انسان موجود ظريف و پيچيده اي است.تربيت او کار ساده اي نيست در يک قطعه چوب و سنگ به آساني مي توان تغيير و تحولي بوجود آورد،زيرا جا مدات از خود اراده اي نداشته مقاومتي نمي نمايند،ولي انسان چون داراي شخصيت و اراده است در برابر هر دگرگوني ايستادگي مي نمايد بعبارت ديگر هما نند چوب و سنگ نيست که خود را در بست در اختيار ديگران بگذارد.از اين گذشته،انسان احتيا جات گونا گوني دارد،مربيان مي بايستي تمام نياز منديهاي جسمي و عا طفي و فکري کودکان را در نظر بگيرند تا روش هاي تر بييتي ،سود مند واقع گردد، والا سهل انگاري در يکي از خواسته هاي مشروع آنان نتيجه تر بيتي را ،خنثي خوا هد ساخت.
چرا کودکان مي پرسند ؟
از آغاز کودکي حس کنجکاوي شديدي کودکان را تحريک ميکند که از هر چيزي سر در بياورند ،آنان پيش از آن که به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بيا موزند ، با لمس کردن اشياء و خراب کردن آنها مي خواهند از آنها اطلاع پيدا کنند ،وآنها را بشنا سند .کودکان وقتي به سن سه و چهار سالگي مي رسند به جاي لمس کردن و خراب نمودن ،اين اطلاع و آشنايي را به وسيله ي پرسشهاي گوناگون انجام مي دهند ،لذا در اين دوره کلمات (چرا و چطور) زياد از زبان آنها شنيده مي شود. اين پرسشها از مو ضوعات بسيار ساده و کم اهميت شروع شده ، بتدريج به سئوالات پيچيده منتهي مي گردد،مثلاً بسياري از کودکان مي پرسند ستاره چيست ؟خدا کجا است ؟ چرا خداوند ديده نمي شود ؟... عطش شناسايي و درک نه تنها در طبقه ي کودکان وجود داردبلکه اين تجسس فکري از مختصات انسان بوده در هر دوره و زماني انسان ها مي کوشند از هر چيزي سر در آورده ، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستني هاي واقعي خود بيفزايند ، بسياري از تمايلات انسان دوره اي و فصلي است ،يعني در موقعي شروع و در زماني پايان مي يابد ، مثلاً بازي کودکان آغاز و انجامي دارد ولي حس کنجکاوي و درک انسان پاياني ندارد ، وتازه هر چه علم و دانش بشري فراوان تر مي گردد ، ابهام و سئوال انسان ها نيز تو سعه بيشتري مي يابد .
غذاي فکري کودکان
همانطور که کودکان از نظر جسمي نيازمند مواد غذائي مي باشند،از لحاظ روحي نيز به غذاي فکري احتياج دارند و اين نياز مندي به وسيله ي پرسشهاي کودکانه آنان ابزار مي گردد.بنا برين سوالات آنان را نمي توان بي اهمييت تلقي کرد،چه اين پرسشها از يک نياز طبيعي سر چشمه گرفته زمينه آشنايي آنان را با محيط زندگي و جهان فراهم ميسازد.دانشمندان معتقدند که کنجکاوي کودکان بي هدف نمي باشد،بلکه براساس امکا نات طبيعي،حس کنجکاوي زمينه، شناسي آنا نرا فراهم مي سازد. روي اين اصل ، يکي از اساسي ترين پايه هاي تر بيت، بر محورپاسخ هاي صحيح کودکان قرار داده شده است . پدران ومادران با بررسي اين سئوالات به روحيات آنها پي برده ،بهتر خواهند توانست فرزندان خويش را پرورش دهند .
شخصيت کودک در گذشته
شخصيت فکري کودکان درگذشته کمتر موردتوجه بزرگترها قرار مي گرفت ،زيرا نوعاً عقيده بر اين بود که آنان از نظر فکري ناتوان ونارسا هستند ، لذا سئوالات اطفال را بچگانه تلقي کرده سر سري مي گرفتند . برخي از پدران بجاي جواب مساعد ميگفتند : بعدها که بزرگ شدي خواهي فهميد ، عده ديگر که بر اثر اصرار کودکان مجبور بودند جوابي بدهند ،پاسخ هايي مي دادند که براي کودکان قابل درک وفهم نبود ،زيرا با ميزان فهم ودرک کودکان انطباق نداشت ،ودر مواردي هم بجاي اينکه مشکل را حل نمايد بر ابهام و اشکال آنان مي افزودند .
تعليم و تربيت نوين
دانشمندان تربيت ،امروزه کودک را يک انسان تلقي مي کنند ، و براي دوران کودکي اهميتي فراوان قائل مي باشند و معتقدند که شخصيت آينده کودکان ارتباط مستقيمي با نحوه تعليم وتربيت دوره کودکي وکيفيت ارتباط پدران ومادران باآنها ، و محيط تربيتي شان دارد . به سئوالا ت کودکان اهميت فراوان مي دهند و سرسري گرفتن و يا پاسخ هاي غير صحيح دادن را ، عامل رکود و جمود فکري کودکان قلمداد مي نمايند .
زبان کودکي :
کودک ازآغاز تولدغذاي مخصوصي دارد،بتدريج که جسمش رشد ميکند غذايش نيز از نظر کم و کيف تغيير مي کند ،روي اين اصل پاسخ سوالات کودکان نيز مي بايستي با ظرفيت فکري آنان مناسبتي داشته باشد.وبعبارت ديکر پدران و مادران در موقعي که مي خواهند به سوالات آنان جواب دهند توجه داشته باشند که کودکان در چه شرايطي قرار دارند و زبان آنان چگونه است به جاي آنکه با زبان متعارف و معمولي با آنهاسخن بگوييد ،بکو شند به همان زبان کودکي با آنان صحبت نمايند تا برايشان قابل درک باشد. دانشمندان معتقدند ،کودک در سن مخصوصي با استدلال و منطق آشنا ميگردد،بنابراين ،پيش از آنکه کودکان به اين سن برسند بايدد رحدودفهم و بينش آنان با آنهابحث و گفتگو کرد .بعدها که کودک رشد بيشتري پيدا کرد مي تواند با دليل و منطق ،مشکلات را براي آنها توجيه نمود .
زيانهاي جبران ناپذير :
اولين زيان جواب ندادن ،تحريک حس کنجکاوي کودکان خواهد بود ،و ممکن است پاسخ سوالات خود را از راه ديگري بدست آورند که به ضررو زيان آنان تمام شود ،ازاين گذشته کودکي که به سوال او بي توجهي شود ،حس اعتماد ش لطمه ديده دچار حساسيت مي شود و از پرسش کردن در مراحل بعدي نيز خودداري خواهد کرد و به همين ميزان از پرورش فکري باز خواهد ماند . برعکس کودکي که به سوالاتش اهميت داده شده وبازباني کودکانه جوابهائي برايش تهيه شود به فکر خود اعتماد پيدا کرده ،به شخصيت فکري خودمومن و معتقدخواهد شد ،ودر دوران جواني نيز از پرسشهاو اظهار نظرهادچار شرمندگي کاذب نشده ،مشکلاتش را حل خواهد کرد .
پرسشهاي کودکان رمزي است :
سوالاتي که کودکان مي نمايند داراي دو جنبه متمايز مي باشداول آنکه مجهولي دارند و مي خواهند ازآن اطلاع بيابند،دوم اينکه اين سوال با زندگي کودکانه آنان ارتباط دارد ،و به عبارت ديگر ،اوضاع و احوال کودکي است که آنان را به سوال کردن وادارمي سازد ،چه کودک ،جرياني را مي بيندويا مي شنود و يا کاري را انجام مي دهد سپس سوال ميکند ،بنابراين پاسخ دهندگان بايد توجه داشته باشند که پيدايش اين سوالات ،ارتباط مستقيمي با رفتار و زندگي کودکان با ديگران دارد. يکي از دانشمندان مي گويد :پيش از هر چيز بايد توجه داشت که کودک کمتر صاف و طبيعي صحبت مي کند ،اغلب بصورت رمز حرف ميزند پس نبايد سوالاتش را ظاهري تلقي کرد،بلکه با زندگي اوو رفتارش ارتباط مستقيم دارد و پاسخهاي سرنوشت او را تعيين مي نمايد . بنابراين بکوشيم به سوالات آنان اهميت داده با مهر و محبت و زبان کودکي با آنان سخن گفته ،پرسش هايشان راباپاسخ هاي صحيح پاسخ بدهيم .