [در محضر بهجت:1/214]
ما چه مي دانيم؛ خدا مي داند که بعضي ابتلائات، شرط بعضي اِفاضات است. شخصي مي گفت: به فلان مشکل مبتلا شدم، خيلي بر معلوماتم افزوده شد. [در محضر بهجت:1/214]
بنده خيال مي کنم فضيلت بُکاء [گريه] بر سيدالشهداء (عليه السلام) بالاتر از نماز شب باشد. [در محضر بهجت:1/217]
حزن و اندوه بُکاء، عمل قلبي است، به حدي که بُکاء و دَمعه از علايم قبولي نماز وتر است. [در محضر بهجت:1/217]
به هر عملي که به واسط? آن و از راه آن، حال ما مساعدتر است و توجه ما به خدا بيشتر است، بايد به همان بيشتر بپردازيم و خود را با آن، به ذکر و مراقبه و توجه به حضرت حقّ مشغول سازيم. [در محضر بهجت:1/223]
آنان که مثل انبيا (عليهم السلام) مأمور تبليغ هستند و بدون چشم داشت و منّت، کار آنها را انجام مي دهند، خدا مي داند چه مقاماتي دارند! البته در صورتي که (عالمِ بما يُفعَل و يُترَک و عاملِ بما يَأمُرُ وَ يَنهي: به آن چه بايد عمل يا ترک شود آگاه باشد و به آن چه امر يا نهي مي کنند، عمل کند.) باشد! [در محضر بهجت:1/233]
وقتي فرصتي براي انسان پيش آمد که درس بگويد يا بخواند يا بنويسد، بايد آن را مغتنم بشمارد. [در محضر بهجت:1/236]
با نور عقل مي توان فروع و اصول دين را اثبات نمود. کساني که با قواعد و استدلالات عقلي مخالفند، از بي ديني ترويج مي کنند؛ زيرا: (لادينَ لِمَن لاعَقلَ لَه.) [در محضر بهجت:1/143]
سلمان (رضي الله تعالي عليه) در اثر شناخت تکليف و عمل به آن و پيروي از شرع با سراج عقل، (عَلِمَ عِلمَ الاَوّلِ وَ الآخِر: علم اول و آخر را مي دانست.) [در محضر بهجت:1/144]
دينداري انسان وقتي معلوم مي شود که بر سر دوراهي دنيا و آخرت، و متابعت هواي نفس و شيطان يا بندگي رحمان قرار گيرد. [در محضر بهجت:1/244]
واي بر ما اگر معنويت و روحانيت را مقدمه و وسيل? رسيدن به ماديات و فانيات قرار دهيم! [در محضر بهجت:1/264]
چه قدر انسان مؤمن بايد مقيّد باشد که خلاف يقين مرتکب نشود! حفظ دين، روي آتش راه رفتن يا آتش در دست گرفتن است. [در محضر بهجت:1/276]
اگر بخواهيم محيط خانه گرم و باصفا و صميمي باشد، فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشي و رأفت را پيش? خود کنيم تا محيط خانه گرم و نوراني باشد. [در محضر بهجت:1/300]
خوشا به حال کسي که خطاي خود را ببيند، و به عيب خود توجه داشته باشد و عيوب ديگران را ناديده بگيرد و خود را کامل و بي نقص نبيند. [در محضر بهجت:1/300]
ما بايد باب توجيه خطا و اشتباه را به روي خود ببنديم و براي هر خطا، زبان به استغفار بگشاييم و اگر قابل جبران باشد، جبران کنيم. [در محضر بهجت:1/300]
خدا نکند حرام در نزد انسان زينت داده شود! اين يک بيماري قلبي است که انسان به آن مبتلا مي شود، و با وجود راههاي حلال که نيازش را برآورده مي کند، خود را به حرام گرفتار مي نمايد! [در محضر بهجت:1/298]
انسان مي تواند به اختيار خويش همنشين سلمان و يا ابوجهل گردد. [در محضر بهجت:1/298]
راه نجات، فرار و بازگشت الي الله: (فَفِرُّوا إلَي اللهِ) و گريختن به سوي اولياي او است. [در محضر بهجت:1/304]
اگر دل انسان به ذکرُ الله مطمئن شد، به خطاب: (يا أَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ: اي نفس آرام!) مخاطب مي گردد. [در محضر بهجت:1/312]
علم و سواد بشر بدون وحي و تعليم انبيا (عليهم السلام)، ضررش بيشتر از نفع آن است. [در محضر بهجت:1/314]
در گرفتاريها بايد قدم به قدم، به دفتر شروع نگاه کنيم! هر کجا ديديم واضح و آشکار است، پيش برويم. و در موارد شبهه ناک و تاريک، خودداري و توقف کنيم. [در محضر بهجت:1/328]
خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هيچ ساعتي را به ساعت ديگر احاله نکند، مگر از روي عذر؛ وگرنه نمي داند که بعد از اين ساعت چه طور مي شود! [در محضر بهجت:1/335]
واي بر ما اگر در خصوص خوردنيها و نوشيدنيها از حرام اجتناب نکنيم! زيرا همين غذاها است که منشأ علم و ايمان و يا کفر ما مي شود! [در محضر بهجت:1/337]
خدا مي داند که غذا چه قدر در ايمان و کفر و اعمال خيرو شرّ انسان مدخليت دارد! [در محضر بهجت:1/338]
خداوند، بلا را خود مي فرستد: (إذ جآءَهُم بَأسُنا) به جهت تضرع؛ يعني تضرع و ابتهال را از عبد مي خواهد و آن مطلوب است. [در محضر بهجت:1/340]
اگر مي خواهيد از ناحي? دعا به جايي برسيد، زبان حالتان اين باشد: تسليم خدا هستيم، هر چه بخواهد بکند، بنا داريم عمل به وظيف? بندگي کنيم. [در محضر بهجت:1/341]
خدا مي داند اين حالت مراقبه و توجه، چه تأثيراتي در روح انسان و در تحصيل علم و معرفت دارد! [در محضر بهجت:1/354]
در اين مطلب جاي شکّ نيست که اگر انسان بدان موفق باشد، براي او کافي است و تمام مطالب و نتايج رياضات شاقّه و دشوار را دارد! و آن مطلب اين است که: انسان خود را در محضر خدا ببيند و خدا را در هم? احوال مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر هم? کارها و احوال خود، ناظر بداند. [در محضر بهجت:1/354]
هر گام از ما تا هدف و مقصد اعلي، مسافتي داريم... بايد سعي کنيم اين مسافت را زياد و بار خود را گرانتر و سنگيتر نکنيم... گناهان، موجب ازدياد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است! [در محضر بهجت:1/356]
اين همه ابتلائات و گرفتاريهاي ما در اثر ناشکري و کفران نعمتهاي ما است. [در محضر بهجت:1/358]
شُکر، موجب ازدياد [فراواني] نعمتها است، و اگر شکر نکرديد، خبري از ازدياد نيست. لذا اگر ديديم ازدياد نيست، شکّ نکنيم و بدانيم که شکر نيست. [در محضر بهجت:1/358]
سپاسگزاري از نعمت، به معناي اطاعت خدا است که موجب افزايش نعمت مي شود. کفران نعمت هم به معناي عصيان الهي و موجب عذاب از ناحي? او است. [در محضر بهجت:1/358]
اگر بنده توجه و ارتباطش را از غير خدا قطع کند، ارتباطش با خدا قهري است. [در محضر بهجت:1/369]
اگر از علما دور شويم، کار ما از علاج گذشته است... منظور از عالم، عالمِ بالله و عالم ديني است نه معمّم. [در محضر بهجت:1/204]
اگر بلند کردن صداي بلندگو به اندازه اي که هر کس خواست بخوابد نتواند بخوابد، خلاف سير? متشرّعه است. [در محضر بهجت:2/22]
با رعايت اخلاقيات و رفتار صحيح اسلامي، افراد غير مسلمان هم به اسلام و مسلمانها گرايش پيدا مي کنند. [در محضر بهجت:2/23]
ما بايد در حال رخاء [آسايش]، حالت ابتهال و تضرع و توسل داشته و ملتجي و شاکر باشيم، تا در حال شدت و گرفتاري به فرياد ما برسند؛ وگرنه همان بلا و گرفتاري به سراغ ما مي آيد. [در محضر بهجت:2/38]
براي ادار? تمام جهان کافي است که انسان، عاقل و مؤمن و متديّن باشد. ديانت و عقل، براي ادار? کر? زمين کفايت مي کند. [در محضر بهجت:2/43]
عدم انجام کارهاي خير از قبيل صدقات جاريه و ساختن بناهاي خيريّ? عامّ المنفعه، مساجد، حسينيّه ها، حمامات، مدارس، و بيمارستانها و... که امروزه مردم از آنها محروم هستند، از بي پولي نيست؛ بلکه از بي توفيقي ما است! [در محضر بهجت:2/54]
آن چه از ما مي پسندند، معرفت الله و خداشناسي است که موضوع آن اشرف موضوعات است، واز راه معرفت نفس نيز حاصل مي شود. [در محضر بهجت:2/100]
بلاهايي که بر ما وارد مي شود، تمام رحمت است؛ حداقل باعث تکفير گناهان مي شود. [در محضر بهجت:2/101]
اين دعا خيلي عالي است که دستور داده شده است در زمان غيبت خوانده شود که: (يا اللهُ، يا رَحمانُ، يا رحيمُ، يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ، ثَبِّت قَلبي علي دينک!: اي خدا، اي رحمت گستر، اي مهربان، اي گردانند? دلها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار گردان!) [در محضر بهجت:2/102]
الهام، مرتب? عاليه اي است مقارن با وحي، ما طالب نيستيم وگرنه فيض الهي منقطع نيست و نمي شود. [در محضر بهجت:2/108]
خيلي خوب است که خدا به انسان چنين قوه و يقيني بدهد که براي غير خدا محزون نشود! شجاعت و ايمان و استقامت قوي لازم دارد. [در محضر بهجت:2/120]
(وَاجعَل قَلبي بِحُبِّکَ مُتَيِّماً: و دل مرا سرگشته و ديوان? عشق و محبت خود قرار ده.) نفي موضوع خودبيني است و اين که پروانه بشود و به نور رسد و نور شود. از خدا بخواهيم با جذبات او از خود فارغ شويم و بي خود گرديم تا نفهميم و خود را در برابر عظمتش گم کنيم. [در محضر بهجت:2/121]
راستگويي، در ديدن رؤياي صادقانه و صفاي روح خيلي مؤثر است. [در محضر بهجت:2/158]
آيا مي شود کسي با خدا و اولياي خدا ارتباط ديني و معنوي داشته باشد، ولي در مواقع مهمّه، دستگيري نشود و محذول گردد و راهنمايي نشود؟![در محضر بهجت:2/162]
در گرفتاريها و ابتلائات، انسان چاره اي جز توسل به خدا و پناه آوردنِ آن به آن و لحظه به لحظه به خدا ندارد! [در محضر بهجت:2/162]
دنياپرستان را بنگريد که به چه دل بسته اند و بر سر چه با هم نزاع دارند؛ به دنيايي از کاغذ و مقوا و خان? عنکبوت!... [در محضر بهجت:2/177]
زهد، با داشتن دنيا منافات ندارد ... ميزان در زهد، دنيا داشتن يا نداشتن نيست؛ بلکه ميزان دل بستن يا نبستن به دنيا است. [در محضر بهجت:2/178]
باب رسيدن به کمالات و لقاء الله مفتوح است. حيف نيست اين مراحل را که از راه بندگي حاصل مي شود، نداشته و از آنها محروم باشيم؟![در محضر بهجت:2/190]
قلّت جمعيت حقّ و کثرت اهل باطل، نبايد ما را در مسير و پيمودن راه حقّ، مضطرب و دل سرد کند، يا باز دارد! [در محضر بهجت:2/191]
نبايد مغرور شويم! تا نزديکي هاي وفات و تا زماني که شيطان زنده است، انسان در مخاطره است! به خدا پناه مي بريم. [در محضر بهجت:2/195]
اگر انسان طرفةُ العيني به خود واگذار شود، از خدا جدا خواهد شد، و شيطان کار خود را کرده و انسان را فريب خواهد داد. [در محضر بهجت:2/195]
وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديک است؛ ولي ما آن را بسيار دور مي بينيم؛ وگرنه اين قدر با هم نزاع نداشتيم. [در محضر بهجت:2/209]
انسان با خود کاري مي کند که هيچ دشمني با او نمي کند و آن اين که سرچشم? صلاح را تا روز قيامت خشک مي کند! [در محضر بهجت:2/222]
خداوند، ايمان کساني را که در گرفتاريها ثابت قدم بمانند، تقويت مي کند تا هيچ ابتلايي آنها را از پا در نياورد و با ايمان و ذکر و انس با خدا از دنيا بروند. [در محضر بهجت:2/226]
به چيزي غير از توکّل و ياد خدا براي انسان، آرامش حاصل نمي شود. و چيزي غير از اعراض از ياد خدا و غفلت، زندگي را تلخ و ناگوار نمي کند. [در محضر بهجت:2/246]
آيا راه خدا و بندگي را پيدا کرده ايم تا در راه باشيم؟! تشخيص تکليف، نوري است در قلب مؤمن. در صورتي که به تکليف عمل کند، ديگر زندان و شکنجه براي او سهل و آسان است. [در محضر بهجت:2/264]
اي کاش لَيسَ بودن و هيچ بودنِ عالم امکان را درک مي کرديم، و براي هيچ، اين قدر ارزش و اعتبار قايل نمي شديم، و بر سر هيچ، اين همه با هم نزاع نمي کرديم! [در محضر بهجت:2/253]
خوردن غذاي شبهه ناک و نيز غذاي کسي که از حرام پرهيز ندارد، هر چند جايز است؛ ولي انسان را مريض و از عبادات محروم مي کند و يا سبب سلب توفيق مي شود. [در محضر بهجت:2/246]
تا ما ناجور نشويم، آن چه از بالا بر سر ما نازل مي شود، ناجور نمي شود؛ بلکه کاري مي کنيم که باران رحمت، بر ما نقمت و عذاب مي شود! [در محضر بهجت:2/273]
توفيق، چيز ديگري است که انسان از عمر خويش براي خود و ديگران، بهر? صحيح و پرنفع و عامّة الانتفاع داشته باشد. [در محضر بهجت:2/279]
ما بايد به مشايخ و علماي شيعه وفادار باشيم. آنها پدران مهربان و روحاني ما هستند و بر ما خيلي حقّ دارند. [در محضر بهجت:2/293]
ما بايد در تحصيلِ صبر و حلم و تواضع سعي کنيم و از اين که ديگران از ترس به ما احترام بگذارند، احتراز کنيم. [در محضر بهجت:2/307]
اگر ملاقات خدا در آخرت ممکن باشد، در دنيا هم ممکن است به همان ملاک امکان؛ منتها نه با ديد? سَر و بصر، بلکه با ديد? دل و بصيرت. [در محضر بهجت:2/310]
انسان مي تواند در تمام شرايط و ابتلائات، راه مستقيم و صراط بندگي و عبوديّت را بپيمايد و در نتيجه، قرب حاصل کند. [در محضر بهجت:2/346]
موجبات خواطر و غفلت و نسيان از ياد و ذکر حضرت حقّ را خود ما فراهم مي کنيم... در اثر محاسبه و مراقبه، عيب کار آشکار مي گردد. [در محضر بهجت:2/364]
به اندازه اي طالب معرفت و هدايت در رسيدن به مقصد و يافتن او، و به داخل شدن در محضر قرب و معرفتش نزديک است، که گويا به او مي گويند: رسيدي، داخل شو! [در محضر بهجت:2/355]
در طرف سقوط، انسان از ابليس بدتر، و در طرف صعود، از مَلک بالاتر است. [در محضر بهجت:2/358]
کساني که از مقداري معنويّات برخودار بودند، دنبال کشف و کرامت نمي رفتند. [در محضر بهجت:2/359]
کسي که از معنويّات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به کيميا دارد؟! چه کيميايي بالاتر از خداشناسي؟![در محضر بهجت:2/359]
اساس عبوديّت و بندگي، حُبّ است، خداوند مي فرمايد: (يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ: [مائده:54] خداوند آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند.) [در محضر بهجت:2/360]
انسان هرراهي را بدون تقيّد و پايبندي به قرآن و سنّت برود، روز به روز تنزّل مي کند. [در محضر بهجت:2/361]
انسان بايد هر روز موضع خود را مشخص کند که آيا اهل حقّ است و يا باطل و پيرو آن. [در محضر بهجت:2/362]
خداوند انسان را طوري آفريده که مي تواند از راه عبوديّت و بندگي خالص، از مقام ملايکه گام فراتر نهد و مقامات انبيا و اوليا را کسب نمايد. [در محضر بهجت:2/363]
ذکر، بالاترين کمال براي بشر است. [در محضر بهجت:2/369]
هر کسي کاسه اي از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد او است. و کاسه هاي اشخاص، از بلايا پر شده است؛ ولي خدا همه را دوست دارد. [در محضر بهجت:2/380]
انبيا و ائمه (عليهم السلام) نيامده اند که بگويند مردم از دنيا هيچ بهره اي نداشته باشند؛ بلکه آمده اند طريق? دنياداريِ با سعادت و عزّت را هم به ما نشان بدهند. [در محضر بهجت:2/384]
خدا کند شغل نافع به حال خود راتشخيص دهيم و تثيبت در آن پيدا کنيم و در آن ثابت قدم باشيم، و هر روز فکر تازه اي در سر نداشته باشيم و هر لحظه به رنگي نباشيم! [در محضر بهجت:2/395]
از گذشتگان عبرت بگيريم که ما هم مثل آنها به مرگ نزديکيم و چهار روزِ باقيماند? عمر را گمان نکنيم که چهارصد هزار سال خواهد بود! [در محضر بهجت:2/395]
بايد انسان مراقب اعمالش باشد، تا نتايج و آثار خوب و بد آنها را ببيند. [در محضر بهجت:2/427]
با توجه به عيوب خويش و اصلاح آنها، فرصت رسيدگي به حساب هر روز خود را نداريم، چه رسد به حساب مردم! [در محضر بهجت:2/427]
به فکر خود باشيم، خود را اصلاح کنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نکرديم، نمي توانيم ديگران را اصلاح کنيم. [در محضر بهجت:2/427]
بايد بدانيم که مطلب فقط يکي است و آن، بندگي خدا است. و بندگي خدا در طاعت خدا است، و طاعت خدا در ترک معصيت خدا در اعتقادات و در عمل است. [فيضي از وراي سکوت:53]
عالم غفلت، عالم مهيّا شدن براي شياطين انس و جنّ است. [فيضي از وراي سکوت:54]
ما بايد از خدا بخواهيم که ما را آن به آن، از جميع آفات و بليّات معنويّه و صوريّه، ظاهريّه و باطنيّه، دنيويّه و اُخرويّه سالم و محفوظ بدارد. [فيضي از وراي سکوت:54]
اگر شما خودتان را اصلاح کرديد، و موانعي که بين خودتان و بين خدا و انبيا و اوليا هست از بين برديد، بين شما و خلق را اصلاح مي کند. [فيضي از وراي سکوت:64]
بايد بدانيم که علاج ما در هم? مراحل – به طوري که ازآن مستغني نخواهيم بود و بدون آن، مشکل کار ما تمام نخواهد شد – اصلاح نفس است. [فيضي از وراي سکوت:65
اگر انسان راستي راستي براي مؤمنين و مؤمنات دعا کند و براي خودش دعا نکند، مَلَک [فرشته] براي او دعا مي کند. [فيضي از وراي سکوت: 84]
پرداخت حقوق الهي [مانند خمس و زکات و صدقه]، سبب نموّ مال و تهذيب آن است، و اگر کسي اين کار را بکند، مالش ترقّي کرده و زياد مي شود. [فيضي از وراي سکوت:94]
بايد هر کسي در شبانه روز، مقداري از وقت خود را صرف تحصيل علوم دينيّه کند، ولو به فرض، يک ساعت در شبانه روز. [فيضي از وراي سکوت:156]
هر کس به پايين تر از خودش نگاه کند و بگويد: (اَلحَمدُلله)، اصلاً خود همين شکرگزاري، سبب غنا مي شود... خود اين شکر، موضوعيّت و سببيّت براي غني شدن فقير دارد. [فيضي از وراي سکوت:170]
عده اي توکل را براي خودشان روزي مي دانند، و اينها در واقع غنيّ هستند. احراز کرده اند که اگر بر خدا توکل کنند، روزيشان به آنها مي رسد، و اگر نرسيد، کشف مي کنند که لازم نبوده است. [فيضي از وراي سکوت:175]
غنا و تمکن مالي، جنب? مقدّميّت دارد و براي اين است که انسان راحت زندگي کند. فرد متوکل بر خدا بدون داشتن آن مقدّمه، راحت زندگي مي کند. [فيضي از وراي سکوت:175]
مي شود گفت: اصلاح جامعه، به اصلاح معلّمين و مبلّغين است. [فيضي از وراي سکوت:198]
خدا توفيق بدهد که از يقينيّات خارج نشويم و در سفر و حضر، در هم? احوال فقط يقينيّات را دنبال کنيم، که اين کار پشيماني ندارد. [فيضي از وراي سکوت:205]
انسان بايد در اين مسير انسانيّت و کسب معارف، اهل مراقبه باشد و تا به مراقبه نرسد، فايده اي ندارد! [گوهرهاي حکيمانه:20]
يک مقداري تحصيل علوم ديني، بر همه کس واجب است که اگر محتاج شد، بتواند با مراجعه به کتب فتاوا، مسأل? خودش را بفهمد. [گوهرهاي حکيمانه:20]
اگر علم و عمل با هم شد، ديگر کمبودي نيست... همين که انسان به معلوماتش عمل کرد، ديگر حالت منتظره اي ندارد، بقيّه بر عهد? خدا است. [گوهرهاي حکيمانه:22]
عاشق مقامات عرفاني و کرامات نباشيد، گاهي اين جور کارها شما را به جهنم مي برد! [گوهرهاي حکيمانه:25]
آن چه در هم? اين رؤساي ضلالت و فساد، بالفعل است، در هر کدام از ما که خدا معصومش نکند و خدا او را حفظ نکند، بالقوّه است. [گوهرهاي حکيمانه:25]
اگر باب دروغ و غيبت باز شود، عصيان و طغيان ديگر هيچ حدي ندارند. [گوهرهاي حکيمانه:31]
ترس مقرّبان از سقوط است نه فقط از آتش: (صَبَرتُ عَلي عَذابِک فَکَيفَ اَصبِرُ عَلي فِراقِک: گيرم که بر عذابت صبر کردم، چگونه بر جداييت صبر کنم؟!)[گوهرهاي حکيمانه:55]
اگر کسي سجود را طول بدهد، خيلي اسباب ناراحتي شيطان است! [گوهرهاي حکيمانه:94]
بلا با صدقه رفع مي شود اگر چه محکمِ محکم شده باشد... اين نقص فعلي، موجب ازدياد است. موجب تنزيل رزق است. [گوهرهاي حکيمانه:120]
ابتلائات براي اين است که يقين پيدا کنيم. [نکته هاي ناب:75]
کسي که بداند در مَرآي و مَسمع خدا است، نمي تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از اين است که خدا را ناظر و شاهد نمي بينيم. [نکته هاي ناب:75]
چرا مثل پروانه نيستيم که پروانه وار، سراغ نور معنوي برويم! [نکته هاي ناب:89]
ما بايد با احاديث سر و کار داشته و آنها را مطالعه کنيم؛ چرا که شفا در اينها است. [نکته هاي ناب:91]
هر روز، يک روايت از کتاب (جهادُ النّفس) وسائل الشيعه را مطالعه کنيد. در واضحاتش بيشتر فکر کنيد. بعد اين را در خودتان مي بينيد که سر يک سال، عوض شده ايد! [نکته هاي ناب:143]
بارها گفته ام و بار دگر مي گوييم: کسي که بداند: (هر که خدا را ياد کند، خدا همنشين او است)، احتياج به هيچ وعظي ندارد.[به سوي محبوب:30]
آن چه مي دانيد، عمل کنيد؛ و در آن چه نمي دانيد، احتياط کنيد تا روشن شود، و اگر روشن نشد، بدانيد که بعضِ معلومات را زير پا گذارده ايد. [به سوي محبوب:32]
کثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريکي قلب و استيحاش از عبادت و زيارات است. از اين جهت است که، احوال حسن? حاصل? از عبادات و زيارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفاي در ايمان، به سوء حال و نقصان مبدّل مي شوند. [به سوي محبوب:33]
بعضي گمان مي کنند که ما از ترک معصيت عبور کرده ايم؛ غافلند از اين که معصيت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبيره است. [به سوي محبوب:34]
هيچ ذکري بالاتر از ذکر عملي نيست. هيچ ذکر عملي، بالاتر از ترک معصيت در اعتقاديّات و عمليّات نيست. [به سوي محبوب:40]
هدف بايد اين باشد که تمام عمر، صرف در ياد خدا و طاعت او و عبادت بايد باشد، تا به آخرين درج? قُربِ مستعَدّ خودمان برسيم. [به سوي محبوب:50]
آيا ممکن است بدون اين که با سلاح اطاعت خداي قادر باشيم، قافل? ما به سلامت از اين رهگذر پرخطر به مقصد برسد؟![به سوي محبوب:53]
شفاي صدور، در اتيان عبادات با حضور قلب است... بايد در تقويت حضور قلب در هر موقع در عبادت، کوشا باشيم؛ و به آثار در يقظه يا نوم کار نداشته، جز مزيد [زيادي] علم و مزيد اُنس به عبادت. [به سوي محبوب:63]
سؤال: اينجانب تصميم دارم که به خداوند، قُرب پيدا کنم و سير و سلوک داشته باشم، راه آن چيست؟
جواب: بسمه تعالي، چنان چه طلب صادق باشد، ترک معصيت کافي و وافي است براي تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد. [به سوي محبوب:67]
سؤال: براي رفع تنبلي و کسالت در عبادات چه بايد کرد؟
جواب: در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبّه شويد، و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نماييد! [به سوي محبوب:70]
سؤال: با نذر و قسم، تصميمات اخلاقي مي گيرم، بعد از مدتي عزمم سست مي شود و شکست مي خورم، چه کنم؟
جواب: يک دقيقه خود را در ياد خدا ديديد، اختياراً خود را منصرف ننماييد، و به انصراف و غفلتِ غير اختياري، اهميّت ندهيد! [به سوي محبوب:82]
شرط استجابت دعا، ترک معصيت است... گاهي مصلحت، در غيرِ تعجيل است و گاهي مصلحت، در تبديل به اَحسن است. داعي خيال مي کند مستجاب نشده است و اهل يقين مي فهمند. [به سوي محبوب:83]
با کسي نشست و برخاست بکنيد که همين که او را ديديد به ياد خدا بيفتيد، به ياد طاعت خدا بيفتيد؛ نه با کساني که در فکر معاصي هستند و انسان را از ياد خدا باز مي دارند. [به سوي محبوب:94]
بايد بدانيم علاج ما، اصلاح نفس است در هم? مراحل، و از اين مستغني نخواهيم بود و بدون اين، کار ما تمام نخواهد شد. [به سوي محبوب:104]
خدا مي داند يک صلواتي را که انسان بفرستد و براي ميّتي هديه کند، چه معنويّتي، چه صورتي، چه واقعيّتي براي همين يک صلوات است! [به سوي محبوب:114]
اين اشک، طريق? تمام انبيا (عليهم السلام) بود براي شوق لقاء الله، براي تحصيل رضوان الله... اين اشک چشم به اعلي علّيين مربوط است. [به سوي محبوب:124]
بايد کساني که حاجت مهمّه اي دارند، يکي از همين نمازها و از اين عبادتهايي که براي حاجت ذکر شده است [به جا آورند] و اگر بخواهند تثبيت بکنند، تأييد بکنند و برسند به حات خودشان بلا شکّ، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها، بروند به سجود و در سجود سعي کنند [به انداز?] بال مگسي چشم تر بشود، اين علامت اين است که مطلب تمام شد. [به سوي محبوب:125]
روح انسان هر چند لباس گِلي به تن دارد، ولي بسيار مي تواند اوج بگيرد و بالاتر برود![برگي از دفتر آفتاب:129]
اکثر بدبختي ما همين است که عِلممان، با عَملمان هماهنگ نيست! [برگي از دفتر آفتاب:134]
اگر انسان کامل شود، اين [تسبيح موجودات] را در بيداري مي شنود و مشاهده مي کند! [برگي از دفتر آفتاب:135]
اصلاً پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با همين شب زنده داري و سحرخيزي و اُنس با شب، معارف الهي را مي گرفتند... بلي، آن لحظه هاي خاصّ و آن رحمت الهي در سحر!... سحر، سحر! [برگي از دفتر آفتاب:143]
انسان بايد دائم الذکر باشد! زيرا کسي که دائم الذکر باشد، همواره خود را در محضر خدا مي بيند و پيوسته با خدا سخن مي گويد. [برگي از دفتر آفتاب:144]
چه خوب است انسان، عبادت و کار خير که انجام مي دهد، بگويد: کاري نکردم؛ اما کار نيک و خوبي که از ديگران ديد، بگويد: چه قدر کار بزرگي انجام داده است! [برگي از دفتر آفتاب:144]
هم? رذايل اخلاقي، از ضعف در معرفت خداوند متعال پديد مي آيند!... اگر انسان دريابد که خداوند متعال، هميشه و در همه حال از هر زيبايي زيباتر است، از اُنس به او هرگز جدا نخواهد شد! [برگي از دفتر آفتاب:146]
اگر ما به مقداري که طفل صغير به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولاي خودمان اعتماد داشته باشيم، کار درست مي شود! [برگي از دفتر آفتاب:150]
اگر بهشت و خُلد برين را باور داشتيم، اين قدر با احکام و دستورات الهي مخالفت نمي کرديم![در محضر بهجت:1/172]
اگر جلوي خود را در ارتکاب معاصي نگيريم، حالمان به انکار و تکذيب و استهزا به آيات الهي، و يا به جايي مي رسد که از رحمت خدا نااميد مي شويم! [در محضر بهجت:1/193]
ايمان و اطمينان مؤمنان، درجاتي دارد، و امکان دارد که از درجات عالي? ايمان، به مرحل? عيان برسد، و اطمينان و يقينشان بالا رود! [در محضر بهجت:1/201]
تمام فساد و افساد و غلغله و سر و صدايي که در روي زمين بوده و هست و خواهد بود، از همين مأکل و مشرب است؛ زيرا تکاليف، متوجه غضب و شهوت است، و تناول غذا و نوشيدني، موجب آنها است! [در محضر بهجت:1/200]
سر و کار انبيا (عليهم السلام) با خدا بود، و هر جا گير مي کردند، زود به خدا متوجه مي شدند، و در خوشي هم خدا را به ياد مي آوردند، به گونه اي که گويا مي ديدند همه چيز از آن جا سرچشمه مي گيرد. [در محضر بهجت:1/220]
التزام به سنخ دعاهاي اهل بيت (عليهم السلام) اولين مرتبه اش، مجالست و مؤانست با آنها است. [در محضر بهجت:1/246]
ماديّات و دنيا و وسايل راحتي، راحتي نمي آورد بلکه: (اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ...: هان، تنها با ياد خدا دلها آرام مي گيرند.)، نه با داشتن مُلک و ملکوت. لذا بايد سعي کنيم تزلزلهايمان برطرف شود و پرده ها برداشته شود، و بزرگترين پرده، خود ما هستيم: (تو خود حجاب خودي حافظ، از ميان برخيز.) [در محضر بهجت:1/311]
انساني که نان خشکي او را سير مي کند، و يا با سبزي و ماست و پنير مي تواند زندگي کند، اين همه حرص و طمع به دنيا و مال دنيا براي چه؟![در محضر بهجت:1/314]
خود را مريض نمي دانيم، وگرنه علاج آسان است. [در محضر بهجت:1/333]
علماي سابق که آن همه در علم و عمل موفّق بودند و عمر با برکت داشتند و از انحراف فکري سالم بودند، در اثر خوردن غذاي حلال و اجتناب از غذاهاي شبهه ناک بوده است. [در محضر بهجت:1/338]
ما اگر خدا را همه جا حاضر و ناظر ببينيم، چگونه بايد باشيم؟!... در برابر ذاتي که حيلولت و جدايي او از ما محال است، و در همه جا حاضر و برما ناظر است، چگونه بايد باشيم و مرتکب معاصي نشويم؟! هر قدر اين درک حضور تقويت شود، انسان محفوظ تر و مأمون تر است، و هر قدر تضعيف شود، مصونيّت او کمتر است! [در محضر بهجت:1/354]
آي? شريف?: (اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ...: هان! تنها با ياد خدا دلها آرام مي گيرند.) ... سبب اطمينان و آرامش دلها را، منحصراً ذکرُ الله مي داند... بنابراين، ما که آرامش نداريم، مي توانيم بگوييم ذاکريم؟![در محضر بهجت:1/370]
اگر حسابمان را با خدا تصفيه مي کرديم، حساب هاي ديگر تصفيه و اصلاح مي شد. [در محضر بهجت:2/11]
درد را مي دانيم، به فکر علاج خود نيستيم! دوا را هم تشخيص مي دهيم، چنان که قرآن شريف مي فرمايد: (فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها: پس خداوند، گناه و تقوا را به انسان الهام نمود.) ولي به فکر علاج خود نيستيم! [در محضر بهجت:2/13]
حسرت ما از اين است که عده اي از علما را ديده ايم که تفاوت ميان ما و آنها [از لحاظ مقامات معنوي] بسيار است، به حدي که گويي ميان ما و آنها به انداز? چند سال فاصله است! [در محضر بهجت:2/14]
بعضي به حدي باحيا هستند که با هم? ناداري و بيچارگي، حاضر نيستند نياز خود را اظهار کنند! آيا نبايد همسايه ها و همکارها به اين گونه افراد رسيدگي کنند؟![در محضر بهجت:2/20]
اگر انسان مسلمان بخواهد متمدن به تمدن اسلام باشد و ديگران را به حقايق اسلام دعوت کند، يا افراد مسلمان را در اسلام برقرار و ثابت نگاه دارد که به بلاد مختلف? کفر فرار نکنند، بايد کاملاً حقوق و حدود اسلامي را بشناسد، و به آنها عمل کند! [در محضر بهجت:2/23]
خداوند متعال مي فرمايد: (وَ مَن أَحياها فَکَأَنَّمآ أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً [مائده:32]: هر کس يکي را اِحيا کند، گويا هم? مردم را اِحيا کرده است.) منظور از حيات در اين آي? شريفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهي در دين است. [در محضر بهجت:2/26]
آيا با اين همه بلاها که بر سر مسلمانها مي آيد، نبايد حال التجا براي ما پيش بيايد؟![در محضر بهجت:2/38]
از آي? شريف? (وَأَمُر بِالمَعرُوفِ وَانهَ عَنِ المُنکَرِ وَاصبِر عَلي مآ أَصابَکَ [لقمان:17]: امر به معروف و نهي از از منکر کن و بر هر مصيبتي که به تو مي رسد، صبر بنما!) استفاده مي شود که: صبر و تحمّل و شنيدن ناسزا و تلقي کردن آن چون حلوا و طيّباتِ شيرين و خوشمزه، از لوازم امر به معروف و نهي ازمنکر است. [در محضر بهجت:2/75]
تمامي ابتلائات، به اختيار خود ما پيش مي آيد، يعني چون ما اطاعت خدا را به اختيار خود ترک مي کنيم و معصيت او را اختيار مي کنيم، ناچار سزاي کارهاي ما گرفتاري و بلا براي ما است. [در محضر بهجت:2/79]
خدا کند از خود راضي نباشيم. اگر از خود راضي باشيم، هرگز نمي توانيم حقّ ربوبيّت را در عبوديّت و بندگي ادا کنيم! با اين که هيچيم، خود را همه چيز مي دانيم! [در محضر بهجت:2/81]
دليل عقب ماندگي ما آن است که اموال شبهه ناک مصرف مي کنيم. و مال شبهه ناک، ايجاد ترديد و شبهه مي کند! [در محضر بهجت:2/82]
هر کس بايد پيش خود و خداي خود، به اعمال خود سوء ظنّ داشته و بدگمان باشد. [در محضر بهجت:2/94]
خدا کند يقين براي انسان روزي شود!... چه قدر خوب است انسان از ناحي? امر روزي، راحت باشد؛ زيرا همّ و غمّ روزي، بدتر از زحمت کار است. کسي که به همّ و غمّ روزي مبتلا است، شب و روز کار مي کند، و پيوسته غصّ? روزي را مي خورد! [در محضر بهجت:2/113و114]
حال دعا، انکسار قلب، سوختگي و آه – که وقتي از قلب خارج مي شود، مانند تير به هدف مي خورد – در ما نيست! بلي، لقلق? زبان خيلي داريم! [در محضر بهجت:2/135]
در ابتلائات و براي رفع بلاها، دست از دعا و توسل نبايد برداشت! [در محضر بهجت:2/152]
هر کس مي خواهد دعايش مستجاب شود، براي نجات مؤمنين و مؤمنات دعا کند، تا دعاي مَلَک که مورد استجابت است، يقيناً مشمول حال او شود! [در محضر بهجت:2/155]
اين مستحبّات است که انسان را به جايي مي رساند! [در محضر بهجت:2/168]
در تعبّديّات، کوه کندن از ما نخواسته اند، سخت ترينش نماز شب خواندن است که در حقيقت، تغيير وقت خواب است نه اصل بي خوابي، بلکه نيم ساعت زودتر بخواب، تا نيم ساعت زودتر بيدار شوي! [در محضر بهجت:2/170]
در قضيّ? حضرت يوسف (عليه السلام) آمده است: (اخرُج عَلَيهِنَّ: بر آنان بيرون آي.) فقط يک ديدار بود، و پس از ديدن جمال حضرت يوسف... دستها را قطع کردند و بي اختيار شدند!... پس اهل شهود که کشف آنها به مراتب قويتر است، چگونه با مشاهد? جمال و کمال مطلق، به هر چه غير او است پشت پا نزنند؟![در محضر بهجت:2/176]
آيا ممکن است با وجود خلوص و صدق در استعلام [پي جويي کردن] و طلب، هدايت و ارائ? [نشان دادن] آياتِ معرفت براي انسان نباشد؟![در محضر بهجت:2/190]
خدا کند علوم و معارف ما مثل نهري که به دريا متصل است، يک نحو ارتباط – ولو به صورت يک نخ باريک – با منبع و سرچشمه اتصال داشته باشد! وگرنه يک حوض پر آب هم بدون ارتباط و اتصال با سرچشمه، فايده و دوام و تازگي ندارد! [در محضر بهجت:2/257]
کسي که طالب جمالِ برتر و بالاتر است، به پايين تر بي اعتنا است. [در محضر بهجت:2/258]
آيا براي خَرق حُجُب [از بين بردن پرده ها و موانع بين انسان و خدا]، بيل و کلنگ لازم است؟! مثلاً بهترين راه آن، در نماز است؛ آيا در حال نماز لازم است بيل و کلنگ حمل کنيم و با حجاب ها مبارزه کنيم؟![در محضر بهجت:2/258]
غير از خدا، چيزي نيست که بتواند از ما دستگيري کند!... فردا غير از خدا همه چيز، فاني است (واللهُ خَيرٌ وَ أَبقي: تنها خدا، خير و پاينده تر است.) [در محضر بهجت:2/259]
اگر کمي از راه منحرف شويم، شياطين جنّ و انس بر ما مسلّط مي شوند. اگر کسي راه نجاح و فلاح را پيدا کرد، آسوده خاطر باشد که غرض، همان است. عملاً پيمان ببنديم که: در راه خدا باشيم و عزم بر خلاف نداشته باشيم و به گناهان صغيره نزديک نشويم... [در محضر بهجت:2/246]
هدايت الهي و جهاد بنده، هر کدام مراتبي دارد. و هر مرتبه از جهاد و کوشش بنده، مرتبه اي از هدايت الهي را درپي دارد. [در محضر بهجت:2/269]
اين هم از موارد عمل به وظيفه است که با اقسام مجاهدات، قرآن را نيز علَي وَجهِهِ [آن طور که شايسته است] تلاوت کنيم؛ به گونه اي که در هر تلاوت، غير از آن چه در دور? قبل استفاده مي کرديم، استفاده کنيم. و نيز در هر نمازي، غير از آن چه قبلاً استفاده مي نموديم، استفاده نماييم؛ نه اين که بدون کم و زياد و فقط تکرار باشد! [در محضر بهجت:2/269]
واقعاً عقل و شعور و کياست و زيرکي در امور دنيوي و ديني، رضايت بخش و مرضيّ خدا است. و همين چيز فهمي ها، انسان را از مهالک دنيا و عذاب آخرت نجات مي دهد! [در محضر بهجت:2/272]
(هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ما است!) تا ما، ناجور نشويم، آن چه از بالا بر سر ما نازل مي شود، ناجور نمي شود! بلکه کاري مي کنيم که باران رحمت، بر ما نقمت و عذاب مي شود! [در محضر بهجت:2/273]
گاهي از بعضي انسانها کارهاي بسيار سخت و دشواري انجام مي گيرد که ديگران از انجام مثل آن عاجزند، ولي فايد? مهمّي براي همنوع خود ندارند! [در محضر بهجت:2/279]
کمتر کسي پيدا مي شود که زندگي بر وفق مراد او باشد. هرگونه عيش و نوش دنيا، با هزار تلخي و نيش همراه است! اگر کسي دنيا را اين گونه پذيرفت و شناخت، در برابر ناگواريها و بديهاي همسر و همسايه و... کمتر ناراحت مي شود؛ زيرا از دنيا بيش از اين که خان? بلا است، انتظار نخواهد داشت! [در محضر بهجت:2/302]
اختلاف بشر، در علم و جهل آنها است؛ و ارزش و قدر انسانها هم به علم است، نه به مال! [در محضر بهجت:2/305]
گويا علّت عقب ماندگي ما، ترک مستحبّات است! علماي سابق، بدان ملتزم بودند؛ از قبيل زيارت و دعا و تلاوت قرآن و يا نماز اول وقت و ترک مکروهات، مانند خواب بين الطلوعين. [در محضر بهجت:2/344]
کار امروز را به فردا اِحاله کردن، غَبن [ضرر] است؛ زيرا فردا کاري براي خود دارد. امروز که برود، از دست رفته و قابل جبران نيست. [در محضر بهجت:2/346]
توفيق، ربطي به سرمايه و دارايي و نداري و خواب و بيداري ندارد. گاهي انسان، سرمايه دارد ولي موفق به کار خير نمي گردد، و گاهي هم کم درآمد، ولي پرخير و برکت است! [در محضر بهجت:2/347]
اگر کسي طالب هدايت و معرفت خدا باشد و در طلب، جدي و خالص باشد، در و ديوار به اذن الله، هاديِ او خواهند بود. [در محضر بهجت:2/355]
خداوند، نوازل و بلاها را بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نمي فرستد، بلکه براي دعا و تضرع ما مي فرستد. بنابراين، براي رفع آنها دعا لازم، و تضرع به درگاهش مطلوب است. [در محضر بهجت:2/379]
گاهي به مطالب و دستورات روشن و آسان شرعي که مي دانيم، عمل نمي کنيم؛ و آن گاه نزد اساتيد معرفت و اخلاق و تربيت مي رويم، و تقاضاي ذکري سنگين تر و مطالبي بالاتر از آن چه لازم داريم مي کنيم... اين، علامت آن است که نمي خواهيم از راه صحيح، بالا برويم و به کمالات و درجات عالي معنوي برسيم! [در محضر بهجت:2/380]
ظلم و ستمي که هيچ تلافي و انتقام ازظالم در آن صورت نگيرد، در عالم وجود ندارد. [در محضر بهجت:2/412]
هر کس توجه و التفات و بصيرت داشته باشد، پي مي برد که وراي اين جهان، عالم غيبي معنوي در کار است و همين کافي است براي اين که به مبدأ عالم غيب، يقين پيدا کند. [در محضر بهجت:2/423]
بوده اند کساني که اگر معصيت يا خلافي از آنها صادر مي شد يا غذاي ناپاکي مي خوردند، متوجه مي شدند و مي گفتند: تاريک شديم، حجابي حاصل شد. [در محضر بهجت:2/426]
اگر خود و کمال خود را خواهانيم، بايد دوستِ خدا باشيم. و اگر دوست خداييم، بايد دوست وسائط فيوضات از نبيّ و وصيّ باشيم... پس کيمياي سعادت، ياد خداست و او محرّک عضلات به سوي موجبات سعادت مطلقه است.[به سوي محبوب:24]
غرض از خلق، عبوديّت است (وَما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلاّ لِيَعبُدُونِ) و حقيقت عبوديّت، ترک معصيت است در اعتقاد که عمل قلب است؛ و در عمل جوارح. [به سوي محبوب:23]
ترک معصيت، حاصل نمي شود به طوري که ملک? شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مکان و در ميان مردم و در خلوت. [به سوي محبوب:23]
ما امام زمان را دوست داريم، چون امير نحل است؛ امور ما مطلقا به وسيل? او به ما مي رسد، و او را پيغمبر (صلوات الله عليه) براي ما امير قرار داده. و پيغمبر خدا را دوست داريم، چون خدا او را واسط? بين ما و خود قرار داده، و خدا را دوست داريم، براي اين که منبع هم? خيرات است، و وجود ممکنات، فيض او است. [به سوي محبوب:24]
توسل به وسائط استفاضه از منبع خيرات، به واسط? وسائل مقرّر? خودش است. بايد اهتدا به هدايات آنها نماييم، و رهروي به رهبري آنها نماييم، تا کامياب شويم! [به سوي محبوب:24]
مواعظ عمليّه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قوليّه است! [به سوي محبوب:33]
از واضحات است که: خواندن قرآن در هر روز، و ادعي? مناسب? اوقات و امکنه، در تعقيبات و غير آنها، و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه، و زيارت علما و صُلحا و همنشيني با آنها، از مرضيات خدا و رسول (صلي الله عليه و آله وسلم) است. و بايد روز به روز، مراقب زيادتي بصيرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد! [به سوي محبوب:33]
از خدا مي خواهيم که عيدي ما را در اعياد شريف? اسلام و ايمان، موفقيت به عزم راسخِ ثابتِ دايم بر ترک معصيت قرار بدهد، که مفتاح سعادت دنيويه و اُخرويه است! [به سوي محبوب:35]
اگر اين راه [عبوديّت و ترک معصيت] تا آخر مشکل بود، و به سهولت و رغبت، منتهي نمي شد، مورد تکليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمي شد! [به سوي محبوب:35]
ظاهر اين است که ترک معصيت به قول مطلق [پرهيز از هم? گناهان]، بدونِ مراقب? دائميّه صورت نمي گيرد! [به سوي محبوب:40]
بايد از عمل، نتيجه بگيريم. محال است عمل، بي نتيجه باشد، و در نتيجه از غير عمل حاصل شود! اين طور نباشد: (پي مصلحت مجلس آراستند، نشستند و گفتند و برخاستند) خدا کند قوّال [پر سخن] نباشيم، فعّال [پرعمل] باشيم! [به سوي محبوب:44]
به همديگر نگاه نکنيم؛ بلکه نگاه به دفتر شرع نماييم و عمل و ترک را مطابق با آن نماييم! [به سوي محبوب:44]
هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مي فرمايد! [به سوي محبوب:46]
اگر نصف عمرِ هر شخصي در ياد مُنعم حقيقي است و نصف ديگر در غفلت، نصف زندگي، حيات او محسوب و نصف ديگر، ممات او محسوب است. [به سوي محبوب:53]
راه قُربش [قرب به پروردگار]، شکر مُنعم، به طاعت او است، و مشقّت آن، ابتلائي است؛ چندي نمي گذرد، براي طالبين قرب او، از هر حلاوتي شيرينتر است. [به سوي محبوب:67]
سؤال: ما آلوده به پستي هاي دروني و بيروني هستيم، ما را طبابت کنيد و در پيمودن اين طريق، ما را راهنمايي فرماييد؟
جواب: بسمه تعالي، زياد بگوييد: (اَستَغفِرُ الله) و خسته نشويد و خاطر جمع باشيد اين علاج است. (داءُکُم الذُنُوبُ وَ دَواءُکُم الاستغفار: درد شما، گناهان است، و دواي شما استغفار.) [به سوي محبوب:68]
سؤال: براي رفع سوء ظنّ چه کنيم؟
جواب: سوء ظنّ به (اَعدَي الاَعدي: دشمن ترين دشمنان) که دشمن داخلي و نَفس است، شاغل و مانع از سوء ظنّ به غير است! [به سوي محبوب:69]
نماز شب، مفتاح توفيقات است [کليد موفقيتها است]. [به سوي محبوب:79]
در برنام? تحصيل، راه متعارف را پيش گيريد؛ اشکالي داشتيد، سؤال کنيد! براي پيشرفت در تحصيلات نافعه، ملتزم به تعقيبات مشترکه باشيد. (سُبحانَ مَن لايَعتَدي عَلي أَهلِ مَملِکَتِه [مفاتيح الجنان]). [به سوي محبوب:78]
بايد توب? حقيقيّه را با تمام لوازمش عملي نماييم، تا آثار معاصي بالکليّه رفع شود! [به سوي محبوب:81]
دستور العملِ جامع و مانع، ياد خدا است در حلال و حرام، يعني هميشه. [به سوي محبوب:86]
اعمال صالحه، طاعات الهيّه، آن چه که مقرّب به سوي خدا است، با آدم مي ماند و آدم اينها را از اين جا تا روز قيامت، تا ما بعد القيامه، هر جا که هست، با خودش مي برد. اعمال صالح? انسان، اعمال باقي? انسان، فاني نمي شود! [به سوي محبوب:112]
آيا ما بيش از اين حاجت داريم که همين قدر مطّلع باشيم که: خدا، بر ظاهرِ ما و بر باطنِ ما مطّلع است؟ً! [به سوي محبوب:115]
اگر سلاطين عالم، مي دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذتهايي را ببرد، هيچ گاه دنبال اين مسايل مادّي نمي رفتند![فريادگر توحيد:57]
اگر به چيزي ظنّ و گمان داشته باشي و آن را به صورت يقيني بيان کني، همين دروغ محسوب مي شود! [فريادگر توحيد:187]
اگر کسي هدف خلقت انسان را بفهمد، بسيار برايش شيرين است که هفتاد بار زنده مي شود، و دوباره شهيد شود! [فريادگر توحيد:187]
خرج کردن براي مصالح خصوصاً که اهل مذهب حقّه تشخيص بدهند، مثل روضه خواني ها، مجالس مدّاحي، و مجالس عيد و امثال آن، ترويج و تعظيم مذهب است. [فيضي از وراي سکوت:111]
خدا مي داند در تعداد اين اوراد و اذکار، چه اسراري نهفته است و هر کدام براي رفع و دفع چه امراضي مفيد است که بعضي هايش را مي فهميم و از بعضي اطلاع نداريم![نکته هاي ناب:72]
(گفتيم: به کام وصلت خواهم رسيد روزي، گفتا: درست بنگر، شايد رسيده باشي)
اگر معناي اين شعر فهميده شود، معناي اين آي? شريفه معلوم مي شود که مي فرمايد: (سَنُريهِم آياتِنا فِي الآفاقِ وَ فِي أَنفُسِهِم حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ الحَقُّ أَوَلَم يَکفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلي کُلِّ شَيءٍ شَهيدٌ [فصلت:53] به زودي آيات خود را در آفاق و نواحي [زمين و آسمان] و در درون آنها، به آنان مي نمايانيم، تا بر آنان آشکار گردد که خداوند فقط حق است. آيا براي حق بودن پروردگارت همين بس نيست که او بر هر چيز، مشهود است!)[نکته هاي ناب:75]
در رسيدن به مقصود، بايد صبر کرد! در صبر، حالت خوف و رجا نهفته است، و دليل آن اين است که کارها از جاي ديگر ناشي مي شود و انسان خود، کاره اي نيست. و قوام صبر به اين است که انسان، حصول کاري را بخواهد، اما در وقت ديگري حاصل شود. [نکته هاي ناب:90]
وقتي که روح انسان به عالم ديگر رفت، مي فهمد اين همه تشريفات در دنيا لازم نبود.[در محضر بهجت:2/405]
حضرت امير (عليه السلام) قسم ياد مي کند که: (وَاللهِ لابنُ أَبيطالبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطّفلِ بِثَدي أُمِّه: به خدا سوگند، قطعاً علاق? پسر ابي طالب به مرگ، از علاق? کودک به پستان مادر بيشتر است.) نه از اين جهت که از فشارها و بلاها و ناملايمات اين جهان رهايي يابد، و نه براي اين که از نقص به کمال برسد، بلکه از جهت شوق به آن چه که آن جا است که مقارن موت است.[نکته هاي ناب:405]
ما بايد در اعتقادات و اعمال، چه عمل شخصي مان و يا عمل نوعي و اجتماعي مان و در عبادتمان، از تحصيل رضايت خدا، لحظه اي غافل نشويم و مسامحه نکنيم. که اگر مسامحه بکنيم، در همان آن، خاسر و زيانکار شده ايم![فيضي از وراي سکوت:53]
سؤال: ما زياد غص? رزق و روزي را مي خوريم!
جواب: خداوند تعالي در قرآن، به همان طريقي که معاد، قيامت، بهشت و جهنّم را بيان نموده اند، به همان طريق مي فرمايند: (رزق و روزي هم? بندگان را من مي دهم.) [فيضي از وراي سکوت:230]
اگر ما به اندازه اي که اين بچه به مادرش اطمينان دارد به خداوند اطمينان داشتيم، و مي دانستيم که هر چه از او بخواهيم مي دهد، هيچ مشکلي نداشتيم و هم? کارهايمان درست مي شد.[فريادگر توحيد:162]
هر کس به روحِ مُدرِک توجه کند، مي بيند که از سنخ اين جا نيست؛ بلکه براي انجام کاري و تحصيل امري، چند روزي به اين جا آمده است و دوباره باز مي گردد، ولي روحِ مُدرک، خود ثابت و محرّکِ اين بدن است: (مَن عَرَفَ نَفسَهُ، عَرَفَ رَبَّه: هر کس خود را شناخت، پروردگارش را شناخته است.)[نکته هاي ناب:85]
اگر بالغير بودن را فهميديم [يعني همه چيز از خدا است]، اقبال است؛ و در اين حال، هر چه از او بخواهي، مي شود و خداوند به او خطاب مي کند (إِلَي المَلِکِ الحَيِّ القَيُّوم: به بنده ام، که پادشاهِ زنده و پابرجا است!) زيرا بنده وقتي رو به آن طرف مي کند، ازل و ابد را به هم پيوند مي دهد، و وقتي رو به اين طرف مي کند، پشت پاي خود را هم نمي بيند![نکته هاي ناب:89]
ما وقتي اين گونه کرامت ها را [از اهلش] مي بينيم، با خود مي گوييم: اي کاش ما هم مي توانستيم انجام دهيم! و حال اين که چنين کرامت ها کجا، و امکان معرفت و خداشناسي که خدا به ما داده است کجا؟![در محضر بهجت:2/158]
منبع: http://www.mtb.ir/fa//س