جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
الگوي خانواده اسلامي(3)
-(11 Body) 
الگوي خانواده اسلامي(3)
Visitor 600
Category: دنياي فن آوري

سازگاري، مهرباني، مديريت پيامبراکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه

در دو قسمت پيشين به بيان نمونه‏هايي از ناسازگاري همسران پيامبر، با استناد به آيات و روايات پرداختيم. اينک نگاهي به نمونه‏هاي مطرح شده، از ديدگاهي ديگر داريم، تا ميزان مداراي پيامبر را دريابيم و به پرسشهايي ـ که در قسمتهاي پيشين مطرح بوده است ـ پاسخ گوييم.
فصل دوم

نگاهي به نمونه‏هاي مطرح شده از ديدگاهي ديگر

پس از بيان حوادث گوناگون و ذکر نمونه‏هاي متعدد از ناسازگاريها در زندگي برخي همسران پيامبر سعي مي‏کنيم آنها را از منظر و ديدي ديگر بررسي کنيم، تا بتوانيم مقدار مداراي رسول‏اللّه‏(صلي الله عليه و آله و سلم) و بزرگواري او با همسرانش را دريابيم.
همان گونه که قبلاً نيز بيان شد، امور اجتماعي در يکديگر تأثير و تأثر متقابل دارند و هيچ گاه نمي‏توان يک يا چند عامل را ثابت فرض کرد، تا نقش ديگر عوامل به طور واضح روشن شود. علاوه بر اينها، بررسي شخصيتهايي مثل پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله و سلم) که الگو و اسوه زندگي است و قرآن او را به عنوان اسوه معرفي کرده، حساسيت و دقت خاصي را مي‏طلبد و بيان هر کلمه در باره آن وجود شريف و زندگي وي همگان را حساس مي‏کند و مسلمانان به طور عموم به آن گفته حساس هستند، زيرا زندگي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) براي آنان الگو است. شيعيان نيز نسبت به آن کلام حساسند، زيرا علاوه بر الگو گرفتن از وي، آنان پيامبر را در تمامي امور معصوم مي‏دانند و معتقدند او نه تنها به واجبات عمل مي‏کرده بلکه از مکروهات نيز اجتناب مي‏کرد و اگر بر سر دو راهي واقع مي‏شد، راهي را که بهتر بود، برمي‏گزيد. از دو مستحب، آنچه را که مستحب‏تر بوده انجام مي‏داد و از دو کار مباح آنچه را که داراي مصلحت بيشتري بود، رعايت مي‏کرد.
حتي برخي از غير مسلمانان نيز نسبت به زندگي حضرت رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) حساسند، زيرا يا افراد معمولي هستند و مي‏خواهند او را بشناسند، تا اگر الگوي مناسبي براي زندگي است، او را سرمشق و اسوه خود قرار دهند و از وي پيروي کنند، و يا اگر عناد دارند، باز نسبت به زندگي او حساسند، زيرا به گمان خود مي‏خواهند نقطه ضعفي بيابند و با مطرح کردن آن از ايمان آوردن مردم به آيين محمدي جلوگيري کنند و حتي اگر توانستند مسلمانان را از دين خارج کنند.
بنابراين هر قسمت از زندگي ايشان نياز به بحث مفصل دارد. به هر حال در هر بحث بايد جوانب مختلف را در نظر داشت و مورد بررسي قرار داد و در جنبه‏هايي که شبهه‏اي وجود دارد و غباري بر آن چهره زلال و الگوي بي‏نظير مي‏افکند، بحث کرد، تا شبهه از ذهنهايي که به دنبال حقيقت مي‏گردند، زايل شود.
بديهي است که کساني که اکنون شبهه‏اي را مطرح مي‏کنند، پس از هزار و چهارصد سال پا به صحنه گيتي گذارده‏اند و در اين مدت، بسياري از آداب و رسوم تغيير کرده، بسياري از امکانات ايجاد و يا تکميل شده و به اصطلاح زمين و زمان تغيير کرده است؛ به همين جهت براي پاسخگويي به هر شبهه‏اي بايد با بيان زمان و مکانِ آن حادثه، خود را در آن جوّ قرار دهيم، تا معلوم شود آيا در آن اوضاع، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بهترين راه را انتخاب کرده است يا نه؟ بنابراين جواب دادن به هر پرسش و شبهه نياز به بحثهاي جنبي دارد که بدون توجه به آنها نمي‏توان جوابي به شبهات داد.

علت تعدد همسران پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

قبل از هر چيز لازم است در باره اين نکته بحث شود که چرا پيامبر گرامي اسلام همسران متعدد انتخاب کرد. شبهه‏اي که مخالفان روي آن زياد پافشاري مي‏کنند و آن را نقطه ضعفي در زندگي آن حضرت مي‏دانند و گاه با تعدد زوجات در زمان ما که معمولاً ناشي از شهوتراني و رسيدن به مال و منال پدر زن و استعمار زنان براي کارهاي شخصي است، آن را مقايسه مي‏کنند و گاه نسبتهاي ناروايي به آن حضرت مي‏دهند.
تعدد همسران دليلي بر کرامت و بزرگواري پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)
به هنگام بيان فلسفه تعدد همسران پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) روشن مي‏شود آن حضرت به خاطر خواسته‏هاي شخصي يا رسيدن به مال و منال و يا براي استعمار زنان و بهره‏بري از آنها در کارهاي کشاورزي و دامپروري ازدواج نکرده است. اساسا اين ديدگاههاي منفي که اکنون مطرح است، در آن زمان مطرح نبوده و به همين جهت مخالفان زيادي که پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در صدر اسلام داشته است و بر هر کار پيامبر اشکال مي‏گرفتند و دنبال بهانه‏جويي و اشکال تراشي بر حضرت بودند، هيچ کدام اين مسأله را به عنوان عيب و ايراد بر او وارد نکرده‏اند. ابوسفيان که سخت‏ترين دشمن آن حضرت است، وقتي که حضرت با دختر وي ازدواج مي‏کند، از فرط شادماني مي‏گويد: ذلک الْفَحل لا يرغم انفه؛ پشت اين مرد بر زمين مباد!
اين سخن با کلام خواهر عَمْرو بن‏عبدودّ برابري مي‏کند که وقتي بر کشته برادرش وارد شد و ديد کشنده عَمْرو، زره و وسايل جنگي او را به غنيمت نبرده است، گفت: مصيبت تو برايم آسان شد، چون واضح است به دست
جوانمردي کشته شده‏اي. کشنده تو انساني مال‏دوست و مقام‏پرست نبوده است. حال ابوسفيان مي‏گويد: پشت اين مرد (پيامبر اکرم) بر خاک مباد! شکست و خواري بر او مباد! او چقدر بزرگوار است! ما با او مي‏جنگيم، ولي او اين قدر در حق ما رؤوف و مهربان مي‏باشد و حاضر است دخترم را به همسري بپذيرد.
بنابراين روشن است اين ازدواجها مشکلاتي براي پيامبر ايجاد مي‏کرد که هر کسي حاضر به تحمل چنين مشکلاتي نبود. تحمل اين مشکلات پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را در چشم مخالفان و دشمنان، کرامتي والا بخشيده است.

مقايسه دوران ما با صدر اسلام

اولاً لازم است مقايسه‏اي بين دوران خود و آن روزگار داشته باشيم. اگر چه اذعان داريم هر چند تفاوتها بيان شود، باز انسان نمي‏تواند خودش را کاملاً در آن وضع قرار دهد و آن اوضاع را به طور کامل احساس کند.
در دوران ما زندگي شهري پيشرفته است و داراي امکانات وسيع مي‏باشد. خانه‏ها نزديک يکديگرند و قواي نظامي و انتظامي حافظ امنيت شهر و کشور هستند و در صورت بروز هر گونه مشکلي، مسؤولان مربوطه مطلع مي‏شوند و نيروها و امکانات لازم با کمترين زمان به در خانه مي‏رسد. اگر خانه آتش گرفته، با يک تلفن آتش‏نشاني حاضر مي‏شود. آورد و بُرد محموله‏ها را پست انجام مي‏دهد. براي بيماري، اورژانس و دکترهاي خصوصي وجود دارد و با گذاشتن دزدگير و امثال آن، از اصابت يک سنگ به در منزل همگان آگاه مي‏شوند. براي به دست آوردن پول، کارهاي مختلفِ شخصي و دولتي و داخل خانه و خارج آن بدون کمترين مشکلي موجود است و تقريبا براي زن و مرد شغل يکسان وجود دارد و گاه مشاغل زنان بيش از مردان است. براي فرا گرفتن علم، مدارس خصوصي و عمومي و اساتيد خصوصي و انواع امکانات آموزشي و کمک‏آموزشي هست.
مي‏توان گفت در چنين جامعه‏اي زن و مرد هر يک مي‏توانند به تنهايي بسياري از کارهاي خود را انجام دهند و ازدواج فقط براي فرزنددار شدن و ارضاي قواي شهواني است. در اين صورت ظاهرا تعدد زوجات دليل بر شهوت زياد و خروج از حد اعتدال است.
اما در آن زمان اولاً: اعراب مردمي بدوي بودند. بَدو يعني انسان خانه به دوش که هر جا آب پيدا مي‏کند، در کنار آن پهلو مي‏گيرد و اگر آب تمام شود، يا همان جا از تشنگي جان مي‏دهد و يا براي يافتن آب راهي بيابانها مي‏شود. محيط سوزان و کم‏آب حجاز، زندگي بدوي اعراب، نبود کشت و زرع، انسانهايي ساخته بود که به هيچ چيز غير از خود فکر نمي‏کردند. مثلاً دو برادر با فرزندان خود کنار برکه آبي قرار مي‏گرفتند. با نزديک شدن گرما و کم شدن آب مي‏ديدند هر دو نمي‏توانند تا اواخر پاييز ـ که باران شروع به باريدن مي‏کند ـ با اين وضع زندگي کنند و آب کفاف هر دو را نمي‏دهد و ديگر وقت کوچ نيز گذشته است و بر فرض امکان کوچ، هر کسي به ديگري مي‏گويد بايد کوچ کني. اين بود که جنگ درمي‏گرفت و چنان مي‏جنگيدند که يکي نابود شود و ديگري باقي بماند. به همين جهت ضرب‏المثل معروفي داشتند: من و پسرعمويم با هم هستيم و ضدّ هم هستيم؛ يعني اگر قبيله ديگري بر ما وارد شوند و با ما بجنگند، ما با هم هستيم و قبيله جديد را از آب و چراگاه خود مي‏رانيم؛ ولي پس از آن ما نيز بايد با خود بجنگيم و ديگري را از ميدان خارج کنيم. اين مسأله يا به خاطر نبود امکانات بود ـ که سخن حقي است ـ و يا به خاطر حسّ زياده‏طلبي ـ که اين نيز مسأله‏اي درخور توجه است و حکايت از زياده‏خواهي انسان مي‏کند.

نهي قرآن از کشتن فرزندان

قرآن در چند آيه مردم آن عصر را از کشتن فرزندان نهي مي‏کند؛ پس معلوم مي‏شود در برخي موارد کمي امکانات باعث مي‏شد دختران و پسران و به مسلخ ببرند و آنان را از دم تيغ بگذرانند، زيرا بقاي خويش را در نبود غير خويش مي‏دانستند. قرآن به آنان بانگ مي‏زند: «اَلاّ تشرکوا به شيئا و بالوالدين احسانا و لا تقتلوا اولادکم مِنْ اِملاقٍ نحن نرزقکم و ايّاهم؛(1) به خدا هيچ گونه شرک نورزيد و به پدر و مادر احسان کنيد و به خاطر فقر فرزندان خود را نکشيد. ما شما و آنها را روزي مي‏دهيم.»
و در آيه ديگر آمده است: «وَ لا تَقْتُلوا اَوْلادَکُمْ خَشْيَةَ اِملاقِ نَحنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيّاکُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْ‏أً کبيرا؛(2) فرزندان خود را به خاطر ترس از فقر نکشيد. ما آنان و شما را روزي مي‏دهيم. مسلما کشتن آنان خطاي بزرگي است.» نظم کلام و طبيعت صحبت اين بود که مانند سوره انعام بگويد: نرزقکم و اياهم؛ به شما و آنان روزي مي‏دهيم، چون اول روزي به بزرگترها مي‏رسد و آنان هستند که مقداري از طعام و غذا را به کودک مي‏دهند، ولي در سوره اسرا نظم کلام را بر هم زد و فرمود: نحن نرزقهم و اياکم؛ ما به آنان و شما روزي مي‏دهيم، تا به انسانها بگويد: شما از پرتو فرزندانتان روزي مي‏خوريد و چون مي‏خواهيم به آنان روزي دهيم، به شما نيز چيزي مي‏رسد. پس آنان ولي‏نعمت و اصل هستند و کشتن آنان کار خطرناکي است.
در چنين جامعه‏اي که پسران را به خاطر ترس از گرسنگي مي‏کشند و آب و امکانات بسيار کم است، و خويشاوند بر خويشاوند رحم نمي‏کند، زن به عنوان عضوي زايد، فردي که قدرت جنگيدن، قدرت دفاع از آب و مرتع را ندارد و در جنگها ممکن است اسير شود و در هنگام کوچ از منطقه‏اي به منطقه ديگر، سرعت مردان را ندارد و کاري توليدي و مفيد انجام نمي‏دهد، مطرح است.

کلمات نهج‏البلاغه در باره وضع اقتصادي دوران جاهليت

علاوه بر آيه‏هاي قرآن مولاي متقيان(عليه السلام)، آن سرزمين را چنين توصيف مي‏کند:
«اِنَّ اللّه‏ بَعَث محمدا ... و انتم مَعشَرَ الْعَرَبِ علي شَرِّ دينٍ وَ في شَرِّ دارٍ، مُنيخُونَ بين حِجارَةٍ خشنٍ و حَيّاتٍ صُمٍّ، تَشرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأکُلُونَ الْجِشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمائکُم و تَقطَعوُن ارحامَکُم، اَلأصْنامُ فيکم منصوبة و الآنامُ بکم معصُوبَةٌ؛(3) خداوند در حالي محمد را به پيامبري برانگيخت که شما گروه عرب بر بدترين دين و در بدترين سرزمين بوديد. در بين سنگهاي سخت و مارهاي کر، رحل اقامت مي‏گشوديد. آبهاي لجن‏دار سياه مي‏نوشيديد. غذاهاي خشن مي‏خورديد. خونهاي يکديگر را مي‏ريختيد. قطع رَحِم مي‏کرديد. بتها در ميان شما نصب شده و گناهان بر شما پيچيده شده بود.»
مقصود از سنگهاي سخت سنگهاي سياه و بسيار تيز حجاز است که با اندک برخورد با بدن آن را مجروح مي‏کرد و مراد از مارهاي کر، مارهاي خطرناکي است که از هياهوي انسانها نمي‏ترسند و فرار نمي‏کنند و مقصود از کَدِر آبهاي برکه‏ها است که مملو از لجن و ساير کثافات است و از کثرت آلودگي سياه‏رنگ بود. مقصود از خوراکهاي خشن غذاهايي بود که از آرد جو، آرد هسته خرما و سوسمار و امثال آن درست مي‏کردند و مراد از خونريزي و قطع رحم وقايعي بود که نمونه‏اي از آن براي بهره‏برداري از آب گفته شد.

سخنان حضرت زهرا(سلام الله عليها) در باره وضع اقتصادي دوران جاهليت

حضرت زهرا(سلام الله عليها) وضع آنان را اين طور بيان مي‏کند:
«و کنتم علي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مَذْقَةَ الشَّاربِ وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ و قُبْسَةَ الْعِجلانِ وَ موطِي‏ءَ الاَقدام تَشْربونَ الطَّرَق و تقتاتوُنَ الْقَدَّ [الورق]، اَذِلَّةً خاسئينَ تَخافوُنَ اَنْ يَتَخَطَّفَکُم النّاسُ مِن حَولِکُم؛(4) و شما بر لب پرتگاهي از آتش بوديد. محل چشيدن تشنگان و فرصت طمع‏کاران و اقتباس شتاب‏زدگان و قرار گرفتن قدمها. آبهاي کثيف مي‏نوشيديد. پوست دباغي‏شده مي‏خورديد. ذليل و مطرود بوديد و مي‏ترسيديد مردم شما را بربايند.»
بخش اول اين سخن ضعف ديني و معنوي اعراب را بيان مي‏کند و چهار بخش بعدي ضعف اجتماعي آنان را. هر کس مي‏خواست به قدرتي برسد و بر گروهي پيروز شود و جنگي راه بيندازد، از اعراب استفاده مي‏کرد و نيرو و شمشير عرب باديه‏نشين در اختيار رئيس بود و فرمان، فرمان او.
«تشربون الطرق» وضع آب آنها را بيان مي‏کند. «طَرَق» به معناي گودالهايي است که در وسط راه از آب باران پر شده و حيوانات مختلف از آن استفاده مي‏کنند و آب را آلوده مي‏کنند، و «تقتاتون القد» يا «تقتاتون الورق» غذاي آنها را بيان مي‏کند که پوستهاي دباغي‏شده و يا برگ درختان بود. اين دو بخش بيانگر ضعف مادي آنان است.
و دو بخش باقي‏مانده ضعف روحي آنان را بيان مي‏کند که هيچ گاه در امان نبودند و پيوسته از اين و آن طرف در هراس بودند.

وضع زنان در دوران پيش از اسلام

در چنين جامعه‏اي که پسران را به خاطر ترس از گرسنگي مي‏کشند و آب و امکانات بسيار کم است، و خويشاوند بر خويشاوند رحم نمي کند،ازدواج پيامبر با «جويريه» دختر رييس قبيله بني‏مصطلق باعث شد مسلمانان، آن قبيله را خويشاوندان پيامبر بدانند و تمامي اسيران آن قبيله را آزاد سازند. از خوشحالي ازدواج پيامبر با دختر رييس قبيله، تمامي افراد قبيله به اسلام گرويدند.
نمي‏کند، زن به عنوان عضوي زايد، فردي که قدرت جنگيدن، قدرت دفاع از آب و مرتع را ندارد و در جنگها ممکن است اسير شود و در هنگام کوچ از منطقه‏اي به منطقه ديگر، سرعت مردان را ندارد و کاري توليدي و مفيد انجام نمي‏دهد، بلکه مصرف‏کننده‏اي است که آب و غذاي گرانقيمتي را ـ که براي هر قطره آن خونهاي زيادي ريخته مي‏شود ـ مصرف مي‏کند، مطرح است. به همين جهت بود که آنان از خبر دختردار شدن رنگشان کبود مي‏شد و به فکر بدبختيهاي پس از آن بودند. قرآن حال آنان را چنين بيان مي‏کند:
«و اذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالاُنثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا و هو کظيمٌ يَتَواري مِن القَومِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه اَيُمْسِکْهُ علي هُونٍ اَم يَدسُّه فِي التّراب ألا ساء ما يحکمون؛(5) وقتي که به يکي از آنان خبر دختردار شدن برسد، صورتش کبود مي‏گردد و در حالي که خشم خود را فرو مي‏خورد، به خاطر اين خبر بد از قوم خود متواري مي‏شود و فکر مي‏کند آيا با سستي و خواري او را نگه دارد يا او را در زير خاک، پنهان سازد. واقعا چقدر بد حکم مي‏کنند!»
آنان تصور مي‏کردند همه چيز در تيراندازي و غارت است و همه امکانات منحصر در آبهاي برکه است. آيا خداوند نمي‏توانست باران بيشتري نازل کند، تا برکه بي‏آب نشود؟ آيا نمي‏توانست باد سوزان نفرستد تا زندگي آنان فلج نشود؟ و آيا واقعا زن در آن زمان و مکان موجودي بي‏ثمر بود؟ آيا با نبود زن، امکان به وجود آمدن مرد هست؟! آيا واقعا بعد از اسلام که دختران را نکشتند و زنان را احترام کردند، از گرسنگي و تشنگي مردند، يا اينکه برعکس ثروتهاي زيادي از جهان اسلام به آن سو سرازير شد؟! بالاخره انسان از روي جهالت، فکر مي‏کند مخلوقات خدا همان استفاده‏اي را که او در نظر دارد، بايد داشته باشند و گرنه بي‏فايده‏اند و باز فکر مي‏کند امکانات جهان منحصر به آنچه که او کشف کرده است. بله پشه يا کرمي که درون سيب قرار گرفته است، زمين و آسمان را همان سيب مي‏داند!
توطئه طلاق دادن دختران پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)
به هر حال دخترداري و زن‏داري چنان کار مشکلي بود که طرف حاضر مي‏شد براي نجات از آن بر عاطفه و مهر پدر و فرزندي پا بگذارد و آن را لگدکوب کند، تا خود زنده بماند.
باز براي اينکه بيشتر با آن محيط آشنا شويم، داستان ذيل را از سيره ابن‏هشام نقل مي‏کنيم: «قريش به يکديگر گفتند: شما محمد را از اندوه مخارج آسوده خاطر کرده‏ايد. دخترانش را به او بازگردانيد، تا به تأمين زندگي آنها سرگرم شود. در پي اجراي اين نقشه، به دامادهاي رسول خدا مراجعه کردند و از آنان خواستند دختران پيامبر را طلاق دهند و در عوض قريشيان دو تن از بهترين دخترهايشان را به آنان بدهند. يکي از دامادهاي پيامبر به نام عُتبه گفت: اگر دختر ابان بن‏سعد را به من مي‏دهيد، حاضرم. و او رقيّه دختر پيامبر را طلاق داد، ولي ابوالعاص شوهر زينب حاضر به طلاق دادن همسرش نشد.»(6)
اين واقعه تاريخي وضع زن در آن سرزمين را بيان مي‏کند و معلوم مي‏شود داشتن دختر در خانه چه مشکلاتي داشته است.
آثار و تبعات متفاوت زندگي عصر ما با عصر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)

الف) تعصب طايفه‏اي

1ـ در آن دوران يک فرد ـ چه زن و چه مرد ـ خود را کاملاً وابسته به قبيله و طايفه خود مي‏ديد، زيرا هيچ گونه امکانات زندگي را نمي‏توانست تأمين کند و قوت ديگران بود که با نيروي او جمع مي‏شد، تا از آب و مرتعي و يا از حيثيت قبيله‏اش دفاع کند؛ از اين‏رو افراد تعصّب خاصي نسبت به افراد قبيله و اسامي پدران و حفظ و بر شمردن آنها و شعر گفتن در وصف پدران و امثال آن داشتند؛ به طوري که هر فرد نَسَب خود را تا بالاترين جدّ و حتي تا سام پسر نوح ـ که نسل عرب به او مي‏رسيد ـ حفظ داشتند، در حالي که فرد معمولي زمان ما نوعا نام پدر جدّ خود يا جدّ جدّ خود را نمي‏داند و هيچ گونه افتخاري به او نمي‏کند.
در آن روزگار هيچ گاه فکر تخلف از رييس قبيله به ذهن کسي خطور نمي‏کرد، تا چه رسد به اينکه به فکر زدن يا کشتن او بيفتد. رييس قبيله هرچند پير و فرتوت مي‏شد، ولي باز احترام خود را در بين فرزندان و افراد قبيله داشت.
2ـ عشق وافر به قبيله و رييس، در آن دوران باعث مي‏شد فکر، شمشير و تمامي نيروهاي قبيله در اختيار رييس قرار گيرد. اگر رييس قبيله، اسلام مي‏آورد، تمامي و يا اکثر قبيله مسلمان مي‏شد و اگر اعلام جنگ بر ضد اسلام مي‏کرد، تمامي يا اکثر افراد شمشير بر دوش با اسلام مي‏جنگيدند. نگاهي به جنگهاي صدر اسلام از اين حقيقت پرده برمي‏دارد.
آيات زيادي از قرآن که مشرکان را به توحيد دعوت مي‏کند و آنان مي‏گويند ما پدران خود را اين گونه يافته‏ايم و ما پيرو آنان هستيم، بيانگر همين حقيقت است:
«وَ اِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّه‏ُ قالوُا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفينا عَلَيهِ اَبائنا؛(7) و هنگامي که به آنان گفته شد: پيروي کنيد آنچه را که خدا نازل کرده است، گفتند: بلکه پيروي مي‏کنيم آنچه را که پدرانمان را بر آن يافتيم.»
قرآن در صدد از هم پاشيدن قبايل نيست، ولي در اين جهت گام برمي‏دارد که فکر افراد را در درون آن مجموعه رشد دهد، تا خوبيهاي قبيله را پيروي کنند، اما از بديها دوري کنند. از اين‏رو در ذيل همين آيه مي‏فرمايد: «اَ وَ لَوْ کانَ آبائهم لا يَعْقِلونَ شيئا وَ لاَيَهْتَدون؛ حتي اگر پدرانشان هيچ تعقل نکنند و هيچ هدايتي نداشته باشند، باز اينان از آنان متابعت و پيروي مي‏کنند؟!» قرآن نشان مي‏دهد با زندگي قبيله‏اي مخالفتي ندارد؛ تنها مخالف تعقل نکردن و هدايت نايافتگي است.

ب ـ ضمان جريره و ضمان عتاق

ضمان جريره و ضمان عِتاق، معلول همان گونه زندگي بود و گرنه اکنون اين گونه ضمانها وجود نداشت. در آن زمان اگر فردي پيدا مي‏شد که قبيله‏اي نداشت، مثلاً از جايي تبعيد شده بود، يا برده‏اي بود که آزاد شده بود، مجبور بود با کسي پيمان ضمان جريره ببندد، تا اگر جنايت يا خطايي مرتکب شد، او ضامن خطاهاي اين فرد باشد. در واقع اين فرد در پناه او قرار مي‏گرفت. در صورتي که اکنون يک فرد تنها در جامعه مي‏تواند بدون ضمان جريره زندگي کند. اساسا اين لفظ براي جامعه ما ناشناخته است، زيرا هر فرد همه کارهاي خود را با توجه به امکانات موجود در جامعه سر و سامان مي‏دهد و در مقابل خطاهاي احتمالي خود را بيمه مي‏کند. انواع و اقسام بيمه‏ها، فرد را از اينکه بخواهد با کسي و قبيله‏اي پيمان ببندد تا حيثيت و شرفش منکوب نشود، بي‏نياز مي‏سازد. به همين جهت تبعيد در آن زمان مجازاتي بسيار شديد بود، که در قرآن آن را براي محارب با خدا و رسول و مفسد في‏الارض و در کنار اعدام و قطع دست و پا قرار داده است، زيرا با تبعيد شدن، شخص از تمامي امکانات محروم مي‏شد و براي به دست آوردن نان خود مشکل بسيار داشت، ولي امروزه زندگي کردن يک فرد در دورترين شهرها و در متفاوت‏ترين وضع براحتي امکان‏پذير است. بنابراين تبعيد نمي‏تواند مجازات سختي در اين دوران قلمداد شود.

پ ـ ديه قتل خطايي و بيمه

پرداخت ديه خطايي توسط مردان قبيله نيز در همين راستا بود. اگرچه اين مسأله فقهي است و بايد در جاي خود، دلايل آن مورد نقد و بررسي قرار گيرد، ولي فعلاً نظر ما در اينجا بيان واقعيتها است، نه احکام. در آن زمان افراد قبيله، واحد منسجم بودند و اگر فردي قتل خطايي انجام مي‏داد و قبيله مقتول مي‏خواست به زور قاتل را به دادن خون‏بها يا قصاص وادار کند، او در صدد مقابله برمي‏آمد و قبيله‏اش به حمايت وي مي‏شتافتند. در اين صورت جنگهاي قبيله‏اي پيش مي‏آمد. گاه قاتل را از قبيله مي‏راندند، که يک شمشيرزنِ مدافع کم و به حيثيت قبيله نيز آسيب وارد مي‏شد. هر راهي مشکل ايجاد مي‏کرد؛ از اين‏رو بهترين راه تعاون و همکاريِ آنان در پرداخت ديه بود، ولي اکنون نه کم شدن يک فرد از طايفه ضربه مي‏زند و نه در صورت بودن با طايفه، بار گراني از دوش کسي برداشته مي‏شود. بنابراين اگر قتل خطايي انجام شد و دادگاه مردان طايفه را جمع کرد و خواست ديه را به عهده آنان بگذارد، فرياد همگان بلند مي‏شود و حاضرند قاتل را از خود برانند و نَسَب او را از خود قطع کنند و ديه سنگين را نپردازند!
در اين زمان تنها بيمه است که از پول و ياري همگاني نيرومند مي‏شود و در موارد لازم مي‏تواند جوابگو باشد.

ت ـ انتساب به قبايل

يکي از اثرات بسيار مهم زندگي آن دوران انتساب قبايل بود. مثلاً فردي که از قبيله‏اي کوچک يا پَست بود، آرزويش اين بود که به قبيله‏اي صاحب ثروت و مکنت و شرافت و وجاهت منتسب شود. براي نمونه «زياد بن‏ابيه» را بنگريد؛ وي استاندار حضرت علي(عليه السلام) در فارس بود، ولي چون نسب درستي نداشت، معاويه از همين نقطه ضعف استفاده کرد و از او خواست از علي(عليه السلام) و ياري او دست بردارد و به صف معاويه بپيوندد و او در عوض «زياد» را به ابي‏سفيان منتسب سازد. وي به خاطر همين وعده از ياري حضرت علي(عليه السلام) و از حق چشم پوشيد. اين وعده براي او از ثروت ارزشمندتر بود و بالاخره نسب او تغيير کرد و زياد فرزند ابوسفيان شد. پس از فوت معاويه و به حکومت رسيدن يزيد و قيام امام حسين(عليه السلام) و دعوت کوفيان از آن حضرت و شروع درگيري و نزاع در کوفه، يزيد به ابن‏زياد نامه نوشت که بايد به هر وسيله‏اي شورش کوفه را بخواباني و ما را از گرفتاريهاي ايجاد شده توسط حسين بن‏علي برهاني و گرنه تو را به نَسَب سابق يعني «عبيداللّه‏ پسر زياد پسر ابيه» برمي‏گردانم و از نسب ابوسفيان جدا مي‏سازم. ابن‏زياد، مصلحت را در کشتن امام حسين و باقي ماندن بر نسب ابوسفيان ديد.
به هر حال انتساب به يک قبيله براي برخي، حتي به قيمت کشتن فرزند پيامبر داراي ارزش بود.

ازدواج راهي براي پيوند قبايل

حال که قبيله‏ها و انتساب افراد به آنها و اهميت انتساب به اين يا آن قبيله روشن شد، براحتي اهميت پيوند بين قبايل روشن مي‏شود و معلوم مي‏گردد اگر ازدواج با دختر رييس قبيله‏اي بتواند پيماني عملي بين دو قبيله باشد، يا بتواند دوستي بين دو قبيله ايجاد کند و دو طايفه‏اي که هر لحظه ممکن بود به جان هم بيفتند، به اين طريق در صلح و امنيت به سر برند، فلسفه برخي ازدواجهاي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) روشن مي‏شود. بعدا توضيح داده خواهد شد ازدواج پيامبر با «جويريه» دختر رييس قبيله بني‏مصطلق باعث شد مسلمانان، آن قبيله را خويشاوندان پيامبر بدانند و تمامي اسيران آن قبيله را آزاد سازند. از خوشحالي ازدواج پيامبر با دختر رييس قبيله، تمامي افراد قبيله به اسلام گرويدند. از اين‏رو روشن مي‏شود ازدواجهاي آن حضرت بر مبناي خواسته‏هاي شخصي نبود، تا آن را امري زشت بدانيم، بلکه امري عقلايي و عاطفي و به نوعي شرافت دادن به زن بود؛ به نحوي که يک زن مي‏توانست موجب آزادي صد اسير، مسلمان شدن يک قبيله و پايان دادن کينه‏هاي قبيله‏اي بشود و بالاخره افتخار همسري با بهترين مخلوق خدا را پيدا کند.ادامه دارد.

پي نوشت :

1 ـ انعام (6)، آيه 151.
2ـ اسرا (17)، آيه 31.
3ـ شرح نهج‏البلاغه صبحي صالح، خطبه 26.
4ـ بحارالانوار، چاپ قديم، ج8، ص108.
5ـ نحل (16)، آيه 58 ـ 59.
6ـ سيره ابن‏هشام، به نقل کناب نقش عايشه در تاريخ اسلام، سيد مرتضي عسکري، ج1، ص53.
7ـ بقره (2)، آيه 170.

منبع: ماهنامه پيام زن، ش95
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image