سازگاري، مهرباني، مديريت پيامبراکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه
در قسمت اول اين مقاله به ذکر نمونههايي از ناسازگاري همسران پيامبر با استناد به آيات پرداختيم. اينک به ذکر نمونههايي با استناد به روايات ميپردازيم.
نمونههايي از ناسازگاريها با استناد به روايت و تاريخ
نمونه اول: روايت ابنعباس از طلاق حفصه
ابنعباس ميگويد: «بسيار حريص بودم از عمر بپرسم آيه «ان تتوبا الي اللّه فقد صغت قلوبکما؛(1) اگر شما دو زن توبه کنيد بهتر است، زيرا دلهايتان از حق بازگشته است.» در باره کدام زنان نازل شده است. تا اينکه عمر براي سفر حج حرکت کرد و من با او حج کردم. در مسير کاملاً به خدمت او مشغول بودم. روزي او از راه به کناري رفت و من همراه او رفتم و براي دستشويي رفتن او آفتابه بردم و سپس براي وضو گرفتن، آب بر دستش ريختم [تا بسيار با او صميمي شوم و وي نيز پاسخ سؤالم را بگويد].
سپس گفتم: کدام زنان از همسران پيامبر در آيه «ان تتوبا الي اللّه فقد صغت قلوبکما» اراده شدهاند؟ گفت: بسيار عجب است (که تو نميداني!) مراد عايشه و حفصه است.
سپس گفت: ما گروه قريش بر زنانمان غالب بوديم. هنگامي که به مدينه آمديم، گروهي را يافتيم که زنانشان بر آنان غالب بودند. زنان ما نيز شروع کردند از آنان ياد بگيرند و تسليم محض نباشند. روزي به همسرم خشم گرفتم، ولي باز او حرف خود را تکرار کرد. تکرار او را ناپسند شمردم. همسرم گفت: چرا اين کار مرا زشت ميشماري؟ به خدا سوگند! همسران پيامبر حرفها و خواستههاي خود را تکرار ميکنند و با او صبح تا شام قهر ميکنند. گفتم: هر کس چنين کند، زيانکار و خسارتبار است.
عمر افزود: منزل من در منطقه «عوالي» بود و همسايهام مردي از انصار بود. به طور مرتب روزي او و روزي من بر پيامبر وارد ميشديم، تا از وحي و غيره آگاه شويم. در آن روزها منتظر قبيله غسّان بوديم که با ما جنگ کند. روزي همسايه در خانه را زد و من خارج شدم. گفت: اتفاق مهمي افتاده است. گفتم: قبيله غسّان آمدهاند؟ گفت: مهمتر از آن. پيامبر اکرم همسرانش را طلاق داده است! پيش خود گفتم: حفصه زيان کرد و خسارت ديد. به نظرم ميرسيد که چنين اتفاقي بيفتد. پس از نماز صبح آماده شدم و بر حفصه داخل شدم. ديدم ميگريد، گفتم: پيامبر طلاقتان داده است؟ گفت: نميدانم. او اکنون در مشربه امابراهيم نشسته است. حرکت کردم. پيش غلام سياه آمدم و گفتم براي من اجازه ورود بگير. غلام برگشت و گفت: پيامبر سکوت کرد و اجازه نداد. به مسجد آمدم. ناگهان افرادي را اطراف خود ديدم که ميگريند. بين آنان نشستم. باز به سراغ غلام رفتم. اذن خواستم و او برگشت و گفت: پيامبر سکوت کرد و چيزي نفرمود. برگشتم. ناگهان غلام مرا خواند و گفت: وارد شو، اجازه داد. وارد شدم و حضرت را ديدم که بر حصيري دراز کشيده است و اثر آن بر صورتش وجود دارد.
گفتم: اي پيامبر! زنانت را طلاق دادهاي؟ فرمودند: نه. گفتم: اللّه اکبر! کاش ميديدي ما گروه قريش را که بر زنان غالب بوديم. هنگامي که به مدينه آمديم، گروهي را ديديم که زنانشان بر آنان غلبه دارند و زنان ما از آنان ياد گرفتند. روزي بر همسرم غضب کردم، ناگهان او را ديدم که کار خود را تکرار ميکند. آن را زشت شمردم. گفت: چرا زشت ميشماري و ...
بر حفصه وارد شدم و گفتم: آيا شما روي حرف رسول اللّه حرف ميزنيد و با او صبح تا شب قهر ميکنيد؟ گفت: بله. گفتم: هر کس چنين کند، در زيان و خسران است. آيا از اينکه پيامبر بر شما خشم بگيرد و به خاطر او خدا بر شما خشم بگيرد، در امانيد؟
در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) تبسم کرد.
باز به حفصه گفتم: روي حرف پيامبر حرف نزن و از او چيزي نخواه و هر چه ميخواهي، از من بخواه و اگر ديدي همسر ديگر او بهتر از تو است و در نزد رسول اللّه محبوبتر است، حسادت و غيرت زنانگي تو را فرا نگيرد.
باز رسول اللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) تبسم کرد.
گفتم: ادامه دهم؟ فرمودند: بله. سرم را بلند کردم. در خانه غير از سه پوست دباغي شده چيزي نيافتم. گفتم: اي پيامبر! از خداوند بخواه بر امت تو گشايشي قرار دهد؛ همان طور که بر فارس و رومي ـ که غير خدا را عبادت ميکنند ـ گشايش قرار داده است.
پيامبر درست و مستقيم نشست و فرمودند: آيا در شک هستي اي ابنخطاب؟! آنان گروهي هستند که خداوند لذايذشان را در همين زندگي دنيا قرار داده است.»(2)
از اين داستان چند نکته فهميده ميشود:
1. سلوک عُمَر به گونهاي بوده است که ابنعباس جرأت سؤال از او را نداشته است.
2. ابنعباس زيرک بوده و ميخواسته اين واقعه را ـ که به زيان حفصه است ـ از زبان عُمَر بشنود.
3. مردان مکه با زنان خود با خشونت رفتار ميکردند.
4. مردم مدينه براي زنان آزادي بيشتري قايل بودند و زنان روي حرف مردان ميتوانستند حرف بزنند.
5. زنان رسول اللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) روي حرف او حرف ميزدند و رو در روي او ميايستادند و گاه با او قهر ميکردند.
6. گاه مسأله مهمي پيش ميآمد که باعث ميشد پيامبر با همسران خويش يا برخي از آنان قهر کند و از آنان کناره بگيرد. و اين حادثهاي بود که نه تنها حفصه را به گريه انداخته و عمر را ناراحت کرده، بلکه غبار حزن و اندوه را بر ديگران نيز افکنده و اشک آنان را جاري ساخته بود.
7. غيرتهاي زنانگي يکي از مشکلاتي بود که وجود داشته و عُمَر دخترش را از آن بر حذر ميداشت.
8. قهر کردن پيامبر اکرم با همسرانش از حوادث بسيار مهم بوده، به طوري که حمله قبيله غسّان در مقابل آن ناچيز بوده است.
9. وضع زندگي پيامبر اکرم بسيار ساده بود و بر حصيري مينشست.
10. شأن نزولهايي که در ذيل آيات 1 ـ 4 سوره تحريم بيان شد، براي ابنعباس معلوم بوده و چون شأن نزولها نقص بزرگي براي همسران پيامبر به حساب ميآمد، ابنعباس خواست از زبان عُمر که دخترش در آن توطئه شرکت داشت، نام توطئهگران را بشنود.
دومين نمونه: نزاع حفصه با پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)
ابنعباس نقل ميکند: «روزي رسول اللّه با حفصه نشسته بود. بين آنان نزاعي رخ داد. پيامبر اکرم به او فرمودند: آيا ميخواهي بين من و بين خودت شخصي را حاکم قرار دهي؟ گفت: بله.
پيامبر به دنبال عمر فرستاد. وقتي عُمر بر آنان وارد شد، پيامبر به حفصه گفت: سخن بگو.
حفصه گفت: اي پيامبر! تو بگو، ولي حق را بگو. عُمر دستش را بلند کرد و به صورت دخترش زد و دوباره دست بلند کرد و به صورت او زد.
پيامبر اکرم فرمودند: اي عمر! دست نگهدار.
عمر خطاب به دخترش گفت: اي دشمن خدا! پيامبر، غير از حق نميگويد. سوگند به کسي که او را مبعوث ساخته است، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نميکرد، آن قدر تو را ميزدم، تا بميري!
پيامبر از آنجا برخاست و به غرفهاي رفت و در آنجا يک ماه ماند و در اين مدت به هيچ يک از همسرانش نزديک نشد و در آن غرفه صبحانه و شام ميخورد. آن گاه خداوند آيات 28 ـ 31 سوره احزاب را نازل کرد.(3)
سومين نمونه: عايشه و شکستن ظرف غذا
روزي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه عايشه بود، که خادم صفيه ظرف غذايي را براي پيامبر آورد. عايشه محکم بر دست خادم زد و کاسه افتاد و دو نيم شد و غذا بر زمين ريخت. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تکههاي ظرف را کنار هم گذاشت و طعام را جمعآوري کرد و در ظرف ريخت و فرمودند: کلوا، غارتْ امّکم؛ بخوريد، مادرتان غيرتش به جوش آمده است. و خادم را نگه داشت تا هنگامي که از خودش فارغ شد. آن گاه کاسه سالمي از خانه عايشه به جاي کاسه شکسته شده به خادم داد و کاسه شکسته شده را نگه داشت.(4)
اين قصه با عبارتهاي مختلف در سنن بيهقي، بخاري، مسند احمد حنبل آمده است و نشان ميدهد
اولاً: اين داستان پس از نزول سوره احزاب و پس از جنگ خندق واقع شده است، چون در سوره احزاب زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مادران مؤمنان دانسته شدهاند. و بر طبق روايتي که صفيه تهيه کننده غذا باشد، حادثه پس از جنگ خيبر واقع شده است، زيرا صفيه پس از اين جنگ همسر پيامبر شد.
ثانيا: پيامبر به جاي عصباني شدن و نشان دادن عکسالعملي تند، با گفتن جمله «غارت امکم»، خشم خود را فرو نشاند. اين قسمت را بعدا به طور مشروح توضيح ميدهيم.
ثالثا: پيامبر براي پايان دادن مسأله و ناراحت نشدن همسر ديگر و جبران خسارت وارده و نيز مجازات شکننده کاسه، کاسهاي را از خانه عايشه به خادم داد، تا به صفيه بدهد.
نمونه چهارم: برخورد حفصه با زني که خود را به پيامبر بخشيد
در کتاب کافي از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «زني از انصار نزد رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: يا رسول اللّه! زن هيچ گاه به خواستگاري مرد نميرود، ولي من زني بيشوهر و فرزند هستم. آيا نيازي به من داري؟ اگر نيازي هست، من خودم را به تو بخشيدم؛ اگر قبول کني.
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: خير است و برايش دعا کرد و سپس فرمودند: اي خواهر انصاري! خداوند از ناحيه پيامبرش به شما جزاي خير دهد. مردان شما مرا ياري ميکنند و زنان شما به من رغبت دارند و متمايلند.
حفصه به آن زن گفت: چقدر بيحيايي! پيامبر اکرم فرمودند: اي حفصه! بس کن. او بهتر از تو است! او به رسول خدا متمايل شده و رغبت پيدا کرده است، ولي تو او را سرزنش و از وي عيبجويي ميکني؟! سپس پيامبر به زن گفت: خداوند تو را رحمت کند! برگرد. خداوند به خاطر رغبتت به من براي تو بهشت را واجب کرد و به زودي فرمان من به تو ميرسد.
آن گاه خداوند اين آيه را نازل کرد: و اگر زن مؤمني خودش را به پيامبر ببخشد، پيامبر ميتواند با او ازدواج کند. اين حکم ويژه تو است و ربطي به ساير مؤمنان ندارد.(5) بنابراين خداوند، تنها براي او حلال شدن زنان از راه هبه را قرار داد.(6)
نمونه پنجم: برخورد عايشه با زني که خود را به پيامبر بخشيد
در مجمعالبيان آمده است: هنگامي که زن، خود را به پيامبر اکرم هبه کرد، عايشه گفت: زنان را چه شده است که خود را بدون مهريه ميبخشند؟! آن گاه آيه فوق نازل شد.
عايشه به پيامبر گفت: خداوند تنها به ميل و خواسته تو زود ميرسد!
پيامبر فرمودند: تو نيز اگر خداوند را اطاعت کني، خداوند ميل و خواستهات را زود برآورده ميکند.(7) عايشه کم کم اعتراض خود را متوجه خدا کرده و به عبارت بهتر: از کار خدا ايراد ميگيرد و اظهار شگفتي ميکند، که چرا خداوند هماهنگ با خواست پيامبر عمل ميکند و هر چه را او بخواهد، خدا نيز ميخواهد!
نمونهها در اين باب بسيار است و در هر موردي چندين خبر وجود دارد، که براي طولاني نشدن کلام از ذکر آنها خودداري ميشود. اکنون نمونه ديگري نقل ميشود، تا روشن شود اين امور گاه به خارج از خانه نيز کشيده ميشد و مزاحم کارهاي اساسي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نظير تبليغ و تبيين دين ميشد.
ششمين نمونه: مزاحمت عايشه با خلوت پيامبر وامام علي(عليه السلام)
در شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد از قول ابيمخنف آمده است:
«عايشه نزد امسلمه آمد تا او را براي خروج جهت خونخواهي عثمان فريب دهد؛ لذا به او گفت: تو اولين همسر رسول اللّه هستي که هجرت کردهاي. تو بزرگ مادران مؤمنان هستي و رسول اللّه قسمت شبخوابگي همسران را از خانه تو شروع ميکرد و جبرئيل بيشتر فرود آمدنش در منزل تو بود. امسلمه گفت: براي چه اين حرفها را ميزني؟ عايشه گفت: عبداللّه به من خبر داده است که مردم، عثمان را توبه دادهاند و پس از توبه او را در ماه حرام و در حال روزه کشتهاند و من بر خروج به سوي بصره تصميم گرفتهام و طلحه و زبير بامنند. تو نيز با ما خارج شو. شايد خداوند به واسطه و به دست ما اين مسأله را اصلاح کند.
امسلمه گفت: تو ديروز عليه عثمان تحريک ميکردي و بدترين کلمات را در باره او به کار ميبردي و نزد تو نامي غير از «نَعْثَل» نداشت [نَعْثَل پيرمردي مصري ـ يهودي بود که داراي ريشي بلند بود، و چون عثمان نيز ريش بلندي داشت، عايشه او را نَعْثَل خطاب ميکرد] و منزلت علي بنابيطالب را نزد رسول اللّه ميداني، آيا ميخواهي برخي آن امور را به يادت بياورم؟
عايشه گفت: بله.
آيا به ياد ميآوري روزي که رسول اللّه در مسيري ميرفت و ما با او بوديم، تا وقتي که در نقطه قُدَيد فرود آمد و با علي(عليه السلام) خلوت و با او نجوا کرد و به طول انجاميد و تو خواستي بر آنان هجوم بري و من تو را نهي کردم و تو گوش ندادي و به آنان هجوم آوردي و به سرعت گريان برگشتي، گفتم: چه شد؟ گفتي: بر آنان در حالي که نجوا ميکردند، هجوم آوردم و به علي گفتم: من از رسول اللّه در هر نه روز يک روز سهم دارم. آيا روز مرا براي من وا نميگذاري؟ رسول اللّه روي به من کرد و با صورتي برافروخته و غضبناک گفت: برگرد. به خدا سوگند! هر کس ـ چه از اهل بيت من و يا از ساير مردم ـ کينه علي را به دل داشته باشد، از ايمان خارج است، و تو پشيمان و سرشکسته برگشتي؟!
عايشه گفت: بله ياد ميآورم.
امسلمه گفت: و باز به يادت بياورم که من و تو با رسول اللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم. تو سرش را ميشستي و من او را با روغن خوبي که خوشش ميآمد، تدهين ميکردم و او فرمودند: اي کاش ميدانستم همراه شتر گنهکار کدام يک از شما است که سگهاي حَوْأَبْ به سوي او پارس ميکنند! او از راه راست منحرف است. من از تدهين دست کشيدم و گفتم: به خدا و رسول از آن واقعه پناه ميبرم. سپس دست بر پشت تو زد و گفت: مواظب باش تو آن شخص نباشي؟! ...
عايشه گفت: بله به ياد ميآورم.»(8)
قبل از بررسي کلام ابنابيالحديد، نکتهاي را که در مقدمه بيان شد، يادآوري ميکنيم و آن اينکه: گاه شخصي با هدف و قصدي خاص کاري را انجام ميدهد، ولي چون زمينهاي براي بروز آن حالت ايجاد نميشود، علت و انگيزه آن کار و حادثه براي ديگران مخفي ميماند.
جلوگيري عايشه از نشستن حضرت علي(عليه السلام) در کنار پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و ايجاد مزاحمت با نجواي آنان از همين گونه است. اگر جنگ جمل و دعوت عايشه از امسلمه پيش نميآمد و امسلمه پرده از کارهاي عايشه برنميداشت، درون وي که از سابق کينه علي(عليه السلام) را در دل داشت، بر کسي روشن نميشد. چه بسا حوادث زياد ديگري نيز در زندگي خصوصي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داده که زمينهاي براي بيان و نقل آنها در تاريخ پيش نيامده است. بنابراين نبايد تصور شود مشکلات دروني زندگي پيامبر منحصر به نمونههايي است که در اينجا ذکر ميشود و يا تصور شود تمامي آن مشکلات را از لابهلاي کتابها ميتوان فهميد، زيرا عايشه با کينهاي که از حضرت علي(عليه السلام) و حضرت زهرا(س) به دل داشت، کارهايي را که در طول يک دهه به عنوان همسر پيامبر انجام داد، مسلما بسيار بيش از اينها بوده است.
بررسي:
1. نکته مهمي که از کلام ابنابيالحديد در باره بحث ما روشن ميشود، اين است که عايشه ميخواست از نجواي پيامبر اکرم و حضرت علي جلوگيري کند و شايد گمان ميکرد پيامبر اکرم فقط براي زنداري آمده و اکنون که روز عايشه است، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بايد کارهاي رسالتي خود را تعطيل کند و فقط در کنار او قرار گيرد.
2. از اين خبر روشن ميشود از راههاي گوناگون بر عايشه اتمام حجت شده بود، تا بداند سفرش به سوي بصره و خروجش عليه علي(عليه السلام) معصيت و کينه او را به دل گرفتن خروج از ايمان است.
3. عايشه توانست فتواي قتل خليفه سوم، عثمان را صادر کند و به دنبال آن مردم عثمان را بکشند و اجازه ندهند در قبرستان مسلمانان دفن شود. او فورا چهره عوض کرده و عثمان را تائب و مظلوم جلوه داد و خود را خونخواه عثمان دانست و لشکر عظيمي را که بتواند مقابل حکومت امام علي(عليه السلام) بايستد، به راه انداخت و رهبري لشکر از مکه تا بصره و هجوم بر شهر بصره و رهبري جنگ تا آخرين لحظات را به عهده گرفت. اينها، همه ثابت ميکند عايشه شخصيت پيچيدهاي داشت.
مهم است بدانيم پيامبر اکرم چطور در خانه توانسته است عايشه را کنترل کند و با توجه به نقشههاي متعدد و رنگارنگ وي، طوري عمل کند که همه همسران از دست حضرت راضي باشند و او نتواند بيت رسالت را به دلخواه خود بگرداند. در صفحات آينده به نمونههايي از کارهاي ماهرانه او و در کنار آن، راههايي که پيامبر طي کرد تا مشکلي پيش نيايد، برميخوريم.
هفتمين نمونه: تجسس از حالات زناشويي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)
ابوبکر و عمر نزد امسلمه همسر رسولاللّه آمدند و به او گفتند: اي امسلمه! تو قبل از پيامبر همسر مرد ديگري بودي. در حالت تنهايي و امور مخفي خانوادگي چه فرقي بين رسولاللّه و آن مرد است؟
گفت: او نيز مانند ساير رجال است.
آنان از نزد امسلمه خارج شدند. پيامبر در حالي که منتظر بود از آسمان امري نازل گردد، وارد شد. امسلمه قضيه را برايش گفت. پيامبر غضبناک شد، به گونهاي که عرق از صورت و بين چشمهايش سرازير شد و در حالي که عبايش به زمين ميکشيد، از خانه خارج شد و بر منبر نشست. انصار فورا با اسلحه حاضر شدند و ايشان دستور داد لشکر آماده شود و پس از حمد و ثناي الهي گفت: چرا گروههايي اسرار مرا دنبال ميکنند و از حال تنهايي من سؤال ميکنند؛ در حالي که ـ به خدا سوگند! ـ از نظر حسب از همه شما باکرامتتر هستم و از نظر ولادت، نطفهام از همه پاکتر است و خيرخواهترين شما هستم! هر کس از شما در باره پدرش سؤال کند، خبر ميدهم.
انصار گفتند: يا رسولاللّه! از ما، درگذر! خداوند از تو درگذرد!(9)
نکتهها:
1. چون پيامبر اکرم، تنها از خديجه داراي فرزند بود و از زنان متعددي که بعد از خديجه گرفت، فرزندي به وجود نيامد، و نسبت دادن نقص به حفصه و عايشه و ساير زنان سخت بود، آنان به دنبال راهي ميگشتند که عيبها را به پيامبر نسبت دهند و او را ناقص قلمداد کنند و ميخواستند امسلمه ـ که از زنان مؤمن و مورد اعتماد بود ـ در اين راه با آنان همگام شود. اين توطئه با فرزنددار شدن پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) از ماريه قبطيه خنثي شد.
2. نوعا زنان نازا نسبت به زني که داراي فرزند است، احساس حسادت ميکنند؛ همان طور که عايشه ميگويد: ما غِرْتُ علي امراة لرسول اللّه کما غِرْتُ علي خديجة لکثرة ذکر رسولاللّه اياها؛(10) براي هيچ زني از زنان پيامبر غيرت به خرج ندادم آن مقدار که براي خديجه به خرج دادم؛ از بس که پيامبر او را ياد ميکرد و مدح مينمود.
البته او در اينجا نقطه ضعف خود را صريح بيان نکرده و فرزنددار بودن خديجه و عشق رسولاللّه به فاطمه را، بيان نکرده است، ولي در ماجراي ماريه و انتساب ابراهيم ـ فرزند وي ـ به شخصي غير از رسول اکرم اوج حقد خود را نشان داده است.
3. اساسا تحقيق و تفحص در امور زناشويي ديگران ناپسند است و پيامبر اکرم بسيار باغيرت بود و نميگذاشت به هيچ روي کسي از امور داخلي خانه حضرت، آگاه شود.
4. از اين روايت برميآيد عايشه براي توجيه نازايي خود، دنبال چارهاي ميگشت و چون تنها دختر باکرهاي بود که پيامبر با وي ازدواج کرد و شوهري قبل از پيامبر نداشت، احتمالاً ميخواست نازايي خود را به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داد. شايد حفصه چنين فکري ميکرد و اين فکر و نظر به گوش ديگران رسيده بود که ابوبکر و عمر به فکر تحقيق افتادند؛ تا اگر چنين است، نقص و عيب را از دختران خود پاک کنند. حتي عايشه در اين راه آن قدر جرأت به خرج داد که ابراهيم فرزند رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) را که در مدينه متولد شده بود، به ديگري نسبت داد و گفت: او فرزند جريح است! معاذ اللّه!
البته اهل سنت اين ادعا و توطئه را قبول ندارند و داستان و اتهام به ماريه فقط در کتب شيعه است. اين شأن نزول اگرچه در کتب شيعه در ذيل آيه شش حجرات آمده است، ولي در کتب اهل سنت نيز يافت ميشود؛ مثلاً ابنابيالحديد در آنجا که کينههاي عايشه عليه حضرت علي را برميشمارد، يکي از آنها، کشف همين مسأله از سوي حضرت علي و مبرا بودن ماريه از فساد است.(11)
ابنابيالحديد در شرح نهجالبلاغه، از قول استاد خود چنين نقل ميکند:
«پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) علي را به خود نزديک کرد، به طوري که او آمد و بين پيامبر و عايشه نشست، در حالي که آن دو کنار هم بودند. عايشه فرياد زد: براي نشيمنگاهت جايگاهي غير از ران من پيدا نکردي؟! ... فاطمه داراي اولاد زيادي شد؛ هم پسر و هم دختر، ولي عايشه اصلاً فرزنددار نشد و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرزندان فاطمه را به جاي فرزند خويش ميدانست و ميفرمودند: پسر من! پسر من چکار کرد؟ مزاحم ادرار کردن پسرم نشويد، بگذاريد تمام کند ـ در حالي که او در دامان حضرت بود و بر حضرت ادرار ميکرد. چه گمان ميکنيد راجع به همسري که از شوهر خود فرزند نداشته باشد و آن شوهر بچههاي دختر خود را به فرزندي انتخاب کند و آنان را اکرام نمايد؟! آيا دوست او و فرزندان و شوهرش ميشود، يا دشمن آنان؟».(12)
اين کلام از شيخ ابييعقوب، يوسف بناسماعيل لمعاني ـ که سنّي معتدلي و استاد ابنابيالحديد است ـ دلالت ميکند عايشه از بيفرزند بودن خود بسيار رنج ميبرده است.
اگرچه همه نمونههاي ذکر شده، متواتر و يا خبر همراه با قرائن نيست و همه آنها مورد اتفاق فرقههاي مسلمانان نيست، ولي از مجموع آنها اين نکته به طور يقين ثابت ميشود که زندگي خانوادگي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) از ناحيه برخي همسران حضرت، مواجه با مسايلي ناراحتکننده بوده است.
تک تک حوادث اگرچه به طور متواتر نقل نشده، تا يقينآور باشد، ولي همه اين حوادث اجمالاً وجود روحيه ناسازگاري و پرخاشگري را در بيت رسالت بيان ميکند.
تا اينجا کاري به عوامل اين حوادث نداشتيم و در صدد بررسي ريشه اشکالات نبوديم. در اين قسمت، مهم آن بود که نمونههايي از ناسازگاريهاي زنان پيامبر را بيان کنيم، ولي در ضمن ميفهميم که با اينهمه ناسازگاري، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) طوري برخورد کرد که توانست همسران خود را تا آخرين روزهاي حيات، کنار خود نگه دارد و همه آنان از احتمال طلاق ناراحت باشند و گريه کنند و وقتي بين طلاق و بقا با زندگي ساده مخيّر شوند، همه به اتفاق ماندن نزد پيامبر اکرم را قبول کنند.
اما پيامبر چگونه عمل ميکرد؟ چه سياستهايي را به کار ميبرد که اين قدر همگان را به خود جلب ميکرد؟ اين مسألهاي است که در بحثهاي بعدي پي ميگيريم.ادامه دارد.
پي نوشت :
1 ـ تحريم (66)، آيه 4.
2ـ الميزان، ذيل سوره تحريم، ج19، ص339 ـ 340، به نقل از جوامع روايي اهل سنت.
3ـ مجمعالبيان، ذيل آيات سوره احزاب.
4ـ سنن بيهقي، ج6، ص96.
5ـ احزاب (33)، آيه 50.
6ـ الميزان، ج16، ص342؛ کافي، ج5، ص568.
7ـ مجمعالبيان، ج7 و 8، ص365، ذيل آيه 51 سوره احزاب.
8 ـ شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، ج6، ص217.
9ـ کافي، ج5، ص565، روايت 41.
10ـ صحيح بخاري، ج6، ص193.
11ـ شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، 9/195.
12ـ همان.
منبع: ماهنامه پيام زن، ش94/س