تناسب گونههاي تجمعات انساني در هر سطح و گسترهاي، نيازي حياتي به منظور برقراري، استمرار و ارتقاي روابط ميان آنهاست. تنوع گرايشها و منافع موجب ميگردد ائتلافهاي گوناگوني شكل گيرند كه روابط فرقه بهائيت با صهيونيستها نيز در همين چارچوب قابل بررسي است. استمرار اين روابط در دوره زماني بلندمدت نشانه تناسب و سنخيت آنها با يكديگر ميباشد و اين واقعيت، نكتهاي است كه براي شناسايي ماهيت هر يك از طرفين بسيار مفيد است. در مقاله حاضر، رابطه بهائيت و اسرائيل به عنوان پيوندي ديرين و فزاينده بررسي شده است.
يكى از فصول بسيار مهم در كارنامه سياسى بهائيت، روابط صميمانه و همكارى تنگاتنگ سران اين فرقه با صهيونيستها به طور عام، و رژيم اشغالگر فلسطين، به طور خاص، است.
سرزمينى كه بيش از نيم قرن صهيونيسم چنگالهاى خونين خويش را بر آن افكنده است، از ديرباز قبله بهائيان محسوب مىشود و افزون بر اين، سالهاست مركزيت جهانى بهائيت (بيتالعدل اعظم) در آن كشور قرار دارد. ضمناً اين روابط صميمانه، مختص امروز و ديروز نيست و از بدو تأسيس رژيم صهيونيستى وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بيشترى به موضوع نگاه شود، مىتوان ردّ پاى اين روابط را با آژانس يهود و سران صهيونيسم جهانى در دهها سال پيش از تأسيس رژيم اشغالگر قدس يافت.
بهائيت و صهيونيسم؛ پيوند ديرپا
به گواه تاريخ، روابط سران بهائيت با صهيونيسم، پيشينهاى بس درازتر از عمر "رژيم اسرائيل" دارد. توضيح مطلب چنين است:
مىدانيم كه اسرائيل يكباره در سال 1948 به وجود نيامد، بلكه مقدمات پيدايي آن از دهها سال قبل توسط صهيونيستها و با همكارى دولتهاى استعمارى (بهويژه انگليس) فراهم شده بود، چنانكه وقتى هرتزل (نظريهپرداز صهيونيسم) در واپسين سالهاى قرن نوزدهم كتاب مشهورش، "يك دولت يهودى"، را نوشت، گفت: من دولت يهودى را پى افكندم! و بهويژه انديشه تأسيس دولت يهود در فلسطين، و سوق يهوديان جهان به سمت آن، دست كم از همان قرن نوزدهم ذهن بسيارى از دانشوران صهيون را به خود مشغول كرده، و براى تحقق آن، به تكاپو واداشته بود كه نمونهاى از آن در اقدامات پنهان و آشكار خاندان جهود و سرمايهدار "روچيلد" (شاخه فرانسه و لندن) و افرادي نظر دولسپس و ديسرائيلى در حفر كانال سوئز و خريد سهام آن، مشاهده مىشود كه جاى تشريح آن در اينجا نيست.
با اين سوابق، آيا عجيب نيست كه ميرزاحسينعلي بهاء (مؤسس بهائيت، زنداني عكاي فلسطين، و متوفي 1309. ق) مژده تجمع و عزتيابي يهوديان در ارض موعود را مطرح ميسازد، به طوريكه دهها سال بعد طبق اعلام منابع بهائي، بشارتهاي او مبني بر تأسيس اسرائيل در مطبوعات غربي نيز منعكس، و با افتخار، بزرگنمايي ميشود: "روزنامهها[ي ايتاليا] در اهميت امر مبارك مقالاتي نوشتند. حتي بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنياسرائيل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمين موعود و اسرائيل يادآوري نموده بودند. "[1]
نيز جانشين وي، عباس افندى (متوفى آذر 1300. ش /نوامبر 1921) كه دست كم از آغاز قرن بيستم، به دليل ملاقات با عدهاي از سران صهيونيسم (همچون بنزوى و موشه شارت) از طرحهاى نهان و آشكار صهيونيسم جهانى نسبت به فلسطين بىخبر نبود، در 1907 براى حبيب مؤيد (كه بهگفته شهبازى، به يكى از خاندانهاى يهودى بهائىشده تعلق داشت) تشكيل اسرائيل را اينگونه پيشگويى كرده است: "اينجا فلسطين است، اراضى مقدسه است. عنقريب قوم يهود به اين اراضى بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودى و حشمت سليمانى خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است و شك و ترديد ندارد. قوم يهود عزيز مىشود... و تمامى اين اراضى باير، آباد و داير خواهد شد. تمام پراكندگان يهود جمع مىشوند و اين اراضى مركز صنايع و بدايع خواهد شد، آباد و پرجمعيت مىشود و ترديدى در آن نيست. "[2]
بنزوى (از فعالان صهيونيسم، و رئيسجمهور بعدى اسرائيل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خويش) با عباس افندى در قصر بهجى (واقع در عكا) تصريح كرده[3] و تاريخ اين ديدار را سالهاى 1909ــ1910. م[4]، يعنى حدود چهل سال قبل از تأسيس اسرائيل (1948. م) دانسته است، كه نشاندهنده عمق استراتژيك روابط ميان سران بهائيت و صهيونيستهاست. شواهد تاريخى همچنين از ارتباط عباس افندى با اعضاى خاندان روچيلد، گردانندگان و سرمايهگذاران اصلى در طرح استقرار يهوديان در فلسطين، حكايت ميكند. شاهد اين مطلب، سخن خود افندى به حبيب مؤيد ميباشد كه گفته است: "مستر روچيلد آلمانى نقاش ماهرى است. تمثال مبارك را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارك آورد و استدعا نمود چند كلمه در زير اين عكس محض تذكار مرقوم فرمايند تا به آلمانى ترجمه و نوشته شود.... "[5]
قرائن فوق، عدهاي از پژوهشگران را بدين باور رسانده است كه بنويسند: "از سال 1868 ميلادى، كه ميرزا حسينعلى نورى (بهاء) و همراهانش به بندر عكا منتقل شدند، پيوند بهائيان با كانونهاى مقتدر يهودى غرب تداوم يافت و مركز بهائيگرى در سرزمين فلسطين[6] به ابزارى مهم براى عمليات بغرنج ايشان و شركايشان در دستگاه استعمارى بريتانيا بدل شد. اين پيوند در دوران رياست عباس افندى (عبدالبهاء) بر فرقه بهائى، تداوم يافت. در اين زمان، بهائيان در تحقق راهبرد تأسيس دولت يهود در فلسطين، كه از دهههاى 1870 و 1880 ميلادى آغاز شده بود، با جديت شركت كردند و اين تعلق در اسناد ايشان بازتاب يافت"[7] كه به بعضى از آنها فوقاً اشاره شد.
پس از سقوط و تجزيه امپراتورى عثمانى، فلسطين تحت قيمومت استعمار بريتانيا قرار گرفت تا وينستون چرچيل (وزير مستعمرات انگليس كه خود را "يك صهيونيست ريشهدار" مىخواند) به عنوان كمك به ايجاد "كانون ملى يهود" در فلسطين، مقدمات تأسيس دولت اسرائيل را فراهم سازد. در دوران قيمومت نيز تشكيلات بهائيت در فلسطين از تسهيلات و امتيازهاى ويژهاى برخوردار بود. به نوشته شوقى افندى، در آن دوران، "شعبهاى به نام موقوفات بهائى در فلسطين داير گشت" و "هر چيزى كه به نام مقام متبركه بهائى از اطراف عالم به اراضى مقدسه مىرسيد، از پرداخت عوارض و حقوق گمركى معاف بود و همچنين موقوفات بهائى از پرداخت ماليات معاف بودند.... "[8]
پيداست كه استعمار "سوداگر و فزونخواه" بريتانيا اين امتيازات را رايگان در اختيار بهائيت قرار نمىداد. طبعاً سران بهائيت خدمات درخور توجهى براى انگلستان و صهيونيسم انجام داده كه مستحق اين همه عنايت و توجه ويژه گرديده بودند. براى درك بيشتر اين خدمات بايد كمى به عقب بازگشت:
هرتزل مىكوشيد كه موافقت سلطان عبدالحميد ثانى را براى ايجاد يك مستعمرهنشين صهيونيستى در فلسطين جلب كند، ولى با مخالفت وى روبهرو شد و حتى سلطان عثماني از پذيرش هيأت صهيونيستها به رياست مزراحى قاصو، كه به همين منظور (همراه پيشنهادهاى جذاب و فريبنده) عازم باب عالى بود، سر باز زد. او "همچنين يهوديان را مجبور ساخت كه به جاى اجازهنامههاى معمولى، اجازهنامههاى سرخرنگ حمل كنند تا از ورود قاچاقى آنان و سكونتشان در سرزمين فلسطين جلوگيرى شود. "[9] به دليل همين مخالفت با صهيونيستها بود كه به قول آقاى صلاح زواوى (سفير سابق فلسطين در تهران)، "سلطان عبدالحميد... تخت خود را به بهاى موضع خويش در قبال فلسطين از دست داد. "[10]
سالها بعد در اواخر جنگ جهانى اول با شكست عثمانى، زمينه رخنه صهيونيسم به فلسطين فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر 1917) جيمز بالفور، وزيرخارجه لندن، مساعدت بريتانيا به طرح تشكيل كانون ملى يهود در فلسطين را به صهيونيستها اعلام كرد (اعلاميه مشهور بالفور به روچيلد). در اين حال فرمانده كل قواى عثمانى، كه از نقشههاى بريتانيا و صهيونيسم در مورد منطقه فلسطين اطلاع داشت، و عباس افندى و ياران و منسوبان نزديك وى را نيز در شامات، عراق و... دستاندركار كمك به ارتش بريتانيا ميدانست، به قتل وى و انهدام مراكز بهائى در حيفا و عكا مصمم گشت؛ چراكه از تأثير اين فرقه و رهبر آن در تحقق توطئهها آگاه بود. شوقىافندى، رهبر بهائيان، در اين زمينه در كتاب "قرن بديع" بهصراحت خاطرنشان ساخته است كه "جمالپاشا (فرمانده كل قواى عثمانى) تصميم گرفت عباس افندى را به جرم جاسوسى اعدام كند. "[11]
دولت انگلستان نيز متقابلاً به حمايت جدى از پيشواى بهائيان برخاست و لرد بالفور طي تلگرافى به ژنرال آللنبى، فرمانده ارتش بريتانيا (در جنگ با جمالپاشا در منطقه فلسطين)، دستور داد كه در حفظ و صيانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بكوشد. [12] امپراتورى بريتانيا، در تكميل اين اقدامات، توسط همين ژنرال آللنبى به عباس افندى لقب "سر" (Sir) و نشان شواليهگرى (Knighthood) اعطا كرد. [13]
چندى بعد عباس افندى از دنيا رفت و در حيفا به خاك سپرده شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانهها و كنسولگريهاى انگليس در خاورميانه اظهار تأسف و همدردى كرد و چرچيل (وزير مستعمرات انگليس) تلگرامى براى سر هربرت ساموئل (صهيونيست سرشناس و كميسر عالى انگليس در فلسطين) صادر كرد و از او خواست مراتب همدردى و تسليت حكومت انگليس را به خانواده عباس افندى ابلاغ كند. [14] ساموئل نيز شخصاً در تشييعجنازه عبدالبهاء حاضر شد. او در اين مراسم مقدم بر همه شركتكنندگان حركت مىكرد. سر رونالد استورز، مأمور سياسى انگليس، در اين باره گفته است: "ما در رأس مشايعين... سراشيبى كوه كرمل را با قدم آهسته بالا رفتيم و اين درجه اظهار تأسف... در خاطر من كاملاً ماند. "[15]
تأسيس اسرائيل
تشكيل رژيم اشغالگر قدس به سال 1948 در زمان حيات شوقىافندى اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل كميتهاى براى رسيدگى به مسأله فلسطين تشكيل داد. شوقى در 14 جولاى 1947، طى نامهاى به رئيس اين كميته، بر مطالب جالب توجهى از علائق مشترك بهائيت و صهيونيسم به فلسطين تأكيد ورزيد و ضمن مقايسه منافع بهائيت با مسلمانان و مسيحيان و يهوديها در فلسطين نتيجه گرفت كه "تنها يهوديان هستند كه علاقه آنها نسبت به فلسطين تا اندازهاى قابل قياس با علاقه بهائيان به اين كشور است؛ زيرا كه در اورشليم، بقاياى معبد مقدسشان قرار داشته و در تاريخ قديم، آن شهر مركز مؤسسات مذهبى و سياسى آنان بوده است.... "[16]
14 مى 1948 انگلستان به قيمومت فلسطين پايان داد و همان روز شوراى ملى يهود در تلآويو تشكيل شد و تأسيس دولت اسرائيل را اعلام كرد. پس از آن شوقىافندى در پيام نوروز سال 108 بديع (1330. ش) نظر مثبت خود و قاطبه بهائيان را در خصوص تأسيس اسرائيل اين چنين تصريح كرد: "... مصداق وعده الهى به ابناي خليل و وُرّاث كليم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائيل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آيين" بهائى "مقر، و به ثبت عقدنامه بهائى و معافيت كافه موقوفات" بهائى در عكا و جبل كرمل و لوازم ضروريه بناى مرقد باب "از رسوم" يعى عوارض و ماليات "دولت" و اقرار به رسميت ايام تعطيلى بهائيان "موفق و مؤيد" شده است. [17]
وى همچنين در تلگراف مربوط به تشكيل هيأت بينالمللى بهائى (بيتالعدل بعدى) مورخ 9 ژانويه 1951 (1329. ش) تأسيس اسرائيل را تحقق پيشگوييهاى حسينعلى بهاء و عباس افندى شمرد[18] و سپس بين ايجاد اين هيأت و تأسيس اسرائيل ارتباط مستقيم برقرار كرد. او سه علت را براى تأسيس اين هيأت بيان كرد كه در رأس آنها، تأسيس اسرائيل بود: "پيدايش ملت مستقل اسرائيل و تأسيس حكومتى از طرف آن ملت.... "[19]
اين مطلب بسيار عجيب و مهم است؛ زيرا چه رابطهاى است ميان مؤسسهاى كه قرار است به عنوان بيتالعدل، رهبرى بهائيان را بر عهده گيرد با تأسيس يك رژيم نامشروع و جعلى؟! شوقى سه وظيفه را براى آن هيأت برشمرده است كه در رأس آنها، ايجاد روابط با اولياى حكومت اسرائيل قرار دارد و وظيفه سوم نيز "ورود در مذاكره با اولياى امور كشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصيه" است. [20] او در جاى ديگر "استحكام روابط با امناى دولت جديدالتأسيس [= اسرائيل] در اين ارض" را جزء وظايف هيأت بينالمللى بهائى دانسته و عنوان كرده است كه اين هيأت "مقدمه تشكيل اولين محكمه رسمى... و منتهى به تأسيس ديوان عدل الهى... خواهد گشت. "[21] بدينترتيب، شوقىافندى به عنوان "مبتكر ارتباط صميمانه با اسرائيل"[22] پس از تأسيس اين رژيم، روابطى را با آن بنا نهاد كه فصل مشترك آن، حمايت و اعتماد دوجانبه مىباشد؛ زيرا او تأسيس اسرائيل را "مصداق وعده الهى به ابناي خليل و ورّاث كليم، ظاهر و باهر" مىخواند. [23]
هيأت بينالمللى بهائى (جنين بيتالعدل) در نامهاى كه 1 ژوئيه 1952 براى محفل ملى بهائيان ايران ارسال كرد به رابطه صميمانه شوقى با دولت اشغالگر صهيونيستى اذعان كرده است: "روابط حكومت [اسرائيل] با حضرت ولى امرالله [= شوقىافندى] و هيأت بينالمللى بهائى، دوستانه و صميمانه است و فىالحقيقه جاى بسى خوشوقتى است كه راجع به شناسايى امر [= بهائيت] در ارض اقدس [= فلسطين اشغالى] موفقيتهايى حاصل گرديده است. "[24]
بنگوريون (نخستوزير اسرائيل، و رئيس جناح تندرو و بهاصطلاح "بازها"ى آن كشور) اين صميميت را ميان رژيم اسرائيل و قاطبه بهائيان، گسترده دانسته است. در نشريه رسمى محفل ملى بهائيان ايران آمده است: "با نهايت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائيت با اولياى امور دولت اسرائيل را به اطلاع بهائيان مىرسانيم و در ملاقات با بنگوريون نخستوزير اسرائيل، احساسات صميمانه بهائيان را براى پيشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتداى تأسيس حكومت اسرائيل، بهائيان همواره روابط صميمانه با دولت اسرائيل داشتهاند. "[25]
در همين چارچوب، اسرائيل امكانات ويژهاى در اختيار اين فرقه ضاله قرار داد كه شوقى در پيام آوريل 1954 (1333. ش) گوشهاى از آن را برشمرد. از جمله اينكه، دولت اسرائيل شعبههاى محافل ملى بهائيان بعضى كشورها (نظير انگليس، ايران و كانادا) در فلسطين اشغالى را نيز به رسميت شناخت تا امكان فعاليت مستقل داشته باشند: "شعبات محافل روحانيه مليه جزائر بريتانيا و ايران و كانادا و استراليا بر طبق قوانين و مقرّرات جاريه در اسرائيل تأسيس و از طرف اولياى كشورى آن دولت رسماً به سمت جامعههاى ديانتى شناخته شد و به آنان اجازه و اختيار داده شده است كه در هر نقطه از كشور اسرائيل، اموال غيرمنقول را بلامانع به نمايندگى از طرف محافل متبوعه خويش ثبت نمايند. "[26]
وى سپس مطالبى را بيان كرد كه نشاندهنده آن است كه شايد رژيم صهيونيستى براى هيچ گروه ديگرى اين قدر اهتمام نورزيده است و اين از ارزش و اهميت بهائيت براى آنان حكايت ميكند: "با رئيسجمهور اسرائيل و نخستوزير و پنج تن از وزراى كابينه و همچنين رئيس پارلمان آن كشور تماس و ارتباط حاصل گرديد و در نتيجه اداره مخصوصى به نام اداره بهائى در وزارت اديان تأسيس گرديد و وزير اديان بيانات رسمى در پارلمان ايراد [كرد] و جنبه بينالمللى امر و اهميت مركز جهانى بهائى را تصريح نمود و در اثر اين جريانات، رئيسجمهور اسرائيل مصمم گرديد در اوايل عيد رضوان رسماً مقام مقدس اعلى را زيارت نمايد. "[27]
بهتدريج نتايج ملاقاتهاى سياسى، جنبههاى ملموس و عينى خود را نشان داد. يكى از نزديكان شوقى پس از ذكر حمايتهاى حاكم انگليسى فلسطين از بهائيان، به عنايات صهيونيستها اشاره كرده و گفته است: "الآن هم دولت اسرائيل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمى داده شده است كه از كليه عوارض و مالياتها معاف باشند. "[28]
البته دامنه حمايتها فقط بدينجا محدود نمىشد، بلكه "موقوفات بهائى در ارض اقدس از رسومات دولتى معاف، و اين معافيت بعداً شامل بيت مبارك حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقى و غربى نيز گرديد.... عقدنامه بهائى به رسميت شناخته شد، وزارت اديان، قصر مزرعه را تسليم نمود و وزارت معارف اسرائيل، ايام متبركه بهائى را به رسميت شناخت. "[29]
گفتنى است كه حكومت اسرائيل قصر مزرعه را براى سازمانهاى ديگرى در نظر گرفته بود، اما با پيگيريهاى شوقى و مراجعه مستقيمش به رؤساى حكومت اسرائيل، اين قصر به كار اين فرقه اختصاص يافت. [30]
در تقويت بهائيت، البته سران رژيم صهيونيستى نيز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نيويچ، از شخصيتهاى سياسى و حقوقى دولت اسرائيل و دادستان اسبق حكومت فلسطينى، در زمان مسئوليتش، بهائيت را در شمار سه دين ابراهيمى (اسلام - مسيحيت و يهودى) به رسميت شناخت. [31] دادگاههاى اسرائيل؛ مددكار شوقى افندى
گروههاىِ بهائىِ مخالفِ عباس افندى (كه بعداً مخالفان شوقى نيز بدانان اضافه شدند) در فلسطين حضور داشتند و عباس و شوقى را مستحق رهبرى فرقه ــ پس از حسينعلى بهاء ــ نمىدانستند. اينان (ناقضين) مدتها بر اماكن بهائى در فلسطين تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر براى شوقى بودند، ولى دولت اسرائيل به محض تأسيس، از جناح شوقى حمايت كرد و از مخالفان وى خلع يد نمود. شوقى در نامه 11 ژوئن 1952 (كمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائيان امريكا با بنگوريون، نخست وزير اسرائيل، طي سفرش به ايالات متحده) به بهائيان بشارتهايى داد، از جمله: "سقوط و اضمحلال مستمرّ بقيه ناقضين ميثاق، كه هنوز به كمال جسارت در مقابل قواى غالبه جامعه بهائى در عالم مخالفت مىورزند. " سپس اشاره كرد كه بهائيان "خانه مخروبهاى" متعلق به مخالفان را، كه در جوار اماكن بهائى بوده است، منهدم ساخته و آنها نيز در اعتراض به اين اقدام به محاكم اسرائيل شكايت كردهاند، ولى "دولت اسرائيل صلاحيّت محكمه كشورى را در رسيدگى به اين موضوع رد كرد. " اما مخالفان شوقى، بىخبر از توافقات پشت پرده، "بعداً تهديد نمودند كه از رأى دولت به محكمه عالى، استيناف خواهند داد و در نتيجه موجبات عصبانيت اولياى امور را فراهم ساختند. " در اين هنگام شوقى با اغتنام فرصت، خود مستقيماً وارد عمل شد و در نتيجه، "مأمورين مزبور بر اثر مراجعه" وى "به نخستوزير و وزير امورخارجه دولت اسرائيل، اجازه تخريب آن بناهاى ويران را صادر كردند. " به اذعان شوقى، اين اقدام مخالفان وى، كه به عصبانيت مقامات اسرائيل منجر شده بود، "سبب شد كه از مزايايى كه در طى مدت شصت سال در ايام متبركه بهائى از آن استفاده مىكردند به كلى محروم" گردند. [32]
چند روز پس از نامه شوقى، هيأت بينالمللى بهائى در تاريخ 1 ژوئيه 1952 (10 تير 1331) طى نامهاى مفصل به محفل روحانى ملى بهائيان ايران از كشمكشهاى جناح شوقى با مخالفان و حمايت دولت اسرائيل از اين جناح گزارش جامعي داد كه در بخشى از آن آمده است: "سه نفر اعضاى هيأت بينالمللى بهائى آقايان ريمى و جيگرى و آيواس با اعضاى عاليرتبه وزارت امورخارجه و نخستوزيرى و همچنين با دادستان كل كشور و معاون وزارت اديان ملاقاتهايى به عمل آوردند و فوراً معلوم گرديد كه دولت كاملاً از اين حقيقت آگاه است كه جامعه بهائى در ظلّ قيادت حضرت ولىامرالله مجتمع و متحد بوده و هيكل مبارك [= شوقى] يگانه امين و حافظ حقيقى اماكن مقدسه بهائيه مىباشند. به اين جهت دادستان كل كشور، بر حسب دستوراتى كه از وزارت اديان دريافت نمود، به رئيس دادگاه حيفا اطلاع داد كه به موجب قانون مورخ 1924 نظر به اينكه اين قضيه جنبه مذهبى دارد، در محكمه كشور قابل طرح نيست. "[33]
وقتى رژيم اشغالگر فلسطين پايش را كنار كشيد و به شوقى چراغ سبز نشان داد، او نيز از اقدامات خشونتبار در حق رقيبان دريغ نكرد: "در جنب روضه مباركه در سمت مشرق نيز دكان آهنگرى وجود داشت كه متعلق به يكى از ناقضين [طرفداران محمدعلى، برادر عباس افندى و مدعى جانشينى او، ] و محل كار او بود، بر طبق دستور هيكل مبارك، دكان مزبور نيز خراب گرديد و اصطبل قديمى آن از ميان برداشته شد. "[34] شوقى در تلگرافى به تاريخ 15 دسامبر 1951 بر حمايت دولت اسرائيل از خود در نزاع بين او و مخالفان تصريح كرد و به محافل ملى بهائيان ايران گفت: "به ياران بشارت دهيد كه پس از مدتى بيش از پنجاه سال، كليدهاى قصر مزرعه توسط اولياى حكومت اسرائيل تسليم گرديد. "[35]
با حمايت كامل دولت اسرائيل، شوقى امتيازهاى گوناگونى گرفت و بر مخالفان خويش فائق آمد: "قصر مبارك حضرت بهاءالله... را از دست ناقض عهد...، ميرزا محمدعلى، خارج و آن را تبديل به موزه و مكانى مقدس فرمودند، جميع املاك و متعلّقات بهائى را از پرداخت ماليات بلدى و حكومتى معاف فرمودند. ازدواج بهائى را به عنوان نكاح قانونى شناساندند و حقيّت، عموميّت و جامعيّت امر بهائى را نخست به تصديق حكومت بريتانيا و سپس به نحوى محكمتر به تصويب دولت اسرائيل رسانيد[ند].... "[36]
بدينترتيب، دولت اسرائيل از بين همه نحلههاى منشعب از بهائيت، فقط جناح شوقى را به "رسميّت تامّه" شناخت[37] و در كليه دعاوى و اختلافات بين بهائيان نيز، "امر صريح بر حقانيّت اهل بهاء صادر و ناقضين پركين را محكوم" نمود. [38] از آن پس، تمام اماكنى كه در اختيار مخالفان عباس افندى ــ يا به قول بهائيان: ناقضين ــ قرار داشت، حتى خانه مسكونيشان، از آنان ستانده و به تشكيلات جناح شوقى تحويل داده شد. [39] ساير موارد اختلاف بين شاخههاى مختلف فرقه نيز با "توصيه" مسئولان اسرائيلى، يكيك به نفع جناح شوقى حل گشت و شوقى از اينكه به "توصيه صهيونيستها" اشاره كند، ابايى نداشت. او در 27 نوامبر 1954 طى پيامى به بهائيان جهان نوشت: "بر حسب توصيه شهردار حيفا، وزير ماليه حكومت اسرائيل قراردادى امضا نمود كه به موجب آن از قطعه زمينى به مساحت 1300 مترمربع، متعلق به خواهر فريد خصم لدود مركز عهد و ميثاق الهى[40] خلع يد فورى به عمل آمد. اين اقدام تاريخى، مقدمه آن است كه به زودى سند مالكيت زمين مزبور از طرف حكومت اسرائيل به جامعه بهائى، كه حال، مشغول تأسيس و تحكيم مركز ادارى جهانى خويش در ارض اقدس مىباشد، انتقال يابد. "[41]
كمكم كار حمايت دولت اسرائيل از بهائيان چنان بالا گرفت كه به گفته يكى از بهائيان ساكن اسرائيل به نام حسين اقبال، "هر دستورى كه حضرت ولى امرالله [= شوقى افندى] بفرمايند و يا هر تقاضايى بنمايند، دولت اسرائيل فوراً برآورده مىنمايند و در نتيجه ما بهائيان ساكنين فلسطين، به نهايت روح و ريحان زندگى مىنماييم.... "[42]
ضمناً اين حمايت و اطمينان فوقالعاده اسرائيل فقط به شوقى و سران فرقه ضاله محدود نمىشد، بلكه تمامى نفوس بهائى در جهان را فرا مىگرفت. عبدالله رفيعى، از بهائيان ايران كه در اسفند 1339 همراه جمعى از هممسلكان خود براى ديدار از مركز بهائيت به اسرائيل رفته، در بخشى از گزارش سفرش نوشته است: "در گمرك تلآويو همين كه خود را بهائى معرفى نموديم، با كمال احترام، بدون تفتيش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتى كه سايرين را به دقت رسيدگى و تفتيش مىنمودند.... "[43]
اين مسأله مقطعى نيز نبود و در مدتى طولانى استمرار داشت، تا جايى كه مردم عادى اسرائيل را نيز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواك، يكى ديگر از بهائيان، به نام فريدون رامشفر، پس از ديدار از اسرائيل در جلسه هفتگى بهائيان (مورخ 4 بهمن 1349) گفت: "دولت اسرائيل آن قدر به بهائيان خوشبين است كه در فرودگاه خود، احبا [= بهائيان] را بازرسى نمىكنند و وقتى رئيس كاروان به پليس اظهار مىدارد: اينها بهائى هستند، حتى يك چمدان را باز نمىكنند، ولى بقيه مسافرين را حتى كليميها را بازرسى مىكنند، به طورى كه يك كليمى اعتراض كرده بود: چرا ايرانيها را بازرسى نمىكنيد و ما را كه اينجا موطنمان هست، مورد بازرسى قرار مىدهيد. "[44]
بهراستى، راز اين همه حمايت صهيونيستها از بهائيت در چيست؟ آيا صهيونيستهاى "خودپرست و سوداگر"، بهاصطلاح فى سبيلالله! و بدون چشمداشت، اين گونه براى اين فرقه سينه چاك مىدادند؟!
در مورد اهميت بهائيان براى رژيم صهيونيستى، وابسته سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنى دارد كه تلويحاً و با اشاره نشان مىدهد بهائيت نه فقط به دليل جذب توريست و...، بلكه به عللى بسيار مهمتر از اين امور براى صهيونيستها ارزش دارد. در مجله اخبار امرى، ارگان بهائيان، در اين باره آمده است: "در مقالهاى كه روزنامه (آل پا) در شهر مونته ويدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، يك ستون كامل را به نطقى كه آقاى ابراها ساريوس، وابسته سفارت اسرائيل، در نمايشگاه بينالمللى "فرهنگ" در مونتهويدئو ايراد كرده است، اختصاص داده است. عنوان اين سخنرانى، "اسرائيل، مجموعهاى از مذاهب و اجتماعات" مىباشد. ايشان ضمن اين سخنرانى گفتهاند: در اسرائيل گروه كوچكى از بهائيان وجود دارند كه اكثر آنها ايرانى هستند. اگرچه اين عده از 250 نفر تجاوز نمىكند، معذلك در اسرائيل اهميت و مقام فوقالعادهاى دارند. "[45]
ملاقات با مسئولان رده اول اسرائيل
ولى روابط اسرائيليان و بهائيان به اين سطوح محدود نمىشد و آنها در سطح مسئولان رده اول با هم تعامل صميمانه داشتند. در منابع بهائى به گوشهاى از اين روابط اشاره شده است:
1ــ روز شنبه 19 مه 1951 (29/2/1330) زمانى كه بنگوريون به امريكا رفت، چهار تن از بهائيان: خانم اميليا كالينز (نايبرئيس شوراى بينالمللى بهائى) و سه تن از اعضاى محفل روحانى ملى بهائيان امريكا به نامهاى خانم ادناترو و آقايان لروى آيواس و هوراس هولى، به دستور شوقى افندى، در شيكاگو با وى ديدار كردند. به نوشته مجله اخبار امرى امريكا، "در اين ملاقات نمايندگان بهائى مراتب امتنان جامعه را نسبت به رويه محبتآميز رؤساى حكومت جديدالتأسيس اسرائيل و احترامى كه نسبت به امر بهائى مرعى مىدارند، بيان نمودند. " اين گزارش افزوده است: اين ملاقات به دستور شوقى افندى انجام شد تا "احساسات بهائيان امريكا را نسبت به اسرائيل به معظمله اظهار دارند. " بر اساس اين خبر، بنگوريون نيز نمايندگان بهائى را "با كمال محبّت و ملاطفت پذيرفتند" و "مسرت خويش را نسبت به افكار عاليه و نواياى ساميه ديانت بهائى و تعاليم مقدسه آن بيان داشتند. "
مجله اخبار امرى تصريح كرده است كه "صحبتها و مذاكرات به تمامه در محيطى مملو از آزادى و صميميت دعاوى از هرگونه تشريفات [و به قول معروف: خودماني] صورت گرفت. " نمايندگان بهائى نيز ديدگاه خود را در مورد بنگوريون اينگونه اظهار كردند: "معظمله داراى افكار باز و نظر دورانديشاند و به خوبى لزوم برادرى دينى و تحمل و شكيبايى را احساس مىنمايند. " سپس نماينده مطبوعاتى بنگوريون به مناسبت اين ملاقات بيانيهاى مطبوعاتى صادر، و تصريح كرد كه نمايندگان بهائى در اين ملاقات "مكتوبى مشعر بر مراتب تقدير و امتنان خويش نسبت به توجهى كه حكومت اسرائيل در فهم قضايا و امور بهائى مبذول مىدارد، حاوى عواطف بهائيان از براى خير و تقدم اسرائيل تقديم داشتند. "[46]
2ــ در ژانويه 1954، رئيس و نايبرئيس و منشى كل هيأت بينالمللى بهائى، براى عرض تبريك، تقاضاى "شرفيابى به حضور رئيسجمهور" را نمودند. رئيسجمهور اسرائيل نيز در 1 ماه فوريه اعضاى عامله هيأت را به حضور پذيرفت. در ضمن اين ملاقات، رئيسجمهور اظهار تمايل كرد تا ضمن ملاقات با شوقى از مركز بهائيت نيز ديدار كند كه شوقى "صميمانه" از او دعوت كرد. [47]
به اين ترتيب زمينه ديدار رئيسجمهور رژيم صهيونيستى از اماكن بهائى فراهم آمد تا معلوم شود اين رابطه دوسويه بوده و بر بنياد علائق مشترك دو طرف بنا شده است. البته ملاقات مسئولان دو طرف تا قبل از ديدار رئيس رژيم صهيونيستى از تأسيسات بهائى در آن كشور در سطوح بالا ادامه داشت. به نوشته نشريه رسمى بهائيان ايران، سرانجام در تحقق اين وعده، روز دوشنبه 26 آوريل 1954 (6 ارديبهشت 1333) بنزوى، رئيسجمهور اسرائيل، و همسرش از مراكز و مراقد بهائيان در اسرائيل ديدار كردند. او نخستين رئيس دولتى بود كه اين عمل را انجام داد. شوقى افندى بلافاصله در 4 مه (14 ارديبهشت)، ضمن برشمردن موفقيتهاى اخير جامعه بهائيت، بشارت اين خبر را نيز به همه بهائيان عالم داد: "اين زيارت، اولين تشرف رسمى است كه از طرف يكى از رؤساى دول مستقله... به عمل آمده است"[48] و لروى آيواس، منشى كل شوراى بينالمللى بهائى و مسئول ارتباط بهائيت با دولتمردان اسرائيل، نيز در گزارشى پرآبوتاب، اين خبر را بازتاب داد. به نوشته او، رئيسجمهور اسرائيل، "هنگام توديع، از مهماننوازى و محبتى كه از طرف حضرت ولى امرالله [شوقى افندى] ابراز شده بود، اظهار تشكر و امتنان نموده، در ضمن تقدير از اقدامات و مجهودات بهائيان در كشور اسرائيل، ادعيه قلبيه خود را براى موفقيت جامعه بهائى در اسرائيل و سراسر جهان ابراز داشتند"![49]
ديدار يادشده، در مطبوعات اسرائيل (نظير روزنامه "جروزالمپست") نيز انعكاس داده شد. [50] در گزارش آن روزنامه بخشهاى ديگرى از مذاكرات شوقى و رئيس رژيم صهيونيستى (افزون بر مطالب مندرج در گزارش آيواس) درج شده كه ميزان صميميت و اعتماد متقابل آن دو به يكديگر را بهتر ترسيم كرده است: "در اين ملاقات، رئيسجمهور و ولى امر بهائى راجع به تأثير ديانت در جامعه بشرى با يكديگر صحبت نمودند و حضرت شوقى ربانى اظهار فرمودند: اميد است مركز جهانى بهائى در اسرائيل بتواند در ترقى و تعالى مملكت و سعادت اهالى مستمراً متزايداً مؤثر واقع شود و نيز به اين نكته اشاره فرمودند كه از ابتداى تأسيس حكومت اسرائيل، بهائيان همواره روابط صميمانه با دولت و بلديه [= شهردارى] حيفا داشتهاند. "[51]
ضمناً چون ديدار رئيسجمهور اسرائيل از مركز بهائيان و قبور سران آن با آغاز دومين سال "جهاد روحانى" بهائيان همزمان شده بود، شوراى بينالمللى بهائى در روز 27 آوريل (يك روز پس از ديدار رئيسجمهور رژيم صهيونيستى) اين تقارن را به فال نيك! گرفت و گفت: "سال دوم جهاد روحانى با تشرف رئيسجمهور محترم دولت اسرائيل به مقام مقدس اعلى [= قبر عليمحمد باب]... به مباركى و ميمنت آغاز گرديد. "[52]
اين ملاقاتها و بحث و تبادلنظرها آن قدر در سطوح بالا ادامه يافت كه هماهنگى و همدلى گستردهاى را در اهداف دو طرف موجب شد. به همين دليل هيأت بينالمللى بهائى در حيفا تصريح كرده است كه "هر قدر اشخاص در دوائر دولتى [در اسرائيل] مقامشان بالاتر است، حس ادب و احترام و اطلاعات ايشان نسبت به امر [= بهائيت] بيشتر است به همين طريق، مقامات عاليه در انجام امور، نظر مساعدترى داشته و در موارد لازم از كمك مضايقه نمىكنند. "[53]
اين حسن روابط و ديد و بازديدهاى متقابل سرور فراوان بهائيان را باعث شده و آنان را چنان از مشاهده قدرت پوشالى رژيم صهيونيستى سرمست ساخته بود كه بىمحابا به حمايت از آن رژيم در نشريات بهائيان دست زدند، كه به عنوان نمونه مىتوان به مقاله باهر فرقانى در مجله آهنگ بديع (سال 1340، ش 5، ص 138) اشاره كرد.
ادامه دارد ...
منبع: ماهنامه زمانه/خ