همانطور كه آمد، توقف اصفهاني و همراهانش حدود يكسال در قم به طول انجاميد كه موجب ملالت ايشان گرديد، از اين رو ضمن نامه اي از فيصل خواستار شدند وسائل بازگشت آنان را به عراق فراهم آورد. فيصل در پاسخ ايشان طي نامه مورخ 26 رجب 1342 .ش اعلام كرد به شرطي با تقاضاي ايشان موافقت مي كند كه تعهد كتبي بسپارند در سياست عراق مداخله نكنند. چون دولت ايران هم در اين زمينه اقداماتي كرده بود فيصل به سردار سپه پيغام داد. اگر ايران رژيم پادشاهي عراق را به رسميت بشناسد به علما اجازه بازگشت داده خواهد شد. همه شروط دولت عراق پذيرفته شد و اصفهاني و نائيني و سيد عبدالحسين طباطبائي و سيد حسن طباطبائي نامه هاي مشابهي نوشته، علاوه بر تعهد بر عدم درگيري در امور كشور عراق و گوشه گيري از سياست و قول مساعد براي انجام خواسته هاي ديگر فيصل افزودند كه كمك به سلطنت هاشمي عراق بر طبق مقتضيات اسلام به شمار مي رود.
با توجه به همدردي هاي ظاهري سردار سپه به علماي تبعيدي و همچنين اقدامات جدي او براي اعاده حيثيت و بازگشت محترمانه ايشان به عراق نوعي صميميت و نزديكي و تفاهم بين او با علما به وجود آورد كه در رسيدن او به مقام سلطنت عامل موثري بود. از اين رو وقتي دعوتنامه فيصل به علما رسيد و مراتب، رسماً به دولت ايران اعلام شد، سردار سپه يكي از افسران عالي مقام يعني سردار رفعت را مأمور نمود كه تا عراق همراه ايشان باشد و در نهايت كوشش را به عمل آورد تا حرمت علما رعايت گردد. اصفهاني و ساير علما نيز وقتي به عراق رسيدند (دوم ارديبهشت 1303 ش) سپاس نامه اي براي سردارسپه فرستادند.
يكي از دلايل موفقيت رضاخان در مبازره براي رسيدن به قدرت و كنارگذاردن مدعيان، رياكاري و تظاهر به دينداري و حفظ شعاير مذهبي بود وي به اين وسيله توانست نظر مساعد بسياري از مردم و نيز روحانيون داخل و خارج رانسبت به خود جلب كند. شركت در عزاداري ماه محرم نمونه اين نمايش هاي مذهبي اوست. يا در مراسم محرم 1341 . ق/1300 ش، او در حالي كه گل بر پيشاني خود مي ماليد و كاه بر سرمي ريخت خود را مؤمن به شعاير مذهبي نشان مي داد.
با اين همه، تظاهر به دين داري، مدت زيادي دوام نياورد. او هم زمان با د ستيابي به قدرت، به تدريج ماهيت رياكارانه ي خود را آشكار كرد؛ هنگامي كه به سلطنت رسيد، ديگر ضرورتي براي عوامفريبي و تظاهر به دينداري احساس نكرد. اگرچه در مواردي با برخي روحانيون ديدار ويا از آنان عيادت مي كرد، ليكن سياست كلي رژيم عبارت بود از در انزوا قرار دادن مذهب و روحانيت به ويژه در نيمه دوم سلطنت رضا شاه، مذهب و شعاير مذهبي با بي مهري شديد تحت الشعاع برنامه هاي تجدد گرايانه قرار گرفت. در اعتراض به حركت هاي ضد مذهبي رضا شاه، آيت اله حاج آقا نور اله اصفهاني در اصفهان، آيت اله حاج حسين طباطبائي قمي در مشهد،آيت اله سيد ابوالحسن انگجي و آقا ميرزا صادق در تبريز و ... به مخالفت پرداختند. در اين رابطه نقش سيد ابوالحسن اصفهاني و حركت اعتراض آميز حاج آقا نوراله اصفهاني را مورد بررسي قرار مي دهيم.
آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني و سياست معتدلانه به منظور دفع افسد به فساد
در دوره اي كه آيت اله نائيني نسبتا دچار انزوا شده بود، رياست و زعامت حوزه نجف با آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني بود. رژيم ايران كه از موقعيت ممتاز ايشان اطلاع داشت، در جريان ايجاد رابطه با علماي نجف، توجه بيشتري به مواضع وي
مي كرد. از جمله در قضيه قانون نظام اجباري گفتگوي مهدي فرخ فرستاده ايران با آيت اله اصفهاني مهمتر بوده است. در اين گفتگو فرخ تأكيد كرد:
«مطمئن باشيد كه اگر ايران داراي قشون كافي و مجهز نباشد هرگز نمي تواند حقوق شيعيان را دردنيا حفظ كند!»
بيان اين نكته از سوي يك مقام ايراني، دقيقا آگاهانه و درواقع اولتيماتومي به علما بودكه خواهان حمايت دولت ايران در مواقع لزوم بودند. مهدي فرخ در ادامه لحن تهديد آميزي كه از نوشتار او برداشت مي شودسعي كرد به آيت اله اصفهاني بقبولاند كه:
«در غير اين صورت، دولت]ايران[ در مقابل فتوايي كه داده شود، ايستادگي خواهد و چون دولت قدرتش زياد است لاجرم فتوا به ثمر نرسيده باعث خواهد شد كه فتواي مرجع تقليد را متزلزل و سست كند. »
و به اين ترتيب ايشان را دچار شك و ترديد نمايد. هر چند كه قدرت نمايي رژيم رضا شاه از سخنان نماينده آن پيداست، ولي گفتگوي قوت نشان مي دهد كه دولت ايران، حداقل در سال هاي اوليه سلطنت رضا شاه، از موضع گيري هاي مراجع نجف بيم و هراس داشته است. نكته جالب توجه ديگر دراين گفتگو، پاسخ زيركانه و همراه با كياست و درايت آيت اله اصفهاني است. وي در مقابل تهديد نماينده دولت ايران، در صدد تهديد متقابل برآمده وحمايت و پشتيباني مردم از مراجع و علما را مطرح
مي سازد و لذا از مهدي فرخ پرسيد:
«پس ]ما[ چه كنيم؟ مردم به ما فشار مي آورند، بايد به درد دل آنان نيز رسيد.»
در واقع آيت اله اصفهاني هم قبول داشت كه رژيم رضا شاه در امور داخلي مقتدر است، ليكن سعي كرد اقتدار علما را همچنان به رخ دولت ايران بكشاند. سرانجام پس از اين گفتگوها بنا به توصيه فرخ، آيت اله اصفهاني پيشنهادات خود را براي دولت وقت (مخبر السلطنه ) فرستاد.
با به اجرا درآمدن قانون نظام اجباري كه علماي اصفهان به شهر قم مهاجرت نمودند (اواخر شهريور تا اوايل دي 1306) موضعگيري مهمي بود كه آيت اله اصفهاني در اين زمينه داشت. وي در پاسخ به درخواست حمايت رهبر مهاجران حاج آقا نوراله اصفهاني – صراحتا هر گونه اصلاحي را تنها از طريق مقام سلطنت امكان پذير دانسته و در اين زمان معتقد بودكه اگر افراد فاسد در اطراف رضا شاه كنار گذاشته شوند، امور اصلاح مي شود. ايشان در مورد موضوع نظارت علما بر مصوبات مجلس كه جزو درخواست هاي مهاجرين بوده مي گويد:
«آن هم از متفرعات مساعدت مقام سلطنت است و البته اين عوامل فاسده ]اطرافيان رضا شاه[ نخواهندگذاشت و اگر از بعضي از آنها لفظاً مساعدت شود، هزار گربه رقصاني خواهند كردكه مقدمات عقيم شوند.»
با وجود اعتقادي كه سيد ابوالحسن اصفهاني نسبت به حل مشكلات داشته، آمادگي خود را براي مساعدت به روحانيون مهاجر البته به طور مشروط اعلام كرده است. وي مي نويسد:
«غرض آن است شهد الله دل ما هم خون است و اگر راهي براي اصلاح و انجام بعضي مطالب داشته باشيم كه رفع همه مفاسد شود، بلكه احداث فساد بلاد نتيجه نشود حاضر و فداكار هستيم»
نامه فوق كه ارزش تاريخي فراوان دارد، بيانگر ديدگاه و مواضع كلي علماي نجف بلكه علماي ايران نسبت به حكومت رضا شاه است. در اين نامه به طور كلي و مبهم به برخي مقتضيات و موانع اشاره شده كه از اقدام صريح و بي پرده علما عليه رژيم شاه جلوگيري مي كرده است. اشاره به بروز فتنه و فساد در بلاد را كه در پايان اين نامه آمده است مي توان يكي از دلايل مهم اين سياست تلقي كرد. به هر حال علل متعددي وجود داشته كه علماي نجف را ناگزير از اتخاذ سياست معتدلانه به منظور دفع افسد (فتنه وآشوب در بلاد وريختن دماء مسلمين) به فساد (رژيم شاه) مي نموده است. به علاوه هنگامي كه نامه مذكور نوشته
مي شد عمر سلطنت رضا شاه هنوز به دو سال نرسيده بود و فشارها و محدود كردن مذهب و روحانيت از سوي رضا شاه پس از اين دوسال، بيشتر از گذشته بود. بنابراين موضعگيري فوق را مطابق با شرايط و مقتضيات زماني بايد دانست. اينكه اين مواضع پس از مدتي تغيير يافت و تا پايان دوره رضاشاه به چه صورتي نمود پيدا كرد، نيازمند مطالعه و بررسي دقيق تري است كه سعي خواهدشد تصويري كلي از آن ارائه شود.
همزمان با مهاجرت علماي اصفهان به قم و يا اندكي پس از آن، طبق خاطراتي كه از آيت اله بروجردي نقل شده و يا به ايشان منتسب است، در بازگشت از سفر حج و اقامت در نجف- علما از جمله سيد ابوالحسن اصفهاني به منزل ايشان آمده و جلسات گفت و شنودي داشته اند. بنابراظهار آيت اله بروجردي، آيات نجف از ايشان پرسيدند. اوضاع ايران چگونه است؟ آيا مي شود عليه رضاخان كاري كرد؟ دراين جلسات، آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني گفته بودند: ما بايد افرادي را به ميان عشاير بفرستيم و آنان را عليه رضا خان تحريك كنيم، اما آيت اله نائيني راه چاره را استمالت از رضاخان ونرمش با وي دانسته بودند تا از صولتش كاسته شود.
بر اساس اين خاطره، موضعگيري آيت اله اصفهاني با آنچه كه در پاسخ به درخواست حاج آقا نوراله اصفهاني داده متفاوت است و چنانچه بخواهيم شرايط زماني را در اتخاذ مواضع دخالت دهيم، مدت زمان زيادي ميان اين دو فاصله ايجاد نشده بود. احتمال ضعيفي هم وجوددارد كه تغيير موضع بعدي را به دنبال بي نتيجه بودن اقدامات علماي اصفهان و مسكوت گذاردن پيشنهادات آنها از سوي دولت بدانيم. ليكن نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اينكه رژيم ايران درميان علماي نجف، از چهره هاي نفوذي بهره برداري مي كرد و از آنان در مورد اقدامات و تصميمات علماي نجف كسب اطلاع مي نمود، كما اينكه به دنبال كسب اخبار مربوط به ديدارهاي آيت اله بروجردي با علماي نجف بود كه وي در مراجعت به ايران دستگير و مخفيانه به تهران منتقل و زنداني شد. از اين رو آيا نمي توان احتمال داد كه آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني نيز از وجود اين نفوذي ها در حوزه نجف اطلاع داشته است؟ با اين احتمال مي توان اختلاف مو جود در موضع گيري هاي وي را بر طرف نمود. بر اين اساس، محتواي نامه آيت اله اصفهاني به حاج آقا نوراله كه مستند تر و متقن تر است، بيانگر خط مشي سري و محرمانه علما بوده كه نمي بايست دولت ايران از آن مطلع گردد. ولي روش تهديد متقابل كه نمونه اي از آن را در برخورد با مهدي فرخ مشاهده كرديم، سبب موضعگيري مصنوعي بعدي بوده است.
به هر حال موضع گيري آيت اله اصفهاني هر چه كه بوده در برخي موارد با موضع آيت الله نائيني متفاوت بوده و رضاشاه نيز از اين موضوع اطلاع داشت. با اين وجود رژيم رضا شاه از چند جهت مايل برگسستن پيوند خود با علماي نجف نبود. يكي به دليل پايگاه مردمي كه آنها به طور حقيقي داشتند يا رژيم مي پنداشت از آن برخوردارند و دوم در مقابله با علماي داخل ايران. اين سياست به ويژه از سوي مخبر السلطنه كه تا نيمه سلطنت رضا شاه رياست وزرا را به عهده داشت تعقيب مي گرديد. از اين رو بود كه در تاريخ 26 دي 1307 برحسب دستور رضاشاه به آقايان سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزاي نائيني و ميرزا مهدي آقا زاده انگشتري الماس اعطا گرديد در همين ايام گزارشي به تاريخ 8 اسفند 1307 مربوط به فعاليت هاي سياسي علامه وحيدي، حاكي است كه:
«نامبرده در مجلس درس آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني بعضي صحبت هاي نامناسب كرده و حضرت آيت اله او را نهي و تنبه كرده كه داخل مذاكرات سياسي كه مخالفت با دولت وقت باشد مطلقاً نشود.»
آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني و حمايت از اقدامات ديني و فرهنگي
گروه علماي عتبات هر چند كه دستشان براي اقدام در ايران كاملا باز نبود- با توجه به محدوديت هايي كه بيگانگان و به خصوص عوامل انگلستان درعراق ايجاد كرده بودند و با توجه به حساسيت زيادي كه به استعمار داشتند، كوشيدند به نحوي اين دوران حساس و فشار ناشي از آن را با كمترين ضايعات از سوي اسلام و حوزه هاي ديني سپري كنند. ولي نكته مهم اين بود كه نه سياست نصيحت و يا پرهيز علماي عتبات از درگيري مستقيم و نه سياست و مبارزه مستقيم علماي بزرگ داخل ايران به تنهايي نمي توانست در برابر مثلث «استبداد رضا شاه، استعمار غرب و سكولاريزم منور الفكران» جرياني بزرگ ايجاد كند؛ و با توجه به اين كه يك حلقه و زاويه اصلي اين مثلث را فرهنگ غرب و تفكر ضد ديني تشكيل مي داد، ضروري بود كه دو سياست قبلي علما با سياست سومي- يعني سياست فرهنگي – كامل شود.
پي ريزي حركت فرهنگي حوزوي و اصيل شيعي در قم از سوي آيت الله حائري در اين راستا بود. در اين زمينه سيد ابوالحسن اصفهاني از اقدامات ديني و فرهنگي كه در داخل ايران صورت مي گرفت، حمايت مي كرد. در اين باره نامه اي كه ايشان خطاب به سيد ابوالحسن طالقاني (پدر سيد محمود طالقاني) و حمايت از انجمن هاي تبليغي نوشته اطلاع داريم. در بخشي از اين نامه آمده است:
«از اينكه براي رفع شبهات معاندين و حفظ عقايد ضعفاي مسلمين به بناي تاسيس مركزي در مدرسه مروي داريد كه مركب از فضلا وصلحا باشد بي اندازه مسرور شدم ...لكن اين مطلب بزرگ محتاج است به استعداد كامل و تركب از اشخاص فاضل متتبع مستقيم السليقه و كتب بسيار و مجلات خارجه و داخله كه به السنه مختلف است و مترجمين صحيح العقيده كه خداي ناكرده اگر با استعداد ناقص و عدم تهيه اسباب، علاف اين مطلب شود و از عهده كما هوحقه بيرون نيايند، معاندين شيرتر مي شوند... علي اي حال جديت نماييد و بزودي داخل در مطلب شويد و حقير هم بر حسب وظيفه دينيه خود به مقدار مقدور مساعدت خواهم ]كرد[ و هر مطلبي كه دخالت در تأييد اين مطلب داشته باشيد و از حقير برآيد اشاره فرمائيد كوتاهي نخواهدشد؛ و اگر فرصت و مجال باشد، شايد يك دستور العمل اساسي كلي براي دخول در مطلب عرض كنم كه پسند آن ذوات مقدسه ايدهم الله تعالي- باشد.»
اين نامه نشان دهنده اين مطلب ا ست كه با وجود محدوديت هايي كه رژيم رضا شاه براي ارسال وجوهات از ايران به نجف اعمال مي كرده آيت اله اصفهاني از توانائي نسبي مادي برخوردار بوده است. رژيم كه از موقعيت ايشان آگاهي داشت، سعي مي كرد هر چند وقت يكبار با ارسال نماينده و هدايايي، پيوند و ارتباط خود را با ايشان حفظ كند. از جمله قتل فرزند آيت الله اصفهاني، هديه اي0 (سر عصايي به قيمت دويست و هفتاد تومان) به منظور درآمدن از لباس سوگواري در ارديبهشت براي ايشان ارسال شد.
يكي از اهداف اين ارتباط آن بود كه دولت ايران بسيار ميل داشت و كلاي مجاز به وصول وجوه شرعي مربوط به آيت اله اصفهاني را شناسايي كند. به نقل از يك شاهد عيني، يك بار فرستاده رضا شاه كه عصاي مزين به طلا و مقداري پول هديه آورده بود، از سيد ابوالحسن اصفهاني خواست تا وكلاي خود را در ايران معرفي كند، ولي ايشان نه تنها از اين كار خودداري كرد، بلكه هداياي فوق را نپذيرفت.
همچنين، نامه آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني و چند تن از مراجع ساكن عراق در توصيف مقام معنوي و رتبه علمي آيت اله ابوالقاسم كاشاني است. كه اين اقدامات در جهت تقويت فعاليت هاي او براي ملي ساختن صنعت نفت ايران موثر مي باشد.
آيت اله ابوالحسن اصفهاني و واقعه مسجد گوهرشاد
از ديگر موضع گيري هاي آيت اله اصفهاني و لاجرم بخش عمده اي از حوزه علميه نجف در قبال رژيم رضا شاه، نقل قول شيخ محمود تقي بهلول است، كه مدتي پيش از واقعه مسجد گوهرشاد (تير 1314) به منظور ادامه تحصيل به نجف رفته بود. بر حسب اين نقل، سيد ابوالحسن اصفهاني به وي گفته بود:
«به فتواي من درس خارج خواندن براي تو حرام قطعي است و بر تو واجب عيني است كه عليه پهلوي و قوانين خلاف قرآني كه اجرا مي كند سخنراني كني.»
آيت اله اصفهاني ضمن تأييد اقدامات بهلول در مقابله با شهرباني رژيم به وي مي گويد: بر تو واجب است كه رويه خود را ادامه بدهي .
و به او توصيه مي كند:
«ابتدا بر تو لازم نيست كه جنگ كني، منبر برو و حكم خدا را بگو، اگر جلوگيري كردند و به شما حمله كردند- مدافعه كن، در اين صورت حق داري و مسئول نيستي و هر كس در راه خدا كشته شود شهيد است.»
و در پاسخ به سوال وي كه اگر اين تبليغات به جنگ و خونريزي منتهي شود، مسؤوليتش چيست؟ مي گويد:
«ابتدا به جنگ از طرف شما نباشد... شما بايد با ملايمت مردم را به نماز و روزه و زكات و حج و باقي واجبات ديني امر كنيد و از ….. محرمات و مكروهات نهي كنيد، اگر دولت پهلوي از اين تبليغات ديني شما جلوگيري كرد و كار به جنگ و خونريزي كشيد دولت مسئول است نه شما، و هر كس به طرفداري شما كشته شود شهيد است . ولي حتي الامكان سعي كنيد كه با جنگ سرد بر دشمن غالب شويد و كار به جنگ گرم نرسد.»
به اين ترتيب بهلول به گفته خودش از آيت اله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني دستور مخالفت جدي با رژيم پهلوي را گرفت.
گفتني است كه اگر چه مبلغان مذهبي در ارتباط با مراجع تقليد بودند، اما هر حادثه اي، نيازمند برخوردي مطابق با مصالح بود که مراجع و علماي داخل كشور به آن آگاهي و وقوف بيشتري داشتند وآن چنان نبود كه يك دستور كلي براي تمام موارد و حوادث بتواند ملاك قرار گيرد. در عين حال در سفارش آيت اله اصفهاني به بهلول كاملا احتياط و حزم و دور انديشي نمايان است و از اين رو توصيه به جنگ سرد شده است.
در برخورد با افكار و تبليغات كسروي نيز نقل شده كه آيت اله اصفهاني از اينكه در ايران كساني نيستند تا پاسخ او را بدهند و درنتيجه امثال او جرات جسارت به خود مي دهند، اظهار تاسف كرده بود.
رحلت آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني و تشكيل يك حركت سياسي بعد از درگذشت وي
حاج مهدي قلي هدايت در مورد رحلت سيد ابوالحسن اصفهاني مي نويسد:
«روز دوشنبه 13 آبان ]1325 ش[ آيت اله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني پيشواي شيعه جهان فاني را بدرود گفت و برحمت ايزدي پيوست. در نجف اشرف به خاك سپرده شد از كاظمين تا نجف دوازده كيلومتر مسلمين جنازه را به دوش اخلاص كشيدند، اين سوگواري افق اقاليم شيعه را فروگرفت. بزرگواري اخلاقي آن مرد با خدا جالب همه فرق بود، اهل سنت وجماعت هم در تعزيت شركت كردند بلكه ملل سايره»
خبر رحلت او دنياي تشيع را تكان داد. در تهران وساير بلادايران و عراق و لبنان و سوريه و هند و افريقا مجالس عظيم فاتحه خواني برپا شد و شاهان وروسا و وزراي بلاد اسلامي همراه با ساير مسلمانان در آنها شركت داشتند. در گذشت او نيز در عمل صورت حركتي سياسي به خود گرفت به گواهي برخي از منابع، حضور وسيع مردم در مراسم عزاداري اصفهاني در آبان 1325 ش/1365 ق در شكست فرقه دموكرات در آذربايجان مؤثر بود. هدايت مي نويسد:
«تمام تدابير سياسي در مقابل هياهوي توده بي اثر ماند بلكه تقويت كرد و بر جسارت ايشان افزود. در اوقات عزاداري عامه به حوزه توده اي ها كه رفتند صور اجنبي را جاي شمايل مولي ديدند هجومي غريب شد آن صور را كندند و دريدند وتوده اي را كافر خواندند عوامي كه فريب خورده بودند هوشيار شده از توده روگردان شدند در تهران و تجريش حوزه هاي توده پريشان شد. »
خوشدل تهراني، مرثيه اي در سوگ اصفهاني سروده در اين مرثيه از برانگيخته شدن احساسات مذهبي مردم در جريان تشييع اصفهاني در جهت مبارزه منعكس شده است.
در بررسي اقدامات علماي نجف به ويژه زعيم اين حوزه آيت اله اصفهاني نبايد فراموش كرد كه آنان خود نيز دست به گريبان مشكلات فراواني بودند. از جمله گفته شده كه تسلط و سيطره قشري گرايان بر نظام حوزه باعث شد كه سيد ابوالحسن اصفهاني نتواند به تلاش مصلحان (افرادي چون تهامي، ميلاني، سيد علي مددقائني و…) جواب مثبت دهد.
آيت اله سيد محمود طالقاني در بررسي علل ناكامي فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي و اجراي منويات كساني چون آيت اله اصفهاني دو عامل عمده را بر مي شمارد:
1- بي توجهي دولت ايران به دين و روحانيت و بالاتر از آن مقابله وتضعيف آنها.
2- افراد طفيلي كه هميشه اطراف مراجع را براي كسب حيثيت و استفاده هاي موقت احاطه مي كنندو هر اقدام اصلاحي را كه بر خلاف مصالح خود تشخيص مي دهند فلج مي نمايند.
نتيجه گيري
اصولاً تا زمان مرجعيت ميرزا محمد تقي شيرازي و شريعت اصفهاني كمتر مرجعي را سراغ داريم كه مستقيماً در كارهاي سياسي دخالت كرده باشد. اوضاع جهان نيز براي چنين دخالت هايي آماده نبود. علاوه بر مخالفت هايي كه از سوي روحانيون در مواجهه با رژيم رضا شاه وجود دارد، بخش هاي ديگري از علما را مي يابيم كه مشي ميانه روي ومصلحت انديشي و معتدل بودن در امور را برگزيدند. چنين رويه اي در نزد برخي تا پايان سلطنت ادامه يافت و در نزد برخي ديگربه مخالفت و مقاومت كشيده شد.
علماي نجف در زمره كساني بودند كه در مجموع اعتدال و ميانه روي را در برخورد با رژيم پيشه خود ساختند. آنان در ابتدا از رضا خان حمايت كردند و پس از سلطنت نيز تلگراف تبريك براي وي فرستادند. اما موافقت علماي نجف مشروط بودو آنان به ويژه آيت اله سيد ابوالحسن اصفهاني اين آمادگي را داشتند كه هر گاه مصلحت ببينند از طريق ارسال نامه و يا به طور شفاهي توسط نما يندگان دولت ايران رژيم را از ظلم و تعدي برخوردارند. رژيم نيز سعي مي كردمخالفت ايشان را فراهم نسازد و روابط بين او را با ديگر علما را تحت نظر داشت و گاه با اعزام نمايندگاني در صدد توجيه اقدامات خود و جلوگيري از فتواي مخالف ايشان بر مي آمد.
زماني كه ماهيت رژيم بر ضد مذهب و روحانيت آشكار شد؛ مانند قيام گوهرشاد، آيت اله اصفهاني اگر چه فتواي مبارزه با رژيم را صادر كرد. جانب حزم و دور انديشي را از دست نداد و تأكيد كرد كه حتي الامكان مبارزه به جنگ گرم و مسلحانه كشيده نشود. همچنين وي به درخواست رهبر مهاجرين به قم- آيت اله حاج آقا نوراله اصفهاني- مبني بر حمايت از او، رويارويي صريح با رضاشاه را به مصلحت نمي ديد و آمادگي خود براي مساعدت به علما را در صورتي كه منجر به فساد و آشوب در كشور نگردد (يعني مشروط) اعلام داشت.
عليرغم محدوديت هاي وضع شده بر ضد مذهب و روحانيت، علماي نجف تا حد امكان از فعاليت هاي فرهنگي در داخل ايران از طريق تبليغ و وعظ و سخنراني حمايت مي كردند. دراين زمينه حمايت آيت اله اصفهاني از فعاليت هاي فرهنگي سيد محمود طالقاني حائز اهميت است. واز اين طريق با سياست هاي ناشايست و ضد اسلامي رژيم رضا شاه به مقابله برخاستند، ليكن به علت ايجاد محدوديت شديد و تحميل هاي رژيم، فتاوا و رهنمودها، چندان به كار گرفته نشد.
منابع و مآخذ
1- باقري بيدهندي، ناصر، نجوم امت:« آيت الله سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني»، قم، نور علم، 1367.ش.
2- بصيرت منش، حميد، علما و رژيم شاه، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1376.
3- بهار، محمدتقي (ملک الشعراء)، تاريخ مختصر احزاب سياسي، جلد دوم، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ اول، 1363.
4- بهلول، محمدتقي، خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهرشاد، تهران، موسسه امام صادق، 1370.
5- حائري، عبدالحسين، اسناد روحانيت و مجلس، جلد 1،تهران 1374 ش.
6- حائري، عبدالهادي،تشيع و مشروطيت در ايران، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ سوم،1381 .
7- دايره المعارف بزرگ اسلامي، زيرنظرکاظم موسوي بجنوردي، جلد نهم، تهران، انتشارات مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، چاپ اول،1379. ش.
8- دايرة المعارف تشيع، زير نظر احمدصدر حاج سيد جوادي، جلد دوم، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، چاپ چهارم،1380.
9- رازي، محمد، آثار حجه، جلد دوم، قم کتابفروشي برقعي.
10- صادقي تهراني، محمد، نگاهي به تاريخ انقلاب اسلامي،1920 عراق و نقش علما مجاهدين اسلام، قم، انتشارات دارالفکر.
11- سردار اسعد، خاطرات سردار اسعد بختياري ( جعفرقلي خان اميربهادر)، به کوشش ايرج افشار،تهران، انتشارات اساطير،1372.
12- سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ کمبريج، ترجمه عباس مخبر، تهران، چاپ صهبا، چاپ اول، 1371.
13- فرخ، مهدي، خاطرات سياسي فرخ ( معتصم السلطنه )، تهران اميرکبير، 1347.
14- کدي، نيکي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشرفرهنگ اسلامي، تهران، 1357.
15- مکي، حسن، تاريخ بيست ساله ايران، جلد دوم، سوم و چهارم، تهران، انتشارات ناشر، چاپ پنجم.
16- مستوفي، عبداله، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجار، جلد سوم، تهران، انتشارات زوار.
17- مهدوي، مصلح الدين، تذکره القبور يا دانشمندان وبزرگان اصفهان، اصفهان، 1348.ش.
18- نجفي، موسي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني، بيجا، کليني، 1369.
19- مقدمه تحليلي تاريخ تحولات سياسي ايران، تهران، انتشارات مينو، چاپ اول، 1378.
20- واحد، سينا، قيام گوهرشاد، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1361.
21- هدايت، مهديقلي، خاطرات و خطرات، توشه اي از تاريخ شش پادشاه وگوشه اي از دورهزندگي من، تهران، زوار، چاپ ششم.
پي نوشت ها:
1. دايره المعارف بزرگ اسلامي، ص221.
2. تاريخ مختصر احزاب سياسي، ص93.
3 . شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجار، صص461-462.
4 . علما و رژيم شاه، ص 122.
5 . خاطرات سياسي فرخ ( معتصم السلطنه )، ص174.
6 . علما و رژيم شاه، ص227.
7 . انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني، صص405-406.
8 . علما و رژيم شاه، ص228.
9 . علما و رژيم شاه، ص229.
10. علما و رژيم شاه، ص230.
11 . مقدمه تحليلي تاريخ تحولات سياسي ايران، صص149-150.
12 . علما و رژيم شاه، ص231.
13 . نگاهي به تاريخ انقلاب اسلامي،1920 عراق و نقش علما مجاهدين اسلام،ص33.
14 . رهبري واقعه مسجد گوهرشاد از سوي رژيم رضاشاه ،شيخ محمدتقي بهلول اعلام شد.
15. قيام گوهرشاد، صص283-284.
16. خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهرشاد، صص38-39.
17. خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهرشاد، ص40.
18 . علما و رژيم شاه، ص231.
19. خاطرات و خطرات، صص 454-455.
20 . دايرة المعارف تشيع، ص222.
21 . خاطرات و خطرات، ص 455.
22 . دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ص213.
23 . علما و رژيم شاه، ص233.
/خ