جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
الگوي خانواده اسلامي(2)
-(4 Body) 
الگوي خانواده اسلامي(2)
Visitor 560
Category: دنياي فن آوري

سازگاري، مهرباني، مديريت پيامبراکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه

در قسمت اول اين مقاله به ذکر نمونه‏هايي از ناسازگاري همسران پيامبر با استناد به آيات پرداختيم. اينک به ذکر نمونه‏هايي با استناد به روايات مي‏پردازيم.

نمونه‏هايي از ناسازگاريها با استناد به روايت و تاريخ

نمونه اول: روايت ابن‏عباس از طلاق حفصه

ابن‏عباس مي‏گويد: «بسيار حريص بودم از عمر بپرسم آيه «ان تتوبا الي اللّه‏ فقد صغت قلوبکما؛(1) اگر شما دو زن توبه کنيد بهتر است، زيرا دلهايتان از حق بازگشته است.» در باره کدام زنان نازل شده است. تا اينکه عمر براي سفر حج حرکت کرد و من با او حج کردم. در مسير کاملاً به خدمت او مشغول بودم. روزي او از راه به کناري رفت و من همراه او رفتم و براي دستشويي رفتن او آفتابه بردم و سپس براي وضو گرفتن، آب بر دستش ريختم [تا بسيار با او صميمي شوم و وي نيز پاسخ سؤالم را بگويد].
سپس گفتم: کدام زنان از همسران پيامبر در آيه «ان تتوبا الي اللّه‏ فقد صغت قلوبکما» اراده شده‏اند؟ گفت: بسيار عجب است (که تو نمي‏داني!) مراد عايشه و حفصه است.
سپس گفت: ما گروه قريش بر زنانمان غالب بوديم. هنگامي که به مدينه آمديم، گروهي را يافتيم که زنانشان بر آنان غالب بودند. زنان ما نيز شروع کردند از آنان ياد بگيرند و تسليم محض نباشند. روزي به همسرم خشم گرفتم، ولي باز او حرف خود را تکرار کرد. تکرار او را ناپسند شمردم. همسرم گفت: چرا اين کار مرا زشت مي‏شماري؟ به خدا سوگند! همسران پيامبر حرفها و خواسته‏هاي خود را تکرار مي‏کنند و با او صبح تا شام قهر مي‏کنند. گفتم: هر کس چنين کند، زيانکار و خسارت‏بار است.
عمر افزود: منزل من در منطقه «عوالي» بود و همسايه‏ام مردي از انصار بود. به طور مرتب روزي او و روزي من بر پيامبر وارد مي‏شديم، تا از وحي و غيره آگاه شويم. در آن روزها منتظر قبيله غسّان بوديم که با ما جنگ کند. روزي همسايه در خانه را زد و من خارج شدم. گفت: اتفاق مهمي افتاده است. گفتم: قبيله غسّان آمده‏اند؟ گفت: مهمتر از آن. پيامبر اکرم همسرانش را طلاق داده است! پيش خود گفتم: حفصه زيان کرد و خسارت ديد. به نظرم مي‏رسيد که چنين اتفاقي بيفتد. پس از نماز صبح آماده شدم و بر حفصه داخل شدم. ديدم مي‏گريد، گفتم: پيامبر طلاقتان داده است؟ گفت: نمي‏دانم. او اکنون در مشربه ام‏ابراهيم نشسته است. حرکت کردم. پيش غلام سياه آمدم و گفتم براي من اجازه ورود بگير. غلام برگشت و گفت: پيامبر سکوت کرد و اجازه نداد. به مسجد آمدم. ناگهان افرادي را اطراف خود ديدم که مي‏گريند. بين آنان نشستم. باز به سراغ غلام رفتم. اذن خواستم و او برگشت و گفت: پيامبر سکوت کرد و چيزي نفرمود. برگشتم. ناگهان غلام مرا خواند و گفت: وارد شو، اجازه داد. وارد شدم و حضرت را ديدم که بر حصيري دراز کشيده است و اثر آن بر صورتش وجود دارد.
گفتم: اي پيامبر! زنانت را طلاق داده‏اي؟ فرمودند: نه. گفتم: اللّه‏ اکبر! کاش مي‏ديدي ما گروه قريش را که بر زنان غالب بوديم. هنگامي که به مدينه آمديم، گروهي را ديديم که زنانشان بر آنان غلبه دارند و زنان ما از آنان ياد گرفتند. روزي بر همسرم غضب کردم، ناگهان او را ديدم که کار خود را تکرار مي‏کند. آن را زشت شمردم. گفت: چرا زشت مي‏شماري و ...
بر حفصه وارد شدم و گفتم: آيا شما روي حرف رسول اللّه‏ حرف مي‏زنيد و با او صبح تا شب قهر مي‏کنيد؟ گفت: بله. گفتم: هر کس چنين کند، در زيان و خسران است. آيا از اينکه پيامبر بر شما خشم بگيرد و به خاطر او خدا بر شما خشم بگيرد، در امانيد؟
در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) تبسم کرد.
باز به حفصه گفتم: روي حرف پيامبر حرف نزن و از او چيزي نخواه و هر چه مي‏خواهي، از من بخواه و اگر ديدي همسر ديگر او بهتر از تو است و در نزد رسول اللّه‏ محبوبتر است، حسادت و غيرت زنانگي تو را فرا نگيرد.
باز رسول اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) تبسم کرد.
گفتم: ادامه دهم؟ فرمودند: بله. سرم را بلند کردم. در خانه غير از سه پوست دباغي شده چيزي نيافتم. گفتم: اي پيامبر! از خداوند بخواه بر امت تو گشايشي قرار دهد؛ همان طور که بر فارس و رومي ـ که غير خدا را عبادت مي‏کنند ـ گشايش قرار داده است.
پيامبر درست و مستقيم نشست و فرمودند: آيا در شک هستي اي ابن‏خطاب؟! آنان گروهي هستند که خداوند لذايذشان را در همين زندگي دنيا قرار داده است.»(2)
از اين داستان چند نکته فهميده مي‏شود:
1. سلوک عُمَر به گونه‏اي بوده است که ابن‏عباس جرأت سؤال از او را نداشته است.
2. ابن‏عباس زيرک بوده و مي‏خواسته اين واقعه را ـ که به زيان حفصه است ـ از زبان عُمَر بشنود.
3. مردان مکه با زنان خود با خشونت رفتار مي‏کردند.
4. مردم مدينه براي زنان آزادي بيشتري قايل بودند و زنان روي حرف مردان مي‏توانستند حرف بزنند.
5. زنان رسول اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) روي حرف او حرف مي‏زدند و رو در روي او مي‏ايستادند و گاه با او قهر مي‏کردند.
6. گاه مسأله مهمي پيش مي‏آمد که باعث مي‏شد پيامبر با همسران خويش يا برخي از آنان قهر کند و از آنان کناره بگيرد. و اين حادثه‏اي بود که نه تنها حفصه را به گريه انداخته و عمر را ناراحت کرده، بلکه غبار حزن و اندوه را بر ديگران نيز افکنده و اشک آنان را جاري ساخته بود.
7. غيرتهاي زنانگي يکي از مشکلاتي بود که وجود داشته و عُمَر دخترش را از آن بر حذر مي‏داشت.
8. قهر کردن پيامبر اکرم با همسرانش از حوادث بسيار مهم بوده، به طوري که حمله قبيله غسّان در مقابل آن ناچيز بوده است.
9. وضع زندگي پيامبر اکرم بسيار ساده بود و بر حصيري مي‏نشست.
10. شأن نزولهايي که در ذيل آيات 1 ـ 4 سوره تحريم بيان شد، براي ابن‏عباس معلوم بوده و چون شأن نزولها نقص بزرگي براي همسران پيامبر به حساب مي‏آمد، ابن‏عباس خواست از زبان عُمر که دخترش در آن توطئه شرکت داشت، نام توطئه‏گران را بشنود.

دومين نمونه: نزاع حفصه با پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

ابن‏عباس نقل مي‏کند: «روزي رسول اللّه‏ با حفصه نشسته بود. بين آنان نزاعي رخ داد. پيامبر اکرم به او فرمودند: آيا مي‏خواهي بين من و بين خودت شخصي را حاکم قرار دهي؟ گفت: بله.
پيامبر به دنبال عمر فرستاد. وقتي عُمر بر آنان وارد شد، پيامبر به حفصه گفت: سخن بگو.
حفصه گفت: اي پيامبر! تو بگو، ولي حق را بگو. عُمر دستش را بلند کرد و به صورت دخترش زد و دوباره دست بلند کرد و به صورت او زد.
پيامبر اکرم فرمودند: اي عمر! دست نگهدار.
عمر خطاب به دخترش گفت: اي دشمن خدا! پيامبر، غير از حق نمي‏گويد. سوگند به کسي که او را مبعوث ساخته است، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نمي‏کرد، آن قدر تو را مي‏زدم، تا بميري!
پيامبر از آنجا برخاست و به غرفه‏اي رفت و در آنجا يک ماه ماند و در اين مدت به هيچ يک از همسرانش نزديک نشد و در آن غرفه صبحانه و شام مي‏خورد. آن گاه خداوند آيات 28 ـ 31 سوره احزاب را نازل کرد.(3)

سومين نمونه: عايشه و شکستن ظرف غذا

روزي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه عايشه بود، که خادم صفيه ظرف غذايي را براي پيامبر آورد. عايشه محکم بر دست خادم زد و کاسه افتاد و دو نيم شد و غذا بر زمين ريخت. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تکه‏هاي ظرف را کنار هم گذاشت و طعام را جمع‏آوري کرد و در ظرف ريخت و فرمودند: کلوا، غارتْ امّکم؛ بخوريد، مادرتان غيرتش به جوش آمده است. و خادم را نگه داشت تا هنگامي که از خودش فارغ شد. آن گاه کاسه سالمي از خانه عايشه به جاي کاسه شکسته شده به خادم داد و کاسه شکسته شده را نگه داشت.(4)
اين قصه با عبارتهاي مختلف در سنن بيهقي، بخاري، مسند احمد حنبل آمده است و نشان مي‏دهد
اولاً: اين داستان پس از نزول سوره احزاب و پس از جنگ خندق واقع شده است، چون در سوره احزاب زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مادران مؤمنان دانسته شده‏اند. و بر طبق روايتي که صفيه تهيه کننده غذا باشد، حادثه پس از جنگ خيبر واقع شده است، زيرا صفيه پس از اين جنگ همسر پيامبر شد.
ثانيا: پيامبر به جاي عصباني شدن و نشان دادن عکس‏العملي تند، با گفتن جمله «غارت امکم»، خشم خود را فرو نشاند. اين قسمت را بعدا به طور مشروح توضيح مي‏دهيم.
ثالثا: پيامبر براي پايان دادن مسأله و ناراحت نشدن همسر ديگر و جبران خسارت وارده و نيز مجازات شکننده کاسه، کاسه‏اي را از خانه عايشه به خادم داد، تا به صفيه بدهد.

نمونه چهارم: برخورد حفصه با زني که خود را به پيامبر بخشيد

در کتاب کافي از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «زني از انصار نزد رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: يا رسول اللّه‏! زن هيچ گاه به خواستگاري مرد نمي‏رود، ولي من زني بي‏شوهر و فرزند هستم. آيا نيازي به من داري؟ اگر نيازي هست، من خودم را به تو بخشيدم؛ اگر قبول کني.
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: خير است و برايش دعا کرد و سپس فرمودند: اي خواهر انصاري! خداوند از ناحيه پيامبرش به شما جزاي خير دهد. مردان شما مرا ياري مي‏کنند و زنان شما به من رغبت دارند و متمايلند.
حفصه به آن زن گفت: چقدر بي‏حيايي! پيامبر اکرم فرمودند: اي حفصه! بس کن. او بهتر از تو است! او به رسول خدا متمايل شده و رغبت پيدا کرده است، ولي تو او را سرزنش و از وي عيبجويي مي‏کني؟! سپس پيامبر به زن گفت: خداوند تو را رحمت کند! برگرد. خداوند به خاطر رغبتت به من براي تو بهشت را واجب کرد و به زودي فرمان من به تو مي‏رسد.
آن گاه خداوند اين آيه را نازل کرد: و اگر زن مؤمني خودش را به پيامبر ببخشد، پيامبر مي‏تواند با او ازدواج کند. اين حکم ويژه تو است و ربطي به ساير مؤمنان ندارد.(5) بنابراين خداوند، تنها براي او حلال شدن زنان از راه هبه را قرار داد.(6)

نمونه پنجم: برخورد عايشه با زني که خود را به پيامبر بخشيد

در مجمع‏البيان آمده است: هنگامي که زن، خود را به پيامبر اکرم هبه کرد، عايشه گفت: زنان را چه شده است که خود را بدون مهريه مي‏بخشند؟! آن گاه آيه فوق نازل شد.
عايشه به پيامبر گفت: خداوند تنها به ميل و خواسته تو زود مي‏رسد!
پيامبر فرمودند: تو نيز اگر خداوند را اطاعت کني، خداوند ميل و خواسته‏ات را زود برآورده مي‏کند.(7) عايشه کم کم اعتراض خود را متوجه خدا کرده و به عبارت بهتر: از کار خدا ايراد مي‏گيرد و اظهار شگفتي مي‏کند، که چرا خداوند هماهنگ با خواست پيامبر عمل مي‏کند و هر چه را او بخواهد، خدا نيز مي‏خواهد!
نمونه‏ها در اين باب بسيار است و در هر موردي چندين خبر وجود دارد، که براي طولاني نشدن کلام از ذکر آنها خودداري مي‏شود. اکنون نمونه ديگري نقل مي‏شود، تا روشن شود اين امور گاه به خارج از خانه نيز کشيده مي‏شد و مزاحم کارهاي اساسي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نظير تبليغ و تبيين دين مي‏شد.

ششمين نمونه: مزاحمت عايشه با خلوت پيامبر وامام علي(عليه السلام)

در شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد از قول ابي‏مخنف آمده است:
«عايشه نزد ام‏سلمه آمد تا او را براي خروج جهت خونخواهي عثمان فريب دهد؛ لذا به او گفت: تو اولين همسر رسول اللّه‏ هستي که هجرت کرده‏اي. تو بزرگ مادران مؤمنان هستي و رسول اللّه‏ قسمت شب‏خوابگي همسران را از خانه تو شروع مي‏کرد و جبرئيل بيشتر فرود آمدنش در منزل تو بود. ام‏سلمه گفت: براي چه اين حرفها را مي‏زني؟ عايشه گفت: عبداللّه‏ به من خبر داده است که مردم، عثمان را توبه داده‏اند و پس از توبه او را در ماه حرام و در حال روزه کشته‏اند و من بر خروج به سوي بصره تصميم گرفته‏ام و طلحه و زبير بامنند. تو نيز با ما خارج شو. شايد خداوند به واسطه و به دست ما اين مسأله را اصلاح کند.
ام‏سلمه گفت: تو ديروز عليه عثمان تحريک مي‏کردي و بدترين کلمات را در باره او به کار مي‏بردي و نزد تو نامي غير از «نَعْثَل» نداشت [نَعْثَل پيرمردي مصري ـ يهودي بود که داراي ريشي بلند بود، و چون عثمان نيز ريش بلندي داشت، عايشه او را نَعْثَل خطاب مي‏کرد] و منزلت علي بن‏ابي‏طالب را نزد رسول اللّه‏ مي‏داني، آيا مي‏خواهي برخي آن امور را به يادت بياورم؟
عايشه گفت: بله.
آيا به ياد مي‏آوري روزي که رسول اللّه‏ در مسيري مي‏رفت و ما با او بوديم، تا وقتي که در نقطه قُدَيد فرود آمد و با علي(عليه السلام) خلوت و با او نجوا کرد و به طول انجاميد و تو خواستي بر آنان هجوم بري و من تو را نهي کردم و تو گوش ندادي و به آنان هجوم آوردي و به سرعت گريان برگشتي، گفتم: چه شد؟ گفتي: بر آنان در حالي که نجوا مي‏کردند، هجوم آوردم و به علي گفتم: من از رسول اللّه‏ در هر نه روز يک روز سهم دارم. آيا روز مرا براي من وا نمي‏گذاري؟ رسول اللّه‏ روي به من کرد و با صورتي برافروخته و غضبناک گفت: برگرد. به خدا سوگند! هر کس ـ چه از اهل بيت من و يا از ساير مردم ـ کينه علي را به دل داشته باشد، از ايمان خارج است، و تو پشيمان و سرشکسته برگشتي؟!
عايشه گفت: بله ياد مي‏آورم.
ام‏سلمه گفت: و باز به يادت بياورم که من و تو با رسول اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم. تو سرش را مي‏شستي و من او را با روغن خوبي که خوشش مي‏آمد، تدهين مي‏کردم و او فرمودند: اي کاش مي‏دانستم همراه شتر گنهکار کدام يک از شما است که سگهاي حَوْأَبْ به سوي او پارس مي‏کنند! او از راه راست منحرف است. من از تدهين دست کشيدم و گفتم: به خدا و رسول از آن واقعه پناه مي‏برم. سپس دست بر پشت تو زد و گفت: مواظب باش تو آن شخص نباشي؟! ...
عايشه گفت: بله به ياد مي‏آورم.»(8)
قبل از بررسي کلام ابن‏ابي‏الحديد، نکته‏اي را که در مقدمه بيان شد، يادآوري مي‏کنيم و آن اينکه: گاه شخصي با هدف و قصدي خاص کاري را انجام مي‏دهد، ولي چون زمينه‏اي براي بروز آن حالت ايجاد نمي‏شود، علت و انگيزه آن کار و حادثه براي ديگران مخفي مي‏ماند.
جلوگيري عايشه از نشستن حضرت علي(عليه السلام) در کنار پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و ايجاد مزاحمت با نجواي آنان از همين گونه است. اگر جنگ جمل و دعوت عايشه از ام‏سلمه پيش نمي‏آمد و ام‏سلمه پرده از کارهاي عايشه برنمي‏داشت، درون وي که از سابق کينه علي(عليه السلام) را در دل داشت، بر کسي روشن نمي‏شد. چه بسا حوادث زياد ديگري نيز در زندگي خصوصي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داده که زمينه‏اي براي بيان و نقل آنها در تاريخ پيش نيامده است. بنابراين نبايد تصور شود مشکلات دروني زندگي پيامبر منحصر به نمونه‏هايي است که در اينجا ذکر مي‏شود و يا تصور شود تمامي آن مشکلات را از لابه‏لاي کتابها مي‏توان فهميد، زيرا عايشه با کينه‏اي که از حضرت علي(عليه السلام) و حضرت زهرا(س) به دل داشت، کارهايي را که در طول يک دهه به عنوان همسر پيامبر انجام داد، مسلما بسيار بيش از اينها بوده است.
بررسي:
1. نکته مهمي که از کلام ابن‏ابي‏الحديد در باره بحث ما روشن مي‏شود، اين است که عايشه مي‏خواست از نجواي پيامبر اکرم و حضرت علي جلوگيري کند و شايد گمان مي‏کرد پيامبر اکرم فقط براي زن‏داري آمده و اکنون که روز عايشه است، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بايد کارهاي رسالتي خود را تعطيل کند و فقط در کنار او قرار گيرد.
2. از اين خبر روشن مي‏شود از راههاي گوناگون بر عايشه اتمام حجت شده بود، تا بداند سفرش به سوي بصره و خروجش عليه علي(عليه السلام) معصيت و کينه او را به دل گرفتن خروج از ايمان است.
3. عايشه توانست فتواي قتل خليفه سوم، عثمان را صادر کند و به دنبال آن مردم عثمان را بکشند و اجازه ندهند در قبرستان مسلمانان دفن شود. او فورا چهره عوض کرده و عثمان را تائب و مظلوم جلوه داد و خود را خونخواه عثمان دانست و لشکر عظيمي را که بتواند مقابل حکومت امام علي(عليه السلام) بايستد، به راه انداخت و رهبري لشکر از مکه تا بصره و هجوم بر شهر بصره و رهبري جنگ تا آخرين لحظات را به عهده گرفت. اينها، همه ثابت مي‏کند عايشه شخصيت پيچيده‏اي داشت.
مهم است بدانيم پيامبر اکرم چطور در خانه توانسته است عايشه را کنترل کند و با توجه به نقشه‏هاي متعدد و رنگارنگ وي، طوري عمل کند که همه همسران از دست حضرت راضي باشند و او نتواند بيت رسالت را به دلخواه خود بگرداند. در صفحات آينده به نمونه‏هايي از کارهاي ماهرانه او و در کنار آن، راههايي که پيامبر طي کرد تا مشکلي پيش نيايد، برمي‏خوريم.

هفتمين نمونه: تجسس از حالات زناشويي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

ابوبکر و عمر نزد ام‏سلمه همسر رسول‏اللّه‏ آمدند و به او گفتند: اي ام‏سلمه! تو قبل از پيامبر همسر مرد ديگري بودي. در حالت تنهايي و امور مخفي خانوادگي چه فرقي بين رسول‏اللّه‏ و آن مرد است؟
گفت: او نيز مانند ساير رجال است.
آنان از نزد ام‏سلمه خارج شدند. پيامبر در حالي که منتظر بود از آسمان امري نازل گردد، وارد شد. ام‏سلمه قضيه را برايش گفت. پيامبر غضبناک شد، به گونه‏اي که عرق از صورت و بين چشمهايش سرازير شد و در حالي که عبايش به زمين مي‏کشيد، از خانه خارج شد و بر منبر نشست. انصار فورا با اسلحه حاضر شدند و ايشان دستور داد لشکر آماده شود و پس از حمد و ثناي الهي گفت: چرا گروههايي اسرار مرا دنبال مي‏کنند و از حال تنهايي من سؤال مي‏کنند؛ در حالي که ـ به خدا سوگند! ـ از نظر حسب از همه شما باکرامت‏تر هستم و از نظر ولادت، نطفه‏ام از همه پاکتر است و خيرخواه‏ترين شما هستم! هر کس از شما در باره پدرش سؤال کند، خبر مي‏دهم.
انصار گفتند: يا رسول‏اللّه‏! از ما، درگذر! خداوند از تو درگذرد!(9)
نکته‏ها:
1. چون پيامبر اکرم، تنها از خديجه داراي فرزند بود و از زنان متعددي که بعد از خديجه گرفت، فرزندي به وجود نيامد، و نسبت دادن نقص به حفصه و عايشه و ساير زنان سخت بود، آنان به دنبال راهي مي‏گشتند که عيبها را به پيامبر نسبت دهند و او را ناقص قلمداد کنند و مي‏خواستند ام‏سلمه ـ که از زنان مؤمن و مورد اعتماد بود ـ در اين راه با آنان همگام شود. اين توطئه با فرزنددار شدن پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) از ماريه قبطيه خنثي شد.
2. نوعا زنان نازا نسبت به زني که داراي فرزند است، احساس حسادت مي‏کنند؛ همان طور که عايشه مي‏گويد: ما غِرْتُ علي امراة لرسول اللّه‏ کما غِرْتُ علي خديجة لکثرة ذکر رسول‏اللّه‏ اياها؛(10) براي هيچ زني از زنان پيامبر غيرت به خرج ندادم آن مقدار که براي خديجه به خرج دادم؛ از بس که پيامبر او را ياد مي‏کرد و مدح مي‏نمود.
البته او در اينجا نقطه ضعف خود را صريح بيان نکرده و فرزنددار بودن خديجه و عشق رسول‏اللّه‏ به فاطمه را، بيان نکرده است، ولي در ماجراي ماريه و انتساب ابراهيم ـ فرزند وي ـ به شخصي غير از رسول اکرم اوج حقد خود را نشان داده است.
3. اساسا تحقيق و تفحص در امور زناشويي ديگران ناپسند است و پيامبر اکرم بسيار باغيرت بود و نمي‏گذاشت به هيچ روي کسي از امور داخلي خانه حضرت، آگاه شود.
4. از اين روايت برمي‏آيد عايشه براي توجيه نازايي خود، دنبال چاره‏اي مي‏گشت و چون تنها دختر باکره‏اي بود که پيامبر با وي ازدواج کرد و شوهري قبل از پيامبر نداشت، احتمالاً مي‏خواست نازايي خود را به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داد. شايد حفصه چنين فکري مي‏کرد و اين فکر و نظر به گوش ديگران رسيده بود که ابوبکر و عمر به فکر تحقيق افتادند؛ تا اگر چنين است، نقص و عيب را از دختران خود پاک کنند. حتي عايشه در اين راه آن قدر جرأت به خرج داد که ابراهيم فرزند رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) را که در مدينه متولد شده بود، به ديگري نسبت داد و گفت: او فرزند جريح است! معاذ اللّه‏!
البته اهل سنت اين ادعا و توطئه را قبول ندارند و داستان و اتهام به ماريه فقط در کتب شيعه است. اين شأن نزول اگرچه در کتب شيعه در ذيل آيه شش حجرات آمده است، ولي در کتب اهل سنت نيز يافت مي‏شود؛ مثلاً ابن‏ابي‏الحديد در آنجا که کينه‏هاي عايشه عليه حضرت علي را برمي‏شمارد، يکي از آنها، کشف همين مسأله از سوي حضرت علي و مبرا بودن ماريه از فساد است.(11)
ابن‏ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه، از قول استاد خود چنين نقل مي‏کند:
«پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) علي را به خود نزديک کرد، به طوري که او آمد و بين پيامبر و عايشه نشست، در حالي که آن دو کنار هم بودند. عايشه فرياد زد: براي نشيمنگاهت جايگاهي غير از ران من پيدا نکردي؟! ... فاطمه داراي اولاد زيادي شد؛ هم پسر و هم دختر، ولي عايشه اصلاً فرزنددار نشد و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرزندان فاطمه را به جاي فرزند خويش مي‏دانست و مي‏فرمودند: پسر من! پسر من چکار کرد؟ مزاحم ادرار کردن پسرم نشويد، بگذاريد تمام کند ـ در حالي که او در دامان حضرت بود و بر حضرت ادرار مي‏کرد. چه گمان مي‏کنيد راجع به همسري که از شوهر خود فرزند نداشته باشد و آن شوهر بچه‏هاي دختر خود را به فرزندي انتخاب کند و آنان را اکرام نمايد؟! آيا دوست او و فرزندان و شوهرش مي‏شود، يا دشمن آنان؟».(12)
اين کلام از شيخ ابي‏يعقوب، يوسف بن‏اسماعيل لمعاني ـ که سنّي معتدلي و استاد ابن‏ابي‏الحديد است ـ دلالت مي‏کند عايشه از بي‏فرزند بودن خود بسيار رنج مي‏برده است.
اگرچه همه نمونه‏هاي ذکر شده، متواتر و يا خبر همراه با قرائن نيست و همه آنها مورد اتفاق فرقه‏هاي مسلمانان نيست، ولي از مجموع آنها اين نکته به طور يقين ثابت مي‏شود که زندگي خانوادگي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) از ناحيه برخي همسران حضرت، مواجه با مسايلي ناراحت‏کننده بوده است.
تک تک حوادث اگرچه به طور متواتر نقل نشده، تا يقين‏آور باشد، ولي همه اين حوادث اجمالاً وجود روحيه ناسازگاري و پرخاشگري را در بيت رسالت بيان مي‏کند.
تا اينجا کاري به عوامل اين حوادث نداشتيم و در صدد بررسي ريشه اشکالات نبوديم. در اين قسمت، مهم آن بود که نمونه‏هايي از ناسازگاريهاي زنان پيامبر را بيان کنيم، ولي در ضمن مي‏فهميم که با اينهمه ناسازگاري، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) طوري برخورد کرد که توانست همسران خود را تا آخرين روزهاي حيات، کنار خود نگه دارد و همه آنان از احتمال طلاق ناراحت باشند و گريه کنند و وقتي بين طلاق و بقا با زندگي ساده مخيّر شوند، همه به اتفاق ماندن نزد پيامبر اکرم را قبول کنند.
اما پيامبر چگونه عمل مي‏کرد؟ چه سياستهايي را به کار مي‏برد که اين قدر همگان را به خود جلب مي‏کرد؟ اين مسأله‏اي است که در بحثهاي بعدي پي مي‏گيريم.ادامه دارد.

پي نوشت :

1 ـ تحريم (66)، آيه 4.
2ـ الميزان، ذيل سوره تحريم، ج19، ص339 ـ 340، به نقل از جوامع روايي اهل سنت.
3ـ مجمع‏البيان، ذيل آيات سوره احزاب.
4ـ سنن بيهقي، ج6، ص96.
5ـ احزاب (33)، آيه 50.
6ـ الميزان، ج16، ص342؛ کافي، ج5، ص568.
7ـ مجمع‏البيان، ج7 و 8، ص365، ذيل آيه 51 سوره احزاب.
8 ـ شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد، ج6، ص217.
9ـ کافي، ج5، ص565، روايت 41.
10ـ صحيح بخاري، ج6، ص193.
11ـ شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد، 9/195.
12ـ همان.

منبع: ماهنامه پيام زن، ش94
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image