پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه،سازگاري، مهرباني، مديريت«قسمت چهارم»
در بحث گذشته به بررسي علل تعدد همسران پيامبر پرداختيم و آن را به سبب اوضاع نابسامان و آشفته اقتصادي و فرهنگي دانستيم. همچنين نقش اين ازدواجها را در پيوند بين قبايل مختلف و ايجاد وحدت بيشتر ميان مسلمانان بررسي کرديم. اينک به تفصيل، به بيان ثمرات و دستاوردهاي ازدواجهاي پيامبر ميپردازيم و به چند پرسش در باره زندگي خصوصي پيامبر در قسمت آينده پاسخ ميدهيم.
اولين ازدواج
اولين همسري که پيامبر اکرم انتخاب کرد، خديجه دختر خويلد بود. پيامبر اکرم در سن 25 سالگي با زني که چهل ساله و قبل از پيامبر دو شوهر کرده و از آنان داراي فرزنداني بود، ازدواج کرد. او از خديجه صاحب شش فرزند شد. پيامبر اکرم تا سن 52 سالگي که خديجه فوت کرد، همسر ديگري اختيار نکرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را با او به سر برد. او بهترين زن پيامبر بود که در صفحات آينده از زبان عايشه قسمتي از اوصافش بيان ميشود. اگر اموري که مغرضان يا ناآگاهان زمان ما مطرح ميکنند، وجود داشت، پيامبر اکرم به جاي خديجه که بيوهزني دو شوهر کرده بود، با دختري ازدواج ميکرد و اگر شهوتراني مطرح بود، در کنار او همسران ديگري انتخاب ميکرد در حالي که در آن زمان پيامبر اکرم وقت زيادي از عمر خود را در غار حرا و به چلّهنشيني ميگذراند و کوشش حضرت به تبليغ رسالت معطوف بود، با اينکه در مکه هنوز حکومت و جنگ و صلح و روابط تجاري و اقتصادي و نزاعهاي انصار و مهاجران و غيره مطرح نبود.
پس از فوت خديجه و در حالي که حدود پنجاه سال از عمر شريف پيامبر اکرم گذشته بود و تمام اين مدت را تا حدود 25 سالگي بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگي با همسري که سنش بالاتر از پيامبر اکرم بود، سپري کرد، هيچ گاه مسايلي از قبيل بزرگتر بودن عمر و بيوه بودن همسر و امثال آن مطرح نبود؛ حتي تا آخر عمر، پيوسته به ياد خديجه بود و از او ـ هنگام شنيدن نام يا با يادآوري خاطرهاي از او ـ تکريم ميکرد. به هر حال پس از زندگي بسيار خوب و شيرين و در اوج فداکاري که داشتند، بايد پيامبر همسري انتخاب ميکرد، تا هم از طرفي همسر وي باشد و هم زن خانه و هم مادر و يا هَمنَفَسي براي فاطمه زهرا، ولي بعيد بود کسي بتواند تمامي اين وظايف را انجام دهد و از طرفي مشاوري امين و ياور رسالت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
توصيف خديجه(سلام الله عليها) از زبان عايشه
آري، جايگزين يافتن براي خديجه که عايشه اين چنين او را وصف ميکند، بسيار مشکل است. عايشه ميگويد: «هرگاه پيامبر ميخواست از خانه خارج شود، به ياد خديجه ميافتاد و او را به نيکويي ياد ميکرد. روزي از ايام، حسادتم تحريک شد و گفتم: آيا او غير از زني پير، چيز ديگري هم بود؟ خداوند به جاي او بهترش را نصيبت کرده است. پيامبر غضبناک شد، به طوري که موهاي جلوي سرش از شدت غضب ميلرزيد و گفت: نه، به خدا سوگند! بهتر از او را به من نداد. او به من ايمان آورد، در حالي که مردم کفر ورزيدند. مرا تصديق کرد، در حالي که مردم تکذيبم کردند. با مال خودش مرا ياري و همراهي کرد، در حالي که مردم محرومم کردند و خداوند از او فرزندهايي روزي من کرده، در حالي که مرا از فرزندان زنان ديگر محروم کرد. [عايشه ميگويد:] عهد کردم ديگر هيچ گاه از خديجه به بدي ياد نکنم.»(1)
ازدواج با عايشه و سوده
به هر حال پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در سال وفات خديجه يا سال بعد با عايشه و سوده ازدواج کرد. «خوله» اين دو نفر را پيشنهاد داد و خودش نيز به خواستگاري رفت. عايشه در آن زمان شش ساله بود(2) و سوده زن بيوهاي بود.(3)
اگر عايشه از همان زمان عقد ازدواج ـ که در مکه صورت پذيرفت ـ به خانه پيامبر اکرم راه يافته و در خانه ايشان سکني گزيده باشد، با توجه به اينکه پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مراسم عروسي با او را در مدينه انجام داد، او دو يا سه سال در خانه پيامبر بود، بدون اينکه بتوان از او بهره زناشويي برد.
نکتههايي در باره ازدواج پيامبر با عايشه
1ـ پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تنها يک دختر را به ازدواج در آورد و آن عايشه بود. پيامبر در آن هنگام بالاي پنجاه سال سن داشت و عايشه حدودا شش ساله بود.
2ـ مراسم عروسي در مدينه و پس از نه ساله شدن عايشه انجام شد. بنابراين سه سال عايشه در عقد پيامبر اکرم بود. در آن زمان دخترهاي بالغ و زنهاي بيوه جوان نيز وجود داشت؛ بنابراين اگر به انگيزه زناشويي بود، بايد پيامبر با يکي از آنان ازدواج ميکرد تا لازم نباشد سه سال صبر کند تا عايشه بالغ شود. از اينرو ميتوان گفت اموري نظير پيوند با قبيله تميم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بيشتر او به اسلام هدف بوده است.
يادآوري:
1ـ از تاريخ برميآيد شوهر دادن دختر در سنين کم، امر متداولي بوده است و در آن محيط گرمسير زنان و مردان داراي رشد سريع و زنان در نه سالگي قابل ازدواج بودند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز بنا به قول مشهور در نه سالگي به خانه شوهر رفت.
2ـ از برخي تاريخها و نقل قولها به دست ميآيد ازدواج پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با عايشه به پيشنهاد و درخواست ابوبکر، پدر عايشه بود.
ازدواج با حفصه دختر عمر
همسر ديگري که رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) انتخاب کرد، حفصه دختر عمر بنخطّاب بود. حفصه از زناني بود که به مدينه هجرت کرد و همسر «خنيس بنخدافة سهمي» از مجاهدان بدر بود. پس از وفات شوهر حفصه، چنان که گفتهاند عمر به ابوبکر پيشنهاد کرد او را به همسري قبول کند، ولي او قبول نکرد و عمر غضبناک شد. او را به عثمان پيشنهاد کرد ـ بعد از اينکه رقيه دختر پيامبر، که همسر عثمان بود، وفات يافت ـ او نيز قبول نکرد، عمر زبان شکايت نزد رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) گشود. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حفصه با کسي که بهتر از عثمان است، ازدواج ميکند و عثمان با همسري بهتر از حفصه ازدواج ميکند. سپس پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) او را از پدرش خواستگاري کرد و با او ازدواج کرد. اين ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(4)
نکتهها:
1ـ با توجه به مباحث گذشته و مقايسه دوران جاهليت و دوران حاضر، روشن شد که يک فرد ـ خصوصا زن، نيازهاي گوناگوني داشت که خود به تنهايي از عهده آنها برنميآمد؛ مثلاً زن نفقه و خوراک و پوشاک ميخواست که در اوضاع صدر اسلام که مسلمانان مکه به مدينه هجرت کردند و مانند آوارگان بيپناه در روي سکويي بيرون مسجدالنبي مسکن گزيدند و جايي براي استراحت، لباسي براي پوشيدن و غذايي براي خوردن نداشتند، تهيه نفقه زن، اعم از لباس و مسکن و خوراک کاملاً عمل مشکلي بود.
يادآور ميشود لباس اصحاب صفّه گاه تکه پارچهاي بود که امکان پوشش از ناف تا زانو را نداشت. پيامبر اکرم فرموده بود: در نماز جماعت مردان قبل از زنان از سجده بلند شوند، تا خود را کاملاً بپوشانند.
2ـ براي زنان ممکن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع کنند و حتما ميبايست مسکني که داراي امنيت کامل باشد، برگزينند، زيرا اراذل و اوباش در مدينه وجود داشتند که پيوسته مزاحم زنان ميشدند؛ به طوري که آيههاي 59 و 60 سوره احزاب علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و اراذل و اوباش هشدار ميدهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند، درگير جنگ شديد با پيامبر و اخراج از مدينه خواهند شد.
3ـ زنان نميتوانستند چونان مردان از خود دفاع کنند؛ حتي مردان به تنهايي نميتوانستند از خود دفاع کنند و همان طور که قبلاً بيان شد، هر فردي با کمک قبيله خود ميتوانست از خويش دفاع بکند. پيوندهاي قبيلهاي محکمترين پيوندها بود. مردان و زناني که هجرت کرده بودند و در واقع از قبيله خود جدا شده و از آنها بريده بودند، هيچ گونه حامي نداشتند. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بين مردان مهاجر و انصار پيمان اخوت بست و مشکل امنيت مردان را تا حدودي حل کرد، ولي مشکل امنيت زنان بيشوهر همچنان باقي ماند.
در اين ميان ازدواج با زنان بيوه تنها راهحل مشکل بود و پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با اين ازدواجها اوج فداکاري خود را نسبت به پيروانش نشان داد و ثابت کرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشکل بزرگي را که براي عمر پيش آمده بود و ابوبکر و عثمان حاضر به حل آن نبودند، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) حل کرد.
ازدواج با امسلمه
همسر ديگر رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) امسلمه بود که قبل از رسول اکرم نزد اباسلمه بود و براي او چهار فرزند به نامهاي سلمه، عمر، درّه و زينب به دنيا آورد. او از زناني بود که به حبشه و مدينه هجرت کرد. پس از فوت ابيسلمه ابوبکر از او خواستگاري کرد، ولي وي قبول نکرد. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) عمر را فرستاد تا او را براي حضرت خواستگاري کند. امسلمه گفت: من زني غيرتي هستم (نميتوانم همسران ديگر را تحمل کنم) داراي پسر هستم و هيچ يک از سرپرستان من در مدينه حاضر نيست [تا اجازه دهد].
عمر به رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) خبر داد. حضرت فرمود به او بگو: راجع به غيرت (حسادت) تو دعا ميکنم برود. پسردار بودنت مشکلي ندارد و از آن ناحيه تأمين ميشوي. نبودن اوليائت اشکالي ندارد، چون هيچ کدام از چنين امري کراهت ندارند و آن را ناپسند نميشمارند. امسلمه به فرزندش گفت: بلند شو و مرا به ازدواج پيامبر درآور.(5)
چرا ابوبکر پيشنهاد عمر براي ازدواج با حفصه را قبول نکرد، ولي خودش به خواستگاري امسلمه رفت؟ شايد ابوبکر خبر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت، زيرا او اخلاق تندي داشت که از پدرش به ارث برده بود و به همين جهت ابوبکر تمايل به ازدواج با او نداشت. اما امسلمه زني بااخلاق و مؤدب بود که علاوه بر داستان شنيدني هجرتش به مدينه، همين کلمات رد و بدل شده بين او و رسول خدا، اخلاقيات او را آشکار ميکند:
روحيات امسلمه
الف ـ خودش به عيب خود اعتراف کرد و گفت: من غيرت (حسادت) دارم و نميتوانم زنان ديگر را تحمل کنم و رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز فرمود: دعا ميکنم اين حالت از بين برود. اما چرا براي زنان ديگر چنين دعايي را نکرد و تنها امسلمه مشمول اين دعا شد؟ شايد پيامبر به اين خاطر چنين دعايي را کرد که امسلمه عيب خود را شناخت و به فکر اصلاح آن افتاد. هر کس عيب خود را فهميد و به فکر اصلاح آن افتاد، کوشش ميکند و مقدمات آن را فراهم مينمايد. اگر دعاي رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز ضميمه شود، آن صفت پليد از زندگي رخت برميبندد، اما کسي که هنوز معيوب بودن خود را نميداند و بر عيب خود اصرار ميورزد، چگونه دعاي پيامبر آن را برطرف سازد؟!
ب ـ جملات ديگري که امسلمه گفت، نشانگر اين است که نميخواست بارش بر دوش ديگران باشد و مزاحم ديگران شود، لذا بچهدار بودن خود را عذري ميدانست که به نظر خودش مانع ازدواج بود.
اگر داستان هجرت او به مدينه ملاحظه شود، روشن ميشود تا چه حدي ميخواسته مزاحم ديگران نباشد. خود، اين واقعه را اين گونه بيان ميکند: «وقتي خواستيم هجرت کنيم، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتري سوار کرد و افسار آن را به دست گرفت، اما طائفه من (بنيمغيره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود ميتواني بروي، ولي فردي از افراد طايفه ما را اجازه نميدهيم به همراه ببري. طايفه شوهرم (بنيعبدالاسد) وقتي وضع را چنين ديدند، آمدند و بچهام را به زور گرفتند و بردند و گفتند: نميگذاريم فرزند ما نزد بنيمغيره بماند. به هر حال آنان مرا منع کردند و بين من و شوهرم و فرزندم جدايي افتاد. شوهرم به مدينه رفت. هر روز صبح خارج ميشدم و در اَبْطَح مينشستم و ميگريستم، و يک سال گذشت تا يکي از پسرعموهايم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبيلهام گفت: چرا اين زن مسکين را رها نميکنيد؟ چرا بين او، شوهرش و فرزندش جدايي افکندهايد؟ آنان مرا رها کردند و گفتند: اگر خواستي، به شوهرت ملحق شو. طايفه بني عبدالاسد نيز بچهام را دادند و شترم را سوار شدم و بچهام را در دامنم گذاشتم. سپس به سوي مدينه خارج شدم. هيچ کس را همراه نداشتم. وقتي به تنعيم [محلّهاي نزديک شهر مکه] رسيدم، «عثمان بنابيطلحه» را ديدم. گفت: کجا ميروي؟ گفتم: به سوي شوهرم در مدينه. گفت: کسي با تو هست؟ گفتم: نه، سوگند به خدا! غير از خدا و فرزندم کسي با من نيست. گفت: به خدا سوگند! رهايت نميکنم. افسار شترم را گرفت و شتر را ميکشيد، تا مرا به مدينه رساند. سوگند به خدا! کريمتر از او در بين عرب نديدم. هرگاه به منزلي ميرسيديم، شتر را ميخواباند و خودش زير سايه درختي ميرفت، تا وقت سفر ميرسيد ... تا مرا به قبا رساند. گفت: شوهرت در اينجا است و سپس به سوي مکه برگشت.»(6)
روشن است که چرا او تنها با فرزندش تصميم دارد راه طولاني چند روزه را بدون همراه بپيمايد. او دوستدار شوهر خود و علاقهمند اسلام است. او داراي ارادهاي محکم و عزمي راسخ است و در عين حال نميخواهد براي کسي سختي ايجاد کند. امثال اين ويژگيهاست که او را در بين زنان ممتاز ميکند، تا ابوبکر براي خواستگاري او برود و در پيشگاه پيامبر آن عذرها را بياورد.
به هر حال امسلمه ويژگيهاي خاصي داشت که سزاوار بود همسر رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) شود و در بيت نبوت وارد گردد. اگر برکاتي که در خانه پيامبر داشته و وصايايي که نزد او گذاشته شده، چه از ناحيه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و چه از سوي امام حسين(ع) و علامتهايي که براي کشته شدن حسين نزد او گذاشته و نيز نزول آيه تطهير در بيت او و نصيحتهايي را که به
عايشه کرده، جمعآوري شود، معلوم ميگردد او بايد به بيت نبوي راه مييافت، تا همه اين برکات از او حاصل شود. علاوه بر اينکه او داراي چهار فرزند يتيم بوده که پيامبر به عنوان رهبر امت اسلامي بايد براي تغذيه و امنيت و سرپرستي آنها فکري ميکرد.
او وارد خانه نبي اکرم شد، ولي عليرغم اينکه خود را غيور و حسود ميدانست، ديگران بودند که بر او غيرت ورزيدند و او را مسخره کردند، تا آيه «يا ايها الذين امنوا لا يَسْخَر قَومٌ من قَومٍ عَسي اَنْ يکونوا خيرا منهم و لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عسي اَنْ يَکُنَّ خيرا مِّنْهُنَّ»(7) آنان را از مسخره کردن بازداشت و با اشاره گفت: امسلمه از آنان بهتر است و در آخر آيه با صراحت بيشتري القاب بدي را که براي امسلمه به کار ميبردند، «فسوق» ناميد (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان) تا شايد ديگر چنين القاب بدي را براي او به کار نبرند.
ازدواج با امحبيبه
يکي از همسران رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) امحبيبه دختر ابوسفيان است. او همسر عبيداللّه بنجَحش بود. هر دو در مکه مسلمان شدند و در اثر فشار مشرکان و آزار و اذبت آنان با گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت کردند. در آنجا داراي فرزندي به نام «حبيبه» شدند، که کنيه «امحبيبه» از همين فرزند گرفته شده است. در حبشه عبيداللّه مسيحيت را برگزيد و نصراني شد و در همان جا از دنيا رفت. امحبيبه بدون همسر در کشوري غريب باقي ماند و روحيه وي در اثر اين دو حادثه تضعيف شد:
شوهرش مسيحي شده و فوت کرده است و خود در غربت زندگي ميکند. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مصلحت ديد او را به ازدواج خود درآورد تا به گونهاي روحيه او را تقويت کند؛ از اينرو به نجاشي نامهاي نوشت و از او خواست امحبيبه را براي ايشان خواستگاري کند، و او چنين کرد. آنقدر «امحبيبه» از اين خبر خوشحال شد که تمامي النگوهاي خود را به غلامي که اين خبر مسرّتبخش را به وي داد، بخشيد.(8) پيامبر با زني ازدواج کرد که نه او را ميتوانست ببيند و نه در شهر او بود و نه رسيدن به وي برايشان ممکن بود.
ازدواج با زينب بنت جَحْش
ايشان خواهر عبداللّه جحش و دخترعمه پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) است، که از سابقان در اسلام بود. پيامبر اکرم او را به ازدواج زيد درآورد. زيد فرزند حارثه، غلامي بود که پيامبر او را آزاد ساخت و او را به فرزندي قبول کرد. زينب مدتي نزد زيد بود، اما به خاطر اختلافهاي سليقهاي و قبيلهاي و شخصيتي نتوانستند زندگي را ادامه دهند و زيد وي را طلاق داد. وقتي که عده زينب تمام شد، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) زيد را فرستاد، تا او را براي حضرت خواستگاري کند. زينب گفت: تصميمي نميگيرم، تا خدايم فرمان دهد، و به نمازخانه خود رفت و به عبادت پرداخت، تا آيه قرآن نازل شد: «فَلَمَّا قَضَي زَيدٌ مَنْها وَطَرا زَوَّجْناکَها؛ وقتي زيد بهره خود را از او برگرفت، ما وي را به ازدواج تو درآورديم.»(9)
به همين جهت رسولاللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) بدون اذن بر او وارد شد و وي بر ساير زنان افتخار ميکرد که خداوند او را به ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در آورده است. در اين ازدواج پيامبر، با نان و گوشت وليمه داد.
زينب از زنان نيکوکار و بخشنده بود. به برکت او ازدواج با همسر پسرخوانده جايز شد و سنت جاهلي شکست و آيه حجاب نازل شد.(10)
توضيح آيه 37 سوره احزاب
در باره زينب و سبب ازدواج پيامبر با ايشان و زمينههاي قبلي آن بحثهاي گوناگوني مطرح است که براي رفع پاسخ به برخي پرسشها، آيه 37 سوره احزاب را توضيح ميدهيم:
«وَ اِذْ تَقُولُ لِلَّذي اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِ اَمْسِکْ عَلَيْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ و تُخْفي في نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ و تَخْشَي النّاسَ وَ اللّه اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضي زِيدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناکها لِکَيْ لا يکونُ عَلَي المؤمنينَ حَرَجٌ في اَزواجِ اَدْعِيائِهِم اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا و کانَ اَمر اللّه مفعولاً؛ و ياد آور هنگامي که ميگويي به آن کس که خدا به او نعمت داده است و تو به او نعمت دادهاي، همسرت را براي خودت نگه دار و از خدا بترس. و در نفس خود چيزي را مخفي ميکني که خداوند ظاهرکننده آن است و از مردم ميترسي، در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسي. هنگامي که زيد خواسته و آرزويش را برآورد، ما همسرش را به ازدواج تو درآورديم، تا براي مؤمنان ازدواج با همسران فرزندخواندههايشان سختي نداشته باشد، وقتي که آنان به کاميابي خود پايان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.»
نکتههايي که از اين آيه استفاده ميشود:
1ـ ازدواج بين پيامبر و زينب را خداوند برقرار کرده و تصميم خداوند بر آن بود.
2ـ هدف از اين ازدواج شکستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده، پس از طلاق بود.
3ـ پيامبر از مسألهاي خوف داشت که خداوند به او ميگويد: ترسي ندارد و بايد فرمان و خواست خدا مبني بر ازدواج با زينب صورت پذيرد.
4ـ زيد کاميابي خود از زينب را به پايان رسانده و ديگر نميخواست از او کامياب شود.
5ـ پيامبر چيزي را در درون خود مخفي ميکرد که خداوند خواستار علني شدن آن است.
خرافههاي اسرائيلي در تفسير آيه
پيامبر چه چيز را مخفي ميکرد؟ افسانهگويان و داستانسرايان، اموري را گفتهاند که از صدر و ذيل آيه، بطلان آن به طور کامل روشن ميشود. مثلاً گفتهاند: هنگامي که نزاع خود را پيش پيامبر آوردند يا هنگامي که پيامبر به طرف خانه زيد رفت و از سوراخ در نگاه کرد، چشمش به زينب افتاد و محبت او در دل پيامبر جاي باز کرد! و ايشان ميخواست به نحوي زيد او را طلاق دهد، تا پيامبر با او ازدواج کند! ولي اين حرف با دلايلي از آيه و غير آيه مردود است؛
اولاً: پيامبر معصوم است و نگاه کردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است، که از پيامبر سر نميزند.
ثانيا: بر فرض محال که پيامبر معصوم نباشد، اين گونه امور خلاف اخلاق است. کارهاي ضد اخلاقي از انسانهاي عادي صادر نميشود، تا چه رسد به پيامبر اکرم!
ثالثا: آيه تصريح دارد خداوند اين ازدواج را ترتيب داده است. اگر شخصي گناهي شرعي و يا امري خلاف اخلاق انجام دهد، خداوند او را طرد ميکند، نه اينکه خودش ازدواج را بر پا کند.
رابعا: آيه تصريح دارد زيد، کاميابي خود را از زينب تمام کرده بود، نه اينکه به خاطر پيامبر ـ با اينکه همسرش را دوست ميداشت ـ وي را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاريخي روشن است زينب دخترعمه پيامبر بود و خودش پيشنهاد ازدواج به پيامبر اکرم را داده بود. اگر زيبايي و جمال و اين گونه امور مطرح بود، هنگامي که او دختر بود، پيامبر ميتوانست با او ازدواج کند.
اساسا زينب ميخواست همسر پيامبر باشد، ولي پيامبر اکرم ميخواست او را به ازدواج زيد درآورد و زينب مخالفت کرد، تا آيه نازل شد: «هيچ مؤمني را نرسد که وقتي خدا و رسول خدا حکمي کردند، آنان خودشان اختياردار باشند.» در آن هنگام بود که زينب به ازدواج با زيد تن داد. بنابراين اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) زينب را به جهت زيبايي و امثال آن ميخواست و اين مسأله بود که مخفي ميکرد، روشن است که قبل از ازدواج وي با زيد و در زماني که زينب دختر جواني بود، پيامبر ميتوانست با وي ازدواج کند.
سادسا آيه اصرار دارد ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) براي سنتشکني است، نه به جهت زيبايي و مسايل شخصي. در نتيجه اين ازدواج به خاطر مصالحي که خدا ميخواست و يکي را بيان کرده است، انجام شد و چيزي که پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مخفي ميکرد، شايد اين بود که خداوند قبلاً او را از اين مسأله باخبر ساخته بود که زينب جزء همسرانش خواهد بود و چون پيامبر ديد زينب همسر پسرخواندهاش است، از اين مسأله بيم داشت و ميخواست زيد وي را طلاق ندهد تا زمينه ازدواج پيامبر فراهم نشود، ولي خداوند ميخواست اين امر محقق شود. آخرين جواب در باره اين ازدواج و شبهات آن، اين است که در سوره احزاب هم داستان زينب و زيد را مطرح کرده ـ که بيشترين خرافات را داستانسرايان در ذيل همين آيات بيان کردهاند ـ و هم بهترين آيات مربوط به پيامبر را نازل کرده است، از جمله «اِنّ اللّه وَ ملائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبيِّ يا ايّها الّذين آمَنوُا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّموا تَسْليما؛ همانا خدا و فرشتگان بر پيامبر درود ميفرستند. شما نيز اي ايمانآورندگان! بر او درود بفرستيد و بر او به نحوي خاص سلام کنيد.»(11) همچنين در همين سوره است: «لَقد کَانَ لکُم في رَسولِ اللّهِ اَسْوَةٌ حَسَنَةٌ،(12) به تحقيق براي شما در (سيره و عمل) رسول اللّه اسوه و سرمشق نيکويي است.» آنان که خرافههاي اسرائيلي را ذيل برخي آيات اين سوره مطرح ميکنند، آيا فکر نميکنند آن خرافهها با اسوه بودن پيامبر و با درود خدا و فرشتگان سازگار نيست؟! پيداست همه اينها خيالاتي است که دشمنان پروريدهاند و دوستان با جهالت تمام در برخي کتابهاي تفسيري آوردهاند، در صورتي که قراين موجود در خود آيات و در کل سوره اين افسانهها را رد ميکند.
ازدواج با جويريه
در غزوه بنيالمصطلق، جويريه دختر حارث (رييس قبيله بنيالمصطلق) همراه با عدهاي از زنان و مردان اسير شد. در تقسيم غنايم، جويريه، سهم ثابت بنقيس شد. جويريه با مولاي خود عقد کتابت نوشت؛ يعني جويريه در قبال پرداخت مقدار معيني از پول آزاد شود. جويريه براي تهيه پول نزد پيامبر آمد و گفت: من جويريه دختر حارث رييس قبيله بنيالمصطلق هستم. بلاها و مصايبي که به من رسيده، بر شما مخفي نيست. من عقد مکاتبه براي آزادي خود نوشتهام. سپس سر خود را از خجالت پايين انداخت و بغض گلويش را گرفت و با صدايي حزين گفت: مرا براي تهيه پول ياري کن!
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا بهتر و بالاتر از کمک براي تهيه پول؟ سپس پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه داد: آيا حاضري آن مقداري را که با ارباب خود مکاتبه کردهاي، بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟ جويريه گفت: بله، حاضرم. و رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) چنين کرد. وقتي خبر به مسلمانان رسيد، گفتند: پيامبر داماد اين قبيله شد. پس ما خويشان رسول اللّه را به اسارت نزد خود گرفتهايم. عجب کار بدي است. فورا هر چه اسير از قبيله بنيالمصطلق نزد آنان بود، آزاد کردند و به اين ترتيب حدود صد اسير آزاد شدند.(13)
زني بابرکتتر از جويريه براي قبيله خود سراغ داريد؟! بنابراين همان گونه که روشن شد ازدواج پيامبر با جويريه، آزادي اسراي بنيالمصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبيله را به همراه داشت. شايان ذکر است جويريه قبل از پيامبر، همسر پسرعموي خود (ابنذيالشفر) بود. او از رسول اللّه صاحب فرزند نشد.(14)
ازدواج با صفيه
يکي ديگر از همسران پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) صفيه دختر حيي بناخطب بود، که در غزوه خيبر به اسارت مسلمانان در آمد. پس از فتح خيبر بلال، صفيه و دخترعمويش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آورد. در مسير آنان را از کنار کشتهشدگان يهود عبور داد. دخترعموي صفيه همين که کشتهها را ديد، بر سر و صورت خود زد و خاک بر سر خود ريخت، ولي صفيه آرامش و وقار خويش را حفظ کرد. وقتي نزد پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيدند، حضرت به بلال فرمود: مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است؟! چرا آنان را از کنار کشتهشدگان عبور دادي؟!
سپس حضرت دخترعموي صفيه را ديد که شور و شيون سر داده و خاک بر سر ريخته است؛ از اينرو فرمود: اين شيطان را از من دور کنيد.
در اين لحظه چشم حضرت به صورت کبودشده صفيه افتاد و پرسيد: چرا صورتت کبود شده است؟ صفيه جواب داد: شبي در خواب ديدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان خواب خود را براي شوهرم (کنانة بنابيحقيق) بيان کردم. او سيلي محکمي به صورتم زد و گفت: مثل اينکه آرزوي محمد را در دل ميپروري؟!
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به پاس جبران ضربهاي که او خورده بود، فرمود: اگر اسلام را قبول کني، تو را به همسري خود برميگزينم و اگر بر يهوديت باقي باشي، تو را آزاد ميکنم، تا نزد قبيلهات برگردي.
صفيه جواب داد: قبل از اينکه مرا به اسلام دعوت کني، ايمان آوردهام و ماندن نزد رسول خدا برايم ارزشمندتر است.(15)
در صفحات آينده عشق وافر صفيه به پيامبر اکرم و گريه بيتابانه وي هنگام فوت آن حضرت و دعاي سوزناک او را ـ که از صميم دل از خدا ميخواست دردهاي پيامبر را به جان او بياندازد و او به جاي پيامبر در بستر مرگ قرار گيرد ـ بيان خواهيم کرد.
زن فداکاري که پيش از رسيدن لشکر اسلام به سرزمينشان ايمان ميآورد و دلش به عشق اسلام ميتپد، به طوري که در آن راه سيلي ميخورد، سزاوار مرد ديگري غير از پيامبر نيست. خانمي که با بزرگواري از کنار کشتگان طايفه خود عبور ميکند و اگر چه دلش آتش ميگيرد، ولي فرياد برنميآورد و خطايي مرتکب نميشود، سزاوار اين است که در زمره همسران رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
علت ازدواج پيامبر با صفيه، علاوه بر تمامي ثمرات عمومي که ازدواجهاي پيامبر داشت ـ نظير ايجاد دوستي بين يهوديان و مسلمانان، تشويق و ترغيب يهوديان به پذيرش اسلام، رضايت دادن مسلمانان به اينکه اهل خيبر در آنجا بمانند و کشاورزي خيبر را به عهده بگيرند ـ داراي نکته ديگري نيز بود که به آن ميپردازيم:
صفيه دختر رييس قبيله است و او نبايد مانند ساير زنان به اسارت رود و در خانه هر کسي وارد شود، بلکه بايد شخصيت اجتماعي او لحاظ و حفظ شود.
در احاديث اسلامي داريم که «للامام صفو المال؛ برگزيده مال، سهم امام است». در توضيح، امور و اشياي کمنظير و غير قابل تقسيم و گرانبها را ذکر ميکنند.(16) بانويي همچون صفيه که از رؤيا و خوابش روشن ميشود از قبل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خيبر ـ در کنار کشتههاي پدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17) و حتي با عبور از کنار آنان ـ اگر چه قلبش حزين شده ـ ولي فرياد و فغان راه نينداخته و وقتي پيامبر او را مخير بين ماندن در خيبر يا اسلام آوردن و همسر پيامبر شدن ميکند، دومي را انتخاب کرده است(18)، اين چنين زني سزاوار نيست در خانه هر فردي قرار بگيرد؛ خصوصا که برخي مسلمانان، ضعيفالايمان يا منافق بودند و صفيه نميتوانست در آنجا اخلاق اسلامي را فرا گيرد.
محبتهاي متقابل پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و صفيه
در يکي از سفرهاي حج که همسران پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) همراه وي بودند، شخصي شترهاي زنان پيامبر را با سرعت ميراند ... در بين راه شتر صفيه به زانو درآمد و از راه رفتن ايستاد. او شروع به گريه کرد. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي شنيد، آمد و با دست اشکهاي او را پاک کرد. گريه صفيه شدت يافت و حضرت ايشان را دلداري داد، تا او آرام شود، ولي بيشتر گريه ميکرد. حضرت او را از گريه کردن بازداشت و به مردم دستور داد همان جا فرود آيند، در حالي که تصميم به فرود آمدن در آن مکان را نداشت. صفيه ميگويد: آن روز سهم من بود و پيامبر ميبايست پيش من باشد. وقتي که خيمه رسول اکرم بر پا شد، ترسيدم که در درونم کمي از او ناراحت باشم. پيش عايشه رفتم و گفت: ميداني که من روز و سهم خودم از پيامبر را به هيچ قيمتي نميفروشم، ولي اکنون روزم را به تو ميبخشم، تا رسول اللّه را از من راضي کني. او قبول کرد و روسري پوشيد که آن را زعفراني کرده بود. بر آن آب پاشيد تا بوي خوش آن بيشتر شود و لباسهايش را پوشيد و پيش رسول خدا رفت. پرده خيمه را بالا زد. رسول اکرم فرمود: اي عايشه! چه شده است؟ امروز سهم تو نيست. عايشه جواب داد: ذلک فضل اللّه يؤتيه من يشاء؛ اين بخشش خداست. به هر که خواست، ميدهد.
وقتي صبحگاهان شد، پيامبر به زينب بنتجحش گفت: اي زينب! آيا خواهرت صفيه را بر شترت ميهمان ميکني؟ زينب با تعجب گفت: من زن يهودي تو را ميهمان کنم؟! پيامبر اکرم با شنيدن اين سخن غضبناک شد و با او قهر کرد، و تا مکه و در ايام مني و در بازگشت تا مدينه و ماههاي محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمي هم براي او قرار نداد. زينب کم کم مأيوس شد و فکر کرد پيامبر براي هميشه او را رها کرده است، ولي در ماه ربيعالاول پيامبر بر او وارد شد و با دست خويش خانه را مرتب کرد. زينب ميگويد: از خوشحالي نميدانستم چه انجام دهم. به هر حال پيامبر از او راضي شد.(19)
نکتههاي اخلاقي ـ اجتماعي
1) در سفر و حضر زنان پيامبر سهم مشخصي داشته و عدالت در بين آنان رعايت ميشد.
2) پيامبر با همه مشکلات و گرفتاريهايي که يک رهبر ديني، سياسي داشت و علاوه بر آن مشکلات سفرهاي آن روز، باز از کوچکترين امور غفلت نميکرد و براي دلداري صفيه شخصا اقدام نمود و با پاک کردن اشک چشم و صحبت کردن با او و يک شب رحل اقامت گزيدن به خاطر او مهرباني زايدالوصف خود را نشان داد.
3) اين همسران پيامبر بودند که ميخواستند پيش پيامبر باشند و آن را به هيچ قيمتي معامله نميکردند.
4) صفيه ادب را در حضور پيامبر بسيار رعايت ميکرد و وقتي کمي از پيامبر دلگير بود يا فکر ميکرد پيامبر از او دلگير است، سهم خود را به عايشه ميدهد، به اين شرط که عايشه پيامبر را از صفيه راضي کند.
5) زنان پيامبر حق داشتند نوبت خود را به يکديگر ببخشند.
6ـ پيامبر با ادب تمام از زينب ميخواهد صفيه را بر شتر خود سوار کند و صفيه را خواهر او قلمداد ميکند.
7ـ زينب به خاطر اموري از صفيه عصباني است، که عبارتند از: غيرت زنانه که معمولاً همسران يک مرد نسبت به يکديگر دارند؛ ملاطفتهاي نبي اکرم به صفيه که غيرت زينب را بيشتر تحريک کرده و او را به اهانت باز داشته است؛ صفيه با اينکه ديرتر از ديگران به بيت پيامبر راه يافته، ولي ادب و اخلاق او براي وي جايگاه خاصي باز کرده، آن چنان که زينب را به عکسالعمل وا ميدارد.
8ـ با اينکه صفيه در همان لحظه اول اسارت، مسلمان شد و پيامبر را برگزيد، ولي با اين حال عصبانيت زينب باعث ميشود او را يهودي بنامد و موجب ناراحتي پيامبر، زينب و محروميت خود بشود.
9ـ پيامبر اکرم با تکلم نکردن با زينب و قهر کردن از او، وي را متوجه اشتباه خود ساخت و درسي به او داد تا وي و ديگران بدانند نبايد با آبروي مردم بازي کرد و با زبان، اسباب آزار و اذيت آنان را فراهم ساخت.
10ـ با اينکه پيامبر از زينب آزردهخاطر شد، ولي کلام نابهنجار يا خشمآلودي نفرمود و تنها با سکوت و قطع مراوده به تربيت او پرداخت، و اين يکي از راههاي موفق در تربيت بدگويان است.
11ـ پس از گذشت مدتي و ادب شدن زينب پيامبر شخصا به خانه او رفت و خانه را مرتب کرد، نه اينکه منتظر باشد کساني واسطه شوند و آنان را آشتي دهند و يا اينکه بخواهد با کبر و غرور از ادامه زندگي، خودداري کند و به خاطر داشتن همسران متعدد يکي را رها سازد.
صفيه و خاطرهاي از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)
«تا حال شخصي را نيکوسيرتتر از رسول اللّه نيافتهام. شبي مرا پشت سر خود روي شترش سوار کرده بود. داشتم کسل و خسته ميشدم. رسول اللّه با دستش مرا گرفت، تا نيفتم و آسيبي نبينم و گفت: مقداري صبر کن، تحمل کن، کم کم ميرسيم، اي دختر حيَّي! و گفت، اي صفيه! من از رفتارم با تو عذرخواهي ميکنم.»(20)
نکتهها:
1ـ رسول اکرم حتي بعد از فتح خيبر و به دست آوردن غنايم زياد، باز براي خود مرکبي جدا و براي همسرش مرکبي ديگر قرار نميدهد و او را بر مرکب خود سوار ميکند و از افتادن او جلوگيري ميکند.
2ـ در وقت جنگ به حکم وظيفه شرعي و رفع فساد، با مفسدهاي خيبر ميجنگد و آنان را قلع و قمع ميکند، ولي در حيطه اخلاق از زنش عذرخواهي و بيان ميکند: اين قلع و قمع به خاطر حرفها و کارهاي خود آنان بود.
3ـ صفيه انسان جهانديدهاي است. او دختر رييس قبيله است و قبلاً يهودي بوده و از تعاليم آنان آگاه است. پيامبر اکرم از بينبرنده قوم او بود، ولي با اين حال او را داراي نيکوترين اخلاق ميداند.
ماريه قبطيه
ماريه و خواهرش شيرين را ـ مقوقس مصري ـ حاکم اسکندريه و مصر ـ با اشيايي ديگر در سال هفتم هجرت به عنوان هديه براي پيامبر فرستاد. آنها در سال هشتم به مدينه رسيدند. اين دو خواهر قبل از رسيدن به مدينه مسلمان شدند. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را براي خود گرفت و شيرين را به حسان بنثابت داد.(21)
پيامبر اکرم از ماريه داراي فرزندي به نام ابراهيم شد که در ذيالحجه سال هشتم متولد شد و پس از شانزده يا هيجده ماه وفات يافت. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ماريه را به همسري نگرفت. او به عنوان کنيز در بيت رسول اللّه بود، ولي پيامبر او را زياد دوست ميداشت. از طرفي پيامبر اکرم غير از حضرت خديجه، از هيچ يک از همسرانش داراي فرزند نشد. تنها از ماريه فرزنددار شد و او نيز در زمان رسول اکرم ـ تنها چند ماه قبل از وفات پيامبر ـ از دنيا رفت.(22)
عجايب زندگي انبيا
يکي از عجايب زندگي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) اين بود که وي از خديجه هفت فرزند داشت که عبارت بودند از: زينب، امکلثوم، فاطمه، رقيه، قاسم، طاهر و طيب.(23) ولي از ساير زنان ـ با اينکه از شوهرهاي قبلي فرزند داشتند و ميتوانستند دوباره بچهدار شوند، رسول اللّه از آنان بچهدار نشد.
پيامبر از اول تا آخر عمر از نظر مزاجي سالم بود و زنان پيامبر نيز سالم بودند، چون از شوهر يا شوهرهاي قبلي صاحب فرزند شدند، ولي خداوند نخواست آنان از پيامبر صاحب فرزند شوند؛ همان طور که در مورد پيامبران قبلي نوع ديگري را خواسته بود؛ مثلاً حضرت ابراهيم در دوران پيري و کهولت سن از زني پير و نازا بچهدار ميشود؛ زکريا نيز همين طور. در قرآن به هر دو واقعه اشاره شده است. «قالت يا ويلتا ءَأَلِدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْليِ شيخا ان هذا لَشَيْء عجيب(24)؛ همسر ابراهيم گفت: اي واي! آيا من ميزايم در حالي که پيرزني عاجزم و اين شوهر من است که پير است. واقعا اين خبر عجيبي است.»
«قال رَبِّ اَنّي يَکونُ لي غُلامٌ و کانَتِ امْرَأَتي عاقِرا و قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الکِبر عِتِيَّا؛(25) و زکريا گفت: اي پروردگار من! چطور من پسردار ميشوم در حالي که همسرم نازا بوده و من به پيري مفرط دچار شدهام؟!»
و پيامبر ديگري بدون پدر به وجود ميآيد و در گهواره سخن ميگويد، و پيامبر ديگري را دشمنش نگهداري و محافظت ميکند. بودن ماريه در بيت رسالت علاوه بر برخي ثمرات عمومي که قبلاً ذکر شد، براي نشان دادن امور ذيل نيز بوده است:
1ـ شخصيت دادن به ماريه و با او معامله زن حرّ و آزاده کردن، با اينکه به عنوان کنيزي فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجي پيامبر
3ـ فرزنددار شدن از پيامبر قابليت خاصي را ميطلبد که در هيچ يک از زنان متعدد پيامبر در مدينه يافت نميشد.
4ـ امتحان زنان پيامبر که چگونه با ماريه و فرزند او برخورد ميکنند.
چکيده بحث
رمز تعدد همسران پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با توجه به عوامل محيطي و جغرافيايي و اجتماعي روشن شد و معلوم گشت در آن وضع که زنان سرپناه نداشته و موجود مزاحم و بيثمري تلقي ميشدند، ازدواج با زنان متعدد نه تنها بد نبود و از ديد شهواني مورد نظر قرار نميگرفت، بلکه نوعي شخصيت دادن به زن و رعايت او بود.
و نيز روشن شد ازدواج ميتوانست پيوندهاي قبيلهاي را مستحکم کند و از کينهتوزيها بکاهد و مشکلات اقتصادي افراد را برطرف کند. مسؤول جامعه در مدينه بايد فکري به حال بيوهزنان فقيري که از فاميل و قبيله خود دور بودند بکند، به طوري که آبرو و شخصيت و روحيه آنان حفظ شود و احساس حقارت نکنند و لازم نباشد مانند مردان فقيري که در صُفه جاي ميگرفتند، آن جا بروند. علاوه بر اين ازدواج پيامبر اکرم با هر يک از همسرانش، اثراتي داشت.
يادآوري: تا اينجا همسران معروف پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي شدند، ولي حضرت همسران ديگري نيز داشته که برخي در زمان خود او وفات يافتهاند و برخي را پيامبر قبل از مراسم عروسي رها کرده است، که چون در اين بحث حايز اهميت نبودند، از ذکر آنها خودداري شد. در ادامه به مناسبت، از برخي آنان ذکري به ميان ميآيد.
پي نوشت :
1 ـ نقش عايشه در اسلام، مرتضي عسکري، ج1، ص86.
2 ـ همان، ص187.
3 ـ همان، ص158.
4 ـ همان، ص67؛ کنزالعمال، ج13، ص697.
5 ـ نقش عايشه در اسلام، ص329 و 330.
6 ـ همان.
7 ـ سوره حجرات، آيه 11.
8 ـ نقش عايشه در اسلام، ص303.
9 ـ سوره احزاب (33)، آيه 37.
10 ـ اسدالغابه، ج7، ص126.
11 ـ احزاب (33)، آيه 56.
12 ـ همان، آيه 21.
13 ـ اسدالغابه، ج7؛ کامل ابناثير، ج1، ص578.
14 ـ کامل ابناثير، ج1، ص578 و 579.
15 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
16 ـ وسائل الشيعه، ج6، ص365.
17 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
18 ـ همان.
19 ـ مسند احمد حنبل، ج6، ص337 ـ 338؛ اسدالغابه، ج7، ص169.
20 ـ کنزالعمال، ج13، ص637، حديث 37609.
21 ـ الکامل في التاريخ، ج1، ص601؛ اسدالغابه، ج7، ص253.
22 ـ دهخدا، ج1، ص237.
23 ـ اسدالغابه، ج7، ص82؛ الکامل في التاريخ، ج1، ص665.
24 ـ هود (11)، آيه 72.
25 ـ مريم (19)، آيه 8.
منبع: ماهنامه پيام زن/س