جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جايگاه زن در ايران پيش از اسلام
-(4 Body) 
جايگاه زن در ايران پيش از اسلام
Visitor 661
Category: دنياي فن آوري
«يا اَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبَا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّه‏ِ اَتْقيكُمْ اِنَّ اللّه‏َ عَليمٌ خَبيرٌ؛
هان اي مردم! همانا ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را به هيئت اقوام و قبايلي در آورديم تا با يكديگر انس و آشنايي يابيد. بي‏گمان گرامي‏ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست كه خداوند داناي آگاه است.»(1)
آئين مقدس اسلام، به عنوان كامل‏ترين دين و جامع‏ترين شريعت، همواره بر اين نكته تأكيد مي‏كند كه جامعه انساني از زن و مرد تركيب يافته است و زن و مرد از يك گوهر، خلق شده‏اند. بر اساس تعاليم عاليه اسلامي، هيچ يك از «مرد بودن» و «زن بودن» مايه شرافت، برتري و يا افتخار نيست. هيچ كس بر هيچ كس فضيلت و برتري ندارد جز به واسطه تقوا و پاكدامني. سخن از مقام و مرتبه زن است در گذشته‏هاي بسيار دور. در هزاره‏هاي پيشين، زنِ ساكن نجد و فلات ايران، يا زنِ عصرِ ماقبل تاريخ، پيش از ورود آرياها، حتي در ده هزار سال پيش از ميلاد مسيح، با توانايي‏هايي كه در مسائل اقتصادي، خانوادگي، اجتماعي و ديني دارد، همواره با مردان و يكسان با آنان، از مواهب طبيعت خداداد بهره‏مند بوده است. او كشف‏كننده آتش است، نخست اوست كه با جستجو در دشت و كوه مي‏تواند ريشه‏هاي خوردني گياهان و ميوه‏ها را پيدا كند، گياهان و دانه‏هاي آنها را شناسايي كند و از فصل
رويش و رشد گياهان مختلف آگاه شود. اين زن است كه در اطراف زمين‏هاي رسوبي خيمه‏هاي محل سكونت خود و افراد قبيله‏اش، نخستين تلاش‏ها و مساعي را در باب كشاورزي به عمل مي‏آورد. در دوره نئوليتيك يا نوسنگي، زن سازمان‏دهنده امور توليد و اداره‏كننده كارهاي قبيله و خانه است. او به مقام روحانيت مي‏رسد و واحد خانواده به او تعلق دارد. در جامعه مادرسالار ماقبل تاريخ نجد ايران، طايفه تا آنجا گسترش پيدا مي‏كند كه به دودمان مادر وابسته باشد.(2)
اين شوهر است كه وارد خانواده زن مي‏شود. زن در امر چاره‏انديشي براي رفع مشكلات، موجودي نيرومند بوده است. ساعات درازي را به انجام كارهاي دشوار مي‏پرداخته و حتي در راه حفظ جان فرزندان قبيله‏اش، تا سر حد مرگ با متجاوزين مي‏جنگيده و مقاومت مي‏كرده است. زن علاوه بر آوردن فرزند، توزيع‏كننده غذاي افراد قبيله و خانواده است. او نظم‏دهنده قبيله خود است و مي‏تواند داور و فرمانروا هم باشد.
در اوايل هزاره سوم پيش از ميلاد در نجد ايران زن مي‏تواند فرمانده جنگجويان قبيله‏اش باشد كه از آن جمله مي‏توانيم به طايفه گوتي در دره كوههاي كردستان اشاره كنيم. تا عصر پدرشاهي، زن عنصر برتر و سازنده تمدن و فرهنگ اجتماعي بشر است. انديشه و ابتكار زن بود كه در مواقع باران‏هاي سيل‏آسا و آفتاب سوزان، منزلگاه و سرپناه مي‏ساخت و مسئوليت نگهداري نوزاد و كودك او را به انجام اين مهم وا مي‏داشت. افروخته نگه داشتن آتش اجاق، جمع‏آوري غذا و دباغي پوست جانوران، به عهده زن بوده است و برخي احتمال مي‏دهند كه سخن گفتن و ابداع واژگان براي انتقال مفاهيم مجرد، به وسيله زنان پايه‏گذاري شده است، چون زنان به سخن گفتن با كودكان و ايجاد ارتباط با افراد قبايل ديگر، نياز بيشتري داشتند. از همين روست كه در تمام فرهنگ‏ها و زبان‏ها، زبان گفتگو را زبان مادري مي‏گويند. در آن هنگام كه مرد در قرن‏هاي متمادي به طور دائم، با روش‏هاي كهن و ابتدايي خود به شكار حيوانات اشتغال داشت، زن هنرهاي خانگي بسياري را ايجاد كرد.
فنون ريسندگي، پارچه‏بافي، دوخت و دوز و سبدبافي را زن به وجود آورد. در اواخر هزاره چهارم قبل از ميلاد، زن فن سفالگري و ساختن ظروف و كوزه‏ها را به ارمغان مي‏آورد. هر چند كه اطلاعات محققان در باره دين بوميان ساكن نجد ايران، پيش از آمدن آرياها، بسيار ناچيز است، با اين حال كشفيات باستان‏شناسي نشان مي‏دهد كه در ميان اين قبايل ماقبل تاريخ، تعداد زيادي از پيكرك‏هاي كوچك متعلق به الهه‏ها را يافته‏اند و همين كشفيات به باستان‏شناسان اجازه مي‏دهد كه بگويند انسان‏هاي ساكن نجد ايران در هزاره‏هاي نخستين پيش از ميلاد چه اعتقادات و باورهايي داشته‏اند.
زن بومي ساكن نجد ايران و عيلام بين‏النهرين، نه تنها در زمين، بلكه در آسمان هم قدرت داشته است. مجسمه الهه‏ها بر فراز بلندترين عبادتگاهها بوده است. بر خلاف برخي از مصريان باستان كه مي‏پنداشتند منشأ حيات، مذكر است بوميان فلات ايران، منبع زندگاني را مؤنث مي‏دانستند.(3)
در نجد ايران، قوام يك طايفه به زن بودن است و در نتيجه، انديشه، عاطفه، تدبير و فكر او براي اقتصاد و سياست بسيار تعيين‏كننده و حائز اهميت بوده است. بررسي حكاكي‏ها و حجاري صخره‏ها و نقاشي‏هاي روي ديوارها و پيكره‏هاي كشف‏شده از عصر پارينه سنگي، باستان‏شناسان را به اين نتيجه مي‏رساند كه نقش و اهميت زنان، محوري و مركزي بوده است و نقش مردان در آن دوران، حاشيه‏اي؛ و زماني اين نتيجه گرفته شد كه ديرينه‏شناسان، سمبل‏هاي زنانه را در نقاط مركزي غارها و سمبل‏هاي مردانه را در نقاط پيراموني غارها يافتند.
در بخش ديگري از سرزمين ايران، در هزاره سوم پيش از ميلاد در منطقه عيلام بين‏النهرين، نيز نظام مادرسالاري حاكم بوده است. در اين منطقه نيز الهه‏ها در رأس خدايان عيلام پرستش مي‏شده‏اند. از جمله الهه شهر شوش، مركز عيلام و الهه‏اي ديگر در كوههاي شرقي انشان و الهه ديگري كه پرستشگاه او در نزديكي بوشهر كنوني بوده است. به جز الهه‏ها، فرشتگان مؤنث ديگري نيز در ايلام وجود داشته است از جمله الهه پيروزي. در ميان طبقه كاهنان كه نفوذ زيادي در دربار داشته‏اند، كاهنه‏هايي نيز بودند كه دختران معبد ناميده مي‏شدند. قوانين اجتماعي حاكم بر عيلام، در هزاره‏هاي دوم و سوم قبل از ميلاد نشان مي‏دهد كه زنان مي‏توانند به عنوان شاهد در دادگاه حضور يابند(4) و گاه آنها تنها وارث هستند و در اسناد واگذاري اموال علاوه بر مردان، نام زنان نيز به چشم مي‏خورد.

زن در اقوام هند و اروپايي(5) باستان در عصر ماقبل تاريخ

زن در نزد اقوام هند و اروپايي باستان نيز موقعيت برتري دارد، به ويژه در زمان‏هايي كه
اقتصاد كشاورزي بر آن جوامع حاكم است. جوامع هند و اروپايي هم، مادرسالار هستند و معتقدند كه نسل از طريق مادر بقا مي‏يابد. در آسياي غربي به آثاري از جوامع مادرسالار برمي‏خوريم. علاوه بر نجد ايران، تا حدود سند و همچنين تا آسياي صغير و در بخش‏هايي از مصر، نظام مادرسالاري، نظام مشتركِ حاكم بين همه جوامع نامبرده است.
از مشخصات بارز فرهنگ هند و اروپاييان بسيار كهن در هزاره چهارم قبل از ميلاد مسيح كه در سرزمين گسترده‏اي كه بين رودخانه يني‏سئي تا شمال غربي درياي سياه امتداد دارد، حتي نشان‏هايي از زن‏سالاربودن مي‏توان يافت. در گورهايي كه از آنها كشف شده، صورت زن‏ها به سمت مشرق و صورت مردها به سمت مغرب بوده است. واژه «زن» به معني «زادن» و واژه مرد به معناي «مردن» بوده است.(6)
زن به عنوان عنصر زاينده، با طلوع خورشيد مناسبت پيدا مي‏كند و مرد به عنوان عنصري كه نقش او در زادن نامعلوم است و با مرگ خود نابود مي‏شود، روي به سويي دارد كه خورشيد در آن غروب مي‏كند. پس در جوامع هند و اروپايي نيز در 4000 سال پيش از ميلاد مسيح، تبار از راه مادر حفظ مي‏شده است.

زوال عصر مادرشاهي

اما زماني كه پرورش حيوانات اهلي، وسعت پيدا كرد و مرد، گاوآهن را در كشاورزي به كار برد، اين عمل باعث شد كه هدايتِ امر كشاورزي از زن به مرد به سهولت انجام گيرد و اداره كردن كشاورزي، به مرد منتقل شود، زيرا استعمال گاوآهن، نيازمند به كار گرفتن نيروي عضلاني بيشتري بوده است. از آن پس سواران جنگجوي هند و اروپايي باستان كه فرهنگ بيابانگردي و شباني دارند و از راه شمشير زدن به عنوان مزدور براي اقوام برتر زندگي را مي‏گذرانند به لطف زور بازو، با زنان خود همچون برده‏داران رفتار مي‏كنند؛ حكومتي اقتدارگرايانه و همراه با تحكّم. در اين خانواده‏ها ديگر زنان هيچ گونه اختياراتي نسبت به شوهر خود ندارند. جامعه نوين مردسالار، مبتني بر اقتصاد چوپاني و گله‏داري و خصلت جنگ‏طلبي است. در اواسط هزاره دوم پيش از ميلاد، مباني مردسالاري، بقاياي مادرسالاري را حتي در بين‏النهرين كنار مي‏زند و قدرت زنانه، هم در زمين و هم در آسمان كاهش پيدا مي‏كند. حضور بارزتر خدايان مذكر در انگاره‏هاي ديني اين هزاره در بين اقوام مختلف، آغاز جدي بود براي دوره مردسالاري و پدرشاهي. تقريبا در همين زمان بود كه قبايل مختلف هند و اروپايي باستان براي به دست آوردن زمين بيشتر براي چراگاه، روزگار را به قتل و غارت و دزدي مي‏گذرانيدند و زندگي اجتماعي اين اقوام سخت در معرض خطر قرار گرفته بود، تصميم به مهاجرت مي‏گيرند.
اين مهاجرت‏هاي عظيم و نفوذ آنها در مناطق كوچ، ناگهاني و يك باره نبود و بلكه تدريجي بوده و طي چندين قرن به طول انجاميده است. دين آرياهاي باستان، پرستش قواي طبيعت بوده است. از خدايان محبوب و مورد علاقه آرياها، پيش از آمدن اشو زرتشت، مهر (ميثره يا ميترا) بوده است. پرستش ميترا مورد علاقه شبانان و جنگاوران بود. او رب‏النوع جنگ و ضامن عهد و پيمان بين قبايل بود. اين قبايل پرستش مهر را با زندگي قبيله‏اي، گله‏داري و چوپاني بيشتر سازگار مي‏دانستند و قرباني‏هاي خونينِ چهارپايان، به ويژه اسب و خوردن مايعات سكرآور و مدهوش‏كننده و انجام اعمال
جادوگري در ميان كاهنان و مغان آريايي كه رؤساي روحاني اين قبايل بودند، بسيار رواج داشت. كاهنان و جادوگران مانع تحول زندگي آرياها به شرايط جديد بودند و به همين دليل هم اين قبايل بر اثر نداشتن زمين، دائما در حال نزاع بودند.(7)

اشو زرتشت

مقارن و يا همزمان با مهاجرت آرياها به سرزمين ايران اشو زرتشت، پيام‏آور پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك، اصلاح اجتماعي بنيادين را آغاز كرد (بين 1200 تا 600 سال پيش از ميلاد مسيح). به عقيده زرتشت، بالاتر از اهورا مزدا يا سرور دانا خدايي نيست و همه مظاهر طبيعت، تابع و فرمانبردار او هستند و در مرتبه‏اي پايين‏تر از او قرار دارند. زرتشت با اعمال جادويي و پرستش ديوان و قرباني‏هاي خونين مخالفت مي‏ورزيد. اينك شمار عظيمي از آرياهاي باستان اندك اندك، صحراگردي را ترك گفته بودند و سكوت اختيار كرده بودند و به كشاورزي و باغباني و زراعت غلات و حبوبات و درختكاري در مناطق و محل‏هاي ثابت مي‏پرداختند. براي اين گروه اكثريت، رسوم سابق گذشته و آداب دين مغان، ديگر مناسب نبود و اوضاع اقتصادي آنها با كيش و آئين مغان مطابقتي نداشت. آنچه براي دوره صحرانشيني و چوپاني و بيابانگردي، امري آسان و عملي مي‏نمود و ضرر و زيان اقتصادي چنداني به بار نمي‏آورد، در دوره جديد براي ساكنان قريه‏ها و شهرهاي آريايي گران تمام مي‏شد. با اين حال كاهنان بر رسوم ديرين خود پايدار بودند و به هيچ اصلاحي تن در نمي‏دادند و همچنان به ساحري و جادوگري اشتغال داشتند. صحراگردهاي توراني آفت جان مردم كشاورز شدند. آنان پيش از يورش به دهقانان آريايي به نام ارواح شرّانگيز يا ديوان، قرباني‏ها نثار مي‏كردند. اشو زرتشت اعلام نمود كه ديوهاي معبود مغان و تورانيان، همگي زيانكارند و منشأ شر و بدي و فتنه و زشت‏كاري هستند و تورانيان، جانوران بي‏آزار را به بهانه قرباني در برابر معبد ديو هلاك مي‏كنند و به مزارع سرسبز و درختان حمله مي‏كنند و آنها را نابود مي‏سازند.(8)
بنا بر تعليمات زرتشت، پرداختن به كشاورزي و پاكيزه نگهداشتن آب و خاك و آباد كردن زمين در اين آئين، امري بسيار پسنديده بود و اهورا مزدا به آن فرمان مي‏داد. اما تعاليم زرتشت و عقايد او با مخالفت مغان (كاهنان و جادوگران) روبه‏رو شد. زرتشت براي گسترش و تبليغ عقايد خود به نزد يكي از اميران محلي شرق به نام «كي گشتاسب» رفت و دعوت خود را به او عرضه كرد. نخست گشتاسب تحت تأثير بدگويي مغان، از پذيرش آئين او سر باز زد اما سرانجام با ديدن معجزه‏اي از او (شفابخشيدن اسب گشتاسب) خود و همسرش هوتوس و پسرش اسفنديار و ساير اعضاي خانواده و سپاهيان به او ايمان آوردند.(9)
در حدود هزار سال پيش از ميلاد مسيح كه شاخه ايراني اقوام هند و اروپايي براي گريختن از سرما و يخبندان‏هاي طولاني دشت‏هاي اوراسي (جنوب روسيه) و يافتن مناطقِ حاصلخيزتر براي سكونت و مأوا، به نجد ايران سرازير و در آنجا مستقر مي‏شوند با فرهنگ و تمدن سكنه بومي نجد ايران و تمدن عيلام در دشت بين‏النهرين آشنا مي‏شوند. همان طور كه قبلاً اشاره شد، زندگي و اقتصاد اقوام اخيرالذكر نيز بر مبناي
كشاورزي بوده است. بر اثر همنشيني و مجاورت با ساكنان بومي فلات ايران، تجديد نظر و تعديل بيشتري در زندگي و باورهاي آرياها پس از مهاجرت به وجود آمد. چنانچه اعتقاد به فرشته مؤنث موكل بر آب‏ها (آناهيتا) در آئين زردشتي رواج مي‏يابد.

امشاسپندان و ايزد بانوان مؤنث در انگاره‏هاي زرتشتي

در آئين زرتشت كه نوعي اعتدال را در باورهاي قديم‏تر آرياها پيشنهاد مي‏كند، در كنار امشاسپندان (ناميرايان پاك) مذكر، امشاسپندان مؤنث را مي‏بينيم: امرداد گه فرشته مؤنث موكّل بر بي‏مرگي و پژمرده نشدن گياه است و خرداد، فرشته مؤنث موكل بر كلّيت و كمال و مظهر شادابي گياهان و نجات افراد بشر است و اسفند (سپندارمد) الهه زمين و مظهر تحمل و بردباري است.(10)

زن در نامه مقدس اوستا

در آئين زردشت و در اوستا، نامه مقدس اشو زردشت، همه جا نام زن و مرد در يك رديف ذكر مي‏شود. هر آنچه در اوستا راجع به زن و مرد است، متضمن برابري حقوق مي‏باشد و زنان و مردان پارسا با هم تقديس مي‏شوند. در بين همه باورها و اعتقادات ديني پيش از اسلام در ايران، به نظر مي‏رسد كيش زرتشتي بيش از آئين‏هاي ديگر معتقد به مساوات در خلقت زن و مرد بوده است. براي نمونه در فصل يازدهم بُندَهِشْنْ كه از آثار برجسته ديني در ادبيات زرتشتي است (به خط و زبان فارسي ميانه) آمده است:
«اهورا مزدا، روان را به كالبد نخستين زن و مرد، مشي و مشيانه بدميد و آنها جاندار شدند و به آنها گفت شما تخمه بشر هستيد، شما پدر و مادر جهانيد، به شما موهبت كامل‏انديشي بخشيده‏ام، پس نيك بگوييد، كار نيك كنيد و ديوان و خدايان دروغين را نستاييد.»(11)
و در بخش گاهان از يَسناي اوستا، زرتشت مي‏سرايد:
«اي مزدا اهورا! به درستي مي‏گويم، هر كس چه مرد، چه زن، در پرتو انديشه نيك، بورزد آنچه را كه تو بهترين كار شناخته‏اي، از پاداش فرشته موكل بر راستي و عدل و نيز از شهرياري مينوي (آن جهاني آسماني) برخوردار خواهد شد.»(12)
و در ارداويراف‏نامه چنين مي‏خوانيم:
«پس ديدم روان مردي و زني كه زبان‏شان را بريده بودند. پرسيدم اين تن‏ها چه گناهي كردند كه روان آنها چنين پاد افره گران را تحمل مي‏كند؟ سروش اهلا (پارسا) و ايزد آذر گفتند اين روان آن مرد و زن دِروُنَد (پليد) و بد كُنش است كه در ميان زندگان، سخن دروغ و ناراست، بسيار گفتند.»(13)
نمونه‏هايي كه ذكر شد، شواهدي بود بر تساوي مقام زن و مرد در انگاره‏هاي كيشِ زرتشتي.

مشاركت زن در امور اقتصادي در عصر هخامنشي

در لوحه‏هاي گنجينه هخامنشي كه به زبان فارسي باستان است (در تخت جمشيد)، سخن از تعيين دستمزد كساني كه كار مي‏كنند، به ميان مي‏آيد: مزد يك پيشه‏ور مرد، يك كارگر زن و مزد يك كودك.
و اين نشان‏دهنده آن است كه زنان نيز مانند مردان در كارهاي اجتماعي و اقتصادي شركت دارند.(14)
بايد اذعان كنيم كه در سراسر تاريخ ايران پيش از اسلام، زن همواره به سايه تاريكِ تاريخ رانده شده است. در عهد هخامنشي و در عصر پارتيان اشكاني، گاه ما شاه‏دختي را مي‏بينيم كه لَختي سيماي مظلومانه خود را نشان مي‏دهد تنها براي اينكه «وجه‏المصالحه» دو دشمن قرار بگيرد و به ازدواجي اجباري با دشمن تن در بدهد. در زمان پارتيان اشكاني مقام زن تنزل پيدا مي‏كند و زنان در قسمت اندورنيِ خانه‏هاي نجباي پارتي زندگي مي‏كنند كه با قسمت بيروني تفاوت داشت. به طور كلي، مقام زن در نزد پارتيان، پست‏تر از مقام زن در نزد پارس‏ها و مادها مي‏باشد.(15)
در باره مقام زن در عهد ساسانيان، ما با نظرات متفاوتي مواجه مي‏شويم و اين تضاد از آنجا ناشي مي‏شود كه در گذر زمانه، به تدريج تحولات و تغييرات كلي و ريشه‏اي در تمام شؤون زندگي اجتماعي و خانوادگي و اقتصادي دوره ساساني صورت مي‏گيرد. بارتلومه، شرق‏شناس آلماني مي‏گويد: در عهد عتيق و قديمي‏تر ساساني، زن شخصيت حقوقي ندارد و به هيچ وجه صاحب حق به شمار نمي‏رود و جزو اشياء به شمار مي‏آيد. به عنوان نمونه چيزي به نام «ازدواج استقراضي» وجود داشته است كه به موجب آن مرد مي‏توانست زن خود را حتي بدون رضايت زن، مجددا به مرد ديگري شوهر بدهد.(16)
بنا بر قوانين عهد عتيق ساساني، زن اشرافي و زن غير اشرافي از هر حيث تحت حكومت و قيمومت مرد است. تعاليم دختران، فقط به خانه‏داري محدود مي‏شد. زن در عهد عتيق ساساني، برده و تسليم «كَذَگ خُوَداي» يا رئيس خانوار است. او به هيچ وجه حق معامله يا داد و ستد تجاري و اقتصادي را ندارد. در سنت‏هاي عهد عتيق، داشتن پسر، وسيله سعادت دنيوي و اخروي را فراهم مي‏سازد، ولي داشتن دختر هيچ اهميت و فضيلتي ندارد. اگر كسي پسري نداشت، براي او بسيار مشكل بود كه بتواند از پل چينوَت عبور كند پس بايد لااقل براي خود پسرخوانده‏اي انتخاب كند. در سنت عهد عتيق ساساني، حتي تمام اعمال نيكوي زن به حساب شوهر نوشته مي‏شود. اما بعدها در عهد جديد ساساني، زن داراي حقوق مسلّمي شد كه تا حدودي قوانين عهد عتيق را منسوخ و تعديل كرد. زن در عهد جديد ساساني به موجب يك سند قانوني مي‏تواند در اموال مرد شريك باشد.(17)
ازدواج به وسيله يك واسطه، صورت مي‏گيرد، مهر تعيين مي‏گردد و آنگاه شوهر مبلغي را به زن مي‏پردازد. اگر بعدها معلوم مي‏شد كه زن عقيم است، شوهر مي‏توانست مجددا آن پول را از او بگيرد. زن مي‏توانست نسبت به طلاقي كه بدون رضايت او انجام شده، اعتراض داشته باشد، بدين صورت همه مالي را كه شوهر به او داده است، مي‏توانست براي خودش نگه دارد.(18)
1ـ ازدواج پادشازن: دوشيزه‏اي با رضايت پدر و مادر به خانه شوهر مي‏رفت. اين خانم در منزل شوهر از همه امتيازات برخوردار بود و فرزنداني كه مي‏آورد، در اين جهان و آن جهان از آنِ خودش بود و شوهرِ چنين زني حق نداشت بدون رضايت او زن ديگري اختيار كند مگر در مواردي كه بر طبق شريعت زردشتي مجاز شناخته مي‏شد. البته معلوم نيست كه هر مرد، چند پادشازن مي‏توانسته داشته باشد. ظاهرا تعدد زوجه‏هاي مرد به نسبت استطاعت او بود و مردان كم‏بضاعت، بيش از يك زن نداشته‏اند. مرد مي‏بايست مادام‏العمر، پادشازن (كَذَگْ بانوگ) را نان دهد و از او نگهداري نمايد و نفقه زن، جزو ديون مرد بوده است.
2ـ ازدواجِ اِوَگْ‏زن: دختري كه يگانه فرزند پدر و مادرش بود، وقتي شوهر مي‏كرد او را اِوَگْ‏زن مي‏ناميدند و نخستين پسر آن زن، به پدر و مادر آن زن تعلق مي‏گرفت و نام خانوادگي آن زن به اين فرزند پسر داده مي‏شد تا اجاق خانواده پدر دختر خاموش نشود.
3ـ ازدواج چَكَرْزن: اگر زن بيوه بعد از مرگ شوهرش، با مرد ديگري ازدواج مي‏كرد، معتقد بود كه اين زن به چاكري شوهر اول، به خانه شوهر دوم رفته است.
4ـ ازدواج خودسرزن: اگر دختري، بدون اجازه پدر و مادر و يا قيّم، شوهر مي‏كرد، امتيازاتي را از دست مي‏داد و از پدر و مادر ارث نمي‏برد مگر اينكه پس از مدتي، رضايت بعدي پدر و مادر را جلب كند و آنگاه به مرتبه پادشازن برسد.
5ـ ازدواج سَتَرْزن: اگر مردي زن نگرفته يا بدون فرزند مي‏مرد، خويشان وي به دوشيزه‏اي جهيزيه مي‏دادند و او را قبل از شوهر دادن به نكاح مرد متوفي در مي‏آوردند و شرط اين نكاح چنين بود كه آن دوشيزه و شوهر آينده او دست‏كم يكي از فرزندان خود را به نام مرد متوفي كنند.(19)

پوشش در عهد ايران باستان

در فرهنگ واژه‏نامه فارسي ميانه (پهلوي) ص94 (از انتشارات دانشگاه تهران) به واژه «چِوَتور» (چادر) برمي‏خوريم به معني لباس و پوشش كه از واژه‏هاي پهلوي است و نشان مي‏دهد كه چادر از ابتداي دوره ساسانيان و حتي قبل از آن دوره كاربرد داشته است زيرا براي آن واژه‏اي به وجود آمده است و آن را به كار مي‏برده‏اند.
از سروده‏هاي فردوسي در شاهنامه اين نتيجه به دست مي‏آيد كه از ابتداي تاريخ يعني از دوران پادشاهي جمشيد و فريدون، زنان ايران «پوشيده روي» بوده‏اند چنان كه در گرفتار شدن دو خواهر جمشيد به دست ضحاك، مي‏گويد:
دو پاكيزه از خانه جَمِّشيد
برون آوريدند لرزان چو بيد
كه جمشيد را هر دو خواهر بُدَند
سرِ بانوان را چو افسر بدند
ز پوشيده‏رويان يكي شهرناز
دگر ماهرويي به نام اَرنواز
به ايوان ضحاك بردندشان
بدان اژدها فَش سپردندشان
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image