پرسش : اگر زن و مرد در آفرينش يکسانند ، پس چرا از نظر حقوقي تفاوت دارند ؟
پاسخ : يکسان بودن زن و مرد در آفرينش از اين جهت است که هر دو از سرشت واحد خلق شده اند و از هويت واحد انساني برخوردارند ؛ به عبارت ديگر روح انساني مشترک دارند ؛ و از همين رو در کسب فضايل معنوي و رشد روحي و رسيدن به قله هاي کمال و دريافت پاداش هاي الهي يکسان اند : ( من عمل صالحا من ذکر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما کانوا يعملون )(1) ؛ « هر کس - از مرد يا زن - کار شايسته کند و مؤمن باشد ، قطعا او را با زندگي پاکيزه اي ، حيات [ حقيقي ] بخشيم ، و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند ، پاداش خواهيم داد ».
اما اين سخن بدان معنا نيست که زن و مرد از جميع جهات يکسان بوده و هيچ تفاوتي ندارند ، بلکه زن و مرد دو جنس متفاوت از يک نوع بوده و تفاوت هاي تکويني و طبيعي دارند ؛ همچنان که اين تفاوت بين همه ي مردان و بين همه ي زنان وجود دارد . امام علي عليه السلام فرمود : « لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا ، فاذا استووا هلکوا (2) ؛ خير و صلاح مردم با وجود تفاوت و دگرگوني زايل نمي شود و آن زمان که تفاوت برداشته شود ، هلاکت و نابودي مردم قطعي است » .
تفاوت لازمه ي آفرينش و همراه با عدالت و در مسير نظام احسن است .
اين تفاوت ها ناشي از گوناگوني در استعدادها و توانايي ها و تفاوت در طبيعت و خلقت آن هاست . نظام اجتماعي با همين تفاوت ها استوار است و چرخ جامعه بر اساس آن در گردش است ؛ همچنان که يک جامعه تنها به پزشک نياز ندارد ، بلکه حرفه ها و ديگر مشاغل اجتماعي ؛ همچون خياطي نانوايي و ... براي ادامه ي حيات جامعه ضروري است و بايد تأمين شود ؛ از اين رو وجود استعدادهاي مختلف نه تنها نياز ، بلکه ضرورت است.
با اين وجود از نظر خداوند اين تفاوت ها ملاک ارزش و افتخار نيست ؛ چرا که اصل توانايي بشر به عنوان سرمايه ي خدادادي در اختيار انسان قرار مي گيرد تا او بتواند از اين امکان در جهت رشد و کمال و توسعه ي شخصي و اجتماعي بهره گيري نمايد .
قرآن در اين باره مي فرمايد : ( يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر أو أنثي و جعلناکم شعوبا و قبائل ان أکرمکم عند الله أتقيکم) (3) ؛ « اي مردم ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را شعبه ها و قبيله ها قرار داديم تا همديگر را بشناسيد به درستي که گرامي ترين شما نزد خداوند عمل کننده ترين شماست به درستي که خداوند عالم و آگاه با احاطه است » .
در اين وادي مهم آن است که توانايي ها براي خداوند و در راه او صرف شود ، و غير او نه انگيزه ي عمل قرار گيرد و نه در حين عمل تأثيري داشته باشد ؛ به عبارت ديگر با رعايت شرايط عمل ، کارها انجام شود. اگر با شناخت و معرفت ، ضوابط رعايت گردد و عمل مطابق با امر الهي به جا آورده شود ؛ هيچ فرقي بين متخصص و غير متخصص نخواهد بود ، بلکه آنچه به ارزش انسان ها نزد پروردگار مربوط مي شود ؛ همانا رعايت دستورات و ضوابط او و انجام عمل در جهت رضاي اوست.
با اين تحليل که وجود تفاوت هاي بشر در نوع استعدادها و توانايي ها ارزش آفرين نمي باشد ، مي توان گفت : تفاوت بين زنان و مردان نيز چنين است ؛ همچنان که آيات بسياري در قرآن به اين مهم اشاره مي کند که هر کس به تکاليف و مسؤوليت هاي خود عمل کند و کار صالح انجام دهد و مؤمن باشد ، از پاداش الهي بهره مند خواهد شد و اين اصل به جنسيت فرد ( مرد يا زن ) ارتباط ندارد . (4)
با اين توضيح آشکار مي گردد که زن و مرد در ارزش انساني برابر هستند، اما از نظر اجتماعي تفاوت هايي با يکديگر دارند که همچون تفاوت بين آحاد مردان يا بين آحاد زنان است و نقشي در ارزش گذاري ها ندارد.
موهبت هاي الهي که به انسان عطا گرديده ، متفاوت است و درجات ارزشي آن ها نيز يکسان نيست. در مواردي که انسان ها با اراده و اختيار خود از معاصي پرهيز مي کنند و امتثال امر خداوند را در هيچ شرايطي ترک نمي کنند ، اعطاي موهبت عصمت ارزش بسيار بالايي دارد ، اما محل بحث با اين امور و مسايل ارتباط پيدا نمي کند ، بلکه حقوق و تکاليف زن و مرد و تفاوت آن ها مورد نظر است.
سؤال اين است که اگر از جانب خداوند حقوق بيشتري به مرد داده شده ، دليل برتري او بر زن نيست ؟ !
براي دريافت پاسخ ، آيه الله جوادي آملي مي نويسد :
« قرآن کريم سر تفاوت هاي زن و مرد را به دو مسأله برمي گرداند : اولا بايد زندگي به احسن وجه اداره شود ، و ثانيا تا تسخير متقابل بين موجودات محقق نشود ، نظام به احسن وجه اداره نمي شود. خداوند در سوره ي زخرف فرمود :
( اهم يقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمت ربک خير مما يجمعون ) (5) ؛
« آيا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسيم مي کنند ؟ ما [ وسايل ] معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم کرده ايم، و برخي از آنان را از [ نظر ] درجات ، بالاتر از بعضي [ ديگر ] قرار داده ايم تا بعضي از آن ها بعضي [ ديگر ] را در خدمت گيرند ، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مي اندوزند ، بهتر است » . تا زماني که شؤون متفاوت وجود دارد ، قهرا استعدادهاي گوناگون لازم است که لازمه ي وجود افراد متفاوت است .
همان گونه که اختلاف طبقات ، استعدادها ، گرايش ها و جذب و دفع ها هيچ کدام معيار فضيلت نيست ، بلکه همه و همه به عنوان ابزار کار لازم است تا تسخير متقابل و دو جانبه محقق شود : (...ليتخذ بعضهم بعضا سخريا ...) (6) ؛ اختلاف زن و مرد هم چنين است ؛ يعني اگر کسي استعداد برتري دارد، اين استعداد برتر ، نشانه ي فضيلت و تقرب الي الله نيست . اگر بتواند از اين استعداد برتر فايده ي بهتر ببرد و خالصانه تر کار کند به مرتبه ي بالاتري از تقوا مي رسد و از اين جهت به کمال محض نزديک تر خواهد بود ، ولي اگر از اين استعداد برتر طرفي نبست و به خداي سبحان تقرب نجست ؛ چه بسا اين استعداد زايد براي او وبال باشد » . (7)
بنابراين با توجه به مسؤوليت هاي مختلف اجتماعي ، خداوند براي هر يک از زن و مرد جايگاهي قرار داده و مسؤوليتي را از او خواسته است که متناسب با توانايي ها و متناسب با اهدافي است که هر کدام بايد به دنبال تأمين آن هدف باشد ؛ همچنان که بر اساس وظايف و مسؤوليت هاي هر يک براي آن ها حقوقي را قرار داده است که به مقتضاي حکمت الهي بين حقوق و مسؤوليت ها رابطه اي وجود دارد : (... و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف ...) (8) ؛ « ... و مانند همان [ وظايفي ] که برعهده ي زنان است ، به طور شايسته ، به نفع آنان [ برعهده ي مردان ] است ...» .
علامه ي طباطبايي قدس سره در توضيح مماثلت حقوق و تکاليف زنان و کلمه ي « معروف » در آيه ي مورد استشهاد مي فرمايد :
" معروف " به معناي هر عملي است که افکار عمومي آن را عملي شناخته شده بداند، و با آن مأنوس باشد ، و با ذائقه اي که اهل هر اجتماعي از نوع زندگي اجتماعي خود به دست مي آورد ، سازگار باشد و به ذوق نزند ...
بنابراين آن عملي معروف است که هم طبق هدايت عقل صورت گرفته باشد ، و هم با حکم شرع و يا قانون جاري در جامعه مطابق باشد ، و هم با فضايل اخلاقي منافي نباشد ، و هم سنت هاي ادبي آن را خلاف ادب ندادند.
و چون اسلام شريعت خود را بر اساس فطرت و خلقت بنا کرده ، معروف از نظر اسلام همان چيزي است که مردم آن را معروف بدانند ، البته مردمي که از راه فطرت به يک سو نشده ، و از حد نظام خلقت منحرف نگرديده باشند ، که يکي از احکام چنين اجتماعي است که تمامي افراد و اجزاي اجتماع در هر حکمي برابر و مساوي باشند و در نتيجه احکامي که عليه آنان است، برابر باشد با احکامي که به نفع ايشان است ، البته اين تساوي را بايد با حفظ وزني که افراد در اجتماع دارند رعايت کرد ، آن فردي که تأثير در کمال و رشد اجتماع در شؤون مختلف حيات اجتماع دارد ، بايد با فردي که آن مقدار تأثير را ندارد ، فرق داشته باشد ، مثلا بايد براي شخصي که حاکم بر اجتماع است حکومتش محفوظ شود ، و براي عالم ، علمش و براي جاهل جهلش ، و براي کارگر نيرومند ، نيرومندي اش ، و براي ضعيف ، ضعفش در نظر گرفته شود ، آن گاه تساوي را در بين آنان اعمال کرد ، و حق هر صاحب حقي را به او داد ، و اسلام بنا بر همين اساس احکام له و عليه زن را جعل کرده، آنچه از احکام که له و به نفع او است با آنچه که عليه و بر ضد او است مساوي ساخته ، و در عين حال وزني را هم که زن در زندگي اجتماعي دارد ، و تأثيري که در زندگي زناشويي و بقاي نسل دارد در نظر گرفته است » . (9)
مقتضاي تساوي که همان عدالت اجتماعي است ، آن نيست که هر مقام اجتماعي به هر فردي از افراد جامعه واگذار شود ؛ به اين معنا که همان گونه که گفتار و عمل انسان عاقل و با تجربه در بين مردم تأثير دارد و مي توان از انديشه هاي او بهره گرفت ، يک کودک يا انسان سفيه اين نقش را ندارد ؛ همچنان که انتظار نداريم که فرد ناتوان و عاجز آنچه را که انسان قوي و قدرتمند برمي دارد ، حمل کند . اين نوع مساوات ميان افراد ، زيان بار و غير منطقي است.
- به دليل متفاوت بودن مسؤوليت هاي مردان و زنان و به دليل جايگاه متفاوتي که خداوند براي آن ها قرار داده است و به دليل طبيعت متفاوتي که هر يک دارند ، حقوق متفاوت خواهند داشت و اين امر ارتباطي با ارزش انساني آن ها ندارد.
- مسأله ي رعايت حدود و عفت ، محدود به زنان نيست و مردان هم ملزم به اين رعايت هستند ، اما بايد اين مسأله را پذيرفت که زنان در ايجاد محيط سالم اجتماعي و نيز خلاف آن ، نسبت به مردان نقش مؤثرتري دارند.
به عبارت ديگر ، افراد جامعه از حقوق مشابه برخوردار نيستند ، بلکه با توجه به جايگاه ، اعتبار و ميزان تأثيرگذاري در جامعه ي انساني از حقوق مساوي برخوردارند .
در احکام مربوط به زنان نيز ، همين قانون جاري است ؛ به اين معنا که در برابر وظايفي که خداوند بر عهده ي آنان گذاشته است ، حقوقي را نيز برايشان قرار داده و اين حقوق و تکاليف با توجه به ميزان تأثيرگذاري زن در حيات اجتماعي ، در دايره ي ارتباط بين زن و مرد و براي ازدواج و توليد نسل در نظر گرفته شده است .
به هر حال در رابطه با حقوق زن و مرد بايد گفت : به دليل متفاوت بودن مسؤوليت هاي مردان و زنان و به دليل جايگاه متفاوتي که خداوند براي آن ها قرار داده است و به دليل طبيعت متفاوتي که هر يک دارند ، حقوق متفاوت خواهند داشت و اين امر ارتباطي با ارزش انساني آن ها ندارد ؛ همان گونه که تفاوت حقوق مردان با هم ، ربطي به ارزش انساني آن ها ندارد.
پرسش : حقوق فردي زنان کدامند ؟
پاسخ: حق فراگيري علم و معرفت ، حق انتخاب همسر و شغل و مالکيت و ارث و ... از جمله حقوق فردي يکسان بين زنان و مردان است (10) ؛ اگر چه
در ميزان و شرايط اين حقوق و حدود آن ها تفاوت هاي متناسب با هر يک وجود دارد .
از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت : زنان حقوق فردي مسلمي همچون مردان دارند ، البته برخورداري از اين حقوق - براي مردان و زنان - مقيد به حدود الهي است که اين حدود الهي براي هر کدام متفاوت است. شايد تفسير غلط از تفاوت در حدود باعث شده که عده اي خيال کنند ارزش زن ها با مردها تفاوت دارد ؛ در حالي که زنان به دليل موقعيت خطيرشان در اجتماع نيازمند مراقبت بيشتر هستند ؛ از همين رو تأکيد بر حفظ حجاب و عفت زنان که به محدوديت برخوردها و رعايت و مواظبت بيشتر از ناحيه خود آنان منجر مي گردد ؛ به اشتباه ، تعبير به محدوديت موقعيت اجتماعي شده است .
انتخاب همسر حق هر دختر باکره اي است ، اما به دليل پاره اي از ملاحظات که ناشي از موقعيت حساس و آسيب پذيري آنان است ؛ اين انتخاب مقيد به اجازه ي پدر شده است ؛ يعني اگر پدر مصلحت دختر را در نظر بگيرد اين حق به او داده شده تا در ازدواج دخترش اعمال نظر کند ، ولي در هر حال دختر نيز آزاد است که فردي را بپذيرد يا رد نمايد.
براي روشن ساختن ذهن کساني که الزام زنان به رعايت عفت و حجاب بيشتر از مردان را ناقض حقوق ، نظير کسب علم و معرفت و انتخاب شغل مي دانند ، بايد گفت : مسأله ي رعايت حدود و عفت ، محدود به زنان نيست و مردان هم ملزم به اين رعايت هستند ، اما بايد اين مسأله را پذيرفت که زنان در ايجاد محيط سالم اجتماعي و نيز خلاف آن ، نسبت به مردان نقش مؤثرتري دارند.
مردي که عفت وحيا را رعايت نمي کند ، تا زمينه ي ناسالم را نيابد، نمي تواند آلودگي خود را بروز دهد؛ و اين در حالي است که زن غير عفيف در جامعه زمينه را براي انحراف چنين مرداني آماده مي سازد .
حضرت فاطمه عليهاالسلام در پاسخ به سؤال حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و اله درباره ي بهترين ها براي زنان فرمود :« خير للنساء أن لا يرين الرجال و لا يراهن الرجال (11) ؛ بهترين ها براي زنان آن است که مردان را نبينند و مردان هم آن ها را نبينند » .
اين سخن به معناي وارد نشدن زنان در فعاليت هاي اجتماعي نيست ، بلکه به اين معناست که فعاليت آن ها مقيد به چارچوب و حدودي باشد که برخورد با مردان به حداقل برسد تا افکار و دل هاي مريض طمع نکنند ؛ همچنان که قرآن مي فرمايد : « اي همسران پيامبر ، شما مانند هيچ يک از زنان [ ديگر ] نيستيد ، اگر سر پروا داريد ، پس به ناز سخن مگوييد تا آن کس که در دلش بيماري است طمع ورزد ؛ و گفتاري شايسته گوييد » . (12)
اين آيه به دليل علتي که در آن آمده، عموميت دارد و تمام زنان را شامل مي شود و نيز تنها گفتار را شامل نمي شود ، بلکه هر برخورد طمع انگيز در زنان را شامل مي گردد .
اگر چه تکبر بد است ، اما براي زني که بخواهد حدود را رعايت کند و از ديگران قطع طمع کند ، زيبنده و زينت است (13)؛ همچنان که حضرت علي عليه السلام مي فرمايد : « ... فاذا کانت المرأه مزهوه لم تمکن من نفسها »؛ از اين رو ؛ زن قبل از برخورد با هر کس بايد آماده باشد و متناسب با شنونده به نحوه ي سخن گفتن و انعطاف و صلابت خود توجه کند تا طمع را در طرف مقابل از بين ببرد. رعايت اين حدود و موازين ، نه تنها حق زن را در زمينه هاي فوق الذکر زايل نمي کند ، بلکه زمينه اي شايسته و در خور شأن زن براي حضور فعال و مثبت ، و دور از آسيب و خطر براي او در اجتماع ايجاد مي کند .
پي نوشت :
1- النحل (16) : 97 .
2- محمد باقر مجلسي قدس سره ، بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 383 ، ح 10 .
3- الحجرات (49) : 13 .
4- النحل (16) : 97 و الحجرات (49) : 13 و التحريم (66) : 11 و 12 .
5- الزخرف (43) : 32 .
6- الزخرف (43) : 32 .
7- آيه الله جوادي آملي ، زن در آينه ي جلال و جمال ، ص 390 و آيه الله مرتضي مطهري قدس سره ، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 168 .
8- البقره (2) : 228 .
9- تفسير الميزان ، ج 2 ، ص 348 و 349 .
10- علامه طباطبايي قدس سره تعدد زوجات و مقام زن در اسلام ، ص 15 .
11- وسايل الشيعه ، ج 20 ، ص 37 و 232 و بحارالأنوار ، ج 43 ، ص 54 .
12- الأحزاب (33) : 32 .
13- نهج البلاغه ، حکمت 234 و بحارالأنوار ، ج 100 ، ص 238 .
منبع: نامه ي جامعه 35/س